آیت الله هاشمی رفسنجانی از جمله کسانی است که از نزدیک با حضرت امام رابطه داشته و چه در سالهای پیش از انقلاب در مقام مبارزی خستگی ناپذیر و چه در سالهای پس از آن در پست ها و مسئولیت های سیاسی یاور ایشان بوده و در جریان ابعاد گوناگون شخصیت حضرت امام ودیدگاه هایشان در مسائل مختلف قرار داشته است. 

در ادامه بخش هایی از خاطرات و سخنان ایشان درباره دیدگاه های فرهنگی حضرت امام را گرد آوری کرده ایم:

 «مکتب تشیّع» و مشورت با امام

نشریه مکتب اسلام قبل از مکتب تشیّع[1] تأسیس شد؛ کسانى که مکتب اسلام را تأسیس کردند بیشتر با آقاى شریعتمدارى رفیق بودند. ماها بیشتر اطراف امام بودیم. من رفتم و با امام صحبت کردم. آن موقع درس خارج مى رفتیم و فکر مى کنم حدود سال 1338 بود؛ ایشان هم، راهنماییهاى خوبى کردند. اما حاضر نشدند که مثل آقاى شریعتمدارى پیشنهادهاى رسمى و علنى را که او از مکتب اسلام مى کردند داشته باشند. گفتند: هر وقت نیاز به مشورت داشتید، بیائید با من مشورت کنید.[2]

سیماى انقلاب و نخستین حضور

هنوز غروب 22 بهمن نشده بود که رادیو و تلویزیون به دست مردم تصرف و کمى بعد، صادق قطب زاده به عنوان اولین مسئول دولت انقلاب، در آنجا منصوب شد. امام از همان آغاز به برنامه هاى رادیو و تلویزیون توجه داشتند و بعضى از برنامه ها و موسیقیهاى تند را نمى پسندیدند و از آنها راضى نبودند. موسیقی هاى حماسى، سرود و مانند اینها را قبول داشتند، اما آنها در روزهاى اول، گاهى موسیقی هاى مبتذل شاه را نیز پخش مى کردند، از همان نوارهایى که از قبل داشتند. همچنین امام انتظار داشتند تعبیرات و ادبیات خاصى را بشنوند؛ مثلاً مایل بودند گویندگان رادیو و تلویزیون، بگویند انقلاب اسلامى؛ ولى آنها این کار را نمى کردند. ایشان، فرداى پیروزى انقلاب من و شهید مطهرى را خواستند و گفتند: «نباید این جورى باشد، شما بروید وضع رادیو و تلویزیون را درست کنید.»[3]

مطبوعات و آرمانهاى ملّت

با پیروزى انقلاب اسلامى و باز شدن فضاى سیاسى کشور، انتشار افکار و اندیشه هاى مختلف، از طریق روزنامه ها و مجلات و حتى شبنامه ها، روز به روز بیشتر مى شد و چون کسى و قانونى حاکم بر این اوضاع نبود، طبیعى بود که راه صواب و ناصواب و حرف درست و نادرست و اخبار صحیح و کذب، همگى مجال طرح داشت و محدودیتى موجود نبود. در این میان، سوءاستفاده عوامل ضدانقلاب و مخالفان نظام نوپاى جمهورى اسلامى از این اوضاع و احوال، نه تنها دور از ذهن نبود، بلکه احتمالى قوى و حتمى محسوب مى شد. مطالب توطئه انگیز برخى از این روزنامه ها ـ از جمله ـ روزنامه آیندگان که سابقه منفى نیز، در رژیم گذشته داشت و به عنوان اموال مصادره در اختیار دولت ـ تأکیدى بر صحت این نظر بود. این روزنامه با جعل اخبار و گزارشهاى ناصواب، بهانه هایى براى آشوب و هرج و مرج درست مى کرد. اوج این کارهاى خلاف، تحریف مصاحبه حضرت امام با روزنامه لوموند ـ دربارۀ عوامل دست اندرکار ترور آیت اللّه  مطهرى ـ بود. در پى این اقدام، دفتر امام (در تاریخ 20 اردیبهشت 1358) اطلاعیه اى منتشر ساخت و اعلام کرد: این روزنامه که از اوّل انقلاب تا کنون نقشى انحرافى و برخلاف مصلحت ملت مسلمان داشته است، مورد تأیید مسلمانان متدین و انقلابى نبوده و نیست و امام فرموده اند که: «این روزنامه را از این پس هر گز نمى خوانم.» خود امام هم تأکید داشتند که: «نقش مطبوعات در کشورها منعکس کردن آرمانهاى ملت است.»[4] به دنبال این درخواست، تصفیه روزنامه هاى متعلق به دولت از عوامل ضد انقلاب، از سوى مردم اوج گرفت. سرانجام سر و سامان دادن به وضع مطبوعات به شوراى انقلاب کشیده شد و در این شورا، چندین جلسه درباره این مسأله از زوایاى مختلف بحث و گفتگو کردیم. تقریباً نظر همه این بود که باید چاره اى اندیشیده شود؛ به نحوى که هم آزادیها حفظ شود و هم حرمتها و حریمها رعایت شود. لایحه اى نیز براى نظارت بر مطبوعات مطرح شد، که بعدها با اصلاحاتى (در تاریخ 20 مرداد 1358) به تصویب رسید.[5]

