مقدمه
در مورد انقلاب اسلامی ایران مطالعات گوناگون و گستردهای صورت گرفته که تبین ماهیت دینی این انقلاب، بخشی از این مطالعات است؛ هر چند این مطالعات با توجه به اهمیت آنها کافی بهنظر نمیرسد. در تبیین ماهیت دینی انقلاب اسلامی و برای جلوگیری از تحریف مبانی آن، نیازمند مطالعه انقلاب اسلامی از منظر بنیانگذار آن، حضرت امام خمینی(س) هستیم. نوشته حاضر با توجه به این ضرورت، به سامان رسیده و مبانی فقهی انقلاب اسلامی در اندیشه امام خمینی، موضوع این مقاله است؛ چرا که مطالعه آثار علمی و عمومی امام نشان میدهد. ایشان از بعد فقهی به انقلاب نگاه کرده و آن را بهعنوان یک تکلیف، تلقی نموده است. اما قبل از ورود به بحث، بررسی چند نکته مقدماتی ضروری است:
مفهوم مبانی فقهی انقلاب اسلامی
مبنا به شالوده و پایه یک چیز گفته میشود ( انوری،1381،ج7: 659). منظور از عنوان «مبانی فقهی» در این تحقیق، اصول مسلّم فقهی است که انقلاب اسلامی بر اساس آن اصول پایهگذاری شده است. به عبارت دیگر، تکالیف کلّی و قطعیای که انقلاب اسلامی، مصداقی از مصادیق آن تکالیف است، مبانی فقهی انقلاب را تشکیل میدهد.مراد از انقلاب در این تحقیق، مفهوم سیاسی و اجتماعی آن است. بر اساس این مفهوم، انقلاب به یک تحول خشونتبار مردمی اطلاق میشود که هدف آن، تغییرات سریع و اساسی در ارزشها و باورهای مسلط و ساختارهای اجتماعی و سیاسی یک جامعه است (محمدی،1380: 32).
در جایی، انقلاب اسلامی چنین تعریف شده است:«انقلاب اسلامی به پدیدهای گفته میشود که بهصورت خشونتبار، همراه با مشارکت مردم تحقق پذیرد و منجر به تغییر و تحول بنیادی مبتنی بر مکتب اسلام در ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه گردد» (نقوی،1380: 20).در تعریف فوق، عنصر «خشونتبار» گنجانده شده که در اینباره باید گفت:
هر چند، استفاده از خشونت در انقلابها، چه از طرف گروه حاکم و چه از طرف انقلابیون، امری رایج است، اما در انقلاب اسلامی ایران به دلیل مبتنیبودن بر اندیشه اسلامی و رعایت سلسلهمراتب امر به معروف و نهی از منکر، شاهد کمترین خشونتها از طرف انقلابیون بودهایم.انقلاب اسلامی، فارغ از جهات زمان و مکان، ویژگیهایی دارد؛ اگر انقلاب اسلامی ایران بهعنوان نمونه عینی یک انقلاب اسلامی ملاحظه شود، تفاوت آن با سایر انقلابها، در ایدئولوژی، رهبری، اهداف و نظایر اینها آشکار میگردد.
رابطه دین با سیاست و انقلاب در اندیشه امام خمینی
پیوند دین و سیاست از نظر امام خمینی، پیوندی عمیق و در کلیات و جزئیات است؛ چنانکه ایشان مینویسد:«اسلام، دین سیاست است؛ به تمام شؤونی که سیاست دارد. این مسأله برای هر کسی که کمترین تدبّر در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نماید آشکار میگردد. هر کسی را که گمان بر این است که دین از سیاست جداست، نه دین را شناخته و نه اسلام را» (امام خمینی، 1384، ج1: 221).
ادله مختلفی بر پیوند دین و سیاست اقامه شده است. از نظر امام خمینی این ادله عبارتند از: جامعیت دین (امام خمینی، 1378، ج21: 403)، نقش حکومت در حراست از دین (امام خمینی، 1377: 41)، ماهیت قوانین اسلام ( همان:30)، مسائل اقتصادی اسلام (همان:31) و سیره پیامبر اسلام (همان:26 ). بنابراین، انقلاب که یکی از مسائل مهم سیاست است، از نظر ایشان پیوندی عمیق با دین دارد و دارای مبانی مختلف دینی، بهویژه مبانی فقهی است.
انواع حکومت در اندیشه امام خمینی
حکومت از جهات مختلف به انواع گوناگونی قابل تقسیم است. آنچه در این پژوهش در پی آن هستیم، تعیین حکومت مطلوب و آرمانی امام خمینی است. برای درک این واقعیت، با توجه به آثار ایشان، حکومت را به دو نوع مطلوب و نامطلوب تقسیم نموده و به تبیین نظر ایشان در این مورد میپردازیم:
الف- حکومت مطلوب
حکومت مطلوب از نظر امام خمینی، حکومت پیامبر(ص) و ائمه(ع) و سپس حکومت فقیه است.
