بسیارى از رهبران نهضت ها وحکومت هاى دنیا ـ حتى رهبران مدعى دموکراسى ـ در دوران مبارزه، از تسهیلات و امکاناتى برتر از نیروهاى مبارز خود برخوردار بودند و بیش تر آنان در قرارگاه هاى امن و مجهز به محافظ، پزشک و لوازم رفاهى به سر مى بردند و از همان جا مبارزه را رهبرى مى کردند. از معدود کسانى که در طول دوران مختلفِ مبارزه و حتى پس از پیروزى، زندگى ساده و برابر با طبقۀ آسیب پذیر کشور داشت حضرت امام رحمه الله بود.[1] معمولاً امام در دورۀ تبعید از مکان، غذا و امکانات ساده اى استفاده مى کرد و بدون محافظ ویژه و پزشک شخصى به سر مى برد. این زندگى زاهدانۀ امام، گذشته از مشى ساده زیستى به اخلاق سیاسى او باز مى گردد؛ یعنى اخلاقى مبتنى بر سیره و روش اهل بیت عصمت و طهارت. در مکتب سیاسى ـ اخلاقىِ امام، از عدالت و مروّت به دور بود، در حالى که برخى از یاران او در زندان و تبعید به سر مى بردند او زندگى راحتى براى خود و خانواده اش برگزیند. امام قبل از شروع مبارزه، تابستان ها قم را به مقصد دیگرى ترک مى کرد؛ اما با آغاز مبارزه قم و نجف را که از گرم ترین شهرهاى ایران و عراق است حتى براى یک روز هم ترک نکرد و حاضر به استفاده از وسایل خنک کننده هم نشد.

به جرأت مى توان گفت که وضعیت غذا، مکان و تسهیلات نلسون ماندلا در زندان آپارتاید در افریقاى جنوبى، به مراتب بهتر از وضعیت غذایى و اتاق کوچک فاقد لوازم سرمایشى و گرمایشى امام در سال هاى تبعید و مبارزه بود. در سیرۀ سیاسى امام، راحتى و آسایش زمانى معنا داشت که همۀ مبارزان در آسایش و آرامش به سر برند؛ حتى فرزند دلبند او (شهید مصطفى خمینى) هم زمانى در منزلش از وسیلۀ خنک کننده بهره مند مى شود که نه تنها مبارزان، بلکه همۀ طلاب از آن برخوردار باشند. بازتاب و نتیجۀ چنین سلوکى آن شد که یارانش در بدترین شرایط و در زیر شدیدترین شکنجه ها به دفاع از امام ادامه داده و از او به بزرگى و عظمت یاد کنند. آیة اللّه  شهید حاج شیخ حسین غفارى که در زیر شکنجۀ وحشیانۀ قرون وسطایى عوامل ساواک به شهادت رسید، در بازجویى هاى ساواک، شجاعانه از امام به عنوان نایب امام زمان (عج) و واجب الاطاعه بودن وى یاد مى کند:

سؤال: آیا شما اقدامات آیة اللّه  خمینى را در مورد پخش اعلامیه و مخالفت با اصلاحات دولت مورد تأیید قرار مى دهید یا خیر؟

جواب: امام حسن عسکرى علیه السلام در ضمن گفتارش و امام زمان عجّل اللّه  تعالى فرجه ضمن تعیین نایب عام، تمام مراجع را واجب الطاعه و رد قول آنان را رد قول خود قرار داده [است]: «هُمْ حُجّتِی عَلیکُم وأنا حُجّة اللّه »؛ «الرّادُ عَلیهِم کالرّادِ علَینا».[2]

وقتى مى خواستند او را از بند چهار به بند یک ببرند خواستند صورتش را بتراشند سرهنگ محررى رئیس فرارى زندان قصر گفت: شیخ! به خمینى دشنام بده تا صورتت را نزنند. شهید با عصبانیت برگشت و در حالى که دهانش پر از کف شده بود گفت: مسأله مهمى نیست من دشنام مى دهم؛ اما به رضا خان پالانى، و محمدرضا! و بعد سرهنگ محررى خود سیلى محکمى به صورتش زد و صورتش را نیز تراشیدند.[3]

رابطۀ اخلاقى امام و یارانش رابطۀ مراد و مرید بود و نمود آن را مى توان در دفاع مریدان امام از مرادشان ـ حتى در زیر سخت ترین شکنجه ها ـ مشاهده کرد.

