از آنجا که عرفان‌های نوظهور حضوری فعال در صحنه دارند و مانند ماری خوش خط و خال به جذب جوانان می‌پردازند، توجه به مؤلفه‌ها و تعالیم عرفان اصیل اسلامی می‌تواند ما را در این مسیر یاری رسانده و سعادت حقیقی را برای ما به ارمغان آورد.

امام خمینی(س) علاوه بر اینکه مؤسس و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران بود، یکی از عرفای بزرگ الهی به شمار می‌رود که دستورالعمل‌های اخلاقی‌ و عرفانی ایشان امروزه نیز سرمشق بسیار خوبی برای مشتاقان و سالکان الهی است.

گفت‌وگوی فارس با حجت‌الاسلام علی امینی‌نژاد، استاد فلسفه و عرفان اسلامی حوزه علمیه قم :

لطفاً در ابتدا بفرمایید مؤلفه‌های اساسی عرفان اسلامی از منظر حضرت امام(س) کدام است؟

امام خمینی(س) یک عارف سترگ و تراز اول اسلامی است و مؤلفه‌های عرفان اسلامی را می‌توان در چند فضا مطرح کرد؛ یک فضا این است که عرفان اسلامی به شدت توحید محور است. یعنی مسئله توحید باری تعالی و اینکه تمام کثرات عالم تحت وحدت سیطره وجود باری تعالی باید حل و فصل شوند جزو مبانی اساسی عرفان اسلامی از منظر عارفان مسلمان و از منظر حضرت امام(س) تلقی می‌شود.

محور دومی که از نظر حضرت امام(س) در عرفان وجود دارد مسئله ولایت است. در واقع ولایت همان طریقه‌ای است که کثرات می‌توانند به طرف وحدت، حرکت داشته باشند یعنی سیر از کثرت به سوی وحدت، تنها و تنها در قالب مسئله ولایت ممکن است آن هم ولایت انسان کامل! در هر عصری انسان کامل آن عصر و در عصر ختمی هم ولایت رسول‌الله(ص) و بعد از ایشان ائمه معصومین(ع) انسان‌ کامل هستند.

از دیگر شاخصه‌های عرفان از منظر حضرت امام(س) شریعت محوری این عرفان است. در تمامی مراحل، محوریت مسائل شریعت، فوق‌العاده جدی است و به هیچ وجه این معنا از ساحت‌های مختلف نمی‌کاهد این نکته شرح و بسط گسترده‌ای دارد.

فطرت‌بنیان بودن و بحث تمدن‌سازی، از دیگر مبانی عرفان اسلامی است از این رو عرفان می‌تواند دو رویکرد داشته باشد: یک رویکرد تمدن‌سوز و دیگری رویکرد تمدن‌ساز!

حضرت امام با رویکرد دوم به عرفان نگاه می‌کنند و این موضوع، هم در قلم و بیان ایشان مشاهده می‌شود و هم اینکه امام(س) به نحو عملی این معنا را به کار برده‌اند بنابراین از شاخصه‌های اصلی عرفان اسلامی از منظر امام(س) ظلم‌ستیزی و عدالت محوری برمدار ولایت و توحید است.

همچنین امام راحل عرفان را چند سطحی نگاه می‌کنند یعنی از آن سطح عمیق و بسیار سنگین شروع می‌شود و مرحله به مرحله ادامه پیدا می‌کند تا سطحی که قابل بهره‌برداری برای عموم مردم باشد.

به نظر شما وجه تمایز عرفان امام(س) با سایر عرفا در چیست؟

به طور کلی در عرفان، دو رویکرد قابل برداشت است؛ رویکردی که عرفان را در حالت انزوای مطلق، گوشه‌گیری و به دور از صحنه‌‌های اجتماعی و تمدنی مشاهده می‌کند و همه تبیین‌ها، تحلیل‌ها، دستورالعمل‌ها، راهکارها را با همان ساحت جریان می‌دهد و پیاده می‌کند البته امام راحل به طور کلی، منکر این معنا از عرفان نیست و چه بسا برای بسیاری از افراد با استعدادها و شرایط ویژه، همان معنا صحیح باشد اما قطعاً این رویکرد نمی‌تواند رویکرد اساسی و بنیادینی در عرفان باشد.

رویکردی که حضرت امام(س) در طول تاریخ، از آن استقبال کرده است را در میان عرفا به صورت جسته و گریخته داریم، خود عرفان اسلامی هم آنجا که با فضای محبت اهل بیت(ع) آمیخته می‌شود این ظرفیت را به شدت دارد اما امام(س) این رویکرد را به نحو فوق‌العاده‌ جدی‌ای با آن برخورد کرده است. این رویکرد، رویکردی است که عرفان را در مدار تمدن‌سازی قرار می‌دهد یعنی عرفان در متن اجتماع معنا پیدا می‌کند.

و این همان هدایتی است که رسول گرامی(ص) داشت و بر همین اساس فرمودند: رهبانیت امت من جهاد در راه خداست این خیلی مهم است جمع رهبانیت و دنیاگریزی با مسئله جهاد!

