در شرایط کنونى که ملتهاى مسلمان براى کسب حقوق از دست رفتۀ خود به پا خاسته ‏اند و در راه تجدید مجد و عظمت دیرین و شناخت معارف و فرهنگ اصیل اسلامى گام برمى ‏دارند و در مقابل فرهنگ ها و الگوهاى عروسکى شرق و غرب قیام کرده ‏اند، عالى ‏ترین خدمت علمى و عملى به ملتهاى مسلمان شناساندن قهرمانان راستین و وارسته الهى است تا مبادا کسى دلباخته و فریفته اندیشه‏ ها، ارزشها و الگوهاى کاملاً بیگانه و متضاد با روح و الگوهاى اسلامى گردد.

در این راستا مى ‏توان ـ بحق ـ امام خمینى(س) را در صدر معتقدان و عاملان به سیرۀ نبوى و معلمى شایسته براى شناساندن سیره‏اى ارزشمند و عملى به جهان تشنه فضیلت و حقیقت معرفى کرد. ایشان در دوران مبارزه با حکومت طاغوت، همواره الگوى حکومت آینده را، حکومت صدر اسلام (پیامبر(ص) و على(ع)) عنوان کرده و در بیانى مى ‏فرمایند: اگر ـ چنانچه ـ اسلام تحقق پیدا بکند، همان معانى که در صدر اسلام بود تحقق پیدا مى‏ کند. همان برادرى که در صدر اسلام بود، همان برابرى که در صدر اسلام بود، همان قطع ایادى ظلمه که در آن وقت بود، ان‏شاءاللّه‏ تحقق پیدا مى ‏کند. (صحیفه امام، ج 8، ص 133‏)

به این ترتیب امام خمینى(س) عملاً بحث سیره نبوى(ص) را از یک موضوع صرفاً تاریخى، به صحنه  اجتماع کشاندند و قابل اجرا بودن آن را به اثبات رساندند.

در ادامه ابعادی از سیره اجتماعی حضرت امام خمینی(س) که منطبق بر سیره نبوی است را گردآورده ایم:

 اصلاحات اجتماعى

پیغمبر اکرم «نبى رحمت» است که براى رحمت آمده است. آنجایى هم که آن منحرفهاى غیرقابل اصلاح را امر به قتل مى کرد، مثل یک غدۀ سرطانى که در یک بدن باشد، براى اصلاح بدن آن غده را باید بیرون آورد. چاره نیست.[1]

دیرزمانى است که دانشمندان شرق و غرب دربارۀ مؤثرترین عامل اصلاح جامعه بحث و گفتگو مى کنند و نظریات گوناگونى داده اند. هر یک از ایشان عاملى را معرفى کرده و از عوامل دیگر غفلت ورزیده است. برخى علم و دانش و فرهنگ و بعضى دیگر اقتصاد و گروهى هم ایمان به خدا و روز رستاخیز و گروهى کیفر را ضامن اصلاحات اجتماعى مى دانند. قدر مسلم آنکه در صورت اجتماع این چهار عنصر مى توان جامعه اى سالم و دور از فساد و جنایت داشته باشیم و هیچ یک به تنهایى نمى تواند جامعۀ بشرى را اصلاح کند.

در کردار و دیدگاه امام، مهم ترین عامل در اصلاحات اجتماعى، پرداختن به مسائل اخلاقى جامعه و افراد است. امام خمینى(س) در جاى جاى کلامش و در تمامى حرکتها و مواضع اجتماعى و حتى سیاسى خود، تهذیب نفس و توجه به اصول اخلاقى را مدنظر داشتند.

