طی هشت سال گذشته عده ای صاحب میدان شدند که نه از فقه حکومتی جرعه ای چشیده بودند، نه با موضوعات و مسائل داخلی، منطقه ای و جهانی آشنایی درستی داشتند،نه دوران جنگ در عرصه بودند و نه در ایام صلح احساس تکلیف می کردند. دیر آمده بودند وخیلی هم عجله داشتند زود بروند. یا مثل بعضی بچه ها که ساعت 12، نزدیک ظهر از خواب بلند شده و از مادرشان به جای ناهار، صبحانه درخواست می کنند، شعار دهه شصت، «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم» را در دهه هشتاد، ورد زبان شان کردند.

به گزارش پرتال امام خمینی(س) به نقل از عصر ایران، سال ششم هجری، پیامبر (صل الله علیه وآله و سلم) جهت انجام فریضه حج به همراه یاران ، اصحاب و عشایر از مدینه خارج و به سوی مکه رهسپار شد. وقتی سران قریش با خبر شدند به مقابله برخاستند تا مانع از ورود مسلمانان به مکه شوند.

در این هنگام پیامبر دستور توقف فرمود و در منطقه ای به نام «حدیبیه» اتراق کرد. همان پیامبری که در طول 23 سال، بیش از ده ها جنگ اعم از غزوه و سریه با مشرکان و کفار داشت در این مرحله با توجه به اوضاع و شرایط زمانی و مکانی، سخن از صلح زد و با دشمن دیرینه خویش وارد مذاکره شد و این مذاکره در نهایت منتهی به صلح و مشهور به «صلح حدیبیه» گردید.

پیامبر در این عهدنامه  تاریخی در واقع به خاطر رسیدن به «مصالح اهم» از یک سری «اصول مهم و مسلم اسلامی» به طور موقت چشم پوشید که جا دارد در آن دقت و تامل بیشتر شود.

هنگام انعقاد، امیرمومنان علی (علیه السلام) منشی متن بود. پیامبر به ایشان فرمود که در آغاز کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم» بنویسد.

اما سهیل بن عمرو که نماینده مشرکان گفت: ما خدای رحمان و رحیم را نمی شناسیم، باید «باسمک اللهم» بنویسید.

علی به دستور پیامبر، «باسمک اللهم» نوشت. بعد خواست در متن صلحنامه اسم مبارک پیامبر را به عنوان « محمد رسول الله » آورد، سهیل گفت: ما تو را به عنوان فرستاده خدا قبول نداریم. بلکه تو فقط محمد پسر عبدالله هستی.

باز به دستور پیامبر، در متن قرارداد، «محمد بن عبدالله» جایگزین «محمد رسول الله» گردید.

تا این جا رسول گرامی اسلام(ص) در ظاهر از دو رکن اصول دین، یعنی توحید و نبوت عقب نشینی کرد و به دشمن امتیاز داد.

به علاوه در مرحله بعد، در بند دوم صلحنامه نیز نوشته شد: «هرگاه فرد یا افرادی از قریش به مسلمانان پیوستند، پیامبر موظف است آنها را به مشرکان تحویل دهد، اما اگر فردی از مسلمانان به قریش پناهنده شد، مسلمانان حق استرداد او را ندارند.»

این هم امتیاز سومی بود که از جانب رهبر مسلمانان به مشرکان داده شد و در ظاهر با اصل «الاسلام یعلو ولا یعلی علیه» منافات داشت.

جالب است در این هنگام خبر آوردند که ابو جندل پسر سهیل به لشکر اسلام پیوسته و مسلمان شده است.

 سهیل خطاب به پیامبر گفت: این اولین مورد است و باید به آن عمل کنید.

حضرت ابو جندل را به پدرش تحویل داد. او فریاد کرد و از پیامبر یاری طلبید، اما حضرت ابوجندل را دلداری داد و توصیه فرمود که به خاطر اسلام و مسلمانان این مصائب و مشکلات را متحمل شود. 

 در این میان امام علی (علیه السلام) که در اغلب جنگ ها و نبردهای سنگین کنار پیامبر حضور داشت و چند بار هم به شدت مجروح شده بود، در این ماجرا مطیع محض بود و هرچه پیامبر می فرمود، او می نوشت، اما بعضی افراد ظاهرنگر و تند مزاج که چندان سابقه ی خوشی نداشتند و در هیچ جنگی هم شرکت نکرده و حتی قطره خونی در راه اسلام از دماغشان ریخته نشده بود، ناگهان غیرتی شدند و زبان به اعتراض گشودند و فریاد وا اسلاما سردادند که چرا پیامبر از این همه اصول عقب نشینی کرده و عزت اسلام و مسلمانان را به تاراج برده است؟!