این رویکرد اصلی است که حضرت امام(س) در عرفان به آن توجه کرده‌اند هم به لحاظ قلم و بیان و هم به لحاظ عملکرد. بنابراین اگر حقیقت عرفان، رها شدن از دنیا و تمنیات دنیوی و توجه به امر وحدت و توحید است بهترین جایی که این معنا در جریان است در متن جهاد است چون در جهاد، عالی‌ترین نوع ایثار و از خودگذشتگی وجود دارد و حقیقت عرفان، گذشتن از خود است تمام مؤلفه‌ها، برنامه‌ها و دستورالعمل‌ها برای این است که انسان در مسیر الهی از خودش بگذرد.

مدلی که اسلام پیشنهاد می‌کند این است که این معنا را در درون جهاد جای دهد، جهاد، آخرین و شدیدترین بروز اجتماعی است یعنی تمام سطوح اجتماعی را پوشش می‌دهد مضاف بر آن، آن نقطه اعلا را نیز دارد.

ممیزه اصلی عرفان امام(س) این است که امام به این رویکرد در عرفان توجه کرده که در آن ظلم‌ستیزی، خدمت به خلق و ... وجود دارد یعنی اصلاً نوع نگاهی که در این فضا صورت می‌گیرد، نگاه به حکومت، نگاه به مردم، جهاد، دنیا و... برای هر یک از این موارد، یک نگاه متفاوتی وجود دارد.

نظر امام خمینی(س) درباره نسبت میان شریعت، طریقت و حقیقت بر چه اساسی بود؟ و البته برخی از افراد بر این باورند که باید میان این سه تفکیک قائل شد؟

یکی از بحث‌های بسیار زیبا و دقیقی که در عرفان اسلامی مطرح می‌شود همین مسئله شریعت، طریقت و حقیقت است.

تعاریف و برداشت‌های ناصواب و ناصحیح زیادی در ارتباط با این آموزه صورت گرفته اما خود محققان از عرفا تفسیر بسیار زیبایی از این سه مقوله دارند آنها معتقدند که کل دین، سه مرحله دارد شریعت، طریقت و حقیقت. بنابراین مراد از شریعت، یک بخش از دین است لذا وقتی طریقت و حقیقت مطرح می‌شود امری جدای از دین نیستند. بلکه دین یک معنای اعمی دارد که بخشی از آن شریعت است که بیشتر به احکام ظاهری و جوارح انسان، مرتبط می‌شود یک بخش طریقت دارد که همان سلوک الی‌الله و بخش حقیقت آن نیز وصول به حقیقت است.

پاره‌ای از فرق متصوفه، متأسفانه از باب کج فهمی و یا سوء استفاده، برداشتی خطرناک از بحث انجام داده‌اند و معتقدند شریعت، مقدمه طریقت و طریقت مقدمه حقیقت است یعنی اگر انسان به حقیقت رسید دیگر نیازی به شریعت و احکام عملی و مسائل و آداب سلوکی ندارد چرا که به حقیقت رسیده است.

محققان از عرفای اسلامی بر اشتباه و خطرناک بودن این برداشت تأکید کرده‌اند و حضرت امام(س) در همین مسیر، در آثارشان بر این نکته تأکید دارند که این سه حقیقت تودرتوی به هم پیوسته و تفکیک‌ناپذیر است یعنی اگر شریعت، مقدمه رسیدن به طریقت و حقیقت است حافظ آنها نیز هست اگر یک آن، شخص سالک در مسیر سلوک الی‌الله از شریعت، دست بردارد آن مقاماتی که به آنها دست پیدا کرده بود به یکباره و یا به تدریج از او گرفته می‌شود و در نهایت به موجودی خطرناک تبدیل خواهد شد.

تعبیر حضرت امام(س) این است که می‌فرمایند: کسی که توحید محور است باید توحید در همه مراتب وجود او از جمله بدن او جریان داشته باشد. انسان در مقابل خدا، هویت بندگی و عبودیت دارد عبودیت در مرحله بدن هم باید پیاده شود در مرحله بدن، اجرای احکام شریعت است به حسب آنچه که در دین آمده است.

تعامل عرفان اسلامی در سیر تکاملی خود با سایر فرهنگ‌ها و ادیان از منظر امام(س) چگونه است؟

در دهه‌های اخیر، دو نگاه پیدا شده است؛ یک نگاه معتقد است که عرفان اسلامی، یک عرفان اصیل نیست بلکه از فرهنگ‌های دیگر نشأت گرفته است مثلاً از عرفان مسیحی یا هندی گرفته شده و یا اقتباسی از آموزه‌های نوافلاطونیان است این یک رویکرد است.

