پرتال امام خمینی(س):

در روزهای نخست آذر ماه 1357، تشدید حملات مأمورین حکومت نظامى، کشتارهاى دسته جمعى و سرکوب هاى گسترده، هیچگونه خللى در ارادۀ ملت ایجاد ننموده بود. هرچه بر تعداد شهدا و مجروحین انقلاب افزوده مى شد، استقامت مردم شدیدتر و آگاهیشان بر عمق رذالت و وابستگى رژیم بیشتر مى گردید. تعطیلى روزنامه ها نیز چندان تأثیرى در محدودیت انتشار اخبار شهرستانها و حرکت هاى جدید در درون سازمانها و ادارات دولتى، نداشت. نمایندگان کارمندان وزارتخانه ها، ادارات و بخش هاى مختلف صنعتى و تولیدى، هر کدام با صدور اطلاعیه اى ضمن افشاگرى مفاسد و جنایات رژیم در محدودۀ کارى خویش، حمایت خود را از مبارزات بر حق ملت مسلمان اعلام مى داشتند. کارکنان ادارۀ خارجه بانک مرکزى ایران، روز 2 آذر صورت اسامى عده اى از نورچشمى هاى رژیم که از بورس تحصیلى بنیاد پهلوى استفاده کرده و مى کردند را منتشر ساختند. این عده عموماً از فرزندان درباریان، مسئولین و وابستگان رده بالاى رژیم بودند.

خبرگزارى فرانسه در 30 آبان 57 به نقل از اعلامیه اى، این خبر را مخابره کرد: «دیروز در زد و خوردهاى شیراز یکصد و پنج نفر به قتل رسیدند. در این اعلامیه آمده است که مغازه هاى بازار شیراز و قم به رسم عزادارى تعطیل بودند و به دعوت آیت اللّه  محلاتى، مردم شیراز لباس سیاه پوشیدند. قشقاییهاى شیراز به پاسگاههاى پلیس در نورآباد، فیروزآباد و تاکستان حمله کردند و سلاحهاى موجود در پاسگاه را تصرف کردند[1]».

قتل عامهاى این روزهاى عمال حکومت نظامى در اغلب شهرستانها از آن جمله کرمانشاه، آمل، اصفهان، بابل، شیراز، نجف آباد و به خاک وخون کشیده شدن مردم سارى در این درگیریها، توبۀ ریاکارانه و مزورانۀ شاه را بیش از پیش آشکار نموده بود. امام خمینى در همین رابطه در سخنرانى خود در روز 2 آذر ضمن مقایسۀ شاه با فرعون، مى فرمایند: «...فرق ایشان با فرعون این است که فرعون مى گفت توبه کردم، دیگر در آن حالى که مى گفت توبه کردم شمشیر را نکشیده بود به جان مردم... لااقل اگر چنانچه اظهار ندامت مى کنى و راست مى گویى که نادم هستى، لااقل دیگر شمشیر نکش... لااقل حکومت نظامى را بردار. دولت نظامى نیاور روى کار...»[2]

سفارت امریکا در ایران که این روزها کانون برقرارى ارتباطات مستمر و تلاشهاى پشت پرده براى بزرگنمایى و حمایت شخصیت هاى مخالف راه امام بود، علیرغم دریافت عمق بحران و علائم تشدید آن در آینده، هنوز از کنترل اوضاع به نفع خود کاملاً قطع امید نکرده بود. در گزارش سرّى وزارت امور خارجۀ آمریکا به تمام پست هاى دیپلماتیک اروپا، خاور نزدیک و جنوب آسیا در مورخۀ 30 آبان 57، آمده است: «...کمى بیش از دو هفته، دولت ازهارى درجه اى تعجب آور از امنیت را در تهران و شهرهاى اصلى ایران اعاده نموده است. اگرچه کار زیادى باقى مانده است، آنطورى که بتوان گفت نظم و قانون بطور کامل بازگردانده شده... دولت یک تیم قوى (18 غیر نظامى و 6 نظامى) را بکار گرفته است که بطور کلى از نظر تکنیکى لایق هستند و کلاً بدنامى همکارى با رژیم 15 سال گذشتۀ شاه را با خود حمل نمى کنند...[3]»

