پرتال امام خمینی(س): گزیده ای از بیانات حجت الاسلام سیداحمد خمینی در کنفرانس جهانى اهل بیت(ع) (3 خرداد 1369): شکى نیست که علوم اسلامى، بخصوص فقه ما بر پایۀ روایات حضرات ائمه ـ علیهم السلام ـ استوار است، گرچه کتاب و اجماع و عقل در خیلى از زمینه ها داراى نقش مؤثر و غیرقابل تردید است؛ ولى ریزه کاریهاى مطرح شده از علوم بخصوص فقه، نشأت گرفته از اخبار و احادیث روایاتى است که در دوره هاى مختلف از ائمه اطهار ـ سلام اللّه  علیهم ـ صادر شده است. فقیه، کسى است که این روایات را بررسى کرده، صحیح را از سقیم[1] تشخیص داده و روایات متعارض را به صورتى جمع نموده و حکم خدا را از لابه لاى آن دریابد و به مردم و جامعه برساند.

اکثر اختلافات در فتاوى از همین جا نشأت مى گیرد و اکثر اختلاف مبانى نیز ریشه در همین جا دارد. اختلاف در روایات، خود داستانى دارد که شرحش در این مختصر میسر نیست؛ ولى یکى از علل آن به مظلومیت آن بزرگواران و عدم قدرت آنان براى اظهار حق و حقیقت برمى گردد. روشن است که فشار سیاسى و محاصره هرگز اجازه نمى داده است تا ائمه اطهار(ع) مسائل دینى و عقیدتى را بى پرده بیان دارند و گاهى مسائلى را تقیه مطرح مى کردند که اصلاً مورد نظرشان نبوده است. (ما خود این دوره را در زمان شاه تا
حدودى داشته ایم) از طرف دیگر، آن دسته که قدرت را در دست داشتند، براى حکومت ظالمانه خود آنچه را که مفید مى دانسته اند به عنوان حدیث نبوى و حتى خبرهاى ائمه اطهار(ع) نقل مى کردند؛ لذا شیعه براى رسیدن به کلام و دستور ائمه اطهار(ع) ناچار باید به کارشناس فقه مراجعه مى کرد. فقیه همان کارشناس و عالمى است که شیعیان براى رسیدن به آن کلمات، از آنان استمداد مى کنند؛ و درست به همین دلیل است که علما و فقها داراى اعتبارى بس بالا و والا در نزد شیعیان مى باشند، و الاّ فقیه، منهاى خصوصیت روشن کنندگى نظر امام معصوم، با مردم عادى هیچ فرقى ندارد. آنچه فقیه را معتبر و مورد احترام مى کند، از این جهت است که فقیه قال الصادق و قال الباقر ـ علیهما السلام ـ مى گوید و ائمه اطهار(ع) هم که چیزى جز آنچه رسول گرامى خدا ـ صلى اللّه  علیه و آله و سلم ـ به عنوان دین اسلام عرضه داشته بودند نمى فرمایند، پس شیعیان، همان مسلمانان واقعى، عامل به سنت رسول اللّه  مى باشند و على الظاهر در اینکه سنى حقیقى، شیعه است، روایاتى موجود است.

کارشناس فقه، یعنى فقیه در صورتى که از دستورات رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار - علیهم السلام - کناره گیرد، مسلماً به نظراتش نمى شود عمل کرد. البته این سؤال مطرح است که اگر فقیه خود عادل نبود، چرا به نظراتش دیگران عمل نکنند. علت شاید این باشد که وقتى فقیهى عادل نبود و خود عامل نبود، احتمال دارد نظراتش روى هواهاى نفسانى و حبّ دنیا و گرایشات سیاسى تنظیم شده و شکل گرفته است و این زمینه هاى نفسانى و سیاسى، او را از رسیدن به حقیقت نظرات ائمه ـ علیهم السلام ـ بازدارد. البته باز این سؤال است که اگر بعد از رسیدن به نظراتى از عدالت افتاد، دیگر چرا نشود به بیان نظرات عمل کرد. ابتدائاً وجهى غیر از «تعبد» به نظر نمى رسد.

