پرتال امام خمینی(س)/ گفتگوی ۷۵/ محمدعلی انصاری

مجموعه «حضور» در برنامه دیگری در ایام سالگرد رحلت بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) در حسینیه جماران، میزبان «حجت‌الاسلام و المسلمین محمدعلی انصاری» یکی از یاران نزدیک حضرت امام (ره) بود. وی که از بدو ورود امام به ایران، در قم و تهران همواره همراه و ملازم حضرت امام بوده است، خاطرات شنیدنی را از منش و مشی امام روح‌الله در این گفت و گو مطرح کرد.

خاطرات شیرین و تاریخی از صحنه‌های حضور مردم در جماران

در حسینیه جماران، خاطرات حضور چهره‌های بزرگ و ارزشمند و قهرمانان نهضت و همراهان امام، مبارزان انقلاب و شهدای بزرگواری که در دفاع مقدس به اینجا آمدند و با امامشان میثاق بستند و رفتند و به درجه شهادت رسیدند؛ خاطرات تک تک اینها فراموش ناشدنی است.

 حضور مردم در اینجا برای ما اعجاب‌آمیز بود. به طوری که بعد از یک مدتی احساس کردیم این حسینیه توان این فشردگی و حضور گسترده مردم را ندارد تا حدی که خطر فروریختن مطرح شد. بنابراین حسینیه را از زیر سقف تقویت کردیم تا تحمل مجموعه مردمی که به اینجا می‌آمدند را داشته باشد.

شما ملاحظه می‌کنید که فاصله جایگاه امام و کف حسینیه فاصله کمی است و روزهای اول یکی از دغدغه‌های ما این بود که مردم به تذکراتی که عموماً من قبل از حضور حضرت امام می‌دادم که کسی بالا نیاید یا چیزی پرتاب نکند، بی‌محابا و بی‌توجه بودند ولی واقعاً احساسات به گونه‌ای بود که مجبور می‌شدیم بچه‌ها و جوانانی که بالا می‌آمدند را پایین بیاوریم.

بخشی عظیمی از مردمی که به حسینیه می‌آمدند، در کوچه‌های اطراف بودند و بعضاً در ملاقات دوم خدمت امام می‌رسیدند و بعضاً هم موفق به دیدار با امام در آن مناسبت نمی‌شدند و صدای امام را از بیرون می‌شنیدند ولی صحنه‌های حضور مردم در اینجا برای ما خیلی شیرین‌تر و تاریخی‌تر از صحنه‌های حضور مردم و مسئولان بود.

شگردهای عجیب مردم برای ملاقات با امام؛ از ارسال احضاریه برای امام تا دوختن لب‌ها!


یک روز نوبت ملاقات‌های حضرت امام تعطیل شد و ما هم مجبور شدیم اعلام کنیم که امام ملاقات ندارند، ولی یک جمعیت کثیری از رزمندگان و مردم پیرامون حسینیه آمدند و در کوچه‌های اطراف اجتماع کردند و شعار دادند که ما از اینجا نمی‌رویم، تا امام را نبینیم. این صدا آنقدر رسا و بلند شد که امام پرسیدند فریاد مردم برای چیست؟ خدمت‌شان توضیح دادیم که مردم مشتاق زیارت شما هستند. امام امر کردند که در را باز کنیم و به مجرد اینکه اعلام کردیم درهای حسینیه باز شود، به قدری جمعیت به این حسینیه و کوچه‌های اطراف سرازیر شد که همه ما از کنترل جمعیت درمانده شدیم.

آنقدر جمعیت آمد که بالای شیروانی‌های محله جماران هم رفته بودند که برخی از آنها آسیب دید و فردی هم مصدوم شد. بعد از مدتی دیدیم که از کلانتری جماران، برای حضرت امام احضاریه آمد. ما با تعجب پیگیری کردیم و متوجه شدیم یکی از منسوبین فردی که اینجا صدمه دیده بود، برای امام احضاریه داده است! برای ما خیلی سخت بود که اصلاً چطور این را به امام بگوییم یا با این موضوع برخورد کنیم. امام خیلی با بزرگواری و با حالت انبساط خاطر فرمودند خب باید رفت و جواب گفت. بعداً مشخص شد که انگیزه آن فرد این بوده که بیاید و امام را ملاقات کند. در حقیقت چیزی از امام طلبکار شده بود که ایشان را زیارت کند که موفق به زیارت امام هم شد.