حرکت رو به رشد انقلاب و افشاگریهایى که در این مدت توسط رهبر انقلاب و شاگردان ایشان به عمل آمده بود، دشمنان انقلاب را نیز به رعایت احتیاط در گزینش مهره هاى خود واداشته بود. گزارش سفارت آمریکا حاکى از این بود که چهره هاى سیاسى و عواملى که پا روى صحنه مى گذارند، بایستى طورى انتخاب شوند که مهر ننگ و بدنامى همکارى با رژیم، بر پیشانى آنها نخورده باشد.

امیدوارى جاسوسان امریکا براى کنترل اوضاع، بى اساس نبود. تعدادى از بازارى هاى دین بدنیا فروش که قصد خدشه دار نمودن حرکتهاى اصیل بازاریان مؤمن و متعهد را داشتند، روز دوم آذر در منزل یک وابستۀ سفارت امریکا جمع شده و نقشه همکارى با رژیم و جلب حمایت شیطان بزرگ را مى کشیدند: «... پس از تعارفات اولیه مشخص شد که این بازاریها بطور فعالانه در تلاشند تا جریانات به منظور جلوگیرى از عواقب ماندنى جداشدن بازاریها به دو قطب حامیان شاه و حامیان [امام ]خمینى متعادل نمایند. «اتفاق» با وجود آگاهى از شکایتهایى که مردم علیه شاه و دولت هاى وى در سالهاى اخیر دارند، بطور محرمانه اظهار داشت چنانچه دلایل محکمى از آمادگى دولت براى تعدیل سیاستهاى مختلف و برطرف کردن اشتباهات به او ارائه شود، وى آماده است تا به پاریس مسافرت نماید و از خمینى درخواستهایى بنماید. او همچنین به ما گفت که این گروه از بازاریها اخیراً با یک عضو دولت ازهارى که نامش گفته نشد ملاقات کردند و وى قول داد که به آنان کمک نماید... این بازاریها مایل بوده اند تا فرصتى بدست آورده و بگویند از آمریکاییها خوششان مى آید و از آمریکاییها براى کمکى که به ایران کرده اند تشکر نمایند. آنها از پرزیدنت کارتر براى تأکیدش بر حقوق بشر تشکر کردند... آنها تکرار کردند که رفتن پیش خمینى را وظیفۀ خود مى دانند. پول بازاریها از بین رفته است. آنها به خمینى فشار خواهند آورد تا شاه را که در محدودۀ قانون اساسى عمل خواهد کرد بپذیرد. و فرستادن پیامهاى آشوبگرانه اش را به ایران متوقف سازد...[4]»

حضرت امام در این سخنرانى افشاگرانه با اشاره به این حرکت هاى پنهان و آشکار  فرمودند: «...بله حالا دیگر ما به منطق بعضى از اشخاص ـ اینکه عجیب است این حرفها، عجیب آدم به نظرش مى آید ـ یک مردى که من نمى دانم کیست...نوشته خوب ما شاه از این بهتر از کجا پیدا کنیم؟! [خندۀ حضار] انسان یک همچو حرفى مى نویسد؟ شما بیایید رها کنید و بیایید شما هم با فلان آقا هم صدا بشوید و این را حفظش کنید و ما بهتر از این از کجا پیدا کنیم؟! چقدر انسان باید نفهم باشد...»

