پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۵۵۴/ در راستای اهداف استعماری نوین آمریکا مبنی بر اصلاحات اجتماعی جهت کنترل خیزش های مردمی و تعارض آن با سیاست های سرکوبگرانه متکی بر نظام پلیسی و قدرت مخوف ساواک شاه، آخرالامر مقامات کاخ سفید، سیاستمدار کهنه کار و طرفدار پر و پاقرص خود، یعنی دکتر علی امینی را در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۰ با مأموریت انجام رفرم های مورد نظر خود روی کار آوردند. وی سعی کرد با انتقاد از فساد موجود در دولت های گذشته و وعده و وعیدها خود را به عنوان فردی طرفدار دینداری و مخالف فساد و بی بند و باری معرفی کند. اما در ملاقات روز جمعه اول دی ماه ۱۳۴۰ با علمای طراز اول قم، به ویژه امام خمینی (س) در طرح موضوع مورد مأموریت خود توفیقی به دست نیاورد و فقط مطالب مورد نظر و خواست حضرت امام مورد گفتگو واقع شد. وی بعدها پس از این ملاقات، امام را فردی روشنفکر معرفی کرده بود. (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی، ص ۳۰۸)

آقای عقیقی بخشایشی، یکی از شاهدان دیدار آقای امینی با امام خمینی، درباره این دیدار چنین توضیح داده است: روز ۱۳ رجب برابر با بیستم دی ماه ۱۳۴۰ که روز ولادت حضرت علی - علیه السلام - بود، نزدیک ظهر که از درس برمی گشتم، دیدم یک جمعیتی به طرف باغ قلعه می روند. لباس های آنها و وضعیت ظاهرشان با مردم قم تفاوت داشت. کنجکاو شدم، پرسیدم:

«این آقایان کی هستند؟ دسته جمعی کجا می روند؟» گفتند: «نخست وزیر است که به منزل حاج آقا می رود».

از روی کنجکاوی به این فکر افتادم که من هم همراه اینها بروم ببینم چه خبر است؟! چه صحبت هایی می کنند؟!

... آنها، حدود ده، یازده نفر بودند. جمعی هم از مسئولین شهر، از فرمانداری، رئیس سازمان امنیت - شخصی بود به نام قلقسه - و برخی از متولیان آستانه همراه آنان بودند. آنها وقتی وارد شدند من هم وارد حیاط منزل حضرت امام - آن موقع« حاج آقا» می گفتیم - شدم. حاج آقا در همان اتاقی که صبح خدمت ایشان رسیده بودیم، نشسته بودند. اتاقی که از نظر فرش بسیار ساده بود و می توان گفت محقر بود. باز همان نُقل ها و پذیرایی بسیار ساده معمول بود.

نخست وزیر، وقتی که وارد شد، یادم می آید که حاج آقا، نیم خیز، نه تمام قد، با ایشان دست دادند. نخست وزیر بغل دستِ حاج آقا نشست. بقیه افرادی که همراه آمده بودند هم نشستند. دو دقیقه نگذشته بود که حاج آقا پسندیده - اخوی بزرگ حاج آقا - وارد شدند. حاج آقا تمام قد بلند شدند و حاج آقا پسندیده را بین خودشان و نخست وزیر جای دادند و صحبتها شروع شد.

من به این فکر افتادم مسائلی را که در آن روز دیدم به رشته تحریر درآورم. آن موقع، دو یا سه نشریه مذهبی در ایران منتشر می شد. یکی روزنامه «وظیفه» با مدیریت سید محمدباقر حجازی، و یکی هفته نامه «ندای حق» با مدیریت سید حسن عدنانی؛ و یکی هم نشریه «نور و دانش» بود - که مذهبی بودنش چندان مشخص نبود - این نشریه از طرف انجمن تبلیغات اسلامی- به سرپرستی دکتر عطاءالله شهاب پور - چاپ و منتشر می شد. تنها نشریه ای که احتمال می دادم چنین مسائلی را چاپ کند، هفته نامه «ندای حق» بود. من با زبان طلبگی و خیلی ساده، وقایع آن روز را نوشتم و برای نشریه فرستادم. آنها هم با سانسور پاره ای از مطالب- مطالب مربوط به رضاخان را سانسور کردند- بقیه را چاپ کردند. این نشریه، چهارشنبه ها منتشر می شد.