در یک مرتبه دیگری، آقایی آمده بود که با یک شگردی، لب‌های خودش را به هم دوخته بود و می‌گفت من تا امام را نبینم، نخ لب‌هایم را باز نمی‌کنم. هر چه هم ما اصرار کردیم که حرفت را بزن و مسئله‌ات را بگو، قبول نکرد. حتی بعضی از دوستان کمیته و سپاه آمدند و تهدید کردند که شما با چه انگیزه‌ای این کار را کرده‌اید؟! ولی او باز هم حاضر به صحبت نشد. بالاخره به او گفتیم که قول می‌دهیم که شما امام را زیارت کنی و او بعد از وعده ما نخ دوخته شده به لب‌هایش را باز کرد. وقتی امام را زیارت کرد، گفت اولاً که مشتاق دیدار امام بودم و بعد هم یک گرفتاری داشتم و گفتم شاید اگر به کسی بگویم، به آن توجهی نکند ولی به این طریق، هم امام را زیارت می‌کنم و هم مشکلم را به امام می‌گویم.

جوانی که بعد از دیدار با امام در جبهه به شهادت رسید

یک روز در دفتر نشسته بودم که یک نوجوان آمد پشت در دفتر و دوستان گفتند که او از شیراز آمده و می‌خواهد امام را ببیند. ساعتی هم بود که امام ملاقات نداشتند. ملاقات‌های حضرت امام در ساعات خاصی انجام می‌شد. ایشان به دفتر آمد و با من روبرو شد و گفت تا امام را نبینم از جماران نمی‌روم. هر چه گفتیم الان وقت ملاقات نیست، اینقدر گریه کرد و مانند باران از چشم‌های او اشک ریخت که به خدمت حضرت امام عرض کردیم که آقا یک نوجوانی از شیراز آمده و خیلی اصرار دارد شما را ببیند و گریه می‌کند و نمی‌رود. امام تشریف آوردند در دفتری که محل ملاقات‌های افراد بود و ایشان دست امام را بوسیدند و حالت عجیبی داشتند و با خوشحالی از اینجا رفت.

من توفیق داشتم سفری به جبهه بروم؛ در یکی از قرارگاه‌ها که محل حضور رزمندگان بود، در تاریکی شب که چراغ‌ها خاموش بود و دعای کمیل پرشوری برگزار می‌شد، دیدم کسی آمد کنار من و گفت من همان جوانی هستم که در جماران امام را زیارت کردم. با همان شدتی که در جماران برای زیارت امام گریه می‌کرد، گریه کرد و به من گفت که شما را قسم می‌دهم که دعا کنید من در جبهه شهید شوم. بعد از مدتی برادر همان جوان به جماران آمد و او هم همان حال و هوا را داشت. به من گفت آقای انصاری، برادرم که به جماران آمد و امام را زیارت کرد، در فلان روز شهید شد. این قضایایی است که ما در طول زندگی و در طول مطالعات تاریخی‌مان مانند آن را مشاهده نکردیم و به قول حضرت امام، این حوادث در صدر اسلام اتفاق افتاده و یاران واقعی پیامبر و ائمه هدی، این حالت‌ها را داشتند.

روایت اولین دیدار با امام تا پیوستن به حلقه یاران نزدیک

 من در اوج انقلاب، جزو برنامه‌سازان و برنامه‌ریزان تظاهرات قم قبل از پیروزی انقلاب بودم. معمولاً در صحنه تظاهرات‌های بزرگ، هم به نوعی آماده‌سازی راهپیمایی‌ها برعهده من بود و هم سخنرانی‌ در همان راهپیمایی‌ها. به طبع، با جامعه مدرسین و فعالان حوزه انقلاب در قم ارتباطات تنگاتنگی داشتیم.

