اصغر میرشکاری: در پاسخ به سؤال فوق که بر مبنای فرازی از بیانات حضرت امام مطرح شده است، چنین به نظر می‌رسد که نگاهی به روانشناسی تاریخی ملت ایران (‌چه به صورت جمعی و چه فردی)، بتواند راهگشای مناسبی باشد. در طول تاریخ این ملت و حاکمیت نظام شاهنشاهی و به ویژه نیم قرن آخر آن و گسترش قدرت مطلقه یک فرد و حاکمیت جو اختناق و سرکوب و توسعه سیطره امنیتی ضد امنیت و در کنار به کار‌گیری همه جانبه وسایل ارتباط جمعی و بمباران تبلیغاتی به منظور جایگزینی فرهنگ و ایدئولوژی شاهنشاهی و شکل‌دهی افکار عمومی در همین راستا، و در کنار آن بگیر و ببندهای مخالفان و بستن دهان‌ها برای هرگونه مخالفت و نیز پشتیبانی همه جانبه قدرت‌های مسلط بین‌المللی، کار را به جایی رسانده بود که گویی «دارها بر چیده‌، خون‌ها شسته شد.» و هر نوع تغییر و تحولی یا به ذهن‌ها خطور نمی‌کرد، یا قریب به محال می‌نمود و یا «صبری تا کران روزگاران می‌طلبید». و توده مردم و یا ملت با فرهنگی این چنینی روزگار می‌گذراند. ترس و وحشت، ذلت و پریشانی، سکوت در مقابل ظلم، ترویج و گسترش فساد و بی‌بند وباری، بی‌هویتی فرهنگی‌، کرنش در مقابل فرهنگ بیگانه ویا همان غرب‌زدگی و بی‌شمار بلیه دیگر سرنوشت این مردم را رقم می‌زد  تا این که «جاء من اقصا المدینة رجل یسعی...» که منادی عزت بود و مدافع کرامت انسانی.

او با سلاح ایمان، اخلاص و حربه آگاهی‌بخشی به انسان‌ها و ابزار توکل و باور توان مردمان، تکلیف مدارانه کار را پیش برد و کاری کرد کارستان. او در کنار اکسیر آگاهی‌بخشی به توده‌ها، از فرصت‌ها خوب بهره جست و نفحات الهی را به درستی به خدمت گرفت و با نفس مسیحایی او که گویی روح بهاران بود، از آن مردمان با آن سابقه، این امر واقع شد که‌:«مردها جوشد زخاک‌، آن سان که از باران گیاه».  پس از چند ماهی که از شروع انقلاب و تحولات سال‌های 56و57 می‌گذشت تحولات و دگرگونی‌های متعددی در مردم ایران پیدا شد، که حضرت امام چنین ترسیمی از آن بیان می‌کنند:

«‌آن چیزى که براى من اعجاب‏آور است ... آن چیزى که خیلى براى من مطرح است، تحولى است که پیدا شد در ملت ما. در عرض یکى دو سال، یک تحولات روحى، یک تحولات فکرى پیدا شد که این تحولات روحى و فکرى مایه امیدوارى است. و ان شاء اللَّه با همین تحول باقى باشید؛ و با همین تحول به پیش بروید؛ و با همین تحول، ایران را بسازید و جمهورى اسلامى را با محتواى آن که پیاده شدن تمام احکام اسلام است، ان شاء اللَّه‏. » (صحیفه امام، ج9، ص443)

این تحولات که در سایه وحدت هدف و دل بستن به انقلاب و سرنوشت آن و گوش جان سپردن به حرف رهبری که از عمق جان او را پذیرفته و از صمیم قلب باور کرده بودند و نیز ایمان به درستی راه و صداقت و دلسوزی او که خود را وقف نجات مردم کرده بود، به دست آمده بود و در کنار آن،  پیشرفت روز‌افزون اهداف این انسان خداخواه و استیصال و زبونی دشمن تا دندان مسلحی که به شدت مورد حمایت بدخواهان این مرز و بوم قرار داشت، چنان امیدواری، شادی و شعفی در مردم ایجاد کرده بود که واقعا در طول تاریخ این مردم؛ نظیری برای آن نمی‌توان یافت.

