دربارۀ این موضوع، ابتدا این گونه بحث می کنیم که ادبیات، یعنی فرهنگی که در موضع ستیز با عالم و وضع موجود است و ادبیات پایداری، یعنی فکر و فرهنگی که به نفی وضع ظالمانه و ایجاد وضع عادلانه و دفاع از حق و نفی باطل می پردازد و بر این خط فکری مستدام می باشد.

ادبیات پایداری

در این نوشتار مقصود از ادبیات، معنای خاص آن نمی باشد، بلکه ادبیات یعنی آنچه موضوعیت عام فرهنگی پیدا می کند، نه موضوعیت خاص هنری در قالب شعر، داستان و غیر اینها.[1]

مراد ما از ادبیات، یعنی نگاهی فرهنگی که در موضع ستیز با عالم و وضع موجود است، و ادبیات پایداری، یعنی ادبیاتی که در وجوه سلبی و ایجابی ای - چون نفی وضع ظالمانه موجود و ایجاد وضع عادلانه و دفاع از حق و نفی باطل - ظهور پیدا می کند. ادبیاتی که می خواهد نظام ارزشی طاغوتی و جاهلی را استحاله کند و نظام ارزشی ای که بر مدار حق سبحانه تعالی است را نمایان کند و تجلی ببخشد. هدف ما این است، که در این مقاله، امام خمینی را نه به عنوان یک دانشمندِ رشته علوم انسانی یا علوم ادبی، بلکه به عنوان صاحب نظری که در قیام و پایداری، پارادایم و ادبیات خاصی را به جامعه ایران و جهان اسلام و جوامع انسانی هدیه نموده است، مطرح نماییم.

1- «دگر» ادبیات پایداری امام

امروزه گفته می شود که، نه تنها باید پدیده ها را به واسطۀ اضدادشان تعریف کرد، بلکه وجود و تحقّق پدیده ها را در مقابل ضد و «دگر» باید جست وجو نمود.

«دگر» ادبیات امام، ادبیات مادی مسلکانۀ شرق مارکسیستی و غرب لیبرالیستی بوده است؛ ادبیاتی که معتقد است که «آدمی موجودی است آزاد» و انسان در این ادبیات به حیات اخروی خویش نمی اندیشد، بلکه به ماهیت اجتماعی -  تاریخی خود باز می گردد. البته توجه دادن به این نکته ضروری است که ادبیات انسان بعد از رنسانس چنین ویژگی هایی را به خود اختصاص می دهد؛ زیرا ادبیات قبل از رنسانس، جلوه گاه الهام و تجلی حقیقتش، عالم غیب بوده است. اما در رنسانس، این جلوه گاه و تجلی حقیقت از عالم ملک و ناسوت بالاتر و فراتر نرفت. تا قبل از رنسانس در غرب نیز، انسان سایۀ خدا بود، خلیفه ای بود. بنابراین در این ادبیات قیام و پایداری، جوانمردی هایی از شوالیه دیده می شد. اما با تحولاتی که به سبب چندین عامل ایجاد شد، خدا از زندگی (حوزه عمومی) حذف شد. اگر انسان غربی تا آن وقت ارزش ها و قوانین زندگی خود را از خدا می گرفت؛ این بار باید خود قوانین این زندگی را عرضه می کرد. چون دیگر منبعی برای گرفتن ارزش ها و قوانین نداشت، در ادبیات غرب جدید دیگر جوانمردی ها وجود ندارد. چون در این ادبیات، از بین رفتن تعالی انسان صریحاً بیان گردیده است. در این فرهنگ به جای این که به زیبایی های عوالم معنویت توجه داشته باشند، زیبایی های زمینی و این جهانی را باز می تابانند، و به بهای گسستن از ادبیات مقدس و آسمانی، به عوالم محض انسانی راه می کشانند و انسان را در مرکز طرح هستی به جای خدا می نشانند. نتیجه این می شود که حضورشان در قیام ها و مقاومت با انگیزه الهی و مذهبی صورت نمی گیرد. در چنین فضایی ادبیاتی ترویج می شود که در پی دفاع از حق باشد؛ اما نه حق و حقیقتی لاهوتی، بلکه حق و حقیقتی زیستی و قومی و ملی گرایانه را شامل می شود.

بنابراین، ادبیات پایداری دنیای مدرن بر اساس و مدار پیروزی و فتح و غلبه تعریف شده است. دفاع و پایداری از حقی که غالب است؛ همانند شعار و مشی ادبیات جاهلیت که معتقد بودند به «الحق لمن غلب»؛ حق با کسی است که فاتح و ظفرمند است. بنابراین، می توان گفت که ادبیات مادی مسلکانه شرق و غرب نیز متضمن نوعی دعوت به مقاومت و پایداری می باشد. اما نکته قابل توجه این است که در ادبیات غرب، به ویژه در دوران معاصر از عالم قدس خبری نیست؛ زیرا عصر ما، عصر خودبنیادی است و انسان به واسطۀ عقل خود بنیاد زندگی خود را سامان می دهد. در چنین حالتی، کنش های انسان صرفاً بر کنش عقلانی معطوف به هدف متمرکز می گردد و انسان در انجام کارها محاسبه می نماید که چه  میزانی از منافع و سود مادی نصیبش می شود. بنابراین در ادبیات پایداری مادی مسلکانه انسان معاصر، پذیرای معانی قدسی شهید و شهادت نیست؛ زیرا ادبیات زندگی و قیام و مقاومت او دارای مؤلفه هایی چون شکاکیت، عدم التذاد و لذت بردن از زندگی و از همه مهم تر هدفمند نبودن زندگی می باشد. انسان معاصر حتی همانند قهرمانان قرون هجدهم و نوزدهم غرب وارد صحنه های اجتماعی نمی شوند؛ زیرا مقاومت و پایداری، حرفه افراد خاص شده است و برآیند متمایل به صفر می باشد. اگر ما ادبیات پایداری ملت ها را بر سه قسم، 1- پایداری ملت بر غیرت دینی و فرهنگ اسلامی؛ 2-  پایداری ملت بر فرهنگ ملی خویش؛ 3- پایداری ملت بر غیرت دینی و ملی خویش؛ تقسیم کنیم، در آن صورت برآیند آن ها سه چیز خواهد شد: 1- برآیند متمایل به پایداری ملی؛ 2 -  یا برآیند متمایل به پایداری اسلامی؛ 3- و یا برآیند متمایل به صفر.