تجزیه و تحلیل هاى اشخاص نادان، زدوبندهاى سیاست بازان و امیدوارى سفارت امریکا از رشد و گسترش انقلاب نمى کاشت. امام امت در رهنمودهاى خود قاطع و امت امام در مبارزات خویش مقاوم بودند و نشان می دادند که مخاطبان شایسته اى براى این پیام امام هستند که: «...همه توجه به این معنا داشته باشید که مقصدْ مقصد الهى [باشد]. براى خاطر خدا و براى خاطر نجات یک ملتى که بندگان خدا هستند قیام کنید و مطمئن باشید که ان شاءاللّه  با این وضع پیش خواهید برد...»[5]  (کوثر، ج2، ص 389-392)

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

مقایسه شاه با فرعون

صحبت در این اصل اول بود که ملت ایران مى خواست. ملت ایران چند تا مطلب خواست که اولیش این بود که این شخص نباشد؛ بلکه این سلسله نباشد. اینها تشبثاتى کردند که بسیاریش را من ذکر کرده ام. مِنْ جمله از تشبثاتى که کرد، شبیه آن تشبثى بود که فرعون کرد. فرعون بعد از اینکه عذاب نازل شد و غرق را دید که الآن دارد غرق مى شود، آن وقت گفت که من هم آن طورى که بنى اسرائیل مى گویند من هم به همان ایمان آوردم. جواب بود که حالا دیگر ایمان آوردى؟! تو قبلًا معصیت کردى آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ و کُنْتَ مِن المُفْسِدین ایشان هم بعد از اینکه بیست و چند سال، بیست و هفت سال خیانتها را کرد و جنایتها را کرد، آن وقت که عذاب نازل شد، عذابْ عبارت از همین مشتهاى گره کرده ملت ایران و فریادهاى ملت ایران، که من عرض کردم که این یک مسئله الهى بود نه یک مسئله بشرى، اینکه همه ایران در مقابل این قدرتى که اینها دارند بلکه در مقابل همه قدرتها ایستاد و با دست خالى مشتها را گره کردند و نه به حکومت نظامى و نه به دولت نظامى و نه به پشتیبانیهاى امریکا و شوروى اعتنا نکردند و همه با هم در همه ابعاد کشور فریاد زدند که ما نمى خواهیم، مرگ بر این شاه! مرگ بر این سلسله!

حالا که غرق را دیده، الآن این موج که در ایران پیدا شده است، موج استنکار، موج اینکه ما نمى خواهیم، موج نفى سلطنت محمد رضا خان و سلسله او، حالا که خودش را در این موج دید و غرق دیده، حالا در مقابل ملت مى ایستد و اظهار ندامت مى کند، مى گوید که من تا حالا اشتباه کردم و حالا دیگر از این به بعد این اشتباهات نمى شود. خطاب به مراجع عظام و علماى اعلام که بیایید من دیگر توبه کردم! و شما بیایید نجات بدهید! حاصل حرفش این است که نجات بدهید من را؛ «نجات بدهید وطن را»، مقصودش خودش هست! در مقابل ملت هم باز همین امر را تکرار کرده است. به طبقات مختلف، به جوانها، به اینها. و آخرش هم مى گوید که بیایید یک فکرى بکنیم براى وطن! ما خوب است به وطنمان فکر بکنیم! این شبیه همان مسئله فرعون است با یک اختلاف؛ فرعون بعد از اینکه دید که حالا دیگر دارد غرق مى شود گفت که امَنْتُ انَّهُ لا الهَ الَّا الَّذى  امَنَتْ بِهِ بَنُوا اسْرائیل. جوابش این بود که نه، دیگر گذشت. دیگر مطلب ... تو تا حالا معصیت کردى، تا حالا طغیان کردى، بنى اسرائیل را به بند کشیدى، ظلم کردى، حالا که مى بینى عذاب نازل شده و غرق توىِ کار است، حالا مى گویى که من معصیت کردم! حالا که عذاب نازل شده مى گویى معصیت کردم؛ من توبه کردم. این مثل توبه اى مى ماند که بعد از اینکه مُرد و عذاب جهنم را دارد مى بیند، بگوید من توبه کردم! این توبه نیست؛ اصلش توبه نیست این. ایشان هم بعد از اینکه عذاب را نازل دید و آن چیزى که خداوند به دست این ملت اجرا فرمود و آن استنکار و مقابله با مشت در مقابل مسلسلها، حالا دیگر مى بیند که غرق شده است و عذاب نازل شده است، حالا مى گوید که من اشتباه کردم و از این به بعد دیگر اشتباه نمى کنم!