اما رسول خدا (ص) هرکدام آنها را به اندازه درک و فهم شان جوابی دادند و آرامشان کردند. 

در مدت کوتاهی نتایج مثبت این معاهده ظاهر شد:

1- حملات و هجوم ها و تحرکات و توطئه های داخلی و خارجی قریش متوقف گردید.

2- مسلمانان از ناحیه دشمن خیالشان راحت شد و به آرامش نسبی دست یافتند.

3- زمینه برای ترویج و تبلیغ اسلام در نقاط دیگر فراهم آمد.  

4- ارتباط میان توده مردم قریش و مسلمانان سبب ترویج بیشتر اسلام در میان مشرکان گردید. 

5- جوانان قریش تحت تاثیر آداب و رسوم و اخلاق اسلامی مسلمانان به ویژه برخوردهای محبت آمیز پیامبر قرار گرفتند و فوج فوج به اسلام گرویدند.

 از مجموع گزارش مورخان برمی آید جوانان بسیاری از قریش به پیامبر پناهنده می شدند و پیامبر نیز طبق قرارداد حدیبیه ، آنها را به قریش تحویل می داد. وقتی اینها برمی گشتند به اشکال گوناگون موجب دردسر مشرکان می شدند تا این که سران قریش مجبور شدند و خود پیشنهاد کردند تا بند دوم صلح حدیبیه ملغی شود و پیامبر هم قبول کرد.

در اهمیت این معاهده همین بس که در تایید آن، آیه «انا فتحنا لک فتحا مبینا» نازل گردید.

علاوه در فوائد این صلح، امام صادق(ع) نیز فرمود: «ما کانت قضیه اعظم برکه منها». هیچ حادثه ای در زمان پیامبر پر برکت تر از صلح حدیبیه نبود. 

از این رخداد تاریخی و سیره پیامبر و ائمه (علیهم السلام) استفاده می شود که ولی فقیه و حاکم جامع شرایط اسلامی می تواند به دفاع از حریم امت اسلامی  فرمان جنگ دهد، بعد در مقاطع دیگر صلح نماید، یا به خاطر رعایت مصالح اهم از امور مهم، موقتا چشم پوشی نماید.

ولی فقیه جامع شرایط اگرچه معصوم نیست ولی در مسائل سیاسی- اجتماعی تمام اختیارات پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) را دارد، چون تنها وارث آنان در این امور است.

حضرت امام در ضمن بحث فقهی بیع، پیرامون  اختیارات ولی فقیه می فرماید: «فللفقیه العادل، جمیع ما للرسول و الائمه علیهم السلام مما یرجع الی الحکومه و السیاسه ... » 

 صلح در جنگ تحمیلی

به همین سبب می بینیم معظم له به عنوان یک فقیه، 15 سال رهبری مبارزه با طاغوت را بر عهده گرفت، بعد حکومت تشکیل داد، هشت سال جنگ نا برابر را به خوبی رهبری کرد و در تمام  دوران جنگ شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» سرداد.

 اما وقتی اوضاع و شرائط را متفاوت دید، تن به صلح داد. البته در این عرصه نباید نقش تعیین کننده فقیه سیاسی آیت الله هاشمی رفسنجانی را دست کم گرفت. ایشان که سال ها بود فرماندهی اتاق جنگ را بر عهده داشت ومظهر صلابت و مقاومت به شمار می آمد، در این مرحله به جای کله شقی وخود انقلابی پنداری  به دستور امام «نرمش قهرمانانه » از خود نشان داد و وارد مذاکرده با صدام حسین شد و او را به طرز عجیبی به اعتراف، عجز و شکست تاریخی وا داشت.

متن  بیش از ده نامه که میان  آقای هاشمی و صدام رد وبدل شده، در این خصوص جای تامل و تجزیه و تحلیل دارد واز جمله اسناد افتخار آمیز دوران دفاع مقدس به شمار می آید.

