در 3 آبان 1357 خبر آزادى چند تن از زندانیان سیاسى[1]، که به اتهامات واهى سالها زیر شکنجه هاى ساواک طاقت آورده بودند، به اطلاع امام مى رسد. امام خمینى(س) بخشى از سخنرانى خود را در این روز به این موضوع اختصاص داده مى فرمایند: «خوب این پنج سال تضییع عمر یک مسلمان، یک انسان، پنج سال، ده سال زجر دادن به یک انسان، به یک مُسْلم، اینها هیچ؟ حالا آزاد، تمام شد قضیه؟ با اینکه آزاد کردند یک عده اى از علما را و سایر طبقات را، ما قانع هستیم؟ حالا دیگر آرام باید بشود ملت؟ آشتى کردند آنها با ملت؟»[2]

از یک سو، خبر «آزادى چند زندانى» به اطلاع امام مى رسد و از سوى دیگر، رهبر آگاه انقلاب در جریان این اخبار هم قرار مى گیرند که مأموران انتظامى دولت به اصطلاح آشتى ملى، تظاهرات آرام مردم همدان، قم و گرگان را به خاک و خون کشیده اند و دهها تن از مردم مسلمان این شهرها به شهادت رسیده اند، به طورى که بیمارستانهاى شهرها جایى براى بسترى کردن مجروحان حوادث اخیر نداشته اند[3].

خبرهاى دیگر حاکى بود که سه هزارتن از کارگران کارخانۀ ماشین سازى اراک، که سالها جرأت بیان هیچ گونه خواسته اى را نداشته اند و اگر کارگرى تقاضاى  مشروعى داشته توسط مأموران ساواک دستگیر و شکنجه شده و ناگزیر به سکوت گردیده است، امروز از محل کارخانه به طرف شهر راهپیمایى کرده و با دادن شعار، خواستهاى بر حق خود را عنوان نموده اند. کارگران در مدخل شهر با مأموران انتظامى درگیر مى شوند. 

مردم خشمگین رشت نیز به ساختمان حزب رستاخیز که سالها مرکز تصمیم گیریهاى مهم عمال دست نشاندۀ رژیم بود، یورش برده اند[4].

وزیر خارجۀ انگلیس که پیش بینى مى کند با فروپاشى نظام شاهنشاهى به منافع بریتانیاى کبیر و آمریکا ـ مهمترین همپیمان او ـ لطمه خواهد خورد، در یک کنفرانس مطبوعاتى در لندن اعلام مى کند که با سقوط دولت شریف امامى، ابتدا جناح راست و بعداً کمونیستها در ایران روى کار خواهند آمد[5]! وزیر خارجۀ انگلیس، گویا این شعار مردم را که خواهان «آزادى ـ استقلال و جمهورى اسلامى» هستند و تنها رهبر و مرجع خود را امام خمینى (س) مى دانند، نادیده مى گیرد.

گویا جهان از نهضت یکپارچۀ ایران گیج شده است. سازمان اطلاعات و جاسوسى امریکا (سیا) که تا گذشته معروف بود انقلابات جهان را پیش بینى مى کند و یا لااقل از ریشه هاى انقلاب و نهضتها اطلاع کامل دارد، دربارۀ انقلاب ایران دچار سردرگمى است. رئیس سازمان سیا، در مقابل این پرسش خبرنگاران که علت مخالفت مردم ایران با شاه چیست؟ به طور مبهم پاسخ مى دهد که «مشکلات ایران را عناصر محافظه کار به وجود آورده اند»! رئیس سیا، هیچ گاه منظور خود را از «محافظه کاران» توضیح نمى دهد و نمى گوید که این عده از کدام قشر و طبقه هستند! در حالى که همه مى دانند انقلاب ایران، انقلاب کسانى است که پنجاه سال از ستم شاهنشاهى به ستوه آمده اند و اینک با تظاهرات و راهپیمایى و نثار خون خود، خواهان خروج شاه از کشور، قطع دخالتهاى آمریکا، و استقرار حکومتى بر مبناى عدل و انصاف و بر اساس اصول عالیۀ اسلام اند.

