هر روز و هفته و ماهى که از سال 1357 هجرى شمسى مى گذشت، مردم ایران به تحقق پیش بینیهاى امام در رابطه با فروپاشى نظام سلطنتى نزدیکتر مى شدند و این در حالى بود که تحلیل گران سیاسى جهان و حکومتهاى اروپا و آمریکا همچنان به کارسازى طرحهاى مقابلۀ شاه با قیام اسلامى مطمئن و امیدوار بودند و حتى شخصیتهاى ملى و مذهبى داخل کشور نیز تا روزهاى آخر معتقد بودند که امریکا نخواهد گذاشت شاه از اریکه قدرت بزیر کشیده شود چه رسد به فروپاشى نظام شاهنشاهى. صاحبان این تحلیل در ملاقاتهاى خود با حضرت امام در پاریس بر نظریه خویش پافشارى مى کردند و خواستار تغییر شیوه مبارزه امام بودند.

در شرایطى که تمام ملت ایران، خواهان سرنگونى رژیم شاهنشاهى هستند و هر روز صدها تن به وسیلۀ دژخیمان شاه در کوچه و خیابانهاى شهرهاى مختلف، هدف گلوله قرار مى گیرند و امام خمینى (س) حتى برگزارى جشنهاى سوم و پانزدهم شعبان را به شیوۀ سالهاى پیش جایز نمى دانند[1]، برخى از احزاب و سیاستمداران کهنه کار دم از انتخابات آزاد و مبارزۀ گام به گام و مبارزۀ منفى و... مى زنند و در حوزۀ علمیه نیز آقاى سید کاظم شریعتمدارى، طى مصاحبۀ خود با مطبوعات خارجى در 29/تیر/1357 بدون کوچک ترین اشاره اى به خواست اصلى مردم که اضمحلال رژیم شاهنشاهى و استقرار جمهورى اسلامى است، چارۀ کار را در «اجراى قانون اساسى» ـ و به عبارتى، ماندن و سلطنت کردن شاه ـ مى داند و مى گوید:

«... لذا وقتى که ما تأکید مى کنیم که باید قانون اساسى کاملاً مراعات و اجرا شود، یکى از موارد آن، انتخابات است. انتخابات باید به طور صحیح، آزاد و ملى صورت گیرد، به طورى که مسلمانان بتوانند نمایندگان واقعى خود را بدون فشار و تحمیل انتخاب نمایند تا یک مجلس ملى و مردمى با حضور نمایندگان واقعى مردم تشکیل شود و مسلماً آن وقت، چنین مجلسى، مراعات قانون اساسى را نموده و از تصویب آن چه بر خلاف شرع باشد، جلوگیرى خواهد کرد...»[2]

ایرانِ آن روز، در آتش تظاهرات ضد رژیم مى سوخت. حتى آنها که در نزدیکیهاى کاخ شاه، خانه و کاشانه اى داشتند، بر شاه نفرین مى فرستادند. «بگو: مرگ بر شاه» و «ولیعهدت بمیرد شاه خائن» ـ شعار کوچه و بازار ـ بیانگر عمق نفرت مردم بود. مردى که چند سال پیش از آن، در حضور صدها تن از سران، رؤساى جمهور و پادشاهان کشورهاى جهان، و هزاران تن از دست پروردگانش، با غرور و نخوت، سرمست از بادۀ قدرت و حمایت آمریکا، فریاد مى زد: «کورش، شاه شاهان، آسوده بخواب که ما بیداریم»، در این روزها و شبها خواب بر او حرام شده بود. دیگر، قدرت اندیشیدن نداشت. براى ماندن، حاضر بود به هر کارى دست بزند.

شاه در 26/مرداد/1357، طى مصاحبه اى، عمق کینه و بغض خود را از ملت مسلمان ایران ـ که سالها شاهد ستمگریهاى او بوده اند و اینک به فرمان مردى از سلالۀ حسین (ع) بر او شوریده بودند ـ ابراز داشته آنان را تهدید کرد. وى در این مصاحبه، با این تعبیر که «ما به مردم، تمدن بزرگ را وعده مى دهیم و دشمنانمان، وحشت بزرگ را»، خیالات جنون آمیز خود را عیان ساخت.

دو روز بعد، مردم این گفتۀ شاه را به شکلى فاجعه آمیز حس کردند. در 28/مرداد/1357 ـ سالروز کودتاى امریکایى 1332 ـ سینما رکس آبادان، در حالى که صدها زن و مرد و کودک و پیر و جوان مشغول تماشاى فیلم گوزنها بودند، به آتش کشیده شد و حرف شاه به خوبى تفسیر گردید. در این روز ـ چنان که مسئولان رژیم ناگزیر و به طور پراکنده در مصاحبه هاى خود اقرار کردند ـ مأموران ساواک با پخش مواد آتش زا در سالن نمایش و قفل کردن درهاى آن از پشت، سینما را با همۀ تماشاگرانش به آتش کشیدند و در جریان خاموش کردن آن، ضمن فرستادن ماشینهاى بدون آب، از کمک رسانى مردم نیز جلوگیرى کردند! در این حادثۀ دلخراش، حدود 800 تن زن و مرد و خرد و کلان، زنده زنده در آتش سوختند. «وحشت بزرگ»، که شاه وعده داده بود، تحقق یافته بود.

پس از وقوع این فاجعه، تظاهرات عظیمى در آبادان به راه افتاد. امام خمینى (س) در 31/مرداد/1357 طى پیامى خطاب به ملت ایران، و ضمن تسلیت به داغداران اعلام کردند: «قراین نشان مى دهد که قضیۀ دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهاى ایران از یک منشأ به وجود آمده است. آیا از این جنایت کسى جز شاه و بستگانش امید نفعى داشته اند؟»[3]

شاه، جمشید آموزگار را بر کنار کرد، و در 5/شهریور/1357 مهندس جعفر شریف امامى را به نخست وزیرى برگزید. او که قبل از احراز این سمت، ریاست مجلس سنا را بر عهده داشت از مهمترین مهره هاى رژیم شاه و از فراماسونهاى معروف بود؛ و کابینۀ خود را «کابینۀ آشتى ملى» نامید. وى مبارزه اى صورى و تبلیغاتى را با عوامل فساد رژیم اعلام داشت که هدف اصلى آن، دادن امتیازاتى به مخالفین و ایجاد شکاف در صفوف آنها و جذب اشخاص و گروههاى میانه رو بود؛ طرحى که دولت آمریکا قبلاً در بسیارى از بحرانهاى سیاسى و اجتماعى کشورهاى جهان سوم، به مرحلۀ اجرا گذارده و موفق شده بود.      شریف امامى، بلافاصله پس از رسیدن به مقام صدارت، پیامى فرستاد که «میهن در خطر است، مردم بپاخیزید»! در این پیام، تاریخ جعلى شاهنشاهى ملغى شد و هجرت حضرت رسول اکرم (ص)، دوباره مبدأ تاریخ رسمى شد. فعالیت احزاب سیاسى هم آزاد اعلام گردید.