اگرچه بعضی شیاطین شیطنت می کنند و می گویند: این جام زهر را به امام خوراندند و صلح را به معظم له تحمیل کردند اما خود حضرت امام این شیطنت ها را پیش بینی کرده و در آن پیام تاریخی، این افراد را با تعبیر «قاعدین کوته نظر دیروز و مدعیان بی هنر امروز» یاد کرده و به مردم و مسئولین هشدار دادند که نگذارند «نا اهلان و نامحرمان» در صفوف انقلابیون نفوذ کرده و پیشکسوتان شهادت  وخون را با ترفندهایی به انزوا بکشانند و همیشه حساب این گونه افراد را از مجاهدان در راه خدا جدا سازند.

جالب است که حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) حساسیت عجیبی به این افراد داشتند و در جای دیگر از آنان با تعابیری مانند «مارهای خوش خط و خال» و «مقدس نماهای احمق و واپسگرا» نام بردند و تاکید کردند که اینها با ژست مقدس مآبی تیشه به ریشه دین، انقلاب و اسلام می زنند، بعد اضافه کردند که «خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده، هرگز از فشارها وسختی های دیگران نخورده است.» 

رابطه با عربستان

نمونه دیگر، کشتار حجاج ایرانی بیت الله الحرام توسط آل سعود در سال 1366 بود که منجر به قطع رابطه ایران با عربستان شد.

حضرت امام با صدور پیام حماسی، جنایات آل سعود را محکوم و آنها را وارثان ابی سفیان، ابی لهب و راهبران راه یزید معرفی کردند.

در بیانات دیگر ضمن شمارش جنایات آنها تاکید نمودند که: «اگر ما از مساله قدس بگذریم، اگر ما از صدام بگذریم، اگر ما از همه کسانی که به ما بدی کردند بگذریم، نمی توانیم از مساله حجاز بگذریم».

به دنبال آن حدود سه سال ارتباط ایران و عربستان کاملا مسدود شد و اعزام کاروان های حج به آن کشور تعطیل گردید.

اما در اواخر عمر پر برکت حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، آیت الله هاشمی رفسنجانی نامه ای به معظم له نوشت و در آن موضوعاتی را عنوان کرد از جمله درخواست حل موضوع ارتباط با آمریکا و عربستان شد.

حضرت امام خمینی با این که در چند سال گذشته، بخصوص در این سه سال اخیر تعابیر بسیار قاطع و صریحی نسبت به آل سعود، عربستان و آمریکا داشتند و همه آنها در مقطع زمانی خود کاملا بجا و صحیح بود، اما در این مقطع زمانی با برقراری ارتباط با عربستان موافقت کردند و ارتباط با آمریکا را نیز مشروط به شرایطی نمودند.

 آیت الله محمدی ری شهری که در آن ایام وزیر اطلاعات بود در این مورد می گوید: در سال های پایانی جنگ، طرح ویژه ای توسط وزارت اطلاعات در مواجهه با آمریکا به سران قوا پیشنهاد شد و در جلسه ای به تصویب رسید، ولی برای رعایت احتیاط اینجانب در تاریخ 26/03/1367 طرح یاد شده را برای حضرت امام خمینی(س) فرستادم تا اگر رهنمودی درباره آن دارند، بفرمایند، چند روز بعد 30/03/1367 مرحوم حاج احمدآقا پاسخ حضرت امام را چنین منعکس کردند: «در جریان... آمریکا چند مساله باید کاملا روشن گردد:

یک. باید همیشه در دل همه دست اندرکاران بخصوص شما که مسئولیت این... را بعهده گرفته اید، بغض و کینه آمریکا محفوظ باشد چرا که آن ها و سایر ابرقدرت ها و قدرت ها به تنها چیزی که فکر می کنند، نابودی اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی است. 

دو. توجه کنید که آن ها در زمینه های مختلف دارای سابقه می باشند یک مرتبه کار بجایی نرسد که متوجه شوید... آن ها، شما را فریب داده اند.

سه. به صورتی حرکت کنید که در هر لحظه که تصمیم داشتید توان بازگو کردن مساله را صادقانه برای مردم داشته باشید. 

چهار. کسانی را که دنبال این گونه ماموریت ها می فرستید دارای ظرفیت های لازم باشند که خدای ناکرده، عکس آن چه را که می خواهید، حاصل نگردد.»  

پس از رحلت جانگداز رهبر کبیر انقلاب، در زمان ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی و با درایت ومدیرت ایشان و موافقت رهبری ارتباط با عربستان برقرار شد، رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنه ای طی حکمی، در اردیبهشت 1370 جناب حجت الاسلام و المسلمین ری شهری را به نمایندگی ولی فقیه در امور حج تعیین کرد و حجاج ایرانی از این تاریخ مجددا عازم مکه و مدینه شدند.

