همزمان با افزایش تولید و بهای نفت از سال 1350 به بعد، شاه که احساس قدرت بیشتری می‌کرد به قلع و قمع مخالفان شدت بخشید و به خرید تجهیزات نظامی و کالاهای مصرفی آمریکا و ایجاد پایگاه‌های متعدد نظامی برای آمریکا و افزایش روابط تجاری- نظامی با اسرائیل به نحو جنون‌آمیزی سرعت بخشید و سرمست و مغرور از قدرت، با جشن‌های بی‌سابقه و افسانه‌ای با عنوان «دو هزار و پانصدمین سال سلطنت شاهان ایران» با حضور سران بسیاری از کشورها، هزینه‌های گزاف بر ملت تحمیل کرد. امام خمینی(س) در تاریخ 1350/4/1 ، در نجف، مسجد شیخ انصارى‏ و در جمع علمای نجف با توجه به مشکلات اقتصادى مردم ، برگزارى جشنهاى شاهنشاهى  را محکوم کرد و از عقب‌ماندگی کشور و واقعیت‌های تلخ حاکم بر جامعه ایران پرده برداشت. «...بازار ایران را دارند الآن چپاول مى‏کنند که یک مقدارى‏اش را خرج این جشن مفتضحانه بکنند، باقى‏اش را هم خودشان مصرف کنند یا مأمورین مصرف کنند. سرمایه‏هاى مردم و مسلمین بیچاره را صرف این مى‏کنند و از بودجه خودِ مملکت چقدرها، چقدر میلیونها، دهها میلیون خرج یک همچو ملعبه‏اى، یک همچو مضحکه‏اى مى‏کنند. براى چه؟ براى هواى نفس. همین که گفته بشود که ما آنیم که جشن گرفتیم...»

احساس تکلیف

من احساس تکلیف مى‏کنم که در بعضى از فرصتها تذکراتى راجع به گرفتارى مسلمین به آقایان بدهم؛ شاید آقایان هم براى خودشان احساس تکلیف کنند، و شاید در صدد برآیند که آن اندازه‏ اى که مى‏توانند کمک کنند به برادران مسْلمشان و لو کمک به نحو تبلیغ باشد، کمک به نحو تلگراف و کاغذ باشد.

بالاترین مصیبت اسلام سلب حکومت از حضرت امیر (ع)

از اول، مسلمین و اسلام گرفتار هواهاى نفسانیه‏اى بوده‏ اند و این گرفتاریها که ما الآن داریم سرچشمه‏اش همان هواهاى نفسانى بود که بعد از رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- به واسطه آن هواها نگذاشتند که حکومت حق تشکیل بشود. اگر گذاشته بودند که حکومتى که اسلام مى‏خواهد، حاکمى را که خداى- تبارک و تعالى- امر به تعیینش فرموده است، رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- تعیین فرمود،  اگر گذاشته بودند که آن تشکیلات پیش بیاید، حکومتْ حکومت اسلامى باشد، حاکمْ حاکم منتخَبِ منصوبْ مِنْ قِبَلِ اللَّه تعالى باشد، آن وقت مردم مى‏فهمیدند که اسلام چیست و معنى حکومت اسلامى چیست. مع الأسف بعد از رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- منحرف کردند مردم را از آن چیزى که پیغمبر امر فرموده بود. و اکتفا به انحراف در زمان خود هم نبود بلکه زمینه فراهم کردند از براى اینکه تا آخر نشود یک حکومت اسلامى‏ تشکیل بشود.

قضیه معاویه از چیزهایى بود که با دست سابقین، آن مشایخ سابق، این زحمت براى مسلمین و اسلام پیش آمد. این اختلاف داخلى که بدتر از هر نحو اختلافى بود پیش آمد و حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- مبتلا شد به این اساسى که آنها درست کرده بودند. و بعد از ایشان هم حکومت از صورت اسلامى بکلى خارج شد و به صورت مَلِکُ الملوکى یا شاهنشاهى بیرون آمد. و تا آخر هم، تا حالا هم اسلام به خودش یک حکومت اسلامى [ندید]، مگر یک چند صباحى که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بعد از رسول اللَّه و بعد از آن حرفها متصدى امر شدند؛ آن هم با آن همه گرفتاریهایى که پیدا کرد: گرفتارى جنگ جمل، گرفتارى صفین، گرفتارى جنگ خوارج- آن همه گرفتاریها که بود. مع ذلک این چند صباحى که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حکومت کردند و برنامه حکومتى خودشان را تعیین کردند، همین چند صباح هم، براى مسلمین و براى اسلام یک درس عبرتى شد؛ یک مطلبى شد که فهمیدند که اسلام یعنى چه؛ تا اندازه‏اى- همین چند صباح.

