* قدرت الله قربانی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی

مقدمه

انسان، در اندیشه عرفانی، دارای منزلتی رفیع است، زیرا تنها موجودی است که می تواند، درجات کمال را طی کرده، به بالاترین مراتب آن نایل گردد که این، هم به جنبه معرفتی و هم به جنبه وجودی او باز می گردد. از نگاه معرفتی و فلسفی، انسان تنها موجودی است که به واسطه برخورداری از نعمت عقل و خرد، توانایی اندیشیدن دارد و درباره هستی خود و دیگر موجودات به پرسش می پردازد؛ به بیان دیگر، انسان تنها موجودی است که از میان سایر موجودات سربرآورده و هستی خود و دیگران را مورد پرسش قرار می دهد؛ از این رو فیلسوفان وجودی غرب، انسان را موجودی دارای اگزیستانس، یعنی قیام ظهوری می دانند، چرا که او به هستی خود و دیگران آگاهی و التفات دارد و به هستی معنای خاصی می دهد. از جنبه وجودی، انسان تنها موجودی است که ماهیت ثابتی ندارد و وجود و به عبارت دقیق تر، کمالات و فضایل او، همواره در تغییر هستند؛ از این رو اصل کمال و فضیلت، اصلی اساسی در نهاد انسان است. بنابراین یک بعد چیستی دارد و بعد دیگر، بایدی است که همان بعد کمالی او است و این امر با نهاد او در هم آمیخته شده است.

در این خصوص، ابن عربی انسان را در دو سطح تکوینی و فردی بررسی می کند. در سطح تکوینی، انسان به عنوان انسان کامل و انسان نوعی مدنظر است که کامل ترین مظهر هستی است و به صورت الهی خلق شده و عالمی اصغر است که روح عالم اکبر است. کون جامع و برزخ جامع است که حقیقت او در عالم ناسوت و نشئه شهادت، در قالب انسان ها ظاهر می شود.[1]

بر این اساس، منزلت و جایگاه انسان در اندیشه، مقامی والا است؛ از این رو متفکران عالم، بالاخص فیلسوفان، عالمان، و عارفان همواره یکی از دغدغه های خود را پژوهش در ابعاد وجودی انسان قرار داده اند.

در این میان، دیدگاه صدرالمتألهین و امام خمینی (ره) اهمیت خاصی دارد: ملاصدرای شیرازی که صاحب حکمت متعالیه است، اسفار اربعه خود را بر اساس آموزه های عرفانی ابن عربی، به خصوص سفرهای چهارگانه انسان برای سلوک در حقایق الهی تنظیم می کند و تلاش دارد، تفسیری فلسفی از تجربه عرفانی انسان در مسیر الی الله ارائه کند. اهمیت این مسأله زمانی آشکارتر می شود که ملاصدرا با طرح نظریه اصالت وجود، وحدت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری، تفسیری فلسفی از تکامل جوهری در حقیقت وجودی انسان ارائه می دهد و تصویری مناسب از سیمای انسان کامل ترسیم می کند که دارای ابعاد عرفانی، فلسفی، دینی، سیاسی و اخلاقی است که دین او را به ابن عربی نیز به خوبی نشان می دهد؛ از سوی دیگر، امام خمینی از اندیشه های ابن عربی و ملاصدرا استفاده کرده، درصدد است که با گرایش شیعه امامیه و توجه به عرفان عملی و حتی مصادیق انسان کامل، تفسیری عرفانی ـ شیعی از انسان کامل و کمال انسانی ارائه دهد که با واقعیت هستی عینی، تطابق بیشتری داشته باشد. افزون بر این که هر دو در تلاشند، معیارهای دینی، در تفسیر عرفانی و فلسفی آنها، محتوای خاص خود را داشته باشد.

بنابراین، در این مقاله، با فرض اشتراک این دو در برخی مبانی و رهیافت ها، کمال عرفانی انسان در مقولاتی چون ابعاد وجودی و معرفتی انسان، انسان کامل، ولایت، خلیفه الهی، امامت و ... بررسی تطبیقی خواهد شد.

الف. دیدگاه ملاصدرا

دیدگاه ملاصدرا درباره مسائل گوناگون، به مبانی فکری او که متأثر از مکتب های فکری اسلامی است مربوط است. عمده این مبانی را می توان در فلسفه مشاء، اشراق، کلام اسلامی، عرفان اسلامی و تعالیم و متون دینی یافت. از این میان، تأثیر آموزه های دینی، اندیشه عرفانی ابن عربی و فلسفی شیخ اشراق جایگاه خاصی دارد؛ از این رو، از حیثیت هستی شناختی، مبنای ملاصدرا به انسان را اصالت وجود و فروع آن تشکیل می دهد. بر این اساس وی انسان شناسی را در گروه مباحث الهیات قرار می دهد. از حیثیت معرفت شناسی، او هم به شهود و هم به برهان توجه دارد و هر دو را در نیل به حقیقت برای انسان لازم و ملزوم هم می شمارد؛ از این رو، هر دو کمال را برای انسان اساسی تلقی می کند و به ملازمت و معیت عقل و وحی معتقد است؛ به  عبارت دیگر، در نگاه ملاصدرا، وحی و عقل کامل کننده یکدیگرند و انسانی که یکی از این دو را نداشته باشد، کامل نیست و حکمت و فلسفه ای که بر عقل سلیم استوار باشد، با شریعت ناسازگاری ندارد، زیرا مقصود هر دو، معرفت خدا و افعال و صفات او است که هرگاه این مقصود از راه وحی حاصل شود، آن را حکمت و ولایت نامند.[2]

بنابراین، با ملاحظه نگرش کمالی ملاصدرا به انسان و اهمیت دادن او به حقیقت وجودی و سیر کمالی او به سوی کمال نامتناهی، دیدگاه وی درباره مسیر کمالی انسان و به خصوص انسان کامل روشن می شود.

حقیقت انسان

ملاصدرا، حقیقت انسان را در نفس او می داند که جسم در پرتو آن، اصالت می پذیرد. در هر حال، نفس و جسم، هر دو در حقیقت انسان دخالت دارند؛ اما مقام نفس چیز دیگری است، زیرا تنها نفس است که با حرکت جوهری در ذات خود، به  تدریج می تواند از وابستگی های مادی خارج شده، به تجرد کامل برسد و به عقل فعال متصل گردد.

از سوی دیگر، ملاصدرا انسان را آمیخته ای از قوا و غرایز می داند و معتقد است که هر قوه و غریزه ای را هدف خاصی است که به سوی آن روان است. همچنین انسان موجودی دوبعدی است که در سرشت او خیر و شر، هر دو نهاده شده است؛ یعنی هم صفت شیطان را دارد و هم صفت فرشته را. جنبه خیر او به روح و نفس او،  و جنبه شر و بدی او به طبیعت و شهوت او مربوط است. ملاصدرا با این همه بر اختلاف ذاتی بین انسان ها تأکید دارد که این یکی از اصول تفاوت درجات و مراتب کمالی انسان ها است، زیرا در صورت یکسانی هویت وجودی انسان ها، امکان راهیابی برخی، به مراتب بالای کمال و سعادت و بازماندن عده ای دیگر منتفی است. این تفاوت بین انسان ها، تا آن جا است که آن ها حتی از نظر استعداد پذیرش علوم و انوار الهی نیز دارای تفاوت می شوند، و این موجب می شود که بدن های آنها نیز، از نظر لطافت و اعتدال مختلف، پس برترین نفوس در لطیف ترین ابدان که معتدل ترین اجساد است، قرار داشته باشد، و پست ترین نفوس در نامتعادل ترین بدن عنصری قرار گیرد.[3]

