وقایع و روند انقلاب مؤید آن است که می باید [به دنبال مرگ مشکوک آقا مصطفی"(ره)"] قیام 19 دی مردم قم در اعتراض به نگارش مقالۀ توهین آمیزی که در روزنامۀ اطلاعات 17 دی ماه 56 به چاپ رسید را نقطۀ آغاز انقلاب ذکر کرد و وقایع بعدی را می توان حلقه های اصلی این واقعه پنداشت. ماهیت سازمان دهندگان، مکانهای سازماندهی تظاهرات، شعارها و فاصلۀ زمانی خاص بین اعتراضات، همگی این موضوع را تأیید می کنند. مقالۀ مذکور که بعد از سفر کارتر به ایران و تأکیدات او مبنی بر حمایت از شاه و ابراز حق شناسی و دوستی عمیق با وی نگاشته شد. با دستور ساواک و با این هدف انتشار یافت که آیت الله خمینی را که همچنان در نجف علیه رژیم فعالیت می کرد، از صحنه خارج کند. لذا در این مقاله که تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» منتشر شد با بیانی بسیار تحقیر کننده از آیت الله خمینی با القابی نظیر «سمبل ارتجاع سیاه»، «عامل استعمار»، «غیر ایرانی» و «سید هندی مرتبط با انگلستان» یاد شده بود.

در مورد علت نگارش چنین مقاله ای باید کمی به گذشته برگشت و تحولات سال قبل آن را مرور کرد. از اواسط سال 1355 شاه تحت فشار افکار عمومی جهان مبنی بر عدم رعایت حقوق بشر در ایران از شدت اختناق و سرکوب کاست و فضای سیاسی را باز نمود البته در ایجاد فضای باز سیاسی علاوه بر تحولات بین المللی (مانند پیروزی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا) تحولات اجتماعی سیاسی جامعه و وضعیت جسمانی خود شاه نیز مؤثر بوده است.

هر چه شاه در تداوم سیاست جدید خود مبنی بر رعایت حدود فضای باز سیاسی پیشتر می رفت، مخالفان سیاسی رژیم اعم از: نیروهای مذهبی، ملی و چپگرا، میدان و فرصت بیشتری برای فعالیت پیدا می کردند. محافل، مساجد، تکایا و هسته های حزبی به کانونهای علنی مخالفان سیاسی رژیم تبدیل شد که برخی روحانیون و روشنفکران نیز جزء این مخالفان محسوب می شوند. در دوران اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم شاه، چند حادثه به گسترش دامنۀ مبارزات و تعمیق آن کمک مؤثری کرد. فوت مشکوک دکتر علی شریعتی، نامه های سرگشادۀ برخی رهبران سیاسی مخالف به شاه، اعلامیه های علما در مخالفت با عملکرد شاه، تظاهرات دانشجویان ایرانی در امریکا به هنگام مسافرت شاه به آن کشور و مهمتر از همه رحلت مشکوک آیت الله مصطفی خمینی در اول آبان 1356 از جمله عوامل مهمی بودند که شرایط ذهنی مناسبی را در جامعه ایجاد کردند. اما رحلت مشکوک فرزند امام خمینی در پیروان امام و تودۀ مردم مسلمان انزجار شدیدی از رژیم ایجاد کرد؛ زیرا آنان رژیم، در نهایت شاه و ساواک را مسئول اصلی قتل وی معرفی می کردند. البته چنین تحلیلی مبتنی بر عملکردهای نادرست ساواک در قتل مرموز چهره های مخالف در گذشته بوده است. چنین ذهنیتی با فوت مشکوک دکتر علی شریعتی در خرداد سال 1356 در مردم پیدا شد و با رحلت حاج مصطفی به قطعیت رسید.

مجلس ترحیم ایشان در شهرهای مختلف ایران بویژه تهران و قم، به مجلس تجلیل از امام خمینی و کانون مخالفت علنی با رژیم تبدیل شد این نوع مجالس ترحیم نه تنها از طرف روحانیون بلکه از جانب نیروهای روشنفکر مخالف نیز برگزار گردید. در واقع این مجالس ترحیم عامل وحدت بخش نیروهای مخالف در سراسر کشور شد و این مهم را به مخالفان سیاسی فهماند که کانونها و راهکارهای سنتی که رژیم تسلط بسیار کمی بر آنها دارد بهتر از احزاب سیاسی و قانونی می تواند به اهداف نزدیک کند. به علت کارآمد نبودن راهکارهای رسمی و نهادهای قانونی و سیاسی برای ابراز مخالفت، برخی نهادهای سنتی این وظیفه را انجام دادند. این امر سبب گسترش دامنۀ نفوذ دست اندرکاران و گردانندگان چنین نهادهایی شد. در یکی از مجالس ترحیم مصطفی خمینی در تهران، عنوان «امام» از جانب واعظ مجلس، حسن روحانی، برای اولین بار به رهبر در تبعید نهضت، داده شد. این عنوان اندکی بعد به بارزترین مشخصۀ رهبری امام خمینی تبدیل شد. رحلت آیت الله مصطفی خمینی نفوذ اجتماعی و سیاسی علما را بار دیگر به معرض نمایش گذاشت و تعلل در مبارزه با روحانیون را برای شاه جایز نساخت. احسان نراقی به نقل از یکی از مسئولان ساواک می گوید: که شاه به دنبال این وقایع دستور نگارش مقاله علیه خمینی را داد.

