پرتال امام خمینی(س)- دکتر حمید انصاری:  یکی از ویژگیهای حاج احمد آقا این بود که در دوران یازده سال رهبری حضرت امام بعد از پیروزی انقلاب سفرهای مکرر و به شکل ناشناس به سراسر ایران، به ویژه مناطق محروم داشتند. به دلیل مشغله زیاد در تهران و حساسیت کاری و همچنین عشق و علاقه‏ایی که می‏خواستند لحظه‏ ایی از امام جدا نشوند، معمولاً این سفرها کوتاه بود، ولی در تمام موارد ناشناخته بود. بعضی وقتها با لباس بسیجی یا به عنوان پاسدار همراه دوستانشان به مناطق محروم می‏رفتند و بعد از بازگشت مسائل را خدمت امام گزارش می‏کردند. نامه‏ هایی از ایشان موجود است که گزارش مسائل مردم و مشکلات و درد دلهای ملت را همانگونه که بی‏واسطه مشاهده کرده و شنیده است، خدمت حضرت امام ارائه کرده است.

روزهای بحرانی کسالت حاج سید احمد آقا به سختی خودم را کنترل می‏کردم، پاهایم می‏لرزید و نمی‏توانستم بایستم. ما هم مثل بقیه مردم و همه کسانی که عاشق امام ودلباخته کوی خمینی هستند دشوارترین ساعتهای زندگی را سپری کردیم.

حاج سید احمد آقا خالی از هر گونه تکلف بود. مجلسی که ایشان حضور داشت، محفل انسی بود که هر تازه‏واردی در همان وهله اول احساس بی‏تکلفی و سادگی می‏کرد. خود ایشان تعمد داشت که تکلف ها  ریخته شود تا فرد بتواند به راحتی در حضور ایشان حرف خود را بزند.

آدم شرمنده می‏شد از بزرگواری ایشان. در محیط کاری بارها ضمن کار، گله‏مندیهایی پیش می‏آمد و گاهی مکدر می‏شدیم که ایشان با بزرگواری عجیبی قضیه را حل می‏کرد و حتی نوشته‏هایی هست که ایشان با بزرگواری و تواضع رسماً می‏نوشتند: معذرت‏خواهی می‏کنم! در حالی که مقصر ما بودیم و مشکل با ما بود. این حالات و بزرگ‏منشیها در واقع فقط از فرزند امام برمی‌‏آید.

ایشان هیچ‏ وقت چیزی را به صورت تحکم و به صورت دستور بیان نمی‏ کردند. در مجموعه‏ایی که کار می‏ کردند، خودشان می‏رفتند چایی می‏ریختند. کارشان را انجام می‏دادند و محیط دوستانه‏ای در دفتر کارشان وجود داشت.

ایشان از زمانی که امام را شناختند و راه زندگی خود را انتخاب کردند با خود عهد بستند که تا پایان عمر با امام باشند. بعد از آن با دقت در سیر زندگی این عزیز متوجه می‏شویم که حتی یک مورد از این پیمان خود تخطی نکرده است. رابطه امام با حاج سید احمد آقا تنها رابطه پدر و فرزندی نبود، بلکه رابطه مرید و مراد بود. ایشان امام را حجت خدا می‏دانست و همیشه این‏را می‏گفت که تفسیر زندگی من بودن در کنار امام است. کار کردن در کنار امام است. در حقیقت تمام دلخوشی ایشان این بود که در کنار مردی کار می‏کند و برای اهداف مردی زندگی و تلاش می‏کند که دین خدا را احیا کرده است.

حاج احمد آقا حتی در مکاتبات سالهای قبل از انقلاب مثل سال 44 زیر نامه را امضا کرده و می‏نوشتند: «غلام حلقه به گوش شما احمد» که از این نامه‏ها موجود است.

حاج احمد آقا زندگیشان هم هجرت بود و هم بودن در جمع و در عین تنهایی، همیشه مایل بودند گمنام باشند.

ایشان بعد از رحلت امام(س) بارها می‏آمد روبه‏روی حرم می‏ نشست و دورادور به گنبد و بارگاه چشم می‏دوخت. یکبار به من گفتند: من از خدا خواستم آنقدر عمر به من بدهد که بتوانم این تشکیلات را طوری سامان دهم که ماندگار باشد و ملجأ و کعبه انقلابیون و کسانی که دنبال راه و رسم امام هستند بشود. و اینچنین نیز شد.

ایشان خودش را غرق در وجود امام می‏دید. برای خود هیچ موجودیتی به غیر از امام قائل نبود. وی می‏گفت: فرزند امام ماندن بالاترین افتخاری است که مرا بی‏نیاز می‏کند.

از ویژگیهای امام این بود که سرّ ناگفته در کل زندگی امام نبود مگر در ارتباط با افراد مخالف و اسناد و مدارکی که در جریان مسائل سیاسی داشتند که فاش شدن آنها به زیان خود آنان بود. اما چون رازداری به عنوان یک اصل مسلم برای حاج سید احمد آقا مطرح بود، همیشه این را حفظ می‏کردند.

خدمت به محرومین مهمترین مسأله‏ای بود که همواره مورد تأکید ایشان بود. حاج سید احمد آقا همیشه خواستار این بودند که کارت افتخاری کمیته امداد امام(س) و بنیادشهید را بگیرند و این چیزی بود که من بارها از زبان خودشان شنیده بودم. می‏گفتند: شماتعقیب کنید. واقعاً این اعتقاد را داشتند. می‏گفتند اگر دنبال سعادت دنیا و عاقبت هستیدبه محرومین رسیدگی کنید و تأکید داشتند که مستقیم سرکشی کنید و درد محرومین رااحساس کنید.

در دو - سه‏ سال اخیر بخصوص سال 73، حاج احمد آقا در یک حال و هوای دیگری بود. مواقعی که خصوصی خدمت ایشان می‏رسیدم احساس می‏کردم که حال و هوای رفتن را دارد. بحثهایی که می‏کرد، شعرهای عرفانی که گه‏گاه از شعرای عارف مثل حافظ، سعدی و امام می‏خواند و تفسیر می‏کرد این احساس در من تقویت می‏شد. یک نوع احساس ناشناخته‏ای که قابل بیان نیست و فقط می‏توانم بگویم به وضوح احساس می‏شد که گویی ندای وصل را شنیده است.

. انتهای پیام /*