ملاصدرا در عین حال، به حدوث جسمانی و بقای روحانی نفس انسان معتقد است و همین نفس، با این خصوصیات را حقیقت انسان می داند. حدوث و بقای نفس به این معنا است که نفس، همزمان با خلقت جسم و تن، حادث می شود و ابتدای حدوث، دارای تمام ویژگی های جهان مادی، یعنی جسمانی است؛ اما سپس در سیر تکاملی خود، از وابستگی های مادی و جسمانی رها شده، زمینه وصول او به جهان تجرد و معنوی فراهم می گردد. نکته این جا است که ابتدای حدوث نفس، آخرین منزلی است که اجسام مادی در سیر صعودی خود بدان می رسند و سیر صعودیشان با آن تمام می شود، پس می توان گفت، انسان صراط و معبری میان دو عالم جسمانی و روحانی است؛ یعنی انسان از نظر روح بسیط و مجرد است و از نظر جسم مرکب و مادی.[4]

مقام و عظمت خلافت الهی انسان

ملاصدرا به جایگاه انسان در میان سایر موجودات توجه خاصی دارد و او را میوه و ثمره درخت وجود می داند که سراسر عالم هستی طفیل وجود اویند. در این رویکرد، انسان از جهت ظاهر کتاب کوچکی است؛ اما به حسب نشئه باطن و کمال، و احاطه  به علوم و معارف گوناگون، کتاب بزرگی است که هیچ موجودی را نمی توان با او قیاس کرد؛ از این رو می توان گفت، انسان بزرگ ترین آیت و نشانه خدا بر روی زمین است که از میان آفریده های خدا، بر مثال و صورت خدایی و الهی آفریده شده، خلاصه هستی است؛ از این رو بر تمام خلایق دیگر، حق برتری، شرافت و خلافت دارد. در نتیجه می توان گفت، یکی از امتیازات انسان، همان خلافت الهی او و پذیرش امانت الهی است که نشان دهنده عظمت وجودی او است. همان امانتی که خدا بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کرد؛ اما همه آنها از پذیرش آن سر باز زدند. زیرا ابعاد وجودی آنها، توان تحمل این وظیفه سنگین را نداشت. ملاصدرا در این باره می گوید:

معنی عرضه امانت، عرضه اولیه تحمل و پذیرش فیض وجودی است به صورت عاریه و امانت که اول گرفته می شود و بعد در آخر به اهل آن برگردانده می شود؛ پس پذیرش فیض وجودی از طرف خداوند، بدون واسطه، به صورتی که بیان گردید، اختصاص به انسان کامل دارد؛ نه غیر او، لذا عرضه به تمام موجودات بوده است و بر همه مخلوقات گذر کرده است و هیچ یک به همان دلیل که بیان گردید، آن را پذیرا نشدند، جز انسان کامل از جهت تهیدستی و درماندگی و ناتوانی و به جهت دوریش از تمام مشغله های وجودی و بریدن توجهش از آنچه که غیر محبوب مطلق است.[5]

این مرتبه و مقام، نشان می دهد که تنها او است که می تواند، به مقام کمال نهایی، یعنی انسان کامل نایل شود که البته باز این توفیق و سعادت، به همه انسان ها تعلق نمی گیرد، بلکه انسان های خاص که مدارج و مراحل توحید و سلوک الی الله را طی کرده، در حق فانی شده اند، می توانند به این موقعیت عرفانی دست یابند، زیرا امانتی که خدا بدین وسیله بر انسان، به ویژه انسان کامل عطا می کند، امانتی سنگین است که همانا فیض و بخشش تمام و بی واسطه خداوندی است که مقصود از آن فنای از همه اشیا و امور، و بقای به حق تعالی است؛ از این رو خدا در آیه 30 سوره بقره می فرماید: )إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خلیفه( که مفاد آن این است که اراده ازلی خدا به این تعلق گرفته، تا جانشین از طرف او در زمین تحقق بیابد و به تصرف، ولایت، ایجاد و نگاهداری انواع موجودات و حفظ آنها بپردازد، این جانشینی نیز حق و حتی وظیفه مسلّم انسان است، زیرا انسان تنها شبان وجود است که هستی و وجود، صرفاً با وجود او معنا می یابد؛ از این رو تنها انسان، به خصوص انسان کامل است که با قدرت عقل و اختیار خود، حق خلافت بر موجودات دیگر و تصرف در هستی را دارد و لاغیر. به همین دلیل، در تمام ابعاد وجودی انسان، اصل کمال اصلی، ذاتی و اساسی است؛ یعنی انسان ذاتاً موجودی کمال جو و جاودانه طلب است.

پس می توان گفت که هدف از خلقت همه هستی و موجودات طبیعی، نباتی و حیوانی، همانا انسان است، زیرا تنها او شایستگی جانشینی خدا و اصلاح جهان را دارد؛ از این رو به او عالم صغیر گفته می شود. ملاصدرا با نظر به این ویژگی، مواردی را که انسان در آن خلیفه خدا می شود، به شرح زیر می داند:

1. ابداع و آن ایجاد از عدم است. 2. تکوین که ایجاد افعالی است. 3. تدبیر که عبارت است از به کمال رساندن امور ناقص. 4. تسخیر اعمالی که موجودات را برای آن خلق کرده است. 5. صناعت که عبارت از افعالی است که مختص انسان است.[6]

 ایشان در ادامه می افزاید که مشیت الهی بر این قرار گرفت که بار امانت الهی را بر دوش خلیفه و نایبی قرار دهد که بتواند در موارد فوق، در صحنه عالم تصرف کند؛ چنین توانایی ای در هر انسانی به بروز رسد، ولایت از آن او است و تنها انسان کامل است که شایستگی رهبری و هدایت انسان های دیگر را به سعادت واقعی دارا است که از آن می توان به نبی، امام، حکیم الهی، عارف ربانی، و رئیس مطلق و اول نام برد.

روش های نیل به مقام انسان کامل

در نگاه ملاصدرا، انسان هم می تواند بالاترین مراتب کمال را طی کند و هم در جهت عکس آن سیر کرده، به پایین ترین مراتب ضلالت و گمراهی رسیده، در آن به کمال رسد. این امر نشان می دهد که انسان دارای ماهیت ثابتی نیست و حقیقت وجودی او مراتب و کمالات گوناگونی دارد و همین ویژگی از پایه های اساسی انسانیت او است.

ملاصدرا، کمال انسان را هم از جهت معرفتی در نظر دارد و هم از جهت وجودی با تأکید بر حکمت عملی. وی کمال معرفتی را تکامل قوه نظری انسان می داند و در تکامل قوه عملی، بیش  از هر چیز، بر نفس انسان تأکید دارد. در دید او، نفس دارای دو قوه علامه و فعاله است: نفس به وسیله قوه علامه، تصورات و تصدیقات را درک می کند و به وسیله قوه فعاله، به تشخیص خیر و شر یا امور جمیل و فعل قبیح می پردازد. جنبه نظری عقل یا نفس، برای خود مراتبی دارد که عبارت است از: عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد. در عقل بالمستفاد، انسان ضمن این که دارای علوم اولیات و نظریات است، تمامی اشیا را مشاهده می کند و همه صور بر اثر اتصال با عقل فعال، برای او حاضر است.

قوه عملی نفس نیز مراتبی دارد: مرتبه اول تهذیب ظاهر، با التزام به تکالیف و احکام شریعت، مرتبه دوم، تهذیب باطن و تطهیر قلب از صفات ناپسندیده، مرتبه سوم نورانی ساختن نفس به وسیله صور علمی و معارف ایمانی و مرتبه چهارم فنای نفس از ذات خود و قطع نظر از غیر خداست که این مقام انسان ایده آل و کامل است.[7]

نکته مهم در دیدگاه ملاصدرا، برتری کمال عقلی و معرفتی بر کمال عملی است تا آنجا که او اندیشیدن را از عبادت برتر می داند و به حدیث پیامبر اکرم(ص) استناد می کند که فرمود: یک ساعت تفکر، بهتر از هفتاد سال عبادت است. وی می گوید:

به دو دلیل اندیشه از عبادت برتر است: نخست اینکه تفکر انسان را به خدا می رساند؛ در حالی  که عبادت تنها به پاداش می رساند، نه خدا؛ دوم اینکه اندیشه، کار دل و قلب است؛ درحالی که عبادت عمل اعضا و جوارح است و چون دل از همه اعضا شریف تر است، عمل او از عبادت برتر است.[8]

خلاصه آنکه کمال انسان در استفاده همزمان از دو قوه نظری و عملی است؛ یعنی هم رشد در معرفت ظاهری و باطنی و هم تخلق به اخلاق الله و دوری از رذایل ظاهری و باطنی، پس کمال عملی انسان که غایت نهایی است، به دست آوردن نور ایمان و یقین شهودی و اتحاد با عقل فعال است.[9]

ملاصدرا برای سلوک در مسیر کمال و رسیدن به مقام انسان کامل، تهذیب نفس را اساس قرار می دهد و تحقق آن  را از سه راه میسّر می داند:

1. تقویت ملکات اخلاقی. 2. عبادت و بندگی خدا و شکر نعمت های الهی. 3. نابود کردن وسوسه های درونی.

