براى مؤلفه خدامحورى در دیدگاه امام، مى توان معیارها و شاخصهایى را یافت که در ذیل بدان پرداخته مى شود:

 قیام لِلّٰه

اگر فردى خدامحور باشد، قیام و حرکتش براى خدا خواهد بود؛ امام در آغاز حرکت سیاسى شان، انگیزۀ الهى را مبناى رهبرى انقلاب توصیف نمودند و انقلاب بزرگ اسلامى را با اصل استراتژیک خدامحورى هماهنگ و همسو مى کنند. ایشان با تمسک به آیات الهى، مبناى حرکت انقلابى شان را «قیام للّه » مى دانند و پیروانشان را دعوت به چنین جنبشى مى کنند؛ چنانچه مى فرمایند: همه چیز در قیام للّه  است. قیام للّه  معرفت اللّه  مى آورد.[1]

همه قیام کنید و براى خدا قیام کنید؛ قیام فرادىٰ در مقابل جنود شیطانىِ باطنِ خودتان، و قیام همگانى در مقابل قدرتهاى شیطانى.[2]

امام با استناد به آیه 46 از سوره سبأ، قیامشان را مبنایى قرآنى مى دهند، که بررسى آن آیه به فهم بهتر «قیام للّه » کمک مى کند؛ خداوند تبارک و تعالى مى فرماید:

قل انما اعظکم بواحدةٍ اَنْ تقوموا للّه  مثنىٰ و فُرادىٰ؛[3] بگو [به امت]، من به یک سخن شما را پند مى دهم و آن سخن این است که شما خالص براى خدا، دو نفر، دو نفر با هم، یا هر یک تنها قیام کنید.

در این آیه شریفه، خداوند خطاب به پیغمبر خویش، مى فرماید: اى محمد، بگو به امت که امر مى کنم و توصیه مى نمایم به یک خصلت و سخن، و آن اینکه «قیام للّه » کنید.
مرحوم طبرسى در مجمع البیان مى نویسد: معناى قیام، ایستادن بر روى پاها نیست؛ بلکه مراد از قیام، قصد اصلاح کردن و رفتن به سوى آن است.[4]

امام راحل نیز درباره تفسیر این آیه مى فرمایند: اَنْ تَقُومُوا للّه  مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ، اجتماعى و انفرادى قیام للّه  بکنید. انفرادى براى وصول به معرفت اللّه ، اجتماعى براى وصول به مقاصد اللّه .[5]

پس قیام، یعنى رفتن به دنبال اصلاح، و چون «للّه » است؛ پس انگیزه الهى مى طلبد و نیاز به اخلاص دارد. قیام انفرادى، براى وصول به معرفت الهى است که مقدمۀ آن، معرفت نفس است؛ پس مصلح مسلمان، اول خود مهذب و اصلاح شده است، سپس به دنبال اصلاح اجتماعى مى رود. اکنون باید متذکر شویم که اگر کسى به دنبال «قیام للّه» باشد، نتیجه شیرینى خواهد گرفت؛ و آن اینکه در «قیام للّه» شکست راه ندارد. امام خمینى (س) با بیان این مطلب، عدم اتکاى به خدا و دل بستن به منابع مادى و فیزیکى را شکست مى شمارند، چنانچه مى فرمایند: اگر ما یک روز اتکاى خودمان را از خدا برداشتیم و روى نفت گذاشتیم یا روى سلاح گذاشتیم، بدانید که آن روز، روزى است که ما رو به شکست خواهیم رفت.[6]

پس، «قیام للّه » معیارى براى خدامحورى، و نتیجۀ آن پیروزى و رستگارى است؛ چنانچه عدم اتکاى به خدا، شکست محسوب مى گردد.

فرهنگى هم که منشأش «خدا محورى» است، بر این اساس مبتنى است که در «قیام للّه» از هیچ قدرتى نباید هراسید و اساساً در مسیر قیام، نباید دچار دلهره، اضطراب و تردید گشت.

امام با تکیه بر چنین فرهنگى، دست به مخاطرۀ بزرگ انقلاب زدند و با همین نگرش، جنبش اسلامى ایران را رهبرى نمودند و در طول حرکت الهى خودشان از هیچ قدرتى واهمه نداشتند؛ بنابراین شروع هر حرکت و نهضتى باید الهى باشد، یعنى «قیام للّه » باشد تا بتوان گفت بر مبناى خدامحورى حرکت مى کنیم و استراتژى ما، خدامحورى است. سؤالى که مطرح است اینکه آیا حرکت در مسیر توسعه نیز با «قیام للّه » سازگارى دارد؟ آیا پایدارى نظام و ادامۀ آن نیز مى تواند متّکى بر خدامحورى باشد؟ و اساساً استراتژى خدامحورى در توسعۀ کشور اسلامى به طور اعم، و سازمانهاى اسلامى به طور اخص در کلام امام چه جایگاهى دارد؟

در پاسخ باید گفت که امام خمینى (س) بر این باور هستند که: یک کشورى که براى خدا قیام کرده است، براى خدا هم پایدار مى ماند و براى خدا هم ادامه مى دهد.[7]

پس، «قیام للّه » معیارى است که در تمام شئون زندگى بشر، مى تواند راهگشا باشد، باید دانست که در «قیام للّه »، خلوص مطرح است که مشتمل بر اخلاص در انگیزه، اخلاص در اندیشه، و اخلاص در عمل است.

 اخلاص در انگیزه

راغب اصفهانى دربارۀ حقیقت اخلاص مى نویسد: «حقیقت اخلاص، تبرى جستن از هر آنچه غیر خداست».[8] پس، اخلاص، یعنى تنها و تنها تکیه بر خداوند، و قیام براى ذات بارى تعالى باشد؛ و: «خالص به چیزى گفته مى شود که با آن چیزى مخلوط نگردد».[9]

اگر چه میان انگیزه و نیت مى توان تمایز قائل شد؛ اما در نظر برخى میان آنها تفاوتى وجود ندارد. به هر حال در یک دید کلى به نظر مى رسد که اخلاص در انگیزه همان اخلاص در نیت است. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم اعمال هر فرد را بسته به نیت و انگیزه وى، و قبول و رد آن را منوط به پذیرش و عدم پذیرش نیت هر فردى مى دانند؛ پس، کسى که نیت خالص داشته باشد، عملش پذیرفته است؛ چنانچه در روایتى آمده است: انما الاعمال بالنیات و انما لکل امرءٍ مانوىٰ؛[10] همانا اعمال در گرو نیات و انگیزه هاست و عمل هر کسى همان است که نیت وى بدان است. پس، اخلاص در نیت اولین مرحله از مراحل خلوص است.

 اخلاص در اندیشه

یکى دیگر از مراتب اخلاص، خلوص در اندیشه است، آدمى بعد از اخلاص در نیت، به مرحله اى از خلوص مى رسد که ذهن و اندیشه اش را از غیر خدا زدوده مى کند و توجه به خدا برایش ملکه مى گردد؛ این مرحله از خلوص باشکوهترین مرتبه از توجه به خداست؛ چنانچه در حدیث آمده است: مٰا اَنْعَم اللّه  ـ عز و جلّ ـ عَلىٰ عَبْدٍ اجلاً مِنْ اَنْْ لا یکون فى قلبه مع اللّه  غیره؛[11] خداوند ـ عز و جل ـ نعمتى باشکوهتر از اینکه در قلب بنده اش غیر او نباشد، نمى دهد.

قلب که منشأ ادراکها و احساسهاى آدمى است، هرگاه از غیر خدا زدوده گردد، اخلاص در اندیشه حاصل مى شود؛ و این مرتبه اى است که مى توان آن را شعبه اى از اخلاص در دین دانست؛ چرا که دین، مجموعه باورها، اعتقادها و عباداتى است که در صحنه اندیشه و عمل بروز پیدا مى کند و به صورت هنجارهایى تبدیل به رفتار مى گردد.

