دانشگاه در منظر شخصیتى چون امام خمینى(س) از دو جهت جایگاهى ویژه مى یابد. از یک سو امام، عالمى برجسته و فقیهى عارف و عامل و مسلط بر پهنه وسیعى از علوم و معارف حوزوى بود که نفس این وسعت دامنه توأم با عمق و اجتهاد نظر و رأى کمابیش بدیع در هر یک از آن زمینه ها، از اهتمام و اعتناى کم نظیر ایشان به کسب دانش و معارف حکایت مى کند که به گونه اى فراتر از رسم متعارف حوزه هاى عصر خودشان، با وسعت نظر و سعه صدر لازم، از مشربهاى مختلف عقل و نقل و شهود بهره گرفته است. طبعاً چنین شخصیتى با آن پشتوانه عظیم علمى که خود مولود درک صحیح از تأکیدات مکتب نجات بخش اسلام بر فریضۀ کسب علم است، به دانشگاه به عنوان جایگاه تعلیم و تعلم و کشف امور و آیات خلقت به مثابه تجلى گاه بُعدى از فطرت حقیقت جوى بشر مى نگرد که چنانچه در مسیر درست هدایت شود مى تواند نردبان صعودى وى در طى طریق رسالت «خلیفة اللهى» باشد.

از طرف دیگر، امام رهبرى بصیر و دوراندیش بود که افق نگاه نافذش به رسالت آینده انقلاب در هدایت و راهبرد جهان اسلام نظر داشت و در این چشم انداز، دانشگاه نقش و اعتبارى کم نظیر براى تربیت متخصصان متعهدى دارد که بتوانند چهارچوب سیاستهاى حاکم و ظالم جهانخواران را درهم شکنند و جسارت ایجاد داربستهایى بر محور کرامت انسانى را داشته باشند. او که به روشنى هر چه تمامتر به نقش عنصر «علم و آگاهى» در مناسبات فعلى و جهان آینده وقوف داشت به اهمیت دانشگاه در دستیابى به این ابزار حیات و رمز حضور موفق در نبرد سرنوشت ملتها واقف بود و به همین دلیل در بحبوحه گرفتاریها و در شرایطى که بحران و مشکلات ناشى از جنگ تحمیلى به اوج رسیده و بخش وسیعى از شهرها و موقعیتهاى حساس کشور در معرض بمباران و پرتاب موشکهاى کینۀ جبهه متحد استکبار جهانى قرار گرفته بود، با دوراندیشى و آرامش و طمأنینه مى فرمود: «جنگ چیز مهمى نیست، حل مى شود... اما مسأله دانشگاه یک مسأله فوق العاده است که این افرادى که از دانشگاه درمى آیند یا مخرب یک کشورى هستند یا سازندۀ آن».[1]

علاوه بر این، امام شاهد و ناظر تیزبینى بود که با نگرانى بسیار، سالها سلطۀ استعمار و ایادى دست نشانده اش را بر دانشگاههاى کشور نظاره کرده و نتیجه این سلطه را مکرر گوشزد نموده بود.

از یک طرف، دانشگاهها از نظر تخصصى و علمى آنچنان بى کفایت بودند که غالباً در بسیارى از زمینه هاى علمى، کشور همچنان محتاج بیگانگان بود و امام نشانه این بى کفایتى علمى یا عدم باور به کفایت آن را در رجوع خانواده سلطنتى و مقامات عالیرتبه نظام شاهنشاهى براى درمان ابتدایى ترین بیماریها و جراحیها به مراکز درمانى خارج مثال مى زد و از سوى دیگر به محصول و تربیت شدگان و پرورش یافتگان نظام دانشگاهى کشور نظر داشت که امثال هویداها و شریف امامى ها را تحویل جامعه داده بود که از هیچ خدمتى به اجانب فروگذار نکرده، همچون نوکرى حلقه به گوش اطاعت فردى را مى کردند که خود مطیع بى اراده اربابان خارجى بود. امام با تلخى هر چه تمامتر از روندى یاد مى کرد که استعمار از طریق سلطه بر مراکز تعلیم و تربیت و نظام علمى کشور، با دست و تدبیر این تحصیلکرده هاى خودفروخته، به غارت سرمایه هاى مادى و معنوى ما مى پرداخت، و بندهاى اسارت ملى با سر پنجه این پرورش یافتگان نظام دانشگاهى وابسته، تنیده مى شد.

طبعاً امام با آن خصوصیات و با اطلاع از چنین مطامعى، که توأم با دسیسه هاى گوناگون خناسان، منجر به جدایى و تفکیک همه جانبه دانشگاه از سنت علمى و فرهنگى ریشه دار حوزوى شده بود، در مسند رهبرى و مدیریت این انقلاب که در درجه اول یک انقلاب فرهنگى به حساب مى آمد، نمى توانست نسبت به دانشگاه کم اعتنا بماند.