با توجه به نکات فوق، می توان گفت که علاوه بر، برآیند متمایل به صفر، در برخی موارد برآیند ادبیات متمایل به پایداری ملی در مقابل ادبیات پایداری اسلامی قرار می گیرد و به عنوان «دگر» ادبیات پایداری امام که همان ادبیات پایداری اسلامی است، ظهور می نماید.

وقتی که ادبیات زندگی دنیای جدید، ادبیاتی حساب شده، سرد، محافظه کارانه باشد، ادبیات پایداری آن نیز با شاخصه های چون؛ پیشی گرفتن کمیت بر کیفیت، نفی ارزش های معنوی و الهی، تجاری و حرفه ای، شهوانی، دنیایی و سرگرم کننده شناخته خواهد شد. ادبیاتی که آدمی در آن موجودی است آزاد و کسی به حیات اخروی خویش نمی اندیشد، بلکه فقط، به زندگی دنیوی و زمینی فکر می کند و برای آن تلاش می کند، می جنگد و می میرد. اما  راز ادبیات پایداری امام خمینی عاشقی است، و دردآشنایی در مسیر زندگی، ادبیات پایداری ایشان، حامل آرمان های ایمانی (ملی در سایه ایمان) جامعه او است وآینه تمام قد برای نمایاندن آرزوها و عواطف و پایداری ملتش است. این ادبیات با ادبیات مادی مسلکانه همان گونه که گفته شد، بسیار متفاوت می باشد، که این تفاوت در مبحث مبانی و مؤلفه های ادبیات پایداری روشن تر خواهد شد.

2- مبانی ادبیات پایداری امام

پیش تر در بخش «دگر» ادبیات پایداری امام خمینی گفته شد که، آن جایی که مکتبی خواست خویش را اثبات کند، ناگزیر دیگری را نفی می کند. همان گونه که «قولوا لا إله إلاّ اللّه  تفلحوا»، ما سوای اللّه  را نفی می کند و اللّه  را اثبات می نماید. بر این مبنا، می توان گفت که با ظهور اسلام، قرآن خود به نحوی اساس ادبیات قیام ها و مقاومت ها می شود، آن هم در مقابل «دگرش» با عناوینی چون؛ مشرکان، کفار، منافقین و ... و بر این معیار، مسیر خود را از دیگران تمییز می دهد و رهبران قیام های دینی آمدند تا بر اساس آن مبانی، در مقابل «دگرشان» فائق آیند که از آن جمله رهبران قیام های دینی، امام خمینی می باشد. ایشان آمد تا ادبیات پایداری اسلام را که به فراموشی سپرده شده بود، احیا نماید؛ چرا که در هر دوره تاریخی ادبیاتی ظهور می کند که حاصل آن بیداری ملتی است، و امام خمینی در عصری که دین، یا افیون جامعه نامیده می شد و یا در حوزه خصوصی جای گرفته بود، ادبیاتی پدید آورد که به واسطۀ آن اسلام احیا گردید.

امام خمینی حقیقتی را برای انسان مسلمان عصر خود باز گفت، که باعث شد خوانش ها و قرائت های دیگر - که به سویی می رفت اسلام را در حوزه خصوصی جای دهد  - را به کناری زند و با خوانش جدیدی، علوم تحت انقیاد حوزه و ادبیات حوزوی را شکاند؛ ادبیات حوزوی که هرگونه قیام و مقاومتی را در برابر شاه و طاغوت تحریم می کرد و به جای آن ادبیات قیام و پایداری اسلام سیاسی را جایگزین کرد. اما همان گونه که حقیقت اسلام پس از رحلت پیامبر در ظاهر مستور ماند، این احتمال وجود داشت که بعد از امام خمینی نیز این حقیقت بازیافته توسط ایشان، مستور شود؛ اما به خاطر بیداری مردم و رهبر چنین اتفاقی نیفتاد و ان شاءاللّه  نخواهد افتاد؛ زیرا ملت اسلامی ایران، نه این که خود مشکل و دردی برای رهبرشان نشدند، بلکه پایداری رهبر و مردم همسو گردید، نه همانند دوران علی علیه السلام که ملت، مشکل و درد آن رهبر همام بودند؛ همان گونه که فرمودند: «بکم اُداوی وأنتم دائی»؛ این که من در پی آنم که دردهای جامعه را به وسیله شما درمان کنم، در حالی که شما خود درد من هستید.

زمانی که امام خمینی آمد، با زبان قرآن همۀ طاغوتیان و آنانی که محرم راز طاغوتیان و هم آوازشان بودند را نفی کرد و ادبیاتی را ایجاد و توسعه بخشید که به واسطۀ آن طلسم طاغوتیان شکسته شد و مردم به اللّه  و خداوند سبحان خوانده شدند، و بر آن اساس، نهضت اسلامی خود را تا به حال برپا و پویا نگه داشتند. چنین ادبیاتی با اندک توجهی به آثار و گفتار امام خمینی، به خوبی برجسته و نمایان می گردد. بنابراین، می بینیم که واژه های استقامت، پایداری، مقاومت و ایستادگی در لسان و ادبیات امام مکرراً به کار رفته است؛ مثلاً در صحیفه امام، واژه استقامت در مجموع 43 مرتبه آمده است، و واژۀ پایداری مجموعاً 16 مرتبه و واژۀ ایستادگی مجموعاً 33 مرتبه ذکر شده است.[2] اما سؤالی که هنوز باقی است، این می باشد که، بر چه اساس امام خمینی مردم را به استقامت فرا می خواند و یا خود بر چه مبنایی به مقاومت و پایداری تن می داد و چرا؟ مبانی ادبیات پایداری امام چه بود؟ مبانی ادبیات پایداری امام خمینی را می توان در دو مبنا و اصل زیر خلاصه کرد:

الف - عقل اقتضا می کند که پس از قیام ها و جهت تحصیل پیروزی، باید استقامت کرد.