وقتی لشکر زرهی قزوین همه سلاح‌ها و ادواتش را تسلیم مبارزان قم کرد

 شهر قم قبل از پیروزی انقلاب، در تسخیر حاکمیت نیروهای حزب‌الله بود. لشکر زرهی قزوین که در قم مستقر بودند و حکومت نظامی را آنها اداره می‌کردند، قبل از پیروزی انقلاب گفتند که تمام سلاح‌های ما از جمله توپ و تانک و همه زره‌پوش‌های ما در اختیار شما و همه تجهیزات را رها کردند و رفتند. ما همان موقع تصمیم گرفتیم که یک ستادی را در قم تشکیل دهیم و تحلیل‌مان این بود که امام بلافاصله بعد از عزیمت به تهران و تشریف‌فرمایی به ایران، به قم برمی‌گردند. لذا همه مقدمات استقبال و ستاد استقبال از امام قبل از حضور امام در ایران را در قم تدارک دیدیم.

یک جمعیت قابل ملاحظه‌ای از نیروهای انقلابی هم مسلح بودند و بعضاً افرادی که از پادگان‌های تهران فرار می‌کردند، سلاح‌هایشان را به علما و مجموعه ستادی جامعه مدرسین تحویل می‌دادند. به طبع یک هسته مسلحانه‌ای برای حفاظت از امام و حفاظت از شهر قبل از ورود حضرت امام تشکیل شد. ستاد استقبال از امام که در تهران تشکیل شد، مرحوم شهید عراقی، شهید بهشتی و شهید مطهری عهده‌دار کارهای اساسی مربوط به استقبال بودند و پیش‌بینی حفاظت لازم از امام در فرودگاه و بهشت زهرا و مکان استقرار ایشان را کرده بودند اما از قم هم درخواست کردند که جمعی برای حفاظت امام به تهران بروند.

 ما قبل از روز ۶ بهمن که ابتدا قرار بود امام در این روز به ایران تشریف بیاورند با جمعی از دوستانی که بعضاً شهید شدند، مسلحانه به تهران آمدیم و در ماشین‌مان اسلحه‌های مختلف بود و همه نگرانی ما این بود که در پاسگاه‌هایی که در مسیر سر راه قرار داشت، گرفتار شویم که بالاخره به تهران آمدیم و در خانه‌ای که در تهران برای استقرار ما و جمعیت دیگر پیش‌بینی شده بود، مستقر شدیم. وقتی بختیار اعلام کرد که همه فرودگاه‌ها بسته شده و پروازها را ممنوع کرد، ما به قم برگشتیم و برای ۱۲ بهمن با همان جماعت مجدداً به تهران آمدیم و در خانه‌ای که برای این کار تدارک دیده بودند، یا یک جمع ۴۰ـ۵۰ نفره برای حفاظت از امام هم در مسیر و هم در فرودگاه مستقر شدیم.

می‌ترسیدم مردم مرا بگیرند و بگویند با لباس روحانیت و کلت اینجا چه می‌کنی!

تقسیم کار کردیم و گروهی که باید با امام می‌بودند، افراد خاصی بودند. یکی از دوستان که جثه ورزیده‌ای داشت و آموزش سلاح هم دیده بود، در حلقه اولیه بود. بنده هم با لباس روحانی بودم ولی کلت در جیبم بود و بعد از فرودگاه، در محدوده میدان، علاوه بر داشتن بازوبند انتظامات، مسلح هم بودم که اگر اتفاقی رخ داد وارد عمل شوم. جالب است که من در آن جمعیت و شلوغی حضور مردم، همه چیز را فراموش کرده بودم و می‌ترسیدم مردم مرا بگیرند و بگویند که شما با لباس روحانیت و کلت اینجا چه می‌کنی!