نهضت سوادآموزى

برخلاف تبلیغاتى که رژیم پهلوى کرده بود، واقعیتها نشان مى داد که سطح عمومى سواد در جامعه بسیار پایین است: این مسأله خصوصاًبا توجه به برگزارى انتخابات مکررى که ما در حامعه داشتیم و مردم مى بایست نظریات خود را به روى برگه هاى رأى بنویسند، چندان مناسب نبود. در بررسی هایى که بویژه توسط دکتر (محمدجواد) باهنر انجام شد؛ قرار شد با اجازه و کمک امام، بسیج عمومى براى مبارزه با بیسوادى اعلام شود. به همین منظور، وقتى زمینه ها و مقدمات اجرایى طرح فراهم شد، امام (به تاریخ 7 دى 1358)، پیامى صادر کردند و در آن با اشاره به اینکه «اکثر افراد کشور ما از توانایى نوشتن و خواندن برخوردار نیستند» فرمودند: «ما باید در برنامه دراز مدت، فرهنگ وابسته کشورمان را به فرهنگ مستقل و خودکفایى تبدیل کنیم و اکنون بدون از دست دادن وقت و بدون تشریفات خسته کننده، براى مبارزه با بیسوادى به طور ضربتى و بسیج عمومى قیام کنیم، تا انشاءاللّه  در آینده نزدیک، هر کس نوشتن و خواندن ابتدایى را آموخته باشد.»[6]

یک روز بعد، دکتر باهنر مصاحبه اى انجام داد و ضمن فرا خواندن همگان براى همراهى با این نهضت، قول داد که جهاد سوادآموزى نیز چون جهادسازندگى، به دور از بوروکراسى ادارى شروع به کار کند و خود را درگیر مقررات دست و پاگیر ادارى نسازد.[7]

انقلاب فرهنگى در دانشگاهها

دانشگاه در اوایل انقلاب، به مرکز تجمع ستادهاى گروهکها تبدیل شده بود. از سویى دانشجویان مسلمان خواستار انقلاب فرهنگى و تغییر نظام آموزشى دانشگاهها بودند. با وجود ستادهاى گروهکها نیز، انقلاب فرهنگى امکان پذیر نبود. این بود که شوراى انقلاب، دستور تخلیه ستادهاى گروههاى سیاسى از داشگاهها را صادر کرد و دانشجویان مسلمان نیز با پیگیرى، خواستار انقلاب فرهنگى شدند. به دنبال این ماجراها، سرپرستان دانشگاه تهران نیز استعفا کردند. در این رابطه، من و آقاى خامنه اى و آقاى دکتر باهنر به دیدار امام رفتیم. در حضور امام، مسائل دانشگاهها مطرح شد و امام بر تغییر نظام آموزشى تکیه کردند و دربارۀ استعفاى سرپرستان دانشگاه تهران فرمودند: «این آقایان خود مسئول این نابسامانی هاى دانشگاه هستند. اگر هم استعفا نمى دادند، باید برکنار مى شدند و بنابراین نمى توانند خودشان را تبرئه کنند.»[8]