بعد از گذشت چند ماه از واقعۀ رحلت فرزند امام، رژیم اشتباه سیاسی تاریخی خود را در نوشتن مقالۀ مذکور مرتکب شد که این اشتباه نقطه عطفی در تعمیق گسترش نهضت اسلامی گشت. مقاله با عنوان توهین آمیز «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم رشیدی مطلق و به مناسبت روز کشف حجاب و نزدیکی سالگشت انقلاب سفید در 17 دی ماه 1356 در روزنامۀ اطلاعات چاپ و منتشر شد.

در مورد نویسندۀ مقاله بین صاحبنظران اتفاق نظر وجود ندارد و با این همه بر سر اینکه احمد رشیدی مطلق، اسمی مستعار است تقریباً از همان روزهای اول وحدت نظر وجود داشت. در فهرست احتمالی نویسندگان، اسامی داریوش همایون (وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینۀ جمشید آموزگار) فرهاد نیکوخواه، پرویز نیکخواه، امیر عباس هویدا در ساواک دیده شد. لازم به ذکر است که در این مقطع ساواک بر مطبوعات نظارت کامل داشت و بدون اجازۀ آن سازمان، مطالبی به این مهمی اجازه چاپ نداشت.

با توزیع روزنامۀ اطلاعات در شهر قم خبر اهانت به امام و روحانیون به سرعت در محافل علمی و مذهبی حوزه پیچیده طلاب حوزۀ علمیه این خبر تازه را به اطلاع اساتید و فضلای حوزه رساندند. صبح روز هیجدهم دی ماه کلاس درس حوزه به طور هماهنگ تعطیل و حدود 200 نفر از طلاب با راهنمایی مدیران مراسم از جلوی مدرسه خان به سوی منازل آیات عظام راهپیمایی نمودند. به هر حال راهپیمایان حرکت به سوی بیت آیات عظام و اساتید حوزه را آغاز کردند. تظاهرات عصر روز نوزدهم به خشونت گرایید و تعدادی کشته و تعدادی دیگر نیز زخمی شدند. ظاهراً درگیری پراکنده و شلیک تیرهای هوایی تا پاسی از شب ادامه یافت اما رژیم به سرعت کنترل شهر را در دست گرفت. در مجموع در واقعۀ 19 دی، 7 نفر به شهادت رسید و حدود 16 - 13 نفر نیز زخمی شدند. این واقعه سرآغاز تظاهراتی بود که هر چهل روز یکبار به رسم شیعیان برای یادبود شهدای تظاهرات قبل برپا می شد و هر بار با کشته شدن عده ای دیگر مراسم یادبود آنها در چهل روز بعد حوادث تازه پدید می آورد.

پس از حادثۀ قم که خبر آن همان روز (18 دی ماه 1356) به نجف رسید، آیت الله خمینی در کوبنده ترین پیام خود پس از تبعید از کشور به رژیم هشدار داد و به طور آشکار آنها را به مبارزه طلبید. قیام 19 دی و تبعات آن نقش مهمی در رادیکالیزه و توده ای کردن فرایند بسیج و تسریع حضور مردم و روحانیت در عرصۀ کارزار سیاسی داشت. در مراسم چهلمین روز کشتار مردم در 29 بهمن 56 بازارهای اصلی و دانشگاهها بسته شد، روحانیون در شهرهای بزرگ مراسم یادبود برپا کردند و در دوازده شهر تظاهرات آرامی برگزار شد اما در تبریز به دنبال تیراندازی یک افسر پلیس به سوی یک نوجوان و کشته شدن او، تظاهرات به خشونت کشیده شد. در تبریز هزاران تن به خیابانها ریختند و با سر دادن شعارهایی علیه رژیم و به طرفداری از آیت الله خمینی، سینماها و مشروب فروشیها را در هم کوبیدند و به بانکها و ساختمانهای دولتی حمله کردند و خساراتی را بر آنها وارد ساختند، چند قرارگاه پلیس، محل حزب رستاخیز نیز مورد تهاجم قرار گرفت و در زدوخورد بین مردم و نیز نیروهای انتظامی عدۀ زیادی کشته و مجروح شدند.

