محضر پُر فیض

حدود سالهای 79 ـ 78[1] قمری که از نجف اشرف به ایران آمدم، در درس حضرت امام(س) در مسجد سلماسی قم شرکت کردم. اولین زیارت من از ایشان آنجا بود که هم وقار آن حضرت و هم عظمت جلسۀ درسشان که در آن وقت به جز درس مرحوم آیت اللّه  بروجردی نظیر نداشت، مرا تحت تأثیر قرار داد. سابقه معرفی من به ایشان یکی سال اول نهضت بود که با مرحوم پدرم که خدمت حضرت امام معروف بود، در قم به زیارت ایشان رفتم و بوسیله ایشان معرفی شدم. همچنین در رواق مطهر حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام، در ابتدای ورود آن حضرت به عراق از سفر تبعیدی به ترکیه، توسط مرحوم آیت اللّه  حاج مصطفی خمینی رحمة اللّه  علیه معرفی شدم و با اولین دستبوسی در آن مکان مقدس با ایشان بیعت نمودم؛ ولی سابقۀ آشنایی واقعی من با ایشان، از همین تاریخ است که از نجف اشرف به استقبال رفته بودم و در رکاب ایشان در رفتن به سامرا و پس از مراجعت به کاظمین و کربلا و بعد از یک هفته به نجف اشرف، افتخار حضور داشتم. و در نجف هم در زمرۀ خدمتگزاران ایشان در آمدم. و در بیت شریف و درس و بعضی مجالس دیگر استفاده شایانی می کردم و عقیده ام این شد که لطف الهی شامل حال ما شده که در آن زمان محضر مبارک ایشان را درک کرده ایم و عقیده داشتم که اگر درک این محضر نبود، من از نجف بهره ای نداشتم.

 جاذبه ملکوتی

خاطره ای که در زیارت کاظمین از آن عزیز راحل دارم این است که چون ما شب به کاظمین رسیدیم، در آن وقت حضرت امام خواب بودند. بنابراین گفته شد که برنامه آن حضرت این است که صبح به حرم مشرف شوند. ما هم شب را جای دیگری در هتل گذراندیم. قبل از اذان صبح به عشق زیارت ایشان از هتل بیرون آمدم و به حرم مشرف شدم و هر چه انتظار کشیدم، امام تشریف نیاوردند. من نماز صبح را خواندم و از شدت خستگی و غلبۀ خواب مجبور شدم از حرم بیرون بیایم و در خیابان قدم بزنم. نزدیک طلوع آفتاب که به حرم برگشتم و در انتظار بودم، چشمم به جمال محمدی(ص) آن حضرت در رواق مطهر افتاد. ایشان جلو بودند و مرحوم حاج مصطفی چند متر عقبتر همراه ایشان می آمد. کسی دیگر نبود. و من عاجزم از بیان اینکه چگونه من و سایر علاقه مندانی که در آن مکان شریف بودند، تحت تأثیر جاذبه ملکوتی آن بزرگوار قرار گرفتیم.

 دقت و مداومت در انجام عبادات

من تا حدودی شاهد برخی از عبادات حضرت امام بوده ام. چیزی که برای من قابل توجه بود، یکی مداومت در عمل و دیگری دقت در انجام عبادات مطابق دستورات وارده بدون کم و زیاد بود.

 زیارات همیشگی با کیفیت طولانی

حضرت امام(س) تقریباً هر شب در ساعت معین حرم حضرت امیر علیه السلام مشرف می شدند. اوقات زیارتی حضرت سیدالشهدا علیه السلام[2] هم به کربلا می رفتند. این عمل یک برنامۀ مرتب و همیشگی بود. در نوع زیارتهایی که مشرف می شدند، زیارت جامعه کبیره را می خواندند. حتی من نظرم هست که در سرداب مقدس سامرا هم زیارت جامعه خواندند. در دهه عاشورا هر روز حرم می رفتند و زیارت عاشورا را با کیفیت طولانی آن در حرم مطهر می خواندند.

وضوی امام

من دو مرتبه وضو گرفتن امام عزیز را دیده ام. درست مثل وضوی پیغمبر اکرم(ص) که در اخبار بیانیه ذکر شده است. فقط برای هر یک از صورت و دستها، به یک مشت آب اکتفا می نمودند و با یک مرتبه شستن وضو می گرفتند. در مقام فتوی هم برخلاف بسیاری از مجتهدین می فرمودند: بیش از یک مرتبه شستن استحباب ندارد و افضل وضوها وضوی پیغمبر اکرم(ص) است که با یک مشت آب و یک مرتبه شستن وضو می گرفتند.