براى بهتر رسیدن به نظر ائمۀ اطهار ـ علیهم السلام ـ مسأله اعلمیت را مطرح مى کنند و «اعلم» بودن در مسأله «تقلید» شکل مى گیرد. از طرف دیگر، از آنجا که فقه شیعه پویاست و فقیه باید براى دریافت نظرات ائمه اطهار(ع) تمامى جهات را در نظر بگیرد، شناخت اوضاع و احوال جهان و تأثیر آن در اجتهاد معنا پیدا مى کند و زمان و مکان جزء هسته مرکزى اجتهاد مى گردد. حضرت امام در این زمینه ها مطالبى فرمودند که متأسفانه هنوز مورد دقت قرار نگرفته است و تا به حال هم هیچ یک از فقهاى عالیقدر به این مسائل اشاره نداشته است.

زمان و مکان از دیدگاه امام، علت و یا شرطى براى تحقق عنوان ثانوى نیست، بلکه این دو عنصر با سایر شرایط و اجزاء موضوع اجتهاد را تشکیل مى دهد و مجتهد را به حقیقت حکم اللّه  مى رساند که عنوان اولى است. به این عبارت حضرت امام توجه بفرمایید:

اما در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزه ها، اینجانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى[2] هستم و تخلف از آن را جایز نمى دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولى این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئله اى که در قدیم داراى حکمى بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدى پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادى و اجتماعى و سیاسى همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است، واقعاً موضوع جدیدى شده است که قهراً حکم جدیدى مى طلبد.[3]

مجتهد، باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براى مردم و جوانان و حتى عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسى اظهارنظر نمى کنم.

آشنایى با روش برخورد با حیله ها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادى، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتى سیاسیون و فرمولهاى دیکته شدۀ آنان و درک موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه دارى و کمونیزم، که در حقیقت استراتژى حکومت بر جهان را ترسیم مى کنند، از ویژگیهاى یک مجتهد جامع است.

یک مجتهد باید زیرکى و هوش و فراست هدایت یک جامعۀ بزرگ اسلامى و حتى غیر اسلامى را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدى که در خور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشد.

این فراز از سخن حضرت امام یکى از مهمترین مسائلى است که امام به آن توجه فرموده اند: روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدى پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادى و اجتماعى و سیاسى همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است، واقعاً موضوع جدیدى شده است که قهراً حکم جدیدى مى طلبد.[4]

توجه به «روابط» در سخن امام ضرورى است؛ چرا که موضوع ظاهراً هیچ تغییرى نکرده است؛ بلکه روابط اقتصادى و یا سیاسى، نقش اصلى را بازى مى کنند. براى شناخت روابط اقتصادى و سیاسى و اجتماعى است که باید مجتهد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. شناخت روابط سیاسى و اقتصادى بر پایۀ شناخت حیله ها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان استوار است. داشتن بصیرت و دید اقتصادى و درک نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه دارى و کمونیسم، بدین جهت از ویژگیهاى مجتهد جامع شمرده مى شود که خود در اصل اجتهاد مؤثرند؛ و الاّ اینها با یکدیگر هیچ سنخیتى ندارند. رسیدگى به عام و خاص و مطلق و مقید چه ربطى به نقش امپریالیسم در امریکاى لاتین و یا نقش کمونیسم در جهان اسلام دارد؛ ولى از آنجا که فقه ما پویاست این روابط، خود هستۀ مرکزى اجتهاد مى شود. این روابط موجب نمى شود که احکام اولیه جاى خود را به احکام ثانویه بدهند، بلکه این روابط موجب مى گردند که موضوع بدون هیچ تغییر ظاهرى اى داراى حکم دیگرى گردد (البته فرضش بسیار مشکل است).

ولى مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که براساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزى کند که وحدت رویّه و عمل ضرورى است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافى نمى باشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلى در زمینۀ اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمى تواند زمام جامعه را به دست گیرد.[5]