در 10 فروردین 57، بزرگداشت چهلم شهدای قیام تبریز در 15 شهر برگزار شد و در برخی شهرها همچون یزد حملۀ پلیس به کشته شدن تعدادی انجامید. مراسم چهلم بعدی در 20 اردیبهشت 57 منجر به تظاهرات خشونت آمیز در 24 شهرستان و لغو دیدار شاه از اروپای شرقی شد. شعار مشترک همه این تظاهرات «مرگ بر شاه»، «درود بر خمینی»، و «زنده باد شهدای قم و تبریز» بود. سولیوان سفیر امریکا در ایران در مورد این وقایع می نویسد:

مراسم چهلم شهیدان و تظاهراتی که هر چهل روز یکبار به این مناسبت بر پا می شد در آغاز کاملاً رنگ مذهبی داشت و گروههای سیاسی مخالف اعم از لیبرالها و سوسیالیستها و دموکراتها یا کمونیستها در آن نقش نداشتند برخی از این گروهها چنان تحت مراقبت و کنترل ساواک بودند که فعالیت علنی آنها امکانپذیر نبود به همین جهت و با توجه به رنگ مذهبی تظاهرات ضد رژیم بسیاری از ناظران سیاسی آن را خطری جدی برای رژیم تلقی نمی کردند و به طور کلی کمتر کسی رژیم شاه را در معرض یک خطر جدی از داخل یا خارج می دید.

شاه در این زمان سعی کرد اقداماتی نیز برای جلب نظر مذهبیون صورت دهد، از جملۀ آنها ارسال تعدادی زیادی عکس بزرگ شاه در لباس احرام (پوشش زایران مکه) به وزارتخانه و سازمانهای دولتی بود. در خرداد ماه 57 به اتفاق ملکه و گروهی از درباریان به شهر مشهد رفت تا در مقابل دوربین تلویزیون به زیارت مرقد امام رضا (ع) بپردازد. شاه برای فرو نشاندن ناآرامی و تظاهرات روزافزون، در 28 تیرماه 1357، سپهبد نصیری رئیس ساواک را از کار بر کنار کرد، ولی انتصاب وی به عنوان سفیر کبیر در پاکستان، مانوری فریب دهنده تلقی شد. در این مرحله که آن را می توان مرحلۀ اول انقلاب دانست تظاهرات گسترش یافت و بتدریج ائتلافی غیر رسمی بین روحانیون و روشنفکران و بازار شکل گرفت و فعالیتهای انقلابی به شهرهای مختلف گسترش یافت شمار فعالیتهای ضد دولتی سه برابر و تعداد مخالفان فعال چهار برابر شد.

مرحلۀ دوم انقلاب که از آن می توان به عنوان مرحلۀ تظاهرات توده ای یاد کرد از 15 مرداد ماه با شروع ماه رمضان آغاز شد. در این ماه حوزه های علمیه بنا به سنت دیرین تعطیل شد. روحانیون مدارس دینی نیز برای تبلیغ، راهی مناطق مختلف حتی روستاهای دور دست شدند. اغلب روحانیون خاصه طلاب جوان حاملان پیام انقلاب بودند. رژیم شاه از اقدامات احتمالی و نقش اینان در بسیج سیاسی و سازماندهی مردم کمابیش آگاهی داشت اما با توجه به تعداد فراوان طلاب مبلّغ و پراکندگی جغرافیایی آنها قادر به واکنش لازم نبود.

روز پانزدهم مرداد ماه، همزمان با ماه مذهبی رمضان حرکتهای مخالف رژیم اوج تازه ای یافت و روحانیون با استفاده از اجتماعات مذهبی، حرکت منظم و گسترده ای در سرتاسر کشور به وجود آوردند. روز بیستم مردادماه، اصفهان شاهد تظاهرات و درگیریهای بی سابقه ای شد که به برقراری حکومت نظامی در آن شهر منجر گشت. روز 29 مرداد ماه آتش سوزی مهیبی در سینما رکس آبادان روی داد که در نتیجۀ آن صدها نفر کشته شدند، در این ماجرا مردم، ساواک را مسئول آتش سوزی دانستند.