بر این اساس علاوه بر عنایت و توجه مستمرى که در فرآیند مبارزات قبل از انقلاب نسبت به قشر دانشگاهى و نسل متدین اما معدود اساتید و دانشجویان آن سالها از خود نشان مى دادند، از فرداى پیروزى انقلاب، نظام تعلیم و تربیت کشور و بویژه آموزش عالى آن، کانون توجه رهبرى انقلاب قرار گرفت و از هر فرصت براى تحول و بازسازى این مرکز مهم انسان سازى استفاده شد. ماهها و حتى سالهاى اول انقلاب، به دلیل حضور و نفوذ جریانهاى فکرى چپ و نیز تداوم فرهنگ گذشته، بخش مهمى از توجه امام مصروف مقابله با توطئه ها و هشدارها نسبت به اقدامات این عوامل مى شد؛ اما مسأله تحول در نظام فرهنگى و علمى کشور موضوعى نبود که از نظر ایشان دور بماند. بارزترین نمود این توجه چهارده ماه پس از پیروزى انقلاب در پیام نوروزى سال 1359 ظاهر شد که طى آن فرمودند: «باید انقلابى اساسى در تمام دانشگاههاى سراسر ایران به وجود آید».[2] این اشاره، نقطه شروع و انگیزه حرکتى شد که فرزندان و پیروان راستین امام در دانشگاهها آغاز کردند و تحت عنوان «انقلاب فرهنگى» نقطه عطفى در جهت حاکمیت و حضور و نفوذ فرهنگ اسلامى انقلاب در دانشگاهها به حساب آمد. صرف نظر از پاره اى تلاشهاى عناصر لیبرال حاضر در مسند قدرت، وقت براى انحراف این حرکت، در حقیقت پس از این رخداد است که نفوذ رسمى جریانهاى فرهنگى ضد انقلاب در محیط دانشگاهى، به شدت کمرنگ مى شود و «مسأله اسلامى شدن دانشگاهها» در دستور کار شوراى عالى انقلاب فرهنگى و دست اندرکاران و مدافعان انقلاب فرهنگى قرار مى گیرد و آزمونى سخت براى طیفهاى حاضر در صحنه نظام دانشگاهى کشور برپا مى شود.

طبعاً بخش متنابهى از پرورش یافتگان و هواداران فرهنگ غیراسلامى گذشته نمى توانند خود را با این حرکت همسو کنند و اردوگاه کیفى وفاداران به ارزشها و اهداف اصیل انقلاب و رهبرى، با فرار مغزهاى خودباخته مواجه مى شود. صرف نظر از پاره اى افراط و تفریطها، و نیز معدود افراد فرصت طلب، موضع افراد و عناصر دانشگاهى در آن جریان، آیینه تمام نمایى است که سره را از ناسره باز شناخت و محک ارزشمندى براى تشخیص هویت افراد فراهم آورد.

انقلاب فرهنگى مورد نظر امام با برداشتها و تفسیرهاى متنوعى مواجه شد که بخش عمده برداشتهاى ناصواب، مربوط به معاندینى بود که بر اثر زمینه هاى فرهنگى و تربیتى گذشته خویش یا به نحو شیطنت آمیز قصد داشتند تصویرى انحرافى از آن ارائه نمایند و امام(س) در مناسبتهاى مختلف کوشیدند تا ضمن افشاى این جلوه هاى دروغین، ویژگیهاى دانشگاه اسلامى مورد نظر را تشریح نمایند که جزئیات آن مواضع در فصول مختلف این مجموعه بویژه فصل چهارم آمده است.

اگر بخواهیم رئوس این ویژگیها را برشماریم به موارد زیر مى توان اشاره کرد:

دانشگاه اسلامى، در درجه اول مأمور به تربیت انسان الهى است و این رسالت بدون تأکید بر بُعد تزکیه نفسانى محقق نمى شود. بر این اساس، خداباورى و خداترسى، اصل مقوّمى است که باید به وضوح در محصولات نظام دانشگاهى جلوه کند و سلامت اخلاقى و اعتقادى اساتید و حاکمیت فرهنگ معنوى بر فضاى عمومى دانشگاه از لوازم اجتناب ناپذیرى است که براى تحقق این امر مورد تأکید قرار گرفته است.