ب - دستور الهی است که پس از قیام ها، پایداری و استقامت باید کرد.

الف - مبنای عقلی امام در ادبیات پایداری

امام خمینی معتقد است، چون احکام اسلامی اعم از قوانین اقتصادی، سیاسی و حقوقی، تا روز قیامت باقی و لازم الاجرا است و این بقا و دوام همیشگی احکام اسلامی امکان پذیر نیست، مگر با ایجاد حکومت اسلامی؛ بنابراین می توان گفت که لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان، از بدیهی ترین امور است] بنابراین؛ قیام و مقاومت جهت [حفظ مرزهای کشور اسلامی و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است و این بدیهی ترین نیازهای مسلمانان است.[3] و این مهم تحقق نمی گردد، مگر این که ملت خودشان بخواهند.

امام خمینی که در مکتب اختیار ادبیات پایداری اش را تبلیغ می کند، با استشهاد به آیۀ «إِنَّ اللّه  لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّیٰ یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ»[4] تغییر نظام حاکم بر یک ملت را در گرو فرهنگ و روحیه حاکم بر آن ملت می داند و بدین معنا می فرمایند: خداوند سرنوشت ملتی را تغییر نمی دهد، مگر این که ملت خودشان را تغییر بدهند. اگر ملتی روحیه شهادت طلبی، فداکاری، جانفشانی در راه هدف و آمادگی برای جلوگیری از ظلم و ستم ]را [داشت و سلطه بیگانه را مایۀ ذلت و ننگ برای خویش دانست، ]آن زمان است که]این ملت سرنوشتش تغییر کرده و نظام حاکم بر او هم تغییر می کند، و اگر ملتی بی تفاوت باشد، روحیه انظلام و ذلت پذیری پیدا کرده و سرنوشت او هم محکوم به این است که تحت سلطه ظالم قرار گیرد.[5]

بنابراین، ملتی که تحول روحی پیدا کرده و درصدد دفع انظلام و ذلت می باشد، نمی تواند به پیروزی برسد، مگر این که به وحدت و همبستگی و همدلی و ... رسیده و در این راه پایدار باشد. امام خمینی در ادبیاتش به این مهم توجه داشته، بنابراین می فرمایند:

اگر ما دست به دست هم ندهیم، همه مان باهم نباشیم، زمینمان خواهند زد. مجلس را زمین می زنند، دولت را زمین می زنند، ... همه زمین می خورند. پس عقل اقتضا می کند که ما الآن مشکلات را تحمل کنیم.[6]

ب ـ استقامت، دستور الهی

استقامت چیست و چرا و بر چه اساس امام خمینی، مردم را بعد از قیام دعوت به استقامت می کند، این است که، این مطلب را علاوه بر امر بدیهی و عقلی دانستن، یک دستور الهی می بیند و می فرمایند: 

استقامت معنایش این است که اگر گرفتاری هایی پیدا شد در جهاد، اگر در جنگ هایی که پیش می آید برای یک ملتی که می خواهد شرافتمند باشد،... در مشکلات سستی نکند. این امر خداست. خدای تبارک و تعالی، که دفاع را بر همه ملت و بر همه مسلمین واجب کرده است. ... همان که امر فرموده است که دفاع کنید، به همه ملت ها امر فرموده است که پایدار باشید، استقامت کنید.[7]

امام خمینی استدلال می کند که حضور انسان ها در قیام ها و مقاومت امری از پیش ساخته خود انسان نیست، بلکه خداوند سبحان و اسلام از ما می خواهد که در مقابل کفر و زندقه در مقابل ستم و ستمکاران ایستادگی کنیم. بنابراین می فرمایند: 

چه بسا افرادی که ابتدائاً در یک امری وارد می شوند، لکن بعضی مشکلات  وقتی پیش آمد نمی توانند خوددار باشند، نمی توانند استقامت کنند... تعلیمی که خدای تبارک و تعالی به مسلمین داده است، این است که باید در مأموریت های خودتان استقامت داشته باشید.[8]

اسلام می خواهد که در مقابل کفر و زندقه و در مقابل ستم و ستمکاران ایستادگی بکنند.[9]

برای دستیابی به مبانی پایداری در ادبیات امام خمینی و یا تشریح بیش تر آن، و وجه تمایز این مبانی با مبانی دیگر در ادبیات پایداری مطرح در جوامع، بهتر دیده شد که به پاسخ سؤال، پایداری برای چه؟ و برای چه کسی؟ بپردازیم. پاسخ این متن را حضرت علی علیه السلام این گونه بیان فرمودند که حکایتگر نفی ادبیات پایداری مسلک مادی گرایانه و صرفاً دنیوی می باشد؛ آن جایی که حضرت می فرمایند: «خداوندا، تو خود می دانی که حرکت ها، جنبش ها، قیامها، اعتراض، جنگیدن ها و مقاومت های ما، رقابت در کسب قدرت دنیوی نبود، برای تحصیل قدرت برای یک فرد نبود، به عنوان جاه طلبی نبود، برای جمع آوری مال و منال دنیا و برای زیاده طلبی در مال و منال دنیا نبوده و نیست، پس هدف چیست؟ می افزاید: راز پایداری ما در این است که می خواهیم نشانه ها و پرچم های اسلام و هدایت و رستگاری که بر زمین افتاده و رهروان راه، آن را پیدا نمی کنند؛ اسلام فراموش شده را بازگردانیم و آمده ایم که زندگی مردمان را اصلاح کنیم؛ آمده ایم مظلومان از شر ظالمان نجات پیدا کنند؛ آمده ایم که مقررات  اسلامی اجرا شود».[10] حضرت به ما می فهماند که قیام ها و پایداری می تواند برای کسب قدرت دنیوی، تحصیل قدرت، جاه طلبی، مال و منال دنیوی، زیاده طلبی و برای زنده نگاه داشتن دین الهی و تحقق و اجرای آن باشد.

خلاصه این که، قیام ها و مقاومت یا برای خدا و به امر خدا است (به دستور الهی و برای او و جهت تحقق امر او) و یا برای خود و به امر امیال نفسانی خود یا جامعه می باشد. بنابراین، مبانی این دو نوع قیام و مقاومت (قیام و مقاومت دنیوی و قیام و مقاومت الهی) باهم افتراق اساسی دارند. 