در حالى که انقلاب اسلامى ایران هر روز به اوج خود نزدیک مى شود، سران سه کشور مصر، اسرائیل و آمریکا در کمپ دیوید گرد هم مى آیند و با فشردن دست یکدیگر، پیمان صلح مى بندند و حقوق میلیونها فلسطینى را نادیده مى گیرند. ماهیت انقلاب اسلامى و پیوند آن با سرنوشت دیگر ملل اسلامى ـ به ویژه مردم فلسطین ـ از شعار مردم در اجتماع بزرگ دانشگاه تهران آشکار مى شود که فریاد مى کشند: «مرگ بر این سه مفسدین، کارتر و سادات و بگین.» در این حال، «حسنى مبارک»، که در آن زمان معاونت انورسادات رئیس رژیم مصر را به عهده داشت، بلافاصله به تهران مى آید و گزارش پیشرفت کار کنفرانس کمپ دیوید را به اطلاع شاه رسانیده چند ساعت بعد، تهران را ترک مى کند.

حضور امام خمینى(س) در پاریس و افشاگریهاى مستمر ایشان، موجب شده تا صداى انقلاب اسلامى ایران به آن سوى مرزها کشیده شود و ملتهاى مظلوم به حمایت از آن برخیزند. نخستین افرادى که به حمایت از انقلاب ایران به تظاهرات گسترده اى دست زدند، ملت مظلوم فلسطین بودند که خبر این تظاهرات توسط خبرگزاریهاى بزرگ به تمام جهان مخابره شد[6].

مجالس ختم و یادبود شهیدان فاجعۀ مسجد کرمان، در تهران و شهرهاى مختلف ایران ادامه دارد و سخنرانان مذهبى پیرامون این فاجعه و سایر جنایتهاى رژیم شاه، افشاگرى مى کنند. عاملى تهرانى وزیر اطلاعات و جهانگردى، براى به
اصطلاح فرونشاندن خشم مردم، خبرهایى از به دست آوردن سرنخهایى از این جنایت مى دهد و اعلام مى کند که «گزارش حادثۀ کرمان به زودى تسلیم نخست وزیر مى شود».

کلاسهاى درس دانشگاه تهران به صورت تعطیل و نیمه تعطیل درآمده است. دانشجویان هر روز با اجتماع در محوطه دانشگاه، نماز جماعت برگزار مى کنند و علیه رژیم شعار مى دهند.

مردم گرگان، پس از یک راهپیمایى و تظاهرات ضد رژیم، به ساختمان ساواک حمله مى برند که با تیراندازى مأموران ساواک از داخل ساختمان و حملۀ مأموران انتظامى از خیابانها متفرق مى شوند.[7]

مجلس شوراى ملى، این روزها جلسات به اصطلاح پرشورى دارد! نمایندگان فرمایشى در یک برنامۀ نمایشى، با تشکیل فراکسیونهاى اقلیت و اکثریت، به دولت حمله مى کنند و برخى از آنها نیز به رغم تظاهرات و اعتراضات مردم، از دولت پشتیبانى مى کنند. دولت بى خاصیت شریف امامى، سیاست مُتلوّنى در پیش گرفته است: گاهى وعدۀ اصلاحات و تأمین حقوق کارمندان و مجازات عاملان خیانتها را مى دهد و گاهى با به راه انداختن جوى خون در تهران و شهرستانها، به تهدید و ارعاب متوسّل مى شود.

در حالى که دولتهاى بزرگ، از جمله آمریکا و انگلیس، با اعلام حمایت از برنامه هاى شاه، به او دلگرمى مى دهند[8]، امام خمینى (س) در خانه اى محقر در روستایى دور افتاده در فرانسه، حرف آخر را که در واقع حرف مردم است، مى زنند: «ما مى خواهیم یک ملت را آزاد کنیم، ما مى خواهیم یک امت را آزاد کنیم، ما مى خواهیم یک امت را مستقل کنیم، ما مى خواهیم از زیر بار امریکا و انگلستان و روسیه بیرون برویم، البته فداکارى مى خواهد، جوان دادن مى خواهد، حبس مى خواهد... هیچ باکى از این مسائل نداریم. هر چه مى خواهند حمله کنند لکن خواهند به خاک غلتید و خواهند اینها از بین رفت. هر چه هم مى خواهند، این ممالک بزرگ اعلان پشتیبانى کنند از ایشان؛ هر کس مى خواهد این کار را بکند لکن یک ملت ایستاده و «نه» دارد مى گوید. در مقابل «نه» یک ملت، هیچ توپ و تانکى اثر ندارد.»[9]

