آنچه در ادامه می خوانید گزیده از سخنان، مکتوبات و خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی از ابعاد گوناگون شخصیت حضرت امام خمینی(س) است: 

شخصیت جامع امام

این قرن، قرن امام است و حقیقتاً در ایران و دنیای اسلام، هیچ کس به اندازه امام در این قرن اثر مهم نگذاشته اند. این یک قرن که امام در آن زندگی می کردند - در ده سال آخر، امام را در خود نداشته - اما اندیشه های امام به اندازه زمان حضورشان کارساز بوده است؛ یعنی این ده سال و خیلی سالهای آینده را باید به امام فرض کنیم. 

ده سال اول این قرن، دوران کودکی امام است که روی آن نمی توان چندان حساب کرد. امام در شرایطی که متولد شدند و وصفی که به سر پدر بزرگوارشان آمد و ظلمی که به خانواده ایشان شد، از همان کودکی، تأثیر شرایط در وجودشان ثبت شد. از ده سال دوم، حتماً با مسائل مشروطه تماس پیدا می کنند و در زندگی و افکار ایشان اثر می گذارد. وقتی که به اول قرن فعلی یعنی سال 1300 می رسیم، در آن زمان نتایج مشروطه، زحمتها و جهادهای روحانیت، از ظهور یک شخص مستبد و خطرناکی مثل رضاخان، سر در آورده بود. در این زمان امام 22 ـ 23 سال دارند. از این موقع، امام قطعاً وارد ماجراهای سیاسی هستند و مسائل را می توانند تحلیل کنند. حتماً از مسائل برداشت داشتند. از آن به بعد، به شدت متأثر می شده است.

آن مقداری که من با آن دوره زندگی امام آشنا هستم. ایشان تنها مسائل ایران برایشان مطرح نبوده، بلکه مسائل دنیای اسلام هم اهمیت داشته است. خلافت عثمانی شکسته، در دنیای اسلام بین بخش عربی و ترکی تشتّت افتاد. حرکتهای آزادیخواهانه و استقلال طلبانه همه جا را گرفته، در ترکیه و در مصر خلافت عثمانی آن روز هم، شخصیت دیگری شبیه رضاخان ایران، آتاتورک به سر کار می آید.

امام این مسائل را با جدیّت و حساسیت پی گیری می کنند. چیزهایی را که در وجود امام اثر می گذارد، باید از اینجاها حساب کنیم. اولاً: ذات شخصیت امام و استعدادهای شخصی ایشان بسیار قابل توجه است. لذا باید در محاسباتمان نمره قابل توجهی از این به بعد به امام بدهیم، واقعاً امام باهوش و بااستعداد بودند. حقیقتاً از انسانهای نادر روزگار زمان ما بودند. مطلب را به سرعت می فهمیدند و مغزشان مثل کامپیوتر تحلیل می کرد و خیلی زود نتیجه ارائه می شد. این موضوع، یک جانبه نبود بلکه در همه جوانب بود. مسائلی را که حالا می گویم و نمونه هایش را خواهم گفت، هر یک باید جداگانه تحلیل شود.

در دو سه سال ابتدای حکومت رضاخان، وضع مشخصی نبود. او حتی چهره مذهبی از خود نشان می داد. وقتی می خواست جمهوری درست کند، خیلی ها او را قبول داشتند ولی جمهوری او را قبول نداشتند. یعنی از بس آن جریانهای شوم و جنبی دوران مشروطه مردم را آزرده کرده بود، می خواستند به آدمی شبیه رضاخان پناه ببرند که بتواند آن بلاها را دفع کند.

امام در این زمان جوان بیست و چند ساله ای هستند با شرایطی که در آن روز بود و روزنامه ها بسیار آزاد، پررو، بی حساب و کتاب و گستاخ، به هرکس و هر چیزی می تاختند. گرچه قسمت آزادی قابل ستایش است، اما شرایطی بود که یک جوان باسواد مثل امام، همه چیز را می فهمید. ایشان از این دو جریانی که مشروطه را تقریباً منهدم کردند، طبعاً عصبانی بودند. در آستانه قرن جدید، جنگ جهانی دوم شروع می شود. بعد نیروهای استکباری قسمتی از ایران را که غیرمتعهد بود و در هیچ یک از بلوکهای جنگ نبود، به اتهام  رابطه با آلمان، اشغال می کنند؛ نیروهای اشغالگر تأثیری در تخریب بنیادهای ایران داشتند تا بقایای مشروطه را از بین ببرند و این مسائل، امام را تحت تأثیر قرار می دهد. اینجا نقش استکبار غربی و همچنین شرقی که این فشارها را بر ایران آوردند و تقریباً ایران را بدون مرکز کردند و منجر به آن جریانهای تشکیل دولت در هجرت و امثال اینگونه چیزها شد، برای امام روشن می شود که چه عواملی نمی گذارد ایران حرکت خودش را ادامه بدهد.

کم کم رضاخان مسلط می شود. در دوران رضاخان که تا شهریور 1320 ادامه دارد، امام به عنوان یک روحانی باسواد خوش فکر، تحت تأثیر فشار فراوان قرار می گیرد ـ نه از لحاظ شخصی ـ از لحاظ شخصی، انسان به هر نحوی زندگی می کند، مخصوصاً کسی که برای خدا می خواهد زندگی بکند، مسائل شخصی برایش مطرح نیست. امام می بیند که چه جریاناتی وجود دارد. روشنفکران بی مسئولیت آن روز، به عنوان یک حرکت روشنفکری سوغات غرب، به همراه رضاخان به جان مردم مسلمان و نمادهای اسلامی و مذهبی افتاده اند.

این یک بعد از شخصیت امام است که در این زمان شکل می گیرد. ایشان در کتاب کشف اسرار که البته یک کتاب رسمی در حد تألیف شخصیت امام نیست، در آنجا امام درددلهایی کردند، به مسائلی پرداختند و به آنها تاختند، همان استبداد رضاخانی و همین به اصطلاح نوگرایی غربزده و جریانهای چپ معاند اسلام که نشان می دهد، آن زمان، در امام مسائل و حساسیتهایی شکل می گرفت. نه تنها ایشان بلکه افرادی مثل مرحوم مدرس که چهره جهانی شناخته شده واقعاً عمیقی بود، آن بلا به سرش می آید. امام در آن زمان هنوز جوان بودند. شخصیت اجتماعی شناخته شده و مورد توجه مردم نبودند که پایگاهی داشته باشند، اما درکشان خیلی عمیق بود و به مسائل واقع بینانه نگاه می کردند.

به شهریور بیست می رسیم. امام در این موقع حدوداً 42 ساله هستند. در این زمان ایشان یک عالم بسیار نیرومند و پرانرژی از جامعه اسلامی هستند، اما در آن موقع، ما از امام یک تحرک بزرگ نمی بینیم. این مسأله اینجا با این شخصیتی که حالا می گویم قابل توجه است. بعد از شهریور 20 جریانهای سیاسی سرخورده دوباره همه متحرک شدند. توده ایها حرکت وسیعی کردند، ملّی گراها حرکت کردند، غربزده ها با عناوین مختلف حرکات دیگری داشتد. انواع تحرکات بود. اسلامیها هم حرکت داشتند ولی در جامعه مذهبی خاص، یعنی روحانیت، رضاخان چیزی نگذاشته بود. ارتباطات و تشکلها، تقریباً همه چیز متلاشی شده بود. من این را هم از خودشان فهمیدم و هم در تحلیل تاریخ به این نتیجه رسیدم که امام آن موقع به فکر افتادند؛ به این معنا، حالا که دستمان خالی است باید یک بنیان بزرگی را بگذاریم. اولین قدمهایی که این موقع امام برمی دارند، حرکت برای اینکه یک حوزه نیرومند تأسیس شود و نیروهای قابل اعتمادی تربیت بشوند تا سربازان راه اسلام باشند. آن حرفی که در احادیث از امام باقر(ع) نقل می کنند که اگر من این تعداد همراه داشتم، قیام می کردم، اینجا برای امام [خمینی]، صادق است. آن موقع برای پیدا کردن نیروهای وفادار، محکم، همراه و زمینه دار با شرایط گذشته آسان نبود.