دکتر یداللّه  سحابى از مؤسسین جمعیت دفاع از آزادى و حقوق بشر و از پایه گذاران نهضت آزادى ایران، دربارۀ دولت شریف امامى گفت: «... چنانچه دولت جدید حقوق مردم را رعایت کند و به آزادیهاى مقرر در قانون اساسى احترام بگذارد و زندانیان سیاسى و روحانیون در تبعید را آزاد بگذارد... ما نیز از اقدامات دولت استقبال خواهیم کرد و به جاى مراجعه به مراجع و سازمانهاى بین المللى، مشکلات را با دولت در میان خواهیم گذاشت!». همچنین دکتر کریم سنجابى اعلام کرد: جبهۀ ملى همیشه پاسدار قانون اساسى بوده و اصول تجزیه ناپذیر آن را بسیار مترقى و قابل اجرا مى داند!! منتهى این اصول همگى باید اجرا شود[4].

مهندس بازرگان در مصاحبه با خبرگزارى فرانسه، گفت: «نگرانى در این است که نارضایى عمومى بر احزاب مخالف فایق آید و در نتیجه هر امیدى براى این که آنها بتوانند حوادث آینده را شکل بدهند، از بین برود. این جنبشى نیرومند، ناگهانى و خودبه خودى است که ما مى توانیم از آن دنباله روى کنیم، نه اینکه آن را کنترل کنیم؛ زیرا نگذاشتند ما از طریق مطبوعات یا از طریق میتینگهاى سیاسى، نظر خود را بیان کنیم[5]

شریف امامى در 8/شهریور/1357 اعلام کرد: «با مراجع تقلید، رفع اختلاف مى کنیم.» و «با رهبران گروههاى مختلف، مذاکره مى کنیم و حساب آنها را مى پذیریم.» در همین روز، آقاى شریعتمدارى طى مصاحبه اى «اجراى قانون اساسى را خواست روحانیت در حال حاضر» عنوان کرد.

جبهۀ ملى نیز با گرفتن ژستى سیاست مآبانه، 12 خواست خود را اعلام کرد که مهمترین آنها، انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، آزادى زندانیان سیاسى، بازگشت تبعیدیان و آزادى فعالیت هاى سیاسى بود.

براى نخستین بار از سال 42 ـ که خبر تبعید امام خمینى (س) در روزنامه ها به چاپ رسید ـ روزنامۀ کیهان با چاپ یک عکس بزرگ سه ستونى، نام امام را زینت بخش صفحۀ اول خود کرد (سه شنبه 7/شهریور/1357) و این تیتر را برگزید: «مذاکره براى بازگشت حضرت آیت اللّه  العظمى خمینى»

کیهان، که براى چاپ عکس امام روزنامه را به «چاپ دوم» رسانده بود، نوشت: «گزارشهاى غیر رسمى حاکى است که هیأتى از طرف دولت عازم نجف شد. هیأت اعزامى مى کوشد نظر موافق حضرت آیت اللّه  العظمى خمینى را به بازگشت جلب کند امّا از عکس العمل حضرت آیت اللّه  العظمى هنوز خبرى در دست نیست.»

آن روز، به خاطر چاپ عکس امام خمینى (س) و آمدن نامش در کیهان، تیراژ روزنامه ها به بى سابقه ترین حدّ خود رسید؛ شش دستگاه عظیم چاپ کیهان از ساعت 12 ظهر تا ساعت 10 شب، یکسره کار مى کردند و تیراژ روزنامه به یک میلیون و 200 هزار رسید و در مواردى یک نسخه کیهان به یکصد برابر قیمت خریدارى شد. مردم براى خرید روزنامه ساعتها در صف ماندند و روزنامه اطلاعات نیز در چاپ دوم خود عکس امام را چاپ کرد.

امام خمینى (س) در 6/شهریور/1357 با صدور اطلاعیه اى، انتصاب شریف امامى، را «تبدیل مهره اى به مهره اى دیگر» دانستند و ضمن ردّ هرگونه آشتى با رژیم، تأکید کردند: «عموم ملت در تظاهرات خود مى گویند: «ما شاه و سلسلۀ پهلوى را نمى خواهیم». خواست ملت این است، نه وعدۀ پوچ احترام به علما و نه بستن موقت قمارخانه ها، و نه امر بى ارزش  ـ از نظر قانون ـ به کار بردن تاریخ اسلامى به طور فریبکارانه و موقت.»[6]

موضعگیرى قدرتمندانۀ امام خمینى (س)، راه را بر هرگونه سازشکارى و آشتى شخصیتهاى مذهبى و سیاسى و جناحهاى میانه رو بست.

13/شهریور/1357 مصادف با عید سعید فطر بود. نماز عید فطر با حضور صدها هزار تن از مردم تهران در تپه هاى قیطریه، به امامت شهید دکتر محمد مفتح، برگزار شد. اجتماعى با چنین عظمت تا آن روز در ایران سابقه نداشت. پس از برگزارى نماز عید، راهپیمایى صدها هزار نفرى مردم با فریاد «درود بر خمینى» و با حمل پلاکاردهایى که در آنها «نابودى رژیم شاه» و «برقرارى حکومت اسلامى» خواسته شده بود تا میدان آزادى (شهیاد) انجام شد. 

15 شهریور امام خمینى (س)، با فرستادن پیامى، از ملت ایران به خاطر تظاهرات شکوهمندشان سپاسگزارى کرده صلاح دولت را در آن دانستند که بر کنار شود. امام در پیام خود تأکید کردند: «ملت ما بر سر دو راهى است: پیروزى و توفیق دست یافتن به بیرون کردن شاه، و یا تا آخر در زیر چکمۀ دژخیمان خُرد شدن؛ با عزت و سرافرازى در مقابل خالق و خلق، و یا خداى نخواسته ذلت و زبونى همیشگى. و هرگز ملت مسلمان ایران تن به ذلت نخواهد داد.