مرحوم صادق طباطبایی در خاطرات خود به روی کار آمدن امینی اشاره کرده و گفته است:

با فشار روز افزون آمریکاییان بر شاه، او ناچار علی امینی را که قبل از آن مدتی ‌‎ ‎‌سفیر ایران در ایالات متحده بود و با برادران کندی رابطه ای گرم و صمیمانه داشت، به ‌‎ ‎‌نخست وزیری برگزید.‌ ‌‎‌‌با روی کار آمدن امینی، سیاست های به اصطلاح «دفع فشار» آمریکا با قول به ‌‎ اصلاحات سیاسی و اقتصادی به مرحله اجرا درآمد. (خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطبایی؛ ج ۱، ص ۱۷۵-۱۷۶)

دیدار علی امینی با مراجع قم

اول دی ماه ۱۳۴۰ علی امینی همراه شریف العلماء و چند نفر دیگر به قم رفتند و پس از زیارت مرقد حضرت معصومه(س)، برای عرض تبریک ولادت حضرت امیر(س) به محضر مراجع و علما عظام وقت رسید. طبق برنامه، علی امینی نخست به منزل آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و سپس منزل آیت الله نجفی و آیت الله شریعتمداری و در مرحله پایانی به منزل امام خمینی، رفت و با آقایان دیدار و گفتگو کرد.

در کتاب "همراه دوران غربت" که به خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید رضا برقعی پرداخته شده، این ماجرا را اینگونه به تصویر کشیده است:

بعد از وفات مرحوم آقای بروجردی (بهار ۱۳۴۰)، شاه تصمیم گرفت دکتر علی امینی را برای مذاکره و ایجاد زمینه دوستی با علمایی که امکان مرجعیت و جانشینی آقای بروجردی را دارند به قم بفرستد. و لذا از طریق عواملی که در بین روحانیون و شخصیت های سیاسی داشتند با مراجع آن زمان تماس گرفتند و هر کدام از آن ها به روش خودشان اجازه ملاقات خصوصی را دادند؛ اما ملاقاتشان با امام خمینی در همان اتاق دیدارهای عمومی و در حضور جمعی از علما و فضلا انجام شد.

امینی دم در اتاق ایستاده بود و شخص همراهش به حضرت امام عرض می کند که آقای دکتر آمده است. امام هم بی آن که تشریفات خاصی برای او قائل شوند می گویند «بفرمایند». جایی در کنارشان باز می شود و امینی می نشیند و از حضرت امام احوال پرسی می کنند. از مضمون صحبت هایشان چیزی به یاد ندارم. سخن پنهانی نبود و در حد احوالپرسی بود. همان موقع شنیدیم که امینی پس از رفتن، درباره امام گفته بود که این تنها شخصیتی است که حکومت باید از او حساب ببرد؛ آدم پخته ای است که برخورد با سیاسی ها را بلد است و با دیدنشان دست و پایش را گم نمی کند و تشریفات خاصی برایشان قائل نمی شود. اهمیت این سخنان در آن است که سیاست مدار کهنه کار شصت ساله ای مثل او این حرف ها را بیان می کند.

روایت مرحوم آیت الله پسندیده از دیدار امام و علی امینی

آیت الله سید مرتضی پسندیده، برادر امام خمینی در کتاب خاطراتشان به دیدار علی امینی که در منزل امام خمینی صورت گرفت پرداخته و نقل کرده است:

دکتر امینی انتخاب شده بود که‌‎ ‎‌اصلاحات ارضی را انجام بدهد و املاک را در ولایات ایران به کشاورزها انتقال بدهد. به‌‎ ‎‌این خاطر در قم به دیدار مراجع وقت رفت و بنا گذاشت که خدمت امام هم برسد. در آن‌‎ ‎‌وقت من هم در آنجا بودم. آقای سعید پسر مرحوم حاج میرزا عبدالله چهلستونی هم در‌‎ ‎‌آنجا بود و با یکی از وعاظ تهران ـ که خیلی هم معروف بود و با امینی هم ارتباط داشت ـ‌‎ ‎‌آمده بودند که آقا را وادار کنند به امینی احترام کنند!‌