کلاسهاى دانشجویى

گاه افراط کاری هایى دیده مى شد که از روى حسن نیّت نبود. مثلاً گفتند: دختر و پسر نمى توانند در یک کلاس بنشینند. وقتى امام امّت این حرف را شنیدند، عصبانى و ناراحت شدند و فرمودند: دختر و پسر مى توانند در یک کلاس بنشینند و دیوارى هم نباید میان آنها کشید. منتها باید مسائل عفت و اخلاق اسلامى به دقت و شدت رعایت شود.[9]

 دانشگاه آزاد اسلامى

امام هنگام شکل گیرى دانشگاه آزاد اسلامى، پیرمردى 80 یا 85 ساله بودند و شیوه و منش فکرى ایشان هم طبعاً دانشگاهى نبود. آن بزرگوار یکى از علماى برجسته حوزه بودند. شما با در نظر گرفتن این دو مقوله تصور کنید، این اقدام سنجیده و بسیار ارزشمند امام را که در آن روزها، یک میلیون تومان به ما هدیه کردند تا چنین کارى را آغاز کنیم.

همان طور که مى دانید حضرت امام اهل اینگونه کارهاى سمبلیک نبودند. ایشان اصولاً با برنامه هاى نمایشى موافق نبودند. از طرفى در آن موقع، این شیوه ها به هیچ وجه مورد پسند بچه هاى انقلاب نبود. برادران ما فکر مى کردند که همه این امور باید دولتى باشد و کمتر کسى بود که از اندیشه دانشگاه غیر دولتى دفاع بکند. استدلال هم اینگونه بود که در قانون اساسى آموزش و پرورش رایگان است لذا ما نیز ناگزیر باید به همه، آموزش رایگان دهیم. دانشگاهها را نیز منحصر به استفاده از منابع محدود دولتى کرده بودند. به هر حال در شرایط آن روز جامعه، ایجاد یک دانشگاه غیر دولتى نوعى تجدید نظرطلبى و کفر انقلابى تلقى مى شد. و طبعاً بجز حضرت امام، کس دیگرى نمى توانست این طلسم را بشکند و این سنت را دائمى کند. خود حضرت امام هم مایل بودند که نظریاتشان در سطح وسیع پخش و منتشر شود. نظر امام دربارۀ دانشگاه بیشتر از یک جمله اى است که معمولاً خوانده و گفته مى شود. ایشان دربارۀ دانشگاه آزاد اسلامى مباحث و حرفهاى زیادى را مطرح فرمودند. ضمن اینکه خودشان پول دادند و تشویق کردند که این کار به نحو احسن انجام شود و امروز در جمع ملکوتى انبیاء و اولیاء که ان شاءاللّه  امام را در میان گرفته اند، شاهد ثمرات فکر بلند و متعالى شان و تأییدشان از دانشگاه آزاد اسلامى هستند. امام این را پیش بینى مى کردند که واقعاً اگر امروز این هفتصد هزار جوان ما درس نمى خواندند و به دانشگاه نمى رفتند چه مصیبتى گریبان کشور را مى گرفت.

در اوایل انقلاب، در آن شرایط انقلابى، داشتن ملک و قنات و ده براى دوستان ما زیبنده و خوشایند نبود. به همین خاطر، کار این زمین ها، به واگذارى کشیده شد و اختلافاتى هم در نحوه واگذارى، درگرفت. تا اینکه حضرت امام، تکلیف حل معضل را به سران سه قوه و مرحوم حاج احمد آقا محوّل کردند و ما نیز این مکان را به دانشگاه آزاد اسلامى سپردیم.[10]