باید خاطرنشان کرد که مرتبه دیگرى از اخلاص وجود دارد که مى توان آن را به نوعى معیار و میزان قرار داد و آن خلوص در عمل است، که در اینجا به صورت شاخصى کلى مطرح مى گردد.

اخلاص در عمل

بعد از زدودن نیت و اندیشه از ناخالصیها، باید عمل نیز خالص شود تا هنجارهاى رفتارى انسان به صورت اعمال مقبول درآید؛ و منشأ این پذیرش، در نیت و انگیزه الهى نهفته است؛ چرا که النیّةُ اَفْضَلُ مِنَ الْعَمل اَلاٰ وَ اِنَّ النّیةَ هى العمل؛[12] نیت، از عمل افضل است؛ بلکه تمام حقیقت عمل است.

حضرت امام در شرح چهل حدیث مى فرمایند: این مبنى بر مبالغه نیست... بلکه مبنى بر حقیقت است؛ زیرا نیت، صورت کامله عمل و فصل محصل اوست و صحت و فساد و کمال و نقص اعمال به آن است.[13]

اگر عمل، خالصانه باشد، پذیرفته مى شود؛ گرچه خود عمل، ناچیز باشد؛ در حدیث آمده است: اذا عملت عملاً فاعمل للّه  خالصاً لانّه لا یقبل مِنْ عباده الاعمال الاّ ما کانَ خالصاً؛[14] زمانى که کارى را انجام دادى، خالصانه براى خدا انجام بده؛ زیرا از بندگان خدا آن عملى پذیرفته مى شود که خالص باشد.

به هر حال، خلوص در عمل مهمترین و اساسى ترین جزء عمل مقبول است؛ چنانچه بعد از عمل نیز لازم و ضرورى است. از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند: الابقاءُ عَلَى الْعمل اَشدُّ مِنَ الْعمَل؛ بقاى بر عمل سخت تر از خود عمل است. 

راوى گوید: بقاى بر عمل چیست؟ قال علیه السلام: یصل الرجل بصلةٍ وَ ینفق نفقةً للّه  وحدَهُ لا شریک له فَکُتِبَ لَهُ سرّاً ثُمَّ یذکرها فتُمحىٰ فَتُکتَبُ لَهُ علانیةً ثُمَ یَذکرها فَتُمحى فَتُکتَبُ لَهُ ریاء؛[15] امام فرمود: مرد صله مى کند یا انفاقى مى نماید براى خداى واحد بى شریک، یعنى ریا در عمل نمى کند. پس، نوشته مى شود آن عمل براى او پنهانى، و ثواب پنهانى به او دهند، پس از آن ذکر مى کند آن عمل را، پس محو مى شود آن ثواب پنهانى، و نوشته شود براى او عمل آشکار، و ثواب آن را به او دهند؛ سپس آن را ذکر کند، پس محو مى شود آن، و نوشته شود براى او ریا.

رهبر کبیر انقلاب در شرح این حدیث مى فرمایند: انسان تا آخر عمرش هیچ گاه از شرّ شیطان و نفس مأمون نیست، گمان نکند که عملى را که به جا آورد براى خدا، و رضاى مخلوق را در آن داخل نکرد، دیگر از شرّ نفس خبیث در آن محفوظ ماند، اگر مواظبت و مراقبت از آن ننماید ممکن است نفس او را وادار کند به اظهار آن، و گاه شود که اظهار آن را به کنایه و اشاره نماید.[16]

بنابراین، قبل از عمل، حین عمل و بعد از عمل، مراقبت لازم است و این خلوص، در نیت و انگیزه، در اندیشه و نگرش و در صحنه عمل و رفتار، خود را نمایان مى سازد. 

در اندیشه امام خمینى (س) «قیام للّه » به عنوان مبناى نظرى خدامحورى و معیارى شایسته براى تشخیص مرز بین خدامحورى و خودمحورى است.

در اینجا اخلاص در عمل به عنوان معیارى مجزا ذکر شد، با اینکه «قیام للّه » شامل اخلاص در عمل مى گردد؛ ولى نظر به کاربردى بودن و نیز هنجارپذیرى آن، به طور جداگانه به صورت یک معیار و شاخص کلى تبیین شده است.

علاوه بر این، اخلاص در انگیزه و اخلاص در اندیشه و نگرش، بیشتر جنبه شناختى و روانى دارد، در حالى که اخلاص در عمل، در صحنه رفتار تجلى پیدا مى کند.

بنابراین، یکى از شاخصهاى کلى در اندیشه استراتژیک خدامحورى، اخلاص در عمل است.

امام خمینى (س) با اشاره به تشکیل نهادهاى مختلف در کشور، دست قدرتمند خدا در شکل گیرى نهادها، و سازمانهاى انقلابى را یادآور مى شوند و اخلاص را لازمه تداوم تأییدات الهى مى دانند؛ همان گونه که عدم آن را موجب رخت بر بستن رحمت الهى مى شمرند. ایشان با ذکر این نکته که خاصیت نهضت اسلامى در ایران ـ که از خود توده ها و خود ملت برخاسته ـ این است که مردم خود به ایجاد سازمانها همت کنند و گروهها را سازمان دهند، مى فرمایند: یکى از نهادهایى که از خود ملت جوشید و متکفل آن خود ملت بود، همین جهاد سازندگى بود. کمیته ها و پاسداران و همۀ این نهادهاى تازه و جدید، بدون اینکه یک سازمانى در کار باشد، خودشان مردم درست کردند. و مادامى که این معنا باشد که مردم موظف مى دانند خودشان را براى ساختن، آسیب نخواهند دید.

آن روزى آسیب ـ خداى نخواسته ـ به کشور ما و به ملت ما مى رسد که این معنایى که در اول نهضت پیدا شد و سبب پیروزى شد، این معنا از بین مردم برود؛ یعنى، به واسطۀ اختلافات و تشتتات و هواهاى نفسانى طورى بشود که از آن معناى الهى که در بین ملت بود و موجب پیروزى شد تهى بشود و در آن وقت دست رحمت الهى از سر این کشور ـ خداى نخواسته ـ برداشته بشود.[17]

رهبر وارسته انقلاب، همان گونه که شروع حرکت یک سازمان را نیاز به قصد الهى و اخلاص مى دانستند، تداوم آن را نیز نیازمند اخلاص در عمل مى دانند و مى نویسند: نهادهایى که در ایران از خود ملت پیدا شد، اولش با یک قصد خالصى، الهى پیدا شد و ظاهر شد. اگر این قصد خالص در پیش شما کوچک بشود دست خدا هم برداشته مى شود. کوشش کنید که این نهادى که شما در آن خدمت مى کنید و خدمت ارزنده اى هست، بسیار کوشش کنید که این خدمت در راه خدا باشد، خدمت به بندگان خدا، خدمت به بندگان مستضعف خدا که مورد عنایت حق تعالى هستند. کوشش کنید خدمت براى مستضعف باشد، نه براى هواهاى نفسانى و کوشش کنید که این خدمت آلوده نشود به بعض از کارهایى که ناپسند است.[18]

بنابراین، خدمت خالصانه شرط تداوم انقلاب است که بایستى مورد عنایت ویژه مدیران و متصدیان اداره کشور اسلامى باشد.

 خدمت براى خدا

همچنان که گفتیم اخلاص در عمل، شاخصى کلى براى سنجش مؤلفۀ خدامحورى است و این مرحله از خلوص، در خدمت خالصانه براى خدا نمود پیدا مى کند؛ چنانچه امام خمینى (س) مصادیق خدمت براى خدا را در خدمت به بندگان خدا و مستضعفان مى دانند. بنابراین، خدمتگزارى در جهت اندیشه خدامحورى معنادار است و این خدمت نه براى منت نهادن بر جامعه و مردم، و نه براى مزایا و مواهب مادى است؛ بلکه به دلیل اعتقاد به وجود نیرویى مافوق قدرتها، یعنى همان نظارت الهى است که حتى در بین اعضاى یک سازمان مؤثر مى افتد.