اکنون با نگاهی به آن روزها، شمه‌ای از آن تحولات چنین به نظر می‌آید:

شجاعت و شهادت‌طلبی و نترسی و عدم خوف و هراس و به بازی گرفتن مرگ :

«الآن وضع ملت ما یک همچو وضعى شده است که درست بر عکس آن وضعى که در سابق داشت که طبیعى او شده بود که ... باید از شاه و از- نمى‏دانم- پاسبان و از صاحب منصب و اینها احترام کرد...، باید کتک خورد و حرف نزد، باید مالیاتِ ظلمى را داد و حرف نزد، باید فحش خورد [و] صدا درنیاورد، حالا رسیده است به تحول؛ این جور تحول به برکت امر الهى. و جوشش از متن ملت به آنجا رسیده است که طبیعیش شده است که مرگ بر این سلطنت کذا؛ این طبیعى شده! ... ملتى که همه‏اش ذلت و پریشانى و سکوت در مقابل ظلم [بود]، الآن در مقابل ظالم مثل یک کوه ایستاده است و با مشتش با سرنیزه دعوا مى‏کند! چه مى‏خواهد بشود از این بالاتر؟ یک ملتى جوانها داده؛ جلو تانک و توپ مى‏رود کشته مى‏شود، بعد هم مى‏گوید فدایى دادم خیلى خوب، بسیار خوب، باقى‏اش هم حاضرم! مى‏خواهد چه بشود؟ بهتر از این چه؟ تحول بالاتر از این؟ پیشرفت معنوى بالاتر از این چیست که ملتى آن حالش در ظرف یک سال، یک سال و یک ماه، تبدیل شده است به یک حال دیگرى، به یک چیز این طورى.»  (صحیفه امام، ج‏4، ص258-257)

و همچنین :

«شما ملاحظه کنید این تحول روحى که در ملت پیدا شد؛ همین ملت بود که یک پاسبان اگر در بازار مى‏آمد بازار را مى‏بست و مردم به خودشان حق نمى‏دادند که مقابل پاسبان حرف بزنند! همین ملت -‌همین ملت- در ظرف کوتاهى ریختند توى خیابانها فریاد زدند که «مرگ بر شاه»! همه دیوارها را پر کردند از «مرگ بر شاه»، که الآن هم آثارش [هنوز] باقى هست. این تحول که آن خوف مبدل شد به آن شجاعت که ایستادند، توپها و تانکها توى خیابانها آدم مى‏کشت، مردم حمله مى‏کردند به توپ و تانک و مى‏گفتند اثر ندارد؛ با اینکه مى‏کشت آدم را. » (همان، ج7، ص398)

_ خدا خواهی و خود فراموشی که این خود موجد چنان صحنه‌های بسیار زیبا و به یاد ماندنی از ایثار و فداکاری و گذشت و پاکبازی و بزرگواری در زندگی روزمره همین مردم می‌شد‌، که یاد آوری آن واقعا بهجت‌آفرین و سرور افزا است.

حضرت امام در مورد گوشه‌ای از حال و هوای مردم در روزهای انقلاب چنین  می‌فرمایند:

« مسأله احتیاجات هم طرح نبود. مسأله اینکه ما امشب وقتى برویم منزل آیا شاممان چیست؟ منزلمان کجا است؟ شما شاید در تلویزیون دیده باشید آن کنار شهر تهران که این زاغه‏نشینان هستند. خوب اینها معلوم است که منازل‌شان چى هست و زندگیشان چى. در تلویزیون که نشان داد گفت شما چه مى‏کنید روزها یا چه مى‏کردید. گفت ما صبح که مى‏شد زن و بچه‏مان را برمى‏داشتیم براى تظاهرات [مى‏رفتیم‏]. اصلًا به فکر اینکه من در این زاغه زندگى مى‏کنم، به فکر اینکه من بچه‏هایم چه حالى دارند، در این فکر نبودند. ... این الغاى افکار متعدد و پشت کردن بر خود و رو کردن به خدا، حقیقت این است که ملت ما به خودش پشت کرد، به خدا رو آورد. آن چیزهایى که نفسش خواهش داشت توجه به آن نداشت. همه توجهش به این بود که جمهورى اسلامى را ایجاد کند. این توجه به خدا بود. از خود گذشته بود به خدا پیوسته بود. این رمز، رمز پیروزى است.» (همان، ج‏11، ص369-368)