ایشان در همان سالهاى قبل از انقلاب در حوزۀ علمیه قم درس اخلاق بسیار جذابى داشتند و در کنار آن، نوشته هاى ارزشمندى چون کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» و «اربعین حدیث» و بعدها «جهاد اکبر» را در معرض مشتاقان اصلاحات فردى و اجتماعى قرار دادند. ایشان همواره در نصایح و آموزه هاى اخلاقى خویش به «اصلاح خود قبل از اصلاح دیگران» سفارش و تأکید مى فرمود که:

اول خودتان را اصلاح بکنید. اول مهذب بشوید و تعلیمات اسلامى را که براى آدمسازى است، آن تعلیمات را عمل به آن بکنید... که ما بعد از یک مدتى متحول بشویم به یک انسانهایى که اسلام مى خواهد؛ نه یک انسانهایى که استعمار مى خواهد.[2]

و نیز مى فرمود: هرکس مکلف است که خودش را اصلاح کند قبل از اینکه دیگران را اصلاح بکند. همه موظفیم که خودمان را اصلاح کنیم.[3]

 عدم تبعیض و رعایت قانون

براى تحقق ارزشهاى معنوى راهى جز اجراى عدالت اجتماعى وجود ندارد. عدالت اجتماعى نیز جز با رعایت قانون و عدم تخلف از آن تحقق نمى یابد.

امام راحل دراین باره مى گویند: در صدر اسلام در دو زمان، دو بار حکومت اصیل اسلام مُحقَّق شد. یک زمان رسول اللّه  و دیگر وقتى که در کوفه على بن ابیطالب ـ سلام اللّه  علیه ـ حکومت مى کرد. در این دو مورد بود که ارزشهاى معنوى حکومت مى کرد؛ یعنى یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّه اى از قانون تخلّف نمى کرد. حکومت در این دو زمان، حکومت قانون بوده است.[4]

همان طور که از بیانات امام راحل استفاده مى شود، شخص پیامبر نیز در برابر قانون خاضع بوده و هیچگاه از آن تخلف نمى کرد.

پیامبر ـ صلى اللّه  علیه و آله و سلم ـ هیچگاه به بیان و ابلاغ قانون اکتفا نمى کرد، بلکه خود مجرى دقیق و کامل قوانین اسلام بود.

در زمان رسول اکرم(ص) اینطور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند؛ بلکه آن را اجرا مى کردند. رسول اللّه(ص) مجرى قانون بود. مثلاً قوانین جزایى را اجرا مى کرد: دست سارق را مى برید؛ حد مى زد؛ رجم مى کرد.[5]

یکى از یاران امام مى گوید: «یکى دیگر از خصوصیات بارز امام این است که ایشان حتى در مملکتکفر هم حقوق و قوانین اجتماعى آن جامعه را رعایت مى کردند. یادم مى آید در نوفل لوشاتو که بودم، عده اى از ایران براى زیارت امام در دهه عاشورا به آنجا آمده بودند، پولى جمع کردند و گوسفندى خریدند و آن را در پشت حیاطى که امام براى اداى نماز به آنجا مى آمدند، ذبح کردند. سپس با مقدارى از آن گوشت براى شب عاشورا خوراکى تهیه کردند و مقدارى دیگر هم را براى تهیه خوراک امام به منزل ایشان فرستادند.

قانونى در فرانسه وجود دارد که ذبح هر حیوانى را در خارج از کشتارگاه به خاطر رعایت مسائل بهداشتى منع مى کند. هنگامى که امام از چنین قانونى اطلاع یافتند، فرمودند: «چون تخلف از قانون حکومت شده است، از این گوشت نمى خورم.»[6]

یکى دیگر از یاران امام مى گوید: «از خصوصیات حضرت امام این بود که تبعیضاتى که در حوزه قبل از ورود امام به نجف اشرف بود، ایشان برداشتند. یعنى تبعیضاتى بود بین طلبه هاى افغانى، عرب، ایرانى و غیره. ایشان فرمودند: اگر بناست شهریه اى داده شود، باید در سطح واحد، [باشد] و طلبه اى که واجد شرایط است، عرب باشد، یا افغانى، یا هندى، یا پاکستانى، یا ایرانى باشد، فرقى نمى کند. این یک عمل بسیار بزرگى بود که ایشان در نجف انجام دادند و خیلى طلاب را خوشحال کرد و این هم از خصوصیات حضرت امام بود. چون قبلاً این مسائل مطرح نبود، اما بعد از اینکه امام این کار را کردند، مراجع دیگر هم مجبور شدند از این سیرۀ حسنه تبعیت کنند.»[7]

 استقلال فرهنگى (عدم تشبّه به کفار)