خودباورى و خوداتکایى علمى و فرهنگى از لوازم اساسى تحقق استقلال جامعه اسلامى است و دانشگاه در تأمین آن نقش اصلى را به عهده دارد. بر این اساس تأکید بر وجه معنوى و اعتقادى دانشگاه که در بند فوق بدان اشارت رفت به هیچ وجه نمى تواند عامل یا بهانه اى براى تسامح و تساهل در قدرت علمى و ژرفاى پژوهش دانشگاه باشد. کوشش براى انطباق هر چه بیشتر مناسبتهاى علمى و پژوهشى دانشگاه با نیازهاى واقعى حال و آینده جامعه اسلامى و گسترش پهنه آن به همه سطوح و حوزه معارف و دانشهاى مورد نیاز و بویژه تعمیم و تعمیق آن تا عالیترین سطوح تحصیلى در داخل کشور و پرهیز اکید از اتکا به سیاستهاى اعزام دانشجو به خارج بویژه به کشورهایى که قصد سلطه و تحکم بر ما را دارند از بارزترین نمودهاى مواضع امام در این زمینه است. بلند همتى و آینده نگرى امام در این عرصه تا بدانجاست که پذیرش دانشجو از سراسر کشورهاى اسلامى و تربیت کادرهاى متعهد براى تحقق رسالت جهانى انقلاب را خاطر نشان مى سازند.

تعهد اجتماعى و مسئولیت سیاسى دانشگاه و دانشگاهیان از دیگر وجوه مورد عنایت مؤکد حضرت امام است.

امام از دانشگاهیان انتظار دارند همچون ناظرى بصیر و آگاه، هوشمندانه و متعهدانه عملکردها و تصمیم گیریها را مدنظر داشته و با نقادى دلسوزانه خطا و لغزش احتمالى را گوشزد نمایند و همچون مشاوران و کارشناسانى امین، مساعدت خویش را از دست اندرکاران و مجریان امور دریغ ندارند. همچنین در رخدادها و مراحل حساس و تعیین کننده اى همچون انتخابات، همراه با دیگر بازوان فکرى جامعه، با ارائه ملاکها و معیارها مردم را براى مشارکت و حضور مؤثر در سرنوشت خویش مدد رسانند و در جهت گیریها و خلق بسترهاى اجتماعى  فرهنگى تسهیل کننده راه تحکیم مقاومت ملى و انقلابى در برابر جهانخواران، امت اسلام را حامى و هادى باشند و به مدد قدرت فنى و دانش خویش در تشخیص و افشاى ترفندهاى دشمنان، لحظه اى درنگ به خود راه ندهند.

به عنوان شرط و ابزار تحقق اهداف فوق، وحدت و همسویى حوزه و دانشگاه را از رسالتهاى اجتناب ناپذیر این دو مرکز فکرى برمى شمارد و لوازم و موانع آن را گوشزد مى نماید. از آن جمله، به فنى ترین مباحث نظرى و ظرایف روشى توجه داشته و مى فرماید: «فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزه اى به صورتى است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده
است، تا فرهنگ نظرى و فلسفى. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کم کردن فاصله ها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند، تا میدان براى گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد».[3] علاوه بر توجه به این ظرایف و ملاحظات درونى، تمایل و توطئه دیرینه و ریشه دار خناسان و عوامل بیگانه را بسیار جدى گرفته، به طرفین خاطرنشان مى سازد که در هر موقعیت و موضوعى که محتمل است تقابل یا دوگانگى احساس شود، مراقب دشمن باشند و رد پاى آن را جستجو کنند.

در مجموع مى توان گفت، اصلیترین محور پیونددهنده حوزه و دانشگاه در مشرب امام، فرهنگ اسلام ناب محمدى است که تبعیت و تأکید هریک از این دو جریان بر مشخصه هاى آن سبب تألیف قلوب و جلب طرف دیگر مى شود؛ و جدایى و انحراف از آن اعم از رویکردهاى متحجرانه اى که ممکن است به نام اسلام از سوى پاره اى مدعیان اسلام مطرح شود، یا دیدگاههاى التقاطى و غرب باورانه اى که از سوى مدعیان به اصطلاح تفکر علمى مطرح شود، به جدایى و سوءظنهاى نامیمون گذشته دامن خواهد زد؛ لذا وقوف و آگاهى کامل و التزام عملى به شاخصه هاى اسلام ناب، ضامن تقویت و تحکیم این وحدت است و اکنون که سالها از طرح موضوع اسلامى شدن دانشگاهها مى گذرد موفقیتها و ناکامیها را در پرتو این شاخص مى توان ارزیابى کرد.