کم کم به تأسیس حوزه می رسیم، فکر مرحوم آیت اللّه  حائری در امام اثر گذاشته بود که حفظ پایگاه روحانیت و تقویت حوزه مهم است و بینش درست و صحیحی هم است.

مرحوم حائری در زمان پهلوی در حدّ محدود می توانستند این کار را انجام دهند. بعد از شهریور سال بیست، این راه باز شده بود. مخصوصاً بعد از فوت مرحوم حاج سید ابوالحسن اصفهانی توجه به ایران و شرایطی که به وجود آمده، راهی که امام تشخیص داده بودند، وجود آیت اللّه  العظمی بروجردی در قم به عنوان یک مرکزیت علمی و تقویت حوزه، راه درستی هم بود. گویا بیشترین نقش را برای آوردن آیت اللّه  بروجردی از بروجرد به قم، امام داشتند؛ با این هدف که پایگاه نیرومندی برای حرکت بعدی خودشان به وجود بیاورند. اما، امام زود از این کار سرخورده شدند؛ نه سرخورده کامل بلکه تا حدودی، یعنی آنچه را که خودشان فکر می کردند، با آنچه که در حال پیشروی بود، تفاوت داشت، ولی اصل حرکت را می پسندیدند و از تفکرات خودشان بود. یعنی بُعد تقویت حوزه و سربازگیری و تربیت نیرو و افسران دینی و تجدید قوا برای روحانیت. زیرا نقش روحانیت در دوران رضاخان از آنها گرفته شده بود. کار اصلی این بود که اتفاقاً آیت اللّه  بروجردی این کار را به خوبی پیش بردند.

لذا خیال امام از حرکت اصلی حوزه راحت بود. اما، امام فکر می کردند که حوزه را باید از اول و سریعتر، سیاسی بار آورد و به مسائل سیاسی جهان پرداخت. امام وقت را در حال تلف شدن می دیدند. آیت اللّه  بروجردی اینگونه فکر نمی کردند؛  آیت اللّه  بروجردی فکر می کردند، الان اگر حوزه آسیبی ببیند و به بعضی از مسائل بپردازد، ممکن است آن هدف از بین برود.

امام در این دوره به عنوان یک شخصیت ممتاز، اما در حوزه غریب و مظلوم بودند. مثلاً یک عده انسانهای نادان روی امام فشار می آوردند؛ چون امام فلسفه را بهتر از دیگران می فهمید. این برتری عظیمی برای امام است. من هیچکس را در فلسفه به اندازه امام فیلسوف ندیدم. ما فلاسفه بزرگی مثل علامه طباطبایی، مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینی و خیلی کسان دیگر داشتیم، ولی وجود امام عمیقاً فلسفی بود. یعنی فلسفه را هضم کرده بود. وقتی که یک مسأله فلسفی مطرح می شد، از ریشه، مسأله را همراه عرفان حل می کردند. مرحوم شاه آبادی در عرفان امام خیلی مؤثر بوده است. عرفان و فلسفه، امام را هم ممتاز کرده بود. این حالت جهاد، ایثار، فداکاری، شجاعت که بی نظیر
در بین علمای دیگر است، اینها معلول فلسفه امام نیست، بلکه معلول فلسفه همراه عرفان امام است که این حالات ممتاز را به ایشان داده بود. لذا شرایط رهبری شجاع و واقع بین و متوکل علی اللّه  - که پایه شجاعت هم اینجاست - ایشان را ساخته بود.

به هر حال، یک دوره رکود دیگری بعد از شهریور 1320 بر امام تحمیل می شود که من فکر می کنم اینجا امام عمیقاً به این فکرافتادند که در کنار حرکت تمام حوزه ها، خودشان باید سازندگی انسانی داشته باشند. امام بی سرباز بودند، یعنی وقتی که به امام حمله شد و امام را خانه نشین کردند، کسی نبود که از امام دفاع کند و حرکت امام را پیگیری کند یا خیلی کم بودند.

در این مقطع امام درسهای اخلاق، فقه، اصول را به عهده می گیرند. اینها را باید از اواخر دهه 20 و 30 تاسال 40 و 41 حساب کنیم. در همین موقع ایشان ضمن اینکه به حرکت عمومی حوزه و کار آیت اللّه  بروجردی علاقمند بودند، کارهای سیاسی دیگری هم داشتند. یک جریان اسلامی بود که فدائیان اسلام دنبال می کردند. اینها تجربه امام را قوی کرد. ملی گراها با بادی خزان شدند و مظلومیت مسلمانها که آیت اللّه  کاشانی را آنگونه ملی گراها خانه نشین کردند؛ همان کسی که نهضت آنها را به ثمر رساند، کسی که تقدس به ملی گرایی داد.

جریانهای موجود یک بار دیگر برای امام مشخص کرد که اینها چه خاصیتهایی دارند. از سال 1323 که تقریباً سال تثبیت قدرت پهلوی دوم می شود، امریکائیها هم کم و بیش حضور پیدا می کنند و مخالفین هم سرکوب می شوند. مرکزیت عظیم اسلامی در حوزه بود و سیاست زعامت حوزه نیز این نبود که درگیر شود، امام هم همان روش خودشان را ادامه دادند. البته در این زمان بدون مزاحمتهای فکری که بود، با عزت و احترام و محبوبیّت در حوزه درسهایشان را تدریس می کردند. نتیجه همین ده، دوازده سال، صدها عالم مجتهد، جوان و نیرومند بودند و طلبه های بعد از اینها که محصول فکری این شاگردان مستقیم امام بود. یعنی شبکه عظیمی از فضلا و طلبه های جوان تر با زمینه مساعدی که آیت اللّه  بروجردی در همه ایران درست کرده بودند، امام سربازگیری را انجام دادند و افسران خودشان را تقویت کردند. همچنین امام همه جریانها را می شناسد؛ جریانهایی که از خارج دخالت کردند و جریانهایی که از درون به اسم انقلابی مزاحمت ایجاد کردند را می شناسند. ارزش جریانهای مذهبی را از مشروطه و قبل از مشروطه در وجودشان ثبت کردند. خطرهایی را که در کمین بود شناسایی کردند. ایشان در شرایط ویژه ای وارد میدان شدند. درست در نقطه ای که خداوند ایشان را ذخیره کرده بود، در نقطه ای سیاست اسلامی و سیاست کفر بر سر یک مسأله ویژه تلاقی می کرد.

آیت اللّه  بروجردی که فوت می کنند، آن عظمت، اعتبار و عمومیت اسلام در مراسم وفات ایشان به نمایش گذاشته می شود و در آن چهل روز، مردم ایران یکپارچه فریاد اسلام و روحانیت و شیعه و ائمه سر می دادند، این مراسم هر کسی را هوشیار کرد که در ایران چه گذشته و چه پیش آمده است. در آن چهل روز، ایران یکپارچه هیجان بود. ما در آن زمان، طلبه جوانی بودیم که شرایط را درک می کردیم و در میدان هم بودیم... امام با آن افکاری که من تشریح کردم به فکر می افتند حالا که زعامت حوزه مانعی برای حرکت حوزه نیست، حوزه را به حرکت درآورند برای اینکه آن اهداف اسلامی و انقلابی و سازنده را اجرا بکنند. الان سرباز دارند، اگر پانزده سال قبل نداشتند، الان هزاران طلبه جان برکف و هوشیار از سراسر کشور افکار ایشان را می تواند ترویج بکند.