پس به نظر امام، مجتهد فردى است که حکومت و جامعه را درست بشناسد و اجتهاد مصطلح در حوزه ها مسلماً باعث شناخت دردهاى حکومت و شناخت جامعه اسلامى نیست؛ چرا که اگر یک فرد، اعلم به علوم معهود حوزه ها باشد، ولى جامعه را نشناسد و مصلحت جامعه را تشخیص ندهد، از آنجا که در این زمینه ها مجتهد نیست، نمى تواند زمام امور جامعه را به دست گیرد. پس، فقیه حوزه در صورتى که فاقد دید سیاسى ـ اجتماعى باشد تنها یک کارشناس باقى مى ماند که زمامدار جامعه مى تواند از او در موارد کارشناسى استفاده کند. کارشناسى است بسیار عزیز که سخن و دستورات ائمه اطهار ـ علیهم السلام - را در اختیار زمامدار مى گذارد. مثلاً در حوزه ها آنچه تا به حال خوانده شده است این است که تعزیرات با قاضى است. ممکن است قاضى اى در یک شهر در مورد جرمى حکمى صادر نماید که اگر کسى دیگر همان جرم را در شهر دیگر انجام داد، حکمى دیگر داشته باشد و یا حتى در همان شهر فرد دیگرى انجام داد، قاضى حکم دیگرى کند؛ ولى زمامدار مى گوید وحدت رویه و عمل ضرورى نظام است. در این صورت تمامى جرمها و جزاها دسته بندى مى شود و با یک حکم در سراسر کشور اجرا مى گردد. پس، کل تعزیرات با یک بخشنامه صورتى خاص به خود مى گیرد.

اینکه وحدت رویه ضرورى است از آنِ زمامدارى است که در امور اجتماعى و سیاسى هم مجتهد است. در این زمینه فقیه غیر سیاسى حقّ چنین حرفى را ندارد که او در حد یک کارشناس باقى مانده است. به این سخن امام توجه بفرمایید: حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفۀ عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشان دهندۀ جنبۀ عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تاگور است.

هدف اساسى این است که ما چگونه مى خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم و همۀ ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبۀ عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.[6]

یک فقیه، کار به پیاده کردن فقه و حل معضلات ندارد. یک فقیه مادامى که در مدرسه است مى گوید معضله به من مربوط نیست، من حکم خدا را مى گویم؛ اما فقیهى که زمامدار است، مى خواهد فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده نماید. مى خواهد براى تمامى معضلات سیاسى، نظامى و اجتماعى جهان اسلام راه حل اسلامى پیدا نماید و مادامى که اینگونه شد، جهان استکبار با او درگیر مى شود؛ و الاّ تا در حد کارشناس و در مدارس علوم اسلامى است، هیچ کس با او هیچ کارى ندارد؛ چرا که فقه، جنبه عینى و عملى پیدا نکرده است.

حال معلوم شد که چرا امام اجتهاد مصطلح در حوزه ها را کافى نمى دانستند. آخر مگر مى شود حکم خدا را بدون ارتباط با مسائل پیچیده اقتصادى امپریالیسم و یا بازیهاى سیاسى جهان استکبار و یا حسابهاى دقیق نظامى و یا ساختار اجتماعى هر جامعه و منطقه فهمید؟ مگر مى شود در گوشه مدرسه بود و مصالح اسلام و مسلمین را در جهان پرآشوب کنونى تشخیص داد؟

مگر امکان دارد بدون شناخت فرهنگ تزویر و توطئه، بدون بصیرت و دید اقتصادى، بدون اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان و بدون شناخت سیاستها و سیاسیون و بدون اطلاع از استراتژى ترسیمى از سوى قطبهاى جهانى، مجتهد واقعى بود؟ حال معلوم شد که چرا امام عزیزمان مرجعیت را از رهبریت جدا کردند.

