پرتال امام خمینی(س): گرچه حقیر قابل نیستم که از بیانات پرمحتواى پایه گذار جمهورى اسلامى که سر تا پاى او آمیخته به محبت به اسلام بود و لذا شهید آیت اللّه صدر ـ رضوان اللّه تعالى علیه ـ فرموده است: ذُوبُوا فى الخمینى فان الخمینى ذاب فى الاسلام (حقاً که باید ذوب شویم در خمینى که در اسلام ذوب شده) استفاده کنم.
چگونه چنین نباشد و حال اینکه 49 سال قبل از این در درس اخلاق با صداى هر چه رساتر فریاد مى زدند: حکومت براى غیر انبیا ـ علیهم السلام ـ باطل است. چگونه چنین نباشد و حال آنکه مرحوم حاج محقق خراسانى، واعظ معروف زمان پهلوى، بعد از نشر کشف الاسرار ـکه در 45 سال پیش؛ یعنى قبل از ورود آیت اللّه بروجردى(قده) [به قم] منتشر شد ـ بر سر منبر مدرسه فیضیه و المدرسة غاصّةً باهلها[1] فرمود: حاج آقا روح اللّه حوزه را زنده کرد.
چگونه چنین نباشد و حال اینکه در سال 42 ﻫ.ش. مختصر توهینى که به مرحوم آیت اللّه حاج سید احمد خوانسارى(قده) از طرف دستگاه جبار شده بود، در بین نماز مغرب و عشائى که در منزل خود اقامه جماعت مى نمود با صداى بلند فریاد مى زد: کارد بیاورید و این جگر مرا در بیاورید که چرا به این سید هشتاد ساله توهین کردند.
چگونه چنین نباشد حال اینکه در سخنرانی ها که در مسجد اعظم مى فرمودند؛ یکى از جملات [ایشان] خطاب به شاه مخلوع این بود: اگر نصایح علما را گوش نمى دهى گوشَت را مى گیریم از مملکت بیرونت مى کنیم؛ و همۀ ما که دورادور این بزرگوار را مى دیدیم لبخند یا ریشخند مى زدیم.
چگونه چنین نباشد و حال آنکه در همان سال 42 فرماندار آن زمان بدون اطلاع آقا در میان جمعیت به منزل ایشان رفته بود، در مسجد که مملو از جمعیت بود با شدت فرمودند: من اگر مىدانستم فرماندار آمده منزل من، دستور مى دادم طلبه ها با چکمه او را له کنند و ما همه خندیدیم؛ و به ایشان عرض کردند: طلبه ها نعلین دارند نه چکمه؛ فرمود: بى اختیار شده بودم و... .
این همه بى پروا و بى پرده سخن گفتن شاهد بر این است که ایشان غیر خداوند ـتبارک و تعالى ـ را پشت پرده مى دید و خدا را بى پرده مى دید.
اینک براى اینکه حقیر بى بهره نباشم از این فوز عظیم که عبارت است از نشر آثار نابغه کم نظیر در قرون اخیر یا بى نظیر، چند جمله اى را که در نظر دارم عرضه مى دارم.
از درس اخلاق در زیر کتابخانۀ مدرسۀ فیضیه، روزهاى پنجشنبه و جمعه یک ساعت به غروب قبل از آمدن آیت اللّه العظمى بروجردى به قم و بعد از آمدن ایشان چند مطلب از بیانات دُرربار ایشان در نظر دارم اعم از درس
اخلاق و غیره:
(1) «تمام احکام اسلام اعم از محرمات، واجبات و مکروهات و مستحبات حتى مسواک کردن، براى تکمیل روح و تهذیب نفس است و مى فرمودند: مسواک دوازده خصلت دارد؛ یکى از آنها زیادتى ثواب صلاة وصوم است». حقیر عرض مى کنم معلوم است مادیگراها این مطلب را از ایشان نمى پذیرند؛ چون آنها معرفت اللّه را هم براى تقویت حرام خود مى دانند.
(2) مى فرمودند: تمام مواعظ انبیا ـ علیهمالسلام ـ را خداوند تبارک و تعالى در این آیه شریفه گنجانده است: «قُل اِنَّما أَعِظُکُم بِواحِدةٍ اَن تقومُوا ِللّه مثنىٰ و فُراداً».