ایشان متصدیان و مدیران کشور اسلامى را به این امر متذکر مى شوند و مى فرمایند: همۀ شما آقایان با تعهد به اسلام، با اینکه حاضر بدانید خدا را در کارهاى خودتان[فعالیت کنید.] آن روزى را که مى خواهید یک کسى را کنار بگذارید، آن روزى که مى خواهید به یک کسى فرض کنید که یک «اَنْگ» غیر اسلامى بزنید، توجه کنید که خدا حاضر است. اگر ـ خداى نخواسته ـ بر خلاف بکنید عمداً و اگر سهوى باشد، اشتباهى باشد که مقدماتش دست شماست، بدانید که این خداى حاضر و ناظر بر شما ممکن است نبخشد. توجه بکنید که کارها همه اسلامى باشد؛ براى خدا باشد.[19]

بنابراین، خدمت براى خدا در عزل و نصبها نیز مورد توجه امام بوده است؛ و این خود مى تواند معیارى جزئى تر در اندیشۀ خدامحورى باشد، اگرچه مى توان آن را نیز تحت پوشش اخلاص در عمل قرار داد.

به هر حال، بعد از بیان معیارهاى کلى، نوبت به تبیین معیارها و شاخصهاى جزئى مى رسد که با بررسى آنها زوایاى دیگرى از مؤلفه خدامحورى روشن مى گردد. علاوه بر این، با طرح شاخصهاى جزئى، علائم و مشخصه هاى دیگرى از رهبران و مدیران خدامحور تبیین مى گردد.

 ب) معیارها و شاخصهاى جزئى

بعد از بیان خدامحورى و شاخصهاى کلى آن، براى بررسى ملموستر و عینى تر مؤلفۀ اساسى استراتژى رهبرى امام خمینى(س)، نیازمند تبیین شاخصهاى جزئى آن هستیم؛ شاخصهایى که مدیران جامعه اسلامى از طریق بررسى این شاخصها، مى توانند نشانه هاى اصل اساسى خدامحورى را به طور عینى در خود و دیگران به آزمون گذارند. این شاخصها عبارتند از:

 مطرح نکردن خود

در اندیشۀ استراتژیک امام، اگر کار به گونه اى باشد که «من» در آن نباشد؛ بلکه نفس کار مهم و هدف ارزنده باشد، چه عمل به دست من انجام گیرد یا دیگرى، فرقى نکند، فقط مهم این باشد که دستیابى به اهداف تسهیل گردد، در اینجاست که خدمت براى خداست و مدیران با این وصف خدامحورند و کسانى که خدمت و مقام را به خاطر وجهۀ اجتماعى آن مى پذیرند و یا به هر نحوى مى خواهند خویش را مطرح سازند و یا در صدد آنند که گروه خود را به قدرت برسانند، اینها از مقوله «خدمت در جهت خدا و خدامحورى» خارجند.

امام خمینى (س) با بیان اینکه هر جا خدمت مى کنیم، خداى تبارک و تعالى ناظر است و همه باید خدا را شاهد کار خویش گیرند، قشرهاى مختلف و گروهها را گوشزد نموده اند که: آیا براى خدا کار مى کنند یا براى خودشان؟ اگر ملاحظه کردند که میل دارند که این گروه خودشان قدرت داشته باشد قدرت در دست بگیرد نه گروه دیگر، بدانند که عملشان شیطانى است، شهادتشان هم اجر ندارد.[20]

بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران با بیان اینکه اختلافها و منازعات بین گروهى براى این است که کار براى خدا نیست؛ زیرا گروهها و سازمانها: اگر دیدند که براى خدا دارند کار مى کنند، براى خدا کار کردن اینجا معلوم مى شود که آن کسى که سپاهى است نکشد طرف سپاه همه چیز را. و آن کسى که ارتشى است نکشد طرف ارتش همه چیز را و هکذا دیگران. همه با هم براى خدا و براى نجات ملت و براى نجات کشور به پیش بروند. فرق نکند که این طایفه باشد یا آن طایفه باشد. مقصد عمده است. انبیا اینطور بودند. اولیاى خدا اینطور بودند. کار براى خداست به دست شما انجام بگیرد، گرفته است... در دست دیگرى، گرفته است.[21]

بنابراین، نگرش امام، حزبى و گروهى و حتى مطرح کردن خود نیست؛ بلکه وصول به اهداف با ابزار مناسب دستیابى به آن، به دست هر فرد و گروهى باشد مطلوب است و در این جهت، هماهنگى توقعات فردى یا گروهى با اهداف مورد نظر، از اهمیت زیادى برخوردار است و نیز در این مسیر، پذیرش هر گونه سختى و مشقت و برخورد منطقى با آن، مى تواند با اهمیت تلقى گردد.

 تحمل رفتار نابهنجار دیگران و برخورد مصلحانه با آنان

طبیعت هر رفتار و کنش، به دنبال خود، رفتار و واکنشى هماهنگ یا ناموزون به همراه دارد. در برخى موارد رفتار دیگران در برابر کار و عمل ما، همگونى ندارد؛ بنابراین توقع بى جاست که انتظار داشته باشیم همواره اعمال و کارهاى ما مورد پذیرش دیگران قرار گیرد.

مدیران سازمانها نیز اینگونه اند، آنها دست به تصمیمها و فعالیتهایى مى زنند که در برخى موارد، مورد تأیید کارکنان قرار مى گیرند و در بعضى موارد نیز با مخالفت آنان روبه رو مى گردند که در بسیارى اوقات این مخالفت، غیر رسمى و به صورت پنهان مى باشد؛ شایان ذکر است که اگر رفتار ناهنجار کارکنان در برابر تصمیمها و فعالیتهاى ارزشى مدیران باشد، مى تواند به نوعى مخالف نظام ارزشى حاکم، محسوب مى شود و این مخالفت ناشى از عملکرد ارزشى مدیران خواهد بود؛ در این صورت توقع پذیرش و تأیید نگرشهاى ارزشى از سوى کارکنان، توقعى نابجاست؛ بلکه مدیران در این مسیر باید هرگونه رفتار ناموزون دیگران را تحمل کنند و خود را آماده هرگونه ناملایماتى گردانند؛ چرا که هر تغییرى مقاومتهایى را در پى دارد و هر اقدام اصلاحى، مخالفتهاى زیادى را به همراه خواهد آورد.

در بینش خدامحورى اگر در تغییر و اصلاح، میزان خدمت براى خدا باشد، تحمل شداید و سختیها، و نیز تحمل سخنان و رفتار نابهنجار دیگران، آسان مى گردد. امام خمینى (س) در این باره مى فرمایند: انسان که یک قدم اصلاحى و زندگیساز بر مى دارد نباید توقع داشته باشد که مورد پذیرش همه قرار گیرد، این نخواهد شد، امیرالمؤمنین را هم تا آخر عمر عده اى قبول نداشتند. اگر انسان بخواهد براى اسلام خدمت کند نباید توقع این را داشته باشد که همه او را بپذیرند. کسى که مى خواهد براى خدا کار کند باید پیه حبس، تبعید، بدنامى و سایر چیزها را به خود بمالد. اگر به شما فحشى مى دهند، شما براى خاطر خدا بپذیرید و ثواب کنید. این را نباید فراموش کنیم که ما همه یک چنین کار بزرگى را انجام داده ایم، حالا از شرق و غرب فحاشى نشنویم یا در داخل با فساد کسانى مواجه نگردیم؟!.[22]

 دادن ارزش معنوى به کار

در فرهنگ اسلامى، «کار» فى نفسه از ارزش و اعتبار بالایى برخوردار است و اغراق نیست اگر گفته شود که در قبال انجام کار، گرفتن حقوق و دستمزد به هر اندازه که باشد، نمى تواند ارزش واقعى کار را ارزیابى و برآورد نماید. بر همین اساس، در نگرش حضرت امام گرچه افراد در قبال انجام هر عملى از حقوق و مزایایى برخوردار مى شوند، لکن ارزش معنوى کار، بسى بالاتر از ارزش مادى آن است و این ارزش معنوى در حدّى است که ملامت ملامتگران را هم قابل تحمل مى سازد. از این رو، اگر مدیران دست به عملى اصلاحى زنند، علاوه بر اینکه شایسته نیست به کار خویش رنگى مادى دهند، بلکه بالاتر از آن، باید آماده پذیرش هر گونه نقد و انتقادى باشند و بازخورد دیگران را نیز بخواهند.