اولین صحنه دیدار من با حضرت امام، همان لحظه‌ای بود که امام با مجموعه همراهان در بلیزر بود

اولین صحنه دیدار من با حضرت امام، همان لحظه‌ای بود که امام با مجموعه همراهان در بلیزر بود. یک مینی‌بوس هم دنبال آن مجموعه راه افتاد که من هم داخل آن مینی‌بوس بودم که به سمت بهشت زهرا حرکت کرد. در مسیر اینقدر شلوغ بود که اصلاً ماشین امام را گم کردیم و وسط راه به دوستان گفتیم که دیگر فایده‌ای ندارد و به بهشت زهرا (س) برویم. بعد از استقرار حضرت امام در تهران، من به قم برگشتم و مشغول فعالیت شدم تا روزی که انقلاب پیروز شد.

به دعوت آیت‌الله صانعی به دفتر امام آمدم

 ما ستاد استقبال از امام را با دوستان مختلف برنامه‌ریزی و پررنگ کردیم. حضرت امام که به قم تشریف آوردند، ما جزو گروه مستقبلین بودیم که از بیرون شهر به استقبال ایشان رفتیم. بنده سوار یکی از جیپ‌های ارتشی بودم و یک لندرور مسلح هم از پشت سر ما و همگی پشت ماشین امام، حرکت کردیم و ایشان به منزل آیت‌الله یزدی رفتند. ما تا آن روز جزو مجموعه نظامی‌ها و نیروهای مسلحی بودیم که هم کار حفاظت می‌کردم و در اطراف امام بودیم که با دعوت آیت‌الله شیخ حسن صانعی، به دفتر امام آمدم.

منزل امام هم یک بیرونی داشت که یک اتاق محدودی بود که برخی ملاقات‌های مهم امام در آن اتاق انجام می‌شد؛ بیرون این اتاق، در یک فضای کمتر از ۳ در ۳ محل جلوس و دفتر آقای صانعی بود و کنارش هم یک صندلی در اختیار بنده بود. ما یک صندلی داشتیم و یک تلفن که مراجعات را می‌گرفتیم و امام هم با ما با یک فاصله اندکی در حد درب اندرونی در منزل خودشان اقامت داشتند و در همان منزل، هم ملاقات‌های خصوصی انجام می‌شد و از راه‌پله‌ها به پشت بام می‌رفتند و آنجا برای مردم سخنرانی می‌کردند.

مردم سیل‌آسا از خیابان ارم می‌آمدند و از خیابان کنار رودخانه بیرون می‌رفتند. عمده ملاقات‌های امام آنجا بود. دو سه منزل دیگر هم گرفته بودند که یکی از منازل نزدیک، منزل مرحوم حاج احمد آقا بود که در ارتباط تنگاتنگی با حضرت امام بودند و یک دفتر دیگری هم دفتر مراجعات مردمی بود که مردم به طور معمول به آنجا عزیمت می‌کردند. در نتیجه اولین حضور و دیدار من با امام در میدان آزادی اتفاق افتاد و این توفیق نصیب شد که ما در ارتباط تنگاتنگ با امام بودیم، موجب شد که تنظیم وسایل مورد نیاز سخنرانی امام اعم از بلندگو یا ضبط صوتی که باید صدای حضرت امام را ضبط می‌کرد، کم کم وارد دایره فعالیت‌های ما شد.

مراقبت‌های حفاظتی با ممانعت امام روبرو می‌شد/ می‌گفتند این نرده‌ها را از جلوی مردم بردارید

 ما آنقدر به موضوع حفاظت از حضرت امام آنطور که الان هست، اعتقاد نداشتیم. یکی از مسائل مهمی هم بود این بود که خود حضرت امام مانع می‌شدند؛ یعنی ایشان وقتی بالای پشت بام می‌آمدند و می‌دیدند که نرده‌ای جلوی مردم گذاشته‌ایم که سر یک ساعتی باز می‌شود تا مردم بیایند، می‌فرمودند این نرده را جمع کنید.

