پرتال امام خمینی(س)-سردار اسماعیل کوثرى: اواخر مرداد 1358 بود که فرمان حضرت امام براى خاتمه دادن به غائله پاوه صادر شد بچه هاى سپاه از پادگان ولیعصر به طرف کردستان اعزام مى شدند. من هم تصمیم گرفتم که کمیته را رها کرده و به طرف مجموعه سپاه بروم تا به کردستان اعزام شوم. این پیام بین بچه حزب اللهى ها و حتى برادران ارتشى ولوله اى ایجاد کرده بود. هر کس خود را موظف به اجراى آن مى دید و براى جامه عمل پوشاندن به آن تلاش مى کرد. یادم مى آید بعضى برادران براى رفتن به پاوه با موتور سیکلت حرکت کرده بودند. این موضوع نشانگر تأثیر شگرف و نفوذ فوق العاده پیام و کلام ایشان است که حتى تا عمق جانها نفوذ مى کرد و ما اثر این کلام را در روزهاى پیروزى انقلاب و زمان تسخیر کلانترى ها و اعلام حکومت نظامى طاغوت و توجه نکردن مردم با توجه به پیام امام دیده بودیم، امّا آن زمان که شناخت بیشترى نسبت به ایشان حاصل آمده بود، این تأثیر را بسیار قوى تر احساس مى کردیم. غائله پاوه خاتمه داده شد. براى ادامه سرکوب ضد انقلاب به مهاباد مراجعه کردیم. مدتى را درون کاخ جوانان آنجا که چسبیده به پادگان است در محاصره صد در صد قرار گرفتیم. انتقال نیروها از راه زمینى مقدور نبود و بوسیله هلیکوپتر تا مثلاً ارومیه رفت و آمد مى کردیم. ما از اواخر شهریور به آنجا رفته بودیم. 26 آبان ماه بود که پیام حضرت امام خطاب به برادران و خواهران کُرد مسلمان صادر شد. در آن پیام مطرود بودن حزب دموکرات کردستان و دیگر ایادى  استکبار براى مردم مطرح شده بود. تأثیر این پیام روى نیروهاى انقلاب که در محاصره بودند، فوق العاده بود. واقعاً وقتى آدم رمز ماندگارى و استقامت بچه ها را جستجو مى کند، علاقه به امام، تأثیر بیان و کلام ایشان، نفوذ معنوى فوق العاده آن بزرگوار را تا عمق جان رزمندگان مشاهده مى نماید. تا آنجا که حتى حاضر بودند جان خود را بر سر این پیمان ببازند.

نگاه حکیمانه امام

اوائل جنگ بود. به تناسب شغل، اطلاعات و اخبار مربوط به پیشروى نیروهاى عراقى، بمباران شهرها و مناطق مسکونى، سقوط شهرها و جاهاى دیگر به دست ما مى رسید. در این گیرودار موضوعى که خیلى عجیب و غیر قابل باور به نظر مى آمد، برخورد حضرت امام با این موضوع بود. وى در نهایت صبر و صلابت و سعه صدر آینده نگرى خاص خودشان مى فرمودند: «چیزى نیست ... دزدى آمده است... .» یا مى فرمودند: ما آنچنان سیلى به گوش صدام و حزب بعث عفلقى بزنیم و ...، در آن شرایط بیان این مطالب عجیب به نظر مى رسید، اما مرور زمان آشکار ساخت که آن بزرگوار با چه درایت و آینده نگرى با مسائل برخورد داشته و با چه نگاه حکیمانه اى به موضوعات مى نگریسته است.