زمامداران آن روز اسلام کسانى بودند که در سرتاسر مملکت خود حدود الهى را اجرا مى کردند. دست دزد را مى بریدند و آشوب طلبان و فتنه انگیزان را گردن مى زدند. از اجانب و کفار دورى مى جستند و احتراز مى کردند، حتى در لباس و خوراک و مرکوب از آنها تقلید نمى کردند و شباهت به آنان را حرام مى دانستند. در آثار ملى و شعار مذهبى مستقل بودند و با بیگانگان مودت و مراودت نداشتند.[8]

جبهه گیرى در برابر فرهنگ اسلام از سوى کافران و غیر مسلمانان بدون هیچ گونه مسامحه و کوتاهى و در کمال قساوت و بى رحمى از صدراسلام تاکنون ادامه دارد. امروزه در کشورهایى که خود را مهد آزادى و حقوق بشر مى دانند، نه تنها از گسترش فرهنگ اسلام در بین مردم خود هراسنانند و با روشهایى با آن مخالفت مى کنند،[9] بلکه با بقا و استمرار این فرهنگ الهى در بین مسلمانان نیز مخالفت کرده و با شدّت تمام به جنگ با آن برخاسته اند.

مسلمانان در برابر دشمنان قسم خوردۀ خود نیز باید هوشیار بوده و با ترویج فرهنگ بیگانگان آب به آسیاب دشمن نریزند و مراقب باشند که به سرانجام کشور اسلامى اَنْدلس (اسپانیاى فعلى) گرفتار نشوند و دین و
ناموس خود را به دست طوفان نیرنگها و توطئه هاى کفار نسپارند.

امام خمینى(س) استقلال فرهنگى را پایه و اساس استقلال سیاسى، اقتصادى و نظامى مى داند و کشورى را مستقل مى داند که هیچگونه تعهد فرهنگى در مقابل غرب و شرق نداشته باشد. در این زمینه مى فرماید:

آن چیزى که وظیفۀ همه ما مسلمین هست، وظیفۀ علماى اسلام است، وظیفۀ دانشمندان مسلمین است، وظیفۀ نویسندگان و گویندگان در بین طبقات مسلمین است، این است که یک هوشیار بدهند به این ممالک اسلامى که ما خودمان فرهنگ داریم، ما خودمان فرهنگ غنى داریم. فرهنگ ما طورى بوده است که صادر شده است به خارج، و آنها گرفتند از ما... .[10]

عمده این است که ما ذهن این جوان ها و حتى پیرها و روشنفکرنماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و اینطور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم و حتى اخلاق و زبانمان را نیز از آنها یاد بگیریم... .[11]

ما باید باورمان شود که چیزى هستیم. اگر اعتقاد پیدا کردیم که مى توانیم هر کارى را انجام دهیم، توانا مى شویم.[12]

اگر بخواهید مستقل باشید... از این تقلید غرب باید دست بردارید. تا در این تقلید هستید، آرزوى استقلال را نکنید. تا این نویسنده هاى ما، نویسندگان ما، همۀ حرفهایشان غربى است، این را دست از آن برندارند، امید نداشته باشند که ملتشان مستقل بشود... ماها الآن خودمان را گم کردیم، مفاخر خودمان را الآن گم کردیم. مَآثِر خودمان را گم کردیم. تا این گم شده پیدا نشود، شما مستقل نمى شوید.[13]

 ترک رهبانیت

زندگانى و سیرۀ پیامبر(ص) بر اساس تعادل در بهره بردارى از امکانات دنیوى و امتناع از اسراف و تجاوز بوده است. استفاده از نعمتهاى الهى در راه رشد و تکامل جامعه و نقد کردن منابع زمین و ذکر انحرافى بودن تزهد در این معنا از مهمترین پیامهاى سیرۀ رسول خدا(ص) است.

پیامبر(ص) به جوامع اسلامى آموخت که اگر از نعمتهاى موجود در زمین و آسمان استفاده نشود و آنان از نظام اقتصادى سالمى برخوردار نبوده و فقیر و محتاج باشند، صیانت جامعۀ آنان به خطر مى افتد.