حضرت امام در مواقعی، غیر از پشت بام، روی یک سکویی یا روی یک صندلی و جلوی در می‌ایستادند و مردم از جلوی ایشان با فاصله اندکی عبور می‌کردند. خب این نرده‌ها بود. اصولاً این نرده چیزی بود که ما هم یک خط مرزی برای رفت و آمدها تعیین کنیم و هم اینکه دفاتر و منازل آنجا بود و این موجب می‌شد که این تذکرات مرتب از ناحیه امام باشد و ما هم توجیهاتی می‌کردیم و معمولاً توجیهات ما کارساز نبود و مرحوم حاج احمد آقا در فرصت‌هایی که داشتند، با امام صحبت می‌کردند.

امام برای رفع شبهات مرحوم شریعتمداری شخصاً به منزل ایشان رفتند

 تهدیدی که رسمی باشد، نبود ولی در غائله خلق مسلمان و بعد از قضایای تبریز و تصرف صداوسیمای تبریز، یک جمعیت مفصلی در قم تظاهرات کردند و قم را به تعطیلی کشاندند و جوری شد که امام خودشان درخواست کردند که به منزل آقای شریعتمداری برویم تا ببینیم ایشان چه می‌گوید.

فضای قم به حدی متشنج بود که احساس کردم خطر برای امام بسیار جدی است

حضرت امام به منزل ایشان رفتیم. فضای قم، یک فضای بسیار متشنجی بود و ما از منزل آقای شریعتمدار که امام را سوار کردیم و به طرف منزل رفتیم، من به تنهایی احساس کردم که خطر برای امام بسیارجدی است. برخی افراد، به گونه خیلی تعصب‌آمیزی به ماشین‌های پیرامون و اطرافیان امام مشت می‌زدند! و در همان حول و حوش یکی از کسانی که بالای پشت بام بود، با یک تیراندازی مشکوک کشته شد. لذا این خطرها را از ناحیه این جریانات احساس می‌کردیم.

تظاهرات عظیم مردم در حمایت از امام غائله قم را جمع کرد

 بنده در آن جلسه نبودم؛ حاج احمدآقا و آقای صانعی همراه امام در جلسه بودند ولی اینطور شنیدم که امام آنجا با حالت تواضع گفته بودند که این انقلاب و نظام متعلق به همه است. ما از سن‌مان گذشته و صحبت‌های جدی داشتند و خب آن آقا هم بر مواضع خود، تقریباً اصرار می‌کرد. اگر نبود حضور فردای آن روز مردم قم که به خیابان‌ها آمدند و تظاهرات کردند، آن غائله از مسائلی بود که واقعاً کار دست نظام می‌داد.

بعد از آن غائله، کشتار بی‌رحمانه‌ای که در پاوه اتفاق افتاد و امام دستور حرکت نیروهای نظامی را دادند، ما احساس می‌کردیم که ممکن است این جریان به حوزه پیرامون امام هم نفوذ پیدا کند؛ مخصوصاً بعد از شهادت مرحوم مطهری، شهادت سرلشکر قرنی و بعد از شهادت مرحوم مفتح؛ اینها که به شهادت رسیدند و قصه فرقان اتفاق افتاد، یک زنگ خطری بود که احساس کردیم باید مراقبت از امام جدی‌تر باشد.

امام یک لحظه از تکریم روحانیت و علما غافل نبودند

جدا از احترام به مردم که سرلوحه اخلاق اجتماعی امام هست، ایشان احترام و تعصب ویژه‌ای برای کل روحانیت و مراجع قائل بودند. با اینکه شخصیت امام یک شخصیت بی‌نظیر تاریخی در حوزه فقهای شیعه و در حوزه علمای اسلام هست و تفاوت‌های اساسی و بنیادینی با اکثریت شخصیت‌های دینی داشتند، اما یک لحظه از تکریم روحانیت و علما غافل نبودند. من احساس می‌کنم که امام همه دستاوردهای دوام شیعه و بقا و ترویج شیعه را از فداکاری‌ها و مجاهدت علمای بزرگ می‌دانستند و همواره در پیام‌ها و نامه‌ها به علما احترام می‌گذاشتند. این یک بحث جدی است.