1- حکومت پیامبر و ائمه: نخستین حکومت مطلوب از نظر امام خمینی، حکومت پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) است. ایشان در توجیه حرمت پذیرش ولایت جائر مینویسد: «چون سلطنت از ناحیه خداوند برای رسولالله واگذار شده است و بعد از ایشان به تعیین خداوند و یا امر خداوند و تعیین رسولالله(ص) به امیرالمؤمنین(ع) و ائمه(ع) بعد از ایشان واگذار شده است» (امام خمینی، 1374، ج2: 159). در واقع ایشان حکومت جور را از آن جهت نامشروع و همکاری با آن را حرام میداند که اذن الهی ندارد.
2- حکومت فقیه: از نظر امام خمینی، حاکم اسلامی باید واجد دو صفت عدالت و فقاهت باشد. این نوع حکومت در عصر غیبت، فقط حکومت فقیه است: «امر ولایت (در عصر غیبت) به فقیه عادل راجع است و او کسی است که صلاحیت حکومت بر مسلمین را دارد؛ زیرا واجب است که والی، متصف به فقه و عدالت باشد» (امام خمینی،1421ق، ج2: 624).
حکومت مطلوب در اندیشه امام خمینی ویژگیهایی دارد؛ مانند حاکمیت قانون الهی (امام خمینی، 1377: 34)، عدالتمحوری (امام خمینی، 1378، ج3: 509)، مردممداری (همان، ج5: 181) و اعتبار شرایط خاص؛ مانند عدالت و فقاهت و کفایت (سیاسی) در حاکم اسلامی (امام خمینی، 1421،ج2: 623). این ویژگیها حکومت مطلوب را از حکومت نامطلوب از منظر امام، متمایز میسازد.
ب- حکومت نامطلوب
با ملاحظه ویژگیهای حکومت مطلوب از نظر امام خمینی و نیز اظهار نظر ایشان راجع به برخی حکومتها، بهطور قطع میتوان گفت که تمامی حکومتهایی که معیارهای مورد نظر اسلام را ندارند، از نظر ایشان نامطلوب هستند. انواع حکومتهای رایج، بهعلت فقدان رهبری الهی و قوانین الهی، اساساً مطلوب ایشان نیست. از نظر ایشان اشکال حکومتی جهان اسلام بعد از پیامبر(بهجز حکومت کوتاهمدت امام علی(ع) و نیز حکومت امام حسن (ع) ) اعم از حکومتهای سلطنتی و موروثی بهلحاظ شکل و محتوا مغایر با اسلام بوده است (امام خمینی، 1377: 25).
پس میتوان گفت از نظرایشان تمامی انواع حکومتهای رایج در بین مسلمین، بهعلت غصب مقام حکومت و خلافت (امام خمینی، 1374، ج2 :160) و شرکآمیزبودن آنها (امام خمینی، 1377: 24) باید تغییر یابد و بر فقهای واجدالشرائط است که در صورت موجودبودن شرایط اجتماعی لازم، بهطور دستهجمعی قیام نموده، حکومت تشکیل دهند (امام خمینی، 1421ق، ج2: 624).
رابطه تقیه با انقلاب
تقیه یکی از مسلمات مذهب شیعه است. این اصل، مقدمه آیاتی از قرآن کریم است (نحل(16): 106 و آل عمران(3): 28). امامان معصوم: بر اساس قرآن و با لحاظ قلت تعداد شیعیان و قدرت خشن حاکمان، حکم به وجوب تقیه نمودند (کلینی، 1411ق، ج2، باب التقیه، ح2،4 و12). با وجود اهمیت تقیه و وجوب آن، موضوعاتی مانند قتل و شرب خمر از وجوب آن استثنا شده است که در فقه به «مستثنیات تقیه» معروف است.
امام خمینی مستثنیات جدیدی را نیز به آنها اضافه کرد؛ مانند ویرانی کعبه شریف و ویرانی مشاهد مشرفه (امام خمینی، 1385ق: 172)، در معرض زوال و تغییر قرارداشتن، ضرورتی از ضروریات دین و همینطور اهمیت اجتماعی شخص تقیهکننده (همان: 178) که همگی از موضوعات مورد اهتمام شارع مقدس هستند. از نظر ایشان در چنین مواردی، تقیه حرام است. ملاحظه میشود که امام خمینی با لحاظ روح اسلام و حمکت تشریع تقیه، موارد جدیدی از مستثنیات تقیه را مطرح مینماید. این امر بعداً در شکلگیری اندیشه سیاسی ایشان، بهخصوص در طرح اندیشه انقلاب اسلامی مؤثر واقع شد.
بررسی مبانی فقهی مرتبط با انقلاب اسلامی از منظر امام خمینی
بر اساس اندیشه سیاسی شیعه، حاکمیت، اصالتاً و بالذات از آن خداوند است. این حاکمیت از طرف خداوند به پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) تفویض شده است. بر همین مبنا مشروعیت حکومت پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) ناشی از تفویض خداوند به ایشان است. ازاینرو، تمامی حکومتهایی که ناشی از اذن الهی نباشند، مشروعیت ندارند. از آنجا که این اندیشه بر تغییر ساختار قدرت و بهویژه رهبری آن تأکید دارد، بهمعنای انقلابیبودن این اندیشه است.