در تاریخ آمده است: هنگامى که پیغمبر اسلام(ص) با جمعى از مسلمانان به مدینه هجرت کرد، اقتصاد مدینه در دست یهود بود. حضرت ـ فوراً ـ به تأسیس بازارى که مرکز خرید و فروش مسلمانان باشد، اقدام کرد و دستور داد مسلمانان اجناس را مستقیماً به این بازار وارد و از این بازار صادر کنند. به علاوه کالاهاى مورد نیاز را حتى الامکان خودشان تولید نمایند و در این بازار به معرض فروش درآورند.

احادیث فراوانى انسانها را به بهره جستن از منابع طبیعى و مواهب خلقت تشویق مى کند. در سایۀ به کار بستن این تعالیم حیات بخش بود که مسلمانان، قرنها از شکوفایى اقتصادى و دنیاى آباد و مستقل برخوردار بودند. آنان نه تنها در تجارت و کشاورزى موفق بودند، بلکه در امور صنعتى نیز به پیشرفتهاى چشمگیرى نایل شدند. جرجى زیدان در این باره مى گوید:

همانطور که مسلمانان در بازرگانى جلو رفتند، در صنایع نیز ترقى کردند و به تدریج در بسیارى از صنایع استاد شدند و چیزهایى ساختند که بهتر از آن در جاهاى دیگر یافت نمى شد. مسلمانان نى شکر را از هند به فارس آورده و کارخانۀ شکرریزى ساختند و قند و شکرهایى تهیه کردند که در دنیاى آن روز بى مانند بود. کاغذسازى نیز از صنایع مخصوص اسلامى است. در شهر مرسیه کارخانه هایى بود که در آنجا فرشهاى عالى مى بافتند و پارچه ها و لباسهاى زربافت تهیه مى کردند و تخت هاى مرصّع مى ساختند. در شهر بالغه (اندلس) کارخانه هاى شیشه سازى و فخارى و کاشى کارى بود. شیشه گرى آنان مشهور آفاق بود. اختراع باروت از مسلمانان است. مسلمانان از مکانیکى نیز اطلاع داشتند و کارهاى مهمى در آن زمینه انجام داده اند که از آن جمله ساعت مشهور مسجد دمشق است. همین طور مسلمانان چیزهایى براى بلند کردن وزنهاى سنگین و غیره از قرقره و لوله و گلوله و اهرم، آلات وافزارى مى ساختند که با آب و غیره حرکت مى کرد.[14]

بر اساس آنچه که امام خمینى(س) از سیرۀ نبوى دریافته اند، تقوا به معناى دست کشیدن از کار و تلاش، تجارت و فعالیت نیست. تقوا هیچ منافاتى با استفاده از نعمتهاى الهى نداشته، بلکه بهره بردارى از امکانات در راه خدا و خدمت به بندگان خدا عین تقوا و زهد الهى است.

بى نیاز کردن جامعه اسلامى و کمک به استقلال اقتصادى مسلمانان از واجبات بوده و عبادتى بس ارزشمند به شمار مى رود. سستى و بیکارى و محتاج غیر بودن نقطۀ مقابل تعالیم رسول گرامى اسلام است.

اصولاً رهبانیت و ترک دنیا و اتخاذ روشى همچون روش مرتاضها، مورد تأیید سیرۀ بانشاط و پویاى رسول گرامى اسلام نیست؛ زیرا مستوجب ترک بسیارى از سنن اسلامى و عدم حضور در مجامع و جماعات مسلمانان است. از نظر اسلام، ریاضتهاى محدودى در چهارچوب احکام و دستورات اسلام و با حفظ شؤون اجتماعى مجاز، بلکه مستحب است. ترک بعضى از لذّتهاى دنیا، بعضى از خوردنیها و زینتها، مانند آنچه که در روزه و اعتکاف و امثال آن وجود دارد، مطلوب است، ولى هدف اصلى از آن تحصیل قرب الهى و مقامات معنوى در دنیا و آخرت است.