حجّت خدا برایشان تمام است. درک ایشان از مسائل واقعی است. این اظهاراتی که امام کردند و این جهت گیریهای ایشان از دوران مبارزه تا دوران وفات، همه اینهایی بود که در زندگی ایشان شکل گرفت.

حساسیتهایی که در وجودشان ثبت شده بود، در دوران مبارزه و پیروزی خودش را نشان داد، ما که می دانستیم چه بود، خیلی برای ما روشن بود که امام چه تصمیمی می گیرند. وقتی هم که تصمیم می گرفتند، می دانستیم که تصمیم ایشان آنی نیست؛ به یک تجربه درک و محاسبه ای متکی است. امام موفق شدند رژیم شاه را در همان روزهای اول شکست بدهند. رژیم می خواست حوزه را متشتت و ضعیف بکند. امام حوزه را قوی تر کرد، حوزهای که تا سال 40 در مسائل مهم کشوری و جهانی و داخل در دستورات حوزه بود. البته یک عده در حوزه راه امام را قبول نداشتند. آدمهای بدی نبودند، ما آنها را بصورت آدمهای بد نمی شناسیم. اما اکثریت حوزه و طلبه های جوان حوزه و مدرسین بزرگ حوزه که شاگردان امام بودند، وفادار و علاقمند و منتظر بودند. وقتی که امام حرف زدند، احساس کردند که امام حرف دلشان را می گوید. کسی نبود که محتوای فکری اینها را فریاد کند، صدای امام که بلند شد، همه احساس کردیم، آنچه را که منتظر بودیم، رسید. امام زود متوجه شدند که سرباز به اندازه کافی که خودشان تربیت کرده بودند،دارند. ایشان جزو بنیانگذاران حوزه بعد از شهریور بیست بودند؛ ولی عمدتاً آیت اللّه  العظمی بروجردی کار را انجام داده بودند، ولی به هر حال این کار انجام شده بود. با این شرایط از سال 41 مبارزات آغاز می شود. اینکه می گوئیم قرن امام، منظور این است که امام کار بزرگی هم برای ایران، هم برای روحانیت و هم برای اسلام کردند. کار امام خیلی بزرگ است.[1]

 عوامل ساخته شدن شخصیت امام

باید ببینیم که تاریخ چطور موفق شد شخصیتی با این عظمت و این تأثیرگذاری تحویل دهد که حقیقتاً تأثیرگذارترین شخصیت در تاریخ اسلام بعد از دوران معصومان و شرایط گذشته های دور بوده است؟

ایشان تقریباً در اواخر دوران قاجار، دوران مشروطه و بعداً دوران استبداد رضاخان پهلوی و دوران شاهی محمدرضا پهلوی در مسائل اجتماعی، تاریخی و شرایط کشورمان حضور داشتند و از مسائلی که در این مقطع از تاریخ گذشته که در ایران هم بسیار مهم است، تأثیر می گرفتند.

بعلاوه در سراسر دنیا، در جهان اسلام، در همسایگی، در دولت عثمانی سابق و ترکیه، در عراق، در پاکستان و در شمال و جنوب ما مسائل فراوانی در ارتباط با استعمار و حضور تجاوزکارانه استعمار غرب و تهاجم بسیار موثق و تالی تلو حرکت مارکسیستی و الحادی شرق در جریان بود. در داخل کشور، شاهد مقاطع بسیار حساسی بودند. مشروطه در ذهن ایشان اثر گذاشته بود. توفیق سریع علما و مسلمانان و علما در شکستن استبداد تقریباً مزمن ایران، از 2500 سال شاهنشاهی، و بعد خودکامگی مطلق که تبدیل به سیستم میانه ای شده که همان مشروطه بود، برای کسانی که می خواستند تاریخ را مطالعه کنند، درس بزرگی بود. بعد مصادره دستاورد علما و مردم توسط جریانهای سرسپرده و تبدیل آن به ضد اهداف علما و مردم را نیز دیده بود؛ که در نتیجه، اصل مشروطه را هم بی اثر کرد. چون اهداف اولیه اش فراموش شد و اهداف ثانویه، پشتوانه مردمی نداشت. در همان موقع جنگ جهانی و اشغال ایران، شروع شده بود. با اینکه ایران اعلام بی طرفی کرده بود و اقدامات را درست می دید و درک می کرد، این مسأله تحقیقاً تحت تأثیر قرار می داد که ایشان هم به شدت، تأثیر گرفته بودند. بدتر از همه، اینها از بین این حوادث، ظهور شخصیتی مثل رضاخان در ایران بود. که واقعاً نمونه استبداد بوده است. چیزی که همیشه دنیای ما از آن رنج می برد و بعد از مشروطه، دوباره گرفتار آن استبداد شدیم. امام در آن موقع، در عنفوان جوانی و مطالعه، تحقیق و شکل گیری شخصیت خودشان بودند که اینها همه بر او تأثیر گذاشت.

آنچه که در کنار این مسائل قرار داشت، شرایطی بوده که امام را وادار به مطالعه، تحقیق و تعمّق در مسائل اسلامی، فلسفی، عرفانی، اخلاقی و شناخت معارف اسلامی می کرد که با آن هوش و استعداد و شرایطی که در اطرافشان بود، تبدیل به یک عنصر تقریباً منفرد و کم نظیر شدند. نمی توانم بگویم که نظیر ایشان در دنیا نیست و نبود، بلکه شناخته نشد و به میدان نیامد. شاید از جهاتی، انسانهای قابل توجهی در همان زمانها بودند، ولی بروز نکرده و نتوانستند اقداماتی را که امام سازماندهی کردند و انجام دادند، انجام دهند.[2]

 عرفان امام

مرحوم آیت اللّه  شاه آبادی از استوانه های عصر ما هستند. حضرت امام که سخنانشان برای ما حجت نیرومندی است، بارها اعجاب خودشان را از خصوصیات روحی این مرد بزرگوار اظهار می داشتند؛ و ما می دانیم که تأثیر نفوس قدسیه مرحوم شاه آبادی در تکوین شخصیت حضرت امام مؤثر بوده است.

اگر امام از هیچ کس غیراز خدا نمی ترسیدند؛ اگر امام حالتی داشتند که وظیفه شان را بر همه چیز مقدم می داشتند؛ و اگر انسانی بودند که خدا را با آن عظمت، در بصیرت خودشان می دیدند و دنیا را در مقابل خداوند، بسیار حقیر می دیدند و ماسوی را چیزی نمی دیدند؛ اینها همه به خاطر دانش و عرفان امام است و قطعاً سهم قابل توجهی را از مرحوم شاه آبادی گرفته بودند.[3]

 هر چه داریم از امام است

کسانی که می خواهند ولایت فقیه را بشکنند یا امام را زیر سؤال ببرند، آنها باید توجه کنند که ما هر چه داریم، از امام داریم؛ یعنی شخص امام منهای ولایت فقیه. رهبری امام، تقدس امام، حرف امام و اسم امام خیلی از مسائل مشکل را حل کرد. کسی فکر نمی کرد روزی جامعه از شر استعمار و استبداد و سلطه انگلیس و امریکا و سلطنت رضاخان و پسرش آزاد شود. ولی این کار صورت گرفت. ما هر چه داریم از امام و اسلام داریم.[4]

روح الهی امام

حرکت امام امت برای ما واقعاً امامت است، می بینیم در بیمارستان نشسته بودند و قلبشان به زحمت می تپید، اما همانجا انقلابی فکر می کنند و انقلابی حرف می زنند؛ وقتی که منظره برفها را دیده بودند، فرموده بودند: «اگر به من اجازه بدهید روی این برف ها بدوم خوب می شوم.» ممکن بود یک مسأله تازه ای تلقی بشود، ولی نمایانگر همان روح است، آن روحی که نمی شود آن را حبس کرد، روح اللّه  است، خلیفة اللّه  است، این مصداق اتمّ وَنفختُ فیه من رُوحی[5] است.[6]