این رابطه که یک رابطۀ کاملاً معنوى و الهى است، برگرفته از شیوۀ رفتار معصومین با اصحابشان بود که در هیچ قیام و خیزشِ انقلابى تا کنون دیده نشده است.

روحانى شهید محمد منتظرى در دفاعیات خود در دادگاه نظامى بدوى که در سوم آبان سال 1345 تشکیل شده بود ـ بدون واهمه از بازگشتن به سلول و آغاز مجدد آزار و اذیت ساواک ـ پس از بیان شکنجه ها[4] از توهین به رهبر و وجود مقدس امام زمان (عج) به عنوان بزرگ ترین شکنجه یاد مى کند و مى گوید:

خوب به یاد دارم که در روز فلک کردن ضمن فریادها، امام زمان (عج) را یاد کردم که یک دفعه یکى از بازجوها گفت: امام زمان کیه!! آن قدر این جمله مرا کوبید که حد نداشت، آنچنان شرم آور بود که یکى از آنان انگشت خود را بالاى بینى خود قرار داد و صوت (هیس) را در خارج به وجود آورد. آن روز آن قدر به حضرت آیة اللّه  العظمى خمینى ناسزا گفتند و دشنام دادند که بى نهایت شرم آور بود.[5]

یاران امام در هنگام مبارزه، به امام خیانت نکردند؛ چرا که همه به این باور رسیده بودند که فراموش کردن یاران در سیرۀ اخلاقى ـ سیاسى امام وجود ندارد، و امام کسى نیست که به خاطر شکنجه ها، دشنام ها و تلخى هاى دورۀ مبارزه صحنه را ترک کند.

رفتار الهى امام با یاران خود، موجب شد مردان و زنانى به صحنه سیاست و مبارزه گام نهند که تاریخ تا کنون مانند آنان کم تر به خود دیده است؛ مردان و زنانى که آرزوى شان شهادت بود و اگر امام اجازه مى داد، قلب خود را به او هدیه مى کردند. آنان به خوبى به این واقعیت رسیده بودند که امام اهل شعار نیست و اگر فریاد برمى آورد که «من اکنون قلب خود را براى سرنیزه هاى مأمورین شما حاضر کردم»، از شهادت طلبى خود خبر مى دهد و حاضر است پا به پاى آنان جان خود را در راه رسیدن به هدف تقدیم کند.[6]

از این رو، در دوران دفاع مقدس یاران سنگر نشین و جوان امام همچون یاران دوران شکنجه و تبعید، امام را در کنار خود احساس مى کردند و مى دیدند که امام مثل همۀ دولت مردان دنیا نیست که با شروع جنگ، زندگى خود را به پناهگاه هاى محکم و ضد اتمى ببرد. او حتى در حساس ترین روزهاى دفاع مقدس و موشک باران شدن شهر تهران به یاد مردم بى دفاع شهر و یاران سنگر نشین، حتى حاضر نبود به یک پناهگاه برود. فریده مصطفوى فرزند امام راحل در خاطراتش نقل مى کند:

در ایام جنگ تحمیلى و بمباران ها که جماران بسیار مورد تهاجم قرار مى گرفت امام حاضر نشدند اتاق خود را تغییر مکان بدهند؛ ولى از خانم مى خواستند که به جاى امنى بروند.[7]

یاران امام خود را در امام، و امام هم خود را در یارانش فانى و ذوب شده مى دید؛ امام آرزوى محشور شدن با آنان را داشت،[8] و بر دست و بازوانشان بوسه مى زد،[9] و آنان نیز خود را پروانۀ شمع وجود خمینى مى دیدند.

نامۀ محبت آمیز یکى از سوختگان شمع وجود خمینى در کُنج اسارتگاه هاى سخت و جانکاه رژیم بعثى، نشان از رابطۀ عمیق و الهى یاران امام با مراد و مرجع خود دارد؛ رابطه اى که تحمیل گرسنگى ها، تازیانه ها، محرومیت ها و سیاه چال هاى حزب بعث مانند شکنجه گاه هاى ساواک
رابطه آنان با امامشان را نگسست:

بسم اللّه  الرحمن الرحیم

اللّهم ایّاک نعبد وایّاک نستعین

مادرم سلام، این نامه مخصوص پدر بزرگوارم هست.