امروز شما بزرگان در این نقطه به دعوت رهبر عزیزمان جمع شده اید تا مشکلاتتان و مشکلاتمان را براى یکدیگر بازگو کنیم و ببینیم که جهان شیعه و اسلام داراى چه معضلاتى است؟ آنچه به نظر مى رسد، مشکلات جهان اسلام و شیعه چیزى جز عدم درک صحیح مقاصد ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ نیست. اگر اهداف ائمه عزیز ما شناخته شود نه تنها شیعیان ید واحده در مقابل جهان استکبار مى شوند، که برادران اهل سنت ما مى توانند گرد آن دستورات به اتحاد قابل قبولى دست یابند و با این اتحاد هرگز اجازه نخواهیم داد استکبار و نوکران آنان در کشورهاى اسلامى بر امور دنیا و آخرت ما بتازند و هیچ کس هم نتواند جلوى آنان بایستد. بعضى از دستورات اصولى ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ همسو بودن با مستضعفان و محرومان، ایستادگى در مقابل قدرتهاى ظالم، برخورد با فئودالها و سرمایه داران زالوصفت از خدا بیخبر، مستقل بودن در تمامى زمینه ها، دورى از هواهاى نفسانى، اطاعت از امر مولا عامل به دستورات قرآن و رسول است. حال ما معتقدیم که شیعه ائمه اطهار ـ علیهم السلام - هستیم. آیا زندگى ما، فرهنگ
حاکم بر خود و خانواده ما همسو با مستضعفان و محرومان است؟ آیا حاضریم از خود و فرزندان خود کم گذاشته و به فقرا و نیازمندان کمک کنیم؟ صرف شعار به نفع محرومان بدون عمل چیزى است که مورد طعن و لعن قرار گرفته است. اگر ما عامل به دستورات نباشیم، چگونه ادعا مى کنیم که شیعه امیرالمؤمنین هستیم؟ مى شود شیعه على بود، ولى سر سفره هایى نشست که غذاهایى گوناگون آنها را زینت داده است؟ مى شود ادعاى شیعه ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ بودن را کرد، ولى فرزندانمان به بهترین وجه زندگى کنند. از بهترین وسایل استفاده کنند و فرزندان فقرا حسرت یک شب نان سیر خوردن را بکشند؟ مى شود شیعه على بودن را یدک کشید در حالى که برادران مسلمانمان در شهرهاى مختلف و روستاهاى کشورهاى اسلامى با فلاکت زندگى کنند؟ اگر مانند فقرا زندگى کردیم، شیعه ائمه اطهار - علیهم السلام - هستیم و به یکى از اهداف ائمه اطهار - علیهم السلام - رسیده ایم. اگر تعریف و تمجید ولو ناحقّ دلمان را شاد و انتقاد ولو سازنده و درست، روحمان را کدر کرد، مطمئن باشیم که شیعه مولاى متقیان امیرمؤمنان نیستیم. اگر دلمان به غیر خدا اطمینان یافت و اگر براى غیر خدا چیزى را خواستیم، یقیناً شیعه ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ نیستیم.

و همه مى دانیم که این قبیل مسائل با شعار و اطلاعیه و گردهمایى درست نمى شود، باید عمل کرد. باید خمینى شد تا کلامت بوى خوش گفتار ائمه اطهار ـ علیهم السلام - اجمعین را پیدا کند. تا با یک جمله ات شرق و غرب بر خود بلرزد. خمینى باید شد تا با یک جمله ات تمامى پابرهنه هاى کشور اسلامى مان به خیابانها بریزند. خمینى باید شد که به آسانى زهر پذیرش قطعنامه را چون آب، سرکشى و مست از گذشت از خویش، یار را در آغوش کشى.

ما معتقدیم که هدف و مقصود نظاممان بر پایۀ اهداف و آرمانهاى پیامبر عظیم الشأن(ص) و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ استوار گشته است. امروز نظام ما تصمیم دارد و بر این تصمیم عزم خود را جزم کرده است که آنچه را ائمه بزرگوارمان فرموده اند، مو به مو عمل کند و مسلم است که این هدف اوج زیبایى و صفا و محبت و توحید و خداپرستى است که البته ما امروز با آن فاصله داریم.

منبع: مجموعه آثار یادگار امام، ج1، صص 369-376

[1] سقیم: مریض، نادرست، ناصحیح. 

[2] فقه جواهرى: کتاب معروف جواهرالکلام که شرح شرایع محقق است، دایرة‏المعارف فقه شیعه است و هیچ فقیهى خود را بى ‏نیاز از آن نمى‏ داند. این کتاب شریف، توسط شیخ محمد حسن بن شیخ باقر بن عبدالرحیم بن آقا محمد بن ملا عبدالرحیم از ارکان علماى امامیه و از فقهاى برجسته اثنى عشریه تألیف شده است. صاحب جواهر، این کتاب را از 25 سالگى شروع کرد و سى سال بر روى آن زحمت کشید. وى سرانجام در اول شعبان 1266 هـ.‏ق. در نجف اشرف درگذشت. حوزه‏ هاى علمیه که تدریس جواهرالکلام را به خاطر گستردگى مطالب و عناوینش اجتناب ناپذیر مى ‏دانند، فقه متداول در حوزه ‏ها را «فقه جواهرى» مى ‏نامند.

[3] )) صحیفه امام؛ ج 21، ص 289.

 [4] همان‏جا.

 [5] همان؛ ص 177 ـ 178.

 [6] همان؛ ص 289 ـ 290. 

. انتهای پیام /*