 حضرت امام، تز اجرایی داشت

حرکت امام خمینی(س) با حرکت سید جمال، تفاوتها و شباهتهایی دارد. به نظرم این دو حرکت در چند مورد، تفاوتهایی با هم داشتند. حضرت امام در ایران ماندند؛ حتی زمانی که در تبعید بودند، می فرمودند: «یک لحظه به اختیار خود در خارج نمی مانم.» و بهترین دلیل، پرواز انقلابی حضرت امام بود. با اینکه پیامها و سخنرانیهای امام فوری در ایران پخش می شد و موفقیت استثنایی تبلیغاتی در پاریس برای ایشان فراهم بود، اما خطر را پذیرفت. با هواپیمایی وارد فرودگاه شد که همه تحت سیطره حکومت بود. یکی دیگر از تفاوتها این بود که امام با اینکه به شخصیتها و روشنفکران اهمیت می دادند اما تکیه امام، بر مردم بود و می فرمود: «شما هم از مردم هستید، از آنان فاصله نگیرید.»

تفاوت سوم این است که مرحوم سید، افکار مبارزه با جریانهای انحرافی داشت و نقطه اوجش هم اتحاد مسلمانان بود، اما تز اجرایی نداشت. با توجه به اینکه در دنیای اسلام، دو کشور اسلامی بر سر یک قطعه خاک با هم می جنگیدند، شیعه و سنی همدیگر را تکفیر می کردند و روشنفکران با مردم و مردم با روشنفکران مخالف بودند، چگونه می شد اقدامی کرد؟ امام از ابتدا مردم را علیه رژیم شاه بسیج نمود و سرنگون کرد؛ سپس تز سید را عملی را ساخت و حرکت را به جهان گسیل داد و حرکت موفقی هم بود.[7]

 امام لقمان حکیم

امام نقش رهبری واقعی را مجسم می کند و من مصداق اتمّ رهبری را در این حرکتها و اظهارات امام می دانم. رهبر، همین است که لحظه به لحظه و قطعه به قطعه، و درست در نقطه مناسب، آن کار لازم را برای اداره جامعه تحت فرمان خود، انجام بدهد. هرچه آدم باریکتر و دقیق تر می شود و هر چه عمر ما بیشتر می شود، به صحت اصل اسلامی ولایت فقیه در رهبری ایمان می آوریم. حکمتهایی که دراین اظهارات وجود دارد، آنقدر فراوان است که من لقب مناسب را برای امام در این مقطع، همان لقب لقمان حکیم می دانم که الحق لقمان حکیم عصر ما هستند و در دنیا چیزی و کسی را سراغ نداریم که با این خلوص و با این درک، حرف بزند.[8]

 رهبری حکیمانه امام

مشکل ترین بخش از رهبری حکیمانه امام، بعد از پیروزی انقلاب بود؛ ایشان باید هم با شرارتهای داخلی و خارجی مبارزه می کردند و هم با تدبیر و حکمت، کشور را اداره می کردند و با شیوه های بسیار موفق توانستند کشور را از خطر تجزیه و جنگ داخلی که ممکن بود کشور و انقلاب را نابود کند نجات دهند. در شرایطی که امام متّکی به حزب مشخصی نبودند و افراد تعلیم دیده سیاسی، و یا تجربه حکومت را نداشتند و در شرایطی که نظام مدیریت کشور از هم پاشیده بود، امام با رهبری حکیمانه کشور را آرام نگه داشتند و اشرار را که به صورت گروهکهای مسلّح به جان مردم افتاده بودند یا از صحنه بیرون کردند و یا به تسلیم واداشتند و این اوج مدیریت یک رهبر است. امام به هنگام مبارزه با اشرار داخلی و خارجی و دفاع مقدّس، مظاهر عالی دموکراسی، مانند انتخابات را برگزار کردند و برای دوران پس از رحلت خود نیز رهبری را به دست حضرت آیت اللّه  خامنه ای، صالح ترین روحانی و صالح ترین شاگرد خود سپردند، و امروز می بینیم کشور با همان شیوه و طریق و با همان افکار و اندیشه های امام راحل اداره می شود.[9]

 بزرگترین خدمت حضرت امام به تاریخ اسلام

رهبری انقلاب اسلامی الهام گرفته از فرمان الهی و حرکت پیامبر عظیم الشأن اسلام در تاریخ غدیر خم است و تثبیت این مسأله، بزرگترین خدمت امام به تاریخ اسلام است.[10]

 روحیه قوی و عارفانه

روحیه امام خیلی قوی بود، ایشان توکل بسیار قوی به خداوند داشتند، عرفان ایشان سبب می شد که مسائل زندگی و جهان رابه گونه ای دیگر نگاه می کنند، خیلی بزرگتر از این بودند که حوادث، سلامتی ایشان را به هم بزند. از موقعی که من در جوانی در قم با امام آشنا شدم که 14 یا 15 سال داشتم؛ تا موقعی که از ایشان جداشدم، هرگز به یاد ندارم حوادث برای ایشان شکننده باشد، با مسائل عارفانه برخورد می کردند.[11]

 شهادت فرزند

این تعبیر حضرت امام که «مصطفی امید آینده اسلام بود»، حاکی از نقش قابل توجه ایشان در دوران مبارزه است.[12] وقتی خبر شهادت آقا مصطفی به ایران رسید، مردم را به خروش آورد که آن خروش تا پیروزی مطلق نهضت نخوابید. امام به جای اینکه اظهار تأسف کنند، با آن روح بزرگشان فرمودند: «شهادت مصطفی از الطاف خفیه الهی بود.» برخورد پدری در تبعیدگاه با ارزشی که برای آن پسر قائل بود (فرزند مجتهد، معلم، مدرّس، فقیه و فیلسوف خودش را از دست بدهد)، این است.[13]

 صرفه جویی

حاج احمد آقا می گفت: گاهی که ما دو دستمال کاغذی را از جعبه بیرون می آوردیم. امام ناراحت می شدند. خودشان وقتی می خواستند از دستمال استفاده کنند، یک دستمال را چهار تکه می کردند و از هر تکه، جداگانه استفاده می کردند. ایشان از قول امام نقل می کرد که امام می گفتند: «من اوقاتم تلخ می شود  وقتی که می بینم گزارشهای مختلفی از اطراف می آید: شهربانی، ژاندارمری، سپاه و وزارت کشور و غیره، همه یک مطلب را روی کاغذ نوشته اند و فرستاده اند. این چه وضعی است که در مملکت از کاغذ این جور استفاده می شود؟»[14]

 وضوی امام

یکی از دوستان می گفت که: وضوی امام را دیدم در حالی که وضو می گرفتند، در فاصله بین شستن دستها با مسح سر و پا و در فواصل وضو، شیر آب را می بستند که آب ریخته نشود.[15]

 هم زاهد و هم عارف

وقتی در قم طلبه بودیم، آقایانی بودند که در بیرونیها زیلو و در اندرونی قالی می گذاشتند، ولی امام در بیرونی خود قالی گذاشته بودند. خانه امام هم بزرگ بود که بعد از ازدواج آقا مصطفی، بخشی از آن را به ایشان دادند. انسان معتدلی بودند؛ در عین حال زاهد و در حدّ عارف و فقیه بودند و می دانستند چه کار کنند.[16]

 دینداری امام

امام از روزی که مبارزه را آغاز کردند، ما ندیدیم که هیچ مسأله دیگری را تحت الشعاع آن قرار بدهد. هر وقت مسأله ای مطرح می شد، ایشان می گفتند: «ببینیم این از لحاظ دین چطور است.» ممکن است این حرف، در آن زمان از لحاظ دید روز، عقب گرد باشد، اما وقتی به عنوان یک وظیفه دینی مطرح می شد، با وجدان دینی مردم سر و کار داشت.[17]