امام خمینی بر اساس نظریه امامت، تمامی حکومتهای بعد از پیامبر(ص) تا عصر حاضر، بهجز دوره کوتاه حکومت امام علی(ع) را حکومت جور میداند و بر مشروعیت حاکمیت معصوم در عصر حضور و حاکمیت فقیه جامعالشرائط در عصر غیبت تأکید دارد. ایشان نظریه ولایت فقیه را بر اساس اندیشه سیاسی شیعه و الگوی امامت مطرح کرد و با استفاده از ادله مختلف، آن را برهانی ساخت (امام خمینی،1421، ج2: 627-654).
بنابراین، از نظر ایشان تنها حکومت معصوم و فقهای جامعالشرائط مشروعیت دارد و سایر حکومتها نامشروع و جائرند و بر فقهای جامعالشرائط واجب است که با ایجاد شرایط، بهطور انفرادی و یا دستهجمعی تشکیل حکومت دهند (همان:624). بدین ترتیب اندیشه سیاسی امام خمینی بر اساس نظریه امامت و ولایت فقیه، یک اندیشه انقلابی است.
بهلحاظ تاریخی، وقتی که شرایط مهیا نبود و حکومت شاهنشاهی هم برخی اصول را رعایت میکرد، ایشان اقدام انقلابی خاصی انجام نداد؛ اما در عین حال، متوجه ایجاد مقدمات، زمینهسازیها و آگاهسازی عموم مردم بود تا اینکه با فراهمشدن تدریجی شرایط، اندیشه انقلاب اسلامی را به صراحت مطرح کرد. این اندیشه بر مبانی فقهی استوار بود که ایشان بهعنوان یک فقیه، ضرورت انقلاب را از آنها استنباط نمود.شاید مهمترین مبانی فقهی انقلاب اسلامی در اندیشه امام خمینی، عبارت باشد از: امر به معروف و نهی از منکر، وجوب نفی سلطه اجانب و وجوب ظلمستیزی که در این نوشتار مورد بحث قرار میگیرند.
مبنای اول: وجوب امر به معروف و نهی از منکر
وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مورد اتفاق همه فرق اسلامی است (علامه حلی، 1412: 21). ادله مختلفی اعم از کتاب، سنّت، اجماع و عقل بر وجوب آن اقامه شده است (نجفی،1981م، ج21: 352-359). این واجب، دارای شرایط و مراتبی مانند مرتبه قلبی، لسانی و یدی ( اعمال قدرت ) است. امام خمینی(س) بر اساس فقه اهلالبیت(ع) نکات تازه و نوآوریهایی در مورد امر به معروف و نهی از منکر داشته است که این نوآوریها نقش مهمی در ارائه نظریه انقلاب اسلامی داشت. ازاینرو، به طرح دیدگاههای فقهی حضرت امام در مورد امر به معروف و نهی از منکر که برخی از آنها به نوآوریهایی منجر شده است، خواهیم پرداخت:
1- لزوم اقدام همگانی
امام خمینی هر چند قائل به کفاییبودن وجوب امر به معروف و نهی از منکر است، ولی معتقد است که اگر اقامه فریضه یا ازبینبردن منکر، نیازمند اجتماع عدهای باشد، باید همان عدّه اقدام کنند (امام خمینی، 1384، ج1: 440). بر همین مبنا در طول مبارزه بر لزوم اقدام جمعی برای سقوط رژیم شاهنشاهی تأکید میکرد (امام خمینی، 1378، ج5 : 93).
2- توسعه در مفهوم تأثیر
امام خمینی، همچون سایر فقها احتمال تأثیر را از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر میداند؛ هر چند، احتمال تأثیر را دارای مفهومی موسّع میداند. از نظر ایشان احتمال تأثیر در حدّی که قابل اعتنا عندالعقلاء باشد در تعلق وجوب کافی است و صرفاً ظن به عدم تأثیر در سقوط تکلیف کفایت نمیکند (امام خمینی،1384، ج1: 444).
ایشان در برخی موارد، تکرار امر و نهی را لازم میشمارد و آن در مواقعی است که احتمال داده شود تکرار امر و نهی اثرگذار است (همان:448) ؛ همینطور اگر امر و نهی شخص و یا اشخاصی اثرگذار نبود، اما دیگران احتمال دهند که امر و نهی آنها موثر است، باید امر و نهی کنند (همان) و بالأخره از نظر ایشان، اثر فوری و دفعی لازم نیست، بلکه اگر احتمال دهد در آینده مؤثر باشد، امر و نهی واجب است (همان:445)، بر همین مبنا بود که هنگام طرح نظریه انقلاب اسلامی فرمود: «لازم نیست مبارزه فوراً نتیجه دهد» (امام خمینی،1377: 55).
3- امر و نهی حاکمان
لزوم امر و نهی حاکمان، امری است که اطلاقات ادله امر به معروف و نهی از منکر بر آن دلالت دارد (ورعی،1381: 295)؛ هر چند این مصداق مهم در کلام سایر فقها کمتر مورد تأکید بوده است، امّا امام خمینی آن را مورد تأکید ویژه قرار داد.یکی دیگر از مسائلی که حضرت امام در آراء فقهی خود بدان توجه نموده و آن را مطرح کرده است، نفی سلطه اجانب میباشد که بهنوعی حاکمان را هدف قرار میدهد.