فریبکارى شاه

یک فرق هم با توبه، اظهار توبه فرعون دارد و آن اینکه از این ور اظهار توبه، از آن  ور دولت نظامى! این دو تا را با هم به میدان آورده! دیگر فرعون این کار را نکرده بود. همان مى گفت توبه کردم. دیگر این طور نبود که از آن ور چماق دستش بگیرد، از آن ور توبه بکند. این از توبه گرگ هم بدتر است، براى اینکه گرگ هم مى گوید توبه کردم- مثلًا- اما این طور نیست که در همان حالى که اظهار توبه مى کند، اظهار ندامت مى کند، توسل به علماى اعلام و مراجع عظام- به اصطلاح خودش- پیدا مى کند، توسل به قشرهاى دیگر ملت پیدا مى کند، در همان حال یک کسى هم مأمور مى کند که بکُش!

کشتار به امر شاه

همه این کشتارهایى که واقع مى شود با امر ایشان است. هیچ وقت باور نکنید که اینهایى که مى گویند مأمورین چه کردند، اینهایى که مى گویند نخست وزیر چه کرده، اینهایى که مى گویند سازمان امنیت چه کرده، اینها همه براى حفظ شاه است. اینها همه از عمال شاهند. گاهى وقتها فهمیده و گاهى وقتها نفهمیده. در کشتن و قتل و مقابله با ملت با آتش، هیچ اقدامى، هیچ کس اقدام نمى کند مگر اینکه به امر خود ایشان باشد. خود ایشان مستقیماً امر مى کند. حالا بعضى هم که مى گویند که شاهد قضیه بودند که در جمعه سیاه از اشخاصى که شلیک کرده به طرف ملت خود ایشان مستقیماً بودند با هلیکوپتر. حالا من این را نمى دانم اما بعضى از اجزاى خودش، از اعضاى خودش که رفتند به انگلستان، مى گویند که او این طور گفته است که ایشان خودش مباشر بود، نه آمر. ولى آنکه مسلّم است این است که بدون امر ایشان هیچ یک از این وقایع واقع نشده. یعنى تبریز اگر قتل عام شده است، اصفهان اگر قتل عام شده است، شیراز اگر قتل عام شده است- آدم هر شهرى را که اسمش را مى برد قتل عام هم باید دنبالش باشد- ....

شاه در پناه چماقدارها!

شما در تمام طول تاریخ، یک قضایایى الآن در ایران در جریان است و بوده است که در تمام طول تاریخ نبوده این طور وحشیگرى که ایشان دارد مى کند. در تمام طول تاریخ نبوده است که هر روز در نقاط مختلف یک مملکت اسلامى، با آلات مختلفه، با ارتش  یک طرف، با کولیها- به اصطلاح خودشان- یک طرف، با رها کردن یک دزد آدمکشى که از سرهاى بعضِ از عشایر بوده است- او را مى گویند رها کرده است و یک پول فراوانى هم به اختیارش گذاشته است که برود جمعیت جمع کند و حمله کند به مردم- اینها هم از یک طرف؛ همچو چیزى در طول تاریخ نبوده که یک کسى که مدعى سلطنت است، و دیروز آن طور فریاد مى زند و براى خودش مدیحه خوانى مى کرد و روزنامه ها را واداشته بودند و رادیو و هر چه هر کس مى گفت جز شأن ایشان نبود، حالا متوسل بشود به کولیها که در زیر پناه چماق کولیها خودش را نجات بدهد! متوسل بشود به- مثلًا- کسانى که از اشرار بودند، و آنها را اجیر کند که نجاتش بدهند از دست این ملت و نجات هم نمى دهند آنها. نه نجات آنها مى دهند، نه ملت، دیگر به این حرفها اعتنا مى کند.

