هنگام بحث از قدرت و حکومت، گاهى سؤال از این است که چه کسانى حق حکومت و اعمال قدرت دارند و چرا مردم باید از آن قدرت و حکومت اطاعت کنند، که در این صورت این پرسش در حوزه فلسفه سیاسى قرار گرفته و به مشروعیت به معناى حقانیت مربوط مى شود.

گاهى هم سؤال از چگونگى مقبولیت و رضایت مردمى حکومت و در نتیجه منشأ دوام و پایدارى حکومت است که در این صورت این پرسش در حوزه جامعه شناسى سیاسى قرار گرفته و به کارآمدى و مقبولیت حکومت و حاکمان مربوط مى شود و کارى به حق بودن یا ناحق بودن حکومت و حاکمان ندارد و تنها به منشأ مقبولیت مردمى و عوامل بسط و گسترش رضایت آنان و دوام و پایدارى حکومتها و حاکمان مى پردازد. پرسش اصلى در این نگرش جامعه شناختى این است که یک حکومت با چه فاکتورها، شرایط و عواملى مى تواند مقبولیت یافته، دوام و کارآمدى داشته باشد.

گفته مى شود کارآمدى و توانایى حکومت، خود یکى از عوامل مشروعیت ساز نیز مى باشد و از این رو برخى از نظریه پردازان آن را مربوط به مشروعیت ثانویه دانسته اند به طورى که معتقدند، ممکن است یک حکومت دیکتاتورى مصلح که با کودتا بر سر کار آمده در صورت ارائه عملکردى مثبت در جهت گسترش سطح رفاه عمومى و ایجاد امنیت براى خود مشروعیت نیز کسب کند، مانند جمال عبدالناصر که در عین حال که با کودتا سر کار آمده بود اما با تقویت روح ناسیونالیسم عربى، توانست پایگاه مشروعیتى فوق العاده براى خود کسب کند؛ اما برعکس یک حکومتى که به طریق مشروع سر کار آمده، ممکن است در اثر اینکه کارآیى ندارد و در پاسخ به شهروندان ناتوان است، پشتیبانى مردم را از دست بدهد و در نتیجۀ عدم حمایت مردم از آن، پایه هاى مشروعیتى آن نیز سست گردیده و اندیشه مشروعیت تازه اى پدیدار شود.[1]

بنابراین حفظ کارآمدى و توان حکومت در ایجاد و حفظ این عقیده در مردم که نهادهاى سیاسى موجود، شایسته ترین نهادها براى جامعه است، ارتباط مستقیمى در حمایت و پشتیبانى مردم و مشروعیت و حقانیت حکومت در نزد آنان دارد. 

حضرت امام نیز در اشاره به این مطلب مى گویند: «اگر مردم پشتیبان یک حکومتى باشند، این حکومت سقوط ندارد. اگر یک ملت پشتیبان یک رژیمى باشند آن رژیم از بین نخواهد رفت».[2] برعکس «اگر یک ملتى پشتوانه حکومتى نباشد، این حکومت نمى تواند درست بشود، این نمى تواند برقرار باشد».[3]

بر همین اساس امام خطاب به دولتمردان مى گویند: «همه شما به پشتیبانى ملت احتیاج دارید... اگر روزى از پشتیبانى آنان محروم شوید، شماها کنار گذاشته مى شوید و همچون رژیم شاهنشاهى ستمکار به جاى شما، ستم پیشگان پُستها را اشغال مى نمایند. بنا  بر  این حقیقت ملموس باید کوشش در جلب نظر ملت بنمایید».[4] از این بیانات امام چنین استفاده مى توان کرد که ایشان نیز تنها به منشأ مشروع و برحق یک حکومت در جامعه اکتفا نکرده و معتقدند حتى یک حکومت مبتنى بر مشروعیت الهى و مردمى نیز باید از کارآمدى برخوردار باشد تا بتواند دوام و پایدارى داشته باشد؛ و از این جهت ایشان همواره به مسئولین جمهورى اسلامى که از نظر امام از مشروعیت الهى و مردمى برخوردارند، توصیه مى کنند به اینکه: «شما باید کارى کنید تا مردم همان گونه که تا به حال شما را پذیرفته اند، بپذیرند»،[5] «کارى بکنید که دل مردم را به دست بیاورید، پایگاه پیدا کنید در بین مردم. وقتى پایگاه پیدا کردید، خدا
از شما راضى است، ملت از شما راضى است، قدرت در دست شما باقى مى ماند و مردم هم پشتیبان شما هستند».[6]

