پرتال امام خمینی(س): در شناخت اخلاق اجتماعى حضرت امام، از جمله در باب نقد، ناگزیر از رجوع به حوزه درس و بحث ایشان در نجف و قم خواهیم بود. چنان  که دانش آموختگان مکتب امام یادآور گشته اند، ایشان در نقد آرا و آثار بزرگان فقه و اصول، بسا حریم شکنى هاى شگفت انگیز[دقت شود حرمت شکنی، نه]  و در عین حال تحول زا داشته است. معظم له در یکى از نشست هاى آموزشى خود، در پاسخ یکى از شاگردان می گوید: ما کارى به شخص نداریم. این حرف از هر کسى که باشد، این اشکالات به آن وارد است.[1]

بدین سان، امام در حلقه درسى اش به طلبه ها می آموخت که شیوه درست نقد، همان نقد اقوال است نه نقد اشخاص. و در نقد اقوال نیز نباید مجذوب شهرت و عظمت گوینده شد و پرواى تأمل در درست یا نادرست بودن نظریه اى را از دست داد. بى گمان این همه از عهده کسى بر می آید که به حقیقت نقد علمى و فلسفه آن پى برده باشد. در رازجویى تعمق ها و بارورى درس هاى حوزوى حضرت امام، بى شک باید حسابى براى نقادى و گریز از تقلید گشود که بسیارى ابواب علم و تحقیق را به روى طالبان حقیقت و تحول، در قالب ها بسته است.

مرحوم آیت الله محمدهادى معرفت، در این باره، خاطره اى از امام خمینى در نجف اشرف دارد که روشنگر این بعد شخصیتى و اخلاقى معظم له است.

از همان ابتدا که امام به نجف تشریف آوردند و از ایشان خواهش شد که درس را شروع بفرمایند، این سؤال را کردند که «بیشتر روى قواعد بحث کنیم، یا روى روایات و نقل اقوال؟» همۀ رفقا به اتفاق گفتند که: «ما بیشتر مایلیم از قواعد شروع کنیم.» یعنى همان کارى که شیخ در کتاب مکاسب کرده است... آن وقت ایشان [امام] تحولى در نجف ـ حداقل در ما ـ ایجاد کردند و موجب شیفتگى ما به خودشان شدند که روز به روز بیشتر می شد. مسأله اقوال بزرگان در فقه، به عنوان حریمى مقدس بود. مثلاً اگر می گفتیم «این نظریه مرحوم نائینى است»، براى دلیل کافى بود. این قدر مسأله شخصیت بر آراء اثر می گذاشت. این در واقع فقه را از صورت تحقیقى به صورت تقلیدى در می آورد. امام یک تحول ایجاد کردند؛ یعنى راه مناقشه در کلام بزرگان را باز کردند و حریم را شکستند و به عالم تحقیق و فقاهت این درس را دادند که باید حریم کلام بزرگان را شکست.[2]

گفتنى است که امام خمینى به رغم گرایش فوق العاده به نقد سخن بزرگان ـ که به منظور کشف حقیقت و خروج از ورطه تقلید کورکورانه صورت می گرفت ـ حرمت آنان و زحماتشان را نگه می داشت؛ زیرا اخلاق نقد براى امام یک ارزش اجتناب ناپذیر بود و هیچ گاه خارج از چارچوب مبانى اخلاقى اسلام به نقد و نظر پیرامون آراء اکابر شیعه در فقه و اصول نمی پرداخت. آیت الله محمد امامى کاشانى در این باره چنین می گوید:

حضرت امام در احترام نسبت به بزرگان، علما و فقها سعى بسیار داشتند و در تکریم و تعظیم آنان می کوشیدند و بزرگان را با عظمت یاد می کردند... هنگام تدریس، وقتى که حرف ها و سخنان شخصیت ها را نقل می کردند و می خواستند سخنان بزرگان فقه و اصول و فلسفه را رد کنند، با احترام رد می کردند. این طور نبود که مثلاً بگویند ایشان نفهمیده یا توجه نکرده است.[3]
وقتى حضرت امام خود را از کاربرد عبارت هایى حاکى از غرور یا اهانت و کوچک نمایى پیشینیانِ دانش و اندیشه، دور و پیراسته نگه می دارند، چه نتیجه اى باید گرفت؟ این همه، بى تردید از کمال اخلاقى ایشان حکایت دارد که در حوزه نقادى نیز جلوه گر و پندآموز گشته است. به هر حال نقد کردن آسان است، اما اخلاقى نقد کردن دشوار. و ما امروز گرفتار فقر اخلاقى در حوزه انتقادهاى علمى و فرهنگى و سیاسى و اجتماعى هستیم. بسا نقدها که بر اثر گسیختگى زبان و روان نقدکننده از ایمان و اخلاق الهى، تفرقه افکنده و اعتبار و منزلت خدمت گزارانى از عرصه فرهنگ و سیاست را به بازى گرفته است.