روز اول شهریور ماه 57 آموزگار تحت فشار فزاینده، تصمیم به استعفا گرفت و شریف امامی به مقام نخست وزیری منصوب شد و برنامۀ دولت خود را آشتی ملی و احترام به شعایر مذهبی و اصول قانون اساسی و مبارزه با فساد اعلام داشت و در اولین قدم، تاریخ شاهنشاهی را که از سه سال قبل جانشین تاریخ هجری شمسی شده بود، منسوخ و تاریخ مذکور را مجدداً به عنوان تاریخ رسمی کشور اعلام نمود. وی دستور بستن کازینوها و مراکز فساد را صادر و تشکیل احزاب قانونی را آزاد اعلام کرد و سیستم تک حزبی را با انحلال حزب رستاخیز در ایران عملاً منسوخ نمود. تعدادی از زندانیان از جمله آیت الله طالقانی و منتظری را آزاد نمود اما همه این اقدامات به عقب نشینی دولت در مقابل خواسته های مردم تعبیر شد. مهمترین اقدام دولت وی که حرکتهای مخالف رژیم را به سرعت گسترش داد، آزادی مطبوعات بود که ناگهان با انتشار عکسهای بزرگی از آیت الله خمینی، به نقل گزارشهای مربوط به اقدامات و سخنان ایشان پرداختند. در دومین هفتۀ حکومت شریف امامی، مراسم نماز عید فطر با حضور جمعیت انبوهی در تپه های قیطریه تهران برگزار شد و بعد از برگزاری نماز، جمعیت به طرف [مرکز] شهر به راه افتاد. این راهپیمایی با وسعت بیشتری در روز شانزدهم شهریور ماه ادامه یافت و در جریان آن شعارهای تند علیه رژیم داده شد. در پایان این راهپیمایی برای تداوم حرکت از مردم خواسته شد تا صبح روز بعد که مصادف با جمعه بود اجتماع دیگری در میدان ژاله بر پا نمایند. شاه که از گسترش تظاهرات نگران بود از دولت خواستار مهار این حرکتها شد و دولت، حکومت نظامی را در تهران و یازده شهر دیگر اعلان کرد ولی این تصمیم، صبح روز بعد (17 شهریور) که اکثر مردم بدون اطلاع از برقراری حکومت نظامی از خانه خارج شده بودند، اعلام گردید و نظامیان در مواجهه با اجتماع مردم در میدان ژاله (در شرق تهران) به سوی آنان آتش گشودند و در درگیری نزدیک به دو ساعت، صدها نفر در خاک و خون غلتیدند. این فاجعه یکی از وقایع مهم دوران انقلاب بود که موج اعتصابات و تظاهرات وسیعتری را به دنبال داشت و انعکاس آن در سطح جهانی، موقعیت بین المللی رژیم را به شدت تضعیف کرد. بعد از 17 شهریور، مقطع جدیدی در مبارزه آغاز گردید که بتدریج با اعتصابات عمومی همراه است و با گسترش تظاهرات مبارزه عمق بیشتری پیدا می کند.

نخستین اعتصابات بزرگ، دو روز بعد از فاجعۀ میدان ژاله (که پس از آن حادثه میدان شهدا نام گرفت) در پالایشگاه نفت تهران آغاز گردید و بتدریج سایر واحدهای تولیدی و صنعتی و سازمانهای دولتی بخصوص صنایع نفت جنوب را در برگرفت. تا این زمان هنوز علایم وضعیت انقلابی تمام عیار در جامعه دیده نمی شد. در جبهۀ مخالف با وجود افزایش علایم نارضایی و گسترش مخالفتها و افزایش مخالفان هنوز نیرویی که بتواند رژیم را تهدید اساسی کند، وجود نداشت. مخالفان و ناراضیان پراکنده بودند، رهبری متحد نداشتند، در نیروهای مسلح نیز اثری از ضعف و فتور مشهود بود.

در مهرماه 57 امام خمینی از نجف به پاریس هجرت کرد و سرفصل نوینی در رهبری جنبش انقلابی و بسیج توده ها باز شد. بر عکس تصورات شریف امامی که گفت آیت الله در پاریس به کلی فراموش خواهد شد، ایشان در مرکز توجه مطبوعات محافل سیاسی جهان قرار گرفت و با رادیو و تلویزیونهای دنیا تماس روزانه برقرار کرد. چهرۀ عجیب و استثنایی این مرد روحانی که در زیر درختی در حومۀ پاریس نشسته و با سخنان دلنشین خود بر ضد شاه از هزاران کیلومتر آن طرفتر انقلاب را رهبری می کرد، توجه همه جهانیان را به خود جلب کرده بود ، همین امر به یکباره او را به یک چهرۀ بین المللی تبدیل کرد که طرفداران او در ایران نه فقط به وسیلۀ تلفن و رابطینی که مرتباً بین تهران و پاریس در حرکت بودند، بلکه به وسیلۀ رادیوها و مطبوعات و خبرگزاریهای بین المللی از نظریات و دستورالعملهای روزانه او آگاه شدند. در طول آبان ماه آیت الله خمینی، بر پافشاری خود برای سرنگونی رژیم افزود و با بلندتر شدن صدای او که در سراسر جهان به گوش می رسید صدای نیروهای میانه رو در ایران ضعیف و ضعیفتر شد و در این میان شریف امامی بیهوده می کوشید تا وی را از ادامۀ مبارزه با شاه منصرف کند. روز 13 آبان ماه دانشگاه تهران شاهد گسترده ترین تظاهرات دانشجویان بود. در این تظاهرات، تیراندازی از طرف مامورین حکومت نظامی آغاز شد و چون قبلاً دربهای دانشگاه بسته شده بود راه فرار برای دانشجویان نبود و در نتیجه عدۀ زیادی مضروب و بسختی مجروح گردیدند و چند نفر نیز کشته شدند.