 ایمان امام

واقعاً به هدف، اسلام، حساب، کتاب و قیامت اعتقاد و ایمان داشتند. ما همه ایمان داریم و تعجب هم می کنید که اگر بگویم ایشان هم ایمان داشت... در جاهایی که مسائل از تصمیم و ایمان خودشان متخذ می شد، تماماً موفقیت آمیز بوده است ولی در مواقعی که به مصالح و شرایط تن در می دادند، مسأله ای حادث می شد.[18]

 نماز شب امام

یکی از خصوصیات امام این است که تا هر مقداری از شب که بیدار باشند، به محض اینکه خوابیدند، نزدیک صبح بیدار می شوند و نماز شب را می خوانند و تا نزدیکی طلوع خورشید، این مقطع زمانی را برای ارتباط با خداوند قرار داده اند. این قطعه وقت مال خودشان است، در آن موقع خلوت و تنهایی و فرصت مطالعه درباره خدا و ذکر خدا، ایشان را همه روزه و همیشه آسیب ناپذیر می دارد. احمدآقا پسرشان می گفت: حتی روزی که مثلاً از عراق به کویت تبعید می شدند، تا نزدیک صبح بیدار بودند و در بین راه این حالت را حفظ کردند.[19]

 ویژگیهای اخلاقی امام

امام با همه معلومات و عمق اطلاعاتشان درباره خدا، دین و شرع، سخت متواضع و متعبد هستند. این خیلی مهم است. می دانید که برخی از فلاسفه، عرفا و شخصیت های علمی، گاهی ضمن اجتهاد و نظرهایی که دارند، شخصیتشان با تعبد سازگار نیست. این اندازه تواضع، ایمان فوق العاده ای می خواهد. ایشان سخت معتقد به آخرت هستند. طوری که گویی خودشان را همیشه در محضر خدا می بینند. این مسأله در زندگی انسان اهمیت دارد.

ویژگی دیگر امام، شخصیت محکم و تغییرناپذیر ایشان است. من تا به حال، در طول سی و پنچ سالی که با ایشان از نزدیک آشنا هستم، ندیده ام حتی یک بار در مقابل حق، تزلزل پیدا کنند. این مسأله شاید گفتنش آسان باشد اما بسیار سخت است؛ چون در زندگی انسان رودربایستی ها، عاطفه ها، محبتها و ملاحظات سیاسی و اجتماعی و غیره پیش می آید که امکان دارد انسان، کمی از حق عدول کند. اما من در ایشان ندیدم. برای اقامه حق، سمج و محکم هستند و به هیچ قیمتی حاضر نیستند تخفیف بدهند. آن وقت علی رغم اینها، شخصیت اسلامی ایشان آنچنان معتدل است که ما افراط و تفریط در ایشان ندیده ایم. نماز شب را فراموش نکرده اند. یعنی عبادت را در کنار سیاست سبک
نگرفته اند. نماز اول وقت را همواره مراعات می کنند.

به خواندن قرآن و دعا مقید هستند. در قم که تشریف داشتند، اوقات معینی را برای زیارت به حرم حضرت معصومه(س) می آمدند. البته در نجف هم برنامه معینی برای زیارت داشتند. یک آدم مرتب و منظم در زندگی، نه یک مرتاض که زهد افراطی او را از زندگی دنیا عقب نگه دارد. نه آنچنان متوجه دنیا هستند و نه آنچنان محو آخرت، اعتدال شرعی را در هر دو مورد مراعات می کنند. نمونه انسانی که قرآن می خواهد. آدم در چهره ایشان قاطعیت را که از ویژگیهای خاص امام است همواره می بیند. با این مورد کمتر با کسی تاکنون برخورد کرده ایم.[20]

 جهان بینی امام

امام فیلسوف بسیار توانمندی بودند که جهان و آفرینش را آن طوری که قرآن و اسلام تعیین می کند می شناختند. این جهان بینی یک چیز کوچکی نیست. کسی که می خواهد حرکتی مثل انقلاب اسلامی را بکند، قطعاً نیاز به یک جهان بینی اساسی دارد. فلسفه ای که امام واقعاً در آن تبحّر داشتند این شخصیّت را به ایشان داده بود.[21]

 مایل نبودند مطرح شوند

امام به هیچ وجه مایل نبودند که مطرح شوند و ما از ته دلمان راضی نبودیم. چرا امام اینطور می کنند؟ مثلاً برای رساله خیلی به ایشان اصرار می کردیم، ولی امام راضی نمی شدند. می گفتند: «رساله خیلی هست.»[22]

 بخشش و بزرگواری امام

مادری که یک شهید داده، رفته خدمت امام، النگوهایش را به امام داده که این را خرج جنگ بکنید. امام او را می شناخته که مثلاً بنده خدا کارگری است؛ النگوها را پس داده و گفته: «من بخشیدم به خودت، مال خودت باشد و با خیال راحت برو.» از آنجا آمده در منزل من، آمده پیش ما می گوید که اینها را امام قبول نکردند. من گفتم، خب، من که نمی توانم چیزی را که امام قبول نکردند، قبول کنم. گفت: نه، اگر قبول نکنی از این خانه نمی روم! اشکهایش سرازیر شد، از خانه بیرون رفت، ولی النگوهایش را آنجا گذاشت.[23]

 قاطعیت امام

امام خیلی در مسائل قاطع بودند، یا تصمیم نمی گرفتند یا اگر به تصمیم می رسیدند هیچ چیز نمی توانست ایشان را از تصمیمشان بازدارد مگر اینکه کسی ایشان را قانع کند که این کار درست نیست و از عجایب ایشان این بود که همان مقداری که متصلّب و انعطاف ناپذیر در برخورد اول برخورد می کردند، اگر ما می توانستیم اثبات کنیم به هر زبانی، که راه درست غیر از این است، یا هر کسی که می توانست این کار را بکند، یک باره از حرفشان برمی گشتند، خودشان یک بار فرمودند: مرد آن است که بتواند از قولش برگردد.[24]

 دستور معالجه جاسوس امریکایی!

ما با امریکاییهایی که در ایران، جاسوس بودند چه کردیم؟ وقتی که مریض می شوند درست در همان موقعی که توطئه امریکا در ایران کشف شد[25] و عمّال امریکا بازداشت شدند و ما از خطر بمباران عمّال امریکا نجات پیدا کردیم، آن قدر بر اعصابمان مسلط بودیم که امام دستور دادند: مریض آنها را منتقل کنید به کشورشان که برود و  معالجه کند.[26]

 پرهیز از ستایش

از حضرت امام مواردی را دیده ام که حسابی برای من آموزنده بود. من در جاهایی دیده ام که کسانی خدمت ایشان آمده اند و یک مقدار غلوّ نموده و درباره ایشان حرفهایی زده اند، بعد امام عمیقاً گله کرده و گفته اند من از شما گله دارم که اینجور با من حرف می زنید. من این چیزهایی را که شما می گویید نیستم. این حالت سلامتی است که در نفس یک انسان بماند.[27]

 عدم ترس امام از حوادث

هیچ وقت ندیدم امام بترسند و یا مأیوس شوند و احساس عجز بکنند و بگویند نمی توانیم و انجام بعضی کارها مقدور نیست و الان نمی شود کاری کرد و دنبال این کار رفت و مقدمات آن را فراهم کرد. ایشان این گونه نبودند، و این روحیه عجیبی است.[28]

 امام در لیست ترور ضدّ انقلاب

ضدّ انقلاب لیستی درست کرده بود که چه افرادی را باید از انقلاب بگیرد، این لیست بعد کشف شد. در رأس همه حضرت امام بود.[29]

 استقامت امام

آن شبی که این خبر را[30] شنیدم تقریباً تا صبح بیدار بودم... من صبح از خانه خدمت امام رفتم، منظره بسیار عجیبی بود. امام خیلی ناراحت بودند برای اینکه ایشان می دانستند باید قوی بمانند تا ما را قوی نگهدارند، خودشان را کاملاً حفظ کردند؛ یک تبسمی بر لبهایشان بود که به نظر من از گریه بدتر بود، اما خوب تبسم بود دیگر.