ملت عظیم الشأن ایران! نهضت خود را ادامه داده و هرگز سستى به خود راه ندهید، که نمى دهید. مطمئن باشید ـ به امید خدا ـ پیروزى و سرافرازى نزدیک است.»[7]

«ویلیام سولیوان» آخرین سفیر امریکا در ایران در کتاب خود مى نویسد: «راهپیمایى عظیم عید فطر، شاه را هم تکان داد. روز هفتم سپتامبر (16 شهریور) تظاهرات گستردۀ دیگرى در تهران روى داد و قرار تظاهرات و راهپیمایى دیگرى براى روز بعد در میدان ژالۀ تهران (میدان شهدا) گذاشته شد. شاه که از سرعت سیر حوادث نگران شده بود، روز هفتم سپتامبر (16 شهریور) فرماندهان نیروهاى مسلح را نزد خود فراخواند و یک جلسۀ طولانى با آنها تشکیل داد. در پایان این جلسه، تصمیم گرفته شد در تهران و چند شهر دیگر، حکومت نظامى اعلام شود و تاریخ اجراى مقررات، صبح روز هشتم سپتامبر (17 شهریور) تعیین گردید[8]

روز جمعه 17 شهریور، که بیشتر مردم از اعلام حکومت نظامى بى اطلاع بودند، هزاران نفر در میدان ژاله اجتماع کردند تا تظاهرات دیگرى را ترتیب دهند. آنها با مأمورانى مواجه شدند که میدان و خیابانهاى اطراف را با سلاحهاى خودکار در محاصره داشتند. زنان مسلمان به همراه کودکانشان در این تظاهرات حضورى چشمگیر داشتند. ناگهان مأموران به سوى آنها آتش گشودند. مردم در حالى که شعار «مرگ بر شاه، درود بر خمینى» مى دادند، در خون خویش غلطیدند و تظاهرات همچنان ادامه داشت. به طورى که بعدها نوشته شد، تعداد شهدا در میدان ژاله و خیابانهاى اطراف، بیش از چهار هزار نفر بود. تعداد دقیق شهدا و مجروحان «جمعۀ خونین» هیچ گاه به طور دقیق مشخص نگردید.

سولیوان مى نویسد: «در همان ایام در امریکا کنفرانس سران سه کشور امریکا، مصر و اسرائیل در کمپ دیوید در جریان بود. اخبار مربوط به وقایع ایران در جریان این مذاکرات به دست جیمى کارتر رئیس جمهور امریکا رسید و رهبران دو کشور مصر و اسرائیل هم از آن آگاهى یافتند. انور سادات که از دوستان نزدیک شاه بود، تصمیم گرفت از همان جا به شاه تلفن کند و مراتب همدردى و پشتیبانى خود را از شاه به وى اطلاع دهد. به فاصلۀ کمى پس از این تلفن، پرزیدنت کارتر هم به شاه تلفن کرد. از جزئیات سخنان رئیس جمهورى در این مکالمۀ تلفنى اطلاع ندارم ولى بعداً به من ابلاغ شد که کارتر در این گفتگوى تلفنى مراتب پشتیبانى خود را از شاه اعلام کرده و این تلفن، در واقع، جانشین نامۀ مورد سفارش من از طرف رئیس جمهورى براى شاه شد. گروهى از بازرگانان امریکایى که در همین روزهاى بحرانى از ایران دیده مى کردند، بعدازظهر روزى که این مکالمات تلفنى با شاه صورت گرفت، به حضور شاه پذیرفته شدند. این گروه پس از ملاقات با شاه، براى شرکت در یک مجلس پذیرایى، به محل اقامت من در سفارت آمدند و جریان ملاقات و گفتگوى خود را با شاه بازگو کردند. آنها گفتند که شاه، چند دقیقه دیرتر از وقت تعیین شده، آنان را به حضور پذیرفت و در توضیح این تأخیر، گفت که مشغول صحبت با پرزیدنت کارتر بوده است. شاه ظاهراً پس از این تلفن کمى سبک شده و ضمن صحبت با نمایندگان شرکتها و بازرگانان آمریکایى سرحال بوده است. به هر حال، تلفن رئیس جمهورى امریکا به شاه در آن شرایط بهترین تقویت روحى براى او به شمار مى رفت و بعد از آن، هرگز از شاه نشنیدم که سازمان سیا را متهم به توطئه براى براندازى او بکند[9]

به دنبال آن، ژنرال ضیاءالحق رئیس حکومت نظامى پاکستان به تهران آمد و با شاه ملاقات کرد امّا متن گفتگوها انتشار نیافت.

شریف امامى دو روز بعد از جمعه سیاه ـ 17 شهریورـ و کشته شدن صدها تن در میدان ژاله، برنامه خود را تقدیم مجلس کرد و ضمن آن اعلام نمود: «ریشه هاى نارضایى را خشک مى کنیم.» پس از بحثهایى که در مجلس انجام شد، شریف امامى با 176 رأى از مجلس رأى اعتماد گرفت و بلافاصله هم اعلام کرد که «مارکسیستها عامل اصلى خشونتها بودند»! در همین حال وى ضمناً در یک مانور سیاسى، دستور بازداشت فریدون مهدوى وزیر اسبق بازرگانى و منصور روحانى وزیر سابق کشاورزى را توسط فرماندارى نظامى تهران صادر کرد.

وقوع زلزله در طبس، بقیۀ خبرها را تحت الشعاع قرار داد. در این واقعه بیش از بیست هزار نفر جان سپردند، و هزاران تن مصدوم و مجروح گردیدند. هیأتى به سرپرستى شهید آیت اللّه  صدوقى، به نمایندگى از سوى امام خمینى (س)، به طبس عزیمت کرد.

یکى از خبرنگاران، در گزارش تلفنى خود که از مشهد مخابره کرد، و به دلیل ماده 5 قانون حکومت نظامى و سانسور مطبوعات تنها در آرشیو کیهان بایگانى شده، گفت: «با وجود نیاز شدیدى که مردم به کمک دارند، چندان تمایلى به قبول کمکهاى دولت نشان نمى دهند امّا وجود آیت اللّه  صدوقى که از سوى امام خمینى (س) به منطقه آمده است. آن قدر مؤثر است که مردم تمام خواستهاى خود را با ایشان مطرح مى کنند.»

در 3/مهر/1357 انحلال تشکیلات حزب رستاخیز اعلام شد و نخست وزیر گفت: «شرکت تمام احزاب قانونى در انتخابات آزاد خواهد بود.»

با وجود برقرارى حکومت نظامى در تهران و یازده شهر کشور، تظاهرات و راهپیماییها با همان شدت ادامه داشت امّا روزنامه ها حق چاپ این خبرها را نداشتند.

شاه، براى فرونشاندن خشم مردم، هر روز به مانور تازه اى دست مى زد؛ دکتر علیقلى اردلان که به جاى امیرعباس هویدا، وزیر دربار شاهنشاهى شده بود، در 4/مهر/1357 اعلام کرد: «اعمال نفوذ خانوادۀ سلطنتى در معاملات دولتى ممنوع شد و اعضاى خانوادۀ سلطنتى از هر نوع توصیه، اعمال نفوذ، معامله و مشارکت در امور مربوط به دولت و مؤسسات، و شرکتهاى طرف معامله با دولت منع شدند و سازمانها و جمعیتها و هیأتهاى امنایى که زیر نظر اعضاى خاندان سلطنتى است، به دولت محول مى شود.»