پدر عزیز و هادى ام و مایۀ دانایى ام و داراى روح خدایى ام، سلام علیکم!

گرچه مشکل است معرفت قدر تو؛ اما این جملاتى است تقدیم به قلب تو، وصفت را از چند چیز پرسیدم: از کوه، گفت از من استوارتر؛ از دریا، گفت از من خروشان تر؛ از خورشید، گفت از من تابان تر. گاهى که سر انقیاد به حال تحقیر بر دامنت گذاشتیم به ما فرزندانت فرمودى: ـ اگر لایق باشم  «دست و بازویتان را مى بوسم». دانى چرا چنین شاعرانه مى گویم! دیده اى پروانه را گرد شمع مجنون وار، فقط سر سوداى وصال نور دارد. من الآن چنینم و یاد وصال در خاطرم هست که از او دورم؛ اما عیان مى بینم که اگر مولایت بخواهد ـ بزودى ـ شاید تو را ببینم، وگر نبینم وعدۀ ما بر سر حوض با مادرت ان شاء اللّه . خدا حافظ، التماس دعا (پدر ما را حلال کن)[10]

امام در پاسخ به این نامۀ محبت آمیز، هرگز نمى تواند افسردگى خود را از دورى یارانش پنهان کند:

به نام خدا

فرزند عزیزم! نامۀ شما که از سلامت مزاجتان بحمد اللّه  خبر داد واصل شد؛ و موجب خرسندى از این جهت، و افسردگى از جهات دیگر شد. عزیزم ما سلامت هستیم و به شما و سایر دوستانِ دربند، دعا مى کنم. شما نگران نباش. این نحو گرفتارى ها براى دوستان خدا همیشه بوده و موجب بلندى مقام و رحمت خدا هست. امیدوارم بزودى همگى با سلامت به وطن خود باز گردید. به دوستانتان سلام مرا  برسانید، خداوند به شماها صبر و اجر عنایت کند.[11]

یاران امام به درجه اى از اخلاق رسیده بودند که امام، خود قبلاً به آن دست یافته بود. حضرت امام جوانانى به جامعه تحویل داد که یکى از آنان شهید آزاده شهسوارى بود که با دستان بسته در میان دژخیمان بعثى فریاد
برآورد: «مرگ بر صدام، ضد اسلام».

امامِ از خود گذشته و به خدا پیوسته، بذر گذشت و ایثار و برادرى را در دل جوانان به گونه اى کاشت که در سنگرهاى جهاد، گذشتن از جان خود را بر شهادت برادران، مقدم مى کردند، و اگر چند سیب براى رفع گرسنگى به دستشان مى رسید، بهترین سیب از آن آخرین نفر مى شد.

یاران امام مفتخر بودند در زمانى زندگى مى کنند که رهبرشان رنگ و بوى امام زمانشان را دارد و امام نیز مفتخر به زندگى در عصر این جوانان بود: ما مفتخریم که در یک همچو برهه از زمان واقع شدیم که مثل شما عزیزان در آن جا و در آن زمان و در آن مکان واقع شدید و ما از هوایى تنفس مى کنیم که شما از آن هوا تنفس مى کنید. شما ایثارگرید و شما اخلاص مندید. شما بر نفس خود پیروز شدید و ما عقب ماندیم.[12]

محوریت مهربانى در مشى سیاسى

آشنایى کامل حضرت امام به زمان و شناخت ویژگى هاى مخاطب عصر خود، در کنار تجربۀ تاریخى اش در شیوه هاى تبلیغ و ترویج مبانى دینى، موجب شده بود که وى در مسیر هدایت گرى جنبۀ مدارا و رأفت را در پیش گیرد.

امام گرچه در ارتباط خود با خدا، توازنى بین خوف و رجا ایجاد کرده بود و پیرو عرفان اعتدالى بود؛ اما در برخورد با مخاطبان و شاگردانش تکیه بر صفات جمالى خداوند داشت و آن را نافذتر و تأثیرگذارتر از بیان صفات جلالى مى دانست.