آرى، شعار مردم هم همین است: «توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد!» (کوثر، ج1، ص 625-628)

متن کامل سخنان امام در این روز  را در ادامه می خوانید:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

آزادى زندانیان سیاسى کافى نیست

امروز اطلاع دادند که زندانیهاى سیاسى را یک مقدارى آزاد کردند و مقدارى هم بناست آزاد شود. آیا ببینیم که این آزاد کردن جبران مى کند این مسائل را؟ یک نفر انسان را ده سال، پنج سال، کمتر، بیشتر، از همه جهات ساقط کنند، همه آزادیها را از او بگیرند، در حبس همه شکنجه ها و زجرها را به او بدهند، بعدش بگویند که شما آزادید! خوب این پنج سال تضییع عمر یک مسلمان، یک انسان، پنج سال، ده سال زجر دادن به یک انسان، به یک مُسْلم، اینها هیچ؟ حالا آزاد، تمام شد قضیه؟ با اینکه آزاد کردند یک عده اى از علما را و سایر طبقات را، ما قانع هستیم؟ حالا دیگر آرام باید بشود ملت؟ آشتى کردند آنها با ملت؟ یا اینکه جوّ، یک محیطى است که برایشان دیگر امکان نمانده است که ادامه بدهند؛ دست و پا مى زنند براى اینکه خودشان را از این محیط- جوّى که تمام نفوس بر ضد آنها توجه پیدا کردند- با این دست و پا مى خواهند نجات بدهند خودشان را؛ لکن آیا مى شود؟ قابل نجاتند اینها؟! این شاه که حدود سى سال بر ما حکومت کرده، بر مسلمانها حکومت کرده؛ این حکومت چنگیزى، این همه از مسلمانها را کشته، این همه از مسلمانها را از وطن آواره کرده، این همه از انسانها را از حقوق بشرى جدا کرده است، محروم کرده است، حالا مى گوید که خوب، آزادشان کردیم، دیگر چى مى خواهید از جان ما! ده سال عمر مى خواهند از جان شما! شما ده سال عمر یک انسان را در حبس، در یک اتاق دو ذرعى هدر دادید. زندگى یک انسان که باید به این مردم  خدمت کند، باید با قلم و قدم در محیط آزاد به مردم خدمت کند، تو گرفتى از او؛ ده سال عمر یک ملت را ضایع کردى، حالا آزاد کردى، دیگر ما چه مى خواهیم؟ ما جبران این ده سال را مى خواهیم. مردم جبران اینکه بچه هایشان را، اولادشان را، ده سال در زندان زجر دادى، جبران این را مى خواهند و این جبران در این دنیا امکان ندارد. از ادله واضحه بر اینکه باید خداى تبارک و تعالى یک جاى دیگرى باشد که جزاى این ظالمها را بدهد، این است که شما فرض کنید که جمع شدید و محمد رضا خان را تکه تکه اش کردید، یک آدم را کشتید؛ آن یک آدم است، یک آدم پست؛ خوب، یک آدم در مقابل یک آدم. ما فرض مى کنیم که خیر، ایشان هم یک آدم شریف؛ اما در مقابل یک آدم شریف! این همه آدم شریف را ایشان از هستى ساقط کرده، این همه جوانهاى ما را کشته است و از هستى ساقط کرده؛ حالا یک نفر آدم را که یک کسى کشت، جزایش این است که خود او را عوض او بکشند؛ اگر فوج فوج مردم را به کشتن داد و کشت، مى شود اینجا ما جبرانش بکنیم؟ البته باید اینجا جزا به او بدهیم به اشد جزا؛ اما مى شود که جبران بشود این؟ جبران این یک عائله؟ یک عائله را که او از هستى ساقط کرده؛ از هستى اگر او را ساقط بکنیم، جبران یک عائله است، عائله هاى دیگر چى؟ حالا ما دلمان را خوش کنیم که آقا «1» عفو فرمودند؟ اینها مردانى بودند که عفو تو را اعتنا ندارند. قضیه عفو نیست، قضیه الزام است و الآن ملزمى که اینها را بیرون کنى. بسیارى از حبسیها بودند که آن حبس غیر قانونى شان تمام شده بوده وقتش، از اولْ حبس غیر قانونى بوده، آن حبس غیر قانونى هم وقتش تمام شده بوده و اینها را نگه داشتند، همین طور بیخود. این عمال ساواکى که این قدر جرم مرتکب شده اند، حالا آمدند در حبس را باز کردند آنها را از حبس بیرون کردند، تمام شد مطلب؟ اول مطلب هست حالا! این و تمام عمال این باید محاکمه بشوند. و بعد هم که همه شان فرض کنید که اعدام شدند، باز جبران نشده است؛ براى اینکه صد نفر در مقابل صدها نفر، در مقابل هزارها نفر. در یک کشتارشان در تهران چهار- پنج هزار نفر مى گویند کشته شده. همین کشتار آخرى همدان را مى گویند تا صد نفر بوده است؛ من نمى دانم دیروز، پریروز. الآن هم همدان باز متشنج است. همین دیروز و امروز هم در قم تشنجها بود و صداى تیر مى آمده است. حالا آیا کشته است چقدر، نمى دانم. زنجان هم همین مسائل بوده است؛ کرمان هم شنیدید؛ همه بوده است؛ هر جا دست رویش بگذارى جنایت بوده است. حالا عفو فرمودند! غلط کردند عفو فرمودند! اگر فشار عمومى ملت نبود و این توجه همه طرفه ملت نبود که اینها عفو نمى کردند. عفو نیست، این الزام است. جبران نمى شود جنایات اینها به این مسائل. ماها نمى توانیم جبران کنیم؛ براى اینکه چطور ما کشتن چهار- پنج هزار نفر را جبران کنیم و یک نفر هست، بیشتر از یک نفر که نیست. آن هم یک نفر آدمِ این طور که مى بینید. این دلیل بر این است که باید یک عالَمى باشد که در آن عالَم دائماً در عذاب باشد تا جبران بشود، دائماً در آن عذابهایى که مهیا شده براى این ستمکارها.