در کنار مجموعه ملاحظات ایجابى فوق، امام از نظر سلبى نیز به مسائلى اشاره دارند که ممکن است از طرف دوستان جاهل یا بدخواهان مغلطه گر مطرح شده باشد. ایشان صریحاً مى فرمایند که منظورشان از دانشگاه اسلامى، حصر دانشگاه به رشته ها و معارف معمولى دینى حوزه ها نیست و اساساً طرح این موضوع را یک مغلطه مى دانند آنجا که مى فرمایند: «آن این نیست که دانشگاه ما نباید علم و صنعتى تحصیل کند، بلکه باید فقط همین آداب صلوة را به جا بیاورد! این یک مغالطه اى است که تا صحبت «دانشگاه اسلامى» مى شود و اینکه باید انقلاب فرهنگى پیدا بشود، فریاد مى زنند آنهایى که مى خواهند ما را به طرف شرق و عمدتاً، به طرف غرب بکشانند، که اینها با تخصص مخالفند، با علم مخالفند. خیر، ما با تخصص مخالف نیستیم؛ با علم مخالف نیستیم؛ با نوکرى اجانب مخالفیم. ما مى گوییم که تخصصى که ما را به دامن امریکا بکشد یا انگلستان یا به دامن شوروى بکشد یا چین، این تخصص، تخصص مهلک است، نه تخصص سازنده. ما مى خواهیم متخصصینى در دانشگاه تربیت بشوند که براى ملت خودشان باشند».[4]

همچنین امام با برداشتهاى سطحى و متحجرانه اى که ممکن است به نام دفاع از اسلام و روحانیت نیز مطرح شود برخورد نموده، بعضى از این قبیل موارد را توطئه هاى بسیار خطرناک نامیده اند. در سالهاى اولیه انقلاب فرهنگى امام با اقداماتى که در بعضى دانشگاهها براى تفکیک جنسى یا پرده کشى در کلاسها صورت گرفته بود مخالفت کرده مانع از اجراى آن طرحها شدند.[5] همچنین با ایده هایى که به عنوان دفاع از روحانیت، مدعى حق انحصارى روحانیت براى شرکت در فعالیتهاى سیاسى شده بود، به شدت برخورد نمودند تا آنجا که مى فرمایند:

«از قرارى که من شنیده ام در دانشگاه بعض از اشخاص رفته اند گفته اند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا مى گفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافى با حق مجتهدین است، آنجا شکست خورده اند حالا عکسش را دارند مى گویند. این هم روى همین زمینه است، اینکه مى گویند انتخابات از امور سیاسى است و امور سیاسى هم حق مجتهدین است هر دویش غلط است. ... این یک توطئه اى است که مى خواهند همان طورى که در صدها سال توطئه شان این بود که باید روحانیون و مذهب از سیاست جدا باشد و استفاده هاى زیاد کردند و ما ضررهاى زیاد از این بردیم، الآن هم گرفتار ضررهاى او هستیم. حالا دیدند آن شکست خورد، یک نقشۀ دیگر کشیدند، و آن این است که انتخابات حق مجتهدین است، انتخابات یا دخالت در سیاست حق مجتهدین است. دانشگاهیها بدانند این را که همان طورى که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند، یک دانشجوى جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند. فرق مابین دانشگاهى و دانشجو و مثلاً مدرسه اى و اینها نیست، همه شان با هم هستند. اینکه در دانشگاه رفتند و یک همچو
مطلبى را گفتند، این یک توطئه اى است براى اینکه شما جوانها را مأیوس کنند.

... این از آن توطئه سابق بدتر است براى ایران. براى اینکه، آن یک عده از علما را کنار مى گذاشت، منتها به واسطه آنها هم یک قشر زیادى کنار گذاشته مى شوند، این تمام ملت را مى خواهد کنار بگذارد. یعنى نه اینکه این مى خواهد مجتهد را داخل کند، این مى خواهد مجتهد را با دست همین ملت از بین ببرد. باید دانشگاهیها متوجه باشند که اگر چنانچه افرادى در دانشگاه هستند که شیطنت دارند مى کنند، اینها را باید توجه کنند که گول اینها را نخورند».[6]

 منبع: دانشگاه و دانشگاهیان از دیدگاه امام خمینى(س)، تبیان آثار موضوعى، دفتر چهاردهم، ص 9-15



[1] صحیفه امام؛ ج 19، ص 443.  [2] همان؛ ج 12، ص 207.[3] صحیفه امام؛ ج 21، ص 99. [4] همان؛ ج 14، ص 359. [5] پابه ‏پاى آفتاب؛ ج 1، ص 178، خاطرات خانم فاطمه طباطبایى عروس امام. [6] صحیفه امام؛ ج 18، ص 367 ـ 368. 

. انتهای پیام /*