مدارس خصوصى

آن موقع (اوایل انقلاب) در دنیا، فضاى انقلابى تحت تأثیر تبلیغات و ادبیات مارکسیستها بود، لذا تمایل به دولتى کردن همه چیز، رواج داشت. در آن زمان ادبیات مارکسیستها، حتى در کشورهاى سرمایه دارى و خود امریکا هم، بر رسانه ها حاکم بود و سرمایه دارها هم با این تعبیرات وضعیت را تحلیل مى کردند. در ایران هم ادبیات مارکسیستى نفوذ داشت، که یکى از موارد مهم آن مسأله خصوصى سازى یا دولتى کردن بود. تمایل افراطى داشتند که همه چیز را به دولت بدهیم، حتى از کشورهاى کمونیستى هم، مى خواستند جلوتر بیفتند. امام تا یک حدّى قبول کردند، بعد دیدند که این کار، در همه کشور تأثیرات مخرّب ایجاد مى کند، جلوى آن را گرفتند. در همین قضیه دانشگاه آزاد اسلامى، یادم هست که ایشان ناراحت بودند از اینکه بچه ها ـ به دلیل اینکه دولت، نمى تواند آموزش عمومى و عالى را توسعه بدهد- از تحصیل محروم مى شوند. گفتیم چرا از منابع مردم استفاده نکنیم؟ خودشان پیشقدم شدند و کمک کردند. در آن موقع، حمله شدیدى به مدارس نیکان و علوى شد. امام، حتى از اینها دفاع کردند و فرمودند: «کسى حق ندارد به این مدارس، تعرض بکند!» و فرمانى دادند که ما، در مجلس، تصویب کردیم و مدارس خصوصى قانونى شد. اینها نمونه هاى خوبى است که مبانى اصلى رفتار حکومتى امام را روشن مى کند که مطابق مصلحت عمل مى کردند.[11]

 نظر امام درباره چاپ اسکناس

اوایل پیروزى انقلاب، مشکلات و اختلافاتى در خصوص طراحى اسکناسها داشتیم. بعضیها مى خواستند آرم شیر و خورشید را بگذارند و حتى یک بار اسکناسهایى با همین آرم، طراحى کردند و پیش امام بردند که ایشان هم با آن دقت نظر بالایى که داشتند، اجازه این کار را ندادند و فرمودند بر روى اسکناسها «آرم جمهورى اسلامى»[12] باشد و تأکید داشتند که طرحى و نقشى بگذارید مثل تظاهرات مردمى در روزهاى انقلاب و یا تصویر اماکن مقدسه اسلامى، که با انقلاب اسلامى سازگار باشد و پایه اسلامى داشته باشد.[13]

جامعه شناسى امام

امام جامعه شناسى تیزبین و ریزبین بودند. جامعه، انسان و تاریخ را مى شناختند و نظر داشتند. آنچه از نظر فقهى لازم بود بر جامعه حاکم باشد، ایشان مى دانستند. هر چه با خدا سازگار بود آن را انجام مى دادند و هرگز اسیر ظواهر نمى گشتند. با جامعه شناسى و اخلاق به مردم نزدیک شده بودند.[14]

حق رأى زنان

از همان آغاز شکل گیرى مبارزه علیه رژیم و بویژه در ماهها و روزهاى پایانى حکومت پهلوى، بحث حضور زنان در انتخابات و حق رأى آنان، از مهمترین موضوعات مورد توجه محافل سیاسى و خبرى در داخل و خارج بود. رژیم شاه و حامیان او، اینگونه تبلیغ کرده بودند که نیروهاى مبارز مذهبى با آزادى زنان و بویژه حق رأى آنان و حتى با تحصیل، کار و سایر فعالیتهاى اجتماعى مخالف هستند، به همین خاطر در اغلب مصاحبه هایى که خبرنگاران با امام داشتند، پرسش هایى در این زمینه وجود داشت. امام هم در پاسخ به چنین پرسشهایى تأکید مى کردند [که] این حرفهایى که راجع به زنان و یا مسائل دیگر شنیده اند، اینها هم تبلیغات شاه و اشخاص مغرض است. زنها آزاد هستند و در تحصیل هم آزاد هستند، در کارهاى دیگر هم آزادند، همان طور که مردها آزادند.