‌‌آقای محمدی گیلانی هم در همان اتاق بیرونی در خدمت امام نشسته بود، ایشان هر‌‎ ‎‌دو دستهایش را از عبا بیرون آورده بود و خیلی مؤدب نشسته بود من به آقای گیلانی‌‎ ‎‌گفتم وقتی که امینی می آید اینطور ننشین و دستهایت را از عبا بیرون نیاور. امام گفتند که:‌‎ ‎‌آقای محمدی همیشه این طوری است، رسماً اینطور می نشیند و خیلی مؤدب است.‌‎ ‎‌حالا هم ایشان همینطور هستند، خیلی منظم و مرتب و خوش لباس و با اخلاق پسندیده‌ ‎‌رفتار می کنند.‌

‌‌در هر صورت دکتر امینی وارد شد. جلوی درب اتاق که رسید، آقای سعید پسر‌‎ ‎‌مرحوم حاج میرزا عبدالله به امام اصرار کرد که بلند شوید، سرپا بایستید و احترام کنید!!‌‎ ‎‌ایشان گوش ندادند و اعتنا نکردند. امینی هم دم در اتاق برای باز کردن بند کفشش عمداً‌‎ ‎‌مقداری به بند کفشش ور رفت تا مقداری طول بکشد و آقا بلند شوند و به او احترام‌‎ ‎‌کنند. به هر حال دکتر امینی با شریف العلمای خراسانی با هم بودند و وارد شدند. وقتی که‌‎ ‎‌به داخل اتاق آمدند و نشستند، آقا بلند شدند و فوراً هم نشستند. ضمناً قبلاً آقای‌‎ ‎‌مسعودی گفته بود که شیرینی تهیه کنید و امام نپذیرفتند و فرمودند: فقط یک ظرف گز‌‎ ‎‌بیاورید و جلویشان نگه دارید، دیگر شیرینی لازم نیست. وقتی امینی نشست،‌‎ ‎‌می خواست صحبت کند ولی آقا اصلاً مجال صحبت کردن به او ندادند و خودشان‌‎ ‎‌شروع کردند به صحبت و نصیحت کردن. او هم خداحافظی کرد و رفت. (تاریخی که‌‎ ‎‌دکتر امینی به منزل حضرت امام آمد ۱۳ رجب سال ۱۳۸۱ قمری بود.) (خاطرات آیت الله پسندیده؛ ص ۲۲۵-۲۲۶)

گفتگو [با علی امینی (نخست وزیر) در مورد مشکلات و نابسامانیهای جامعه]

زمان: ساعت ۳۰ / ۱۲، ۱ دی ۱۳۴۰ / ۱۳ رجب ۱۳۸۱

مکان: قم، منزل امام

مناسبت: میلاد حضرت علی- علیه السلام

امام: حضرت علی - علیه السلام - می فرماید: کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیّته.

هر انسانی مسئولیتی دارد و انسانها مسئول آفریده شده اند. این مسئولیت با توجه به شرایط زمانی و مکانی و نسبت به افراد فرق می کند. مثلًا مسئولیت فرد عادی، با یک فرد عالم؛ مسئولیت یک فرد بازاری، با یک فرد نخست وزیر، مساوی نیست. هر کس که مقام بالاتری دارد مسئولیت بیشتری دارد. حالا که شما نخست وزیر هستید، مسئولیت شما با یک فرد عادی مساوی نیست. این کشور، نخست وزیران فراوانی به خود دیده است.