جلوه‏اى از حکومت اسلامى على (ع)

اگر گذاشته بودند که در پناه حکومت اسلامى، اگر گذاشته بودند در حکومت اسلامى و در پناه اسلام، حکومت تشکیل بشود و مردم در پناه حکومت اسلامى باشند، این همه گرفتاریهایى که از براى ماها الآن هم پیش آمده است، اینها هم- شاید- پیش نمى‏آمد. حاکمى که از طرف خداى تبارک و تعالى تعیین شد از براى امت، آن شخصى بود که وقتى به حکومت رسید، وقتى که با او جمع شدند و بیعت کردند بعد از آن خرابکاریهایى که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایى که براى اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فسادش باقى مانده است، آن شخصى بود که وقتى که به حکومت رسید در حال حکومتش زندگى‏ اش از جمیع زندگى امثال ماها و شماها، طلاب علوم دینیه، امثال این بقالها و این کاسبها، زندگى او پست تر بود. یک تکه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان، از قرارى که گفته شده است، از بس خشک بود حضرت با دستشان‏ نمى‏توانستند بشکنند، با زانو مى‏شکستند آن نان را و با آب تناول مى‏کردند. این حکومت اسلام بود. مى‏فرمود که- به طورى که نقل شده است- من مى‏ترسم که در یکى از حوالى مملکت من یکوقت یک گرسنه‏ اى باشد، یکوقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم «سیر»، و رعیت من یک نفرشان- و لو در بعض از ارجاى مملکت- اینها گرسنه باشند.

بالاترین مصیبتى که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود؛ و عزاى او از عزاى کربلا بالاتر. مصیبت وارده بر امیر المؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتى که بر سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- وارد شد. اعظمِ مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنى چه. اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگى مى‏کند. الآن هم مبهم است. الآن هم نمى‏دانند مردم که معنى اسلام چیست، حکومت اسلامى چیست، اسلام چه مى‏خواسته بکند، چه برنامه‏اى اسلام داشته است در حکومتش. این پنج سال حکومت، یا پنج- شش سال حکومت حضرت امیر، این با همه گرفتاریهایى که بوده است و با همه زحمتهایى که از براى حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزاى بزرگ است. و همین [دوره‏] پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى بسط عدالت، جشن براى حکومتى که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در یک جاى از مملکتش، براى یک معاهد - یک زن معاهد- یک زحمت پیش بیاید، یک خلخال از پاى او درآورند، حضرت، این حاکم، این رئیس ملت، آرزوى مرگ بکند، که مرگ براى من- مثلًا- بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنى که معاهد هست خلخال را از پایش درآورند. این حکومتْ حکومتى است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگوارى بنشینند؛ و براى‏ همان پنج روز و پنج ساله حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى خدا، جشن براى اینکه این حاکم حاکمى است که با ملت یکرنگ است بلکه سطحش پایینتر است در زندگى؛ سطح روحى‏اش بالاتر از همه آفاق است، و سطح زندگى‏اش پایینتر است از همه ملت.