همچنین در تشریح نقش مؤثر زنان در انقلاب تأکید مى کردندکه: «زندانهاى شاه از زنان شیردل و شجاع مملّو است. در تظاهرات خیابانى زنان ما، بچه هاى خردسال خود را به سینه فشرده، بدون ترس از تانک و توپ و مسلسل، به میدان مبارزه آمده اند. جلسه هاى سیاسى اى که زنان در شهرهاى مختلف ایران، بر پا مى کنند کم نیست، آنان نقش بسیار ارزنده اى در مبارزات ما ایفا کرده اند. مادران شجاع فرزندان اسلام، خاطره جانبازى و رشادت زنان قهرمان را در طول تاریخ زنده کرده اند. در چه تاریخى این چنین زنان را سراغ دارید و در چه کشورى؟»[15]

اما این تأکیدات امام، موجب نشد که شک و شبهه هاى ایجاد شده در این زمینه، از بین برود. امام هم که حساسیت مسأله را مى دانستند، در پیامى به همین مناسبت، به تأکید فرمودند: «آنچه لازم است تذکر دهم شرکت زنان مبارز و شجاع سراسر ایران در رفراندوم است. زنانى که در کنار مردان بلکه جلوتر از آنان، در پیروزى انقلاب اسلامى نقش اساسى داشته اند؛ توجه داشته باشند که با شرکت فعالانۀ خود، پیروزى ملت ایران را هر چه بیشتر تضمین کنند. شرکت در این امر براى مرد و زن از وظایف ملى و اسلامى است.»[16] و به این ترتیب، مجدّداً بر تحقق چنین حقى و حضورى، مهر تأیید زدند و زنان مؤمن و انقلابى کشورمان نیز با شرکت گسترده شان در این رفراندوم، خط بطلانى بر تمامى پیش فرضهاى بدخواهان انقلاب کشیدند.[17]

دیدگاه امام نسبت به زنان

حرفهاى امام دربارۀ زن خیلى دقیق است لذا خوانندگان اظهارات ایشان، باید بدانند که این گفته ها در حد شعار نیست و اگر گاهى هم مسائل شعارى مطرح مى شود، پایگاهش  نظریات فقهى ایشان است. امام با ستایشهایى که از حضرت زهرا(س) مى کردند، ایشان را محور و الگو براى زنان قراردادند. از دیدگاه اسلامى، تاریخى و عرفانى، نکاتى که ایشان دربارۀ حضرت زهرا(س) مطرح مى کردند، بسیار مورد توجه محافل علمى و حوزوى قرار گرفت. ارتباط حضرت زهرا(س) به عنوان یک زن با ملائک خداوند و دریافت معارف از آسمان، على رغم آنکه ایشان داراى منصب ولایت رسمى و نبوت و امامت نبود، امرى است که نصیب هیچ فردى غیر از انبیاء نشده است؛ لذا امام بر این نکته توجه خاص داشتند و مقام حضرت زهرا (س) را از این دیدگاه مورد توجه قرار داده بودند. رفتار پیامبر و حضرت على(ع) با حضرت زهرا(س) مى تواند نمایانگر مسیر تکاملى و تعالى قرار گیرد. این افتخار امام است که یک مسلمان خوب و یک شاگرد از مکتب ائمه ما بوده است. بنابراین شناخت آن مکتب و مبانى آن، که مى تواند افرادى همچون امام را پرورش دهد، بسیار مهمتر از شناخت خود افراد است، حتى اگر آن فرد، امام باشد. لذا اهمیت بحث درباره افکار و اندیشه هاى امام، از اهمیّت بسیار بالاى اسلام، قرآن، شیعه و مکتب اهل بیت ناشى مى شود. خود قرآن که یکى از مبانى تفکرات امام است، مهمترین سند براى ماست.