سپس تأکید می کند که برای حفظ سلامت در طی طریق الی الله، سالک باید برای خود رهبر و مرشد انتخاب کند و در این راه، هم به شریعت و هم طریقت ملزم باشد. شریعت احکام و دستورهای دین و اجرای عملی آنها و طریقت، همان شریعت باطنی، یعنی محتوای درونی دین و احکام آن است که شامل پاکسازی باطن از زشتی ها و تاریکی های درون و تصفیه نفس از صفات حیوانی است که پس از اینها حقیقت برای انسان آشکار می گردد.

ملاصدرا برای کمال هم مراتبی قائل است و سالک در سیر الی الله، به رعایت آنها ملزم است: نخستین مرتبه، اراده است. اراده سالک باید در اراده حق تعالی فانی شود تا برای او اراده ای جز اراده حق نماند تا به مقام رضا برسد. مرتبه دوم، نفی قدرت خود و ارجاع همه قدرت ها به حق متعال است که در این حالت، به مقام توکل نایل می شود. مرتبه سوم، مقام تسلیم است که در این مرتبه، سالک علم را از خود سلب و علم او در علم خداوند محو می شود. مرتبه چهارم، مرتبه فنا است که در آن، سالک دیگر برای خود وجودی نمی بیند و همه چیز او در حق فانی گشته است که این مقام اهل وحدت است که فنای در توحید نامیده شده است.[10] تنها انسان کامل است که می تواند، بهه  این مقام رفیع بار یابد و هر کس که بتواند، به این مقام برسد، به واقع همو خلیفه واقعی خدا، انسان کامل و ولی خدا بر زمین است.

بر این اساس، از نگاه ملاصدرا، کمال و تحقق آن در انسان، امری دفعی الحصول و آنی نیست، بلکه انسان باید ضمن داشتن استعداد کسب کمالات گوناگون تا بالاترین آن، اینها را به تدریج و با تمرین نظری و عملی، افزایش معلومات و اتصال به عقل فعال و عقل الهی و زدودن نفس از زشتی ها و منور گرداندن آن به زیبایی ها و در نهایت تهی کردن درون از هرچه غیر الهی است، حاصل کند که این نشان می دهد، طی مراتب کمال برای انسان های عادی که به زندگی دنیایی خو گرفته اند، چقدر سخت و طاقت فرساست؛ از این رو انسان های کمی، توان تمرین و تجربه آن را دارند و تنها همین تعداد اندک، شیرینی و حلاوت آن را به جان و دل می چشند.

اوصاف انسان کامل

ملاحظات گذشته نشان می دهد که انسان کامل ملاصدرا، انسانی تک بعدی نیست، یعنی انسانی نیست که تنها با یکی از کمالات، توانسته باشد، خود را به اوج کمالات انسانی برساند، بلکه سیر در کمالات الهی و رسیدن به مقام انسان کامل، باید در همه کمالات و همه ابعاد وجودی، معرفتی، اخلاقی، عرفانی و ... انسان باشد. از این رو در این مسیر، تقید به اجرای احکام شریعت، اهمیت و اولویت خاصی دارد؛ از این رو می توان گفت: از مهم ترین اوصاف انسان کامل صدرایی، کمال او در شریعت، طریقت و حقیقت است؛ یعنی این انسان در درجه اول به آداب ظاهری شریعت و دین الهی التزام کامل دارد و در اجرای آنها، مراقبت تام به عمل می آورد؛ یعنی هم فرایض را انجام می دهد و هم به نوافل می پردازد و با قرب به فرایض و نوافل، می کوشد تا به حق تعالی واصل شود.[11]

با این ملاحظه، انسان کامل، انسانی است که هدف حقیقی او در عبادت ها، نزدیک شدن و وصول به خدا است؛ نه دریافت پاداش و اجر دنیوی یا معنوی؛ یعنی وصول و فنای در حق تعالی هدف اساسی است، زیرا او با همه وجود، عاشق حق است و غیر حق، هیچ جذبه و گیرایی ای برای او ندارد. از این رو او اولیاء الله و پیامبران خدا را دوست دارد، زیرا آنها نیز مثل او، دوستدار و طالب وصال حق هستند. ملاصدرا در این باره می گوید: عارف اگر پیامبران را دوست می دارد، تنها از این جهت است که آنان پیام آوران اویند؛ نه ستارگان محبوب حقیقی و اگر کسی پیام آوری را به خاطر آنکه پیام آور کسی است، دوست بدارد، در واقع محبوب راستین او کسی جز پیام دهنده نیست، و محبت به شخص پیام آور طفیلی همین محبت است.[12]

ویژگی دیگر عارف و انسان کامل این است که او را سعه و گستره وجودی و کمالی در حد اعلاست تا آنجا که هر مقدار احوالات و حالات گوناگون بر او پدید آید، حقایق الهی و معالم ربوبی ناشی از این ارادت الهی را درک، و جذب و هضم خواهد کرد؛ یعنی خدا به هستی او گستره ای داده است که هر کمالی که از سوی حق به او افاضه می شود، ظرفیت پذیرش و فهم آن  را دارد؛ از این رو چنین کسی حقایق باطنی نعمت ها و نقمت های این جهان را به طور کامل می داند و با نظر به موجودات این جهانی در واقع به صفات حق تعالی نظر می کند و تنها او را باقی به بقای واقعی می داند.

به گفته ملاصدرا: عارف، به یقین، و از راه کشف می داند که لذت معرفت و نظر به صفات، افعال و نظام مملکت  الهی ـ از اعلی علیین تا اسفل سافلین ـ برتر از تمامی لذت های دنیایی است که بالاترین آنها، ریاست دوستی و مقام داشتن است. خلق به چشم عارف کوچک نماید و محدوده ریاست آنان تنگ باشد. چون داناست که اینها فانی اند و ریاست بر اینان قاصر و آمیخته با بسیاری از منافیات و مزاحمت هاست، به خلاف ابتهاج به حضرت الهی که غیر در آنجا مزاحم نبوده و هیچش ترانه نیست.[13]

از این رو اینان مقربانی هستند که همواره با نظر به هستی و اطوار گوناگون آن، نظر به خود حق و صفات جلال و جمال او دارند که ملاصدرا آنها را علمای بالله نامیده که از هرگونه ناپاکی ها پاک شده و در عشق جلال ازلی حق غوطه ورند.