امام خمینى (س) با بیان اینکه فعالیتها و کارها در حدى از ارزش و اعتبار است که نمى توان مابه ازاى مادى براى آن در نظر گرفت، بلکه خداوند متکفل اجر کارهاست؛ مى فرمایند: اگر توى ذهنتان آمد برویم یک عوضى بگیریم، معلوم مى شود براى خدا نبوده، براى دنیا بوده. اگر قضیۀ تقسیم اموال است، این معلوم شد مال دنیا بوده که حالا مى خواهند تقسیم اموال بکنند.[23]

در این مورد، امام راحل به ذکر شواهدى از زمان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم مى پردازند: در جنگ «حنین» که مسلمین پیش بردند و غنایمى به دست آوردند، پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم تمام این غنایم را داد به همین اهالى مکه و ابوسفیان و امثال اینها، همۀ غنایم را به آن کسانى که مخالفش بودند داد. بعضیها گله کردند که آخر مثلاً چه، ما هم بودیم، فرمود که شما حاضر نیستید که آنها شترها را ببرند و شما پیغمبر همراهتان باشد؟ آنها شتر بردند، قسمت شما پیغمبر است. حیف است انسان فداکارى بکند، آن وقت شتر بخواهد.[24]

بنابراین، در نظر امام راحل، رنگ صرف مادى دادن به کارهایى که در جهت تأمین اهداف الهى سازمان، انجام مى گیرد، اشتباه محض است؛ که در نظام مدیریت اسلامى غیر قابل پذیرش است.

 عدم احساس شکست در کار

یکى دیگر از شاخصهاى مهم در «خدامحورى»، عدم دلسردى و باخت در کارهاى سازمانى است؛ اگر فردى در سازمانى مشغول خدمت باشد، در صورتى براى خداست که وى احساس باخت و دلسردى نکند؛ شایان توجه است که در هر سازمان یا مؤسسه اى مسائل متعددى پیش مى آید که نیروى فعال آن را دچار اضطراب مى کند و عوامل بسیارى در جهت خستگى و نومیدى دست به دست هم مى دهند تا سازمان و مؤسسه را دچار آسیب کنند. اگر چه در برخى مواقع منازعه هاى بین گروهى و طرح مشکلات به صورت ناآگاهانه و غیر عمدى انجام مى پذیرد و نیروهاى فعال سازمان را دچار خستگى مى سازد؛ ولى به هر حال، این خستگى و دلسردى را به گونه اى باید رفع نمود، و رضایت شغلى را به نحو مطلوب برآورده کرد.

باید دانست که رضایت شغلى از مباحث اساسى، رفتار سازمانى است که فنونى را براى دستیابى به آن، مورد استفاده قرار مى دهند. طبیعى است که اگر فرهنگ حاکم بر سازمان، با استمداد از اصل «خدامحورى» فضاى مناسب رفتارى را تدارک نماید، هیچ گاه کارمندان دچار عدم رضایت شغلى نمى شوند؛ و در نتیجه کارایى و اثربخشى بالا خواهد رفت. امام خمینى (س) همواره در صدد القاى این نکته بوده اند که با اتکال بر خدا، دغدغه هاى روحى و روانى انسانها کم مى شود و نومیدى از آنان رخت برمى بندد.

ایشان بر این باور هستند که: کسانى که براى خدا کار مى کنند هیچ وقت باخت در آن نیست. آنهایى که براى دنیا کار مى کنند باخت دارند که اگر نرسیدند خوب، باختند و عمرشان را هم هدر دادند. اگر برسند هم باخت دارند، لکن آنهایى که براى خدا قیام مى کنند، اطاعت امر خدا را مى خواهند بکنند، نهضت براى خدا، قیام براى خدا، عمل براى خدا، این هیچ وقت شکست ندارد. در ظاهر هم اگر خیال بشود که ما نتوانستیم، پس شکست خورده ایم، نه. به حَسَبِ واقعش شکستى نخوردیم؛ براى اینکه ما براى خدا کار کردیم، و کسى که براى خدا کار بکند، همین دنیا نیست قضیه؛ جاهاى دیگر ما داریم، بُرد آنجاست.[25]

امام با تبیین حقایقى از عالم معنا، مى خواهند بفهمانند که اگر در این دنیا شکستى هم بخوریم، چون کار براى خداست، باخت در آن نیست و چون خدمت افراد براى خداست، یأس و ناامیدى در آن راه ندارد.

 قضایایى درباره خدامحورى (الگوهاى خدامحورى امام)

بعد از تبیین مؤلفۀ خدامحورى در استراتژى رهبرى امام خمینى(س)، و بیان معیارها و شاخصهاى کلى و جزئى آن، قضایایى را درباره خدامحورى آن رهبر فرهمند، ذکر مى کنیم تا از این رهگذر، آثار عملى خدامحورى را در اجرا، مشاهده کنیم: 

تقدم رضایت خالق بر رضایت خلق

در این خصوص به ذکر یک مورد درباره کودتاى نوژه بسنده مى کنیم:

در جریان کودتاى نوژه وقتى اعضاى باند کودتا از جمله قطب زاده دستگیر و محاکمه شدند و بعضى به اعدام محکوم گردیدند، تصادفاً یکى از اعضاى باند مذکور که به اعدام محکوم شده بود، به مناسبتى با یکى از دوستان بسیار صمیمى امام تماس گرفت و خواستار این شد که وى با تماس با امام و طرح مسأله، محکومیت اعدام را به حبس تبدیل نماید، وقتى دوست صمیمى امام با ایشان مسأله را طرح مى کند و تقاضاى چشم پوشى از اعدام فرد مذکور را مى کند، حضرت امام این خواهش را رد مى کنند و سپس مى گویند: با تمام ارادتى که به شما دارم، نمى توانم رضایت خلق را بر رضایت خالق مقدم بدانم، نمى توانم خشنودى شما را بر خشنودى خدا مقدم بدارم و نمى توانم روابط را بر مقررات الهى مقدم بدارم؛ بنابراین باید حکم خدا اجرا شود.[26]

 اتکال به خدا در پیروزیها

پیروزى انقلاب و شادمانى یاران

یکى از نزدیکان امام خاطره اى نقل مى کند، وى مى گوید: روزى که به اتفاق دوستان رفتیم و ساواک را تسخیر کردیم، بعد به منزل رفتیم، من همینکه صداى انقلاب اسلامى را از رادیو شنیدم، به سرعت به سوى مدرسه علوى رفتم که جایگاه حضرت امام بود، آنجا قیامتى برپا شده بود؛ خلاصه رفتم خدمت امام، دیدم حضرت امام توى اتاق نشسته اند و خانواده ما هم در خدمتشان بودند و تلویزیون نگاه مى کنند، من با شور و شعف و ولعى خاص رفتم و دست امام را بوسیدم و پیروزى انقلاب را تبریک گفتم. ایشان با وضع عجیبى فرمودند: هنوز که اتفاقى نیفتاده، هنوز که چیزى نشده است، عرض کردم: مسألۀ خیلى مهمّى است. ایشان فرمودند: الحمدللّه  رب العالمین؛ ولى هنوز اتفاقى نیفتاده است، من تعجب کردم، رژیم منحوس پهلوى با آن ابهّتى که در دنیا برایش ایجاد کرده بودند، ساقط شده بود و ایشان فرمودند که: چیزى نیست. بعد من متوجه شدم که مى خواستند بگویند خواست خدا بود و در پیروزیها نباید دچار غرور شد و باید اتکال بر خدا نمود.[27]