 احترام به مقام زن

اسلام در وقتى که ظهور کرد در جزیرة العرب، بانوان حیثیت خودشان را پیش مردان از دست داده بودند؛ اسلام آنها را سربلند و سرافراز کرد.[16]

رسول خدا(ص) در زمان و مکانى به پیامبرى برانگیخته شدند که در آن جوامع، زن از هیچ گونه حقى برخوردار نبود. در زمانى که دختران معصومى را به جرم دختر بودن زنده به گور مى کردند. نه تنها در جزیرة العرب، بلکه در تمام نقاط دنیا نیز وضعیت زن بسیار أسفناک و دردآور بود. پیامبر اکرم از روز نخست دفاع و حمایت از این قشر مظلوم اجتماع بود.

امام خمینى(س)، زن را نه مظهر فریب و بازیچگى، بلکه او را مظهر عقل و ایمان، وفا و عشق، جانبازى و ایثار، خشم و قهر، صلابت و متانت و مبدأ همۀ خیرات و سعادتها مى داند. مى فرمود: از دامن زن مرد به معراج مى رود.[17]

امام راحل که بر پرگار پروردگار مى چرخید، زنان جامعه را از وسیله بودن و عروسک ماندن، به جایگاه والاى زن مسلمان رسانید. او نسل در گهواره هاى 15 خرداد را از دامان همین زنان پاکدامن و والامقام به میدانهاى مبارزه کشاند و آرامش شوم شیطان را برهم زد.

نمونه اى دیگر از تکریم و احترام امام خمینى(س) نسبت به زنان جامعه در سخنان ایشان: من هر وقت بانوان محترم را مى بینم که با عزم مصمم و ارادۀ قاطع در راه هدف، حاضر به همه طور زحمت بلکه شهادت هستند مطمئن مى شوم که این راه به پیروزى منتهى مى شود.[18]

این پیروزى را ما از بانوان داریم قبل از اینکه از مردها داشته باشیم... ما مرهون زحمات شما خانمها هستیم.[19]

و در پیام خود در وصیتنامه نیز چنین فرمودند: ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر، و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند.[20]

امام راحل کرامت زن را در حفظ شؤونات اخلاقى و رعایت عفاف و حجاب مى دانستند.

در این زمینه، خانم دکتر فاطمه طباطبایى (عروس امام) مى گوید: حضرت امام معتقد بودند که پوشش زن نباید مفسده انگیز باشد و نباید برجستگیهاى بدن را نمایان کند. رنگ لباس هم باید سنگین باشد...

دربارۀ کار کردن خانمها، امام مى گفتند: تا جایى که ممکن است، نباید با نامحرم صحبت کنند. این را که خانمى بگوید که من تمام موازین را رعایت کرده ام و عفیفم، پس مسأله اى نیست اگر با نامحرم صحبت کنم، قبول نداشتند. چون ضرورتى براى صحبت بى مورد نمى دیدند. در خانۀ خودشان هم وقتى یکى از نوه هایشان مکلف مى شد، دیگر با ما در یک اتاق نمى نشست. چون امام در این کار ضرورتى نمى دیدند. جالب اینجاست که وقتى ما نزدشان بودیم، به آنان مى گفتند که بیرون بروند، نه به ما... و در کل، توصیه شان بر حفظ عفاف و حجاب بود... چادر را بهتر مى دانستند و معتقد بودند که برازنده تر است و آن را سمبل انقلاب اسلامى مى دانستند... اگر سر سفره، دست ما بیش از حد مجاز از آستین بیرون مى آمد، تذکر مى دادند.[21]

نوۀ امام دربارۀ مسؤولیت الهى و با ارزش تربیت فرزند توسط مادران متعهد و با ایمان مى گوید: من در کودکى، پدر خود را از دست داده ام... [امام] همیشه به مادرم توصیه مى کردند که بهترین عبادت براى مادر، نگهدارى از فرزندان و تربیت آنان است. چنان که مادرم در اوایل انقلاب خواسته بودند در کارهاى اجتماعى شرکت کنند، ولى به دلیل کوچک بودن بچه ها، امام از ایشان خواستند که به تربیت فرزندان بپردازند.[23]

احترام و تکریم بانوان جامعه، در درجۀ اول بستگى به حفظ شئونات اسلامى و اخلاقى توسط خود بانوان محترم دارد.