برای اینکه وضع را عادی نشان بدهند ایشان داستانی را نقل کردند مربوط به زمانی که در نجف بودند و آن اینکه مرض عمومی مدتی شایع شده بود. عده ای از علما و بزرگان شهید شده بودند و از دنیا رفته بودند و یک حالت وحشتی حوزه را گرفته بود. ایشان این واقعه را نقل کردند و گفتند: «آن موقع بعضی از دوستان می گفتند: تقارب الاجال شده است.» این کلمه را با کمی تفریح بیان می کردند و به ما گفتند: «شما نگران نباشید ما خدا را داریم.» فقط ایشان گفتند: «من تأثرم از این جهت است که آقای بهشتی مظلوم از دنیا رفت.» همینطور هم بود. بقیه مسائل برای ایشان تقریباً حل بود. بعد ما را دلداری دادند و فرمودند: شما مطمئن باشید که اگر همه ما رابکشند این مردم، ما را فراموش نخواهند کرد.[31]

 ایمان به مردم

در کودتای نوژه، ما کودتا را کشف کرده بودیم و می خواستیم کودتاگران را دستگیر کنیم که قرار بود جماران را بمباران کنند. من و آقای خامنه ای خدمت امام رفتیم و به ایشان گفتیم که شما امشب در خانه نباشید، ما نقشه آنها را کشف کرده ایم، ولی با این وجود ممکن است از فرودگاه دیگری بیایند و این منطقه را بمباران کنند. ایشان معمولاً این قبیل مسائل را قبول کردند. ایشان با این قبیل مسائل با استهزاء برخورد می کردند و گفتند: «اصلاً کودتا در این نظام معنا ندارد. این هواپیما بالاخره باید در جایی فرود بیاید و وقتی پایین آمد، سر و کارش با مردم است مردم هم که کودتاچیان را نمی پذیرند و اگر می پذیرفتند شاه ماندگار می شد.» بالاخره امام از جماران بیرون نرفتند.[32]

رابطه امام با خداوند

این واقع بینی، این برخورد واقعی با واقعیتهای جامعه و برخورد مناسب با حقایق تاریخی موجود، در درجه اول، دراثر آن روحیه الهی و رابطه ای است که امام با خداوند داشتند و ضمیر روشنی که خداوند به کسانی که در راه خدا هستند و با تقوا با مسائل زندگی برخورد می کنند و مجاهده در راه خدا می کنند، عنایت فرموده که قرآن وعده داده است، وَلَنَهدیَنَّهُم سُبُلنا [33] اینها از این جهت به دست امام می رسد.[34]

 تأکید بر حضور جوانان

درایت و تشخیص این مسأله که قشر جوان به حقانیت گفته ایشان پی خواهد برد، سبب شد در سال 57 شاهد قیام عظیم مردم علیه رژیم شاه و در نهایت سرنگونی رژیم باشیم. امام فرمودند: آنهایی که در گهواره هستند، بعداً سربازان ما خواهند شد. امام بیشتر از ما به حقایق آشنا بودند، لذا فکر می کردند آنهایی که الان بچه هستند، نوبتشان می رسد که در مبارزه بیایند. بعلاوه این واقعیتی است در زندگی امام که ایشان نسبت به نیروهای مسن و پیرمردها حساب نمی کردند، علت آن این است که پیرمردها شرایط گذشته را دیده بودند و ترسیده و همه سرخورده شده بودند و باید نسل جدید می آمد. جوانها و مثل ما که آن دوره های سخت را ندیده بودیم و حداکثر ما زمان سرکوب نهضت ملی کردن نفت را دیده بودیم. لذا ما جوانها، همان جوانهای آن روز، روحیه داشتیم و بر همین اساس بود که امام، بر حضور جوانان در مبارزه تأکید داشتند.[35]

 استعداد امام

انصافاً امام شخصیتی باسواد بودند. تا جایی که مخالفان و دشمنان ایشان نیز منکر سواد و عمق اطلاعات و قدرت علمی ایشان نبودند. شاگردان و دوستان ایشان می دانند که استعداد امام چقدر قوی بود و چقدر امام  تیزهوش بودند. برای ما اعجاب انگیز بود کارهایی که ایشان می کردند و کلماتی که انتخاب می کردند، وقتی که مسأله ای مطرح می شد، ایشان تا آخرش را می خواندند، الف را گفته بودیم، ایشان تا آخرش را خوانده بودند. استعداد ایشان با دیگر انسانها متفاوت بود، بسیار اتفاق می افتاد مسأله ای که از نظر ما درست نبود و بیّن الرشد نبود، ولی ایشان که تصمیم می گرفت، ما مطمئن می شدیم و با همان اطمینان می رفتیم و می دیدیم الحق درست، آخرش درست درمی آمد.[36]

 دوران خانه نشینی امام

دوران خانه نشینی امام که من فکر می کنم که این دوران در ساخت شخصیت امام، تأثیر زیادی داشت، از حدود سال 1325 تا 1338 طول کشید که این مدت را جزء دوران بسیار مهم بنیان اجتماعی فعلی خودمان به حساب می آورم. در واقع پایه های جامعه ما در آن زمان ساخته شده است. ایشان در آن دوران انزوا و عزلت، دورانی که حضرت ابراهیم و تمام انبیاء در تاریخ حیاتشان، آن را سپری ساختند و این دوران، فرصتی به شمار می رفت تا اینها با خدای خودشان خلوت کنند و به غنای معنوی خودشان بپردازند؛ زیرا بدون برخورداری از غنای معنوی، غنای علمی، اطلاعاتی و مدیریت، چندان کارساز محسوب نمی شود. و شخصیت خاص رهبری را ایشان احتمالاً در همان دوران عزلت احراز نموده است. ما در دوران پر فعالیت قبل، این دوران را درک نکرده ایم و دوران عزلت هم جز در حدّ تماس درسی با ایشان نیست. و در آن دوران مجذوب وجود ایشان شدیم. در آن دوران، چنانچه هر فرد پاک و غیرآلوده ای با ایشان در تماس می بود، امام او را بسان آهن ربا به خود جذب می ساخت.[37]

 حسینیه جماران یادآور جلسات پیامبر(ص)!