اول مهرماه 1357 تلفنى از نجف به ایران اطلاع دادند که منزل حضرت امام در محاصرۀ نیروهاى انتظامى عراق قرار دارد. این اقدام نتیجه تلاش صدام حسین معاون رئیس جمهور عراق (حسن البکر) بود. این خبر موجب نگرانى و خشم مردم و حوزه هاى علمیه را فراهم نمود، سیل تلگرافات اعتراض آمیز مراجع و علما (حضرات آقایان: مرعشى نجفى، شریعتمدارى، سیدعبداللّه  (شیرازى) و مردم به رئیس جمهور عراق و همچنین تلگرافات به امام خمینى و آیت اللّه  خویى در نجف سرازیر شد و اعلامیه هایى از سوى فضلاى حوزه علمیه و اهالى قم و پیام مشترکى از سوى مراجع قم حضرات آیات: گلپایگانى، مرعشى نجفى و شریعتمدارى صادر شد در قسمتى از اعلامیه آمده بود: «به حکومت ایران اعلام مى کنیم که اگر در این عمل و سلب آزادى از ایشان [حضرت آیت اللّه  خمینى] که توهین مستقیم به ملت ایران و جامعه روحانیت و تشیع است با دولت عراق تبانى ندارد رسماً عدم رضایت خود را از عمل دولت عراق اعلام نماید.»

در روزنامه هاى 4/مهر/1357 خبر کوتاهى به این شرح درج شد: «محاصرۀ خانۀ حضرت آیت اللّه  العظمى خمینى در نجف توسط ارتش عراق پایان یافت و مقامات عراق گفتند سوء تفاهم رفع شده است!» لازم به یادآورى است که به علت محاصرۀ منزل امام در نجف، هیچ گونه پیامى از سوى ایشان به ایران نمى رسید. با این وجود، روز دوم مهر کارگران و کارکنان پالایشگاه آبادان، در سوم مهر کارکنان مخابرات، در پنجم مهر کارکنان تأسیسات نفتى خارک و بقیۀ سازمانهاى مهم دولتى، دست به اعتصاب زدند. همین امر موجب شد که هیأتى از طرف ساواک به بغداد برود و با «سعدون شاکر» رئیس سازمان امنیت عراق ملاقات کند. امام خمینى (س) در برابر اخطارهاى مقامات عراقى فرموده بودند: «من، هم اهل سیاست هستم و هم مذهبى. هیچ وقت از نظرات سیاسى خود عدول و نزول نخواهم کرد[10]

به دنبال این اظهارات امام بود که مقامات عراقى ضمن هماهنگى با هیأت اعزامى از ساواک، تصمیم به اخراج امام از نجف گرفتند. قرار بود امام به کویت برود امّا مقامات کویتى مخالفت کردند. امام و همراهان ناگزیر در تاریخ 13/مهر/1357 از مرز کویت به بغداد بازگشته و از آنجا در تاریخ 14 مهر 1357 به پاریس پرواز کردند. چگونگى عزیمت امام به پاریس و تضییقاتى که در بدو ورود ایشان از سوى مقامات فرانسوى به وجود آمد، از مسائلى است که در شناسنامه بعدى تشریح خواهد شد. سخنرانى حاضر، نخستین سخنرانى امام، پس از رفع این تضییقات است که در 17/مهر/1357 در حضور جمعى از دانشجویان و ایرانیان مقیم کشورهاى خارجى در فرانسه ایراد شده است که در آن، ضمن اشاره به جنایات شاه و استمرار قیام الهى مردم ایران بر این اصل تأکید مى کنند که منشأ همۀ مفاسد ایران، رژیم شاهنشاهى است و حافظ این رژیم، سرنیزۀ آمریکاى خبیث است. امام خمینى (س) متواضعانه خطاب به تمامى اقشار ملت به پا خاستۀ ایران مى فرمایند: «من که یک طلبه هستم، دیْنم را ادا مى کنم.»[11]

امام، با اشاره به واقعۀ عظیم 17 شهریور، سفر هواکوفنگ رهبر چین به ایران را شدیداً محکوم مى کنند و در فرازى دیگر مى فرمایند: «ما نمى خواهیم امریکا سرپرست ما باشد. ما نمى خواهیم همۀ منافع این ملت را امریکا ببرد... گاز را شوروى ببرد و نفت را امریکا ببرد... ما سرپرست لازم نداریم... تا امریکا نرود و تا دست این ابرقدرتها از روى مملکت ما برداشته نشود، ما نهضتمان برقرار است ... نترسید از این ابرقدرتها.»[12]

امام خمینى (س) در پایان سخنان خود، ضمن وعدۀ پیروزى قریب الوقوع، دورى از تفرقه و حفظ وحدت و برادرى در قشرهاى مبارز داخل و خارج کشور را ضامن تداوم نهضت مى دانند. (کوثر، ج1، ص 408-417)

مشروح سخنان امام را در این دیدار در ذیل می خوانید:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

از قرارى که بعضیها مى گفتند، مثل اینکه بعضى از آقایان آمده بودند اینجا و من نبودم و مثل اینکه قدرى توهّم این را کردند که کسى دخالت داشته در این معنا؛ و این طور نبوده است. مزاج من اولًا اقتضاى اینکه خیلى بنشینم و اینجاها باشم ندارد. از جهتى جایى بیرون گرفته اند براى اینکه من استراحت کنم. امروز هم که شنیدم آقایان اینجا تشریف مى آورند، از این جهت آمدم که خدمت آقایان برسم. من عادت به تشریفات ندارم که مثلًا بین من و کسى واسطه باشد، حجاب باشد. این خلاف ادب اسلام است. من در اختیار همه آقایان هستم به مقدارى که قدرت داشته باشم. یکوقت هم، قدرت نیست از باب اینکه ما شاء اللَّه شماها جوان هستید و ان شاء اللَّه وقتى که به پیرى رسیدید، آن وقت مى دانید که آن اقتضائاتى که در جوانها هست، در پیر نیست. ما حالا دیگر نفسهاى آخر است که مى کشیم، و امیدواریم که بتوانیم همه مان خدمت کنیم به اسلام، خدمت کنیم به مسلمین، خدمت کنیم به وطن خودمان.

 «انقلاب ایران»، برنامه اى الهى

الآن آشفته است ایران. آشفتگى اى که شاید در طول تاریخ یک همچو آشفتگى اى در ایران نبوده است. شما اگر تاریخ را ملاحظه کنید، بوده است انقلاباتى؛ بوده است چیزهایى؛ لکن به این صورت که از آن طرف جنودِ ابلیسى به جان مردم بیفتند، و از آن طرف ملت کشته بدهد، جوان بدهد و مقاومت کند [نبوده است ]. الآن وضع ایران این طور است که هر جایش را که ملاحظه بکنید انقلاب است. باید گفت که انقلاب ایران. هرجا که بروید، در آنجا - آن طورى که براى ما دارند نقل مى کنند از بچه هاى تازه به زبان آمده تا بزرگها و جوانها و پیرها و اینها، از دختر بچه ها و پسر بچه ها تا زنها و خانمهاى بزرگ و مردهاى بزرگ و آدمهاى دیگر؛ اینها همه الآن کانَّهُ یک برنامه الهى در کار بوده است. دست بشر همچو قدرتى ندارد که این طور مردم را بیدار کند که همه طبقات و همه بچه ها و بزرگها، اینها با هم به یک راه بروند. این یک مطلب غیر عادى است؛ کانَّهُ لطفى از جانب خداى تبارک و تعالى است به ملت ایران که با این نهضتى که کردند و با این وحدت کلمه ان شاء اللَّه مقاومت کنند.

