قرآن براى تربیت انسان

راجع به امور اخلاقى، راجع به امور تربیتى، راجع به و بالاخره قرآن وارد شده است براى انسان به جمیع شئونى که انسان دارد، براى تربیت انسان به جمیع ابعادى که انسان دارد، و ابعاد انسان، ابعاد غیرمتناهى است. براى همه وارد شده است، براى همه چیز و یک سفره‏ اى است که پهن شده است براى بشر که هر کس مى‏ تواند از آن سفره به مقدار استعداد خودش استفاده کند. و مع‏ الأسف استفاده کم شده است، و باید عرض کنم که انبیا از آدم تا خاتم به آن مقصدى که داشتند نرسیدند، در عین حالى که هر چه کمال در دنیا هست از آنهاست، مع ‏ذلک به آن مقصدى که آنها داشتند نرسیدند.

1/10/62

*  *  *

توجه دادن مردم به قرآن[1]


اسلام[2] همه چیز براى مسلمین آورده است، همه چیز. قرآن در آن همه چیز است، لکن مع الأسف ما استفاده از آن نکرده ‏ایم؛ و مسلمین مهجورش کردند؛ یعنى استفاده ‏اى که باید از آن بکنند نکردند. باید مردم را توجه داد، گرایش داد به اسلام.

30/2/59

*  *  *

دورى از اسلام و قرآن، مشکل عمدۀ مسلمین

مشکل عمدۀ مسلمین همان دورى از اسلام و قرآن است؛ و اگر مسلمین به حسب امرى که خداى تبارک و تعالى فرموده است وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ‏اللّه‏ِ جَمِیعاً و لاَتَفَرَّقُوا اگر به همین یک امر و نهى عمل مى‏ کردند، تمام مشکلاتشان ـ مشکلات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى‏شان ـ رفع مى‏ شد؛ و هیچ قدرتى نمى‏ توانست با آن مقابله کند. لکن مع‏ الأسف به واسطۀ غفلت بعضى و عدم توجه بعضى و تغافل بعضى، از این امر محروم ماندند؛ و تا این امر الهى تحقق پیدا نکند، باید مسلمین انتظار گرفتاریهاى بیشتر داشته باشند.

تأسف از حرکتهاى ضد قرآنى

من باید متأسف باشم، من باید بسیار متأسف باشم، از اینکه غیب نمى‏ دانم! نمى ‏دانستم در چنته اینها چه هست. من بعضى از اینها را مى‏ پذیرفتم؛ به ایشان هم محبت مى‏ کردم؛ لیکن نمى‏ دانستم که اینها بر ضد قرآن هم قیام مى‏ کنند. من نمى‏ دانستم که اینها ائتلاف پیدا مى‏ کنند[و] مرکز ائتلافشان یک جا است، و ائتلاف پیدا مى‏ کنند با منافقین که «شناخت»[3]شان را اشخاصى که مطالعه کرده ‏اند مى ‏دانند چیست، ائتلاف کرده‏ اند با این جبهه‏ ها که ماسک را از روى صورتشان برداشتند و به طور صریح مردم را دعوت کردند به اینکه اى مسلمانها بیایید و حکم قرآن را، حکم «غیر انسانى» قرآن را!! و لا حولَ ولا قوةَ اِلاّ باللّه‏. در یک کشور اسلامى اینطور سبّ بر قرآن و سبّ بر اسلام در مرئىٰ و منظر مسلمین بشود، و فلان مقام هم تأیید کند و دعوت به شورش! در مقابل چه؟ در مقابل نص صریح قرآن؟! امروز، دو بعد از ظهر دعوت به راهپیمایى است. به حسب چیزى که در اعلامیه‏ شان ثبت شده است، دعوت به راهپیمایى است در مقابل این حکم «غیر انسانى» اسلام!

ما با اینهایى که اظهار دوستى مى‏ کنند و تیشه برداشته ‏اند و به ریشۀ اسلام مى‏زنند باید چه بکنیم؟ در تمام طول سلطنت رضاخان و محمدرضا یک همچو جسارتى به قرآن کریم نشد. مسلمانها بدانند که یک راهى الآن هست در کار، یک روشى الآن هست در کار، که به طور ناشیگرى اینها نقاب را کنار زدند. آنهایى که در این راهپیمایى مى‏ خواهند شرکت کنند، یا اظهار این را کردند که شرکت بکنند، یا تأیید کردند این شرکت را، یا مردم را دعوت کردند به این شرکت، اگر بدانند که محتواى این معنا چیست، واى به حال ملتى که ملى‏ هایشان این باشد، و متدینینى هم که اظهار تدین مى‏ کنند، آن باشد، و سرانشان هم این! و اگر ندانسته مى‏ کنند، چطور اطلاعیۀ «جبهۀ ملى» را ندیده دعوت مى ‏کنند به اینکه شما هم به دنبال جبهۀ ملى راهپیمایى کنید.