ادبیات پایداری امام خمینی که از تصویرگری های قرآن و اهل بیت علیهم السلام الگو می گیرد و از واژه ها و ترکیب های ادبی قرآن بهره می برد، در تمامی قلمروهای ادب پایداری وحی محور است و به عبارتی دیگر، ثقلین محور، ادبیات پایداری ایشان بریده از اسلام نیست، بلکه ریشه های قرآنی دارد و در پرتو قرآن و سنت رخ می نماید.

امام خمینی با این مبانی درصدد دینی کردن ادبیات پایداری و حضور دین در عرصه اجتماع می باشد، و ادبیات پایداری اش با خدا و دستورات الهی «فَاسْتَقِمْ کمٰا أُمِرْتَ» آغاز می شود تا به خلق برسد؛ این ادبیات پایداری دایره اش بسیار متوسّع بوده که آرمان های ملی و ایمانی جامعه را در برمی گیرد و به عبارتی همه آرمان ها را جهت می بخشد و با محتوایی الهی در جامعه ظهور و تجلی پیدا می کند؛ بر همین مبنا است که امام خمینی می فرمایند:

بزرگان اسلام ما، در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند، فداکاری ها کردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروز وظیفۀ ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین می باشد، برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو اغراض و مطامع آنان را بگیریم.[11]

اما ادبیات پایداری مادی مسلکانه شرق و غرب که حاوی این مبانی نیست، پایداری را در شعاع حیات مادی انسان و نهایتاً حامل آرمان های ملی خود گنجانده است.

3 ـ مؤلفه های ادبیات پایداری امام

وقتی امام خمینی بر این باور است که: ملتی که بخواهد شرافت خودش را حفظ کند، اسلام را که مبدأ همه شرافت هاست بخواهد حفظ کند، این ملت باید علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد داشته باشد.[12]

بنابراین، می توانیم این سؤال را مطرح نماییم که مؤلفه های استقامت و ادبیات مقاومت و پایداری امام خمینی چه می باشد؟ و جهت استقامت در قیام و نهضت های دینی چه چیزهایی را باید شناخت و چه چیزهایی را طرد و  نفی و چه چیزهایی را باید اخذ نمود؟ تا به آن شرافت رسید. با جست وجویی در آثار امام به طور فهرست وار می توان گفت که، مؤلفه های ادبیات پایداری ایشان عبارتنداز: 1- خداباوری، 2- خودباوری، 3- وحدت کلمه، 4- تحمل تهمت ها و اهانت ها، 5- اجتناب از دنیازدگی، 6- هشیاری، 7- بیداری، 8-  همراهی مردم با رهبر، 9- ایجاد و تداوم تحول روحی یا زنده نگه داشتن روح ایمان (تحول روحی)، 10- نترسی و نهراسیدن، 11- الگو داشتن، 12- پراهمیت تلقی کردن شکست های خرد و ... .

همان گونه که گفته شد، چون قیام ها و نهضت ها بدون استقامت و مقاومت پوچ و بی معنا و نامقصد می باشند؛ بنابراین، کسانی که در این دنیا برای شرافت خودشان و اهل ملتشان، برای شرافت اسلام، اموری را انجام می دهند، کارهایی را انجام می دهند، اگر به دنبالش استقامت داشته باشند، پابرجا باشند، حوادث آن ها را نلرزاند، به مقاصدشان می رسند. برای این که استقامت امر مهم و مشکلی است،[13] و لوازم و مقدمات خاص خود را دارد. در ادامه به برخی از مؤلفه های ادبیات پایداری از نگاه امام استشهاد می گردد.

1ـ خداباوری

امام خمینی بر این باور است که در ادبیات پایداری، رمز پایداری عاشقی، آن هم در مسیر بندگی خداوند سبحان و درد آشنایی در راه او است و رسیدن به این بینش و رشد و بالندگی که حرکت ها و قیام ها و استمرار در آن به خاطر خدا باشد، نه به خاطر کسب جاه و مقام، و مبانی ایستادگی جوانان ما و ملت ما هم به خاطر ایمان به خدا، ایمان به مبانی اسلامی بود که پیروزشان کرد؛ زیرا با ایمان قوی می توان در مقابل قدرت مادی و توطئه های آن ها ایستادگی کرد و در جهاد اکبر و اصغر پیروز شد؛ همان گونه که امام خمینی می فرمایند:

خداوندا! تو می دانی مردم ما مشکلات را به جان و دل خریده اند و از هیچ چیزی غیر تو ترس و بیم ندارند و تمام زجرها و دردها را تحمل می کنند. همۀ پیروزی ها را از آن تو و به عنایت تو می دانند. پس ما را به عنایت دوبارۀ خود همراهی نما و دل های ملت ما را به نصر و پیروزی خود امیدوارتر ساز... و توان و صبر و استقامت ما را در تحمل سختی ها و مشکلات افزون نما و نعمت رضایت در شکست و پیروزی را به ما ارزانی فرما.[14]

ایشان که رمز پایداری را اتکا به خدا و نفی رفاه زدگی و مصرف گرایی می دانستند، در جای دیگر می افزایند: سفارش می کنم که به خدا متکی باشید و برای همیشه زیر بار شرق و غرب نروید. مردم باید تصمیم خود را بگیرند، یا رفاه و مصرف گرایی و یا تحمل سختی و استقلال.[15]

یک کشوری که برای خدا قیام کرده است، برای خدا هم پایدار می ماند و برای خدا هم ادامه می دهد.[16]