دیگر ویژگی انسان کامل این است که او نور حق، خلاصه و بهانه خلقت و اصل آفرینش است که حضرت حق این را در عظمت وجودی پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک»؛ یعنی علت، بهانه و اساس خلقت دیگر موجودات انسان کامل است که همانا عظمت وجودی او را نشان می دهد. ملاصدرا نیز با نظر به این مسأله، بر آن است که حکیم الهی و عارف ربانی که همان انسان کامل است، سرور عالم است و به ذات کامل خود که منور به نور حق است و فروغ گیرنده از پرتوهای الهی است، سزاوار است تا نخستین مقصود خلقت باشد و فرمانروا بر همگی خلایق، و مخلوقات دیگر به طفیل وجود او موجود، و فرمانبردار اوامر اویند؛[14] یعنی شرافت وجودی و نهایات کمالات انسانن کامل، موجب تقدم ذاتی او بر تمامی مخلوقات می شود؛ از این رو خلقت تمامی مخلوقات در گرو خلقت اوست؛ به همین دلیل، او سروری و حق حاکمیت بر تمامی خلایق راا دارد، زیرا تنها اوست که انوار الهی به طور کامل بر او تابیده و او دارای کمالات الهی شده و بهتر از دیگران، سعادت و شقاوت خلق را تشخیص می دهد. ملاصدرا حق سروری و ولایت انسان کامل را ذاتی او می داند و برای انتخاب یا فرمان بردن یا نبردن مردم نقشی قایل نیست و مثال بارز آن  را مقام نبوت و امامت حضرت رسول اکرم(ص) می داند.

ملاصدرا در کتاب مبدأ و معاد، انسان کامل را با عنوان رئیس اول و مطلق نام می برد و بر همین ویژگی کمال وجودی و نیز معرفتی او تأکید کرده، ضرورت رهبری و هدایت جامعه انسانی را از سوی او نشان می دهد. وی در تبیین این امر می گوید که رئیس مطلق باید انسانی باشد که نفسش کامل و در مرتبه عقل بالفعل باشد و باید که قوه متخیله اش به حسب طبع و قوه، در غایت کمال باشد و این انسان که در اکمل مراتب انسانیت و در اعلا درجه سعادت است، نفسش، گویا با عقل فعال متحد است، بر هر فعل که ممکن است که به سعادت منتهی گردد، واقف است، پس تنها او شرایط رئیس اول و مطلق را یعنی انسان کامل را دارد،[15] زیرا چنین انسانی، به واسطه کمالات خود، به خوبب و بد دیگران عالم است و به دلیل رهایی از قیود نفسانی امکان خطا و اشتباه از او سلب می شود؛ از این رو شایسته ترین فرد برای رهبری سیاسی و تأمین سعادت دیندارانن است.

ملاصدرا دیگر نشانه انسان کامل را دوستی و طلب مرگ می داند، زیرا او در این دنیا زندانی است و آزادی کامل برای فنای در حق و لقای به او ندارد، چرا که این دنیا، به طور طبیعی برای هر انسانی محدودیت هایی دارد؛ از این رو، سالک کامل طالب مرگ است تا تماماً در حق فانی شود.

به گفته ملاصدرا: وقتی محب بداند که مشاهده لقا، جز با رفتن به منزلگاه دائمی امکان ندارد و آن هم تنها از راه مرگ میسور است، به ناچار شوق به مرگ در او پیدا می شود و سفر از این منزلگاه به سرای محبوب، بر او سنگین نباشد، و مرگ کلید رستگاری و دری است که از آن به منزل محبوب جان ها وارد توان گشت و خداوند دوست داشتن و آرزو کردنش را نشانه محبت و ولایت خود قرار داده و شرط درستی ادعای محبت خوانده است.[16]

پس عارف صاف و انسان کامل، پس از صفای باطن و منور گرداندن درون به انوار الهی، تنها راه وصول و فنای کامل در حق را مرگ، یعنی رحلت از این جهان مادی به جهان دیگر می داند و در آرزوی تحقق آن لحظه شماری می کند.

ملاصدرا ویژگی های دیگری را نیز برای انسان کامل برمی شمرد که با ملاحظه محدودیت مقاله و تطبیقی بودن آن، از بیان آن خودداری می شود.

ب. دیدگاه امام خمینی (ره)

نگرش امام خمینی (ره) به انسان و کرامت او دارای ابعاد دینی و عرفانی است؛ یعنی ایشان با نگاه الهام بخش اسلامی، انسان را از سایر موجودات هستی متمایز دانسته، برای او مقام و منزلت خاصی در نظام هستی قایل است که با دیدگاه عرفانی و منزلت عرفانی ارتباط نزدیک تری دارد؛ به بیان دیگر، شاید بتوان مهم ترین ویژگی انسان را نسبت به دیگر موجودات، همین ویژگی عرفانی، یعنی کمال جویی و ویژگی تکاملی او، بر اساس عقل و اختیار او دانست که این خصیصه در ابعاد عرفانی گسترش خاصی می یابد.

ماهیت انسان

انسان موجودی مرکب، از دو واقعیت ماده و روح یا نفس و بدن است و به واسطه داشتن نفس یا روح او را در زمره موجودات زنده و حی قلمداد می کنند، اما زنده بودن او، مثل دیگر حیوانات نیست، زیرا او حیوان ناطق به نطق درونی، یعنی عقل است؛ از این رو می تواند قوه ادراک کلیات و تعقل آنها را داشته باشد. امام خمینی نیز به این ویژگی انسان توجه دارد و او را هم در ادراکات و هم اهداف ادراکات از دیگر موجودات، به خصوص حیوانات متمایز می داند، زیرا تعلق قدرت عقلانیت و ادراک کلیات و تولید علم و دانش، ابعاد وجودی او را تقریباً نامتناهی می سازد و او را قادر می سازد تا بر هستی و دیگر موجودات سلطه و خلافت داشته باشد و اینکه «انسان به روح انسان است، انسان به بصیرت، بصیرت قلبی، انسان است... آنکه باقی می ماند، روح انسان است، و آنچه در انسان سعادت را ایجاد می کند، بصیرت انسان است».[17]

ویژگی بصیرت، بینش و عقلانیت در انسان، نشان این است که او نسخه منحصر به فرد و شبیه ترین موجود به خدا و اسم اعظم او، بر روی زمین است که این همان کرامت ذاتی و وجودی او، نسبت به دیگر موجودات است. با این همه او در سیر کمالی خود، موجودی دو بعدی است که هم به خیر مطلق و هم به شر مطلق سوق دارد، زیرا تمایل به خیر و شر به صورت بالقوه در نهاد انسان است؛ بر این اساس او ماهیتی ثابت ندارد و همواره ابعاد وجودی جدیدی را برای خود رقم می زند. هرچند فطرت ذاتی و اولیه انسان، پاک و به صورت الهی است؛ اما وجود مادیت، شر را هم در او به ودیعه نهاده است. امام خمینی (ره) برای انسان دوگونه فطرت در نظر می گیرد: یکی فطرت اولیه و دیگری فطرت تبعی، فطرت اولیه بیان کننده ابعاد فطری انسان است که دارای ویژگی های الهی بوده و او را به سوی معبود خود می کشاند؛ به گفته امام:

یکی از آن دو فطرت ـ که سِمَت اصلیت دارد ـ فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسله بشر، از سعید و شقی، و عالم و جاهل و عالی [و] دانی، مخمّر و مطبوع است.[18]

این فطرت است که او را به کمالات عالیه الهی و مقام قرب حق تعالی و منزلت انسان کامل رسانده، به او قدرت ولایت و تصرف بر دیگر خلایق را می بخشد؛ اما فطرت ثانویه یا دوم، فطرتی است که در آن انسان از نقص و شر تنفر دارد و او را ذاتاً از هرگونه زشتی دور می دارد. امام فطرت اولیه و تبعی را برای همه افراد بشر می داند که هر دو اساس سعادت انسان هستند؛ اما شقاوت و بدبختی انسان زمانی است که او فطرت اولیه، اصلی و حتی تبعی را فراموش کرده، احکام ماده و شر که به طور بالقوه در وجود او هستند، شروع به فعالیت کنند. در این حال، انسان اسیر شهوت و تمایلات نفسانی شده و فطرت اولیه او سیاه و تیره می گردد و ویژگی های شر و پلیدی موجود در او،  او را به سوی هلاک و نابودی سوق می دهند. پس می توان گفت:

انسان اعجوبه ای است دارای دو نشئه و دو عالَم [یا دو گونه هستی]: نشئه ظاهره ملکیه دنیویه که آن بدن او است و نشئه باطنه غیبیه ملکوتیه که از عالَم دیگر است و نفس او که از عالم غیب و ملکوت است، دارای مقامات و درجاتی است... و از برای هر یک از مقامات و درجات آن، جنودی است رحمانی و عقلانی که آن را جذب به ملکوت اعلی و دعوت به سعادت می کنند و جنودی است شیطانی و جهلانی که آن  را جذب به ملکوت سفلی و دعوت به شقاوت می کنند ... و انسان میدان جنگ این دو طایفه است.[19]

از سوی دیگر، باید در نظر داشت که انسان موجودی اخلاقی و دارای معیارهای اخلاقی خاص برای خود است که این ویژگی، نشانه اجتماعی بودن و وجود باید و نبایدهایی، در زندگی انسان است؛ به ویژه که سعادت و فضیلت انسان در این دنیا و آخرت، در گرو حیات اخلاقی و ارزش های وابسته به آن است. از این رو امام خمینی(ره) به تهذیب و تزکیه نفس انسانی یا سلوک اخلاقی او باور دارد، زیرا تنها با تخلق به اخلاق الهی و تشبّه انسان به اخلاق خدایی است که می تواند به کمال حقیقی نایل گردد؛ از این رو امام در اخلاق به تربیت نفس و کنترل آن اهمیت زیادی می دهد، زیرا موضوع اخلاق هنجاری، فعل اختیاری انسان است و در آن مفاهیم و موضوعاتی چون زشتی و زیبایی، خوبی و بدی، حسن و قبح، باید و نباید، مدح و ذم و معیارهای شناخت و تشخیص آنها مورد بررسی قرار می گیرد. به گفته امام خمینی(ره):

علومی که راجع به تربیت قلب و ارتیاض آن و اعمال قلبیه است؛ علم به منجیات و مهلکات خُلقیه است، یعنی علم به محاسن اخلاق، مثل صبر و شُکر و حیا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوا و دیگر از محاسن اخلاق و علم به کیفیت تحصیل آنها و اسباب حصول آنها و مبادی و شرایط آنها و علم به قبایح اخلاق، از قبیل حسد و کبر و ریا و حقد و غشّ و حب ریاست و جاه و حب دنیا و نفس و غیر آن، و علم به مبادی وجود آنها و علم به کیفیت تنزه از آنها.[20]

مقام و جایگاه انسان

با ملاحظه مطالبی که گذشت، مشخص می شود که انسان در میان موجودات جهان هستی جایگاه ویژه و ممتازی دارد. این موقعیت ممتاز انسان، هم به جنبه معرفتی او مربوط است و هم به جنبه وجودی او، که هر دو جنبه، انسان را به کمال غایات او می رساند.

از جنبه معرفتی، انسان تنها موجودی است که دارای عقل و قوه ادراک کلیات است و با عقل خود، منشأ علم و معرفت می شود؛ او دارای علم در سطوح مختلف حسی، خیالی، وهمی و عقلی و دارای قدرت شهود و مشاهده حقایق بالا است و می تواند، عقل خود را به مرتبه عقل مستفاد رسانده، به عقل فعال متصل گردد و حامل تمام معارف الهیه و علوم ربانی گردد و نیز انسان، تنها موجودی است که عقل او توان تبدیل شدن به عقل قدسی را دارد و می تواند، چون انبیای الهی وحی را دریافت کند.

از نظر امام خمینی انسان موجودی است که نیاز او به راهنمای ظاهری و باطنی، بیش  از هر موجودی است، زیرا در نهاد انسان زمینه های خیر و شر، هر دو نهاده شده است؛ از این رو سیر او به سوی کمال، تنها در پرتو رسول ظاهری، یعنی وحی، و رسول باطنی، یعنی عقل است که استفاده درست و دقیق از این دو راهنما ضامن سعادت حقیقی انسان است تا آنجا که بدون حتی یکی از اینها، امکان تکامل حقیقی وجود ندارد؛ لذا در نگاه امام خمینی، عنایت و رحمت ازلی خداوند نسبت به انسان، موجب می شود تا برای او دو هدایت گر قرار گیرد که عقل و وحی هستند، از این رو امام معتقد است: عقل و وحی، به منزله دو بال است از برای بنی آدم که می تواند، به واسطه آنها از حضیض جهل و نقص و زشتی و شقاوت، به اوج علم و معرفت و کمال و جمال و سعادت پرواز نماید و خود را از تنگنای ضیق طبیعت به فضای وسیع ملکوت اعلی رساند.[21]

 این ویژگی تنها مختص انسان است و مقام او را در میان دیگر باشندگان ممتاز و برجسته ساخته است و عظمت معرفتی و عقلانی او را نشان می دهد.

از سوی دیگر، امام خمینی ضمن توجه به بعد معرفتی انسان، حقیقت آن را در دو علم حصولی و حضوری بیان می کند. ایشان برای علم حصولی اعتبار زیادی قایل نیست، پس تنها به علم حضوری، یعنی شهود باطن و مشاهده درونی توجه دارد و آن را علم به حقایق اسما می داند،[22] زیرا چنین علم و معرفتی، شناخت حقیقی برای انسانن  است و ملاک کمال و سعادت و حتی میزان و نشان دهنده مقام آدمیت اوست.

 امام سپس مراتب چهارگانه علم و معرفت را علم برهانی، مرتبه ایمان، مرتبه اطمینان و مقام مشاهده دانسته، مقام مشاهده را بالاترین مقام در مراتب معرفت می داند که تنها به اصحاب قلوب اختصاص دارد.

ایشان برای مشاهده سه مرتبه ذکر می کنند که به ترتیب عبارت است از:

1. مشاهده تجلی افعالی 2. مشاهده تجلی صفاتی 3. مشاهده تجلی ذاتی.[23]

 در این میان، مرتبه سوم، بالاترین مراتب معرفت الله است که همانا فنای مطلق است و ترک تعینات و رفض غبار انیّت و انانیت است.[24]

بعد دیگر انسان، بعد وجودی اوست؛ هرچند واقعیت ظاهری انسان همان بدن و تمایلات دنیوی است؛ اما اساس وجود او، همان روح و واقعیت معنوی اوست. البته بدن انسان، به واسطه اتحاد با روح، دارای مقام و منزلت خاصی است که این از آن دیگر موجودات نیست، تا آنجا که عرفا و امام خمینی(ره) نیز، بدن را تجلی نفس و مرتبه نازله آن می دانند. امام در این باره می گوید: «بدن صوری ملکی، قشر قشر و از ادنی مراتب و مراحل ظهور نفس است».[25] برخی بدن را به اقسام، بدن دنیوی، بدن مثالی و بدن اخرویی تقسیم می کنند. امام برای بدن در همه مراتب آن شأن و قداست خاصی قائل است تا جایی که از آن به «مسجد ربوبیت» و «سجده گاه جنود رحمانیه» تعبیر می کند.[26]

توجه خاص امام به نفس و روح است که اساس هستی انسان است. امام خمینی(ره) مانند ملاصدرا، نفس را دارای کینونت عقلانی، پیش از تعلق به بدن می داند و بر آن است که تعلق نفس به بدن تعلقی جسمانی است از این رو حدوث نفس، حدوث جسمانی است و آن طی حرکت جوهری در ذات خود، به مراتب کمال و تجرد تام می رسد، پس نفس موجودی است که می تواند، با حرکت جوهری خویش، از قوه به سوی فعلیت محض حرکت کند و حتی به مقام تجرد تام برسد که این مقام انسان کامل است. ایشان برای حرکت تکاملی نفس، مراتب و درجات گوناگونی در نظر گرفته که همان مراتب و درجات کمال انسان است.