 شرکت در ورزش

آن بازیى که اسلام اجازه؛ داده تیراندازى است و اسب سوارى؛ مسابقه در اسب سوارى؛ مسابقه در تیراندازى، آنها هم جنگ است و آن را اجازه داده حتى برایش «رِهان»[25] هم قرار داده اند؛ یعنى شرط بندى هم بکنند، آن را اجازه داده اند. لکن مسئله جدّى است آنجا، تربیت [است].[26]

دین مبین اسلام به تمام ابعاد وجودى انسان و تمام نیازها و احتیاجات مادى و معنوى انسان توجه کامل داشته و هیچ گاه با خواسته هاى طبیعى و فطرى انسانها مخالفت نکرده است.

هدف از خلقت انسان، رسیدن به کمالات معنوى و قرب الهى از طریق انجام عبادت و اطاعت دستورات خداوند از قبیل: نماز، روزه، جهاد، حج و... است که در درجۀ اول باید این وظایف را به صورتى صحیح و کامل و با کیفیتى عالى انجام داد و این مستلزم بدنى سالم و تندرست است. بنابراین اسلام تأکید دارد که مسلمانان باید علاوه بر اینکه از لحاظ روحى قوى و متعادل باشند، از لحاظ جسمى نیز باید قوى و نیرومند باشند. جامعۀ اسلامى باید جامعه اى بانشاط، فعال و پربار باشد.

 ز نیرو بود مرد را راستى                                                   ز سستى کژى زاید و کاستى

 حفظ سلامت بدن در اسلام از واجبات به شمار آمده و مورد تأکید فراوان بزرگان دین مى باشد. پیامبر(ص) فرمود: إنَّ لِجَسَدِکَ عَلَیْکَ حَقاً؛[27] همانا بدن تو بر تو حقى دارد، حق بدن را باید ادا کنى.

در اداى فریضۀ روزه، چنانچه فردى احساس کند که روزه براى بدنش ضرر دارد و این امر برایش ثابت شد، انجام این عمل عبادى براى او حرام مى شود.

یکى از یاران امام مى گوید: «خصوصیت دیگرى که در زندگى ایشان وجود دارد، اینکه هم مواظب جنبۀ جسمى و هم جنبۀ روحى بود. در جنبۀ جسمى خیلى مواظب حفظ صحّۀ خود بودند. در حفظ صحّۀ خود کاملاً کوشا بودند. انسان لازم است مقدارى از وقتش را فعالیت ورزشى داشته باشد. آن فعالیتى که مناسب وضع مزاج و سنّ ایشان بود، مراعات مى کردند. مقیّد بودند روزى یک ساعت دور حیاط پیاده روى کنند، قدم بزنند. البته این مطالب را من از مرحوم حاج آقا مصطفى نقل مى کنم. ایشان مى گفتند که آقا در این 24 ساعتى که اکثر روز را در تک سلولى زندانى بودند، آن یک ساعت را در همانجا قدم زدند و ترک نکردند.»[28]

حجت الاسلام سید احمد خمینى(س) مى گوید: امام تا همین اواخر، روزى یک ساعت و نیم پیاده روى مى کردند و حرکتهاى ورزشى را به راحتى تمرین مى کردند و مرتب حرکاتى مى کردند که پزشکان براى کمردرد و پادرد تجویز کرده بودند. حضرت امام مى فرمایند:

«اگر در آن موقع مسابقۀ اسبدوانى مستحب بوده و مى بایست مسلمانها تمرین مى کردند، براى دفاع از خودشان، امروز که دیگر جنگ با اسب نیست، جنگ فانتومهاست، مسابقه این هم مستحب است، براى این که همّ اصلى این مسابقه، مبارزه و دفاع از حیثیت، ملیت و اسلام ماست.»