آزاداندیشى امام خمینى

ممکن است تصور شود که امام; نسبت به آثار بزرگان حالت نقادى داشت و در نشست هاى علمى خود با طلبه ها، طریق هر گونه بحث و نظر عالمانه را مسدود کرده بود. در حالى که به اعتراف شاگردان او چنین روشى وجود نداشته و حضرت امام براى همه شرکت کنندگان در درس خود، حق سؤال قائل بود. رویه امام نشانگر آن است که ایشان خواستار آزاداندیشى دانش آموختگان خود بود، نه تحمیل و دیکته آراى فقهى و اصولى و فلسفى خویش. بنابراین، می توان گفت که اساساً نقد و نقدپذیرى در زندگى و سیره امام خمینى، جایگاهى در خور مشاهده و الهام داشته است.

آیت الله عمید زنجانى می گوید:

یکى از ابعادى که امام در نجف مطرح کردند و براى حوزه نجف تازگى داشت، انتقاد در فقه بود. معمولاً در نجف شخصیت ها ارزش عمده اى داشتند؛ یعنى اول مسأله شاخص بودن مطرح بود و بعد نوبت می رسید به ادله، ولى امام این سد را شکستند. ... بسیارى از فضلا تعجب می کردند که امام سخن آن ها را با دقت گوش می دهند و جواب می دهند. در صورتى که در بعضى از درس هایى که ما حضور پیدا می کردیم هیچ کس حق سؤال نداشت، به بهانۀ این که وقت درس، مشترک و مال همه است، کسى نمی توانست ایراد و اشکالى را مطرح بکند.[4]

ناگفته پیدا است که امام; پرورش یافته اساتید وارسته اى همچون مرحوم آیت الله شاه آبادى بوده و آرام آرام شایستگى هاى اخلاقى، به ویژه در حوزه ارتباط هاى علمى را کسب کرده است. شنیدنى است که ایشان
از استاد خود نقل می کند که:

یک بار امام از استادشان نقل می کردند که تقریرات درس را کسى آورده بود خدمت ایشان. فرموده بودند که این ها همه مطالب من است، پس مطالب خودت کو؟! تو چه نوشته اى؟ و اگر مطلبى از خودت نداشتى لااقل در این زیر، بد و بیراهى می گفتى تا خودت را آنجا نشان بدهى![5]

گفته اند که امام خمینى به منظور تشویق شاگردان خویش در جهت تحقیق و نوآورى هاى فقهى چنین می فرمود:

روضه خوانى نیست! چرا به مطالبى که من می گویم اعتراض و اشکال نمی کنید؟[6]

یا این که:

مجلس درس و بحث است، مجلس وعظ و خطابه نیست! چرا ساکت هستید و حرف نمی زنید.[7]

و نیز:

اینجا مجلس درس است، خاصیت درس این است که کسى اشکال کند، ایراد بگیرد و اظهار نظر بکند.[8]

نکته اى که دریغ است مطرح نشود، این است که حضرت امام، نه فقط در حلقه هاى آموزشى و پرورشى حوزه قم و نجف، بلکه در عرصه رهبرى سیاسى و انقلابى نیز همین شیوه متعالى را دنبال می کرد؛ یعنى نمی توان از مسئولان نظام، کسى را سراغ گرفت که خاطره اى مغایر با نقدگرایى و نقدپذیرى امام; داشته باشد. او در عین حال که در مواضع اجتماعى و دینى، صلابت و قاطعیت از خود نشان می داد، کسى را از اظهارنظر باز نمی داشت و نظر مقبول و عادلانه دیگران را رد نمی نمود. در پاریس هم، ایشان سران احزاب و جنبش هاى سیاسى و مذهبى را براى دیدار و گفت وگو پیرامون کشور و تغییر رژیم می پذیرفت و به آنان مجال طرح آراى خود را می داد؛ یعنى امام خمینى هیچ گاه از شنیدن نظر مخالف برآشفته نمی شد، بلکه به تحلیل آن می پرداخت و بطلان و عدم بطلان آن را یادآور می گشت.

منبع: اصول اخلاق اجتماعى اسلام از منظر امام خمینى، ابوالفضل هدایتى، صص 144-149


[1]. برداشت‌هایى از سیره امام خمینى، ج 5، ص 108.[2]. پا به پاى آفتاب، ج 5، ص 212.[3]. همان، ج 3، ص 254.[4]. سلسلة موى دوست، ص 160 ـ 161.[5]. سرگذشت‌هاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى، ج 5، ص 137.[6]. همان، ص 86.[7]. همان، ج 2، ص 25.[8]. برداشت‌هایى از سیره امام خمینى، ج 5، ص 87.

. انتهای پیام /*