 امام و عملیات فاو

بعد از تصرف فاو (در عملیات والفجر 8) حضرت امام در حسینیه جماران فرمودند: یک وقت مغرور نشوید، اینها کار خداست، از جانب خداست؛ یعنى و من یتوکل على اللّه  فهو حسبه، اتکال به خدا سبب شد که این پیروزى نصیب ما شود و اتکال به خدا هم سبب شده بود که انقلاب به پیروزى برسد.[28]

 اتکال به خدا در شکستها

باید توجه داشت که استراتژى خدامحورى در شکستها نیز همانند پیروزیها، کارساز خواهد بود؛ بدین معنا که اگر کسى خدا را در جریان کارهاى خود ناظر بداند و اتکال واقعى او به خدا باشد، چنانچه در انجام کار به دلایلى موفق نشود و یا مبتلا به ناکامى و شکست گردد، دچار مشکل نخواهد شد و از نظر روحى آسیب نخواهد دید؛ و چون رضایت خداوند را در انجام کار محور قرار داده بود، دچار اضطراب نمى گردد. بنابراین، خدامحورى مى تواند مدیران را در بحرانها و حوادث ناگوار یارى کند و تکیه گاهى محکم براى آنها باشد.

اینکه انسان با اتکال به خدا در شکستها دچار اضطراب نمى شود، نشانگر خدامحورى اوست؛ و این نکته اى اساسى است که مبناى قرآنى دارد. خداوند تبارک و تعالى در سوره حدید بعد از اینکه مصیبت وارده را بر آدمى از نفس او مى داند مى فرماید: لکیلا تأسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم واللّه  لایحب کلُّ مختالٍ فَخور؛[29] (این تقدیر حق را بدانید) تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد (مغرور) و دلشاد نگردید و خدا دوستدار هیچ متکبر خودستایى نیست.

امام با اعتقاد به اینکه همه چیز در دست خداست، هیچ گاه در شکستها دچار اضطراب نشدند، در این مورد در ذیل نمونه اى آورده مى شود: یکى از یاران امام مى گوید: وقتى که خرمشهر به دست نیروهاى بعثى در محاصره بود شب بسیار بسیار تلخى بر ما گذشت، من و چند نفر از دوستان در دفتر امام بودیم، در ضمن هر پنج ـ شش دقیقه یک بار خبرى از آنجا مى رسید تا در آخرین لحظه ها که خرمشهر سقوط کرد، دوستان به من گفتند: برو خدمت حضرت امام و قضیه را عرض کن. آخر من با چه توانى مى رفتم، کار خیلى مشکلى بود، به حقیقت الآن که یاد آن موقع مى افتم، بغض گلویم را مى گیرد، سرانجام رفتم و وارد اتاق شدم، از قیافه من تشخیص دادند که بایستى اتفاقى افتاده باشد، بعد از شش ـ هفت دقیقه رو به من کردند و پرسیدند تازه چى؟ من با نهایت ناراحتى خدمتشان عرض کردم: خرمشهر را گرفتند. ایشان یک مرتبه با حالت عجیبى فرمودند: اینکه ناراحتى ندارد، جنگ است، یک وقت ما مى بریم یک وقت آنها، ناراحتى ندارد. خدا مى داند آرامشى در دل من پیدا شد که گویا هیچ اتفاقى نیفتاده است.[30]

مدیران جامعه اسلامى باید توجه داشته باشند که با تمسّک به اصل خدامحورى در شکستها، ناامید و دلسرد نمى شوند؛ به عبارت دیگر، چنانچه کار را براى خدا انجام دهند، و خدمت را در جهت رضاى حق تعالى بدانند، اگر در انجام کار و اخذ تصمیمها به حسب ظاهر، موفقیتى کسب نکنند و یا دچار ناکامى گردند، چون معیار در عمل، رضایت خداوند متعال است، اضطراب و دلهره به سراغشان نخواهد آمد؛ بلکه پیروان خود را نیز در شکستها دلدارى مى دهند و دعوت به آرامش درونى مى کنند. اضطراب در بحرانها موجب سردرگمى مى شود، و تصمیمها را نابخردانه مى سازد. امام با مطرح کردن اصل خدامحورى در بحرانها و شکستها، دچار مشکل نشدند و تصمیمهاى ایشان تحت تأثیر عوامل جانبى قرار نمى گرفت. 

طبیعى است که پیروان ایشان، چه آنهایى که در سطح مدیریت کشور قرار دارند و چه افراد دیگر، با تمسک به سیره آن رهبر فقید، و با تمسک به اصل خدامحورى در ناکامیهاى مدیریت کشور، دچار اضطراب نمى شوند و در نتیجه، تصمیمها به صورت پخته و مطلوب اتخاذ مى شود.

 اخلاص امام

حضرت امام تمام تلاش و همت والاى خود را به کار گرفتند تا در مزرعه اعمال و رفتار خود، هیچ بذرى جز رضایت اللّه نپاشند. براى آگاهى بیشتر از اخلاص امام به نمونه هایى از آن اشاره مى شود:

 امام خود را مطرح نمى سازند

شبها و روزهاى عمر گرانمایه امام، گواه گریه هاى عارفانه، خضوع و شب زنده داریهاى ایشان در برابر خداى بزرگ و انس او با قرآن و دعا و نوافل است؛ ولى هیچ گاه و حتى براى یک مورد هم نه دیده و نه شنیده ایم که امام، خویشتن را بستایند و به صراحت یا به کنایه، گوشه اى از آنچه بر ایشان از سختیها و مرارتها در سیر و سلوک معنوى شان گذشته، سخنى به میان آورند و علاوه بر آن، موفقیتها و موقعیتهاى ظاهرى را هم براى خود نمى دیدند. مثلاً جایى بدین مضمون مى فرمایند: رهبر من آن کودک دوازده ساله است؛ و یا زمانى که مردم شعار مى دادند که: توطئه چپ و راست، کوبنده اش روح اللّه  است. امام فرمودند: کوبنده اش شما هستید، نه روح اللّه .

آرى امام، خویشتن را چنان محو و فانى در خدا مى سازند که گویى اصلاً نقشى در انقلاب به عهده نداشته اند. 

عدم اطلاع خویشان از نوشته هاى فقهى امام

امام خمینى (س) هیچ گاه در صدد مطرح ساختن خویش نبودند و این را در اعلام مرجعیتشان به دست عده اى به اثبات رساندند؛ چه اینکه، ایشان بر کتابهاى وسیلة النجاة سید ابوالحسن اصفهانى و عروة الوثقى، نوشته مرحوم آیت اللّه  سید محمدکاظم یزدى که هر کدام یک دوره فقه است، حاشیه زده بودند؛ ولى حتى نزدیکان ایشان مطلع نگشتند. امام به این نکته توجه داشتند که مبادا یک لحظه از خداى خویش دور شوند؛[31] و این نشانگر اخلاص و «قیام للّه»، و در یک سخن، خدامحورى ایشان هست.