فرق توبه شاه و توبه فرعون

فرق ایشان با فرعون این است که فرعون مى گفت توبه کردم، دیگر در آن حالى که مى گفت توبه کردم شمشیر را نکشیده بود به جان مردم. ایشان مى گوید، خودش وقتى خطابه مى خواند، خطابه مى خواند که اى علما، اى مردم، من اشتباه کردم! حالا دیگر از این اشتباه گذشتم و برگشتم! از آن طرف هم این طور تشبثات را [مى کند]. حکومت نظامى مى گذارد همه اش بر خلاف قواعد، بر خلاف قوانین، همه اش بر خلاف. از آن طرف هم مأمور مى کند چیزها را- ارتش را- به اینکه بریزند به جان مردم و دیگران را هم، عشایر را مثلًا- بعضى عشایر را. البته عشایر خیلى گوش نمى دهند به حرف اینها. عده اى شان هم رفتند پیش علما و گفتند ما حاضریم براى موافقت کردن با شماها.

حالا دیگر مست آمدى و توبه مى کنى، آن هم این جور توبه؟! بعد از بیست و چند سال جنایت، بعد از بیست و چند سال خیانت به یک ملتى، به اسلام، حالا هم جبران نکرده، خیانتها سر جایش باقى، جنایتها سر جایش باقى، حالا آمدى در مقابل علما ایستادى مى گویى که من توبه کردم! این از توبه فرعون- این بدتر است! جبران باید بکنى این چیزها را. اگر توانستى همه این جنایات بیست و چند ساله را جبران بکنى، آن قدرى که به جیب امریکا ریختى برگردانى، این پایگاههایى که براى امریکا در مملکت ما درست کردى اینها را خراب کنى و برگردانى، آن همه که آدم کشتى، اینها را زنده بکنى، آن وقت بگویى که من توبه کردم؛ اما با اینکه جنایات تو کردى و این جنایات ثبت هست در تاریخ، همه ماها دیدیم که تو چه کردى و با این ملت دارى چه مى کنى و چه کردى، آن مردکه مى گویند در رادیو- در رادیو و تلویزیون گفته است که من همه را خواهم کشت! مى گویند یک همچو کلمه اى هم گفته. خوب، بله این طور آدمند؛ ولى موفق نخواهند شد ان شاء اللَّه. [ان شاء اللَّه حضار].

جنایات جبران ناپذیر شاه

یک آدمى که یک روز مى گوید به علما که اینها را مثل حیوانات نجس ازشان اجتناب کنید!- به روحانیون این طور گفت: مثل حیوان نجس از اینها اجتناب کنید؛ یک روز گفت که اینها مثل یک کرمهایى مى مانند که در نجاست مى لولند! یک روز هم مى آید مى ایستد مى گوید مراجع عظام و آیات عظام و مراجع کذا، علماى اعلام. آن دستش هم چماق! چطور باور کند کسى از تو این حرفها را؟ خوب، لا اقل اگر در پیشگاه ملت، در پیشگاه علماى ملت، تو توبه مى خواهى بکنى، لا اقل یک توبه ظاهر الصلاحى بکن. تو عقلت این قدر نمى رسد که این توبه را هیچ بچه اى قبول نمى تواند بکند! خوب لا اقل توبه مى خواهى بکنى، خوب بگو که من توبه کردم، بروى کنار. یا فرض کن، لا اقل بدنت را نجات بده فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِک. تو نمى توانى بدنت را هم نجات بدهى! تو دیگر نمى توانى نجات بدهى خودت را. لا اقل اگر چنانچه اظهار ندامت مى کنى و راست مى گویى که نادم هستى، لا اقل دیگر شمشیر نکش! در همان حال که دارى مى گویى که  من نادم هستم، لا اقل حکومت نظامى را بردار. دولت نظامى نیاور روى کار. بگو مردم بیایید خودتان یک کسى را تعیین کنید دولت، تا مردم احتمال بدهند که تو توبه کردى. آن وقت هم قبول نیست؛ نه آنکه توبه هر که هر غلطى کرد آخر عمرش بگوید توبه کردم، خوب این چه منطقى است؟ توبه شرایط دارد؛ مگر خدا توبه هر کس را قبول مى کند؟ یک کسى که بیست و چند سال به مردم ظلم کرده است، حالا بگوید توبه کردم؛ عفو کردم این زندانیهاى سیاسى را! زندانى سیاسى اى که ده سال عمرش را اینجا گذرانده و آن وقت جوان بوده حالا پیر شده است و بیرون آمده است، آن وقت ریشش سیاه بوده و حالا ریشْ سفید بیرون آمده، آن وقت بدن سالم رفته حالا بدن مریض از این چالهاى سیاه بیرون آمده؛ ده سال، پانزده سال- کمتر، بیشتر. من یکى از همین جوانهایى که الآن در اینجا هست و سابقاً- من سابقه دارم با او- آن وقت وقتى دست مرا مى گرفت، دست من توى دست او غرق مى شد؛ یک قوه اى داشت که من دستم که توى دستش مى رفت مى فهمیدم که چه جور قوه اى است، حالا وقتى با من مصافحه مى کند یک آدم ضعیفى هست؛ [این ] مصالحه مى کند؟