سلوک و رفتار احترام‌آمیز امام حتی در مقابل علمای مخالف و منتقد

رفتار امام در مورد علما و کسانی که با امام زاویه داشتند یک رفتار احترام آمیز بود و موضع‌گیری آقای شریعتمداری، یکی از مواردی بود که ما شاهد بودیم که امام با سعه صدر و احترام برخورد کردند؛ افراد زیادی از طرف امام مثل مرحوم آقای فلسفی و بزرگان دیگری که با آنها مأنوس بودند و مرحوم حاج احمدآقا پیغام و واسطه فرستادند تا آنها را متقاعد کنند که هدف و راه یکی است و سهم خواهی و باج‌خواهی و انتظارات خارج از قاعده، خلاف اصول سیاسی و حاکمیت نظام است.

برخورد قاطع امام با گروهی از وفادارانشان که نسبت به یکی از مراجع موضع داشتند

در یکی از حوادثی که در یکی از استان‌ها اتفاق افتاد، بین دو جناح همسو با امام و انقلاب، منتها مثلاً یکی در جبهه اصلاحات و یکی در جبهه اصولگرایی متداول امروز، اختلافات و غائله‌هایی به وجود آمد. امام نماینده فرستادند و به آنجا رفتند تا پادرمیانی کردند. بعد از یک مدتی یکی از شخصیت‌های بزرگ و علمای بزرگ آن استان، در جماران خدمت حضرت امام رسیدند.

 همراهان آن شخصیت، همه از کسانی بودند که در آن استان به عنوان طرفداران سفت و سخت امام و وفاداران امام معروف بودند. خدمت امام هم گزارش داده بودند و امام هم از قبل می‌شناخت. در حضور حضرت امام، در بیان حادثه آن استان، یکی از نکاتی که بیان کردند این بود که به این جهت با آن گروه مقابل اختلاف داریم که طرف مقابل از آیت‌الله خویی حمایت می‌کند. خدا شاهد است که این جمله از زبان آن شخصیتی که مورد احترام امام هم بود و امام به ایشان علاقه خاصی داشتند، صادر نشده بود که امام چنان برافروخته شدند و حالت عصبانیت پیدا کردند که بدون تعارف و تکلف فرمودند، من فکر می‌کردم شما تا به حال آدم خوبی هستید! و اصلاً به همین دلیلی که شما می‌گویید، من آنها را بیشتر حمایت می‌کنم. تقریباً آن جلسه ناتمام ماند و آن دوستان مکدر شدند و تا مدت‌ها گلایه داشتند که چرا اینطور شد.

سفارش‌هایی که هیچ وقت شامل حال مسئولان نشد!

 بعضی مواقع می‌دیدیم برخی علما به امام انتقاد داشتند. وقت می‌گرفتند از حضرت امام و ایشان هم با احترام می‌پذیرفتند. به خصوص در این ملاقات‌ها امام حساس بودند و از قبل به ما می‎فرمودند که حتماً جلوی در بروید و مراقب باشید کسی جلوی آقایان را نگیرد و ماشین‌شان تا بالا بیاید و این جزو برنامه ما بود. البته امام چنین توصیه‌ای راجع به مسئولان نداشتند. هیچ وقت نشنیدیم که امام نسبت به مسئولان چنین توصیه‌ای داشته باشند که جلوی ماشین‌شان را نگیرید. بعضاً از مسئولان می‌آمدند و به لحاظ حفظ مسائل امنیتی، با بعضی برخوردها مواجه می‌شدند ولی نسبت به علما این حساسیت را داشتند.

وقتی امام به احترام مراجع روی زمین نشستند

در یکی از جلساتی که علمای تهران، در خواست کرده بودند و به خدمت حضرت امام آمدند، امام بر حسب احترام روی زمین نشستند. شما مستحضر هستید که امام همیشه روی مبل می‌نشستند و ملاقات‌کنندگان در آن اتاق کوچک، اطراف ایشان می‌نشستند؛ اما امام خیلی آنها را تکریم کردند.