بعضی از این نخست وزیرها خدمت کردند به مردم و در بین مردم، الآن هم حرمتی دارند، یک منزلتی دارند. بعضی ها هم خیانت کردند. شما سعی کنید از آن نخست وزیرهای «ملعون» نباشید؛ از نخست وزیرهای «مرحوم» باشید. من راجع به دولت و راجع به مسائل حوزه چند مطلبی داشتم، خواسته هایی داشتم و نظریاتی داشتم. در زمان حیات آیت الله بروجردی - رضوان الله تعالی علیه - پیشنهاداتم را به ایشان منتقل کردم؛ و نوشتم که ایشان به دولت برسانند؛ نمی دانم ایشان به دولت نرساندند، یا ایشان به دولت رسانیدند اما دولت عمل نکرد. من از تقوای آیت الله بروجردی بعید می دانم که یک مسائلی که در رابطه با سرنوشت مسلمین بود نرسانده باشند. تحقیقاً ایشان رسانیده اند، دولت بوده که به این درخواسته ا عمل نکرده. حالا شما به عنوان مسئول دولت آمده اید از حوزه و از روحانیت نظر می خواهید راجع به اوضاع کشور! من چند مسأله می گویم و جدّاً می خواهم که به آنها عمل شود: اولین مسأله اینکه این حوزه که شما آمده اید، طلاب و علما اینجا زندگی می کنند، با حداقل [لوازم ] زندگی. آنها برای دین مردم و تربیت مردم فعالیت می کنند؛ تا کشور را از نظر معنوی، از نظر اخلاقی تربیت کنند. اینها در واقع خدمتگزاران بی مزد و مواجب کشور هستند. هیچ توقع و انتظاری هم از دولت ندارند. تنها خواست آنها این است که مورد اذیت واقع نشوند. اما آن چهار نکته اصلی که مورد نظر بود: اول مسأله دانشگاه هاست. من نمی دانم چه ارتباطی بین بی دینی و خلاف اخلاق با دانشگاه ها وجود دارد؟ چه ارتباطی بین این دو مسأله هست؟ آنها که دانشگاه می روند و از دانشگاهها فارغ التحصیل می شوند، واقعاً از نظر اخلاقی و دینی بسیار ضعیف هستند. واقعاً ضد اخلاق و ضد دین مطرح می شوند. چه ارتباطی بین این مسأله هست، من هنوز پی نبردم. ببینید این وضعیت از اساتید اینها هست؟ از محیط دانشگاه است؟ از وضعیت دولت است؟ بالاخره از هر منشأ هست جلوگیری کنید. این دانشگاه شوخی نیست. اگر کتابهایشان بدآموزی دارد، اگر معلمین آنها بدآموزی دارند، اگر محیط دانشگاه اینطوری است، باید به این جوانها رسید. اینها سازندگان آینده کشور ما هستند».

[امینی: تقصیرش با شماست. مسئولیت به عهده روحانیت است.]

امام: مگر روحانیت می خواهد افراد بی دین بار بیایند؟ مخالف مسائل اخلاقی بار بیایند، ضداخلاق بار بیایند؟

[امینی: نه! منظور من این نیست. منظور من این است که در پدیدآمدن این مسأله، روحانیت مسئولیت دارد. وقتی این روش جدید آموزشی وارد کشور ما شد، آن موقع در کشور ما جز روحانیون، افراد باسوادی وجود نداشتند. رشته تعلیم و تربیت، بسته به روحانیت بود. بعد از تأسیس دانشگاه و بعد از روی کار آمدن نظام تحصیلی جدید، روحانیون به جای اینکه بیایند همکاری کنند و سر نخ را به دست بگیرند رفتند در حوزه ها و مساجد گوشه نشین شدند؛ و افراد غیر شایسته جایگاه اینها را گرفتند. من اعتراف می کنم که در بین استادان دانشگاه از هر صنفی وجود دارد حتی از گروه ها و اقلیت ها و غیراقلیت ها.

این هم مسئولیتش به عهده آقایان روحانی است.]

امام: آقا! می دانید آن موقع حکومت دست کی بود؟

[امینی: مشخص است، تأسیس دانشگاه برمی گردد به سال ۱۳۱۳ حاکم مشخص بود؛ معیّن بود.]

امام: شما نمی توانید بگویید، ولی من می توانم بگویم. آن موقع حکومت دست رضاخان بود. و می دانید که رضاخان دست نشانده انگلستان بود. اجنبی ها رضاخان را روی کار آورده بودند. شما آقای امینی! می فرمایید آقایان علما می آمدند با فردی که دست نشانده اجنبی بود همکاری می کردند و دست به دست او می دادند؟ نه! علما هرگز این کار را نمی کردند و نمی کنند. آنها در انتظار این بودند که یا توان و امکاناتی به دست آورند تا خودشان حکومت را اداره کنند، یا اگر چنین توانی نداشتند در انتظار بنشینند؛ در خانه شان، در مساجد، در حوزه ها و در جاهایی که تماسی با حکومت نداشته باشد. بنابراین از روی حساب نمی توانستند با حکومت دست نشانده اجنبی همکاری کنند.