ده سال یک کسى را تو مى برى حبس مى کنى، پانزده سال مى برى حبس مى کنى، جوانها را پیر مى کنى، سالمها را مریض مى کنى، اینها دیگر جبران ندارد! همین عفو کردم؟! غلط کردى عفو کردى! عفو چیست؟ چه حقى داشتى که بگیرى که حالا عفو کردى؟ عفو مال این است که یک کسى گناهى داشته باشد؛ چه گناهى اینها کرده بودند که تو اینها را حبس کردى، پانزده سال عمر اینها را تلف کردى؟ حالا مى گوید عفو کردم! عفو کردم! این چه غلطى است که تو مى کنى؟ عفو کردم چیست؟ از اول چرا کردى؟ نه اینکه عفو کردم، اولِ کار غلط کردى؛ نه اینکه یک کار صحیحى بود حالا عفو کردند. گناهکار بودند عفو کردم! گناهشان چى بوده؟ گناهشان این بوده است که مى دیدند تو خطرناکى، یک کلمه اى مى گفتند. بعضى از این آقایان که چندین سال حبس بودند گناهشان این بوده است که به این- از قرارى که مى گویند گناهشان این بوده است که- به عائله بعضى از این حبسیها رسیدگى کرده نگذاشته این عائله زحمت ببیند. بعضى شان را، گناه آنها، گناه این اشخاصى که به قول شما مجرم سیاسى هستند، این است که در مقابل ظلم تو، در مقابل اختناق همه جانبه تو گفتند که آقا چرا، چرا مردم را این طور اسیر مى کنى؟ در مقابل خیانتهاى تو مى گویند چرا به امریکا تو همه چیز ما را دادى؟ کسى که این «چرا» را دارد مى گوید، مى گوید آزادى به ما بدهید، مى گوید استقلالْ ما مى خواهیم، مملکت مى خواهیم مال خودمان باشد، نمى خواهیم مملکت مال دیگران باشد، مى خواهیم آزاد باشیم، مى خواهیم مطبوعاتمان آزاد باشد، مى خواهیم رادیو و آلات تبلیغى مان آزاد باشد؛ این جرم است که اینها را گرفتید و حبس کردید و از زندگى اینها را انداختید؟ حالا جوانى شان را از بین بردید، سلامتى شان را از بین بردید، حالا اسمش را «عفو» مى گذارید؟!