همان طور که ذکر شد ویژگی عمدۀ این مرحله استفاده از روش مقاومت بدون خشونت و راه اندازی اعتصابات بود. اعتصاب، کارمندان دولت و کارگران بخش خصوصی را به انقلاب کشاند. با آغاز سال تحصیلی مدارس و دانشگاهها، دانش آموزان، دانشجویان و اساتید نیز به جرگۀ اعتصابیون پیوستند خواسته های کارمندان اعتصابی به سرعت از تقاضاهای صنفی و افزایش حقوق به خواسته های سیاسی و انجام اصلاحات ارتقا یافت. در اوایل آبان 57 اعتصاب به حیاتی ترین بخش اقتصادی کشور یعنی صنایع نفت نیز سرایت کرد و شیرازه اقتصادی امور را از هم گسست.

حکومت هفتاد روزۀ شریف امامی روز پانزدهم آبان ماه با شکست و ناکامی کامل از انجام مأموریتی که به عهده گرفته بود، خاتمه یافت و شاه با برکناری او، در ادامه سیاستهای پرنوسان خود، ژنرال «غلامرضا ازهاری» فرماندۀ گارد شاهنشاهی را به نخست وزیری منصوب کرد. شاه هنگام اعلام تعیین دولت نظامی، نطق ملتمسانه ای به صورت پیام رادیو و تلویزیونی ایراد کرد و اظهار داشت: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم و آنچه را که شما برای به دست آوردن آن قربانی داده اید، تضمین می کنم. آیت الله خمینی متعاقب روی کار آمدن دولت نظامی از مردم خواست تا سقوط رژیم به مبارزۀ خود ادامه دهند. ازهاری ابتدا یک کابینۀ تمام نظامی تشکیل داد و مخالفان را مرعوب کرد ولی این ترس و وحشت با روش ملایم او در حکومت فرو ریخت و دولت وی بتدریج به یک دولت غیر نظامی مبدل شد. آیت الله خمینی از همان روز نخست دولت نظامی شاه را به استهزا گرفت.

دولت ازهاری برای جلب رضایت مردم بعضی از مقامات مهم سابق رژیم مانند هویدا و نصیری را بازداشت کرد. از سوی دیگر، برخی رهبران جبهۀ ملی مانند سنجابی و فروهر دستگیر شدند تا مخالفان نیز حساب کار خود را بکنند. دولت نظامی علاوه بر سیاست متزلزل شاه از یک ضعف درونی رنج می برد و آن وضع نیروهای مسلح ایران بود که در سطوح پایین تر عدم رضایت حکمفرما بود و در رویارویی با مردم کشور خود و تیراندازی به سوی هموطنان، نمی توانستند تابع مقررات خشک نظامی باشند. با فرمان آیت الله خمینی از اواخر آذرماه فرار و غیبت از خدمت در پادگانهای نظامی آغاز شد و آنها هم که ترک خدمت نکردند، در موج فزایندۀ تظاهرات مخالف بتدریج روحیه و توان مقاومت خود را از دست دادند.

طی ماه محرم (آذر و دی) تظاهرات خشونت آمیز ابعاد گسترده تر می یافت. ازهاری از مأمورین حکومت نظامی خواست شدت عمل نشان دهند و متقابلاً آیت الله خمینی از مردم خواست تا پیروزی خون بر شمشیر، نهضت را ادامه دهند و در مصاحبه ای با بی بی سی اظهار داشت:

هیچ راه حلی جز سرنگونی رژیم پهلوی را نخواهد پذیرفت و پس از سرنگونی پهلوی، حکومت جمهوری اسلامی را در ایران مستقر خواهد کرد. در اولین شب ماه محرم، مردم تهران و دیگر شهرها به بالای بام منازل خود رفتند و با سردادن شعارهای سیاسی و بانگ « الله اکبر» به شکل تازه ای اعتراض خود را نشان دادند. در تهران هزاران نفر ساعات منع عبور را نادیده گرفتند و در خیابانها به تظاهرات پرداختند. نظامیان پس از شلیک هوایی، مردم را به گلوله بستند و تعداد زیادی کشته شدند. با نزدیک شدن تاسوعا و عاشورا (سال روز شهادت امام سوم شیعیان) درگیریهای شبانه کمتر شد و دولت نظامی کاهش تظاهرات را به حساب خود گذاشت و از شدت خشونتها کاست و برای ارائۀ حسن نیت خود، سنجابی و فروهر و 470 تن از زندانیان سیاسی را آزاد کرد و تصمیم گرفت برای جلوگیری از برخوردهای خونین، تظاهرات دو روز تاسوعا و عاشورا را آزاد بگذارد. راهپیمایی تاسوعا و عاشورا از لحاظ عظمت، انضباط و یکپارچگی شرکت کنندگان نمونه و بی سابقه بود و نتایج فوری و تعیین کننده ای داشت که اهم آن شکست دولت نظامی و ناتوانی آن در امور مملکت، یکپارچگی گروههای سیاسی اعم از ملی و مذهبی و تأیید رهبری آیت الله خمینی بود. با روی کار آمدن ازهاری، سانسور مطبوعات مجدداً برقرار شد و با تهدید اعتصاب کنندگان، اعتصابات کارکنان صنایع نفت و بازار شکسته شد. در پایان این مرحله رهبری جنبش یکدست شد و گروههای ملی و مذهبی همچون (جبهه ملی و نهضت آزادی) به رهبری امام خمینی تمکین کرده بودند. بدین ترتیب راه حل میانی بین حکومت اسلامی و رژیم سلطنتی از بین رفته بود. در دی ماه 57 با استعفای ازهاری و روی کار آمدن بختیار مرحله جدیدی که از آن می توان به عنوان حاکمیت دوگانه یاد کرد در کشور آغاز می شود.