دستى از سر لطف

بعد از عملیات بیت المقدس با فرماندهان جبهه هاى دفاع مقدس که عمدتاً بچه هاى سپاه بودند، خدمتشان رسیدیم. یادشان به خیر، سردار سرلشکر حاج  احمد متوسلیان و شهید همت هم حضور داشتند. متأسفانه من به علت گیرافتادن در ترافیک با تأخیر و زمانى رسیدیم که صحبت هاى حضرت امام داشت تمام مى شد. نزدیکى آن حضرت و جلو پاى ایشان جاى خالى بود. همانجا نشستم. آن بزرگوار نصایحى فرموده و در حق رزمنده ها دعا کردند. در موقع دستبوسى هول شده بودم و نمى دانستم چگونه دست ایشان را ببوسم. حضرت امام از سر لطف دستى بر سرم کشیدند که خدا مى داند چه حالتى به من دست داد. اخلاص و تعبد آن بزرگوار به درگاه حضرت حق و ابراز لطف و محبتى که به طور یکسان نسبت به همه و بدون تبعیض روا داشتند، بسیار آموزنده بود.

معجزه کلام امام

نفوذ کلام امام و تأثیر پیام هاى حضرت امام بر رزمندگان و در نتیجه در صحنه هاى نبرد آثارى معجزه آسا داشت. بعضاً اتفاق مى افتاد که یک پیام کوتاه آن حضرت به اندازه سه ـ چهار لشکر عملیاتى قوت قلب ایجاد مى کرد. یادم مى آید بعد از عملیات والفجر 8 ـ فتح فاو ـ عراق با شیوۀ به اصطلاح «دفاع متحرک» موفق شد بعضى مناطق و از جمله مهران را مجدداً به تصرف در آورد. پس از آن صدام گفته بود که مهران در مقابل فاو؛ اگر ایرانى ها فاو را رها کنند، ما هم مهران را رها خواهیم ساخت.

در جلسه اى سردار رضایى مطرح کرد که امام فرموده است: مهران چه شد؟ چرا مهران آزاد نشد؟ جمله کوتاه و در همین حد بود. در موقع رسیدن یک چنین پیامهایى از جانب امام به بچه ها، واقعاً وضع عوض مى شد. آنها از رفتن مرخصى صرف نظر کرده و دنبال اجراى فرمان امام برمى آمدند. قبلاً هم در عملیات بیت المقدس، بدر و ... تأثیر شگرف این پیامها را تجربه کرده بودیم. توان و انرژى حاصل از این پیامها در تحلیلهاى مادى نمى گنجد. قوت و قدرت حاصل از آن غیر لطف خداوند و قدرت الهى چیز دیگرى نمى توانست باشد تا بتواند این همه آثار و نتایج به بار آورد. مثلاً در همین عملیات کربلاى 1 و آزادسازى مهران که بعد از چندین عملیات صورت گرفت، ما نیروى لازم را نداشتیم. نیروى عملیاتى به اندازه 31 برآورد رزمندگان مورد لزوم بود. بالاخره عملیات انجام شد . احساس مسئولیت نیروها براى انجام پیام امام و نیز روحیه عالى حاصل از این پیام باعث شد که با کمترین تلفات و با سهولت، بیشترین ضربه را به دشمن زده و علاوه بر مهران، ارتفاعات قلاویزان را هم که تا قبل از این عملیات به صورت دژ تسخیر ناپذیرى در آمده بود، آزاد کردیم.

حتى روزهاى آخر جنگ هم که عراق فشارهایى وارد مى کرد و نیز زمانى که در عملیات موفقیت هاى به دست نمى آمد، با صبر و متانت خاص خود، پیام صادر کرده و یا صحبت هایى ایراد مى کردند که بسیار دلگرم کننده و آرامش بخش بود و راه و مسیر را به درستى ترسیم مى کرد.