برخی از آنها حالا نمی‌خواهم بگویم قصد اسائه ادب یا بی‌احترامی داشتند ولی خیلی طبیعی و معمولی با امام برخورد کردند و تقیدی نداشتند که مثلاً پای‌شان جمع باشد، یا محترمانه بنشینند؛ ولی امام خیلی محترمانه و گرم و صمیمانه با آنها رفتار کردند. در پایان جلسه هم امام خلاف رویه همیشگی، از در بیرون آمدند و تا پله‌ها آنها را همراهی کردند. صحبت‌های آنها هم صحبت‌های بسیار جدی بود. در این دیدارها معمولاً باب گله‌ها و نگرانی‌ها و مخصوصاً مسائل دینی و عقیدتی باز می‌شد و امام هم با سعه صدر با آنها برخورد می‌کرد.

درد و رنج بزرگ امام از علمای متحجر و علمایی که همسو نبودند

 این را من بدون مجامله و مداهنه عرض کنم که امام با همه وجود به روحانیت اعتقاد داشتند و یک درد و رنج بزرگی از بعضی از علمای متحجر و علمایی که همسو نبودند، در سینه امام باقی بود. امام در بعضی از پیام‌هایشان به این مسئله اشاره کردند که من چیزهایی که در سینه دارم، برای همیشه باقی می‌ماند. اهانت‌هایی که به امام از بعضی افراد متحجر و مقدس‌مآب‌ها و بعضی روحانیون و علما شده است، سراغ نداریم کسی به این شکل انجام داده باشد ولی امام همیشه صبور بودند.

عزل یکی از انقلابیون دستگاه قضایی که بدون اجازه امام خانه مرحوم شریعتمداری را بازرسی کرده بود

در مسأله آقای شریعتمداری، یکی از افراد دستگاه قضا که بدون اطلاع مجموعه و اجازه حضرت امام، خانه ایشان را بازرسی کردند، امام دستور عزل او را صادر کردند. با اینکه آن فرد رفیق ما بود و در جریان قبل از انقلاب، اسلحه به مبارزان واقعی می‌رساند و از نیروهای بسیار فعال در عرصه مبارزه بود و در عملیات مرصاد هم شهید شد، واقعاً هم از وفاداران به امام بود ولی امام وقتی این مسئله را شنیدند، دستور دادند که برکنار کنید و خیلی هم متعصب و عجیب عصبانی شدند که چرا بدون اجازه پا در حریم دیگران گذاشتید.

امام می‌دانستند که آخر کار منافقین به رودررویی با نظام و حتی با تشیع می‌انجامد

امام راجع به منافقین یک حساسیت بسیار خاصی داشتند. حساسیت ایشان هم مربوط به دورانی که اینها علیه نظام و جمهوری اسلامی اعلام جنگ کردند، نبود. امام چند روز کتاب‌های آنها را مطالعه کردند و بعد از آن بزرگان نظام هر چه اصرار کردند که قبل از پیروزی انقلاب، اینها را بپذیرند، نپذیرفتند؛ امام می‌دانستند که این جریان یک جریان فکری منحرف و التقاطی است که آخرش به رودرویی با اسلام و انقلاب و نظام و حتی با تشیع می‌انجامد. امام کاملاً می‌دانستند. امام در نجف هم که بودند، وقتی مواضع اینها را دیدند خیلی روشن و صریح موضع‌گیری کردند که افکار اینها التقاطی و زاویه‌دار با اسلام و مبانی اسلام است.

همه تفکر امام حول این محور بود که همه گروه‌ها و جریانات سیاسی در مبارزات دنبال چه هدفی هستند و چه هدفی را مطالبه می‌کنند؟ در ابتدای پیروزی انقلاب شاید تصور این بود که جریانات نهضت آزادی یا سایر جریانات ممکن است در ادامه مسیر انقلاب نقش‌آفرین باشند ولی نگاه امام به اینها یک نگاه عمیق بود که ببینند اینها به دنبال چه چیزی هستند؟ چرا که امام مبارزه را از ۱۵ سال قبل با هدف دفاع از اسلام و تشیع و دفاع از ارزش‌های دینی و انقلاب و ارزش‌هایی که باید منطبق بر فقه باشد، شروع کرده بود.