2ـ خودباوری

ادبیات پایداری امام در دل خود، بذر خودباوری را کاشته و رشد و نمو می دهد که نشانه اش این است که، مردم چنین جامعه ای باید برای خود شخصیت و هویتی قائل باشند و به خودشان باور داشته باشند، و نباید کعبه آمال و آرزوهای خود را در دیگران بیابند و خود را کاملاً منحل در غیر کنند. این ادبیات حکایتگر این مطلب است که ما جامعه ای بودیم که، شخصیتی برای خود قائل نبودیم و مملکت خود را به اسامی اروپایی یا غربی تزیین کرده بودیم، و وجودی شده بودیم و طوری بار آمده بودیم که اگر بخواهیم یک چیزی بشویم، باید از آن ها می خواستیم و از آن ها الگو می گرفتیم؛ در چنین فضایی ادبیات امام خمینی رشد کرد، ادبیاتی که همۀ آن افکار را دور ریخت و خودش را باور نمود، و جوانان موفق شدند که این باور غلطی را که در کشور ما معروف بود، این باور غلط را بشکنند.[17] و ملت ایران به خودباوری و خود اتکایی رسید، بدین معنا که ما می توانیم مسائل و مشکلاتمان را خودمان حل کنیم و تا زمانی که این تحول وجود دارد، ادبیات پایداری دچار مشکل نخواهد بود. امام در این باره می فرمایند: عمده این است که ما ذهن این جوان ها و حتی پیرها و روشنفکرنماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و این طور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم.[18]

همچنین در جای دیگر می فرمایند: شما چنانچه باورتان آمده باشد که نمی توانید صنعت درست بکنید، و نمی توانید صنایع بزرگ و کوچک را و چیزهایی که احتیاج به غرب بوده است،  خودتان آن ها را درست بکنید . . . نمی توانید که انجام بدهید. اول باید خودتان را درست کنید، اول باید باورتان بیاید که ما هم انسانیم، ما هم قدرت تفکر داریم، . . . اگر این باور برای شما پیدا شد [موفق خواهید بود].[19]

3ـ پراهمیت تلقی کردن شکست های خُرد

امام خمینی استقامت و پایداری را منظومه ای و ارگانیک و به هم پیوسته می بیند و معتقد است که اگر در روند مقاومت در جایی کم گذاشته شود؛ اگر چه جزئی باشد، باعث شکست خواهد شد. بنابراین می فرمایند: اگر بخواهید که استقامت کنید و پایداری کنید، باید مجریان امور در هر جا که هستند، ... این ها اشخاصی باشند که اسلامی باشند و متعهد به اسلام باشند و بدانند که اگر چنانچه ما در یک جایی از این جاها رو به شکست برویم، کم کم این سرایت می کند شکست در جاهای دیگر و خدای نخواسته یک وقت می بینید که کشور ما به هم ریخته شده است.[20]

بنابراین، باید مجریان هم به قوانین خوب عمل نمایند و نقض قانون نکنند، هر چند آن خلاف، خلاف بسیار اندک و جزئی باشد؛ چون نتیجه بد عمل کردن، ناراضی کردن مردم را به دنبال خواهد داشت و ناراضی شدن هم مقدمۀ گسستن و فاصله گرفتن از اصل قیام و نهضت خواهد شد.

4ـ بیداری

اگر اقدامات رهبر، منطقی، قانونمند، حکیمانه هم باشد و به عبارتی در اوج بیداری باشد؛ ولی ملت، مؤلفه هایی چون بیداری، هشیاری، نترسی را نداشته باشند، آن نهضت دچار مشکل خواهد شد. بنابراین لازمۀ قیام و مقاومت، بیداری و استمرار آن در همۀ مردم و در طول زندگی خواهد بود. چنین مؤلفۀ ادبیات پایداری یکی از آن موارد بسیار مهمی است که دشمنان خواستند که مغفول باشد: در طول تاریخ، در این سده های آخر کوشش شده  است که ملت های جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجهشان به شخصیت خودشان نباشد و شخصیت خودشان را اصلاً وابسته به غیر بدانند.[21]

اگر ما بیدار بشویم و نگذاریم این هایی که در خارج هستند، آن برنامه هایی که دیکته شده است و به آن ها داده [شده] است پیاده بشود و اگر . . . در مقابل آن ها ایستادگی کنید، حق پیروز می شود.[22]

بر این اساس است که، امام خمینی به ملت ها هشدار می دهد که اگر قیام ها با بیداری همراه و عجین باشد پیروز خواهد شد، بنابراین می فرمایند: بیدار بشوید،... برخیزید و در مقابل ابرقدرت ها بایستید که اگر ایستادید، این ها هیچ کاری نمی توانند بکنند.[23]

5ـ ایجاد تحوّل روحی و زنده نگه داشتن روح ایمان

ملتی که زندگی شرافتمندانه و هدفمند برایشان فرهنگ گردد و چنین زندگی را بر زندگی ننگین و بردگی اجانب، ولو با مشکلات ترجیح داده شود؛ آن ملت به یک تحوّل روحی رسیده است که بر اساس آن، خیلی از  سختی ها و تلخی ها برای او راحت و شیرین خواهد شد. این تحوّل برای ملت ایران پیدا شد که در ادبیات پایداری امام خمینی رحمه اللهبارها و بارها با آن مواجه می شویم. تحوّلی که در ملت ایران ایجاد شد، همان هجرت به سوی حق بود، هجرت از خود به خدا بود؛ یعنی پشت به انانیت خود کردن و روی آوردن به رحمت الهی، اگر این نیروی خدایی را ملت حفظ کند، موفق و پیروز خواهد بود. امام خمینی در این باره می فرمایند: این خدا به ما تفضّل کرد، ترحّم کرد و این تحول حاصل شد و تا این مطلب هست، این تحول هست و باقی هست، شما از هیچ چیز نترسید.[24]

و در جای دیگر هم بر تداوم این تحول روحی تأکید کرده و فرموده اند: قیام شما برای خدا بود، همه فریاد می زدید که ما «جمهوری اسلامی» می خواهیم. برای احکام اسلام قیام کردید. امر اول را که فرموده اند قیام کنید، برای خدا اطاعت کردید؛ باقی مانده است امر دوم... [استقامت]، استقامت کنید، این قیام را حفظ کنید، این تحول روحی که برای شما ملت حاصل شده است حفظ کنید، استقامت کنید،... تا پیروز شوید.[25]