سیر نهضت، امیدوارکننده است

ما نمى دانیم واقعاً چه بکنیم با این وضع فعلى ایران؛ البته وضعْ امیدبخش است، وضعْ امیدبخش است؛ این طور نیست که حالا ما نگران باشیم که وضع چرا این جور است؛ اما خوب، مى بینید چه مى کند؛ چه دیوانگى راه انداختند. لکن همه این مسائل ارزش دارد که یک ملتى را نجات دهد. نباید ما نگران باشیم از اینکه فدایى مى دهیم؛ این سیره انبیا بوده است که این کارها را مى کرده اند. انبیا، اولیا، در مقابل ظَلَمه، در مقابل اشخاصى که ظلم به مردم مى کردند، قیام مى کردند و کشته مى شدند و کشتار مى کردند و جوانهایشان را مى دادند و اصحابشان را مى دادند و مسئله اى نیست که ما حالا یک نگرانى داشته باشیم که مبادا خونْ راه بیفتد! باید خون راه بیفتد؛ باید یک ملتى که مى خواهد خودش را نجات بدهد از زیر بار این همه جنایات و این همه خسارات که بر او وارد شده است، همین طور مجانى نمى شود که انسان به دست بیاورد. یکى از این مادرها- ظاهراً در بهشت زهرا- ایستاده و صحبت کرده که درخت آزادى محتاج به آبیارى است و خون پسر من یکى از چیزهایى است که آبیارى مى کند. ما یک همچو شیرزنان داریم.