از نظر ایشان اگر برخی از رؤسا و وکلا عامل اجانب گردند، وظیفه مردم، اخراج و محرومسازی آنها از حقوق اجتماعی است (امام خمینی،1384 ،ج1: 462). منکراتی مانند نقض احکام اسلام، حیف و میل بیتالمال و تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی، اموری بود که امام خمینی، مبارزه با آنها را وظیفه مردم در قبال حاکمان میدانست.
4- وظایف خاص علما و بزرگان مذهب
از نظر امام خمینی، علمای اسلام بهویژه بزرگان مذهب، وظایف ویژهای دارند. بر این اساس، اگر بدعتی واقع شود و سکوت علمای دین، موجب هتک اسلام و ضعف عقاید مسلمین گردد یا با سکوت آنها خوف تبدیل معروف به منکر یا بالعکس برود و یا سکوت آنها موجب جرأت ارتکاب بر سایر بدعتها و محرّمات شود، اظهار علم واجب است (همان:450). همچنین اگر سکوت، موجب هتک و انتساب علما و رؤسای مذاهب به امور ناصحیح، مانند «اعوان ظلمه» گردد، نهی از منکر، واجب است (همان).
5- سقوط شرط عدم ضرر در موارد تهدید اصول و شعائر اسلام
عدم ضرر یا فقدان مفسده از جمله شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است؛ لکن در برخی موارد مانند تهدید اصول و شعائر اسلامی، این شرط ساقط است (امام خمینی، 1385ق: 177). حضرت امام در تحریرالوسیله پیرامون امور مهم و لزوم امر به معروف و نهی از منکر مینویسد: «اگر معروف و منکر از اموری است که شارع مقدس به آن اهتمام دارد، مثل حفظ نفوس گروهی از مؤمنین، هتک نوامیس آنها یا نابودی آثار اسلام؛ بهطوری که موجب ضلالت مسلمین شود، یا امحای برخی از شعائر اسلام مثل هدم بیتاللهالحرام، باید ملاحظه اهمیّت نمود» (امام خمینی، 1384، ج1: 450).
6- امام خمینی و مصادیق جدید امر به معروف و نهی از منکر
قبل از امام خمینی، فقها صرفاً از کلیات مباحث امر به معروف و نهی از منکر بحث میکردند و از ذکر مصادیق معروف و منکر خودداری میکردند و اگر در برخی کتابها مصادیقی ذکر میشد، مصادیقی بود که جنبه فردی داشت. امام خمینی مصادیقی را مطرح کرد که با زندگی جمعی مسلمین و سعادت عمومی آنها پیوند داشت؛ منکراتی مانند بدعت در دین، سلطه اجانب، شیوع ظلم و... . از نظر امام این منکرات دارای اهمیت زیادی است؛ زیرا بیشتر آنها مربوط به اصول اسلام و حیثیت اسلام و مسلمین است.
برخی از منکرات عصر پهلوی
منکرات عصر پهلوی زیاد است. در اینجا مهمترین آنها که تحت عنوانهای منکرات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی قابل دستهبندی هستند مطرح میشود:
1- سلطه اجانب
به قدرت رسیدن و برکناری رضاخان، جانشینی محمدرضاشاه و لایحه کاپیتولاسیون از جمله مواردی است که نشاندهنده سلطه اجانب است. امام خمینی سلطه اجانب را بزرگترین منکر میدانست (امام خمینی، 1378، ج7: 187). ایشان مفاد لایحه کاپیتولاسیون را که به نیروهای آمریکایی و افراد وابسته به آنها مصونیت قضایی میداد، زنجیر اسارت و سند استعمار خواند (همان،ج1: 412).
2- دوستی و همپیمانی با اسرائیل
جدا از سایر ابعاد روابط ایران و اسرائیل، فقط نگاهی به روابط امنیتی و اطلاعاتی دو کشور، نشاندهنده روابط دوستانه دو طرف است. کنترل مخالفین اسرائیل در ایران توسط شاخه ایرانی موساد، بهنام زیتون (زارع،1384: 235) و واگذاری تمام پایگاههای ایران در کشورهای عربی منطقه به اسرائیل (فردوست،1370: 551) از جمله شواهد آن است. امام خمینی مخالفت با این روابط را قبل از 15 خرداد آغاز کرده بود (امام خمینی، 1378، ج1: 77). ایشان بعدها حمایت شاه از اسرائیل را یکی از علل قیام مردم علیه شاه بیان کرد (همان، ج3: 178).
3- استبداد
فقدان مشارکت سیاسی، فقدان آزادیهای سیاسی و شکنجه مخالفین از نشانههای استبداد سلطنت پهلوی است. تعداد زندانیان سیاسی در ایران به حدی بود که در سال 1355 تعداد آنها صد هزار نفر تخمین زده شد (فوران، 1378: 466). امام خمینی استبداد رژیم و فقدان آزادی را از دلایل مبارزه مردم ایران دانست (امام خمینی، 1378، ج5: 384).