روز مقدّس تولّد رسول اکرم پیشوای عظیم الشأن مسلمانان جهان، در محضر شریف رهبر عالیقدر، فرزند شایسته رسول اکرم و با حضور نمایندگان مردم و نخبه های کشور در حسینیه جماران، همه شرایط یک مجلس کاملاً مقدس دینی فراهم است.  به جرأت انسان می تواند ادّعا بکند که روی کره زمین، برای هیچ قومی و ملّتی امروز میسّر نیست که چنین جلسه ای تشکیل بدهد. من در حضور امام، صحیح نمی دانم که از ایشان چیز زیادتری بگویم اما در یک جمله، برای اولین بار بعد از حکومت رسمی علی بن ابیطالب(ع) این افتخار نصیب مردم ایران و شیعه شده است که رهبری تالی تلو مقام معصوم و کشوری در راه اسلام حقیقی به پا کند. این جلسه یادآور جلساتی است که پیغمبر عظیم الشأن اسلام در مسجد مدینه تنظیم می کردند.[38]

 امام هدیه خدا

خدا امام را با مشخصه های برجسته به بشریت هدیه کرد و ایشان چون خورشیدی تابناک راه مسلمین دنیا را روشن کردند. امام عمر بسیار بابرکتی داشتند که هر قدر در دنیا کنکاش کنیم بعد از انبیاء الهی شخصیتی که منشأ این همه خیر و تحول در جهان باشد نخواهیم یافت. در طول تاریخ، بوقهای تبلیغاتی دنیا در مورد هیچ کس به اندازه امام به صدا در نیامد، اما علیرغم همه تبلیغات استکبار، نفوذ امام تا اعماق دورافتاده جهان ریشه پیدا کرد.[39]

 طراوت حضور امام در جامعه اسلامی

امام سمبل انقلاب، و طراوت حضور امام در جامعه اسلامی ما به معنای طراوت و نشاط انقلاب است، و ضعف حضور امام در میان ما نشانه ضعف و عقب افتادگی انقلاب می باشد. بنابراین یادآوری اسم و آثار امام و هر چه که مربوط به امام است، برای زنده بودن و بالندگی انقلاب است. امام هیچ وقت نباید به عنوان مرده حساب آید، و اگر چنانچه خدای ناکرده روزی فرا برسد که امام به عنوان مرده واقعی به شمار آید، معلوم  نیست، انقلاب چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود.[40]

 موفقیتهای امام

امام بزرگترین تحول را در تاریخ ایران و به تعبیر دیگری اسلام، در زمان ما به وجود آوردند. روحانیت، حوزه علمیه و نیروهای مسلمان را در فاز جدیدی از حرکتها و اقدامات سیاسی ـ اجتماعی قرار دادند، که به این وسعت هیچ وقت سابقه نداشت. امام موفق شدند، حوزه های علمیه، نیروهای مذهبی و هیأتهای مذهبی و برنامه های عزاداری را که به صورت سنتی در محدوده های کم عمقی حرکت می کردند و حداکثر گاهی به نهی از منکر و امر به معروف در برنامه هایشان می پرداختند، اینها را وادار کردند در یک برنامه ریشه ای و بنیانی حرکت کنند و جامعه را اصلاح کنند.[41]

 تربیت شاگردان خوب

امام جمع زیادی شاگرد خوب تربیت کردند؛ مثلاً اگر بین دهه 1330 تا 40 را نگاه کنید و شاگردانی را که در درس امام حاضر می شدند، ببینید... می بینید آن موقع حوزه خیلی وسیع نبود و ما جهارصد پانصد نفر بودیم که در درس ایشان شرکت می کردیم؛ شاگردانی که ایشان داشتند در درس دیگران هم می رفتند؛ با آیت اللّه  بروجردی و یا آیات ثلاث دیگر درس داشتند، اما عشق آنها امام بود و حقیقتاً امام را مثل جانشان دوست داشتند. امام هیچ امتیازی به کسی نمی دادند. امتیازی هم از کسی نمی خواستند.
شهریه ای به طلبه ها نمی دادند. دوره ای را که من دارم عرض می کنم، برنامه ای نداشتند که بخواهند اینها را معرفی کنند. یا وقتی که ایشان می خواستند به خمین بروند، جمعی از شاگردهای ایشان که ما جزء آنها بودیم، می گفتیم ما هم خدمت شما بیاییم. ایشان فرمودند: مگر می خواهیم سینه بزنیم که شما می خواهید بیایید؟ من می روم، شما هم بیایید. حتی وقتی که می خواستند از خانه شان به حرم بروند، به جای اینکه از خیابان بروند، از کوچه می رفتند تا نمایشی که چند طلبه از پشت سرشان می رفتند، ندهند. ولی همین طلبه ها واقعاً عاشق ایشان بودند، برای اینکه با افکار ایشان آشنا و تربیت شده بودند. همین ها در روز مبارزه، به اصطلاح زبرالحدید یا صف مقدم اطلاع رسانی برای افکار امام بودند.[42]

 کارکردهای امام

امام بزرگترین تحوّل را در تاریخ ایران و به تعبیر دیگری اسلام، در زمان ما به وجود آوردند. روحانیّت، حوزه علمیه و نیروهای مسلمان را در فاز جدیدی از حرکتها و اقدامات سیاسی ـ اجتماعی قرار دادند، که به این وسعت هیچ وقت سابقه نداشته است. امام موفق شدند، حوزه علمیه، نیروهای مذهبی و هیأتهای مذهبی و برنامه های عزاداری را که به صورت سنّتی در محدوده های کم عمقی حرکت می کردند و حداکثر گاهی به نهی از منکر و امر به معروف در برنامه هایشان می پرداختند، اینها را وادار کردند در یک برنامه ریشه ای و بنیانی حرکت کنند و جامعه را اصلاح کنند.

مسأله دیگری که امام حرکت کردند و نتیجه گرفتند، به یکی از ریشه های بدبختی کشور و بسیاری از کشورهای دنیا توجه کردند و آن سلطه اجانب بود. ما این دو قرن اخیر هر اقدامی که می خواستیم به نفع کشورمان بکنیم، با کارشکنی دشمنان، امریکا یا مستعمرین دیگر مواجه می شدیم. وقتی که اختیار حکومت، دولت و شاه در اختیار خارجیها بود و آنها نفع خودشان را اصل قرار می دادند، هر کس و هر مأمور صالحی یا شخصیت اجتماعی به فکر اصلاح اجتماعی می افتد؛ بالاخره این سر و کارش با قدرتهای استعماری در دنیا بود و این قدرتهای استعماری تا حدّی تحمل می کردند که منافع خودشان را از دست ندهند.

نفت، معادن، ارتش، امنیت، برنامه ریزی ما در دست اینها بود. سیاست خارجی، تجارت خارجی و اینکه چه بخریم و چه بفروشیم و چه بسازیم و چه مصرف بکنیم، همه این سیاستها را کشورهای استعماری برای دولتها تعیین می کردند. در چنین فضایی فکر می کنید راه ترقّی، تکامل و توسعه به صورت مستقل و در جهت منافع مردم باز است؟ روشن است که نیست. امام روی همین نقطه دست گذاشتند و استبداد و استعمار را با هم مورد هجوم قرار دادند. این کار امام در گذشته تاریخ سابقه نداشت؛ به صورت مقطعی شده بود. در جریان تنباکو یا جریان سقّاخانه یا چیزهای دیگری از این قبیل، علما یا بعضی از ملّیّون حرکتی کرده بودند. در جریان ملّی کردن نفت، مردم و نیروهای ملّی حرکت خوبی کردند؛ اما اینها یک کار مقطعی بود و دوباره به  حالت اول برگشت. این برنامه ای که ریشه را بکند و از کشور بیرون کند خیلی فرق  می کند. الان این اتفاق افتاد. 

با کاری که امام کردند، حکومت اسلامی با پیشتازی روحانیّت و با کمک همین نیروهای مذهبی که در گذشته مانع بودند، اجازه یافتند به سر و سینه بزنند، عزاداری بکنند و در مسجد جمع بشوند و نماز جماعت بخوانند. همه اینها خوب است. قبلاً به اینگونه چیزها هم قانع بودیم. این نیروها آمدند، آن روضه هایی را که در دسته ها می خواندند را عوض کردند و حرفهای جدیدی زدند. از آزادیخواهی امام حسین(ع) گفتند و ریشه را شناختند. دستجات، طلبه ها بتدریج دنبال امام آمدند و این شد که پیروز شدیم.

مگر دشمنان از سر ما و امام دست برمی داشتند؟ آنها پشت سر هم سناریو داشتند و اجرا می کردند. مطمئن بودند که دوباره این خانه را تحویل می گیرند. گاهی هم گفته بودند که از در می رویم و از پنجره وارد می شویم. اول فکر می کردند که در همان روزهای اول محتوای انقلاب عوض می شود و این حرفهای اسلامی و مذهبی و ضداستکباری و ضدخارجی که زده می شود، با آمدن یک گروه متجدّد و فرنگ رفته و غرب زده، تاریخ مشروطه تکرار می شود و نیروهای انقلابی و اسلامی به خانه هایشان برمی گردند. شور و هیجان می خوابد. هوشیاری امام و بیداری مردم نگذاشت که این جریان به وجود بیاید و دیدیم که لیبرالها دستشان، از مدیریّت کشور کوتاه شد.