رژیم شاهنشاهى، منشأ همه مفاسد

و این فسادى که در ایران پیدا شده است که همه فسادها زیر سر رژیم شاهنشاهى بود در تاریخ، از اولى که رژیم شاهنشاهى پیدا شده است تا حالا که ما مشاهده مى کنیم، هر چه مَفْسَده بوده است، رژیم شاهنشاهى این مفاسد را ایجاد کرده، منتها هر وقت به اقتضاى خودش؛ یکوقت اقتضایش یک نحو بوده است و در این عصرى که، در این عصرى که من درک کردم و گمان دارم هیچ کدام از آقایان درک نکرده اید، ابتلاى به رضا خان [است ] که انگلیسها آن وقت رضا خان را آوردند و کودتا درست کردند و مسلط کردند رضا خان را بر ملت. مأمور اجراى مقاصد اجانب بود او. از آن طرف، اجراى مقاصد آنها را مى دید موقوف است به اینکه طبقه روشنفکر، طبقه علما، طبقه متدینین، اینها را بکوبد و از بین ببرد؛ از آن طرف هم چون آن منافع موقوف به این بود، عمل کرد به این کار [تا] منافع را به جیب آنها بریزد و خدا مى داند که ما چه مصیبتها در زمان آن پدر کشیدیم؛ و همه مان هم که الآن مشترکیم در اینکه در زمان این پسرى که خلف آن پدر است. این حقاً پسر رضا خان است، یعنى همه خاصیتهاى فسادى که در پدر بود در این هم هست به اضافه یک چیزهاى دیگر، به اضافه سالوسى. رضا خان یک آدم قلدرى بود و همه اش قلدرى مى کرد؛ ملت هم آن وقت در مقابلش هیچ ایستادگى نداشت؛ یعنى کم بود، البته بود اما کم بود. به این ترتیبى که الآن هست نبود آن وقت، لکن رضا خان دیگر خودش را نمى چسباند به اسلام و به قرآن و به احکام مبین اسلام؛ دیگر ریاکارى نمى کرد. سرنیزه بود و مى زد و مى رفت. ایشان آن جهات را دارد؛ یعنى با سرنیزه مردم را مى کوبد. آن قدرى که او قتل کرد، این زیادتر از او کرد؛ براى اینکه او یک قتل عام در مسجد گوهرشاد کرد و بعد هم با یک اشرارى، توسط اشرارى. اما این آقا قتل عامها کرده است و اگر خداى تبارک و تعالى، خداى نخواسته، مهلتش بدهد خواهد کرد.

ادعاى اسلامخواهى شاه!

از آن طرف جوانهاى ما را از بین برده است؛ از آن طرف هر روز که صحبت مى شود، همین دو- سه روز پیش از این، که در مجلس صحبت کرده: باید احکام اسلام را حفظ کرد؛ باید چه. خوب مرد بى عقل! تو دیروز تاریخ اسلام که تاریخ شرافت یک ملت بود، برداشتى و تاریخ دیگرى را جایش گذاشتى تا تودهنى خوردى و این را کنار گذاشتى. آزادى! آقا هى دم از آزادى مى زند؛ تو راجع به حزب رستاخیز در نطقهایت مکرر گفتى که باید اینها وارد بشوند در این حزب؛ هر کس وارد نشد در این حزب، اگر سوء قصد دارد او را مى کوبیم، مى زنیم، چه مى کنیم؛ و اگر این هم نیست تذکره به او مى دهیم که برود بیرون، بیرونش مى کنیم. آزادى؟ در کجاى این مملکت ما آزادى هست؟ آزادى قلم دارند مردم؟ آزادى بیان دارند مردم؟ کجا آزادى دارند که ایشان دم از آزادى مى زند؟ آزادى از احکام اسلام! دین مبین اسلام! احکام اسلام! آخر تو از اسلام چه دارى؟ چه علامتى از اسلام تو دارى تا اینکه دم از دین مبین اسلام مى زنى؟ تو که دارى اسلام را از بین مى برى.

ادامه جنایات شاه، نتیجه حمایت امریکا

این ابتلایى است که ما همه الآن داریم. الآن جوانهاى ما در ایران مبتلا هستند به این رژیم فاسد و دارند خون مى دهند، کشته مى دهند. همین چند روز پیش از این در کرمانشاه عده زیادى کشته شده اند، در کردستان هم؛ در سایر [شهرهاى ] کردستان، همین مى گویند بوده است. چند روز پیش هم که دیدید تهران را چه کردند، تبریز را چه کردند، مشهد را چه کردند. انسان نمى تواند بشمارد این بلادى را که اینها قتل عام کردند و هر چه خواستند کردند. حالا هم دارد حفظ این قدرت خودش را با حکومت نظامى مى کند. اگر حکومت نظامى، اگر این امریکاى خبیث، ده روز این سرنیزه اش را از روى  سر این بردارد همان درباریها مى خورندش. محتاج نیست که شماها؛ همان کسانى که در خود دربار، همانهایى که محافظش هستند در دربار، اگر بردارد این نیزه را، سرنیزه را امریکا از سر این آدم؛ همانها او را از بین خواهند برد. هیچ تأمین جانى [ندارد].

وضع مصیبت بار شاه

این را بدانید که الآن من و شما راحت تر از او هستیم؛ او الآن به مصیبت گرفتار است. مردم را به مصیبت انداخته است لکن خودش مصیبتها الآن دارد. الآن شب و روز ندارد. شاید خواب ندارد این آدم. الآن وقتى که صحبت مى کند، لرزه مى کند و صحبت مى کند. نمى تواند چهار تا کلمه را صاف صحبت کند. این حالایش است و عاقبتش هم ان شاء اللَّه بدتر از این خواهد شد، و آن طرفش هم بدتر از این طرف خواهد شد.

وظیفه ما در خارج، کمک به نهضت

این وضع ایران در حال حاضر؛ و ما که در اینجا هستیم و شما آقایان که در خارجِ بلد هستید، در خارج ایران هستید، وظایف دارید. ما چنین نیست که از آنجا آمدیم بیرون، دیگر تمام. ما همه وظیفه داریم؛ یعنى وظیفه عقلى، وظیفه وجدانى، وظیفه شرعى داریم. وظیفه ما این است که ما در هر جا باشیم، جمعاً و فرداً، یکى یکى و اجتماعى، کمک کنیم به این نهضت مقدس ایران؛ که آنها در میدان مبارزه دارند خون مى دهند و ما خارج هستیم و نمى توانیم برویم آنجا؛ باید در خارجْ ما هم مبارزه داشته باشیم. ما هم به هر مقدارى که مى توانیم با حرفمان، با قلممان، با تظاهرمان، هر کس هر چقدر، هر مقدار که مى تواند، باید همه ما این وظیفه را ادا بکنیم.