 مخالفت با آداب و رسوم جاهلیت

رسول خدا، صلّى اللّه  علیه و آله، که علمش از وحى الهى مأخوذ بود و روحش به قدرى بزرگ بود که یک تنه غلبه بر روحیات ملیونها ملیون بشر کرد ـ تمام عادات جاهلیت و ادیان باطله را زیر پا گذاشت... .[29]

عربهاى جاهلیت داراى آداب و رسوم و عقاید خرافى بسیارى بوده اند، به گونه اى که تغییر آنها بر اساس معادلات ظاهرى امرى محال و غیر ممکن مى نمود، از این رو اصلاح آن آداب و رسوم و هدایت کسانى که قرنها پایبند آنها بودند، جز با معجزۀ الهى و زحمات طاقت فرساى پیغمبر اکرم(ص) ممکن نبود. جانشین شایسته و به حق پیامبر، على(ع) در توصیف وضعیت قبل از بعثت پیامبر(ص) مى فرماید:   

بَعَثه والنّٰاسُ ضُلاّلٌ فی حِیرة، وَ خٰابِطُون فى فِتْنَة، قَداسْتهوتْهم الاهواء، و استزلَّتهم الکبریاء، و استخفنَّهم الجاهلیة الجَهْلاء، حَیٰارىٰ فى زِلْزالٍ مِنَ الأمرِ وَ بَلاءٌ مِنَ الْجَهْل؛[30] خداوند حضرت رسول را به پیغمبرى فرستاد هنگامى که مردم گمراه شده و (در کار خویش) سرگردان بودند و در راه فتنه و فساد از روى خبط و اشتباه قدم مى نهادند. هواها و آرزوها ایشان را دستگیر کرده، کبر و نخوت آنان را به اشتباه کاریهایى واداشته و جهل و نادانى آنها را سبکسر و خِرف کرده بود، درحالتى که پریشان حال و در کار خویش مضطرب و نگران و مبتلا به نادانى بودند.

 رعایت آزادى عقیده

آزادى آرا در اسلام از اول بوده است، [نه تنها] در زمان ائمۀ ما ـ علیهم السلام ـ بلکه در زمان خود پیغمبر آزاد بود. حرفهایشان را مى زدند. ما حجت داریم.[31]

پیامبر اسلام و ائمه اطهار(ع) در مقابل مخالفان و پیروان ادیان و مکاتب دیگر قرار گرفته و مجالس مناظره و بحث آزاد تشکیل مى دادند و تمام سخنان آنان را شنیده و سپس پاسخهاى خود را بیان مى کردند و در پایان عده اى مى پذیرفتند و به اسلام مى گرویدند و افرادى هم سکوت مى کردند و آزادانه از مجالس بیرون مى رفتند. حتى در زمان حضرت رضا(ع) مجالس مناظرۀ جهانى تشکیل مى شد و تمام دانشمندان غیر اسلامى آن زمان، از اقصى نقاط جهان، در خراسان حاضر مى شدند و با امام مسلمین به مباحثه و مناظره مى پرداختند.

تعداد این گونه مجالس به اندازه اى بوده است که علما و دانشمندان اسلامى آثار بسیارى در این زمینه تألیف کرده و مناظرات و گفتگوها را در کتابهاى مستقلى از قبیل احتجاج طبرسى در دو جلد بحارالانوار در بیش از هشتصد صفحه جمع آورى و تدوین کرده اند.

حکم اسلام درباره آزادى عقیده همان حکم عقل و فطرت است. تا زمانى که از آزادى عقیده، سوء استفاده نشود، هر انسانى در انتخاب و حفظ عقیده خود آزاد است. 

امام خمینى(س) در گفتار و کردار، بشارت دهندۀ آزادى به معناى صحیح آن به جوامع بشرى بودند. ایشان در مصاحبه با «اوریانا فالاچى» روزنامه نگار ایتالیایى که از تعریف آزادى مى پرسد (در تاریخ 21/6/58) مى فرماید: آزادى یک مسئله اى نیست که تعریف داشته باشد. مردم عقیده شان آزاد است. کسى الزامشان نمى کند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید. کسى الزام به شما نمى کند که حتماً باید این راه را بروید. کسى الزام به شما نمى کند که باید این را انتخاب کنى. کسى الزامتان نمى کند که در کجا مسکن داشته باشى، یا در آنجا چه شغلى را انتخاب کنى. آزادى یک چیز واضحى است.[32]

امام راحل ـ قدس سره ـ آزادى را از حقوق اولیه انسان ها و موهبتى الهى براى مردم مى داند. هنگامى که شاه معدوم، اعطاى آزادى به زنان را مطرح کرد، امام علیه آن اینگونه موضعگیرى نمود: مگر آزادى اعطا شدنى است؟! خود این کلمه جرم است. کلمۀ اینکه «اعطا کردیم آزادى را» این جرم است. آزادى مال مردم هست، قانون آزادى داده، خدا آزادى داده به مردم، اسلام آزادى داده، قانون اساسى آزادى داده به مردم. «اعطا کردیم» چه غلطى است؟ به تو چه که اعطا بکنى؟[33]