امام تقریباً در همه سخنرانیها و اظهاراتشان، از حضور خانمها در عرصه سیاسى و اجتماعى قدردانى کرده اند و تأکید داشته اند که نقش زنان از چند بعد بسیار مهم بوده است: اولاً: حضور در اجتماعات و تظاهرات که یکى از ابزار مهم شکست حکومت پهلوى بشمار مى آید؛ رژیم پهلوى زمانى شکست خورد که مردم به صورت انبوه به خیابانها ریختند. و حضور خانمها از نظر عاطفى و تبلیغات جهانى از اهمیت بیشترى برخوردار بود، زیرا یک حضور طبیعى ناشى از تفکر عامه مردم بود. لذا حقیقتاً ما در پیروزى انقلاب، باید خودمان را مرهون حضور زنان در انقلاب بدانیم و امام روى این نکته تأکید داشتند. در میدان جنگ که خانمها نمى توانند به استثناى موارد اضطرارى، به عنوان سربازهاى صف مقدّم در میدان حضور داشته باشند، امام مى فرمایند که نقش خانمها در جنگ خیلى مهم بود؛ و بنده به عنوان کسى که سالها فرمانده جنگ بودم و عوامل مؤثر در جنگ را در ذهن دارم، این مهم را تأئید مى کنم. با توجه به نقش همسرى و مادرى زنان، مشاهده مى شود که مادرهاى با فضیلت، با شخصیت و داراى تفکرات صحیح، نقششان در تربیت فرزندان، چه پسر و چه دختر، بیشتر از آقایان است. دلیل آن هم بیشتر، نقش عاطفى مادر است که در رشد بچه ها مؤثراست و به همین دلیل است که امام مى فرمایند: «از دامن زن است که مرد به معراج مى رود».[18] امّا مهمترین مسأله اى که بعد از انقلاب اتفاق افتاد، حضور ملت در عرصه انتخابات است. قبل از پیروزى انقلاب نه تنها امام، بلکه هیچ کس دیگر، اهمیتى براى رأى خانمها درانتخابات قائل نبود؛ زیرا اصل انتخابات را دروغ مى دانستند. اما بعد از پیروزى انقلاب، علما، مراجع تقلید و رهبر ما، همه مى پذیرند که خانمها حق دارند مانند آقایان، در انتخابات رأى بدهند و این مسأله بسیار مهمى است، زیرا اگر نظر مساعد امام بود و اگر فکر نمى کردند که زنها هم مثل مردها در سرنوشت کشور سهم داشته و حق رأى دارند، امروز حضور بى شائبه زنان را در عرصه انتخابات نمى دیدیم.[19]

قانونگرایى امام

هدایت و رهبرى ایشان همیشه و همه جا گره گشا بود. حتى در مسائل جزئى و به ظاهر کوچک نیز، گاه رهنمود ایشان، مشکل را رفع مى کرد. به عنوان مثال، به یکى از این موارد اشاره مى کنم.

اوایل مهر ماه سال 59 آقاى فراحى که سرپرست صدا و سیما بودند، به سمت سفارت جمهورى اسلامى ایران در چین منصوب شدند. به همین دلیل، ایشان آقاى مبلّغى اسلامى را به عنوان قائم مقام خود تعیین کردند و استعفانامه خود را براى آقاى موسوى اردبیلى، دادستان کشور فرستادند. آقاى موسوى با توجه با به این نکته که در اساسنامه رادیو و تلویزیون قائم مقام پیش بینى نشده بود. متوجه شدند که مشکلى به وجود آمده است. از طرفى در شرایطى که آقاى فراحى استعفا کرده بودند، نمى توانستند قائم مقام تعیین کنند. آقاى موسوى اردبیلى مطلب را با بنى صدر در میان مى گذارد. ضمناً در همان روزها، آقاى مبلغى شروع به عزل و نصب مى کند. امام در حین تعیین سرپرست جدید صدا و سیما، تذکر داده بودند که مسئول جدید، حق عزل نیروهاى اسلامى مشغول به کار در آن سازمان را ندارد. از این نظر هم، کار آقاى مبلغى ایراد داشت. بنى صدر به آقاى موسوى اردبیلى پیشنهاد مى کند که ایشان رسیدگى کنند و اگر تشخیص دادند که آن عزل و نصبها بى جاست، جلو آنان را بگیرند. آقاى موسوى اردبیلى هم به ماجرا رسیدگى کردند و به این نتیجه رسیدند که تا تعیین سرپرستان دائمى، این کار متوقف شود. همین مطلب به آقاى مبلغى گفته مى شود اما ایشان این پیشنهاد را نمى پذیرند و کار خودشان را ادامه مى دهند. در آن روزها تازه شورایعالى دفاع تشکیل شده بود و هنوز اساسنامه نداشت. در یکى از این جلسات شورا در تهران که پنج نفر از اعضاى شورایعالى دفاع، در آن شرکت داشتند، مسأله را بررسى کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در آنجا دارد هرج و مرج به وجود مى آید. من و آقاى رجائى نامه اى به این مضمون به آقاى مبلغى نوشتیم که عزل کنندگان را به سر کار خودشان برگردانند تا سرپرستان جدید تعیین شوند. ایشان به این بهانه که شورایعالى دفاع رسمیت ندارد، به آن نامه هم توجهى نکردند. بعد از این نامه، آیین نامه شورایعالى دفاع، در جلسه دیگرى با حضور شش نفر (یعنى آقایان رجائى، خامنه اى، رضائى، پرورش که چهار عضو اصلى بودند، و من و آقاى منتظرى که اعضاى على البدل بودیم)، تصمیم گرفته شد که از آقاى مبلغى بخواهیم تغییرات را متوقف کنند. بعد، من در همین رابطه خدمت امام رفتم و قبل از من هم، آقاى موسوى اردبیلى نزد ایشان رفته و با امام ملاقات کرده بودند. امام به من فرمودند: «به آقاى موسوى گفتم که این آقایى که سرپرست است، قانونى نیست. او حق ندارد آنجا باشد و ترتیبى بدهید موقتاً کسانى آنجا باشند تا مجلس قانون را رسیدگى کند.» بعد هم فرمودند: در مجلس این کار را با سرعت انجام دهید تا زودتر به نقطه اى برسید.[20]