الآن مملکت ایران به ما صاحبِ دیْن شده. ما دیْن داریم الآن به آنها؛ مدیونشان هستیم. براى اینکه آنها راجع به مصالح اسلام و راجع به مصالح ملت دارند فداکارى مى کنند؛ ما هم جزء ملت هستیم، ما هم از ملت ایران هستیم. آنها پس براى خاطر ما فداکارى کردند، خون دادند، حبس بودند. الآن از علماى ما چقدر حبسند؛ از علما، از روشنفکرها، از دکترها، مهندسین، از محصلین، از بازاریها از همه طبقات الآن در حبسند. عده اى کشته شده اند؛ عده اى محبوسند. اینها براى خاطر همین ملت بوده؛ براى خاطر اسلام بوده؛ و ما که مُسْلم هستیم و ما که ملى هستیم، مربوط به این ملت هستیم، به اینها دیْن داریم، باید دیْنمان را ادا کنیم. من که یک طلبه هستم، دیْنم را ادا مى کنم به اینکه بنویسم، بگویم به شما عرض بکنم، شما که آقایان هستید، محصل هستید، هر رشته اى را که دارید، باید دیْنتان را به این ملت ادا بکنید. اینها را خرد کردند زیر پاى خودشان، و خداوند ان شاء اللَّه خردشان بکند و مى کند ان شاء اللَّه. بنا بر این ما همه موظفیم که توجه داشته باشیم به آنها و هر مقدارى که مى توانیم، البته همه کار که ما نمى توانیم بکنیم؛ آن مقدارى که در وُسْع ما هست، در قدرت ما هست، در خدمت به این ملت و در خدمت به این خلق، ما دیْن خودمان را ادا کنیم.

حراج مخازن کشور توسط شاه

علاوه بر این، خوب خود ما هم اهل این ملت هستیم؛ مى بینیم که تمام مخازن ما دارد مى رود تو جیب امریکا و برادرهاى او. نفت ما اگر این طور که حاتم بخشى مى کند محمد رضا ... اگر این نشود، نفت ما به این زودیها تمام نمى شود، مخازن ما به این زودیها تمام نمى شود، لکن درِ نفت را باز کرده اند و حراج کرده اند. دارند مى برند همه را، مى خورند همه را. از آن طرف انگلیسها مى برند، از آن طرف کسان دیگر. امریکایى ها که از همه بدترند. از آن طرف هم شوروى ها. همه ریخته اند به جان این ملت، و همه هم، دست به هم داده اند که این مردکه را نگهش دارند که این چیزها را ببرند.

تأیید جنایات شاه توسط رهبر چین

شما دیدید که چند روز پیش از این، آن رهبر چین آمد که خیر- این رهبر چین، رهبر چند صد میلیون جمعیت، یک میلیارد جمعیت است؛ و خلق چین چطور و کمونیست چطور و ما چطور هستیم!- مردکه آمد ایران؛ یک کسى که قتل عامها کرده است، وارد به او شد. از روى کشته هاى ما با هلیکوپتر رد شد. نتوانستند او را از توى خیابان ببرند، براى اینکه مردم هیاهو مى کردند، داد و قال مى کردند. همه اینها را مردکه مى دانست، نه اینکه  نمى دانست؛ چقدر جمعیت همراهش بود. از روى کشته هاى ما عبورش دادند و بردندش آنجا، و دست به دست هم دادند و با کمال خوشرویى با هم- عرض مى کنم- چه کردند. این، این آدم؛ اینها بازى مى دهند مردم را. از آن طرف دیدیم که در 15 خرداد آن همه جمعیت از ایران کشته شد، و شوروى روزنامه هایش از آنها تأیید کردند و گفتند که اینها یک دسته ارتجاعى بودند، یک دسته چه بودند که مى خواستند چه بکنند؛ و حالا هم همان طور هست که تأیید مى کنند از او؛ امریکا هم که معلوم است.

ادعاى شاه در مورد انرژى خورشیدى!

اینها مى خواهند که تمام مخازن ما را ببرند؛ و این ملت بیچاره بعد از اینکه نفتش رفت و منابعش از بین رفت، بعد چه باید بکند؟ خدا مى داند چه باید بکند. این آقا مى گوید که باید از خورشید ما چیز [انرژى ] بگیریم! تو چراغ نفتى را نمى توانى روشن کنى؛ شما مى خواهید از خورشید قدرت بگیرید؟! این حرفها چه است؟ این حرفها براى اغفال مردم است. تمام این صحنه سازیهایى که دارند مى کنند براى این است که این مردکه را نگهش دارند آنها با قدرتهاى خودشان.

 «شاه بماند» یعنى خیانت

و در داخله هم هر کس بگوید که این باید بماند یا خوب است بماند، این خائن است که مى گوید: خوب است بماند؛ براى اینکه در داخله همه دیدند که این شخص چه مى کند و با مردم چه کرده است و با مخازن ما چه کرده است، با مال ما چه کرده است. چقدرها اینها در خارج، عائله [شاه ]، چقدر از مال مردم گرفته اند و در خارج الآن ویلا دارند و مِلْک دارند و چه دارند و چه دارند. همه اینها از مال ملت بوده.

شایعه نفوذ کمونیسم

خوب، ما رضا خان را دیده بودیم؛ یک سرباز لُختى آمد و حالا هر یک از آنها [صاحب ] میلیاردها میلیاردها شده اند. این از مال همین ملت است. در همه شرکتها اینها شرکت دارند. هر شرکتى که در ایران تأسیس شده یک مقدارى اش هم مال اینها هست. از نفت هم که همین طورى دارد مى دهد به آنها. یک مقدارى مى گیرند، مقدار کمى  مى گیرند، که این مقدار هم به آنها آهن مى دهند؛ چیزهایى که به درد ما نمى خورد. بله، به درد ایشان این مسلسلها مى خورد؛ براى اینکه مردم را بزنند و بکشند. به درد ملت ما نمى خورد این چیزها. یک مقدارى اش هم توى جیب خودشان و توى جیب عائله شان مى رود و به تبلیغات مى دهند در خارج، که خدا مى داند اینها چقدر ... مى گویند صد میلیون دلار وجه تبلیغات ایشان است که به خارج مى دهند براى تبلیغ کردن. تبلیغ چه؟ تبلیغ اینکه این آقا براى ایران لازم است باشد. اگر این برود، کمونیست مى شود ایران. چرا کمونیست مى شود ایران اگر این برود؟ ملت ایران، یک ملت مسْلم هستند، ملت ایران شعارشان اسلام است، شعارشان دیانت است، چرا کمونیست مى شوند؟ بیخود همین طورى دارند منتشر مى کنند. حالا، اخیراً هم مى گویند که بناست که، درست کرده اند یک دسته اى را که دانشگاه وقتى که باز شد، در دانشگاه شعار کمونیستى بدهند براى اینکه به مردم بفهمانند که ببینید الآن کمونیستها هستند. نه، اینها سازمان امنیتند، اینها کمونیست نیستند؛ با هر حیله و با هر حقه اى هست اینها مى خواهند این را نگهش دارند و نگهداشتنشان هم براى این است که ایشان بهتر از همه نوکرى دارد مى کند.

