در روزهای نخست دی ماه 57، علیرغم گزارش اخیر سفیر آمریکا به واشنگتن مبنی بر شکست دولت نظامی و سقوط اجتناب‏ ناپذیر شاه، و اعتراف ارتشبد ازهاری به ناتوانی شاه در اتخاذ تصمیمات درست و بی ‏ارادگی وی، سران امریکا و دولت‏ های وابسته همچنان به حمایت خود از شاه و رژیم سلطنتی ادامه می‏دادند. در این میان ریچارد هلمز، سفیر سابق امریکا در تهران و رئیس اسبق سازمان سیا، اعلام می‏کند: «به عقیدۀ من برای رژیم شاه، بدلی غیر از خود او وجود ندارد؛ بنابراین شاه به هر اونس از حمایت مادی و معنوی ما نیاز دارد.» دولت امریکا با چشم بستن بر روی وقایعی که در ایران می‏ گذشت و بدون توجه به آنچه سولیوان گزارش کرده بود، بر استمرار سلطنت محمدرضا اصرار می‏ ورزید و به این منظور، دو مأمور بلند پایۀ سیا به نام های «روبرت بوم» و «سرلشکر تیکه» را عازم ایران کرد. روبرت بوم رئیس شعبۀ تحلیل و بررسی ارزیابی های سیا و سرلشکر تیکه رئیس ادارۀ جاسوسی وزارت دفاع آمریکا بود.

یک سال از اوج‏گیری نهضت اسلامی می‏ گذشت، بزرگترین قیام اسلامی تاریخ برپا بود، اما رژیمهای به ظاهر اسلامی در سکوت کامل به سر برده و مرتجعین آنها از کشتارهای شاه حمایت می ‏کردند. رهبر انقلاب در سخنرانی خود ضمن اشاره به کشتارهای همه روزۀ رژیم، از حمایتهای قدرتهای جهانی و دولت‏های وابسته به آنها از رژیم شاه، اظهار تأسف کرده و فرمودند: «...باز این دولتها، دولتهای استفاده‏ چی ‏ای که پشتیبانی اظهار می‏کنند، و دولتهای دیگری مثل دولتهای اسلامی... و این بسیار موجب تأسف است که دولتهایی خودشان را به اسم دولت اسلامی معرفی می‏کنند و مع ذلک در طول یک سال و بیشتر که ایران در خاک و خون کشیده شده است به دست عمال شاه، آنها اظهار پشتیبانی نکردند از ملت؛ بلکه بعضی آنها اظهار پشتیبانی از دولت هم کرده‏اند! پشتیبانی از شاه را هم بعضی از آنها اعلام کرده‏اند. و این موجب بسیارْ تأسف ماست...»[1]

حضرت امام خمینی(س) در پیامی که به مناسبت فرا رسیدن سال نو مسیحی، به مسیحیان جهان فرستادند، بار دیگر توجه آنها را به مظلومیت ملت مسلمان ایران معطوف داشته می‏فرمایند: «من از شما ملت بزرگ می‏خواهم که سران بعضی کشورهای مسیحی را که با قدرت شیطانی خود از شاه ستمگر پشتیبانی می‏کنند و ملتی را در زیر فشار ظلم خرد می‏کنند، هشدار دهید و آنان را به تعالیم حضرت مسیح آشنا کنید. من از روحانیت مسیح می‏خواهم که سران بعض کشورهای قدرتمند را نصیحت کنند و پشتیبانی آنان را از کسی که پشت به تعالیم آسمانی نموده، تقبیح نمایند...[2]»

با شکست دولت نظامی و فرسودگی روزافزون نیروهای نظامی و انتظامی مستقر در خیابانها و مراکز حساس شهر، انقلاب اسلامی مردم وارد مراحل حساسی شده بود. اعضای شورای انقلاب بنا به دستور و رهنمودهای رهبر انقلاب به تشکیل جلسات مخفی خود ادامه و روش‏های کنترل اوضاع و ادارۀ کشور را بعد از سقوط شاه، مورد ارزیابی قرار می‏دادند. و این در حالی بود که تزلزل روحی و یأس عمیق، سراسر وجود شاه را در برگرفته بود. ارتشبد فردوست در خاطرات خود می‏نویسد: «حادثۀ گارد [تیراندازی در نهارخوری افسران گارد شاهنشاهی در لویزان] در تنزل روحیۀ محمدرضا سهم زیاد داشت. به دلیل همین تنزل روحیه، محمدرضا قدرت تصمیم‏گیری‏اش را واقعاً از دست داده بود. به خاطر دارم که در همین روزها اداره کل سوم ساواک گزارشی به «دفتر ویژۀ اطلاعات» ارسال نمود و اصرار داشت که به اطلاع محمدرضا برسد. موضوع گزارش این بود که اخیراً به دستور آیت‏اللّه‏ خمینی شورایی به نام «شورای انقلاب» تشکیل شده. در گزارش اسامی اعضاء «شورای انقلاب» و محل‏ های تشکیل جلسات منعکس شده بود. گزارش بلافاصله به اطلاع محمدرضا رسید و او در زیر آن نوشت: «به ساواک دستور دهید کاری به کار آنها نداشته باشند»، که ابلاغ شد.»