سیاست مشت آهنین یا شدت عمل، که در مراحل اولیۀ بحران مورد حمایت جناحی از رهبران امریکا بود، در این مرحله کارساز به نظر نمی رسید. شدت عمل در برابر مخالفان احتمالاً به یک جنگ داخلی می انجامید و بهانه ای برای مداخلۀ شوروی فراهم می ساخت، دخالت نظامی امریکا برای حفظ رژیم شاه هم امری غیر محتمل بود. در این مرحله خطرناک امریکا نیروی خود را صرف یافتن یک راه حل میانه و تشکیل یک حکومت ائتلاف ملی با شرکت عناصری از جبهۀ ملی و مخالفان معتدل رژیم نمود. شاه که تصور می کرد با تشکیل یک دولت غیر نظامی به ظاهر ملی گرا می تواند اوضاع را تحت کنترل بگیرد، شاپور بختیار یکی از اعضای جبهۀ ملی را جانشین غلامرضا ازهاری ـ چهرۀ خشن و نظامی ـ نمود. بختیار بعد از رسیدن به نخست وزیری دست به یکسری اقدامات اصلاح طلبانه زد تا با این وسیله اعتماد مخالفین حکومت را جلب نماید. وی در حالی که عکسی از دکتر مصدق را پشت سر خود نگه می داشت، از فعالیتهای خود در جبهۀ ملی سخن می گفت و به ملت قول داد که شاه بزودی برای گذراندن تعطیلات، کشور را به مقصد یک کشور اروپایی ترک خواهد کرد و حکومت نظامی مستقر در شهرهای کشور بویژۀ تهران که مردم را به شدت رنجور ساخته بود، ملغی می شود؛ انتخابات آزاد سراسری که همیشه خواست ملت ایران بود، برگزار خواهد شد؛ یکسری از رجال سیاسی دوران پهلوی که در میان مردم جزء چهره های منفور بودند، زندانی و در مقابل، بسیاری از زندانیان سیاسی که اغلب مذهبیون و ملی گراها بودند، آزاد می شوند؛ به مردم قول داد سازمان جاسوسی شاه (ساواک) را که ابزار ترور و شکنجه حکومت بود، منحل نماید؛ کل داراییهای بنیاد پهلوی که تحت پوشش یک مؤسسۀ خیریه، پشتوانه قدرتمندی برای شاه و اطرافیانش به حساب می آمد را ضبط و از همه مهمتر اعلام نمود که امام خمینی به عنوان روحانی عالی رتبۀ مذهبی می تواند به وطن باز گردد. در حوزۀ سیاست خارجی نیز نخست وزیر جدید قرارداد هفت میلیارد دلاری اسلحه را لغو نمود، فروش نفت به دو کشور نژادپرست آفریقای جنوبی و اسرائیل را ممنوع کرد و همچنین اعلام نمود که از پیمان سنتو خارج خواهد شد و دیگر ایران نقش ژاندارم منطقه را نخواهد داشت.

اما رهبران مذهبیون از جمله امام خمینی چندان توجهی به وعده های نخست وزیر شاه نکردند و بر مبارزۀ اصولی و قاطع تا براندازی کامل حکومت وی اصرار ورزیدند. بختیار نیز در مقابل بلافاصله شورای سلطنت جهت ادارۀ امور تشکیل داد و هشدار نمود هر کس یا هر گروهی که قصد تعرض به حکومت را بنماید با مشت آهنین روبه رو خواهد شد. همچنین اعلام نمود قصد ما ایجاد حکومت مشروطه است که حق و حقوق ملت بدرستی رعایت گردد، اما علی رغم این سخنان رهبران مذهبی بویژه امام خمینی شدیداً بر مبارزه علیه حکومت شاه و بختیار اصرار داشتند. ناگفته نماند، موضع گیری رهبران جبهۀ ملی که بختیار نیز عضوی از آن به شمار می رفت بسیار حائز اهمیت بود. سنجابی (رهبر جبهۀ ملی) به همراه تعدادی دیگر از رهبران جبهۀ ملی همانند داریوش فروهر، بختیار را از حزب اخراج نمودند و این جبهه اعلام داشت تنها با تشکیل یک دولت انقلابی است که می توان گفت ملت به حقوق خود رسیده و دولت آشتی ملی محلی از اعراب ندارد.