بى فایده بودن توبه شاه

توبه هم بکنید دیگر فایده ندارد. توبه باید با موازین باشد؛ مگر خداى تبارک و تعالى همین طورى توبه قبول مى کند؟! حق الناس را خدا قبول نمى کند تا ادا نشود؛ تا اینکه ادا نکنى. تو حق الناس را قدرت دارى که ادا بکنى؟! قدرت این را دارى که یک دانه حبسى را که ده سال در حبس بوده و جوانى اش از بین رفته در حبس، تو قدرت این را دارى که جبران این را بکنى تا توبه بکنى؟! توبه یعنى چه؟ نمى توانى توبه بکنى. قابل این نیستى قبول بکند خداى تبارک و تعالى توبه تو را. ولى توبه حق الناس است دیگر؛ حق ناس را خدا نمى بخشد به مردم. اگر شما نتوانستى که یکى از اینهایى که آن طور زجر کردى، آن طور اره کردى پایشان را، سوزاندى پایشان را، پایشان را توى روغن داغ کردى، روى صفحه- نمى دانم- فلزى خواباندى و برق را متصل کردى، کباب کردى مردم را، اگر تو توانستى جبران بکنى، یکى از اینها را جبران بکنى، آن وقت بگویى که اشتباه کردم بیایید دیگر ببخشید!

تو بعدها دیگر از این اشتباهها نمى کنى؟ خوب راست مى گویى این را حالا؟ ما قطع نظر از این هم کردیم، درست مى گویى تو؟ صحیح مى گویى؟ دیگر این اشتباهات را نمى کنى؟ یا حرف است، صحبت است؟ آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ و کُنْتَ مِن المُفْسِدین! تو از مفسدین هستى، تو آدم مفسدى هستى، تو فاسدى، تو مفسدى؛ یک مملکت را به هم زدى، یک ملت را از بین بردى. مگر شوخى است این طور جنایات. تو همه قواى این مملکت، این جوانهاى ما که یکى از ذخایر این مملکت هست، اینها را به هدر دادى همه را، حالا آمده مى گوید که من «اشتباه» کردم! بله حالا دیگر ما به منطق بعضى از اشخاص- اینکه عجیب است این حرفها، عجیب آدم به نظرش مى آید- یک مردى که من نمى دانم کیست روى کاغذ هفت، هشت، ده ورقى نوشته است، اول خودش را معرفى کرده است که من کى بودم و پسر کى بودم و کى، آخرش هم نوشته خوب ما شاه از این بهتر از کجا پیدا کنیم؟! [خنده حضار] انسان یک همچو حرفى مى نویسد؟ شما بیایید رها کنید و بیایید شما هم با فلان آقا هم صدا بشوید و این را حفظش کنید و ما بهتر از این از کجا پیدا کنیم؟! چقدر انسان باید نفهم باشد!

سلطنت، نه حکومت!!

در هر صورت این توبه ها یکى از تشبثاتشان است و این هم پذیرفته نیست؛ ملت دیگر این حرفها را نمى پذیرد. آنکه جوانش، آن پیرزنى که جوانش از دستش رفته، پیرزنهایى هستند که چهار تا بچه شان، یعنى یک پدر بوده، یک مادر بوده، چهار تا جوان، امشب اینها سر سفره نشسته بودند پنج نفرى، شش نفرى، فردا شب سر سفره نشستند دو نفرى، چهار تا جوانش از بین رفته، حالا از شما مى پذیرد اینکه عذر بخواهى؟! فقط به عذرخواهى! آن هم بایستید و عذر بخواهید؛ آن وقت ما هم بیاییم، آخوند هم بیاید یا غیر آخوند- و مثلًا روشنفکر یا تاریک فکر هم بیاید- و بگوید که خوب ایشان سلطنت بکنند، حکومت نکنند! سلطنت! درست شد همین؟! همین تمام شد؟! جواب این پیرزن چى؟ جواب این پدرى که دیروز چند روز پیش از این اینجا بود، پدرى که چند تا جوانش کشته شده بود، ما جواب اینها را چى بدهیم؟ بگویند شماها ساختید با یک آدمى که جوانهاى ما را کشت، از بین برد؟ حالا سلطنت بکنند، حالا بالا بنشینند و در ایام عید هم بروند سلام بدهند و تعریف بکنند و که تو آنى که چه کردى؟! تو آنى که حفظ کردى همه چیز را؟! اسلام پناهى تو؟! نمى دانم ظل اللهى تو؟! این حرفهاى نامربوط چیست؟ اینها خیانت به یک ملت است، به یک مملکت است، به اسلام است. کسى که تاریخ اسلام را تغییر داد و هیچ حیا نکرد- مگر این یک چیز آسانى بود، یک چیز کمى بود که تو یک همچو اهانتى به پیغمبر اسلام کردى- بعد به مجرد اینکه بگویى نخیر، دیگر غلط کردم! مگر فایده دارد این حرفها؟