25/3/60

*  *  *

تفسیر غلط از قرآن

مع‏ الأسف ما در دو زمان مبتلاى به دو طایفه بودیم. در یک زمان ما مبتلا بودیم به یک جمعیتى که قرآن را وقتى که نگاه مى‏ کردند و تفسیر مى‏ کردند و تأویل مى‏ کردند، اصلاً راجع به آن جهت بعد مادیش، بعد دنیاییش توجه نداشتند. تمام را بر مى‏گرداندند به یک معنویاتى. حتى قتال وقتى که در قرآن واقع شده بود اینها قتال با مشرکین را تأویل به «قتال با نفس» مى‏ کردند. چیزهایى که مربوط به زندگى دنیایى بود تأویل مى ‏کردند به یک «معنویات». اینها یک بعد از قرآن را ادراک کرده بودند و آن بعد معنویش البته به طریق ناقص. آن بعد معنویش بود و همه جهات را به همان بعد برمى‏ گرداندند. و ما بعدها مبتلا شدیم یک عکس‏ العملى در مقابل آن که فعلاً الآن هست. و از مدتى پیش این معنا تحقق پیدا کرده که در مقابل آن طایفه‏ اى که قرآن را و احادیث را تأویل مى‏ کردند به «ماوراى طبیعت» و به این زندگى دنیا اصلاً توجه نداشتند. به حکومت اسلامى توجه نداشتند. و به جهاتى که مربوط به زندگى است توجه نداشتند. این طایفۀ دوم عکس کردند. معنویات را فداى مادیات کردند. آنها مادیات را  فداى معنویات کرده بودند و اینها معنویات را فداى مادیات کردند. هر آیه‏ اى که دستشان مى ‏رسد و بتوانند، تأویل مى ‏کنند به یک امر دنیایى. کانّه ماوراى دنیا چیزى نیست. آنها کانّه در نظرشان ماوراى عالم غیب چیزى نبود. آنها در یک حدودى که خودشان داشتند درست بود حرفشان. اینها اعتقادشان این است. یا مسائلى که طرح مى‏ کنند این است که ماوراى این عالم خبرى نیست. همۀ مسائل را فداى همین عالم مى ‏کنند.

21/9/58

*  *  *

ما باید متأسف باشیم که از قرآن دستمان کوتاه است

من بسیارى از اوقات از دو امر متأسفم که یکیش از دیگرى بیشتر تأسف دارد. یکى اینکه در تمام دوره از صدر اسلام، نبوت، تا آخر نگذاشتند که یک حکومت دلخواه اسلام وجود پیدا بکند. زمان رسول اللّه‏ ـ صلى اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ آن همه گرفتاریها و جنگها و آن مخالفتها بود و نشد که حکومت به طور دلخواهى که ایشان مى‏ خواهند، متحقق بشود. در زمان سایر ائمه ـ علیهم السلام ـ هم، حتى زمان حضرت امیر که مواجه بود با آن جنگهاى داخلى و آن منافقهایى که از کفار بدتر هستند و نگذاشتند حکومت شکل بگیرد به طورى که دلخواه باشد. اگر گذاشته بودند، مهلت داده بودند، ولو در یک دوره کوتاهى حکومت تحقق پیدا کرده بود، آن الگویى که آنها به عالم نشان مى‏ دادند، براى بشر تا آخر یک درس بزرگى بود. و ما باید متأسف باشیم براى این امر که محروم شدیم از یک همچو برکت بزرگى.