4- کشتار بیگناهان
کشتار 15 خرداد و 19 دی، از نمونههای کشتارهای عصر پهلوی دوم است. مهمترین این کشتارها، کشتار 17 شهریور سال 1357بود. آمار کشتهها در این روز تا 4000 نفر ذکر شده است (آبراهامیان، 1379: 636). یک خبرنگار اروپایی که در تهران حضور داشت، گفته است: هلیکوپترهای رژیم، کوهی از اجساد متلاشیشده ساختند (همان). امام خمینی در پیامی به آن مناسبت، به استقامت در مقابل رژیم اصرار ورزید (امام خمینی، 1378، ج3: 461). همچنین برخی از مهمترین موارد منکرات فرهنگی این رژیم عبارتند از:
5- نقض قوانین اسلام
لایحه تساوی حقوق زنان با مردان، لایحه کاپیتولاسیون و طرح حذف شرط رجولیت و اسلام از شرایط قضات، نمونههایی از نقض قوانین اسلام در این عصر است. امام خمینی ضمن واکنش به این اقدامات ضد اسلامی رژیم، این اعمال را عامل مبارزه با حکومت و سلطنت بیان کرد: «منطق این بود: (مبارزه با رژیم)؛ [چرا] که برای اسلام، مشکلات پیدا شده است. احکام اسلام دارد از بین میرود، مظاهر اسلام دارد از بین میرود... ما مکلفیم که با آن مقابله کنیم» (همان،ج13: 251).
6- اسلامزدایی در پوششهای مختلف
رژیم پهلوی به شیوههای مختلف و در قالبهایی گمراهکننده، اقدام به اسلامزدایی از جامعه میکرد؛ از جمله این اقدامات میتوان به جشنهای دو هزار و پانصد ساله و تغییر تاریخ اشاره کرد. در آن دوره، سلسله جشنهایی مانند جشن تاجگذاری، جشنهای تولد شاهزادگان و مانند اینها برگزار میگردید که بزرگترین این جشنها، جشن دو هزار و پانصد ساله بود.
این مراسم در مهر1350 با حضور مقامات عالیرتبه از 69 کشور جهان در تخت جمشید برگزار شد. این جشن بر اساس ناسیونالیزم باستان که خاصیت عمده آن ضدیت با دین اسلام و روحانیت بود (فوران، 1378: 338) شکل گرفت. شاه در این جشن، نطقی ایراد کرد و در آن، ضمن فرستادن درود بر کوروش، او را الگوی خود قلمداد کرد (نجاتی،1375،ج1: 350) و این توهین آشکار به اسلام بود. امام خمینی شرکت در آن جشن را خیانت به اسلام دانست (امام خمینی، 1378، ج2: 326).
همچنین طرح تغییر تاریخ اسمی در اواخر سال 1354 در شورای ملی تصویب شد و از اول سال 1355 برای تمام ادارات دولتی الزامی گردید که بر اساس آن، سال 1355 هجری به سال 2535 شاهنشاهی تبدیل میشد که عدد 2500 نشانه گذشت زمان سلطنت کوروش و عدد 35، نشاندهنده سالهای سلطنت محمدرضا شاه بود.
امام خمینی که به خاستگاه فکری اندیشه تغییر تاریخ پیبرده بود، آن را بازی با حیثیت رسول خدا و اهانت به اسلام خواند (همان، ج4: 163) و آن را تحریم کرد (همان، ج3: 171). این پروژه در قالب ترویج منکرات فرهنگی، ترویج فرهنگ غربی و سایر فرهنگهای بیگانه نیز پیگیری میشد.از میان منکرات اقتصادی رژیم پهلوی نیز میتوان به حیف و میل بیتالمال و هدردادن آن اشاره کرد:
7- حیف و میل و هدردادن بیتالمال
غصب اموال عمومی، تصرف اراضی دولتی توسط خاندان پهلوی(فردوست،1370: 218) و خروج میلیاردها دلار توسط مقامات (فوران، 1378: 464) از نمونههای حیف و میل بیتالمال است. گفته شده است که شرکت ملی نفت، بخشی از درآمد نفت را بهطور محرمانه به حساب شاه واریز میکرد. فقط در سال 1355 دست کم یک میلیارد دلار به حساب شخصی شاه واریز شده است (همان). امام خمینی هنگام طرح نظریه انقلاب اسلامی، حیف و میل بیتالمال مسلمین توسط حکومت شاه و امثال او را منکرِ وحشتناک خواند: «این یک اکل سحت است، حرامخواری در مقیاس وسیع و بینالمللی است. منکر وحشتناک و خطرناکترین منکرات این است» (امام خمینی،1377: 103).
بخشی از این درآمد، صرف لذتجویی و تجلیل از سلطنت میگردید، در نتیجه بیتالمال به هدر میرفت. بهعنوان نمونه گفته شده است که جشن 2500 ساله حدود دویست میلیون دلار هزینه داشته است (بیل، 1371: 253). امام خمینی با اشاره به فقر ملت ایران در آن مقطع تاریخی، برگزارکنندگان آن جشن را خائن خواند (امام خمینی، 1378، ج2: 325) و وظیفه مردم را مقاومت در برابر آن دانست (همان: 366).