از این رو، پیروان مکتب سیاسى خود و نیز مسئولان نظام اسلامى را به بیان صفات جمالى، امید و رأفت و مهربانى سفارش مى کرد: در مسائل ملایمت و جهت رحمت، بیش تر از جهت خشونت تأثیر مى کند... با ملایمت، انسان بهتر مى تواند مسائل را حل کند تا شدت.[13]

رأفت و محبت و امید و مبارزه با یأس از رحمت الهى، در تمام حرکت هاى سیاسى ـ اجتماعى امام موج مى زد. ایشان به روحانیان و مبلغان توصیه مى کرد تا کارهاى خود را با نام خدا آغاز کنند و آبرو و حیثیت افراد را در نظر داشته باشند. علاوه بر این، روحیۀ محبت را تأثیرگذارتر و کارامدتر از روحیۀ شدت و حِدّت مى دانست:

با اسم خدا حرکت کنید و با اسم خدا هدایت کنید و با اسم خدا ترویج کنید و با اسم خدا انحرافات را مستقیم کنید... [اگر] بخواهید مقابل یک اهل علمى که آن جا هست بایستید و بشکنید خداى نخواسته حیثیت او را،
بدانید که این انسانى نیست و الهى نیست، شیطانى است. با همه محبت کنید؛ با محبت مى شود منحرف ها را مستقیم کرد، بهتر از این که با شدت و حِدّت. گاهى نمى شود و الاّ غالباً مى شود.[14]

امام در مسیر هدایت الهى ـ در عرصۀ سیاست ـ قائل به دو اصل بود: در اصل نخست با نفى روش «هدف وسیله را توجیه مى کند»، بر این باور بود که نمى توان انحراف را با انحراف درست کرد، بلکه تنها با نور هدایت مى توان فرد منحرف را به «صراط مستقیم» بازگرداند. از این رو، مى فرمود:

ما فرض مى کنیم که شما وقتى که رفتید یک انحرافات دیدید، انحرافات را با انحراف، خیال نکنید، [مى توانید ]اصلاح بکنید، انحراف نمى تواند انحراف را مستقیم کند. انحرافات را با نور هدایت خدا و باسم ربک مستقیم کنید.[15]

اصل دوم در مکتب سیاسى ـ اجتماعى امام، تزکیه و تهذیب شخص هدایت گر است. بر مبناى این اصل و بر مبناى نص صریح قرآن کریم: «قُوا أنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارَاً»کسى که هدایت گر جامعه است و داراى مسئولیت، ابتدا باید خودش مراحل تهذیب و تزکیه را طى کند: اگر بخواهد تهذیب کند جامعه را، اول از خودش باید شروع کند و بعداً تکلیف دارد که جامعۀ خودش را تهذیب کند. اگر خودش تهذیب نشود، نمى تواند جامعه را تهذیب کند.[16]

 منبع: اخلاق سیاسی، از مجموعه امام خمینی و مفاهیم اخلاقی، ج 8، حسن ابراهیم زاده، صص 44-53



[1] فیدل کاسترو در میان رهبران انقلاب‏هاى سوسیالیستى به ساده ‏زیستى شهرت دارد. او با مشاهدۀ منزل و دارایى ‏هاى امام، از زندگى سادۀ او تعجب کرد. [2] یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب 22، ص 21.  [3] نهضت روحانیون ایران، ج 6، ص 426. [4] مانند خوردن حدود 400 سیلى متوالى در یک جلسۀ شکنجه؛ شلاق خوردن با‏شلاق سیمى؛ سر پا ایستادن‏هاى بسیار طولانى و نشاندن بدن برهنه ‏اش بر روى اجاق. [5] یادنامۀ شهید محمد منتظرى، ص 300. [6] امام خمینى رحمه ‏الله: «من بین خودم و شما فاصله‏ اى نمى ‏بینم و سخن دل شما و همه عاشقان انقلاب اسلامى را پیش از این‏که به کاغذ و قلم کشیده شود، درک مى‏ نمایم». (صحیفه امام، ج 21، ص 134) [7] مجلۀ نامۀ جامعه، ص 7 ـ 8. [8] «از خدا مى ‏خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند». (صحیفه امام، ج 21، ص 194) [9] «من دست یکایک شما پیشگامان رهایى را مى ‏بوسم». (همان، ص 196) [10] همان، ج 20، ص 307. [11] همان. [12] همان، ج 16، ص 198. [13] همان، ج 18، ص 202. [14] همان، ج 8، ص 331. [15] همان، ص 330 ـ 331. [16] همان، ج 19، ص 135.

. انتهای پیام /*