و امر دوم که باز نگذاشتند و نشد که ائمۀ ما ـ‏ علیهم السلام‏ آنطورى که مى‏ خواستند بروز بدهند حقایق را، این هم بسیار مورد تأسف است، تأسف این از تأسف او بالاتر است، این چه علمى بوده است که نزدیک وفات، حضرت رسول ـ صلى ‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ بیخ گوشى به حضرت امیر ـ علیه السلام ـ فرموده است و ایشان به حسب روایت ـ مى‏ فرماید ـ که «هزار باب از علم ـ یا هزار علم، هر کدام چه ـ براى من حاصل شد». این علم معمولى که دست ما هست، دست فقها هست، دست فلاسفه هست، دست عرفا هست، این نیست. او چه بوده است که حضرت امیر مى‏ گوید که من علم جم دارم، هٰیهُنٰا عِلماً جَمّا، لکن حَمَله نیست، این علم فقه نبوده، علم فقه را تعلیم کرده ‏اند، هیچ در او قصورى نشده است، این فلسفه و این چیزهایى که دست ماهاست اینها هم نبوده است و این مورد تأسف است که مهلت ندادند به اینها، نشد. در آن وقت حَمَله ‏اى که آنها مى‏ خواستند نبود و آن علوم با خود آنها به ملأ اعلى رفت، و ما باید تا آخر دنیا تأسف از این بخوریم که از آن هیچ بهره نداریم؛ و او بلااشکال از این علوم رسمى که دست بشر است و دست مسلمین است، از اینها خارج است، براى اینکه اینها حَمَله داشتند، آن که حَمَله نداشته است، آنکه مورد تأسف خود ائمه ـ علیهم السلام ـ بوده است که پیدا نکردند کسانى را که به آنها تعلیم بدهند آن علوم را، و قرآن که مخزن همه علوم است، نشد که آنها تفسیر کنند، و آن معارفى که در قرآن هست آنها بیان کنند براى ما. اینها از تأسف هایى است که ما باید در گور ببریم. قرآن الآن در حجاب است، مستور است این قرآن. بعضى آیات قرآن است که گرچه بشر یا فلاسفه یا عرفا تا یک حدودى در موردش صحبتها کردند، لکن آن که باید باشد، نشده است و نمى‏ شود. قرآن هم براى «مَنْ خوطِبَ بِه» آمده است. انّما یَعرفُ القُرآنَ مَنْ خوطِبَ بِهِ[4] اگر مقصود معانى عرفیه بود، که مردم همه مى‏ فهمند معانى عرفیه را، آن چى بوده است؟ و ما باید تا آخر متأسف باشیم. حضرت رضا ـ‏ سلام اللّه‏ علیه‏ که با آن نیرنگ ایشان را بردند، الزاماً بردند به آنجا و خواستند ایشان را چه بکنند، معلوم بود که از اول بنابراین نیست، نگذاشتند که اینها یک حکومتى به دستشان بیاید، یک مجالى به دستشان بیاید که لااقل تعلیمات را بکنند. براى حضرت صادق ـ‏ علیه السلام‏ هم که مجال بود براى اینکه علم فقه را باید توسعه بدهند و بیان کنند و بعضى از مسائل البته غیرفقهى هم بوده است، لکن سرگرمى ‏ایشان به آن علومى ‏که نمى‏ شد که معطل بماند و علم شریعت بود، این هم باز نگذاشتند، نشد. حَمَله هم نداشتند؛ حَمَله فقه بود، اما حمله آن علوم نبود. بنابراین، ما باید در این امور متأسف باشیم که از قرآن دستمان کوتاه است. این تفسیرهایى که بر قرآن نوشته شده است از اول تا حالا، اینها تفسیر قرآن نیستند، اینها البته یک ترجمه هایى، یک بویى از قرآن بعضیشان دارند، والاّ تفسیر این نیست. در هر صورت، اِنّٰاللّه‏ وَاِنّٰااِلَیْه رٰاجِعُونْ، آن که از دست ما رفت، حکومت عدل الهى هم که تحقق پیدا
نکرد که ما بفهمیم باید چه بکنیم.

18/5/63

(دغدغه ها و نگرانیهای امام(س)، صص 99تا 106)



[2]و[1]. حضرت امام، قرآن را کتاب انسان‏سازى و هادى بشر و اداره کنندۀ همه جوانب و نیازهاى انسان معرفى مى‏ کنند و آن را در بر دارندۀ مسائل فردى و اجتماعى و سیاسى و امور دنیا و آخرت مى ‏شناسند. ایشان همچنین قرآن را کتابى ضد ستم و محرک و بیدار کنندۀ انسانها، و موجب پرخاش علیه ستمگران مى ‏دانند که حیات و مجد مسلمانان در گذشته در عمل به قرآن، و درماندگى و سستى امروز آنها در مهجوریت این کتاب کریم، و تجدید حیات و سرافرازى امروز آنان در گرو رجوع به قرآن است. از این رو، مهجوریت قرآن در تاریخ و بویژه در زمان ما براى او سخت دشوار است و دردى جانکاه از آن بر سینه دارد و حرکت انقلاب اسلامى را در جهت احیاى قرآن و مقاصد آن ترسیم مى‏ نمایند.

[3]. از کتب منتشره سازمان منافقین، براى تبیین مبانى جهان بینى آنها.

[4]. بحار الانوار؛ ج 24، ص 327ـ‏328، ح 6؛ هر آینه قرآن را کسى مى ‏فهمد که به او خطاب (و نازل) شده است.

 

. انتهای پیام /*