ناخشنودى امام از برنامه هاى خشن صدا و سیما

از تذکراتى که من همیشه به صدا و سیما داشتم این است که جنبه خشن صدا و سیما را کمتر کنید، من دیدم امام هم که خیلى از این برنامه ها را گوش مى کنند و صاحب نظر هم هستند؛ نوعاً از این چیزها خوششان نمى آید.[21]

نظر امام درباره موسیقى

امام، آن اوایل از اینکه موسیقى زیاد از صدا و سیما پخش شود، ناراحت مى شدند. یک بار حاج احمد آقا به من تلفن کرد و گفت: آقا، عصبانى هستند و یک چیزى نوشته اند که بدهیم به صدا و سیما خوانده شود تا در صدا و سیما، موسیقى پخش نشود. به من گفت که فکرى بکنید. با آقاى شهید بهشتى و آقایان دیگر، به اینجا بیائید و امام را قانع کنید که این به مصلحت نیست. من به شهید دکتر بهشتى و آیت اللّه  خامنه اى گفتم، ولى خودم برا ى رفتن به محضر امام، استخاره کردم که خوب نیامد! چند وقت بعد، فیلمى به نام «پاییز صحرا» پخش شد. این فیلم از لحاظ پوشش زنان و موسیقى، تندتر از فیلمهاى دیگر بود. آقاى فردوسى پور یک استفتایى کرده بود و مى خواست از تلویزیون پخش شود، رئیس شوراى صدا وسیما بودم. رفتم خدمت امام و توضیحاتى دادم، گفتم اگر بخواهند یک زن خوب و یک زن بد را نشان بدهند، زن بد، رفتار آدمهاى بد را نمایش مى دهد و نمى شود او را در نقش یک زن با ظاهر مناسب زنهاى خوب، به نمایش بگذارند. در عین حال خودم، دل چرکین بودم. گفتم، یک قسمت آن را پخش مى کنند، شما نگاه کنید اگر دیدید اشکالى دارد به ما بگویید، ما مسئولیت آن را به عهده مى گیریم تا منتسب به شما نشود. ایشان دیدند و گفتند: «خوب است!» کم کم یک مقدار که فضا به همین نحو پیش مى رفت، نظریات ایشان هم تغییر مى کرد.[22]

مقام معلّم

بهترین جمله اى که درباره مقام معلّم گفته شده از آن حضرت امام است که: «معلّمى شغل انبیاء است».[23]