ایران در دست ایرانى

ما حرفمان از اول تا حالا این بوده است که ما یک مملکتى داریم براى خودمان مى خواهیم. ما نمى خواهیم امریکا سرپرست ما باشد. ما نمى خواهیم همه منافع این ملت را امریکا ببرد، همه منافع این مملکت را شوروى ببرد. گاز را شوروى ببرد و نفت را امریکا ببرد. مگر یک سفره بازى است، هر کس هر چه مى خواهد بخورد؟ ما نمى خواهیم این طور باشد. ما مى خواهیم خودمان، یک جمعیتى هستیم، هر چى هستیم به شما چه، ما هر چى هستیم، مى خواهیم خودمان از زمین خودمان و از آب خودمان و از نفت خودمان و از مخازن خودمان که همه غنى اند اینها، ما مى خواهیم از همینها استفاده کنیم و دزدها را هم کنار بگذاریم که هى مى خوردند و مى بردند. آنها را هم کنار بگذاریم و خودمان اداره کنیم مملکت خودمان را. ما سرپرست لازم نداریم. بد اداره کنیم خودمان کردیم، خوب هم اداره کنیم خودمان کردیم. ما حرفمان این است. کى مى تواند بگوید که نخیر، باید حتماً یک کسى دیگر بیاید و شما را اداره کند؟ به شما چه ربط دارد؟ ما یک مملکتى داریم مال خودمان، مخازنش هم مال خودمان؛ خودمان مى خواهیم اداره کنیم. مى گویید نمى توانید، نتوانیم. به شما چه ربط دارد؟ ما نمى توانیم اداره کنیم، نمى خواهیم اداره کنیم؛ حرف ما این است که شماها بروید بیرون؛ و حال آنکه اگر اینها بروند بیرون، اگر این مفتخورها را ما کنار بزنیم- نفتخورها عبارت از همین ابرقدرتها [که ] هم مفتخور هستند، هم نفتخور؛ و مفتخورها هم همین عائله پهلوى، و تمام آنهایى که در این پنجاه سال با اینها روابط داشته اند- از هر طبقه اى که مى خواهد باشد، اینها مفتخورهایى هستند که روى نعش جوانهاى ما دارند استفاده از مالیّت همین مملکت مى کنند؛ ما مى گوییم که اینها، این نفتخورها و این مفتخورها را اگر ما بیرونشان بکنیم، یک مملکت غنى اى داریم که مى توانیم اداره اش کنیم تا آخر. این طور نیست که مملکت ما بودجه اش ناقص باشد؛ خورنده اش زیاد است! بودجه ناقص نیست؛ آنکه مى خورد زیاد است، خرج آن اشخاص خارجى تبلیغاتى و نمى دانم، خرج این اشخاصى که در داخل هستند براى حفظ ایشان و امثال ذلک. این مستشارهایى که از خارج مى آیند، اینها زیاد مى خورند؛ همه اینها ریخته اند در این [کشور] براى مخازن ما و دارند آن را چپاول مى کنند و مى برند.

اگر ما دست اینها را کوتاه کنیم و ان شاء اللَّه کوتاه مى کنیم و ملت ان شاء اللَّه قیام کرده است و کوتاه خواهد کرد، اصلش بیرونشان خواهیم کرد ان شاء اللَّه، اگر ما یک همچو چیزى موفق بشویم، هم نفتمان به اندازه کفایت است، هم خودمان مى توانیم اداره بکنیم مملکت خودمان را. کى گفت که تو بیایى اداره کنى مملکت ما را، یا عمال تو بیایند اداره کنند؟

ادامه نهضت تا قطع دست ابرقدرتها از ایران

ما این همه مستشار مى خواهیم چه کنیم؟ این مستشارها همه براى این است که حفظ کنند او را، و غارت کنند ما را. حفظِ این، براى غارت. خودشان هم مى خواهند غارت بکنند و الّا اگر مى دانستند یکى بهتر از این مى توانند بیاورند، مى بردندش. همچو عشقى به چشم و ابروى ایشان ندارند! لکن الآن نمى توانند این را برش دارند. هر کس را بیاورند، ما همین هستیم. اگر بنا شد که کودتا کنند، یک نظامى روى کار بیاورند، یا باید بکُشد، یا باید برود. همین طورى که حالا هستش. یا باید مسلسل را بکِشد و همه ملت را بکُشد و یا باید کنار برود. تا امریکا نرود و تا دست این ابرقدرتها از روى مملکت ما برداشته نشود، ما نهضتمان برقرار است و فریادمان هم برقرار است و کارها را ما انجام مى دهیم و ان شاء اللَّه موفق خواهیم شد.

افکار عمومى دنیا متوجه ایران

آقایان نترسید از این ابرقدرتها. اگر یک ملتى قیام کرد براى مصالح خودش ... یکوقت مى خواهیم جنگ خارجى بکنیم، [در] جنگ خارجى ما هیچ هستیم و آنها همه چیز دارند؛ یکوقت یک ملتى یک حرفى دارد که همه عالم مى پذیرند این حرف را که ما ملتى هستیم، نمى خواهیم اجانب توى ملت ما باشد، توى خانه ما باشد، از خانه ما بیرون بروید. این را کسى نمى تواند با آن معارضه کند. اگر هم معارضه کند، یک امَد «1» خیلى کمى مى تواند معارضه کند و الّا با افکار عمومى دنیا مواجه خواهد شد؛ و هیچ قدرتى با افکار عمومى دنیا نمى تواند مقابله بکند. ما الآن متوجه کردیم تمام افکار عمومى دنیا را به ایران. الآن ایران مورد توجه همه است، یعنى یک چیزى است که همه دارند مطالعه مى کنند در ایران، ایران را دارند مطالعه مى کنند. آنها منتها مطالعه مى کنند براى چاپیدن؛ شاید یک اصحاب خیرى هم باشد که مطالعه مى کنند که ملت چرا این جور است، چه شده، چرا باید این طور باشد این؛ کم کم همه که متوجه شدند به اینکه یک ملتى بپاخاسته و مى گوید که من حق خودم را مى خواهم، نمى گوید که من حق دیگران را مى خواهم، این ناچار باید تبعیت از آن بشود. و من به شما مژده مى دهم که ان شاء اللَّه اگر چنانچه دست به هم، همین طورى که دادید، دستتان در دست هم باشد، مخالفتها را کنار بگذارید و با هم دوست باشید، همه با هم همقدم باشید، نتیجه خواهید برد و کلک اینها را ان شاء اللَّه خواهید کَند و مملکت مال خودتان خواهد شد.