 آرامش نفس، نتیجه خدامحورى

رهبران بزرگ جهان براى اینکه بتوانند در تصمیمهاى خود موفقیت کسب نمایند و در بحرانها به اتخاذ تصمیمهاى عاقلانه و به دور از احساسات دست یازند، باید از چنان آرامش خاطرى برخوردار گردند که بدون ملاحظۀ عوامل جانبى، به تجزیه و تحلیل مسائل بپردازند و تصمیمهاى درستى را بگیرند؛ امام خمینى (س)، رهبرى فرزانه هستند که آرامش خودشان را در عمل خالصانه مى بینند و خدمت براى رضاى خدا، ملاک و معیار محورى ایشان محسوب مى گردد؛ و به خاطر همین امر است که آرامشى خاص در درونشان حس مى کردند و دیگران را نیز به آرامش فرا مى خواندند.

 تأثیرپذیرى نویسندۀ مسیحى از امام

آنگونه که نقل کرده اند، یک نویسنده مسیحى که در ابتداى انقلاب به ایران آمده بود، بعد از آنکه به کشورش مراجعت مى کند مى گوید: خیلى چیزهاى انقلاب ایران، مرا جذب کرد؛ ولى مهمتر از هر چیز، خاطره من از امام و رهبر انقلاب بود، من با آنکه خیلى از شخصیتها و سیاستمداران جهانى را دیده ام، ولى تا به حال کسى را به اندازه رهبر انقلاب ایران، اینگونه صمیمى و مطمئن و آرام ندیده ام؛ و من در حسینیه جماران او را دیدم که در عین حال که مردى انقلابى و خستگى ناپذیر است؛ ولى گویا دنیایى از آرامش و اطمینان، او را همراهى مى کند.[32]

 کودتاى نوژه و آرامش امام

در قضیه اى که یکى از فرماندهان سپاه نقل مى کند، مربوط به کودتاى نوژه است؛ امام در شدیدترین حوادث، آرام و مطمئن عمل مى کردند، این مقام نظامى مى گوید: در شب حادثه کودتاى نوژه، وقتى به ایشان خبر دادیم که امکان کودتا هست، ایشان با کمال حوصله اطلاعات لازم را از ما گرفتند و دستورهاى مؤثر و مفید را به ما دادند که مثلاً همه کارهاى لازم را انجام دهید، حواستان را جمع کنید، دستورهاى مفید و لازم را به یگانهاى مربوطه بدهید؛ اما کاملاً خونسرد بودند و از یک موضع حساب شده برخورد مى کردند و هیچ گاه دستپاچه نمى شدند و شتابزده عمل نمى کردند و برخورد آرام و صبورانه و آگاهانۀ ایشان به ما هم آرامش مى داد تا خود را نبازیم و دقیق و حساب شده عمل کنیم.[33] بنابراین، اطمینان قلبى و آرامش خاطر که از عوامل مهم در تصمیم گیرى است، براى تصمیم گیران و رهبران و مدیران امرى لازم و ضرورى است.

 آرامش درونى در شبهاى بمباران

امام خمینى (س) در حوادث مختلف، این امر را به اثبات رساندند که از آرامشى عجیب برخوردار بودند، چنانکه در یکى از شبهایى که تهران بمباران مى شد، چون ناراحتى قلبى داشتند همه به ایشان توصیه مى کردند که به محل امنى بروند، اما ایشان چون به عنایت الهى، هیچ گونه اضطرابى نداشتند؛ لذا نمى پذیرفتند؛ عده اى از یاران امام به ایشان گفتند حداقل امشب را در محلى امن بگذرانید و پاسخ این بود که: من از اتاقم بیرون نمى آیم و بعد از ساعتى که به سراغشان رفتند، دیدند که حضرت امام مشغول سرودن غزلى هستند که حاکى از آرامش کامل ایشان بود:

 از غم دوست در این میکده فریاد کشم                دادرسى نیست که در هجر رخش داد کشم

سالها مى گذرد حادثه ها مى آید                        انتظار فرج از نیمه خرداد کشم[34]

 دلدارى به مدیران ارشد نظام

در انجام کارها و فعالیتها، گاهى مدیران و اعضاى دیگر سازمان، دچار یأس و ناامیدى مى شوند؛ چرا که با موانعى روبه رو مى شوند که برایشان چالشهاى رفتارى ایجاد مى کند. زمانى هم با رفتار نابهنجار دیگران، مواجه مى شوند و دچار تردید و دودلى مى گردند؛ و این موضوع، آنها را در شرایط روحى نامطلوبى قرار مى دهد که در ادامه راه و در خلال فرایند فعالیتها، عقب نشینى مى کنند. اکنون بر این باوریم که اگر کسى خدامحور باشد، در مقابل این سختیها و رفتارهاى نابهنجار مقاومت مى کند و تردیدى به خود راه نمى دهد. مورد زیر قابل تأمل است:

 گفتگوى یکى از مدیران با امام

امام همواره مدیران ارشد را با تمسک به خدامحورى دلدارى مى دادند، یکى از مدیران ارشد یکى از سازمانها، چنین مى گوید:

از آنجا که نظارت بر انتخابات بر عهده شوراى نگهبان است و مسئولیت این شورا هم به عهده من گذاشته شده بود و از طرفى سخنگوى شوراى نگهبان هم بودم، لذا بعضى از افراد که اعتراضهایى بر مسأله انتخابات داشتند، مطالبى را از طریق روزنامه ها براى ما مى نوشتند، و به علت مسئولیت بنده، لبه تیز شمشیر این اعتراضها متوجه من مى شد. به امام عرض کردم که: آقا، ببینید به ما چه مى گویند و براى ما چه مى نویسند! و به قولى درد دل کردم. امام فرمودند: خوب، شوراى نگهبان بزرگترین کار را در دست دارد، کار حساسى است، لذا دشمن و مخالف دارد؛ شما از مخالفت نترسید، اگر قرار باشد که از حرف و ناسزا و فحش ناراحت شویم، من باید زودتر از همه و بیش از همه ناراحت شوم. من گفتم: آقا، مسلمانان و اهل قبله و نماز به شما جسارت نمى کنند، بلکه دشمنان اسلام به شما توهین مى کنند... در اینجا حضرت امام سکوت کردند و سر خود را پایین انداختند، منظره اى بود که خیلى مرا متأثر کرد، گویا ایشان مى خواستند بگویند که: نه، این جور نیست که تو مى گویى، بعضى از اهل قبله و نماز و حتى شیعه اثنى عشرى در همین کشور چیزهایى به من نسبت مى دهند... که حق نیست، ولى باید صبر کرد.

چه بسا افراد مقدس مآبى که در طول انقلاب، چه در نجف و چه جاهاى دیگر، حتى به امام توهین کردند؛ ولى امام با سکوتشان در مقابل آن مدیر ارشد، شاید مى خواستند بگویند که: در فرهنگ خدامحورى، صبر در برابر ناملایمات و چالشهاى رفتارى بهترین حربه است. و این صبر در صورتى شیرین خواهد شد که صابر، محوریت خدا و عمل براى او را باور داشته باشد. علاوه بر این، انجام فعالیت و موفقیت در آن، رنگى دیگر خواهد گرفت و پیروزى و شکست در کار، تفسیرى دیگر پیدا خواهد کرد.