جدیت در عبادات و مستحبات

چیزی که برای من خاطره شده است، این است که در ماه مبارک رمضان در فصل گرمای نجف اشرف، حضرت امام(س) برای نماز جماعت ظهر و عصر با زبان روزه به مدرسه مرحوم آیت اللّه  بروجردی تشریف می آوردند و هر روز، اول هشت رکعت نوافل ظهر را می خواندند و بعد نماز ظهر را با اذان و اقامه به طوری نسبتاً طولانی اقامه می کردند. بعد از تعقیب نماز ظهر، هشت رکعت نوافل عصر را می خواندند و سپس نماز عصر را با اذان و اقامه همانند نماز ظهر به جا می آوردند و بعد از خواندن تعقیبات به منزل تشریف می بردند. این کار در آن سن و سال و آن هوای گرم و آن حالت بخصوص حال روزه، کار آسانی نیست، حتی جوانها هم موفق نیستند. اما ایشان با اقبال تمام اینگونه جدیت در عبادت می کردند که خود سبب تربیت طلاب هم می شدند و می دیدیم بعضی که حال بیش از نماز واجب را نداشتند، از آن حضرت تبعیت می کردند و در آن وقت نوافل را می خواندند. این کیفیت کار مربوط به روزهای غیر جمعه بود. در روزهای جمعه نوافل را در منزل می خواندند و در مدرسه بدون خواندن نافله، دو نماز را جمع می کردند و اجازه اذان برای نماز عصر نمی دادند. این کاشف دقت آن بزرگوار در انجام عبادات، مطابق دستور موظف است.

صلاح حال، نه استخاره

وقتی کسی از امام تقاضای استخاره می کرد، گاهی با تسبیح و گاهی با قرآن به همین طور که معمول است، استخاره می فرمودند؛ ولی در مورد کارهای خودشان من خاطره ای دارم که وقتی رفقای نجف از ایشان
درخواست کردند که درس اصول را شروع فرمایند، ایشان موافقت نمی فرمودند. یکی از رفقا عرض کرد آقا استخاره بفرمایید، اگر خوب بود شروع کنید؛ ایشان در جواب فرمودند استخاره چیست؟ من باید حال خودم را ملاحظه کنم که می توانم بپذیرم یا نه. و بالاخره نپذیرفتند.

مُعجزۀ قیام

در مورد امور خارق العاده از امام عزیز، نیازی به ذکر امور جزئیه نیست. تمام جریانات زندگی آن حضرت خارق العاده است. ایشان مؤید من عنداللّه  بودند. با کدام موازین عادیه این امر می سازد که شخصی بدون هیچ سلاحی یک تنه از گوشه ای در قم قیام کند و این طور که همه دیدیم دنیا را به حیرت وا دارد؟ آن هم با ویژگی خاصی که وقتی به نظر من می آمد که آقایان دیگر را اطرافیان حفظ می کردند  و اطرافیان مواظب بودند که از آقا خطا و اشتباه سر نزند، بالعکس امام که ایشان حافظ خطاها و اشتباهات رفقا بودند. موفقیت با این وضع و آن گرفتاریهای بزرگ از ناحیه دشمنان و دوستان خارجی با موازین عادی سازگار نیست و از امور خارق العاده است.

مخالفت قاطع با عناوین و القاب

وقتی تحریرالوسیله در نجف اشرف چاپ شد(چاپ اول)، مطابق مرسوم نجف، پشت جلد القابی از قبیل آیت اللّه  العظمی و زعیم الحوزات العلمیه و از این طور عبارات نوشته شد. این هم چیز تازه ای نبود و کسی هم تقصیری نداشت و همان طور که برای همه مراجع عمل می شد، چاپخانه و متصدیان عمل کرده بودند.

وقتی حضرت امام متوجه شدند که پشت جلد تحریرالوسیله این القاب ذکر شده است، با کمال قاطعیت از توزیع آن منع فرمودند و دستور فرمودند که باید القاب برداشته شود. بالاخره دست اندرکاران مجبور شدند چیزی از چاپخانه تهیه کنند و روی این القاب بزنند به طوری که خط زده شده و هیچ خوانده نشود و این کار انجام شد و الان تحریرالوسیله های چاپ اول اینطور است و از پشت جلد آن معلوم است که چیزی نوشته شده و خط خورده است.