تأثیر مطلوب توصیه هاى امام در جبهه ها

بعد از عملیات کربلاى 1 خدمت حضرت امام رسیدیم. محل ملاقات همان اتاق ساده و محقرى بود که آن بزرگوار معمولاً آنجا مى نشستند، با آن بالکن بسیار کوچک. تعجب آور بود که آن وجود شریف با حالیکه همیشه در آن مکان حضور داشتند، اما صحبت و کلامشان جورى بود که گویى در صحنه هاى جنگ حضور داشته اند. در همان جلسه فرمودند که شما دشمن را رها نکنید. «شما در جبهه ها هیچ نگذارید آرامش پیدا کند دشمن»[1] ولو با عملیات ایذائى هم که شده است او را آزاد نگذارید که به تجهیز خود و تجدید قوا خواهد پرداخت. البته این مسأله توسط فرماندهان جدى گرفته شد و تأثیرات مطلوبى را به دنبال داشت.

تأثیر دیدار امام

در مرحله اى از عملیات کربلاى 5، در غرب کانال ماهى و شرق بصره، نیروهاى لشکر 21 حضرت رسول (ص) تحت فشار شدیدى قرار داشتند. تعداد محرومین و شهداء نسبتاً زیاد بود. گر چه مدت تقریباً دو ماهى بود که نیروها به مرخصى نرفته و سختى هاى زیادى را متحمل شده بودند، اما پایمردى و تلاش آنها بسیار قابل تحسین بود. به پاداش این کار رزمندگان، ترتیب ملاقاتى با حضرت امام براى آنها داده شد. جریان کار از این قرار بود که روز پنجم فروردین 1366 توسط حاج سید احمد آقا و آقاى توسلى درخواست خود را مطرح کردیم. تعطیلات عید نوروز بود و همه در حال استراحت. ملاقاتهاى رسمى هم همه تعطیل بود. با همه اینها وقتى که حضرت امام با درخواست ملاقات رزمنده ها مواجه شدند، با آغوش باز پذیرفتند. این همه لطف و محبت نسبت به رزمنده ها براى ما هم بسیار تعجب آور بود. خلاصه روز ششم فروردین خدمت ایشان رسیدیم. گزارش اوضاع و احوال لشکر و آمادگى بسیجى ها و سپاهیان را براى ایستادگى و جانبازى به حضورشان ارائه کردیم. آن بزرگوار بسیار خوشحال شده و لطف و محبت خاصى ابراز داشتند.

عشق و علاقه بین امام و رزمندگان دو طرفه بود و با هر دیدار امام گویى جانى تازه در کالبدها دمید مى شد و تمام خستگى ها از تنها زدوده مى گردید. در جبهه و در کوران عملیات و در هر حالت اگر رزمندگان کسى را مى دیدند که احتمال مى دادند به ملاقات حضرت امام برود، سلام خود را به حضور آن بزرگوار تقدیم مى داشتند و دیگر ذکرى و حرفى از خانواده هاى خود نداشتند.

لذت دیدار امام

لذت دیدار امام قابل توصیف نیست. گر چه همه ما با توجه به سن و سال آن بزرگوار تصمیم داشتیم که در ملاقات ها این موضوع را در نظر داشته باشیم امّا در حضور ایشان گویى همه را فراموش مى کردیم. ما که دلمان نمى خواست این جلسات به انتها برسد. احساس مى کردیم که حضرت امام با توجه به لطفى که به رزمندگان دارند، براى به پایان بردن جلسات شتابى ندارند. موقعى که بچه ها را مى دیدند، خندۀ عجیبى بر چهره اشان نقش مى بست و بسیار خوشحال مى شدند. شادى ملاقات کنندگان را خدا مى داند که در چه حدى بود. آنها از این که فرماندهى با این خصوصیات و با این محبوبیت را در میان خود دارند، سر از پا نمى شناختند. فرماندهى که واقعاً در دنیا نظیر ندارد و با صداقت و صفا با مردم خود حرف مى زند.

منبع: امام و دفاع مقدس، (خاطراتى از رزمندگان و فرماندهان سپاه اسلام)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(س)،  صص 133-139



[1] صحیفه امام، ج‏20، ص: 80 

. انتهای پیام /*