رویکرد دیگری نیز وجود دارد که در واقع خاستگاه اصلی عرفان اسلامی را کتاب و سنت می‌داند و ابزارهایی است که کتاب و سنت را در دست انسان قرار می‌دهد. پیش‌ترها محققان غربی و همچنین برخی از نویسندگان داخلی، بیشتر بر روی رویکرد اول پافشاری می‌کردند اما اکنون به تدریج برای تمام محققان تراز اول در این زمینه در جهان، در غرب و شرق مشخص شده که عرفان اسلامی یک عرفان اصیلی است که از کتاب و سنت برآمده و با تجربه‌های سلوکی و شهودی عارفان مسلمان تکمیل شده است. به طور جدی این رویکرد در آثار حضرت امام (س) قابل استفاده و بهره‌برداری است.

امام(س) معتقد است که عرفان اسلامی از دل قرآن و سنت و جوامع روایی ما با فضاها و تجربه‌های سلوکی و شهودی عرفانی شکل گرفته است و این معنا در جای جای آثار امام (س) دیده می‌شود یعنی این روح پاشیده به تمام آثار حضرت امام(س) در این فضا است.

رویکرد حضرت امام به بحث عرفان‌های کاذب و تصوف چگونه بود؟

امام(س) معتقد است که عرفان اسلامی عمیقاً از پشتوانه‌های عقلی و نظری قدرتمندی برخوردار و از متن شریعت برآمده است. هماهنگی آن با سطوح مختلف شریعت بسیار جدی است فطرت‌بنیان و تمدن‌ساز است اگر این مؤلفه‌ها را مدنظر داشته باشیم باید گفت که هم حضرت امام به این فضاها نگاه می‌کرد و هم در حال حاضر که عرفان‌نماهای نوظهور که بعد از رحلت امام(س) شکل گرفته اما ما می‌توانیم مذاق ایشان را بسنجیم و از این رو کاملاً قابل درک است که امام چه رویکردی به این امور داشته است.

بنابراین عرفانی که تمدن‌سوز باشد و بخواهد با ظلم و ستم همراهی و با فطرت مقابله کند و با عقلانیت همراه نبوده و شریعت محور نباشد طبیعتاً این امور نمی‌توانند عرفان حقیقی باشند بلکه آنها سراب‌ها و واقعیت‌نماهایی هستند که واقعیتی در پشت پرده زرق و برق آن وجود ندارد.

برای کسانی که می‌خواهند تحقیقی واقعی در این زمینه‌ها انجام دهند مسئله‌ای واضح است یعنی آخرین سطوح بروز عرفان‌نماها، بحث لذت بردن، کامجویی و آرامش‌های درونی است و پایان آن نیز به مسائل دنیوی ختم می‌شود، مسئله ماوراء آخرت، حقایق بنیادین هستی و... کمتر مورد توجه این دست از عرفان‌نماهای نوظهور و یا حتی قدیمی است.

بهتر است در پایان، گذری بر آثار عرفانی حضرت امام(س) داشته باشیم و مواردی را در این زمینه برایمان بیان کنید.

حضرت امام(س) مجموعاً چند سطح، اثر در ارتباط با مباحث عرفانی دارند: یک سطح آن کتاب‌هایی است که در این زمینه دارند بهترین آن‌ها کتاب «سر الصلوة»، «شرح دعای سحر» و از همه مهمتر کتاب «مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة» است. مرحوم آسید جلال آشتیانی می‌فرمود: این کتاب‌ها به قلم محققان از عرفا نگاشته شده است یعنی برخی از این کتاب‌ها شایستگی اینکه در فضای عرفانی، متن کتاب درسی شوند را دارند.

نامه‌هایی که حضرت امام(س) دارند، دیوان ایشان مملو از آموز‌ه‌های عرفانی است. بنده این جمله را با واسطه از حضرت استاد حسن‌زاده آملی نقل می‌کنم که فرمودند: «دیوان امام، امام دیوان‌هاست»؛ جمله زیبایی است از غزلیات ناب و مشحون از مباحث عرفانی.

نکته‌ای که می‌توان در دیوان امام(س) پی‌گیری کرد سطح شخصیت عرفانی خود امام(س) است، به نظر می‌رسد که با جست‌وجو و کنکاش در لابه‌لای ادبیاتی که حضرت امام در غزلیاتش دارند می‌توان فهمید که نگاه امام راحل، نسبت به  مباحث عرفانی چگونه بود و ایشان تا کدام فضاها را طی کرده‌اند.

مثلاً سفرهای چهارگانه عرفانی، آیا خود ایشان مقام فنا را درک کرده‌اند؟ امثال این مباحث را باید در دیوان امام (س) پی‌گیری کرد مضاف بر اینکه امام (س) یک نگرش عرفانی دارد که از مجموعه آثار و زندگی ایشان به دست می‌آید. امام(س) با وجهه‌ای که داشتند ملتی را تربیت عرفانی کرد و امتی را پرورش عرفانی دادند، نمونه‌های فراوان این مسئله را  ما در سالیانی که ایشان سکان‌دار رهبری جامعه بودند و در دوران جنگ تحمیلی مشاهده کردیم. عرفان امام(س) یک عرفان کاربردی، عملی و اجتماعی است و ایشان آن حقیقت توحید و ولایت را در شریان‌های متعدد اجتماع سرزیر می‌کردند.

. انتهای پیام /*