آثار مثبت این ارتباط نیز در مدت اندکی خود را نشان داد و آثار و برکات صلح حدیبیه ونزول آیه فتح المبین را در اذهان تداعی نمود که به ترتیب زیر می توان به برخی از آنها اشاره کرد:

1- کاهش حساسیت طرفین و افزایش اعتماد متقابل در دیپلماسی دو کشور.

2- ارتباط حجاج ایرانی با حاجیان کشورهای اسلامی.

3- نشر فرهنگ انقلاب و تفکر سیاسی تشیع از طریق این ارتباط در میان مسلمانان کشورهای اسلامی.

4- کاهش بحث ها و مشاجرات وهابیون با حجاج ایرانی  در کوچه پس کوچه ها واطراف حرمین شریفین  که اغلب به فحاشی و هتاکی منجر می شد و نتیجه معکوس داشت.

5- تکریم یا حداقل عدم تحقیر حجاج ایرانی در مکه و مدینه.

6- گشوده شدن درب قبرستان بقیع برای خانم های ایرانی برای اولین بار.

7- اجازه بازدید از منطقه جغرافیائی شهرفدک و نخلستان فدک و چشمه منصوب به امام علی(ع) برای اولین بار که  همه  اینها جزو  هویت تاریخی و شیعی ما به شمار می آیند.

8- همراهی یا حداقل عدم درگیری عربستان در مسائل بین المللی با ایران. (گفتنی است اگرارتباط با عربستان در این سطح همچنان ادامه می یافت، به یقین امروز مشکلی مانند: مصر، سوریه وبحرین یا اصلا نداشتیم یا حد اقل کمتر وکم عمق تر داشتیم، اما دریغ... .) 

مبانی فقهی مساله

بر فرض اگر رابطه با عربستان این همه پیامد مثبت هم نداشت باز مسئولین نظام در این اقدام معذور بودند زیرا این ارتباط کارشناسی شده و با هماهنگی ، اشراف و اجازه ولی فقیه انجام گرفته بود. چنانکه جمله ای به رسول خدا (ص) منسوب است که فرمود :«للمصیب اجران و للمخطی اجر واحد»: اگر اجتهاد مجتهد و فقیه، مطابق با واقع شد دو ثواب دارد و اگر اشتباه درآمد یک اجر می برد، بنا به قول مصوبه. اما بنا به مبنای  مخطئه در صورت دوم فقط معذور است.

علاوه  ولی فقیه همانند پیامبر(ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) می تواند به خاطر دست یابی به مصالح اهم به طور موقت از امور مهم چشم پوشی کند یا به تعبیر آیت الله شهید مطهری: «به خاطر مصلحت بزرگتر از مصلحت کوچکتر دست بردارد.» که در فقه به آن باب «تزاحم» و یا باب «ترجیح اهم به مهم» گفته می شود.

این باب فقط به امور فردی و عبادی مانند:غسل، تیمم، حیض و نفاس که در کتب فقهی مرسوم است، اختصاص ندارد بلکه کارایی آن درمسائل سیاسی و اجتماعی به مراتب بیشتر است و حتی شامل موضوع ارتباط و گفتگو با آمریکا نیز می شود.

بنابراین اگر یک وقتی در این ارتباط مصلحت بزرگتر یا مصالح اهمی نهفته باشد به طور طبیعی چشم پوشی از امور مهم و تغییر سیاست بلا مانع خواهد شد.

در فقه حکومتی باب دیگری هم هست که می گوید: «با تغییرموضوع بلافاصله حکم نیز به صورت اتوماتیک وار عوض می شود».

 فقها در کتب فقهی مثال های بسیاری در بُعد فردی و عبادی برای آن ذکر کردند، مثلا :آب در کنار دریا چون مصرف عقلایی و مالیت ندارد (البته در زمان های گذشته)  پس خرید وفروشش جایز نیست، اما همین آب اگر به منطقه کویر آورده شود ارزش و مالیت پیدا می کند وخرید و فروشش جایز می شود. یا خرید و فروش یخ در زمستان جایز نبود چون مصرف عقلایی و مالیت نداشت، همین یخ را انبار می کردند و در تابستان مالیت پیدا می کرد و برای مردم می فروختند. یا مثل مجسمه سازی، اگر برای «تشبه به خالق» و «عبادت و بت پرستی» باشد حرام است و اما اگر به عنوان «هنر» و «تندیس مقاومت» ساخته شود، حرمت از بین می رود.