بیداری و تحول روحی و فکری‌، غلبه قدرت ایمان بر قدرت‌های شیطانی‌، فداکاری و ایستادگی، قیام برای خدا و خدمت به دیگر انسانها، خلوص نیت‌، خستگی‌ناپذیری، تحول انسان‌های عشرتکده‌ای به انسان مجاهد، رشد همگانی  آگاهی‌های سیاسی‌، روشن‌بینی و احساس تکلیف، وحدت نظر و عمل در پرتو وحدت هدف و مواردی از این قبیل باعث آفرینش 22 بهمن 57 شد و چنین است که به قول حضرت امام :

 «‌در 22 بهمن ثابت شد که ملت یکپارچه [است‏] ملتى که مقصدشان یک مقصد الهى است، نه مقصدشان یک مقصد مادى صرفاً، و همه‏شان با هم یکصدا هستند، یک مقصد هستند- [قدرتهای حامی شاه] نمى‏توانند که بر این ملت غلبه کنند، و دیدند که ملت غلبه کرد بر همه آنها. و آن کسى را که آنها همه قدرتهاى خارجى- چه ابرقدرتها، چه وابستگان به ابرقدرتها- مى‏خواستند او را نگاه دارند نتوانستند نگاه دارند. وقتى دیدند ملت همه مى‏گویند که ما رژیم فاسد طاغوتى را نمى‏خواهیم، آنها تسلیم شدند و آن آدم را از اینجا بردند. و شما بیرونش کردید از اینجا. این یک درسى است براى ما در طول تاریخ که اگر ما بخواهیم مقاصد خودمان را، کشور خودمان را به آن طورى که مى‏خواهیم برسانیم؛ یعنى به ثمر برسانیم نتیجه این همه خون و این همه علیل و این همه رزمنده، باید همه با هم باشیم. این یک درسى است که ما از 22 بهمن فرا گرفتیم. و باید این درس را با تمام قوا دریابیم؛ و با تمام قوا حفظ کنیم این را. 22 بهمن باید سرمشق ما باشد در طول زندگى؛ و براى نسل‌هاى آینده که همه آنها 22 بهمن را، که غلبه ایمان بر کفر و اللَّه بر طاغوت و اسلام بر کفر بود، باید حفظ کنند و بزرگ بشمارند. بزرگ بشمارند روزى را که خداى تبارک و تعالى بر ملت ما منّت گذاشت و این ملت را یکپارچه کرد، و ملت را غلبه داد» (همان، ج14، ص87).

 اکنون و در کنار آن همه خوبی که ذکر شد، توجه به این تذکر راهبردی حضرت امام در درس آموزی از 22 بهمن که همانا «با هم بودن» و «حفظ پکپارچگی» و وحدت و همدلی است، مطلبی است که دوست‌داران انقلاب و علاقه‌مندان به راه و خط و اندیشه امام باید در پاسداری از آن همت گمارند و به تعدادی افراطی و تنگ نظر که متآسفانه مجری منویات عافیت‌طلبان دوران انقلاب که «حتی از دور هم دستی بر آتش انقلاب نداشته‌اند»، قرار می‌گیرند و بعضا در میان انبوه ملت اسلام‌خواه وحدت‌طلب با بی‌حرمتی به بعض بزرگان‌، ساز تفرقه می‌نوازند‌، فرصت بروز و ظهور بد‌اخلاقی ندهند تا باشد که در حضور انبوه مردم دوستدار انقلاب و با وحدت و همدلی به سفارش حضرت امام و دل سوزان نظام جامه عمل پوشیده شود. و چنین است که«22 بهمن باید سرمشق ما باشد در طول زندگی». تا باد چنین بادا.

. انتهای پیام /*