تمجید از طلاب در رد قرآن آریامهری

حضرت امام وقتی به نجف مشرف شدند، به تقاضای طلاب و متصدیان ذیربط، برای نماز جماعت به مدرسه مرحوم آقای بروجردی تشریف می آوردند. در آن وقت من از طلبه های آن مدرسه بودم. شور و شوق عجیبی در طلبه های مدرسه پیدا شده بود. به حدی که در آن موقع قرآن آریامهر را که به کتابخانه مدرسه داده بودند، طلبه ها به هر زحمتی که بود، آن را از کتابخانه گرفته و به کنسولگری ایران در کربلا بردند و رد کردند. یادم می آید که به کنسول گفته شد: طلبه ها این قرآن را نخواستند. گفت قرآن را نخواستند؟ گفته شده این قرآن را نخواستند. گفت برای آنها تورات می فرستیم. به او گفته شد تورات از شما است، برای ما می فرستید؟ در هر صورت در قبال این کار طلبه ها مورد لطف و احترام خاص حضرت امام قرار گرفتند.

اقامه نماز جماعت به اصرار طلاب

زمانی که حضرت امام نماز جماعت را در مدرسه آیت اللّه  بروجردی اقامه می فرمودند، کسی از اهل حل و عقد خدمت حضرت امام عرض کرده بود که نماز جماعت شما در مدرسه برای بعضی طلبه ها مزاحمت ایجاد می کند. ایشان مثل اینکه منتظر چنین صحبتی باشند، نماز تشریف نیاوردند. طلبه های مدرسه فکر کردند شاید مانع موقتی برای تشریف فرمایی ایشان پیدا شده است. چون آن وقت ماه رمضان پیش آمد، گفته می شد شاید امام چون روزه می گیرند، حال آمدن به مدرسه را نداشته باشند. لذا صبر کردند تا ماه رمضان تمام شد. باز هم حضرت امام تشریف نیاوردند. بالاخره طلبه ها خدمت ایشان رسیدند و با تحقیق معلوم شد مطلب چیست و حضرت امام از گفته آن شخص احتمال می دهند که برای کسی از ساکنان مدرسه مزاحمت باشد. تا بالاخره طلاب متعهد شدند که جانماز آقا را هم طوری و جایی بیاندازند که مقابل حجره طلبه ای که بخواهد در آن وقت به حجره اش برود، نباشد. یادم می آید امام به طلبه ها فرمودند من عادت به اینکه نماز جماعت بروم ندارم، قم هم که بودم در منزل نماز جماعت می خواندم و حاضر نیستم حتی برای یک نفر مزاحمت داشته باشم؛ ولی طلبه ها با اصرار زیاد گفتند ساکنان مدرسه غیر ما کسی نیست و ما از شما تقاضا داریم که به مدرسه تشریف بیاورید و در آنجا جماعت بخوانید. امام قبول فرمودند. نزدیک غروب بود طلبه ها هم آمده بودند که امام را برای نماز ببرند. امام هم قبول کرده بودند؛ ولی فرمودند شما بروید من با آقای محترمی که همراه ایشان بود، می آیم. و حاضر نشدند که با جمعیت تشریف ببرند و این دقت کاریهای ایشان، در آن وقت در نجف نبود و در طلاب تأثیر می کرد و همین برخوردها طلبه ها را می ساخت و آنها را تهذیب می کرد.

 من باید تنها بروم

وقتی بنا بود حضرت امام به منزل یکی از بزرگان بروند، بعضی از طلاب متوجه شدند، امام از منزل بیرون آمدند، طلبه ها هم در خدمت ایشان و همراه ایشان حرکت کردند. امام متوجه شدند؛ ولی چیزی نگفتند و من فکر می کنم چون در جایی نبود که تذکر لازم باشد. وقتی به منزل آن آقا رسیدند و درب باز شد، امام وارد شدند و خودشان در را بستند و معنای آن این بود که آقایان بفرمایید، من باید تنها اینجا بروم و طلبه ها برگشتند؛ ولی همین کار امام آنها را متوجه یک نکته اخلاقی لازمی کرد و این کار را از کارهای ویژه امام دانستند.