 چنانکه  قبل از پیروزی انقلاب اکثر فقهای عظام به «نجاست اهل کتاب» فتوا می دادند به گونه ای که این فتوا در حد شهرت قرار گرفته بود و کسی جرات نمی کرد خلاف آن نظر بدهد اما بعد از پیروزی، اغلب  مراجع از این فتوا عدول کرده و به طهارت آن فتوا دادند و امروز «فتوای طهارت کتابی» شهرت به خود گرفته است.

هر دو فتوای به ظاهر متناقض نیز در ظرف زمانی خود درست و مجزی می باشند و این باب را «تاثیر زمان و مکان در اجتهاد» نیز گویند که حضرت امام آن را در فقه نهادینه کرده وبه عنوان یک مبنا مطرح ساختند. اگر چه پیش از ایشان هم کم و بیش و به طور پراکنده در کتب فقهی مطرح بود.

در اهمیت این باب همین بس که رهبر انقلاب اسلامی، آیت الله خامنه ای پیرامون آن فرمود: «باب یفتح منه الف باب». یعنی این باب  مختص به مسائل فردی نیست، بلکه در عرصه ها و مسائل سیاسی و اجتماعی نیز می تواند جریان و کار آیی داشته باشد، حاکم اسلامی و ولی فقیه می تواند یک وقتی بنا به مقتضیات زمان، حکم به قطع ارتباط با کشوری بدهد، بعد در موقعیت و شرایط دیگر با همان کشور  به گفتگو بنشیند و رابطه بر قرار کند.

 معمولا در اذهان مردم و برخی خواص این چنین مرسوم است که وقتی یک مجتهد وفقیهی در موردی فتوا داد، تاآ خر حتی بعد از رحلت او، این فتوا جریان دارد و برای مقلدان حجت است وهیچ مجتهد دیگر هم نمی تواند خلاف آن نظر بدهد.

به همین سبب نیز فتاوای فقیه بزرگ شیخ الطائفه، شیخ طوسی (رحمه الله علیه) بعد از رحلتش تا حدود یک قرن برمحافل علمی حاکم بود ومورد استناد قرار می گرفت، هیچ فقیه و مجتهدی جرات نمی کرد برخلاف نظر ایشان، نظرداده و یا فتوا صادر کند.

 در حالی که در فقه حکومتی این روش قابل قبول نیست، فقیه جامع شرایط می تواند در چندین مرحله به اقتضای زمان، مکان وشرایط، نسبت به فتاوای قبلی خویش تجدید نظر نماید، چنانکه اگر مرحوم شیخ طوسی خودشان در این صد سال دوباره زنده می شدند، حتما از بسیاری از نظرات وفتاوای خویش عدول می کردند، زیرا در این صد سال یقینا شرایط زمانی ومکانی جدیدی عارض بر موضوعات شده وبه تبع از آن، منجر به تغییر حکم می شدند.

 به همین خاطر نیز  ابن ادریس،آن فقیه سترگ که نوه ی دختری شیخ طوسی هم بود، وقتی پس از یک قرن به عرصه اجتهاد وفقاهت گام نهاد، نظرات وفتاوای جد مادری خویش را مورد نقد ونظر قرار داد و به تعبیری می توان گفت که فتوا های شیخ را به نوعی بازسازی و به روزش نمود.

در این مورد نمونه های فراوانی می توان  آورد، در همین دهه پنجاه وقتی مرحوم آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی در اولین و آخرین سفری که به مکه ومدینه مشرف شدند،در بیش از ده مورد از فتواهای قبلی خویش پیرامون مناسک حج،  تجدید نظر و عدول انجام دادند. در مورد نظرات و فتواهای حضرت امام نیز وضعیت این چنین است. اگر خود معظم له در دهه هفتاد و هشتاد حضور داشتند حتما در مواردی از آن ها  ملزم به تجدید نظر می شدند.

ظرافت وحساسیت مساله

  اوائل پیروزی و دوران حیات حضرت امام، چون به خاطر عدم تجربه کافی در مدیریت، در گیری های داخلی، جنگ تحمیلی  وتحریم ها، کشور و نظام و انقلاب تا حدودی در موضع ضعف قرار داشت، حضرت امام نیز بیشتر نگران این بودند که ارتباط با آمریکا به نوعی به «ارتباط گرگ و میش» تبدیل بشود که در آن زمان این احتمال هم قوی بود.