چه کسانی از امام خواستند که به مجاهدین خلق برای تهیه اسلحه کمک مالی شود؟

 وقتی امام احساس کردند که اینها در مبانی فکری خود و چه در مبانی اصولی خود نسبت به توحید و رسالت و معاد انحراف دارند و در مسائل اجتماعی و فرهنگی زاویه دارند، معلوم بود که امام نسبت به اینها موضع می‌گیرند و اینها را به عنوان یک خطر بالقوه شناختند. منتها موضع‌گیری‌های امام در آن شرایط خیلی برجسته نشد و شاید هم به دلیل مصلحت انقلاب و مبارزه، کسی در فکر برجسته کردن اینها نبود.

 نامه بزرگانی همچون مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و شاید برخی علمای بلاد و شهرستان‌ها و شخصیت‌هایی که در انقلاب نقش داشتند موجود است که صراحتاً به امام نوشتند که اجازه بدهید ما از سهم امام، به اینها کمک کنیم تا اینها بتوانند مبارزه مسلحانه کنند ولی امام نه مبارزه مسلحانه را قبول داشتند و نه پول دادن برای خرید اسلحه‌ای که اینها بخواهند مثلاً مأموران شاه را بکشند. نامه‌ها، نامه های مهمی است که برخی منتشر شده و برخی هم منتشر نشده است. اینها به نوعی با حالت خوشبینی و هواداری، می‌گفتند که اینها دارند مبارزه می‌کنند و خودشان یک جریانی هستند و دفاع‌شان هم دفاع فکری و عقیدتی نبود.

نگاه خوشبینانه برخی بزرگان نظام به نهضت آزادی

 همین دیدگاه را راجع به نهضت آزادی هم داشتند و چه بسا در سیر پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی، کسانی آمدند و امام آنها را حمایت کردند و در پیام‌های بعدی‌شان فرمودند من به اینها رأی ندادم یا اعتقاد نداشتم ولی در مشورت با دیگران، مشورت دیگران را امام مورد قبول قرار داد. منافقین از این صنف بودند. گروه فرقان به نظر من آغازگر راه جنگ علنی و رودررو با نظام شد. اینها پیاده‌نظام‌هایی بودند که در یک شکل عادی و سطحی حرکت کردند و زود هم دستگیر شدند که اگر دستگیر نمی‌شدند، ما فاجعه بزرگی را داشتیم.

امام روی احترام به مسئولان تا زمانی که در جایگاه مسئولیت هستند، تعصب داشت

امام یک چارچوب خیلی روشنی داشتند. در این چارچوب مردم، بزرگان و کسانی که به نوعی در جامعه دارای وجهه و شخصیتی بودند مانند علما و مراجع یک احترام به خصوصی داشتند. امام تا وقتی یک مسئولی در نظام جمهوری اسلامی در جایگاه مسئولیت بود، به او احترام می‌گذاشتند و تعصب هم داشتند که آن احترام را به دیگران هم منتقل کنند.

از امام بیاموزیم که به راحتی جایگاه شخصیت‌ها را در جامعه خراب نکنیم

 آقای بنی‌صدر تا روزی که رئیس جمهور بود، امام به ایشان احترام می‌گذاشتند؛ آقای بازرگان و شخصیت‌های دیگر هم در جایگاه خودشان؛ و امام برای آن جایگاه احترام قائل بودند و این درس بزرگی است. به نظر من برای جامعه ما درس بزرگی است که به راحتی جایگاه شخصیت‌ها را در جامعه خراب نکنیم. بالاخره وقتی نظام مستقر هست، در موقع، برخورد می‌کند و به تعبیری افشا می‌کند و آنها را از کار برکنار کند ولی در موقعی که در مسند مسئولیت هستند، من معتقدم که باید مثل امام عمل کنیم.

برای مطالعه متن کامل گفتگو اینجا کلیک کنید

. انتهای پیام /*