تصویب آرم جمهورى اسلامى

از همان روزهاى اول پیروزى انقلاب و خصوصاً پس از برگزارى رفراندوم نظام جمهورى اسلامى ایران، شکل و فرم آرم و نشانه اصلى این نظام جدید، مورد بحث بود. گروهى تأکید داشتند که همان آرم شیر و خورشید، نشان جمهورى اسلامى باشد و مى گفتند که این نقشى است که از آثار تاریخى گرفته شده و نشانه ایرانیّت است و مردم نیز با آن آشنایى دارند. امّا امام این حرفها را نپذیرفتند و فرمودند آرم جدیدى طراحى شود. در مورد رنگهاى سبز، قرمز و سفید مخالفتى نبود؛ اصل، نشان جمهورى اسلامى بود که باید به نحوى محتواى آن حکومت اسلامى را بیان کند. هنگام تهیه قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز به این مسأله توجه شد و ضمن تأیید رنگهاى پرچم حمهورى اسلامى ایران تصویب شد که این این پرچم، با علامت مخصوص جمهورى اسلامى و شعار «الله اکبر» مورد استفاده قرار گیرد. در اجراى این قانون گروهى از کارشناسان خبره و اهل فن از طرف شوراى انقلاب مأمور پیگیرى و اقدام شدند. آنها هم مسابقه اى را در این ارتباط برگزار کردند و در نهایت نیز چند طرح را براى شورا آوردند که از میان آنهاطرح آقاى حمید ندیمى، بهتر تشخیص داده شد و به عنوان نشانه جمهورى اسلامى ایران (در جلسه 15 اردیبهشت 1359) به تصویب شوراى انقلاب رسید. در این طرح کلمه طیّبه «اللّه » مبناى فرم اصلى آرم بود و از ترکیب بندى هاى مختلف آن، مفاهیم اسلامى و انقلابى ارشمندى حاصل مى شد. من این طرح را پس از تصویب شورا، براى شرح جزئیات آن و تأیید نهایى (در تاریخ 19 اردیبهشت 1359) خدمت امام بردم که ایشان نیز آن را پس از ملاحظه تأیید و تصویب نمودند.[24]

منبع: امام خمینی به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی، ص 189-204


[1]. در این نشریه گروه وسیعى از برجسته ‏ترین متفکران معاصر مسلمان به ارایه مقاله و مطلب پرداخته و دیدگاهها و تحلیل هاى تازه ‏اى در خصوص مسائل سیاسى، اجتماعى و اعتقادى اسلام و ایران عرضه مى ‏کردند. از جمله این متفکران: علامه طباطبایى، آیت ‏اللّه‏ طالقانى، دکتر شهید بهشتى، دکتر شهید باهنر، استاد شهید مطهرى، علامه محمد تقى جعفرى و... بودند. [2]. فصلنامه نامه مفید؛ ش 16، (بهار 78). [3]. انقلاب و پیروزى؛ صص 196ـ197. [4]. صحیفه امام؛ ج 7، ص 323. [5]. انقلاب و پیروزى؛ صص 287ـ289. [6]. صحیفه امام؛ ج 11، ص 446. [7]. انقلاب و پیروزى؛ صص 415ـ416. [8]. پا به پاى آفتاب؛ ج 6، صص 145ـ146. [9]. کیهان؛ 17/5/1363، ش 12225، ص 3. [10]. مجموعه مقالات اولین اجلاس بررسى عملکرد و خدمات دانشگاه آزاد اسلامى؛ صص 4ـ 5. [11]. فصلنامه حکومت اسلامى؛ (بهار 79) ش 15، صص 27ـ 28. [12]. امام خمینى بر روى علامت شیر و خورشید، خط کشیده و مرقوم داشته ‏اند: «آرم جمهورى اسلامى باید باشد» صحیفه امام؛ ج 8، ص 216. [13]. انقلاب و پیروزى؛ ص 465. [14]. جمهورى اسلامى؛ 9/11/1368، ش 3096، ص 3. [15]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 440. [16]. همان؛ ج 6، ص 408. [17]. انقلاب و پیروزى؛ ص 251ـ253. [18].صحیفه امام ج 7 ص 341 [19]. تأملى بر جایگاه زن: مجموعه مقالات فارسى کنگره بین ‏المللى جایگاه و نقش زن از دیدگاه امام خمینى(س)؛ ج‏1، صص 18ـ22. [20]. پا به پاى آفتاب؛ ج 6، صص 147ـ 148. [21]. جمهورى اسلامى؛ 7/2/1364، ش 1711، ص 12. [22]. فصلنامه حکومت اسلامى؛ ش 15، (بهار 79)، صص 29ـ30. [23]. جمهورى اسلامى؛ 15/2/1369، ش 3166، ص 3. [24]. انقلاب در بحران؛ کارنامه و خاطرات هاشمى رفسنجانى سال 1359، صص 101 ـ 102.

. انتهای پیام /*