6ـ هشیاری

خداوند سبحان به پیامبر عظیم الشأن در چندین جا «خُذُوا حِذْرَکمْ»؛[26] «وَلْیَجِدُوا فِیکمْ غِلْظَةً»؛[27] «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّه  وَعَدُوَّکمْ»[28] توصیه به هشیاری و اخذ تدبیر کرده است؛ زیرا باید بدانیم که هرگز دشمنان اسلام، دلشان به حال اسلام و مسلمین نمی سوزد و همیشه برای رسیدن به منافع خود و جلب اعتماد ما از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزند، و ادبیات امام خمینی که برگرفته از ادبیات قرآنی است، ملت را به این امر سفارش می کند و می فرمایند: ملت اسلامی اگر هشیار باشد و اگر توجه به مسائل داشته باشد، می تواند در مقابل همۀ قدرت ها بایستد و می تواند منحرفین را به جای خودشان بنشاند و می تواند اداره کشور را بهتر از زمان هایی که ظلم و ستم بر این کشور احاطه داشت بکند.[29]

و در جای دیگر می افزایند: مردم عزیز زیر فشار چرخ های زندگی و اقتصادی، همان گونه که تا به حال برای خدا و دین او مقاومت کرده اند، بعد از این نیز با تمام توان استقامت می کنند؛ والاّ همه زحمات این سالیان پُر درد و اضطراب و افتخار از بین خواهد رفت. هشیاری مردم در وضع فعلی یکی از عوامل پیروزی آنان بر باطل است.[30]

7 ـ الگو داشتن

در نگاه امام، انقلاب اسلامی، انقلابی است که به دست مردم صورت گرفته است، بنابراین مردم باید آن را به آخر برسانند. البته تذکر می دهند که چون عمل انقلابی ما بزرگ بود، پس مشکلات بزرگی هم خواهیم داشت؛ زیرا هر چه عمل بزرگ باشد، دشمن بیش تر و بزرگ تر خواهد بود. بنابراین برای پایداری در مقابل این دشمنان بزرگ نیازمند به الگوگیری از مردان بزرگی هستیم که در قیام هایشان تا آخر پایدار ماندند؛ چون این الگوها به انسان اطمینان نفس و اعتماد نفس می دهد. امام در این باره می فرمایند: ملت عزیز بدانند که «استقامت» آنچنان اهمیت ویژه دارد که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم منقول است که فرموده: سورۀ هود مرا پیر کرد [آن جا] که فرموده است تو و پیروانت استقامت کن. ما و شما که افتخار پیروی آن حضرت و ادّعای آن را داریم، باید در حفظ دین مقدس و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی استقامت کنیم و مشکلات را با استقبال و استقامت انقلابی رفع نماییم.[31]

و در جای دیگر می فرمایند که: [پیامبر] یک بشر است، اما می بیند وظیفه دارد، یعنی بشری است که خدا برای او وظیفه تعیین کرده است؛ این اسلام را فرستاده است و به او امر کرده است که باید استقامت کنی «فَاسْتَقِمْ کمٰا أُمِرْتَ وَمَنْ تٰابَ مَعَک».[32]

همچنین تأکید می کنند که: قوی باشید، برومند باشید و از هیاهوی دنیا هیچ وقت به خودتان هراس راه ندهید. این مسائل در صدر اسلام هم بوده است. این هیاهوها و بساطی که مخالفین اسلام در صدر اسلام راه می انداختند در زمان خود پیغمبر اکرم و بعدها همیشه بوده است، لکن خداوند امر فرموده است که ما مستقیم باشیم، استقامت کنیم، و اگر چنانچه استقامت کنیم مؤیّد به تأییدات الهی هستیم.[33]

امام خمینی در مناسبت های مختلف، مردم را به این مهم توجه می دهند که باید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه هدی علیهم السلامکه در طول مدتشان، یا با کفار در جنگ بودند و یا در حبس بودند، سرمشق بگیرند و به آن ها اقتدا کنند. بنابراین اگر قیام با سختی و مشقت هایی همراه شد، نهراسیم و همانند ائمه علیهم السلام عمل کنیم؛ زیرا ما حق هستیم و حق بر باطل پیروز خواهد شد. و با توجه به این مطلب فرمودند: مردم انقلاب کردند، باید پای زحماتش هم بنشینند. مردم، پیغمبران و پیغمبر اسلام را و ابراهیم را در نظر بگیرند، ببینند که با آن ها چه مخالفت ها شد، ولی دست از هدفشان نکشیدند. اگر ما مسلمانیم، باید دنباله روی آن ها باشیم. دنباله روی از آنان که فقط روزه و نماز و مسجد نیست. دنباله روی از آنان مبارزه برای حفظ اساس اسلام است. باید برای حفظ اساس اسلام تا آخر ایستاد و پیشروی کرد.[34]

8 ـ نترسیدن و نهراسیدن از دشمن

وقتی قیامی جهت احقاق حق و امحای باطل صورت می گیرد، لوازمات خاص خود را دارد یعنی سختی ها و مرارت هایی خواهد داشت، و سختی در زندگی باعث می گردد که انسان دچار مشکلات عدیده ای بشود و نمی تواند بر این سختی ها غلبه کند، مگر این که از ناملایمات نترسد و امید به خداوند سبحان داشته باشد، و بعد از تصمیم، تزلزل و سستی به خود راه ندهد؛ زیرا چنانچه انسان تصمیمی به یک امری گرفت، ولی متزلزل باشد در این که، آیا می تواند این کار را تا آن جا که می خواهد و آرزو دارد عمل کند؛ با این تزلزل نمی تواند کار را درست انجام بدهد. بلکه باید همان طور که تصمیم گرفته است، جازم باشد؛ زیرا همین نترسیدن و جازمیت و تصمیم او را به پیروزی خواهد رساند.[35]

امام خمینی در این باره می فرمایند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه هدی - علیهم سلام اللّه  - در چه غربت هایی برای دین حق و امحای باطل، استقامت و ایستادگی نموده اند و از تهمت ها و اهانت ها و زخم زبان های «ابولهب» و «ابوجهل»ها و «ابوسفیان»ها نهراسیدند و در عین حال شدیدترین محاصره های اقتصادی در شعب ابی طالب، به راه خود ادامه داده اند و تسلیم نشدند، و سپس با تحمل هجرت ها و مرارت ها در مسیر دعوت حق و ابلاغ پیام خدا و حضور در جنگ های پیاپی و نابرابر و مبارزه با هزاران توطئه و کارشکنی ها به هدایت و رشد همت گماشته اند.[36]