امام خمینی و رعایت مراحل نهی از منکر
بدون شک، مبارزه امام خمینی با اصل سلطنت و منکرات عصر پهلوی، بر اساس قواعد امر به معروف و نهی از منکر صورت گرفت. از میان مراتب سهگانه آن، ایشان بر مرتبه امر و نهی قلبی و لسانی تمرکز داشت. در مرتبه لسانی، دقیقاً بر اساس نظریات فقهی خود از مرحله پایینتر به مرحله بالاتر (الادنی فالادنی و الاسهل فالاسهل) انتقال مییافت. در آغاز به مراحل مبارزات امام، قبل از تبعید پرداخته میشود، سپس مراحل بعد از تبعید طرح میگردد.
الف- قبل از تبعید
با بررسی تاریخ و آثار برجایمانده از امام، مراحل مبارزات قبل از تبعید، از مهرماه 1341 تا تبعید ایشان در آبان 1343 به ترتیب عبارت است از:
1- موعظه و نصیحت
در مهرماه 1341 لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیأت دولت به تصویب رسید. مفاد آن لایحه مانند لغو شرط اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان و لغو شرط سوگند به قرآن مجید در سوگند امانتداری در تضاد آشکار با قوانین گذشته ایران و قوانین اسلام بود. امام خمینی همزمان با تلگراف دستهجمعی علمای قم، در تلگرافهای انفرادی به شاه و اسد الله علم (نخست وزیر)، هر دو را با زبان موعظه به لغو لایحه فراخواند (همان،ج1: 78-80).
2- تهدید و هشدار
با گذشتن حدود یک ماه از تلگراف اول، امام، در تلگراف بعدی به شاه درخواست خود را با تهدید و هشدار مطرح کرد. ایشان در پایان نامه نوشت: «آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت قرآن کریم نموده، استغفار نماید و الاّ ناگزیرم در نامهای سرگشاده به اعلیحضرت مطالب دیگری را تذکر دهم.
از خداوند متعال استقلال مملکت اسلامی و حفظ آنها را از آشوب و انقلاب مسألت مینمایم» (همان:89).امام همزمان در تلگرافی شدیداللحن به علم نیز نوشت که اگر لایحه را لغو نکند، علمای اسلام درباره او اظهار عقیده خواهند کرد (همان:90). این تلگراف، تهدیدی آشکار برای او بود؛ زیرا ممکن بود اظهار عقیده علما بهصورت تکفیر، ارتداد، بهاییبودن علم و امثال آن باشد.
3- تشدید لحن هشدارها
حدود یک ماه بعد از لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، در دیماه 1341، شاه اصول ششگانهای را به شمول لایحه ایجاد سپاه دانش و لایحه اصلاحی قانون انتخابات مطرح کرد. قرار بود این لایحه به رفراندوم گذاشته شود. امام خمینی آن را ترفندی دیگر برای مقابله با قوانین اسلام دانست. لذا لحن کلمات ایشان تندتر گردید. آنچه در تشدید لحن کلمات امام تأثیر داشت، توهین دولت به علمای تهران و حمله به مدرسه فیضیه بود.
علاوه بر آن، شاه با صراحت و یا با کنایه به علما توهین میکرد؛ بهطوری که آنها را ارتجاع سیاه، حیوان نجس، نفهم و قشری لقب میداد (روحانی،1360، ج1: 435). بعد از برگزاری رفراندوم ششم بهمن، امام صراحتاً از رژیم، بهعنوان «دستگاه جابره» و «دستگاه جبار» نام برد. (امام خمینی، 1378، ج1: 153) و از اصول ششگانه شاه که آن را انقلاب سفید نامیده بودند، به «انقلاب سیاه» تعبیر کرد (همان:167).
4- تحریم تقیه
با ادامه اقدامات شاه و حمله به مدرسه فیضیه، امام تقیه را تحریم کرد. بعد از حادثه فیضیه، وی در پیامی خطاب به علمای تهران نوشت: «حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب ولو بلغ ما بلغ» (همان: 178).بعد از حادثه فیضیه، امام خمینی با صراحت از شاه انتقاد میکرد. وی در عاشورای1383 قمری که همزمان با سیزدهم خرداد 1342 بود، شاه را از جمله ریشههای اصلی مشکلات دانست (همان:264). تشدید لحن کلمات امام و تحریم تقیه، منجر به دستگیری ایشان در شب 15 خرداد گردید که در 16 فروردینماه 1343 بعد از ده ماه آزاد شد.
5- سلب مشروعیت از دولت و مجلس
بعد از تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس، امام خمینی، عدم مشروعیت قانون مذکور، دولت و مجلس را طی یک سخنرانی در چهارم آبانماه 1343چنین اعلام نمود:«ما این قانونی را که گذراندند - به اصطلاح خودشان - قانون نمیدانیم. ما این مجلس را مجلس نمیدانیم. ما این دولت را دولت نمیدانیم. اینها خائنند به مملکت ایران! خائنند» (همان:424).در همین سخنرانی از ولایت شرعی خود در ساقطکردن وکلای مجلس از مشروعیت نیز بهره برد و فرمود: اگر وکیل هم بودند، من عزلشان کردم (همان:423). این سخنرانی موجب وحشت رژیم شد. ازاینرو، در شب سیزده آبان ایشان را دستگیر و در صبح همان روز به ترکیه تبعید کردند.