در این مقطع امام خمینی در پیامهای پیاپی، ملت را به مبارزه فراگیر علیه رژیم فراخواند و به تبع دستورات ایشان، اعتصابات گسترده که از ماههای قبل شروع شده بود با شدت بیشتری ادامه پیدا کرد. به صورتی که کل دستگاههای کشور به دلیل نبود امکانات سوختی و نیروی انسانی فلج گردید. ارتش که نقطۀ قوت دولت بختیار بود، همچنان در حالت منفعلانه باقی ماند، البته در پی اعتصاب و تظاهراتهای خیابانی مردم، اختیار و توان خود را از دست داده بود و همه روزه شاهد فرار روزافزون سربازان و درجه داران از سربازخانه ها بود، فرماندهان ردۀ میانی ارتش نیز انگیزۀ خود برای حفاظت از رژیم، از دست دادند، تنها یکسری افسران و فرماندهان عالی رتبۀ ارتش بودند که همچنان در رؤیای حفظ حکومت بودند. همه شهرها و خیابانهای ایران شاهد حضور مردمی در دفاع از حکومت اسلامی بودند. سایروس برام، خبرنگار معروف غربی، که خود شاهد اوضاع بود در توصیف اجتماع و اشتیاق مردمی چنین می نگارد:

نمی دانم در کدام کشور و در کدام دوران ملتی این چنین خرم و خندان شده است اما می دانم که ایرانیان دیریست، قرنهاست که چنین یکدل و یکصدا و چنین شاد و سرحال نبوده اند من هرگز ایرانی را این چنین خندان ندیده ام... هرگز مردی یا زنی از این تبار اندوه بی پایان را ندیده بودم که در ملأ عام و سراسر روز خنده از لبهایش از چشمانش و از دستهایش دور شود... هرگز این همه اشک شوق ندیده بودم... . بختیار، دولت خود را تشکیل داد و بدون آنکه منتظر عزیمت شاه از ایران باشد، دست به اقداماتی برای کسب محبوبیت و آرام کردن اوضاع زد. عده ای از مقامات سابق بازداشت و گروهی از کار برکنار شدند. تلاش کرد تا مردم را قانع کند که او سیاستهای شاه را کنار گذاشته و درصدد یک تغییر بنیادی در وضع کشور است. سرانجام در 26 دی ماه (16 ژانویه 1979) شاه در حالی که یک جعبۀ کوچک، محتوی مشتی از خاک ایران را به همراه خود داشت، تهران را به مقصد مصر ترک گفت.

واشینگتن که در مراحل اولیۀ انقلاب ایران در ارزیابی بحران و جدی بودن خطر دچار اشتباهات فراوانی شده بود در مورد توانایی بختیار و دوام حکومت او نیز دچار اشتباه شد. کارتر و مشاورانش در کاخ سفید تصور می کردند که می توانند با حمایت از دولت بختیار و حفظ قدرت و وحدت ارتش بر اوضاع مسلط شوند و در این جهت پس از کنفرانس «گوادلوپ»، «ژنرال هایزر» به تهران اعزام گردید. مأموریت ژنرال هایزر در ایران در آخرین روزهای عمر رژیم گذشته یکی از معماهای تاریخ انقلاب ایران است و با وجود انتشار خاطرات خود او و سایر دست اندرکاران، این ماجرا هنوز بدرستی روشن نشده است. لکن از نوشته های خود او و سایر مقامات رسمی امریکا چنین بر می آید که، مأموریت وی جلوگیری از فروپاشی ارتش ایران پس از خروج شاه و تضمین حمایت ارتش از حکومت بختیار بود و در عین حال می بایست از هر گونه اقدام نظامی برای جلوگیری از خروج شاه پیشگیری می کرد.

حکومت 37 روزۀ بختیار، آخرین مرحله از سیر حوادثی بود که به سقوط سلطنت 37 سالۀ محمد رضا شاه پهلوی انجامید، بختیار با اقدامات نسنجیده خود، شتاب و سرعت بیشتری به حرکتهای انقلابی بخشید و سقوط رژیم را سریعتر و آسانتر از آنچه تصور می رفت، امکانپذیر ساخت. آیت الله خمینی بلافاصله پس از تشکیل دولت بختیار این دولت را نیز غیر قانونی خواندند و در پیام مهمی از پاریس، تشکیل شورای انقلاب اسلامی و چگونگی انتقال حکومت را اعلام داشتند. وجود این شورا در کنار حکومت بختیار به معنای وجود حاکمیت دوگانه در کشور بود.