4ـ موانع ادبیات پایداری

الف: تلاش دشمن جهت براندازی

در مطالب ذکر شده گفته شده است که ادبیات پایداری همزاد و همراه ادبیات اعتراض، پرخاشگری و یا ادبیات قیام می باشد و ادبیات قیام که نافی و مستحیل کننده ارزش هایی و موجد ارزش ها و نظام مطلوبی است، به طور طبیعی طرفداران ارزش مستحیل شده در مقابل ادبیات قیام موجود قرار می گیرند و تمامی سعی و تلاششان را جهت به چالش کشاندن ادبیات جدید می نمایند. بنابراین ادبیات قیام و مقاومت که توسط پیشروان فکری و مردم رشد یافته در مسیر راه دچار مشکلاتی خواهد شد؛ یعنی عواملی که موجب ظهور قیام و مقاومت در آحاد مردم گردیده بود؛ عواملی چون، هجوم بیگانگان و تجاوز آنان به مرزهای فکری و جغرافیایی (استعمار) و تمرکز قوا در وجود یک سلطان و گسترش ظلم و خودرأیی (استبداد) و وابستگی حکام به قدرت های خارجی و... آن عوامل، معنا و مفهوم خود را از دست می دهند؛ بنابراین سستی و رخوتی در بین مردم ایجاد می کنند.

انقلاب اسلامی که یکی از بزرگ ترین قیام های دینی، به ویژه در میان شیعیان به رهبری امام خمینی و به عنوان یکی از مهم ترین حادثه های قرن بیستم به شمار می رود؛ این انقلاب با آن عظمت و بزرگی که هم استبداد و هم استعمار را نفی می کرد، به طور طبیعی دشمنان بزرگی را به همراه دارد؛ زیرا ویژگی های ضد استبدادی و ضد استعماری انقلاب اسلامی، عرصه را بر هرگونه سوء استفاده بیگانگان از اموال این ملت سد کرد. با این وجود دشمن با تمام قوا تلاش خواهد کرد که این موانع را از جلوی راه خود با هر وسیله ای که شده است بردارد. در این مورد، امام خمینی مکرراً به ملت هشدار دادند و فرمودند که: ما امروز دشمن های زیاد داریم و بعدها هم این دشمن ها هستند. شما آن سیلی که به ابر قدرت ها زدید، در طول تاریخ کسی نزده است. متوقع نباشید که آن ها بنشینند و تماشاچی باشند. آن ها مشغول فعالیت هستند. بتوانند، با قوای نظامی به ما حمله می کنند؛ نتوانند، با تبلیغات سوء در داخل کشورمان به ما حمله می کنند.[37]

امام خمینی در جای دیگر از عمقِ خطرِ نظام ارزشی مستحیل شده پرده برداشته و می فرمایند: امروز روزی است که قدرت های بزرگ با توطئه های داخل و خارج می خواهند این نهضت را به کلی به هم بزنند، و اسلام را که الآن از آن ضربه دیدند، زیر پا بگذارند و قطع کنند ریشه های او را.[38]

برای این که چنین چیزی برای این نهضت اسلامی اتفاق نیفتد، آنچه که لازم است استقامت و پایداری ملت ایران و رهبران و پیشروان فکری آن می باشد، که اگر چنین چیزی صورت نگیرد، انقلاب اسلامی هدر خواهد رفت. بنابراین شرط بقای نهضت اسلامی فقط پایداری و استقامت رهبران و ملت می باشد.

تا این جا گفته شد که علل دشمنی با ادبیات پایداری امام، یا به خاطر گسترش اسلام ناب محمّدی در دنیا و به خطر افتادن منافع استعمارگران و یا به دلیل نفی سلطه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی و نفی طاغوت بوده است. بنابراین اهدافی را که دشمنان ادبیات پایداری امام در سر دارند، عبارتند از:

1- تضعیف و تخریب باورهای دینی یا هویت دینی نظام اسلامی؛ 2- تضعیف ارکان نظام اسلامی؛ 3- القای ناکارامدی دینی؛ 4-  تفکیک دین از سیاست؛ 5- و در نهایت شکست و نابودی اسلام و نظام  اسلامی است که برای دستیابی به این اهداف، شیوه هایی را طراحی کرده اند؛ شیوه هایی چون: 1- تحقیر فرهنگ اسلامی از راه القای خودباختگی، ترویج اسلام امریکایی، محو آثار دیانت و ضربه زدن به اسلام به نام اسلام؛ 2- استفاده از روش های گوناگون تبلیغی (تبلیغات و جنگ روانی) جنگ روانی، شایعه سازی، فریب و تحقیر، بهانه جویی، اشکال تراشی و ایرادگیری، شخصیت سازی که ممکن است روی یک نفر 15 سال کار کنند به عناوین مختلف، ملی یا مذهبی که یک روزی برای آن ها کار کند،[39] القای راحت طلبی، جریان سازی، نشر اکاذیب؛ 3- ترویج آزادی وارداتی (تبلیغ و ترویج فساد و فحشا)؛ 4-  نفوذ در ارگان ها و مراکز علمی و سیاسی؛ 5- تفرقه افکنی؛ 6- ایجاد ناامنی و هرج و مرج؛ 7- سوء استفاده از ابزارهای فرهنگی؛ هر یک از این روش های هفت گانه می تواند موانعی برای ادبیات پایداری باشد و در نهایت باعث شکست قیام گردد که امام خمینی به برخی از این شیوه های دشمن پرداخته است و در گفتارها و سخنان و سیره عملی خویش؛ ملت را به این مهم هشدار داده و توصیه هایی نموده اند. به عنوان نمونه، به این گفتار ایشان می توان اشاره کرد:

این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه را از سر راه برداشت؛ و یک وسیلۀ بزرگ علاوه بر وسایل نظامی و اقتصادی و قضایی، همان بُعد فرهنگی است. فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضا می کند که با وسایل عظیمی که در دست دارند در تمام ساعات روز به دروغ پردازی و تهمت و افترا بر فرهنگ الهی اسلام بتازند و در هر فرصتی قوانین الهی جمهوری اسلامی و اصل اسلام را بکوبند و وابستگان به آن را مرتجع، کهنه پرست، فاقد شعور سیاسی بخوانند، و قوانین اسلام را کافی برای این زمان ندانند. به بهانه آن که قوانینی که هزار و چهارصد سال بر آن گذشته قدرت ادارۀ امور را ندارد.[40]

