ایجاد اختلاف بین دانشجویان دانشگاهها و طلاب علوم دینی و جدایی این دو قشر، یکی از برنامه های مهم و استراتژیک رژیم شاه بود. همه به این اصل، معتقد بودند که اتفاق این دو قشر، خطرات عظیمی برای رژیم شاه در بر خواهد داشت. تبلیغات گستردۀ کارشناسان زبدۀ رژیم، آن چنان بود که متأسفانه تلاشهایی که از سوی دلسوزان جامعه ـ چه در لباس روحانیت و چه در لباس غیر روحانی ـ صورت می گرفت تأثیر عمده ای بر جا نمی گذاشت. نمی توان به صراحت و قاطعیت گفت که انتشار نشریه هایی با عناوین مختلف در قم، که کانون روحانیت به شمار می رفت، دارای مباحثی نبود که انگیزه ای برای مطالعۀ قشر دانشجو ایجاد کند؛ اما معمولاً در چنین مجلاّتی، مطلبی که بیانگر خواست و مشکلات دانشجویان دانشگاهها باشد دیده نمی شد. هرچه بود، دانشجویان و دیگر جوانان به جای مطالعۀ کتب و نشریاتی که دست کم بوی مذهب بدهد، به نشریاتی که توسط جمعی از روشنفکرنمایان خود فروخته ـ و احتمالاً عامل ساواک ـ چاپ و منتشر می شد، روی می آوردند.

رواج پدیده ای به نام «نوگرایی» و روی آوردن به آن دسته از کتابهای غربی که بر محکومیت «مذهب» و ترویج «شرک و الحاد» تأکید می کرد، خطرآفرین بود و هر روز که می گذشت فاصلۀ «دانشجو» و «طلبه» را بیشتر می کرد. اقدامات سترگ و بی باکانۀ روحانیون و دانشگاهیان طرفدار امام نیز کارساز نبود، امکانات رژیم شاه، بعضاً در اختیار گروهی بود که شعر و قصّه و فیلنامه شان، به نوعی با «مذهب» تعارض داشت. روشنفکرنماهای اسم و رسم دار، در ظاهر، بیرق مخالفت با رژیم شاه را بر دوش می کشیدند امّا وقتی برای درمان اعتیاد به هروئین خود، قصد سفر به فرنگ را داشتند، شهبانو هزینۀ درمان آنها را می پرداخت!

سیاست رژیم شاه، چون بر اشاعۀ فساد و فحشا، اباحه گری و لامذهبی مبتنی بود، در قبال اشعار و نوشته های به اصطلاح انقلابی قشر روشنفکر، چندان حساسیتی نشان نمی داد و اگر بر حسب اتفاق، نویسنده ای از این قماش نیز به اتهام نوشتن قصه و یا سرودن شعری دستگیر و زندانی می شد، پس از مدتی کوتاه، با اخذ «تعهدی سست» آزاد می شد و به جامعه بازمی گشت. و امّا، اگر یک گویندۀ مذهبی، مطلبی ـ هرچند به زبان ایما و اشاره ـ ضعفی از رژیم را زیر سؤال می برد، بلافاصله دستگیر و در سیاهچالها تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار می گرفت و چه بسا، زیر شکنجه به درجۀ رفیع شهادت نایل می گشت. این بدان جهت بود که در گفتار گویندۀ مذهبی معتقد به اسلام، اصالتی نهفته بود و تأثیری برجای می گذاشت که کارشناسان رژیم، بخوبی از آن آگاه بودند؛ امّا سراینده یک شعر به اصطلاح انقلابی، زمانی که به پای میز محاکمۀ ساواک می رفت برای واژه های به کار رفته در اشعارش، هزار و یک توجیه داشت.