ب- بعد از تبعید
امام خمینی، بعد از تبعید، بهتدریج مقابله با اصل سلطنت را مطرح کرد. این امر، ویژگی اصلی مبارزات امام بعد از تبعید است. به باور نگارنده، امام خمینی از همان آغاز شکلگیری اندیشه سیاسی، دارای اندیشه انقلابی بوده است. قراین و شواهد زیادی مؤید این ادعا است. نخستین نمونه آن پیام اردیبهشتماه 1323 بعد از سقوط رضاخان است.
امام در آن پیام از همه میخواهد برای خدا قیام کنند وگرنه فردی بدتر از رضاخان بر ایران مسلط خواهد شد (همان:21-23). مقایسه حکومت شاه با بنیامیه (همان:230)، عزم بر تصمیم خطرناک و تکلیف نهایی (همان: 115)، نامشروعخواندن ارکان حکومت شاه و عزل وکلای آنها (همان: 423) در دوره قبل از تبعید قراینی دیگر است. مطرحساختن اخراج رؤسا و وکلای مجلس در برخی شرایط در تحریرالوسیله (امام خمینی، 1384، ج1: 462-463) و استدلال به سیره امام حسین(ع) در گفتگویی با آیه الله سید محسن حکیم در آغاز ورود به نجف (روحانی، 1360، ج2: 152) از دیگر قراین و شواهد است.
اما اینکه امام، طرح رسمی انقلاب را تا سال 1348به تأخیر انداخت، دلایل دیگری داشت؛ دلایلی مانند فقدان حمایت حوزههای علمیه از اندیشه انقلاب و آگاهینداشتن عموم مردم از حکومت اسلامی. ازاینرو، ابتدا به زمینهسازی و رفع موانع اقدام کرد، آنگاه انقلاب اسلامی را بهطور رسمی مطرح نمود و سپس براندازی عملی را پیش کشید.
1- زمینهسازی
در یک جمعبندی میتوان گفت که زمینهسازیهای امام در دو بخش متمرکز بود؛ یکی زمینهسازیهایی بود که به نهاد حوزه مربوط میشد؛ بهگونهای که بهصورت «تغییر بینش سیاسی حاکم بر حوزهها» خود را نشان داد و دیگری «آگاهسازی عموم از اسلام و حکومت اسلامی» بود.
اول- تغییر بینش سیاسی حوزههای علمیه
تبیین رابطه دین و سیاست و طرح ولایت فقیه، از مهمترین اقداماتی بود که امام خمینی در راستای اصلاح اندیشههای سیاسی حاکم بر حوزهها انجام داد. وی قبل از تبعید با تأکید و سوگند درباره دین و سیاست گفت: «اسلام تمام آن سیاست است» (امام خمینی، 1378، ج1: 270). ایشان بعد از تبعید نیز در جمع علمای نجف گفت: «اسلام دارای احکام اجتماعی و برنامه حکومتی است» (همان،ج2: 31).
امام خمینی سالها قبل از مبارزات عملی و سیاسی در کتابهای علمی خود، به بحث ولایت فقیه پرداخته بود. او بعد از تبعید بهصراحت، فقها را نایب معصوم(ع) در سیاست دانست و مردم را مکلف نمود تا در اجرای امور سیاسی با فقها مساعدت کنند (امام خمینی، 1384، ج1: 459) و بعدها در نجف اشرف، طی بحث مبسوطی ولایت سیاسی فقیه را با ادله اثبات نمود.
کادرسازی از میان علما و طلاب حوزههای علمیه از اقدامات دیگر امام خمینی بود. این امر را از طریق پیامهای مکرّر به طلاب پیگیری میکرد؛ مانند لزوم آمادگی برای به عهدهگرفتن مصالح مسلمین (امام خمینی، 1378، ج2: 55)، لزوم مجهزشدن برای پاسداری و خدمت به اسلام و مسلمین (همان:56)، عهدهداری وظایف سنگین در آتیه (همان: 439) و نظایر اینها.
دوم- آگاهسازی عمومی
امام خمینی برای آگاهسازی عمومی، هم رابطه دین و سیاست را بیان میکرد و هم اقدامات ضد دینی رژیم، مانند نقض قوانین اسلام، رابطه با اسرائیل و مانند اینها را به مردم گوشزد میکرد. همزمان با عموم مردم، دانشجویان، گروه عمدهای بودند که مخاطب آگاهیبخشیهای امام بودند. ایشان از آنها میخواست که برای پیادهکردن حکومت اسلامی بیشتر اهتمام ورزند (همان:439).
