پرتال امام خمینی- ‏آیت اللّه  محمد یزدی: افسوس که نه تنها تاریخ، بلکه جهان ماده توان روشن کردن زوایای روح و جان مردان آسمانی را ندارد و قالبهای کلمات و جملات و حتی ابعاد حرکات عملی، در حدود ظرفیت خودشان می توانند مفاهیمی را در حد محدود به دیگران منتقل کنند. و اصولاً دریافت عظمت روحی مردان خدا و بخصوص روح خدا با استفاده از ابزارهای متعارف برای این نقل و انتقالها، تنها یک برداشت و ادراک و تصویر از آن چیزی است که در عالم تصویر و جهان ادراک با وجود تصویری می تواند باشد، نه با حقیقت و عینیت.

حوصله در تدریس

از سال 1335 هجری شمسی که از حوزه علمیه اصفهان به حوزه قم آمدم و حضرت امام رضوان اللّه  تعالی از اساتید معروف حوزه علمیه قم بودند، با آن بزرگوار آشنا شدم. در مسجد سلماسی که نزدیک منزل حضرت ایشان بود، برای دور دوم، اصول را از اول شروع فرموده بودند که در جلسه درس شرکت نموده و تا پایان دوره توفیق تلمذ داشتم. غیر از اشکال و پاسخ که در جریان تدریس داشتند، پس از درس هم مدت کوتاهی می نشستند و پاسخ سؤالات یا اشکالات را می دادند که برای اولین بار در این جلسه اشکالی داشتم که عنایت و توجه خاص حضرت امام به شنیدن حرف شاگرد و حوصله کامل پاسخ گفتن، اولین رابطه را به وجود آورد و تا روزهایی که در مسجد اعظم تدریس فقه داشتند، این حالت در مباحث علمی کاملاً مشهود بود.

روش حکیمانه در برخورد با شبهات

 اولین برخورد خصوصی قابل ذکر وقتی بود که توسط مرحوم اشراقی داماد حضرت امام رضوان اللّه  تعالی علیه احضار شدم. نمی دانستم مطلب چیست؟ پس از شرفیابی با لطف و محبت خاصی فرمودند: مردوخ کردستانی جزوه ای نوشته و نام شما هم در آن است.  

عرض کردم بله اتفاقاً چند روز قبل که به دیدار آقای فکور یزدی (یکی از علمای معروف یزد در قم) رفته بودم، چنین جزوه ای برای ایشان هم فرستاده شده بود، آن را به من دادند.

امام فرمودند: می خواهی چه بکنی؟ عرض کردم قسمتی از آن را خوانده ام و یاداشتهایی هم نوشته ام. مایل هستم آن را تمام کنم و جوابش را بنویسم. امام فرمودند: وقتی نوشتی بیاور من ببینم. من فوق العاده خوشحال شدم. متنی در یکصد صفحه به نام پاسخ تهمتهای مردوخ تهیه شد. آن را به امام تقدیم کردم. پس از مدتی در پایان یکی از جلسات درس اصول مسجد سلماسی، لطف کردند و آن را به من برگرداندند. در یک صفحه به شکل حاشیه راهنماییهایی فرموده بودند که مثلاً فلان کتاب مدرک معتبری است. نکته اصلی این داستان طولانی این است که وقتی آماده چاپ شد، من نمی دانم از چه طریق امکانات و شرایط مرا به دست آورده بودند، که باز توسط مرحوم اشراقی احضار شدم. یک قطعه اسکناس یکهزار تومانی که تا آن وقت ندیده بودم، به عنوان کمک به چاپ که تمام هزینه چاپ همان بود، لطف کرده فرمودند: فقط در جاهایی که اصل جزوه پخش شده این پاسخ پخش شود که ذهن دیگران بی جهت مشوب نگردد.