 مفهوم پیروزى و شکست در اندیشه خدامحورى

گفتیم که در تفکر خدامحورى، اخلاص، پایه اساسى در کار است و با این نگرش، نتیجه عمل، با خلوص در کار سنجیده مى شود و شکست و پیروزى واقعى بر مدار ناخالصى عمل و خالصانه بودن آن است؛ به عبارت دیگر، اگر کارى توأم با صداقت و پاکى باشد، فرد عمل کننده پیروز، و در غیر این صورت شکست خورده است، اگرچه به ظاهر پیروز شده باشد؛ معمار بزرگ انقلاب، با تذکر این نکته مى خواهند در بین فرهنگها، فرهنگ و اندیشه اى را برگزینند که منحصر به فرد است، چه اینکه در دنیا رسم است که اگر کسى بر دیگرى غالب شود، او را پیروز میدان مى خوانند؛ اما امام مى خواهند بگویند اگر پیروزى فردى یا سازمانى یا کشورى توأم با خلوص در کار نباشد، شکست خوانده مى شود. ایشان در این باره مى فرمایند: 

تمام این پیروزى ها و عدم پیروزى ها و سلطنت ها و ابرقدرتى ها و همه گذراست. ما این جا نشستیم، بلااشکال در صد سال دیگر از ما خبرى نیست، گذشته است، رفته است، پیروز بشویم رفته است، شکست بخوریم رفته است، قدرت داشته باشیم رفته است، نداشته باشیم گذشته است. آن که باقى است، آن است که در پیش خودمان است. آنچه باقى مى ماند، ما و چیزهایى که حمل مى کنیم به عالم دیگر است. ما باید فکر این معنا باشیم که خدمت بکنیم؛ خدمتى که براى ما سرمایه باشد براى آن جهان. زدن و پیروز شدن و فتح کردن و همۀ اینها اگر آن بُعد معنوى اش نباشد، همه اش شکست است، بلکه آنهایى که بیشتر در نظر مردم پیروزند، شکسته ترند. این قدرت هاى بزرگى که در عالم بوده است و هست و خواهد بود، اینها اگر آن بُعدى که آنها را به سعادت مى رساند نداشته باشند، تمامش شکست است.[35]

امام با ذکر این نکته که اگر عمل ما نصرت خداوند تلقى شود، آنگاه پیروزیم، چنین مى فرمایند: ما اگر چنانچه در همۀ جبهه ها پیروز بشویم، لکن به عنوان نصرت خدا نباشد، براى نصرت خودمان باشد، بخواهیم که خودمان یک جایى را بگیریم، ما نصرت خدا را نکردیم و خدا هم آن وعده اى را که داده اند، عمل نمى کنند، اگر عمل کنند یک عنایت خاصى است، ربطى به ما ندارد.[36]

بنابراین، ملاک در عمل، خلوص در کار است که نصرت و یارى خدا را در پى دارد. قرآن، یارى مؤمنین را منوط به یارى و نصرت خداوند مى داند و مى فرماید: اِن تنصُرواللّه  ینصرکم و یُثبّت اَقدامکم؛[37] اگر شما خدا را یارى کنید، خدا هم شما را یارى خواهد کرد و ثابت قدم مى گرداند.

آنچه مهم است اینکه در تئورى امام، نصرت خدا، به نصرت بندگان خدا تفسیر مى شود و بندگان خدا، عیال اللّه  در نظر گرفته مى شوند.

امام بر این باور هستند که اگر براى خدا و براى رضاى خدا دست به عملى بزنیم پیروزیم؛ اگر چه در ظاهر شکست خورده باشیم...: نصرت خدا، نصرت بندگان خداست نصرت دین خداست. وقتى ما نصرت کردیم بندگان خدا را براى خدا، براى این که اینها «عیال اللّه » هستند. ما اگر چنانچه در جبهه ها هم پیروز نشویم، این جا پیروزیم. و اگر اینطور نشد، شکست خوردیم از همین حالا، در اوج پیروزى در شکست هستیم و در حضیض شکست، پیروز هستیم. میزان، این است و ما باید این را در نظر بگیریم. در هیچ پیروزى به مقدار خارج از متعارف که مربوط به خدا نباشد، غرور و خوشحالى پیدا نکنیم و در هیچ شکستى سرشکستگى نداریم، براى این که، ما نمى خواستیم خودمان یک چیزى بشویم که سرشکستگى پیدا کنیم، ما مى خواستیم اطاعت امر خدا را بکنیم.[38]

 د) فرهنگ و استراتژى

ارتباط بین باورها و استراتژى، موضوعى است که میان اندیشمندان بشرى مورد مطالعه قرار گرفته است؛ باورها، عناصر اساسى فرهنگ را تشکیل مى دهد و استراتژى از آنها ناشى مى شود. خود باورها به باورهاى راهنما، و باورهاى روزمره تقسیم مى شوند که استراتژى از باورهاى راهنما نشأت مى گیرد و بر باورهاى روزمره اثر مى گذارد. اگر استراتژى، موضوعى است که یک سازمان در صدد اجراى آن است و سازمان، وسیله اى است که چگونگى اجراى آن موضوع را نشان مى دهد، باورهاى راهنما، این جنبه را دارند که چرا سازمان در پى اجراى استراتژى است. موفقیت استراتژى یا شکست آن، بستگى به هماهنگى یا عدم هماهنگى آن، با باورهاى روزمره اى دارد که در کارکنان، ساختار و نظامهاى موجود یک سازمان، تثبیت شده است.                                                                               

استراتژى سازمان، از باورهاى راهنما گرفته مى شود، به عبارت دیگر، باورهاى راهنما احکامى هستند که استراتژیها بر اساس آنها تنظیم مى شوند، در حالى که باورهاى روزمره بر اجراى استراتژیها اثر مى گذارند، هنگامى که فرهنگ سازمان، سالم است، باورهاى روزمره از باورهاى راهنما نشأت مى گیرند و در واقع آنها ترجمان و تأییدات اصول بنیادین مى باشند؛ از این رو، هر قدر عدم شباهت باورهاى روزمره به باورهاى راهنما بیشتر باشد، محیط سازمان ناسالمتر

است.[39]

باورهاى راهنما تعیین کنندۀ روشى است که هر کار باید بر آن اساس، انجام شود؛ و باورهاى روزمره روشى است که در آن، کارها عملاً به طور روزانه انجام مى شوند، خواه با یکدیگر هماهنگى داشته باشند، خواه نداشته باشند.[40]

در نظام مدیریت انقلاب، امام خمینى(س) آینه تمام نماى فرهنگ مکتوب و راهنما هستند که القاى فرهنگ و ارائه تفکر استراتژیک خدامحورى از سوى ایشان، منشأ استراتژى نظام است؛ چه اینکه استراتژى هر سازمانى، همواره باید به کمک باورهاى راهنما تعیین، و به پیش رانده شوند و باورهاى روزمره، هرگز نباید چنین وظیفه اى را بر عهده گیرند؛ اما اگر باورهاى راهنما، استراتژى سازمان را به حرکت در نیاورند، باورهاى روزمره این کار را خواهند کرد؛ وقتى چنین حالتى رخ دهد، کارها برعکس مى شود، در این صورت لرزه شدیدى به سازمان وارد خواهد آمد؛ چرا که باورهاى راهنما، راه را نشان مى دهند، آنها تجلى آینده در زمان حال، و باورهاى روزمره، تجلّى گذشته در زمان حال هستند؛ تجربیاتى که به مرور زمان به دست آمده اند.

یکى از آزمونهاى مطمئن براى سنجش میزان سلامت فرهنگ یک سازمان، این است که ببینیم آیا کارکنان ضمن گفتگو از باورهاى راهنماى سازمان، جنبه هاى آرمانى را مطرح مى کنند یا به کاستیها مى پردازند. تجارت، بسیارى از اصطلاحات زبان خود را از مذهب وام مى گیرد و دو واژه اى که داراى ریشه هاى مذهبى هستند، در اینجا کاربرد دارند [باورهاى راهنما ـ جنبه هاى آرمانى]. اجزاء تشکیل دهندۀ باورهاى راهنماى یک سازمان را مى توان به عنوان یک بینش تصور کرد که رسالت استراتژیکى خود را مشخص مى کند.[41]

از این رو، باورهاى راهنما، جزو نخستین مواد تنظیم کنندۀ استراتژى بوده و باورهاى روزمره، عناصر کلیدى براى به اجرا درآوردن استراتژى مى باشد. وظیفۀ مدیریت سازمان است که باورهاى روزمره را با باورهاى راهنما هماهنگ، و استراتژى را بر اساس باورهاى راهنما تنظیم کند.