 اولین جملۀ اولین درس امام در نجف

خاطره بسیار جالبی که من دارم، اولین جملۀ اولین درس امام در نجف است که بعد از مدتی تبعید به ترکیه و پشت سرگذاشتن رفت و آمدها و دید و بازدیدها، درس را شروع کردند. مسجد شیخ انصاری مملو از جمعیت بود. منبر دوپله ای کوچکی بود که امام روی آن نشستند و همان اول دستور دادند که منبری، کمی بزرگتر تهیه شود و شروع به نصیحت کردند. همه سرپا گوش و منتظرند که ببینند امام بعد از اینهمه مسائل ایران و تبعید از زندان چه می فرمایند. امام بعد از بسم اللّه،  فرمودند: خداوندا ما را به خودت متوجه فرما. خدایا ما را از غیر خودت منصرف گردان که من همان وقت بذهنم می آمد که این دعا دربارۀ خود امام مستجاب شده است و بعد از این دعا، آن سخنرانی مفصل را بیان فرمودند که در سه بُعد مسئولیتها را تقسیم و همه را آشنای به مسئولیتها فرمودند.

اینها خاطراتی است که کشف می کنند بی اعتنایی حضرت امام به دنیا و وجاهت و ریاست و در آن وقت این مسائل واقعاً برای طلاب هم سازنده، و مفید بود. و این دقایق نکات اخلاقی است که تا انسان زحمت نکشد و مراقبت نکند، برای او حاصل نمی شود و به آنها نمی رسد. ای کاش بیشتر و بهتر دقت می کردیم و از آن چشمه جوشان و بحر خروشان استفاده های کاملتر می نمودیم.

مقام تدریس و طلبه پروری

خاطره ای از مقام طلبه پروری امام بزرگوار دارم که با مقایسه با بعضی اساتید بزرگ، جایگاه آن بزرگوار معلوم می شود. نوشته ای از بحث یکی از اساتید داشتم که اشکالاتی در آن به ذهنم آمده بود که آن را هم نوشته
بودم و خدمت خود آن استاد دادم. ایشان گرفت و پس از یک شب که آن را نگاه داشت، وقتی رفتم از او نوشته را بگیرم، در مجلس عمومی نوشته را باز کرد و دست روی یک نکته رجالی آن گذاشت و به یکی از شاگردانش که در آن جلسه بود، داد که این چیست که این آقا نوشته است؟ او هم مثل اینکه آنجا را جای بحث ندید، بنابراین از آن گذشت و دست روی جای دیگر گذاشت و سؤال کرد. و در آن مجلس بحث ما درگیر شد و طوری شد که خود آن استاد که جوابی نداشت بدهد، از مجلس بیرون رفت و بحث تمام شد.

در همان ایام نوشته ای هم از درس حضرت امام خدمت ایشان دادم که در آن اشتباهاتی داشتم. چند روز آن را نگهداشتند. یک روز قبل از اینکه نوشته را به من رد کنند، در بین راه نظر مبارکشان به من افتاد. با روی باز فرمودند: کتاب شما را دیدم خیلی خوب بود. یک خوبی که داشت این بود که اشکال کرده بودید. ضمناً نقل کردند که «مرحوم حاج شیخ عبدالکریم وقتی نوشته خود را به استادشان مرحوم فشارکی دادند، ایشان پس از اینکه نوشته را برگرداندند، فرمودند خیلی خوب بود؛ فقط یک نقص داشت و آن اینکه خطی زیر آن نکشیده بودی و اگر اشکال واردی داری بنویسی و اگر اشکال واردی نداری، کما اینکه اشکالات شما هم وارد نبود، اقلاً زیر آن فحش می نوشتی». و بعد از آن حضرت امام با روی باز بنده را آنقدر تشویق کردند که شرمنده شدم. وقتی نوشته را برگرداندند، مجدداً تشویق فرمودند و نتیجه این تشویقها این شد که نوشتن درس را ادامه دادم و بحمداللّه  به صورت یک جلد کتاب بیع از تقریر ایشان، چاپ و منتشر شد.

نصایح امام، آیه های تهذب

از جمله خاطراتی که از درس حضرت امام دارم، نصایحی است که به مناسبتهای مختلف می فرمودند که خیلی در شاگردان مؤثر بود و یک روز نصیحت کافی بود که مدتی طلبه را متوجه بدارد. از جمله نصیحتهایی که از ایشان یادم هست:

* سعی کنید هر قدمی که در تحصیل برمی دارید، اگر نگویم دو قدم، لااقل یک قدم در تهذیب بردارید. رؤسای فرق و مذاهب باطله همه عالمانی بوده اند که مهذب نبوده اند.

* هر معصیتی که انسان می کند با یکی از نعمتهای خدا می کند و هر جا معصیت می کند در محضر خدا است؛ چقدر وقاحت می خواهد که شخص در حضور حق تعالی با نعمت حق تعالی معصیت او را بکند.