قیامِ لِلّه

بحمد اللَّه الآن ملت ایستاده است؛ و ما امیدواریم که این ایستادگى اش باقى باشد و عمده این است که توجه به خدا باشد. باید همه شما، همه ما، همه ملت، وِجْهه نَفْسشان خداى تبارک و تعالى باشد؛ انحراف پیدا نشود از قیام، الهى باشد. انْ تَقُومُوا لِلَّه مَثْنى و فُرادى ؛ انَّما اعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ ان تَقُومُوا للَّهِ. براى خدا قیام کنید؛ این نهضت الهى باشد ان شاء اللَّه؛ انحراف از آن نباشد که- خداى نخواسته- با انحراف شکست بیاید؛ الهى باشد. و اگر الهى باشد پیروزى است ان شاء اللَّه. همه توجه به این معنا داشته باشید که مقصدْ مقصد الهى [باشد]. براى خاطر خدا و براى خاطر نجات یک ملتى که بندگان خدا هستند قیام کنید و مطمئن باشید که ان شاء اللَّه با این وضع پیش خواهید برد.

پاسخ به تبلیغات سوء

و شما هم که در خارج ایران به سر مى برید مکلفید، همه مان مکلفیم که کمک کنیم به ایران به هر طور که مى توانیم. اینجا هر که مى تواند تبلیغات بکند؛ به مردم اینجاها بفهماند که این ملت ایران چى مى خواهند، چى مى گفتند. گوش نکنند به تبلیغاتى که بعضِ روزنامه نویسها پول گرفتند و یک حرفهایى مى زنند، بعضى- عرض مى کنم که- تبلیغ چیها تبلیغ مى کنند بر خلاف. ملت ایران داد دارد مى زند که آزادى من مى خواهم، داد دارد مى زند که من استقلال مى خواهم، او داد مى زند آزادى مى خواهم؛ آن  مردکه مى گوید که آزادى داده! چون آزادى داده مردم صدایشان درآمده! یک ملتى که قیام کرده، و همه قیام کردند- نه اینکه یک کسى باشد قیام کرده باشد، یکى نه. در باطن ارتش هم این مطلب هست؛ شما مطمئن باشید آن روزى که ایشان بروند، باطن ارتش هم همراه با ملت است؛ نمى شود نباشد؛ به ما پیغام مى دهند همیشه.

ما از خداى تبارک و تعالى پیروزى این ملت را [خواهانیم ] و اینکه ما بتوانیم خدمت کنیم بر این جامعه. ما همه مکلفیم و بتوانیم تکلیفمان را ادا کنیم در مقابل خداى تبارک و تعالى و در مقابل ملت مسلمان، و بتوانیم این مقدار از قدرتى که داریم صرف کنیم در راه خداى تبارک و تعالى براى نجات بندگان خداى تبارک و تعالى، نجات مستضعفین. از خداى تبارک و تعالى توفیق همه تان را مى خواهم.

(صحیفه امام، ج 5، ص: 83-92)


[1]. تقویم تاریخ انقلاب اسلامى ایران، ص 188 [2]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 86 - 88 [3]. اسناد لانۀ جاسوسى، ج 25 خط میانۀ 1، ص 177 [4]. اسناد لانۀ جاسوسى، ج 25 خط میانه ص 180، 182، 183 [5]. همان، ص 90 - 91 

. انتهای پیام /*