در 12 بهمن 1357 با اصرار مردمی، دولت بختیار عقب نشینی کرد و فرودگاه مهرآباد گشوده گردید و امام در میان استقبال بی سابقه مردم که از فرودگاه تا بهشت زهرا ایستاده بودند، به وطن بازگشت. ایشان در سخنرانی کوتاهی در فرودگاه گفتند اگر چه بیرون راندن شاه از کشور کار بزرگی بود، پیروزی بزرگتر ما قطع نفوذ خارجی است. بعد از آن مستقیم از فرودگاه رهسپار بهشت زهرا گردیدند و در بهشت زهرا سخنرانی بسیار مهمی ایراد فرمودند و دولت بختیار را به سرنگونی تهدید کردند. امام همچنین در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود اعلام نمود که بزودی دولت موقت و مشروعی را منصوب خواهد کرد. این سخن بختیار را نگران ساخت چنان که گفت اگر صحبتهای امام خمینی از حرف به عمل آید مشکلات و مسائل پیش بینی نشده ای رخ خواهد داد و اضافه کرد ایشان می توانند به قم بروند و در همان شهر دولت موقت تشکیل دهند و همانند یک واتیکان عمل نمایند.

در این مرحله از انقلاب میان گروههای سیاسی بر سر مخالفت و مبارزه با رژیم تقریباً اشتراک نظر وجود داشت، جریانات مختلف سیاسی فرهنگی در کنار هم ـ هر چند هر کدام مسیر و اهداف خاص خود را دنبال می کرد ـ دست به بسیج گستردۀ مردمی زدند، اعتصابات و تظاهراتها دنبال گردید، کلیه اقشار جامعه از طبقۀ متوسط سنتی گرفته تا متوسط جدید در پیروزی نقش داشتند، رهبری عالی مذهبی انقلاب نیز بدرستی اوضاع را تحت کنترل گرفت. شورای انقلاب که تازه توسط امام برای سروسامان دادن اوضاع شکل گرفته ملاقاتهایی را با یکسری افسران میانه رو شروع کرد تا با این اقدام از خونریزیهای بیشتر خیابانی جلوگیری شود. در روز پانزدهم بهمن، امام خمینی، مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر و مأمور تشکیل دولت موقت کرد. با انتصاب بازرگان به نخست وزیری هر روز نفوذ و تحرک جنبش انقلابی ـ دینی مردم تحکیم بیشتری پیدا می کرد. در مقابل، ارتش که مهمترین ابزار رژیم شاه و بختیار بود رو به ضعف نهاد و ارتشبد قره باغی رئیس ستاد مشترک ارتش که به مذاکره با مقامات شورای انقلاب دل بسته بودند، سعی داشت چهره ای معتدل و میانه رو از خود نشان دهد. به همین جهت خود را به دولت انقلاب بازرگان با پیشینه و سابقۀ نخست وزیری نزدیک ساخت. در مقابل، تعداد دیگری از فرماندهان رده بالای رژیم همچنان بر سرکوب اصرار می ورزیدند؛ بویژه اعضای شورای عالی نیروهای مسلح که مستقیماً از جانب شاه انتخاب شده بودند، همه روزه مذاکرات و جلساتی را دایر می کردند که به دلیل اختلاف نظر میان اعضا به جایی نرسیدند در نهایت از صحنۀ سیاست کنار کشیدند و بتدریج وفاداری خود به انقلاب را ابراز نمودند.

آخرین مرحلۀ وقایعی که به سقوط رژیم انجامید در روزهای نوزدهم و بیستم بهمن ماه شکل گرفت و در روزهای بیست و یکم و دوم بهمن به ثمر رسید. روز پنجشنبه نوزدهم بهمن ماه عده ای از پرسنل نیروی هوایی با لباس نظامی در برابر محل اقامت آیت الله خمینی در مدرسۀ رفاه اجتماع کردند و همبستگی خود را با انقلاب اعلام داشتند. جمعه شب (20 بهمن ماه) در مرکز نیروی هوایی در «دوشان تپه» هنگام نمایش فیلم جریان بازگشت رهبر انقلاب از تلویزیون، بین پرسنل نیروی هوایی که نسبت به ایشان ابراز احساسات می کردند و افراد گارد شاهنشاهی درگیری رخ داد و کار به تیراندازی کشید. مردم به کمک «همافران» شتافتند و درب اسلحه خانه ها را باز کردند و به توزیع اسلحه بین خود پرداختند.

تا ظهر روز شنبه 21 بهمن درگیری از خیابانهای اطراف مرکز آموزش هوایی به تمام شهر سرایت کرد و از ساعت یک بعد از ظهر حمله به کلانتری و تأسیسات نظامی در داخل شهر شروع شد و انقلابیون در موضع قویتر قرار گرفتند. روز بعد ارتش اعلام بیطرفی کرد و بختیار مخفی شد و انقلابیون به حملات خود علیه مراکز دولتی ادامه دادند و یکی پس از دیگری این مراکز را تصرف کردند تا آنکه مرکز فرستندۀ رادیو تلویزیون دولتی بعد از ظهر 22 بهمن ماه به تصرف نیروهای انقلاب در آمد و سقوط رژیم به مرحلۀ قطعی رسید و بدین ترتیب سلسله پادشاهی پهلوی درایران فروپاشید.

منبع: تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، (1357ـ1380)، جلد اول، دکتر یحیی فوزی، صص 137 - 153 

 

. انتهای پیام /*