رسالت استراتژیکى که حضرت امام ترسیم کردند، ناشى از فرهنگ غنى اسلامى است و بر محور یکتاپرستى و توحید دور مى زند؛ خدامحورى نیز بر مبناى فرهنگ متخذ از ایدئولوژى امام است به گونه اى که در این فرهنگ، ایشان خود را نیازمند هیچ عاملى غیر از خدا نمى دانند و به پیروان خودشان نیز توصیه مى کنند که در مقابل عوامل مادى و فیزیکى تنها به قدرت خداوند اتکا نمایند.

قابل ذکر است که در تقسیم بندى فرهنگ به مهتر و کهتر که به دست آقاى «ریچ و اگاوا»[42] انجام گرفت، به فرهنگى که خود را نیازمند فرهنگ دیگر نداند مهتر، و به فرهنگى که خویش را نیازمند فرهنگ دیگر بداند کهتر مى گویند؛ از این رو، تا زمانى که فرهنگ کهتر باقى بماند، نیاز به فرهنگ دیگر احساس مى شود و فرهنگ دوم، یعنى فرهنگ مهتر قوى محسوب مى گردد.[43]

امام خمینى (س) با القاى تفکر استراتژیک خدامحورى، معنایى از فرهنگ را به جامعه، و سازمانهاى اسلامى تزریق نمودند که با اتکاى به خداوند، نیاز به هیچ فرهنگ دیگرى مفهوم ندارد؛ بلکه او دیگران را به سوى درک این فرهنگ فرا خواندند. 

از نظر تحقیقات این دو محقق (ریچ و اگاوا)، فرهنگ مورد نظر امام خمینى (س)، فرهنگ مهتر، و دیگر فرهنگها کهتر محسوب مى شوند؛ چرا که در نظر ایشان، تنها قدرت بى انتها خداوند است و بقیه مظاهر مادى قدرت، پوچ مى باشد؛ چنانچه مى فرمایند: وابسته کنید خودتان را به آن مبدأ قدرت. قطره ها خودتان را به دریا برسانید.[44]

پس، خداوند منشأ قدرت است و هیچ عاقلى سرچشمه را رها نمى کند، و باید: سربسته و دربسته در اختیار او باید باشیم، اطاعت بکنیم، دنبال هرچى مى رویم اطاعت بکنیم. اگر موعظه مى کنیم براى اطاعت خدا باشد و اگر موعظه مى شنویم هم براى اطاعت خدا باشد. اگر جنگ مى کنیم براى خدا باشد، اطاعت خدا باشد و اگر صلح مى کنیم، اطاعت خدا.[45]

شایان ذکر است که استراتژى امام، از باورهاى راهنما نشأت مى گیرد که آن، ایدئولوژى و فرهنگ اسلامى را تشکیل مى دهد؛ و نیز آنها از جهان بینى توحیدى سرچشمه مى گیرد که بینش امام را به مسائل مختلف رهنمون مى سازد.

از این رو، بینش ناشى از ایدئولوژى، فرهنگ و جهان بینى بر روى نگرشها اثر مى گذارد و در کنشها و هنجارهاى رفتارى، خود را نشان مى دهد و این همان چیزى است که به صورت سیاستهاى کلى و راهبردها از سیره نظرى و عملى امام فهمیده مى شود. بنابراین، استراتژى امام ناشى از فرهنگ، یعنى باورها و اعتقادهاى ایشان بود و به صورت مؤلفه هایى چون: خدامحورى، اداى تکلیف، خدمتگزارى یا مردم دارى، و نیز حمایت از محرومان و مستضعفان نمود پیدا مى کند. نکته مهم که قبلاً نیز بدان اشاره شد، اینکه، خدامحورى مؤلفه اى اساسى مطرح مى شود و بقیه به طور مؤلفه هاى فرعى و مرتبط مطرح مى گردند؛ بدیهى است که مؤلفه هاى فرعى و مرتبط در طول مؤلفۀ اساسى است.

منبع:استراتژی رهبری امام خمینی، عباس شفیعی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 34-60


[1] صحیفه امام؛ ج 18، ص 126. [2] همان؛ ج 10، ص 339. [3] سبأ / 46. [4] طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ بیروت: دارالمعرفة، 1408، ص 619. [5] صحیفه امام؛ ج 18، ص 126. [6] همان؛ ج 20، ص 77. [7] همان؛ ج 13، ص 124. [8] الاصفهانى، ابوالقاسم حسین بن فضل (الراغب)؛ المفردات؛ تهران: مرکز المرتضویه الاحیاء آثار الجعفریه، [بى‏تا]، ماده خلص. [9] جوهرى، اسماعیل بن حماد؛ الصحاح؛ ج 3، تهران: امیرى، 1368، ذیل واژه خلص. [10])) مجلسى، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ ج 70، بیروت: دارالاضواء، 1413، ص 211. [11] همان؛ ص 198. [12] همان؛ ص 230. [13] خمینى، روح ‏اللّه‏؛ شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)؛ چ 1، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س)، پاییز 1371، ص 331. [14] مجلسى، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ ج 77، ص 103. [15] کلینى، محمد بن یعقوب؛ اصول کافى؛ ج 2: کتاب ایمان و کفر؛ «باب ریا»، تهران: اهل ‏البیت (ع)، [بى‏تا]، ح‏16. [16] خمینى، روح‏ اللّه‏؛ شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)؛ ص 330. [17] مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى‏ (س)؛ صحیفه امام (مجموعه 22 جلدى)؛ ج 12، چ 1، تهران: 1378، ص‏447ـ 448. [18] همان؛ ص 448. [19] همان؛ ج 16، ص 483‏‏484. [20] همان؛ ج 18، ص 310. [21] همان‏جا. [22] همان؛ ص 275. [23] همان؛ ج 12، ص 357. [24] همان‏جا. [25] همان؛ ج 10، ص 442. [26] آشتیانى (حجت الاسلام)؛ آرشیو واحد خاطرات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى (س). [27] ستوده، امیررضا (گردآورنده)؛ پا به پاى آفتاب؛ تهران: پنجره، 1373، به نقل از دکتر محمود بروجردى، ج 1، ص 237. [28] همان. [29] حدید / 23. [30] ستوده، امیررضا (گردآورنده)؛ پا به پاى آفتاب؛ به نقل از دکتر محمود بروجردى، ج 1، ص 238. [31] وجدانى، مصطفى (گردآورنده)؛ سرگذشتهاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى؛ (مصاحبه آیت‏اللّه‏ صانعى)، ج‏3، تهران: نشر سبحان، 1362، ص 37. [32] وجدانى، مصطفى (گردآورنده)؛ سرگذشتهاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى؛ (مقاله محمدعلى انصارى)، ج 2، ص 139. [33] رضایى، محسن (دکتر)؛ آرشیو واحد خاطرات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى (س). [34] توسلى، محمدرضا (آیت‏اللّه‏)؛ آرشیو واحد خاطرات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى(س). [35] صحیفه امام؛ ج 19، ص 201‏‏202. [36] همان؛ ص 202. [37] محمد / 7. [38] صحیفه امام؛ ج 19، ص 203. [39] ر.ک. به: استانلى دیویس؛ مدیریت فرهنگ سازمان؛ ترجمۀ ناصر میرسپاهى و پریچهر معتمد گرجى؛ تهران: مروارید، 1373، ص19‏‏20. [40] همان‏جا. [41] همان؛ ص 20‏‏21. [42]  .  Rich and ogava. [43] . C. F. samme ower porter intercultural cumunication; p. 67.  [44] صحیفه امام؛ ج 11، ص 535. [45] همان؛ ج 19، ص 204. 

. انتهای پیام /*