مردم خوب می فهمند که امام چه کار بزرگی برای این کشور و اسلام کرد. چه اقدام ریشه ای کرد. چه بنیان مرصوصی را بنا نهاد. چه بنیان خطرناکی را ویران کرد و قانع نبود به اینکه چند تا مشروب فروشی یا چند زن بی حجاب را باحجاب کند. بلکه فکر می کردند که حکومت باید بنیانی اسلامی باشد، قرآن حاکم باشد و احکام الهی اجرا شود. حکم غیر اسلامی تصویب نشود و خارجی اینجا حکومت نکند و فرهنگ غربی بچه های ما را متلاشی نکند. همه حرفها بنیانی است.[43]

 اهتمام به نظرات کارشناسی

حدود یک هفته قبل از این عمل جرّاحی، ما از طریق برادرمان آقای حاج سید احمد آقا اطلاع یافتیم که حضرت امام یک مقدار احساس ضعف دارند و آن نشاطی را که ایشان معمولاً داشتند، ندارند. معایناتی از ایشان به عمل آمد و از آثاری که در وجود ایشان مشاهده شد، معلوم گردید که در بخشی از دستگاه گوارشی ایشان خونریزی صورت گرفته است که این ضعف جسمانی ایشان هم ناشی از آن خونریزی بوده است.

چند روز طول کشید تا پزشکان متوجه شدند که منشأ این خونریزی چیست و در کجاست؟ و انجام مسائل مربوط به عکس برداری، آزمایشات و امثالهم تا حدودی باعث زحمت حضرت امام شده بود. تا اینکه بالاخره به منشأ خونریزی پی بردند و دو راه وجود داشت؛ یا اینکه از طریق دارو درمان صورت بگیرد که این راه اطمینان بخش به نظر نمی رسید و بر اساس محاسباتمان پیشگیری کامل خونریزی از این طریق محرز نبود و داروها هم در وجود ایشان آثار منفی بر جای می گذاشت که ایشان با توجه به شرایط سنّی که دارند تحمّل مصرف این همه دارو را نیز نخواهند داشت و این امر ممکن است به ضعف بیشتر ایشان منجر شود و کارایی ایشان، کاهش یابد. 

راه دوم، اینکه عمل جرّاحی انجام بشود و منشأ جراحت را درمان نمایند. مشکلی که در رابطه با عمل جرّاحی برای پزشکان مطرح بود، این بود که حضرت امام با توجه به سابقه ای که در کسالت قلبی دارند، آیا قلب مبارکشان تحمل این عملیات جرّاحی و خونریزیها را خواهد داشت یا نه؟ با توجه به مسأله بی هوشی و خونریزی و پیامدهای مربوط به آن، که وجود داشت، تصمیم گیری در این زمینه، کار آسانی به نظر نمی رسید. اولاً: این تصمیم گیری در سطح ما نبود چون یک سری کارشناسی احتیاج داشت، و آنهایی که تقریباً با شرایط مزاجی حضرت امام آشنا بودند، ساعات متعدد به شور و مشورت پرداختند و بالاخره به این نتیجه رسیدند که تنها راه صحیح، عمل جرّاحی می باشد.

خدمت خود حضرت امام گفته شد که معمولاً رویه ایشان به نحوی است که در امور، بر روی نظرات کارشناسی اهتمام زیادی دارند و ایشان در امور کارشناسی دخالت نمی کنند و اعلام کردند چنانچه نظر دیگران بر این است، من هم تأیید می کنم و به راحتی به عمل جرّاحی تن در دادند.[44]

منبع: امام خمینی به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی، ص 231-260



[1] جمهوری اسلامی؛ (14 و 15 مهر 1378)، ش 5888، ص 11. [2] فهرست تفصیلی سخنرانی های آیت الله هاشمی رفسنجانی، صص 268ـ269. آرشیو روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام [3] عارف کامل، استاد عرفان امام خمینی، ص 30ـ32، انتشارات بنیاد علوم و معارف اسلامی. [4] فصلنامه حکومت اسلامی؛ (زمستان 78)، ش 14، ص 73. [5] حجر / 29. [6] انقلاب و دفاع مقدس؛ ص 61. [7] فصلنامه تاریخ فرهنگ و معاصر؛ (تابستان 76)، ش م 21ـ22، صص 562ـ564. [8] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ خطبه‏های نماز جمعه؛ ج 6، ص 178. [9] جمهوری اسلامی؛ 16/3/1372، ش 408، ص 3. [10] همان ؛ 31/3/71، ش 3775، ص 3. [11] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ حقیقت‏ها و مصلحت‏ها؛ ص 117. [12] جمهوری اسلامی؛ 28/7/1376، ش 5323، ص 3. [13]  هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ نطقهای پیش از دستور سال 1360؛ ص 115. [14] اطلاعات؛ 14/12/1361، ش 16959، ص 13. [15] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ خطبه‏ های نماز جمعه؛ ج 1، ص 63. [16] کیهان؛ 25/11/1382، ش 17882، ص 12. [17] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ مصاحبه‏ های سال 1360؛ ص 279. [18] جمهوری اسلامی؛ 20/3/1368، ش 2905، صص 14ـ15. [19] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ سخنرانیهای سال 1361؛ ص 82 . [20] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ مصاحبه ‏های 1360؛ صص 277ـ 278. [21] فهرست تفصیلی سخنرانیهای آیت الله هاشمی رفسنجانی، آرشیو روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام ص 215. [22] بنیاد انقلاب اسلامی، فصلنامه یاد؛ ش 8، پائیز 1366، ص 44. [23] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ خطبه‏ های نماز جمعه؛ ج 2، صص 405ـ406. [24] مصاحبه با شبکه اول رادیو سراسری جمهوری اسلامی، 15/3/1373. [25] اشاره به کودتای نوژه که نافرجام ماند. [26] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ نطق های پیش از دستور سال 1359. [27] جمهوری اسلامی؛ 14/8/1367، ش 2736، ص 10. [28] فهرست تفصیلی سخنرانی های آیت الله هاشمی رفسنجانی، آرشیو روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام ص 276. [29] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ خطبه‏های نماز جمعه؛ ج 4، ص 370. [30] شهادت شهید بهشتی و هفتاد و دو تن از یاران امام در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی. [31] جمهوری اسلامی؛ 7/4/1375، ش 4938، ص 3. [32] در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایسنا، 12/11/1383. [33].سوره عنکبوت / آیه 69 [34] هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ خطبه‏ های نماز جمعه؛ ج 7، ص 341. [35] در مصاحبه با شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی به مناسبت بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی. [36] جمهوری اسلامی؛ 20/3/1368، ش 2905، صص 14ـ15. [37] همانمنبع . [38] کیهان؛ 5/11/1359، ش 11199، ص 10. [39] جمهوری اسلامی؛ 25/4/1368، ش 2933، ص 12. [40] همان ؛ 5/3/1368، ش 2898، ص 10. [41] فهرست تفصیلی سخنرانی های آیت الله هاشمی رفسنجانی، ص 230. آرشیو روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام [42] همان؛ ص 275ـ276. [43] فهرست تفصیلی سخنرانی های آیت الله هاشمی رفسنجانی صص 230ـ234. آرشیو روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام؛ [44] جمهوری اسلامی؛ 6/3/1368، ش 2898، ص 10.

. انتهای پیام /*