برای انسان مقامات و مدارجی است که به اعتباری او را دارای دو مقام می دانند: یکی مقام دنیا و شهادت و دیگر مقام آخرت و غیب ... و به اعتباری دارای سه مقام است: یکی مقام ملک و دنیا، دوم مقام برزخ، سوم مقام عقل و آخرت ... و به اعتباری دارای چهار مقام است: ملک و ملکوت و جبروت و لاهوت، و به اعتباری دارای پنج مقام است: شهادت مطلقه و غیب مطلق و شهادت مضافه و غیب مضاف و مقام کون جامع... و به اعتباری دارای هفت مقام، معروف به هفت شهر عشق و هفت اقلیم وجود، در السنه عرفا است و به اعتباری دارای صد منزل یا هزار منزل است.[27]

پس انسان در عالم هستی موجودی منحصر به فرد است که می توان او را نسخه ای پیچیده، ولی کوچک از عالم، یعنی عالم صغیر دانست که مشابه عالم کبیر است و این تنها انسان است که با داشتن این ابعاد معرفتی و وجودی، می تواند به غایات کمالی، هم از جهت معرفتی و هم از جهت وجودی نایل گشته، یعنی انسان کامل گردد.

انسان کامل

انسان در عرفان اسلامی، جایگاه برجسته ای دارد تا آنجا که برخی، عرفان را بعد از توحید، (یعنی شناخت خدا) شناخت موحد، یعنی انسان می دانند، از این رو بحث انسان کامل، یکی از مهم ترین مسایل عرفان است، زیرا انسان کامل، کامل ترین مظهر هستی است که به صورت الهی خلق شده است؛ یعنی عالم اصغر است که روح عالم اکبر است. انسان، به ویژه انسان کامل، آینه و مظهر حق و صفات اوست تا آنجا که رؤیت اجمالی او به نحو وحدت در کثرت و کثرت در وحدت، در انسان کامل متفاوت است، با رؤیت حق به لحاظ وحدت صرف به نحو اجمال در وجود منبسط یا به لحاظ کثرت صرف، به نحو تفصیلی در عالم.[28]

با این وصف، عارفان ویژگی های چندی را برای انسان کامل در نظر گرفته اند که از جمله آنها می توان، به جامعیت، وساطت در فیض وجودی و اعطای معارف و کمالات، خلافت و تصرف، غائیت و اختیار اشاره کرد. در این میان، جامعیت انسان، هم از حیث اسما، و هم از حیث مراتب عالم است، از حیث اسما، انسان کامل به صورت رحمان خلقت یافته و آیینه جامع صفات الهی و مظهر اعتدال جمال و جلال ربوبی است. از حیث مراتب عالم، انسان از آن جهت عالم صغیر است که واجد ویژگی ها و ابعاد همه نشئات سابق و لاحق بر خویش است.[29]

ویژگی وساطت او، همان میانجی بودن او بین حق و خلق، از حیث افاضه وجودی و اعطای معارف و کمالات است؛ ابن عربی اهمیت وساطت انسان را در فیض وجودی، تا آنجا می داند که اگر انسان کامل، عالم را ترک کند، امر به عالم آخرت انتقال می یابد و عالم از کمالات خالی می گردد.[30] در نهایت جامعیت انسان موجب توانایی او در تصرف وو خلقت می گردد تا آنجا که در بین اسمای الهی، اسم اعظم حاوی همه اسما و معدل مقتضیات اسمای جلال و جمال و در نتیجه، متصرف در آنهاست. پس به طور خلاصه،، انسان کامل، معنی و مایه شرافت عالم هستی است. از این رو امام خمینی می فرماید:

انسان کامل، چون مظهر جمیع اسما و صفات و مربوب حق تعالی به اسم جامع است، هیچ یک از اسما را در آن غلبه تصرف نیست و خود نیز چون رب خود کون جامع است و مظهریت آن از اسمی زاید بر اسمی نیست، و دارای مقام و وسطیت و برزخیت کبرا است و سیرش بر طریقه مستقیمه وسطیه اسم جامع است، و سایر اکوان هر یک اسمی از اسمای محیطه یا غیر محیطه در آنها متصرف است و مظهر همان اسم هستند.[31]

این نشان می دهد که انسان کامل در اندیشه امام خمینی(ره) واسطه حق در اعطای کمالات الهی و تنها صاحب حق تصرف در هستی است که حق تعالی آفرینش هستی را طفیل وجود او می داند، زیرا او کون جامع، اسم اعظم خدا و محور خلقت و هدایت انسان ها است و نظام آفرینش، تنها با هستی و بودن او معنا و ارزش دارد. به بیان دیگر، انسان کامل، جامع جمیع صفات وجودی و معرفتی در حد اعلای آن و عالم به مخزن الاسرار الهی است که می تواند، از طرف حق، در عالم و اشیای آن تصرف کند؛ امام خمینی (ره) در این باره می گوید:

انسان کامل [جامع] تمامی سلسله وجود است و دایره [هستی] با او کامل می گردد و اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و اوست کتاب کلی الهی.[32]

این مسأله نشان دهنده اصالت انسان کامل و اعتباریت دیگر موجودات است؛ یعنی انسان کامل موجودی است که موجودات دیگر، تظاهرات خارجی و رونمودهای آن هستند؛ لذا ریشه بودن و اصالت، تنها به اوست که از این می توان حتی به نسبت یک شیء به سایه آن یا رنگش مثل زد. به گفته امام خمینی: انسان کامل ولی مطلق، صاحب مقام مشیت مطلقه است که موجودات به واسطه آن ظهور یافته اند و حقایق و ذوات بدان محقق گردیده اند، پس او همانند ریشه است و دیگر مخلوقات به منزله شاخه های او هستند و او بر جمیع مراتب وجود و منازل غیب و شهود احاطه دارد.[33]

امام خمینی با این ویژگی های انسان کامل، به مصادیق عینی آن در جهان خارج نظر دارد؛ پس یکی از ویژگی های اولیه انسان کامل، حجت حق بودن اوست، زیرا در دیدگاه دینی شیعه و به تبع آن امام خمینی، پیامبر اکرم (ص) و سپس ائمه اطهار(ع)، مصادیق واقعی و حقیقی انسان های کامل بر روی زمین هستند که دارای مقام خلافت الهی اند. از این رو امام خمینی در عظمت وجودی آنها می گوید: تعیین اسم جامع و صورت آن، عبارت از عین ثابت انسان کامل و حقیقت محمدیه(ص) است. چنانچه منظور تجلی عینی فیض اقدس است و مظهر تجلی مقام واحدیت مقام الوهیت است و مظهر تجلی عین ثابت کامل، روح اعظم است و سایر موجودات اسمائیه و علمیه و عینیه مظاهر کلیه و جزئیه این حقایق و رقایق است.[34]

 امام خمینی سپس بیان می دارد که انسان کامل با این عظمت وجودی، تنها کسی است که خدا به او اسم اعظم را بیاموخت و تنها او بود که توانست، ظرفیت وجودی تحمل امانت الهی را داشته باشد که همان ولایت مطلقه عرفانی است و از این ولایت مطلقه به فیض مقدس تعبیر می شود.

در نظر امام، تجلی تام حقیقت اسم اعظم، بر پیامبر و اهل بیت او بوده است، زیرا تنها آنها انسان های کاملی بوده و هستند که کامل ترین مظهر خداوند و مجلای جمیع شئون الهی و خلیفه واقعی خدا و مقام ظهور اسم اعلای خدایند امام خمینی در این باره می فرماید: در میان ابنای بشر، جز حقیقت محمدی (صلی الله علیه و آله) و اولیای آن حضرت که در روحانیت با ایشان متحدند، کسی یافت نمی شود که این اسم به تمام حقیقتش و [بدان گونه که هست] بر او تجلی کند.[35]

 از این رو می توان به قطع و یقین، حضرت صاحب را که اکنون حی و حاضر است، مصداق واقعی انسان کامل و خلیفه الهی بر روی زمین دانست که امام خمینی نیز این مسأله را به صراحت بیان کرده است: َالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْر، عصر هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی ـ سلام الله علیه ـ باشد یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم و ائمه هدی و در عصر ما حضرت مهدی ـ سلام الله علیه ـ است.[36]

ختم ولایت

ویژگی دیگری که در عرفان برای انسان کامل در نظر می گیرند و از دیدگاه دینی شیعه، برای ائمه اطهار بسیار مهم است، ولایت اوست. ولایت دارای ابعاد عرفانی، خاص خود است. در عرفان، ولایت به عامه و خاصه، و نیز به بالذات و بالعرض تقسیم می شود و این دومی خود به ولایت مطلقه و ولایت مقیده تقسیم می گردد. از دید عارفان اسلامی، ولایت، عام تر از نبوت و رسالت است؛ از این رو ابن عربی معتقد است که انبیا و رسولان، ظهورات حقیقت انسان کامل کونی وجودی اند که از آن به حقیقت محمدیه تعبیر می شود.