سولیوان، حالت بحرانی شاه و وضع روحی وی را در این روزها در دیداری که هیأت اخیر امریکایی با شاه داشتند، اینگونه توصیف کرده است: «...اما این بار اعضای هیأت مزبور هم، شاه دیگری را در مقابل خود یافتند که با نوعی بی‏حوصلگی و بی‏تفاوتی، گزارش هیأت را گوش کرد و با چند سؤال کلی و ساده به جلسه خاتمه داد... باب ـ بودی [یکی از اعضای هیأت] که مردی با تجربه بود، پس از این ملاقات به این نتیجه رسید که شاه در مقابله با بحران فعلی خیلی ناتوان است و مردی نیست که بتوان از او انتظار قاطعیت و شدت عمل داشت..»

در طول یک سالی که مردم با تظاهرات اعتراض‏آمیز و اعتصابات گستردۀ خود، انقلاب اسلامی را پیش برده بودند؛ روز به روز بر آگاهی و قدرت روحی آنها و اعتقادشان به آزادی، استقلال و استقرار حکومت اسلامی، افزوده شده بود. به دنبال صحبت‏های مداوم امام و تأکید ایشان به کمک به کارکنان اعتصابی شرکت نفت، دو روز پیش، صندوقهایی جهت جمع‏آوری اعانه در اغلب مساجد و مراکز تجمع مردم دایر شده بود. روشنفکران جامعه یهود با صدور پیامی، حمایت خود را از انقلاب اعلام می‏نمودند.

مردم بجنورد و اصفهان در تظاهرات یکم دی ماه، تعدادی شهید و مجروح تقدیم انقلاب کرده و در درگیریهای مشهد نیز چندین نفر از معترضین در خون خود غلطیده بودند. خبرهای رسیده حاکی از این بود که دیروز در چند نقطه از شهر بابل مردم دست به راهپیمایی و تظاهرات خشونت‏آمیز زده‏اند.

همچنین در تظاهرات وسیع و قهرآمیز دانش‏آموزان در تهران در سوم دی ماه 57، مزدوران حکومت نظامی بیش از بیست دانش‏آموز را به قتل رسانده بودند. انعکاس خبر شهادت دانش‏آموزان جوان در بین جوانان دانش‏آموز و دانشجویان، موجی از نفرت و انزجار را نسبت به عملکرد وحشیانۀ رژیم، به دنبال داشت. تظاهرات شدت می‏یافت و مشت‏های گره خوردۀ جوانان، در برابر چشمان خون‏گرفتۀ نظامیان مسلح، بالا و پایین می‏رفت و شعار «می‏کشم، می‏کشم، آن که برادرم کشت»، همراه با صفیر گلوله‏ها و رگبارهای مسلسل، در فضای خیابانها می‏پیچید.

دولت نظامی وحشت‏زده از این حوادث، کلیۀ مدارس تهران را طی اطلاعیه‏ای رسماً تعطیل اعلام کرد؛ و خشم مردم مسلمان از خون به ناحق ریخته شدۀ دانش‏آموزان شهید، در تشدید تظاهرات شبانه آنها و در فریاد اللّه‏اکبرشان بر بالای بامها، انعکاس می‏یافت و سران رژیم را بیش از پیش به سردرگمی و بیچارگی وا می‏داشت.

رهبر انقلاب در این برهه، ا درک حساسیت زمان و تزلزلی که در موجودیت رژیم به وجود آمده است، همۀ گروهها و احزاب و دستجات خارج از کشور را به یکپارچگی و وحدت کلمه فراخوانده و آنان را از تضعیف یکدیگر و تفرقه و جدایی برحذر داشتند: «...اگر شما با هم اجتماع کنید...این اسمها را کنار بگذارید و همه با هم بشوید و یک اسم داشته باشید، و اتفاق کلمه داشته باشید، همان طوری که می‏بینید ایران متزلزل کرده است این ابرقدرتها را، این قدرت شما هم در خارج به ایران مُنْضَم می‏شود و بیشتر آنها متزلزل می‏شوند...»[3]

[1]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 274 .

[2]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 272 .

[3]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 278 .

منبع: کوثر، ج2، ص ص 524-527

. انتهای پیام /*