* انسان در حضور بچه ممیزی کاری که موجب هتک عرض و آبروریزی باشد، نمی کند چه می شود که انسان در حضور خداوند هتکها می کند و خجالت نمی کشد.

* بعض اساتید می فرمودند که دنیا به قدری مذموم است که اسم آن ذکر نشده و به کنایه به کلمه دنیا یعنی پست از آن نام برده می شود، مثل جاهای بد که اسم برده نمی شود و به کنایه از آن ذکر می شود.

* محبت دنیا کار را به جایی می رساند که گاهی دم مردن، انسان کافر می شود و می میرد و نسبت ظلم به خدا می دهد که نعوذباللّه  چه ظلمی از این بیشتر می شود که با اینکه من مدتها زحمت کشیده ام و چیزهایی را تهیه کرده ام، بین من و آنها جدایی بیندازد.    

* تا زحمت نکشید و برای خدا کار نکنید به جایی نمی رسید و ایمان راسخ در قلب نمی شود مگر در اثر زحمت و ریاضتهای مشروع؛ بلکه عصمت هم ولیدۀ ایمان فوق ایمان است که در اثر همان امور حاصل می شود.

* علم و ایمان فرق دارد. گاهی انسان علم دارد ولی مؤمن نیست، یعنی باور ندارد، و علم او، راسخ در قلب نیست. انسان می داند که از مرده کاری ساخته نیست ولی ترس دارد که شب تنها در جایی باشد که مرده ای هست، ولی کسی که همیشه با اموات سروکار دارد، ترس ندارد. ما باید کاری کنیم که علممان به حد باور و ایمان برسد.

 برکت عمر امام حاصل نظم دقیق

از جمله خاطراتی که از حضرت امام(س) دارم، سفارش ایشان بود در منظم بودن و تقسیم وقت و هر کاری را در وقت مقرر انجام دادن. می فرمودند وقتی اوقات و کارهای شما برکت پیدا می کند که آنها را منظم کنید. این مطلب را دقیق در مورد خود ایشان می دیدیم. وقت مطالعه کسی با ایشان نمی توانست ملاقات کند. سر وقت درس، تشریف می آوردند. سر وقت، مرتب حرم می رفتند. بعد از درس، آن را می نوشتند.

بعضی نوشته های ایشان را که من دیده ام، به قدری خوش خط و منظم و بادقت و علاقه نوشته شده که هر بیننده را متوجه می کند. از جمله آنها حاشیه «وسیله» که به خط مبارک نوشته اند و در جلد بسیار خوبی به صورت کتابی تمیز موجود است. مکاسب محرمه ایشان که در دو جلد با خط مبارک بسیار خوبی با فاصله بین خطوط و کاغذ و جلد بسیار تمیز نوشته شده و همین طور جلد اول اصول که به خط مبارک بسیار خوب و
کاغذ و جلد عالی نوشته شده است. البته بقیه اصول را هم مرقوم فرموده بودند، لکن به این صورت با جلد نبود و این ظرافت و دقت معلول همان نظم و ترتیب و استفاده از اوقات است که در غیر ایشان ندیده ایم. اینها نوشته های ایشان است که در قم مرقوم فرموده اند. نوشته های درسهای نجف را هم که با نظم و ترتیب، حتی در انتخاب کیفیت دفتر و کاغذ مرقوم فرموده اند و چاپ شده است، دیده ایم.

و از برکات این نظم و ترتیب این است که بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی رضوان اللّه  علیه، تنها مرجعی که هم حاشیه عروه و هم حاشیه وسیله داشتند، ایشان بودند. با اینکه مراجع بنام در آن وقت متعدد بودند و بسیاری از ایشان در نجف بودند؛ ولی این ویژگی فقط در حضرت امام بود. جالب این است که هر دو حاشیه بسیار دقیق و علمی و در بعضی موارد استدلالی است که من گاهی که به آن مراجعه و فکر می کنم که وقتی را ایشان با این دقت صرف کرده اند، از خودم خجالت می کشم که چگونه عمری آن طور برکت پیدا می کند و ما با اینکه در خدمت این بزرگوار بوده ایم، فاصلۀ ما با ایشان در این حد زیاد باشد. از خدا می خواهم که ما را توفیق عنایت کند که لااقل شباهتی به این مرد بزرگ پیدا کنیم.

 منبع: صحیفه دل؛ ج1، ص 133-146


[1] معادل 1338 - 1337 شمسی. [2] محّرم ـ اربعین  

. انتهای پیام /*