ب: عدم همراهی ملت

یکی از موانع اساسی و اصلی در پایداری و مقاومت، همراهی نکردن ملت یا در جا زدن پیروان می تواند باشد که رهبران به طور عموم و رهبر انقلاب اسلامی ایران -  حضرت امام خمینی -  به طور خاص از این قضیه همیشه احساس نگرانی می کرد و می فرمودند: من گرچه [می]توانم استقامت کنم و افرادی هم می توانند، ولی همه ملت اطمینان نیست که بتواند مستقل باشد، مستقیم باشد. استقامت در امر از خود امر مشکل تر است، چه بسا پیروزی هایی که برای یک ملتی پیش می آید، برای این که استقامت در آن امر که موجود شده است ندارند، سستی می کنند، آن پیروزی از دستشان می رود.[41]

این نگرانی و ناراحتی آن قدر برای امام خمینی مهم است که در سخنان خود چندین بار به این مسأله اشاره کرده و استناد می کند به آیه «فَاسْتَقِمْ کمٰا أُمِرْتَ» و می فرمودند که این آیه در دو جای قرآن آمده؛ یکی در سوره هود (آیه 112) و سوره شوری (آیه 15)، با این تفاوت که در سوره شوری «وَمَنْ تٰابَ مَعَک»، ندارد و پیامبر نفرمود که سوره شوری مرا پیر کرد، بلکه فرمود: «شیّبتنی سورة هود بمکان هذه الآیة» یعنی؛ سوره هود به خاطر این آیه مرا پیر کرد.[42] چون پیامبر و رهبران الهی در استقامت خودشان مشکلی نمی دیدند و ترسی نداشتند و جهت تداوم قیام تزلزلی به خود راه نمی دادند؛ اما همیشه نگرانی از ناحیه همراهان و پیروان بودند که در ادامه راه کم نیاورند و مشکلی برای رهبران خود نشوند؛ همان گونه که حضرت علی علیه السلام هم می فرماید: «بکم اُداوی و أنتم دائی»؛ من در پی آن هستم که دردهای جامعه را به وسیلۀ شما درمان کنم، در حالی که شما خود درد من هستید. اصل کلام این است که پایداری و استقامت رهبر و پیروان توأمان، شرط و رمز پیروزی نهضت ها می باشد و اگر ملت در بین راه بلنگد و ادامه مسیر (به هر دلیلی) ندهد، ادبیات پایداری را دچار مشکل و انحراف و شکست خواهد کرد.

نکته آخر این که فقدان هر یک از مؤلفه های پایداری، خود می تواند مانعی در ادبیات پایداری باشد که به جهت عدم تطویل نوشتار از پرداختن به آن ها صرف نظر می گردد.

منبع: انقلاب و مقاومت اسلامی در سیره امام خمینی، رضا عیسی نیا، ص 81- 113 (با اندکی تلخیص)

فهرست منابع

قرآن کریم.

1. جوانان از دیدگاه امام خمینی (تبیان، دفتر شانزدهم)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله با همکاری دبیرخانه شورای عالی جوانان، 1377. 

2. شؤون و اختیارات ولی فقیه، امام خمینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1365.

3. صحیفه امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1379.

4. نهج البلاغه، سید علی نقی فیض الاسلام، فیض الاسلام، 1368.



[1]  ر.ک: مجموعه مقالات، مقاله «تأملاتی در باب ماهیت و ذات هنر و ادبیات انقلاب و دفاع مقدس»، محمد مددپور ،ص 104. [2] برای اطلاع بیش‏تر در این‏باره ر.ک: صحیفه امام، ج 1، ص 93؛ ج 2، ص 169 ـ 254؛ ج 3، ص 481؛ ج 13، ص124، 164، 251؛ ج 14، ص 60، 298؛ ج‏17، ص 359؛ ج 18، ص 47، 274، 285؛ ج 19، ص 56؛ ج 21، ص 48، 83. [3] ر.ک: شؤون و اختیارات ولی فقیه، ص 23 ـ 24. [4] رعد (13): 11. [5] ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 128 ـ 131. [6] همان، ج 18، ص 254. [7] همان، ج 13، ص 463 ـ 464. [8] همان، ص 463. [9] همان، ج 16، ص 75. [10] در نهج البلاغه، کلام 131 این چنین آمده است: «اللّهمّ إنّک تعلم أنّه لم یکن الذی کان منّا منافسة فی سلطان ولا التماس شیء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک ونظهر الإصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک، وتقام المعطّلة من حدودک». [11] صحیفه امام، ج 1، ص 166. [12] همان، ج 13، ص 463. [13] ر.ک: همان. [14] همان، ج 20، ص 347. [15] همان، ج 21، ص 233. [16] همان، ج 13، ص 124. [17] ر.ک: همان، ج 16، ص 83. [18] جوانان از دیدگاه امام خمینی، ص 90. [19] صحیفه امام، ج 14، ص 307. [20] همان، ج 18، ص 435. [21] همان، ج 13، ص 531. [22] همان، ص 164. [23] همان، ج 16، ص 37 ـ 38. [24] همان، ج 17، ص 150. [25] همان، ج 7، ص 493 ـ 494. [26] نساء (4): 71. [27] توبه (9): 123. [28] انفال (8): 60. [29] صحیفه امام، ج 16، ص 75. [30] همان، ج 21، ص 233. [31] همان، ج 16، ص 49. [32] همان، ص 300. [33] همان، ج 18، ص 439. [34] همان، ج 19، ص 56. [35] ر.ک: همان، ج 14، ص 60. [36] همان، ج 20، ص 345 ـ 346. [37] همان، ج 14، ص 30 ـ 31. [38] همان، ج 13، ص 17. [39] ر.ک: همان، ج 9، ص 64. [40] همان، ج 20، ص 441. [41] همان، ج 13، ص 464. [42] ر.ک: همان، ج 16، ص 300؛ ج 19، ص 195؛ ج 18، ص 254. 

. انتهای پیام /*