(3) هر وقت در درس اخلاق اسم مبارک خداوند ـ تبارک و تعالى ـ را مى برد کانه چیزى گلوگیرش مى شد و نمى توانست کلام خود را بلاواسطه دنبال کند. به نظر حقیر گویا ایشان مشمول این آیه شریفه بود: «اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذَا ذُکِرَ اللّه ُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال/آیه2).
(4) در مقام بیان فشارهاى پهلوى به اهل علم مى فرمودند: ما بعد از نماز مغرب و عشا با چراغ فانوس مى رفتیم در باغات مباحثه کنیم که پاسبان شبانه نیاید بگوید: جواز عمامه ات کو؟
(5) براى اینکه امثال بنده را تشویق کنند به تماس گرفتن با علماى شهرها و روستاها، فرموده بودند که هر کس هر عالمى را مى شناسد نامه بنویسد براى او که آرام نگیرد. یک روز حقیر به محضرشان رسیدم فرمودند: من امشب تا نصف ساعت از شب گذشته بود نامه مى نوشتم براى علماى شهرستانها که آرام نگیرند و مردم را بیدار کنند.
(6) در درس اخلاق مى فرمودند: روبه رو شدن پیغمبر اکرم ـ صلى اللّه علیه و آله ـ با امثال ابوجهل ها و ابى لهب ها در نظر شریف پیامبر گرامى یک نحوه گناهى بود و لذا مى فرمود: اِنُّه لَیُغانَ عَلىٰ قَلْبى وَ اِنّى لأسْتَغْفِرِاللّه فى کُلِّ یَومٍ سَبْعینَ مَرَّةً.[2]
(7) مرحوم آیت اللّه سید مصطفى خوانسارى، اواخر به حضرت امام زیاد اظهار ارادت مى کرد مى گفت: نه خیال کنید امام حالا چنین شده در سن جوانى هم شدیدالغیرة بود و یک داستان به نحو اختصار نقل مى کرد:
زمانى که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در اراک بود، با ایشان به اراک مىرفتیم، میان اتوبوس افسرى با یک زن بی حجاب بود و آن افسر با او مشغول بود تا رسیدیم به قهوه خانه؛ ماشین را نگه داشت؛ هنگام پیاده شدن،
حاج آقاروح اللّه، کمربند افسر را گرفت و کشان کشان مى برد و مى گفت: تو افسر خائنى هستى، باید به پاسگاه تحویلت دهم که این نشانه افسرى را از تو بگیرند، او عقلش نمى رسد، تو چرا خیانت مى کنى؟ (در حالى که آقاى حاج آقا روح اللّه بیش از هجده سال نداشت).
عالم بزرگوار مرجع شیعیان، جعفر کاشفالغطاء ـ علیه الرحمة ـ فقط اذن جهاد داده بود (بدون اینکه حبسى یا زجرى و یا تبعیدى و یا تهمت هاى ناروایى و... ببیند یا بشنود) عربها در نجف اشرف چندین سال فرزندان او را نسل به نسل احترام مى کردند و بنا بر نقلى هر وقت از در خانۀ او عبور مى کردند آن در را مى بوسیدند و مى گفتند: «هذا باب الشیخ» از این مجمل، مفصل را باید درک کرد. ما کجا توانایى قدردانى از حضرت امام را داریم؟ خداوند عالم خودش مى داند که در اوایل نهضت روحانیت (سال42) چه زجرها و چه تهمتها از ناحیه ساواک و ساواکی ها که ندیدند؟ اجر و پاداش او را غیر از خداى جهان کسى نمى تواند بدهد.
منبع: صحیفه دل، ج2، ص 45-50
[1]. یعنى در حالیکه مدرسه مملو از جمعیت بود.
[2]. بدرستى که دیدن آدمهایى (مثل ابوجهل و...) کدورتى در قلب من ایجاد مى کند و من هر آینه در هر روز هفتاد بار استغفار مى جویم. (مستدرک الوسائل؛ «کتاب الصلوة»، «ابواب الذکر»؛ باب 22، حدیث1).
.
انتهای پیام /*