رابطه مؤمن و قانون‏

و الَّذین کَفَروا یَتَمَتَّعونَ و یأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الانْعامُ و النّارُ مَثْوىً لَهُمْ ؛ این میزان است. هر کس که ملاحظه کرد که در تمتعاتش- در اکل و استفاده‏ ها و لذایذش- به افق حیوانى نزدیک است، یعنى مى‏خورد و لذت مى‏برد بدون اینکه تفکر کند که از چه راهى باید باشد. حیوان دیگر فکر این نیست که حلال است یا حرام است؛ فکر این نیست که امت در گرفتارى هستند یا نیستند. آنهایى که بدون این تفکر، بدون یک قانونى- بدون قانون اسلامى- تمتع مى‏کنند و مى‏خورند، اینها اکلشان اکل حیوانى است و النّار مثوىً لهم. در روایتى است که از براى کافر هفت تا مِعاء است، و از براى مؤمن معاء واحد است.  مؤمن یک معاء بیشتر ندارد و آن معاء قانون است: شکمش را، سایر لذایذش را، تطبیق مى‏کند با قانون اسلام؛ تخلف از قانون اسلام نمى‏کند. اما آن کسى که مؤمن نیست، از راه شهوت مى‏خورد بدون اینکه تطبیق با قانون بکند، این یک معاء؛ از راه غضب مى‏خورد بدون اینکه تطبیق بکند با قانون، این هم یک معاء؛ از روى هواى نفس مى‏خورد این هم یک معاء؛ مُزْدَوَج است بین هواى نفس و لذت شهوت، بین هواى نفس و غضب، بین غضب و هواى نفس، این هم سه تا؛ این شش تا مزدوج است از هر سه- هواى نفس و غضب و شهوت مزدوج شد و از راه اینها اکل کرد، این هفت تا؛ هفت معاء دارد. مؤمن بیش از یک معاء ندارد، و آن معائش از راه قانون است. اسلام هر چه فرموده است همان‏ یک راه است. این جور نیست که به غضب خودش، به شهوت- همه اینها به دست مؤمن ایمان آوردند؛ همه قوا تابع قوّه عقل شدند که عقل هم تابع شرع است. براى یک همچو حکومتى که حکومت عقل است، حکومت عدل است، حکومت ایمان است، حکومت الهى است، در رفتنش عزا لازم است و در برقرارى‏اش- براى همان چند سال حکومت حضرت امیر- مسلمین باید جشن بگیرند.... آقا اینهایى که من عرض مى‏کنم مطلب تصورى نیست. مع الأسف براى من کاغذهایى از ایران مى‏رسد و شکایاتى از ایران راجع به اوضاع مى‏رسد که دائماً روح مرا در عذاب دارد. از شیراز یکى از علماى محترم شیراز- سلّمه اللَّه- نوشته‏اند به اینکه [در] عشایر جنوب اینجا قحطى واقع شده است، در جنوب؛ و عشایر اینجا به قدرى در قحطى و در گرسنگى هستند که بچه‏هایشان را در معرض فروش قرار داده‏اند. از فسا یکى از علماى آنجا به من نوشته است به اینکه- باز همان وضع را نوشته است لکن این تکه آخر را ننوشته است راجع به گرفتاریهاى آنها و اینکه من- که یک مثلًا اهل علمى هست ایشان- در فکر افتادم که با یک زحمتى براى اینها یک نانى، یک لباسى، یک چیزى تهیه کنم. بنده هم اجازه دادم اینکه از سهم امام این کارها را انجام بدهند. از تهران به من نوشته‏اند که در بلوچستان و سیستان و اطراف خراسان، آنجا یک قحطى و گرسنگى شده است که مردم هجوم آورده‏اند به شهرهاى بزرگ؛ و از گرسنگى نه حیواناتى دارند و نه حیوانِ خود را مى‏توانند ضبط کنند و از گرسنگى این طور هستند. اطراف مملکت ایران در این مصیبت گرفتار هستند و میلیونها تومانش خرج جشن شاهنشاهى مى‏شود! براى خود شهر تهران، از قرارى که یک جایى نوشته بود، براى جشن خود تهران هشتاد میلیون تومان اختصاص داده شده است. این راجع به خود شهر است. کارشناسهاى اسرائیل براى این تشریفات دعوت شده‏اند. به طورى که خبر شدم و نوشته‏اند به من، کارشناسهاى اسرائیل مشغول بپاداشتن این جشن هستند و این تشریفات را آنها دارند درست مى‏کنند این اسرائیل که دشمن با اسلام است و الآن در حال جنگ با اسلام است، این اسرائیل که «مسجد اقصى» را خراب کرد و دیگران مى‏خواستند ترمیم کنند و روپوشى کنند جرم‏ اسرائیل را، براى این اسرائیل نفت از ایران رفته است. از قرارى که گفته شده است و در رادیوهاى بزرگ دنیا گفته شده است، کشتى نفت ایران براى اسرائیل که در حال جنگ با مسلمین است رفته است. اینها شاههایى است که برایشان باید جشن بگیرید!