جلوه اى از مبارزه على (ع) با طاغوتها

احتیاج دارد اسلام به اینکه فدا بدهیم براى این اسلام. از صدر اسلام تا حالا چه نفوس طیبه اى فدایى شدند. حضرت امیر که جنگ کرد و در صفین، هجده ماه با معاویه جنگ کرد و چه قدرها، بیشتر از ده هزار نفر کشته دادند و کشتند، خیلى بیشتر. معاویه یک مردى بود که مى گفت که من مسلمانم و من خلیفه پیغمبر باید باشم و نماز جماعت مى خواند و امام جمعه بود و همه این کارها را او انجام مى داد، همه این ظواهر را انجام مى داد؛ معاویه ظواهر را خوب حفظ مى کرد، مثل یزید نبود که ظواهرش هم ناجور بود، ظواهر را حفظ مى کرد و اظهار اسلام هم مى کرد. خوب چه شد که حضرت امیر به جنگ او پا شد؟ براى اینکه یک ظالم بود که مردم را استثمار کرده بود؛ رفته بود شام را گرفته بود مقابل حکومت اسلام، و مردم را داشت به ظلم و به تعدى وادار مى کرد؛ چپاول مى کرد مال مردم را، بیت المال را. حضرت امیر تکلیف داشت به اینکه با او جنگ بکند، چه شکست بخورد چه شکست بدهد. حضرت امیر دیگر مبالات این را نداشت که حالا من که مى روم، لَعَلَّ «1» شکست بخورم. وقتى دید که مى تواند حالا مقابل او بایستد، لشکر کشید و جنگ شد و بالاخره هم حضرت امیر- در اینجا باید گفت- شکست خورد. سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- وقتى مى بیند که یک حاکم ظالمى، جائرى، در بین مردم دارد حکومت مى کند، تصریح مى کند حضرت که اگر کسى ببیند که یک حاکم جائرى در بین مردم حکومت مى کند، ظلم دارد به مردم مى کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیرى کند هر قدر که مى تواند؛ با چند نفر، با چندین نفر، که در مقابل آن لشکر و بساط، هیچ نبود. لکن تکلیف این طور مى دانست که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این عَلَم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهاى خودش را داد در راه، براى اسلام. مگر خون ما رنگینتر از خون سید الشهداست؟ ما چرا بترسیم از اینکه خون  بدهیم یا از اینکه جان مى دهیم؟ آنها هم در ... سلطان جائرى که مى گفت: مسلمانم، مسلمانى یزید هم مثل مسلمانى شاه بود؛ اگر بهتر نبود بدتر نبود لکن چون با ملت آن طور مى کرد و مردى بود متعدى و ظالم، و ملت را مى خواست زیر بار اطاعت خودش بى جهت ببرد، سید الشهداء لازم مى بیند که سلطان جائر را سراغش برود و لو اینکه جان بدهد. همین است سیره انبیا؛ همین بوده است که اگر چنانچه یک سلطانى جائر بر مردم حکومت مى خواهد بکند بایستید در مقابلش، و به هر چه، به هر جا مى خواهد منتهى بشود، باید برویم سراغش و نهى از منکرش و امر به معروفش کنیم و بکِشیم او را پایین از این تخت باطل. پس ما مبالاتى نداریم در اینکه کشته مى دهیم، کشته بدهیم؛ البته باید هم بدهیم.

آزادى و استقلال، فداکارى لازم دارد

ما مى خواهیم یک ملت را آزاد کنیم، ما مى خواهیم یک امت را آزاد کنیم، ما مى خواهیم یک امت را مستقل کنیم، ما مى خواهیم از زیر بار امریکا و انگلستان و روسیه بیرون برویم، البته فداکارى مى خواهد، جوان دادن مى خواهد، حبس مى خواهد، ده سال حبس مى خواهد. لازم است این امور. همه چیز لازم دارد، و ما اصلًا در این معنى ناراحت نیستیم که داریم حبس مى رویم، جوانهاى ما دارند از بین مى روند؛ براى اینکه در مقابل [نا] حق است، براى خداست. وقتى یک امرى براى خدا شد و مقابل ظلم شد، ما چه غمى داریم. اصلًا این غمى ندارد که ما براى خدا داریم کار مى کنیم و جوانهاى ما براى خدا دارند فداکارى مى کنند؛ هیچ ابداً از این هراسى به دلتان راه ندهید. وسوسه هاى شیاطین که خوب ما چه کنیم، چه مى شود، یا از این حرفهایى که شیاطین القا مى کنند و بعضى شیاطین هم مى گویند به ماها و به شما؛ هیچ ابداً. خودتان محکم بایستید و هیچ هراس به دلتان راه ندهید که شما پیروزید ان شاء اللَّه. چه کشته بشویم و چه بکُشیم حق با ماست. ما اگر کشته هم بشویم در راه حق کشته شدیم و پیروزى است، و اگر بکشیم هم در راه حق است و پیروزى است.