گویندۀ روحانی به زبان مردم سخن می گفت و بر روی مشکلات روزمرۀ آنان انگشت می نهاد؛ امّا کار هنرمند روشنفکر، به اصطلاح «هنر برای هنر» بود! رژیم واهمه داشت که اگر زبان «هنر برای هنر» به زبان «هنر برای مردم» تبدیل شود، فاجعه ای به بار می آید که هیچ گاه نمی توان جلوگیرش شد! کارشناسان خبرۀ شاه نیز به این نکته واقف بودند که زمانی انجام چنین کاری میسّر است که بین  «دانشجو و طلبه» اتفاقی به وجود آید و هر دو قشر به «زبانی واحد» دست یابند! از این رو می کوشید به طرق مختلف بین این دو قشر، اختلاف و جدایی بیفکند.

حضرت امام خمینی (س) که از نقشۀ شوم رژیم شاه ـ به طور دقیق ـ آگاه بودند، در فرصتهای مناسب، بر وحدت حوزه و دانشگاه و اتحاد روحانی و دانشگاهی، به عنوان یکی از مبرم ترین وظایف انقلابیون، تأکید می کردند.

پیامهای مکرر امام خمینی (س) به انجمنهای اسلامی دانشجویان مقیم اروپا، امریکا و کانادا، و هند ـ در ایام اقامت آن حضرت در نجف اشرف ـ گامهای موقتی بود که عملاً در زمینۀ نزدیکی فکری حوزه های علمیه با تشکیلات اسلامی دانشجویان در داخل کشور برداشته شد. چگونگی حرکت مدبرانۀ امام و یاران آن حضرت در شکستن طلسم جدایی دانشگاهیان و روشنفکران متعهد از روحانیت، در تحلیل تاریخ انقلاب اسلامی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. این که چگونه و با چه شیوه هایی امام موفق شدند علیرغم سرمایه گذاری رژیم شاه و فراماسونهای حاکم بر دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور، حوزه ودانشگاه، این دو سنگر پر قدرت را در سالهای 1356 و 1357 ـ دوران اوج نهضت اسلام ـ در کنار یکدیگر و با زبان و اهدافی مشترک، به دفاع از انقلاب اسلامی وادارند، نیازمند نقل وقایع تاریخی و ارائۀ اسنادی است که ان شاءاللّه  در شناسنامۀ پیامهای امام به دانشجویان، و مصاحبه های آن حضرت بدان خواهیم پرداخت.

در عاشورای 1388 برابر با 20/فروردین/1347، هنگامی که جمعی از دانشجویان دانشگاه بصره در کربلا به حضور امام رسیدند، ایشان ضمن تأکید بر مسئولیت آیندۀ آنان، نقش تفرقه انگیز دشمن را یادآور شدند و طی سخنانی فرمودند:

«... عوامل استعمار به ما که می رسند می گویند تیپ جوان و تحصیلکرده و دانشجو فاسد شده اند، عقاید مذهبی و ملی خود را از دست داده اند و سر به بیراهه نهاده اند و چشم و گوش بسته، مقلد بیگانگانند؛ و به شما که می رسند می گویند مراجع و روحانیونْ خرافی و مرتجعند، و واقعیات زمان را درک نمی کنند و متابعت از آنها سیر قهقرایی و عقبگرد است و شرط تعالی و ترقی این است که از این عناصر فناتیک و اُمل و عقایدشان چشم بپوشیم و فاصله بگیریم! ما و شما در این بین وظیفه داریم، علی رغم خواست و کوشش تفرقه جویان و مستعمِرین، روابط معنوی و فکری خود را عمیقتر نموده در هر حال تفاهم کنیم...»[1]

امام خمینی (س) در این نطق کوتاه، مخاطبان خود را طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاهها قرار داده هر دو قشر را به مقاومت و مبارزه با ظلم فراخواندند. ایشان بر وحدت حوزه و دانشگاه تأکید کرده هشدار دادند.

بر اثر همین پیامهای هشداردهنده بود که وقتی نهضت اسلامی ایران آغاز شد، طلبه و دانشجو در صفی واحد به پا خاستند و رژیم تا دندان مسلح شاه را به زانو درآوردند. (کوثر، ج1، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1385، صص225-227)

 [1]. صحیفه امام؛ ج 2، ص 177.

. انتهای پیام /*