امام راحل درباره آزادى عقیده در حکومت اسلامى مى فرماید: در حکومت اسلامى همۀ افراد داراى آزادى در هر گونه عقیده اى هستند، ولکن آزادى خرابکارى را ندارند.[34]

در جمهورى اسلامى، هر فردى از حق آزادى عقیده و بیان برخوردار خواهد بود، ولکن هیچ فرد و یا گروه وابسته به قدرتهاى خارجى را، اجازۀ خیانت نمى دهیم.[35]
امام راحل نه تنها از ابتداى شروع انقلاب اسلامى، بلکه در عنفوان جوانى که طلبه اى کوشا و آگاه به مسائل زمان خود بود، خواهان تحقق یافتن آزادى و گسترش آن در جامعه بود. زمانى که استبداد رضاخانى بر کشور حکمفرما بود، با سرودن ابیاتى، دوران غربت مبارزان و اختناق در جامعه را این چنین توصیف نمود:

 از جور رضا شاه، کجا داد کنیم؟                                       زین دیو بَرِ که ناله بنیاد کنیم؟

آن دم که نفس بود، ره ناله ببست                                    اکنون نفسى نیست که فریاد کنیم[36]

منبع: دستور زندگی، سیره نبوى از دیدگاه امام خمینى(س)، فاضل عرفان ـ مرتضى حبیبى کرهرودى، ص 59-103 



[1] صحیفه امام؛ ج 8، ص 331. [2] صحیفه امام؛ ج 10، ص 77. [3] همان؛ ج 8، ص 289. [4] همان؛ ج 11، ص 1. [5] ولایت فقیه؛ ص 21. [6] سرگذشتهاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى؛ ج 4، ص 57. [7] همان؛ ج 6، ص 84. [8] کشف اسرار؛ ص 6 و 7. [9] نمونۀ کوچکى از این مخالفت ها اطلاعیه ‏اى است که برخى از سران مسیحیت صادر کرده و گفته ‏اند: «جوانان احمقى که در سخنان خود از اصطلاحات عربى استفاده مى ‏کنند، بر اثر شرکت آنها در مدارس مسلمانان است. اینان باید بدانند اگر دست از این کار نکشند، کلیسا هرچه زودتر علیه آنها قوانین و مقررات سختى را اعمال خواهد کرد.» مجلة‏المجتمع؛ شماره 340، ص 27 . [10] صحیفه امام؛ ج 12، ص 319 ـ 320. [11] همان؛ ج 18، ص 216. [12] همان؛ ج 15، ص 310. [13] همان؛ ج 9، ص 462ـ 463. [14] زیدان، جرجى؛ تاریخ تمدن اسلام؛ ص 905 ـ 906. [15] انفال / 60. [16] صحیفه امام؛ ج 6، ص 299. [17] همان؛ ج 7، ص 341. [18] همان؛ ج 11، ص 506. [19] همان؛ ج 7، ص 6. [20] همان؛ ج 21، ص 397. [21] پا به پاى آفتاب؛ ج 1، ص 256. [22] همان؛ ص 329. [23] همان؛ ص 330. [24] همان؛ ص 331. [25] گروبندى و شرط‏بندى. [26] صحیفه امام؛ ج 9، ص 455. [27] صحیح بخارى؛ ج 2، ص 245. [28] سرگذشتهاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى؛ ج 5، ص 78. [29] شرح چهل حدیث؛ ص 95. [30] نهج‏البلاغه؛ ترجمۀ فیض الاسلام؛ خطبۀ 94. [31] همان؛ ج 6، ص 277. [32] صحیفه امام؛ ج 10، ص 94. [33] همان؛ ج 3، ص 406. [34] همان؛ ج 4، ص 435 ـ 436. [35] همان، ج 5، ص 139 .[36] دیوان امام؛ ص 317. 

. انتهای پیام /*