در عرفان اسلامی، به واسطه حقیقت ختم نبوت، اندیشه ختم ولایت نیز وجود دارد؛ از این رو به  نظر عارفان شیعه و بسیاری از عارفان دیگر، ختم ولایت مطلقه، امام علی بن ابیطالب و ختم ولایت مقیده، فرزند ایشان امام مهدی است.[37]

بر این اساس در اندیشه شیعی، ضمن تأکید بر ولایت عرفانی و دینی حضرت صاحب، بر ارتباط این ولایت با امامت دینی نیز تأکید شده است. زیرا در این اندیشه، امامت تداوم بخش نبوت از ابعاد گوناگون آن است، یعنی امامت مقامی دینی و سیاسی است که پس از نبوت، وظیفه هدایت دینی و سیاسی جامعه را به عهده دارد. از این رو می توان از جایگاه امامت، به ولایت تعبیر کرد. از این رو ولایت مقامی الهی است که به امام اختصاص دارد و حقیقت آن ظهور الوهیت است؛ امام خمینی (ره) می فرماید: حقیقت خلافت و ولایت، ظهور الوهیت است و آن اصل وجود و کمال آن است و هر موجودی که حظی از وجود دارد... و لطیفه الهیه در سرتاسر کائنات از عوالم غیب تا منتهای عالم شهادت بر ناصیه همه ثبت است.[38]

به بیان دیگر، ولایت فیض منبسط مطلق است که خارج از همه حدود و تعینات است و از آن به وجود مطلق تعبیر می شود؛ از این رو، امام خمینی بر آن است که ولایت در معنای عمیق الهی آن، شعبه ای از توحید است و اهمیت آن در مقامات عرفانی تا آنجاست که تعیّن اول از تعینات است و مصداق آن ولایت احمدی، علوی است.

بنابراین امام خمینی حقیقت خلافت های ظاهری را نیز به ولایت باز می گرداند و می گوید: این خلافتی که پیرامون مقام و قدر و منزلتش [مطالبی] شنیدی، همان حقیقت ولایت است، زیرا که ولایت عبارت از قرب یا محبوبیت، یا تصرف یا ربوبیت و یا نیابت است و اینها همه حق [و واقعیت] این حقیقت، و دیگر مراتب ظل و سایه آنند و این خلافت رب، ولایت علویه (ع) است که با حقیقت خلافت محمدیه (ص) در نشئه امر و خلق متحد است.[39]

امام خمینی (ص) صاحبان واقعی این ولایت عرفانی و باطنی را پیامبر اکرم و ائمه اطهار می داند، زیرا بر آن است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار، از نور واحد آفریده شده اند و با هم اتحاد وجودی دارند؛ از این رو همه آنها و نیز حضرت صاحب الزمان دارای این ولایتند؛ به بیان دیگر، پیامبر و اهل بیت ایشان از نگاه امام خمینی، بهانه خلقت و آفرینش بوده اند که شناخت حق تعالی و نیز سعادت خلق، تنها از طریق آنها امکان پذیر است، چرا که آنها راه های متصل کننده آسمان الوهیت؛ زمینها و مخلوقاتند و ولایت در ایشان ظاهر گشته و نبوت و رسالت در آنان نهفته است.[40]

به بیان دیگر می توان گفت، از دید امام خمینی، نقش انسان کامل به  عنوان ولی مطلق الهی، جلوه اسماء برابر خواست عدل است؛ یعنی تجلّی بیرونی و اجتماعی، شأن ولایت الهی انسان کامل در آن است که عدالت الهی را در روی زمین برای انسان ها برقرار سازد که این امر، با برقراری حدود الهی امکان پذیر می گردد. امام با اشاره به پیامبر اکرم (ص)، درباره شأن اجتماعی وی می فرماید: شأن پیامبر در هر نشئه ای از نشئه ها و در هر عالمی از عوالم، آن است که حدود الهی را محافظت نموده و نگذارد که آنها از حد اعتدال خارج شوند و از مقتضای طبیعت آن حدود جلوگیری کند و نگذارد که مقتضای طبیعی آنها اصلاً ظهور یابد.[41]

امام وظیفه انسان کامل صاحب ولایت الهی را در دستگیری دینداران برای دنیای ظلمانی و ورود به عالم نورانی؛ معنوی و حقیقی می داند؛ از این رو برای همه انسان ها لازم می داند که در طریق حقیقت، برای خود، ولی و مرشد راه داشته باشند، زیرا تنها به ولایت انسان کامل است که سعادت حقیقی محقق می گردد. با این وصف می توان گفت، ائمه اطهار، صاحبان ولایت به معنای اخص و واقعی، و حضرت مهدی، صاحب ختم ولایت است. امام خمینی (ره) درباره ولایت ایشان می گوید: همان طوری که رسول  اکرم(ص) به حسب واقع حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی (ع) همان طور که حاکم بر جمیع موجودات است، آن خاتم رسل است و این خاتم ولایت، آن خاتم ولایت کلی بالاصاله است و این خاتم ولایت کلی به تبعیت است.[42]

امام خمینی حضرت صاحب را دارای جایگاه واسطه فیض و عنایات حق می داند که خداوند در این زمان، مواهب خود را به واسطه او بر خلایق ارزانی می دارد. تا آنجا که از نگاه امام خمینی، حضرت صاحب (ع) دارای سلطه و احاطه بر جمیع تغییرات و تبدیلات عالم طبیعت است؛ یعنی تعیین و تدوین سرنوشت هستی در زمانه حاضر، در ید قدرت او است که این به واسطه دارا بودن قدرت ولایت الهی است. و به واسطه این قدرت، او می تواند در تدبیر طبیعت تغییراتی ایجاد کند. به گفته امام خمینی: هر یک از جزئیات طبیعت را خواهد بطیئ الحرکه کند و هر یک را خواهد سریع کند، و هر رزقی را خواهد توسعه دهد و هر یک را خواهد تضییق کند، و این اراده، اراده حق است و ظل و شعاع اراده ازلیه و تابع فرامین الهی است.[43] 

نتیجه گیری

چنان که گذشت، مبانی اندیشه های ملاصدرا و امام خمینی در تفکر اسلامی، با گرایش های فلسفی و عرفانی ارتباط دارد؛ یعنی هر دو تلاش دارند تا انسان و جایگاه او را در پرتو آموزه های اسلام، با زبان فلسفی و عرفانی تفسیر کنند؛ با این تفاوت که تفسیر ملاصدرا بیش تر رنگ فلسفی دارد و تفسیر امام خمینی رنگ عرفانی. اما از آنجا ملاصدرا به مساوقت طرق عقل و ایمان یا برهان و شهود اعتقاد دارد، بر آن است تا یافته ها و تجربیات عرفانی را با زبان فلسفی بیان کند؛ درحالی  که نظر امام خمینی، بیش تر به بیان عرفانی آنها است؛ هرچند در کل، دیدگاه آنها در چهارچوب نهایی عرفان ابن عربی، با گرایش شیعی قرار دارد که این گرایش، به بحث جایگاه انسان اهمیت خاصی می بخشد.