اما آیا حالا نیز بعد از سی سال باز هم موقعیتمان این چنین است؟ آیا  نظام اسلامی و ایران در این سی سال، خود به یک کشور قدرتمند در منطقه و جهان تبدیل نشده است؟ وآیا این کشور آمریکا نیست که در موضع انفعالی قرار گرفته است؟ آیا فرهنگ سیاسی تشیع امروز در حال گسترش در میان جوانان عرب و غیر عرب نیست؟ اگر این حرف ها درست است چه دلیلی دارد از  ارتباط و مذاکره با آمریکا بهراسیم؟

 از سوی دیگر گفته می شود احتمال دارد، اگر این ارتباط برقرار گردد، شاید در میان مردم کشورهای اسلامی و مستضعف جهان به نوعی عقب نشینی ایران ونظام اسلامی از اصول ومبانی انقلابی خویش تلقی شود و یاس و نومیدی در آنها حاصل شود.

همه اینها از جمله سوالات و شبهاتی است که تشخیص مصداق آن و مصداق مصالح اهم و ترجیح اهم به مهم یا تقدم مصلحت بزرگتر به کوچکتر را دشوار می سازد و به دقت، تامل، ظرافت، درایت و تیز هوشی ویژه نیاز دارد و به همین سبب در نظام اسلامی این مشکل بر عهده ی ولی فقیه و رهبری گذاشته شده است. به عبارت روشن تر این بحث کاملا یک بحث فقهی- حکومتی وسیاسی است واگر چه حکم آن هم  واضح می باشد اما درمرحله تشخیص موضوع، مصداق ومصلحت دارای حساسیت هایی است و جا دارد در آن فقهای سیاسی و زمانشناس و در راس همه ولی فقیه و رهبری حرف اول و آخر را بزنند.

کلام پایانی

متاسفانه طی هشت سال گذشته عده ای صاحب میدان شدند که نه از فقه حکومتی جرعه ای چشیده بودند، نه با موضوعات و مسائل داخلی، منطقه ای و جهانی آشنایی درستی داشتند. نه دوران جنگ در عرصه بودند و نه در ایام صلح احساس تکلیف می کردند. آنها ناگهان وارد معرکه شدند، شعار های تند و تیز سر دادند. ظاهرا خیلی دیر آمده بودند و خیلی هم عجله داشتند زود بروند. یا مثل بعضی بچه ها که ساعت 12، نزدیک ظهر از خواب بلند شده واز مادرشان به جای ناهار، صبحانه درخواست می کنند، شعار دهه شصت «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم» را در دهه هشتاد، ورد زبان شان کردند  و همه کاسه و کوزه های تدبیر و امید را به هم ریختند.

این ها از سویی دست اندرکاران تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در دهه شصت ودانشجویان پیر خط امام را متهم کردند که با هماهنگی خود آمریکایی ها وارد سفارت شدند، از سوی دیگر با چرخش 180 درجه ای و متضاد خواستند به خیال خود نقش آنها را تکرار کنند، آمدند در دهه هشتاد ناشیانه وارد سفارت انگلیس شدند و آن رسوایی وحقارت را برای خود ببار آوردند و این سردرگمی ها، تنها ره آورد فاصله گرفتن از فقه حکومتی، ولایت فقیه، مرجعیت و روحانیت بود.

 سخن پایانی این که اقتضائات رخداد های دهه شصت، غیر از اقتضائات دهه هشتاد است، همچنان که اقتضائات دهه نود، غیر از این دو می باشد و تدبیر و مدیریت مناسب خود را می طلبد.

 جمهوری اسلامی با الهام از فقه حکومتی و با تدبیر و امید و نرمش قهرمانانه و تعامل سازنده می تواند در این دهه، کشور های عربی ، اسلامی را مدیریت کرده و دنیای غرب را در انزوا قرار دهد و به معضلات مقطعی مانند: مصر، سوریه، وهابیت، القاعده و... برای همیشه پایان دهد و این کار شدنی است.

* عبدالرحیم اباذری، محقق حوزه علمیه قم

منابع مرتبط:

فقه حکومتی

امام خمینی و ارتقاء جایگاه فقه حکومتی

نقش زمان و مکان در فقه حکومتی امام خمینی

. انتهای پیام /*