لزوم رفع اختلافهاى جزئى

و آن یک کلمه اى هم که به شما آقایان خارج از کشور عرض مى کنم، این است که گاهى من مى شنوم- ایران که بودم گاهى مى شنیدم اینجا هم شاید شنیده باشم- که آقایان بینشان یک مثلًا اختلافات جزئى، یک کدورتهاى جزئى هست. به نظر من این صحیح نیست. شما همه برادر هم هستید. چرا با هم، سر چه با هم اختلاف داریم؟ ما همه باید دست به هم بدهیم، آنکه دشمن همه است، او را از بین ببریم. اگر ما بنا باشد که خودمان با هم اختلاف بکنیم، او آسوده سر جاى خودش مى نشیند [و] قواى ما صرف خودمان مى شود. این هم یک نیرنگى است که آنها همیشه داشته اند که بین همین طبقات مردم اختلاف بیندازند. دو تا حزب درست کنند، آن حزب کذا، آن حزب کذا؛ بین این دو تا حزب اختلاف بیندازند و مردم را فلج بکنند. یا مثلًا، یک نفر را بیاورند جلو و یک چیزى از او درست بکنند، بعد هم مردم مشغول به او بشوند؛ مدتها سر این دعوا بکنند و قوایشان تحلیل برود و آنها استفاده بکنند. شما آقایان که در خارج هستید با هم برادر باشید. حل کنید اختلافات [را]. اگر یکوقت یک کدورتى از یک برادرى دیدید، برادر وار بروید پیش او، بگویید فلان کار شده است و من به واسطه این، کدورت دارم، حل بشود این کار. على اىّ حالٍ من توفیق شما را، همه آقایان را از خداوند تبارک و تعالى مى خواهم؛ و امیدوارم که تحصیلات شما در اینجا به آخر برسد با سربلندى، و بتوانید به وطن خودتان برگردید و زمام امور وطن را اشخاص مهذب، اشخاص صحیح العمل به دست بگیرند؛ و همه شما خدمتگزار، همه ما خدمتگزار به این مردم و به وطن خودمان و به اسلام باشیم. من- این هم عرض کنم که من- مزاجم اقتضاى اینکه هر روز بیایم اینجا، با این وضعى که الآن هست [ندارد]؛ من الآن خسته شده بودم؛ آمدم اینجا دیدم چاره ندارم [الّا] اینکه با آقایان صحبتى بکنم. من معذرت مى خواهم از آقایان که بتوانم بیایم. اولًا، این را عرض بکنم که من از اولى که داخل در این باب شدم [اجازه ] دخالت به کسى نمى دادم؛ به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمى دادم. خودم مستقل بودم در کارهایم. خودم هر کارى را مى خواستم مى کردم و هر کارى را نمى خواستم نمى کردم؛ و به حَسَب تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام مى دادم. خیال نکنید که من حالا اینجا که آمدم مثلًا ارتباط خاصى با کسى داشته باشم، یا کسى در کارهاى من دخالت بکند و من هم قبول بکنم از او؛ این حرفها نیست در کار. کدورتى نداشته باشید از این جهت که من مثلًا اگر رفتم بیرون براى استراحت، این یک چیزى بوده است که من مثلًا به آقایان رسیدگى نکنم، خدمت آقایان نرسم. من در خدمت همه آقایان هستم و آنجا هم، منزلم، درش باز است؛ هر کس از آقایان مى خواهد، بیاید آنجا، لکن از اینکه بیایم در این محل و اینجا باشم، یا اینکه از آنجا هر روز پا شوم بیایم اینجا، از این معذرت مى خواهم از باب اینکه مزاج من همچو اقتضایى ندارد؛ و من باید برگردم آنجا و استراحت بکنم، و ان شاء اللَّه خودم را حاضر کنم براى خدمت به همه آقایان.

میزان حجاب

 [یکى از خانمهاى حاضر در جلسه: این مسئله حجاب، این خواهرها [را که ] در این محیط هستند یک مقدار ناراحت کرده؛ یعنى واقعاً مى خواهند ببینند که این حجاب به این شکل درست هست یا نه؟]

امام: به همین طور که حالا شما هستید؟ [خانم: بله ]

امام: این مانع ندارد؛ اگر یک مَفْسَده اى بر آن نباشد، مانعى ندارد. شما باید خودتان تشخیص بدهید که آیا به این ترتیب که بروید مثلًا مفسده اى دارد؛ مثلًا فرض کنید که خلاف احترامى به شما مى شود؛ از این چیزها. اگر بشود، خوب او را دیگر خودتان هم نمى توانید بگویید. اما اگر نمى شود، حجاب اسلام بیشتر از این نیست؛ همین است .

 [خانم: در ایران هم ...؟]

امام: ایران حالا با اینجا وضعش فرق دارد. آنجا ممکن است که بیشتر مفاسد باشد؛ و الّا نه اینکه حجاب ایران را اینجا دارد. حجاب ایران، حجاب اسلام، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجى گاهى در کار هست. به طورى که یک مفسده اى باشد، یک اختلاف اخلاقى بشود، یک- عرض مى کنم- چیزهایى باشد، البته آن وقت باید جلوگیرى بشود؛ اما اگر نباشد این طور، و ساده باشد و مثل سایرین با سادگى باشد، نه؛ بى چادر مانع ندارد.

(صحیفه امام، ج 3، ص: 489- 499)


[1]. در قسمتى از پیام امام خمینى آمده بود: «ما که هنوز شاهد صدمات جانکاه شاه به اسلام بزرگ و کشور اسلامى هستیم، جشنى نداریم... ما روزى را عید مى‏ گیریم که بنیان ظلم و ظالم را منهدم کنیم و دست دودمان ستمکار پهلوى را از کشور قطع نماییم، و آن روز ان‏شاءاللّه‏ تعالى نزدیک است.» (صحیفه امام؛ ج 3، ص 426ـ427) در پى اعلامیه امام، جمعى از علماء و اساتید حوزه قم، روحانیون تهران و شخصیت هاى سیاسى طى اعلامیه‏ هاى جداگانه ‏اى از پیشنهاد آن حضرت استقبال کردند. اسامى و متن اطلاعیه ‏ها در کتاب نهضت روحانیون ایران ج 7، ص 213 ـ 221 درج گردیده است.  [2]. نهضت روحانیون ایران، ج 7، ص 224.  [3]. صحیفه امام؛ ج 3، ص 446.  [4]. روزنامۀ اطلاعات، 23 آبان 57، ص 4. [5]. روزنامۀ کیهان 5/شهریور/1357. [6]. صحیفه امام؛ ج 3، ص 450. [7]. صحیفه امام؛ ج 3، ص 455. [8]. مأموریت در ایران، ص 114. [9]. مأموریت در ایران، صفحه 115. [10]. زندگینامۀ سیاسى امام خمینى، ص 480. [11]. صحیفه امام؛ ج 3، ص 493. [12]. صحیفه امام؛ ج 3، ص 495ـ497. 

. انتهای پیام /*