توجه به جزئیات احکام و ارزشها

در دیدار یکی از دوستان امام که از عتبات آمده بود، من هم در خدمت حضرت امام بودم. برای تسهیل در راه بازگشت که فصل زمستان بود و کوچه ها بر اثر باران گل آلود، به وسیله پسر آن آقا راهنمایی شدیم که از درب مسجد وارد شده و از درب فرعی دیگر که نزدیک منزل امام بود، خارج شویم. در مراجعت امام فرمودند: که مسجد را نباید معبر قرار داد. خلاصه در کوچه ها به زحمت راه را ادامه دادند. در نماز جماعتی که در منزل حضرت امام به امامت ایشان برگزار می شد، حال ضعیف ترین مأمومین را رعایت می کردند. در جلسات روضه هم با علاقه همان طور که اواخر همه شاهد بودند، شرکت می کردند.

صلابت و هوشیاری سیاسی

من جریانات سیاسی بسیاری از محضر امام را درک کرده ام که اولین آنها جالبترین است. «بهبودی» از طرف شاه آمده بود و ملاقات خصوصی می خواست بعضی آقایان موافقت کرده بودند. امام فرموده بودند در همین جلسات عمومی می تواند بیاید. این ملاقات خصوصیات ویژه ای داشت و من با علاقه مفرط می خواستم بببینم بحث را که شروع می کند و از کجا شروع می شود، محل نشستن حضرت امام، کیفیت حضور جمع نسبتاً زیادی از طلاب محترم و مردم، کیفیت ورود و احترامی که به عمل آورد، برخورد کاملاً ساده و عادی که حضرت امام داشتند، شرح مفصل لازم دارد. اما همان موقع که بهبودی نشست، قبل از آنکه سخنی بگوید، حضرت امام شروع فرمودند که ما توقع نداشتیم ایشان ـ شاه ـ روحانیت را ارتجاع سیاه بخواند و با شدت به حالت نیمه عصبانی زندگی روحانیون را تشریح کرده و ارتجاع را معنی کردند. او که نمی توانست سخنی بگوید، پس از مدتی گفت حضرت آیت اللّه  خلاف به عرض مبارک رسانده اند. خواست دنبال کند، امام سخن او را قطع کرده فرمودند، خیال می کنید من همین جوری چیزی می گویم؟ خلاف به من گفته شده و شروع کردند به ذکر مدرک و زمان و خصوصیات صحبت شاه. بالاخره بهبودی دید نمی تواند چیزی بگوید، سخنان حضرت امام که تمام شد، گفت حضرت آیت اللّه  من فقط یک پیام آورده بودم، اگر اجازه می دهید بگویم. هنوز چند جمله نگفته بود که امام فرمودند به ایشان بگویید اشتباه کرده اند. ارتجاع سرخ است. به ایشان (شاه) بگویید حداقل به همین قانون عمل کنند. پس از یکی دو جمله فرمودند: ما تکلیف خودمان را می دانیم ایشان هم خودشان می دانند.

اتکای به خدا رمز آرامش و اطمینان

همیشه یک ثبات و آرامش خاصی در امام(س) دیده می شد که نشان از اتکا به خداوند متعال در حد بسیار بالایی داشت و در روح اطرافیان اثر عجیبی می گذاشت. من این آرامش را بارها و از جمله در قم نسبت به جریان حادثه فیضیه، جریانی که منتهی شد به سخنرانی ایشان علیه کاپیتولاسیون، همکاری یا عدم موافقت لازم از طرف بعضی اعلام معاصر معظم له، و در نجف، دیداری که محضرشان داشتم و راجع به اوضاع قم بخصوص مسأله شهریه ایشان که با مشکل مواجه بود، و نیز پس از پیروزی انقلاب، بخصوص در جریانات خلق مسلمان و آقای شریعتمداری، بارها مشاهد کردم.