2- طرح انقلاب اسلامی
با آمادهشدن نسبی شرایط، امام خمینی، ایده انقلاب اسلامی را در سال 1348 بهطور رسمی و صریح در یک حلقه وسیع از شاگردان و یاران خود مطرح کرد. ایشان در بهمنماه آن سال در ادامه درس خارج مکاسب، بحث ولایت فقیه را آغاز و در ضمن آن، انقلاب سیاسی در جهان اسلام را مطرح کرد.
3- طرح براندازی رژیم
در آبانماه سال 1356، فرزند ارشد امام؛ سیدمصطفی خمینی وفات کرد. بهمناسبت فوت ایشان در شهرهای گوناگون، از جمله قم، مجالس ترحیم برگزار شد که نشاندهنده ارادت مردم به امام بود. در این راستا، رژیم بهمنظور تخریب شخصیت امام در 17 دیماه 1356 مقالهای توهینآمیز نسبت به امام با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات به چاپ رساند.
در پی چاپ این مقاله، مردم قم در 19 دی دست به قیام زدند. پس از این قیام، امام با صراحت خواستار براندازی سلطنت محمدرضا شد و تاکتیکها و فنون مبارزه را مطرح کرد.اقداماتی که امام برای براندازی سلطنت مطرح کرد، عبارت بود از قیام عمومی، اعتصابات، تحریم همکاری، تحریم اطاعت از دستگاه، درخواست تمرد از رژیم و دفاع محدود.
3-1- قیام عمومی
منظور از قیام عمومی در اینجا، حرکت جمعی مسالمتآمیز مردم با هدف سقوط نظام سلطنت است. امام خمینی، طی یک سخنرانی که بهمناسبت قیام مردم قم ایراد نمود، قطع ریشه سلطنت را خواستار شد (همان،ج3 :130). بعد از قیام مردم قم، در پیامی که به انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا نوشت، اینگونه خواستار سرنگونی حکومت پهلوی شد:
«از رژیم غیر اسلامی که در رأس آن رژیم منحط پهلوی است، تبرّی کنید و با کمال صراحت، مخالفت خود را اظهار و در سرنگونکردن آن کوشا باشید» (همان:322).پس از قیام مردم قم، حضرت امام به مناسبتهای گوناگون، خواستار قیام عمومی مردم شد. این درخواست، بعد از فرار شاه ادامه یافت و با تشکیل دولت موقت از مردم خواست تا حصول نتیجه نهایی از قیام دست برندارند (همان،ج5: 428).
3-2- اعتصابات
امام خمینی در کنار سایر شیوههای مبارزه، بر انجام اعتصابات تأکید مینمود (همان،ج3: 456). درست چند روز بعد از حادثه 17 شهریور، اعتصابات فراگیر را مطرح کرد و وعده سقوط رژیم را به مردم داد (همان:463). ایشان بر اهمیت عمومیسازی اعتصابات، کاملاً آگاهی داشت. از این جهت، توصیههای ایشان برای فراگیرشدن اعتصابات در تمام دستگاههای دولتی، پشتیبانی از اعتصابکنندگان و کمک مالی به آنان بود (همان، ج4: 30).
3-3- تحریم همکاری
بر اساس فقه شیعه، پذیرش مناصب سیاسی از جانب حکومتهای جائر و ورود در دستگاه [حکومتی] آنها حرام است (امام خمینی، 1374، ج2: 142). امام خمینی بر اساس همین مبانی فقهی، هر اقدامی را که کمک به دولت محسوب میشد تحریم کرد (امام خمینی، 1378، ج5: 259). ایشان بعد از بازگشت به وطن، همکاری با دولت موقت را یک تکلیف شرعی دانست و در مقابل، همکاری با دولت بختیار را خدمت به کفر، شرک و طاغوت خواند (همان، ج6: 110).
3-4- تحریم اطاعت
از نظر امام خمینی(س) اطاعت از شاه و دولت او حرام بود؛ زیرا دولت او یاغی و شخص او غاصب مقام حکومت بود و به نابودی مقدسات اسلام، اقدام کرده بود (همان، ج5: 93). به همین جهت از کارمندان دولتی میخواست که دستورات دولت یاغی را اطاعت نکنند (همان:331).با شروع حوادث انقلاب اسلامی که نقش ارتش در مواجهه با مردم برجسته شد، امام خمینی بر تمرد ارتش از رژیم تأکید نمود. ایشان از طبقه جوانتر ارتش استمداد طلبید (همان، ج3: 487) و از پذیرایی حکومت اسلامی در ارتش سخن گفت (همان، ج5: 213).
3-5- طرح دفاع محدود
از نظر امام خمینی یک فقیه واجد شرایط میتواند در اقامه فریضه امر به معروف و نهی از منکر، دستور قتل و جرح صادر نماید (امام خمینی، 1384، ج2: 458). لذا ایشان با اینکه دستور اقدامات مسلحانه و خشونتآمیز را صادر نکرد، ولی در ماههای منتهی به انقلاب از مردم خواست که در موقع تجاوز از خود دفاع کنند؛ یعنی هنگامی که افراد چماقبهدست به جان انقلابیون افتادند، دفاع در برابر آنها را مجاز دانست (امام خمینی، 1378، ج5: 428) و دستور قتل آنها را صادر کرد (همان:253).
.
انتهای پیام /*