بى اعتنایى مردم به حکومت نظامى

هیچ باکى از این مسائل نداریم. هر چه مى خواهند حمله کنند لکن خواهند به خاک  غلتید و خواهند اینها از بین رفت. هر چه هم مى خواهند، این ممالک بزرگ اعلان پشتیبانى کنند از ایشان؛ هر کس مى خواهد این کار را بکند لکن یک ملت ایستاده و «نه» دارد مى گوید. در مقابل «نه» یک ملت، هیچ توپ و تانکى اثر ندارد؛ و لهذا دیدیم که حکومت نظامى، الآن قم حکومت نظامى است، دیروز باز تظاهرات زیاد بوده است و امروز هم گفتند بوده است، اعتنا نمى کنند مردم دیگر به این. نمى شود دیگر، با سرنیزه نمى شود حق را ساقط کرد، قابل نیست.

ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند؛ و توفیق بدهد که خدمت بکنیم همه مان به این ملت و به اسلام و به تکلیفمان که به عهده ما است عمل بکنیم ان شاء اللَّه. [صلوات حضار]. (صحیفه امام، ج 4، ص: 148- 153)


[1]. نگاه کنید به پاورقى شمارۀ یک همین سخنرانى، ضمناً روزنامۀ اطلاعات، 3 آبان 57 ص 2 اسامى صدها تن از زندانیان آزاد شده را منتشر کرد. [2]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 148. [3]. مطبوعات دوم و سوم آبانماه 1357 . [4]. مطبوعات دوم و سوم آبانماه 1357 . [5]. رادیو لندن روز اول آبان 57 گزارش داد: «تلویزیون تجارى انگلیس به مدت یک ساعت برنامه ‏اى دربارۀ اوضاع ایران پخش کرد. در این برنامه: دیوید اوئن، وزیر خارجۀ انگلیس، در مورد ایران گفت که اگر رژیم شاه سقوط کند، اول توسط یک گروه دست راستى خواهد بود و فوراً گروه چپ روى کار خواهد آمد. وى نظر دولت انگلیس را چنین بیان کرد: من معتقدم که برقرارى رژیم ایران به نفع ثبات منطقه است... و سرنگونى رژیم ایران به نفع بریتانیا و غرب نخواهد بود... من فکر مى‏ کنم که بایستى از شاهنشاه ایران حمایت کنیم.» روز شمار انقلاب اسلامى ایران، ص 166 . [6]. نگاه کنید به مطبوعات اول آبانماه 57 و کتاب دو سال آخر، ص 205 و 207 . [7]. در رابطه با تظاهرات روبه گسترش و فراگیر این ایام و درگیری هاى وسیع در شهرهاى قم، تهران و تمام نقاط کشور و اعتصابات سراسرى، نگاه کنید به گزارشات و خبرهاى مندرج در مطبوعات اول تا سوم آبانماه 57 . [8]. رادیو مسکو، ارگان حزب کمونیست حاکم بر شوروى نیز علیرغم اعلام اینکه «سیا مى‏ خواهد در ایران دولت نظامى روى کار آورد»، همچنان ژست بى‏ طرفى گرفته و در حالی که سراسر ایران خون و آتش است و شاه در آستانۀ سقوط قرار دارد، بر سیاست هاى گذشتۀ شوروى و مواضع این کشور تأکید مى‏ کند. این موضع روسها در حقیقت چراغ سبزى است براى جنایات بیشتر آمریکائیان و شاه. نگاه کنید به روزنامۀ اطلاعات، 3 آبان 57، ص 1. [9]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 152ـ153.

. انتهای پیام /*