صبر و استقامت بی نظیر و سازنده

در تمام حالاتی که توفیق دیدار با امام داشته و بیان مشکلات و استرشاد یا در خواست تعیین تکلیف در مسائل مربوط را داشتم، چه قبل از پیروزی انقلاب و چه در ارتباط با مسئولیتهای خود، هرگز احساس شکست یا ناکامی را در ایشان ندیدم و نشنیدم. در اولین برخوردی که سخنی از ناکامی برای کسب تکلیف مطرح کردم در نجف و ضعف و تلاش حوزه و پراکنده شدن شاگردان و دستور ایشان مبنی بر عدم جواز ترک حوزه را پرسیدم با حالت شدت و صراحت مطالب مفصلی فرمودند که چند جمله آن را نقل می کنم. فرمودند: شماها هنوز مشکلی ندیده اید. در زمان ما روزی رسید که طلبه ای اگر در حجره بود، جرأت نمی کرد بیرون بیاید. ما جمعی بودیم بیرون شهر قم، سالاریه که حداکثر هفته ای یک بار برای تهیه لوازم به شهر می آمدیم. و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم صبحها می آمدند برای ما درس می گفتند. ما به شکل مخفیانه درس می خواندیم و مشکلتر آنکه آن روز، هم دولت و حکومت  با روحانیون مخالف بودند و هم مردم. امروز اگر حکومت مخالف است، مردم شما را دوست دارند هیچ مشکلی نیست. و بعد مباحثه دسته جمعی را سفارش فرمودند که به دنبال آن، چند جلسه بحث جمعی از شاگردان امام در قم شکل گرفت و برکات علمی و سیاسی زیادی داشت.

تحمل زاید الوصف در بررسی امور

ضمن احترام به نظرات و شنیدن پیشنهادات با حوصله کامل، پس از رسیدن به یک نتیجه روشن به مصداق آیۀ شریفۀ ف  اذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلی اللّه ، به شکل قطعی غیر قابل برگشت، دستور می دادند. به عنوان نمونه: از قبل از پیروزی و اوایل انقلاب، پس از آزادی از بازداشتِ اول و قبل از تبعید به ترکیه، تلگرافات زیادی شده بود که تعدادی مأمور تنظیم پاسخ و شناسایی موقعیت طرف بودیم. شاهد بودم که حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای هاشمی رفسنجانی که آن روز هم از نزدیکان بودند، پیشنهادی داشتند، پس از دو نوبت بحث، حضرت امام نظر خود را صریح و قاطع به شکل دستوری فرمودند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در جلسه نهایی تصمیم گیری برای اعضای خبرگان قانون اساسی که به دستور امام مشاوره هایی انجام شده بود، در محضر امام در قم که شاید سه ساعت طول کشید، یک یک افراد نام برده می شد و نظر نهایی جمع به عرض می رسید. حضرت امام موافقت یا مخالفت می کردند و یا کسانی را می فرمودند باید باشد. من از تحمل امام در شنیدن این همه حرف و طول جلسه و حلم و در پایان حکم قطعی در شگفت بودم.

قاطعیت در عین رأفت

حضرت امام نسبت به دستگیر شدگان ضمن صلابت و برخورد انقلابی، دستور اکید و مکرر بر لزوم رعایت جهات شرعی و اسلامی بود. من شاهد بودم که یکی از بزرگان که امروز جزء فقهای شورای نگهبان هستند، با چند نفر از متدینین در محضر ایشان نسبت به یکی از آقایان که آن روز کار قضایی می کرد، مطالبی گفتند و شهادت دادند. امام فی المجلس به جناب حجت الاسلام آقای صانعی دستور فرمودند: بگویید بیاید. برخورد حضرت امام رضوان اللّه  تعالی نسبت به مسائل اصفهان در جریان قتل مهندس بحرینی و دستور به مرحوم قدوسی دادستان انقلاب وقت، نمونه های دیگری است که بر کسی پوشیده نیست.

پاسخ به سؤالات

     حضرت امام(س) برای طلاب و محصلین و بخصوص برای شاگردان، احترام خاص قائل بودند. در جلسات درس اگر اشکال می شد، توجه می فرمودند و پاسخ می دادند و در بحث اصول، غیر از پاسخگویی در جریان تدریس بعد از درس می نشستند و شاگردانی که سؤالاتی داشتند، دور ایشان جمع شده و یک یک سؤال کرده و پاسخ می شنیدند.