[امینی: دولت در خدمت علماست. ما وظیفه داریم که آقایان هر چه فرمودند اجرا کنیم. حالا، از جمعی از استادان درخواست شده که در کتابهای درسی تجدیدنظر کنند. در جمع استادان، بعضی از چهره های روحانی هم هستند، اینها مأمور شده اند که در اصلاح کتاب های درسی گامی بردارند. به نظر حضرت عالی هم خواهد رسید».]

امام: خانواده، مبنای جامعه ماست. اگر خانواده ها- از نظر اخلاقی- متزلزل شوند، تمام جامعه ما متزلزل خواهد شد. در رابطه با مسائل خانواده، دو مسأله مطرح است: یکی مسائل بی بند و باری ها، و بعد این ادعای تساوی حقوق [زن و مرد]، و پاره ای از مسائلی که امروز مطرح است.

اینها چه می گویند؟ اینها چه ادعایی دارند؟ اینها مگر ایرادی به اسلام دارند؟ اگر چنین است ما تکلیفمان را روشن کنیم، تکلیف آنها را هم روشن کنیم. اگر یک ضعف هایی هست؛ یا خلاف عدالت هایی از نظر اجرایی در کار هست شما حلش کنید تا کار به این وضعیت نکشد.

[معاون مذهبی نخست وزیر، آقای شریف الزمانی: بله آقا! اینها تعداد انگشت شماری از زنان هستند، اینها مشهور هستند، تعداد ایشان از تعداد انگشتان دست بیشتر نیست! بچشم! ترتیبی داده می شود.]

امام: رسیدگی به ازدواج و طلاق در محضرها هم لازم است. من به مسئولین امور اطلاع داده ام که مسأله طلاق خیلی مهم است. شرایطی که در ازدواج هست، خیلی سهل است، اما در رابطه با طلاق خیلی سخت گرفته شده. در مسأله طلاق، باید دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشد؛ بعد نصیحتی صورت بگیرد. حتی الامکان سعی شود کانون گرم خانواده متلاشی نشود. ولی این آقایان و محضری ها برای اینکه به حق ثبت خودشان برسند، تا یک زنی مراجعه می کند و از شوهرش شکایت می کند فوری کاری می کنند که طلاق صورت بگیرد- بی آنکه این صیغه طلاق را پیش دو نفر عادل بخوانند- در نتیجه، آن خانم هم خیال می کند طلاق گرفته می رود؛ در حالی که طلاق نگرفته، در واقع امر می رود و ازدواج می کند، و این پایه یک امر نامشروع قرار می گیرد؛ و به این ترتیب جامعه از نشر مسائل [خلاف ] عفت، به این روز می افتد که می بینید.

[مسأله دیگری که امام در اینجا مطرح فرمودند، مسأله رسیدگی به امور مردم بود. مردم در ناراحتی به سر می بردند. آن سال، سال سختی بود. زمستان بسیار سردی داشت. معروف بود که در همدان تعدادی از بی بضاعتها از سرما خشکیدند.]

امام: به وضع مردم برسید. خانواده های گرفتار زیاد هستند، باید با آنها کنار بیایید. به اینها کمک کنید، نه اینکه همیشه به فکر خودتان باشید.

[هنگام ظهر بود، نخست وزیر می خواست برود. امام تعارف کردند: با نان و پنیر طلبگی قناعت کنید! شریف الزمانی گفت: منظور آقا این است که با علما هم غذا شوید تا ببینید آقایان علما چه می کشند! بعد [نخست وزیر] گفت: نه! ما در سالاریه مهمان هستیم؛ اگر حضرت عالی هم افتخار دهید، اتومبیل می فرستیم، ناهار تشریف بیاورید. آقا فرمودند: نه! من معذور هستم، نمی توانم. نخست وزیر رفت.]

(منبع: خاطرات ۱۵ خرداد ( تبریز) جلد ۳، قسمت دوم، ص ۹۲، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی. ضمناً نشریه ندای حق، ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۴۰، سال دوازدهم، ش ۱۵، ص ۱ و ۴، شرح دیدار را با تفاوتهایی در متن اظهارات طرفین نقل کرده است. و صحیفه امام، ج ۲۱، ص: ۴۷۷ - ۴۸۱)

. انتهای پیام /*