نکته دیگر اینکه تفاوت تجربیات شخصی و اجتماعی، سیاسی و... ملاصدرا و امام خمینی در زمان خودشان، می تواند در نحوه تلقی آنها بررسی دقیق شود. حیات علمی ملاصدرا مصروف اتحاد و تلفیق مشرب های اساسی فکری زمان خود، یعنی کلام، فلسفه اشراق، فلسفه مشاء و عرفان نظری، در هم و ایجاد یک نظام فکری فلسفی منسجم و جدید بود که آن را حکمت متعالیه نام نهاد؛ این حکمت دارای همخوانی زیادی با آموزه های دینی است. درحالی که تلاش عمده حضرت امام خمینی، پس از سال ها سلوک علمی در حوزه علمیه قم در فقه، فلسفه و عرفان، برای بیداری و احیاگری دینی در جهان اسلام، به ویژه ایران و تحقق انقلاب اسلامی و در پی آن تشکیل نظام جمهوری اسلامی و در نهایت رهبری آن بود که نشان دهنده تفاوت تجربیات شخصی و اجتماعی و سیاسی آن دو و تأثیرات ناشی از آن در نگرش به انسان است که نمود بارز آن در پررنگ شدن جنبه های شیعی در عرفان نظری از نگاه امام خمینی است.

ملاصدرا و امام خمینی، هر دو به ابعاد گوناگون انسان نظر دارند؛ ضرورتاً بر متغیر بودن وجود او و اینکه انسان موجودی همواره سالک به سوی کمال است. این ویژگی انسان، نشان دهنده موقعیت ممتاز او در جهان هستی است تا آنجا که هستی دیگر مخلوقات، طفیل هستی انسان است و تنها انسان است که افتخار خلافت  الهی بر روی زمین، نصیب او شده است که این همان عظمت وجودی انسان را نشان می دهد. علاوه بر این، از نگاه ملاصدرا و امام خمینی، انسان از دید معرفتی هم موقعیت ممتازی دارد؛ یعنی برخورداری از موهبت عقل و اندیشه و سپس دارای قدرت انتخاب و اختیار بودن، به او ویژگی و جایگاهی متعالی بخشیده است که در قبال آن مسئول است.

در این میان، مهم ترین ویژگی عرفانی انسان که در دید ملاصدرا و امام خمینی برجستگی خاصی دارد، همان ابعاد انسان کامل است. نگرش این دو به انسان کامل، عمیقاً در تعالیم اسلامی، به خصوص شیعه امامیه و در فلسفه امامت، هم از بعد سیاسی و هم عرفانی و نیز عرفان ابن عربی ریشه دارد، زیرا دیدگاه عرفانی، به خصوص عرفان ابن عربی، درباره انسان کامل قرابت زیادی با دیدگاه شیعه درباره امامت و ولایت ائمه اطهار دارد؛ از این رو، هم ملاصدرا و هم امام خمینی بر آن هستند که انسان از تمام ابعاد و جنبه ها، بر همه آفریدگان برتری و شرافت دارد؛ یعنی انسان موجودی است که هم از جهت کمالات وجودی و هم کمالات معرفتی، هم کمالات اخلاقی و هم کمالات سیاسی و ... مقام اول را دارد، پس هم او واسطه فیض خدا است و هم اوست که حق خلافت و رهبری بر سایر مخلوقات را دارد، زیرا او بهتر از هر کسی، بر سعادت و شقاوت انسان آگاه است و بهتر از هر کسی می تواند، انسان را به بهترین سعادت حقیقی برساند که این انسان کامل در دید ملاصدرا و امام خمینی، در عالم خارج و واقع همان انبیای الهی، به  خصوص پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار و در زمان حاضر، حضرت صاحب است. بنابراین، ملاحظه می شود که مساوقت و همسانی دیدگاه امام خمینی و ملاصدرا، درباره جایگاه عرفانی انسان بیش از پیش نمایان می گردد؛ به  خصوص توجه به دیدگاه شیعه امامیه در آشکارتر شدن دین، اهمیت خاصی دارد، زیرا تنها در پرتو تعالیم شیعه است که امامت و ولایت انسان کامل، با توجه به ویژگی کامل بودن دین اسلام نمود روشنی می یابد، زیرا امام و ولی شیعی، افزون بر این که انسان کامل است، بهترین تبیین گر و مجری احکام دین برای دین داران است.

مآخذ:

قرآن کریم.

1 . مبانی عرفان نظری، سعید رحیمیان، سمت، تهران، 1383.

2 . الحکمه المتعالیه فی شرح الاسفار العقلیه الاربعه، ملاصدرا، دار احیاء  التراث العربی، بیروت، 1981.

3 . شرح اصول کافی، ملاصدرا، چاپ اول، 1366 ـ 1370.

4 . سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، عبدالله نصری، دانشگاه علامه طباطبائی، چاپ چهارم، تهران، 1376.

5 . اسرار الآیات، ملاصدرا، مقدمه و تصحیح محمدخواجوی، چاپ اول، 1360.

6 . مفاتیح الغیب، ملاصدرا، تصحیح محمد خواجوی، نشر مولوی، 1371.

7 . المبدأ والمعاد، ملاصدرا، مترجم احمد حسینی اردکانی، چاپ دوم، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1381.

8 . صحیفه امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378.

9 . شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، تهران، 1377.

10 . شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، تهران، 1371.

11 . آداب الصلوه، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، تهران، 1370.

12 . سرالصلوه، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، تهران، 1369.

13 . فصوص الحکم، ابن عربی، تصحیح عقیقی، انتشارات الزهراء، تهران، 1366.

14 . نقش الفصوص، ابن عربی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت.

15 . شرح دعای سحر، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1374.

16 . تعلیقه علی الفوائد الرضویه، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1372.

17 . مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

پی نوشت ها:

[1]مبانی عرفان نظری، ص 321. [2]. ر.ک: اسفار، ج 7، ص 326. [3] . ر.ک: شرح اصول کافی، ج1، ص 8ـ 577. [4]. ر.ک: سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص255. [5] . اسرار الآیات، ص 293. [6] . همان، ص 109. [7] . ر.ک: سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص240 ـ 241. [8] . مفاتیح الغیب، ص 122. [9] . ر.ک: سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص 243. [10] . ر.ک: مفاتیح الغیب، ص 673 ـ 674. [11] . ر.ک: مبانی عرفان نظری، ص128. [12] . مبانی عرفان نظری، ص 123. [13] . همان، ص 81 . [14] .. ر.ک:‌ همان، ص 74. [15] . ر.ک: مبدأ و معاد، ص 563 ـ 564. [16] . مبانی عرفان نظری، ص 94. [17] . صحیفه امام، ج 10، ص 302. [18] . شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 76 ـ 77 . [19] . شرح چهل حدیث، ص5. [20] . همان، ص 387. [21] . شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 69. [22] . ر.ک: همان، ص 263. [23] . همان، ص 172 [24] . همان،، ص 261 [25] . آداب الصلوه، ص90. [26] . ر.ک:‌ همان، 234 – 235. [27] . سرالصلوه، ص 3 ـ 4. [28] . ر.ک: مبانی عرفان نظری، ص 225ـ 230. [29] . ر.ک: فصوص الحکم، ص 54 و 144. [30] . ر.ک: نقش الفصوص، ص 1 ـ 2. [31] . شرح دعای سحر، ص 531. [32] . همان، ص 55 ‌ـ 56. [33] . تعلیقه علی فوائد الرضویه، ص60. [34] . مصباح الهدایه، ص 21 ـ 22. [35] . شرح دعای سحر، ص 76 ـ 77. [36] . صحیفه امام، ج 8 ، ص 327. [37] . ر.ک: مبانی عرفان نظری، ص 242. [38] . آداب الصلوه، ص 141. [39] .. مصباح‌الهدایه، ص 36. [40] . ر.ک: شرح دعای سحر، ص 3 ـ 4. [41] . مصباح الهدایه، ص 85. [42] . صحیفه امام، ج 5 ، ص 249. [43] . آداب الصلوه، ص 327. 

 

. انتهای پیام /*