صراحت و سازش ناپذیری

حضرت امام در برخورد با مسئولین، حرفهای آنان را با حوصله کامل گوش می دادند و در صورت لزوم، به طور روشن و صریح نظر خود را بیان می کردند و یا دستور اقدام می دادند. در طول دو دوره در سمت نیابت ریاست مجلس شورای اسلامی، موارد متعددی را به محضرشان مراجعه داشته و دستوراتی را اخذ کردیم. بخصوص در یک مورد که مکرر فرمودند در هیأت رئیسه مطرح کنید، اگر راه قانونی داشتید و جمعاً موافق بودید اقدام لازم شود. و در مواردی دستورات کتبی صریح می دادند. البته من صحنه تحکم آمیزی ندیده و نشنیدم. حتی در جلسه ای که چهار نفر در خدمتشان مطلبی را اصرار داشتند، با حلم و حوصله فوق العاده و شنیدن حرف های مکرر آقایان و استدلالات و سؤالات مختلف آنها مبنی بر عدم اعلام نظر صریح، در پایان فرمودند اگر نگویم، در آن صورت من احساس می کنم وظیفه خود را انجام نداده ام، که طبعاً بحث ختم شد.

ساده زیستی امام

با آنکه امام تابستان را در قم نمانده و به محلات یا امامزاده قاسم (دربند) تهران مسافرت می کردند؛ ولی در اولین سال مبارزات رسمی، تابستان 42 فرا رسیده بود و ایشان تصمیم گرفته بودند، قم بمانند. جمعی از مؤمنان و دوستان آن حضرت آمده بودند و اصرار می کردند که اجازه بفرمایید برای منزل کولر تهیه کنیم که البته در آن زمان بسیار کم و محدود بود. امام می فرمودند: منزل ما سرداب دارد، از سرداب استفاده می کنیم. قریب به این مضامین را من خودم از ایشان شنیدم که هر وقت برای همه مردم، همه طلبه ها در قم کولر فراهم شد، آن وقت مانعی ندارد. که طبعاً آقایان ساکت و منصرف شدند.

خاطره ای از درس حضرت امام(س)

در بحث اصول، حضرت امام رضوان اللّه  تعالی علیه رسیدند به فصلی به نام «طلب و اراده» که در باب اوامر مطرح می شود؛ پس از بحث کوتاهی فرمودند: در دوره قبل بحث شده و ضرورتی ندارد. برای ما جالب بود و علاقه داشتم این مباحث را که مقداری هم بُعد فلسفی دارد، از زبان ایشان بشنویم. پس از پیگیری معلوم شد رساله ای به خط شریف خود نوشته اند که بعضی آقایان از روی آن استنساخ کرده اند. نسخه اصلی را پیدا کرده، از روی آن یک نسخه نوشتیم که بحمداللّه  این اواخر در مجموعه رسائل معظم له چاپ شده و از جمله رساله های کم نظیر در موضوع خود است.

ویژگیهایی از شیوه تدریس امام

در زمان مرحوم آیت اللّه  بروجردی، تنها درسی که حوزه علمیه قم را اشباع می کرد و جمع محصلین واقعی و اهل کار و دقت و تحقیق را گردآورده بود، درس حضرت امام بود.

برآوردن حاجات مؤمنان

یکی از مؤمنان با یک واسطه از من خواسته بود که از حضرت امام لباسی را بخواهم که در آن، نماز خوانده باشند. از طرفی خجالت می کشیدم این درخواست را مطرح کنم و از طرفی مایل نبودم به آن مؤمن جواب رد بدهم. تا در فرصتی پس از آنکه عرائض خودم تمام شد و پاسخ شنیدم، در حالی که می خواستم خداحافظی کنم فشرده و با زحمت مطلب را عرض کردم. امام فرمودند: بنشین و با تبسم و شادی خاصی که حاجت مؤمنی را به شکل خصوصی برمی آوردند، کسی را صدا زدند، دستور فرمودند برو آن عبا را که فلان جا است بیاور. عبا را که آوردند، امام خود گرفتند و به من تحویل دادند. فرمودند به او بده و دعایی کردند. وقتی بیرون آمدم بعض یها که متوجه شدند، بدشان نمی آمد از من بگیرند که گفتم مربوط به من نیست و آن مؤمن فوق العاده خرسند شد. این خاطره نیز بیانگر درجه علاقه امام به مردم و رفع حاجات آنها است.

منبع: صحیفه دل، ج1، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، صص 165-173

. انتهای پیام /*