شاهنشاهى روسیاه‏

شاهنشاهى ایران، از اولى که زاییده شده است تا حالا، روى تاریخ را سیاه کرده است. جنایات شاه هاى ایران روى تاریخ را سیاه کرده است. برج از سر درست مى‏کردند: سر مردم را مى‏بریدند، قتل عام مى‏کردند، بعد برج درست مى‏کردند با آن. براى این شاهها ما باید، ملت اسلام باید جشن بگیرد! باید بازار تهران- حتمى است- بازار تهران باید از سرمایه خودشان بدهند براى این جشنها. جشن براى او باید گرفت که در پناه او مسلمین راحتند؛ جشن براى آنى باید گرفت که براى اینکه یک خلخالى از پاى یک نفر معاهد،- معاهده- در مى‏آید آرزوى مرگ مى‏کند نه کسى که اگر یک دفعه یک شعارى بر خلاف هواى نفس او داده بشود، بفرستد بریزند در دانشگاه. آقا نوشته‏ اند که دخترها را این قدر زده ‏اند که پستانهاى اینها محتاج به جراحى است، در همین چند وقت واقع شده است و نجف بى‏اطلاع است. [گریه حضار] فضاحتهاى دیگرى که کردند قابل ذکر نیست. چرا؟ براى اینکه شعار دادند که ما جشن 2500 ساله را نمى‏خواهیم؛ ما گرسنه هستیم؛ گرسنگى مسلمانها را رفع کنید؛ جشن نگیرید؛ روى مرده‏ها جشن نگیرید. آقا برسانید به دنیا؛ چرا نجف این قدر خواب است؟ ما مسئول نیستیم؟ تمام کار ما براى مسلمین درس است؟ فقط همین، که ما درس بخوانیم؟ ما نباید به درد مسلمانها برسیم؟ ما نباید اعتراض کنیم که چرا نفت ایران و اسلام را براى مملکتى که در حال جنگ با مسلمین است مى‏فرستید؟ این اعتراض ندارد؟ نباید این گفته بشود؟ ما براى چه سلاطینى، براى چه سلاطینى جشن بگیریم؟ مردم چه خوشى از سلاطین [دارند]؟ براى آغا محمد خان قَجَرْ ما جشن بگیریم؟! در زمان خود ما- زمان خود من- بوده است آن روسیاهیهایى که به بار آوردند؛ براى کسانى که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آن طور قتل عام کردند که خونهایش به دیوار تا مدتى بود و مسجد را درش را بسته بودند که کسى نبیند، ما جشن بگیریم؟! براى آنکه 15 خرداد را پیش آورده، و به طورى که گفته‏اند و یکى از علماى قم به من گفت که در قم چهار صد نفر را کشته‏اند و روى هم رفته گفته مى‏شود که پانزده هزار مردم را قتل عام کرده‏اند، ما جشن بگیریم؟! براى اینها ما باید جشن بگیریم؟! خوبهاى اینها شقاوت داشتند. یکى از آنهایى که جزء خوبها حسابش مى‏کنند و شاید فواتح برایش خوانده مى‏شود، براى خاطر اینکه یکوقت به کالسکه او جسارت کرده بود یک فوج گرسنه- در بین راه حضرت عبد العظیم یک فوج گرسنه‏اى نان خواسته بودند، گرسنه بودند، بیچاره بودند، یک سنگى هم پرت شده بود یا کرده بودند طرف کالسکه او- گفت که این فوج یا این دو فوج را طناب بیندازید، بردند طناب انداختند [و] عده کثیرى را با طناب خفه کردند. و یکى از وزراى بزرگ، یکى از اشراف ایران، رفت اعتراض کرد که آقا اینها بنده خدایند، چرا این جور مى‏کنید. این خوبهایشانند، بدهایشان که وا مصیبت است که ما داریم مى‏بینیم....

منبع:

صحیفه امام، جلد 2، ص358

منابع مرتبط:

ماهیت جشن های 2500 ساله شاهنشاهی از منظر امام - کتاب

استراتژی و تاکتیک های امام در مبارزه با شاه - پایان نامه

امام خمینی و مبارزه با تحجر - کتاب

. انتهای پیام /*