نتیجه اینکه کارآمدى حکومت یکى از ابزارهاى رضایت مردم از حکومت و یکى از ابزارهاى مشروعیت ساز و دوام و بقاى آن است و از این رو دولتها علاوه بر مشروعیت اولیه، تلاش مى کنند با کارآمد ساختن دولت، به گسترش پذیرش و مقبولیت مردمى و در نتیجه دوام و پایدارى آن اقدام نمایند.

 ابراز کارآمدى دولت و حکومت از منظر امام خمینى:

و طبیعى است که براى دست یافتن به چنین هدفى در جستجوى ابزارها و راهکارهاى کارآمدى مى باشند. به اعتقاد ما، امام نیز به عنوان تئورى پرداز نظام ولایت فقیه و بنیانگذار جمهورى اسلامى و رهبرى دولت و ملت، راهکارها و ابزارهاى کارآمدى و در نتیجه پایدارى آن را در مواضع مختلف مورد توجه قرار داده و آن را براى مردم و مسئولین گوشزد نموده اند، که برخى از آنچه را در فرمایشات ایشان یافته ایم، بیان مى نماییم.

 1ـ تأمین آسایش و رفاه زندگى مردم:

آنچنان که در فرمان امیرالمؤمنین امام على علیه السلام به مالک اشتر آمده است، یکى از لوازم کارآمدى حکومتها ایجاد آسایش و رفاه در زندگى مردم است.[7]

بدون فراهم ساختن رفاه و آسایش حداقل، نباید از مردم انتظار داشت که حامى و پشتیبان یک حکومت باشند. وقتى برنامه ریزی ها و یا عدم برنامه ریزی هاى یک حکومت موجب تباهى رفاه شهروندان باشد، مردم در شرایط سخت و دشوار قرار گرفته و تنها به فکر بقاى خود و خانواده شان خواهند بود، نه به فکر حمایت و پشتیبانى از حکومت و حاکمان خود.

از این رو حضرت امام نیز حکومت اسلامى و جمهورى اسلامى را حکومتى در جهت تأمین رفاه مردم معرفى کرده، مى فرمایند: حکومت اسلامى... «حکومتى است که زندگى شما را زندگى مرفّه ان شاءاللّه  قرار مى دهد»[8] و «همه اقشار ملت در جمهورى اسلامى باید در رفاه باشند».[9] در همین جهت ایشان خطاب به نمایندگان اولین دوره مجلس شوراى اسلامى مى فرمایند: «طرحها و پیشنهادهایى که مربوط به عمران و رفاه حال ملت خصوصاً مستضعفین است، انقلابى و با سرعت تصویب کنید و از نکته سنجیها و تغییر عبارات غیرلازم که موجب تعویق امر است اجتناب کنید و از وزارتخانه ها و مأموران اجرا بخواهید از کاغذبازیها و غلط کاری هاى زمان طاغوت اجتناب کنند و رفاه ملت مظلوم و عقب افتادگی هاى آنها را به طور ضربتى تحصیل و ترمیم کنند».[10] همچنین حضرت امام با بیان اینکه تأمین رفاه و آسایش زندگى مردمى باعث خیر دنیا و آخرت است،[11] دولتمردان جمهورى اسلامى را توصیه مى کنند به اینکه تلاش کنند حرکت نهادها به صورتى باشد که مردم بفهمند که اسلام براى درست کردن زندگى دنیا و آخرت آمده است تا ملت احساس آرامش کنند و همواره در صحنه سیاسى و حمایت از دولت حاضر و باقى بمانند.[12] از این رو ایشان در آخرین وصیت خویش مى فرمایند: «به همه در کوشش براى رفاه طبقات محروم وصیت مى کنم که خیر دنیا و آخرت شماها رسیدگى به حال محرومان جامعه است».[13]

 2ـ پشتیبانى از حقوق و آزادیهاى مدنى:

از نظر جامعه شناسان سیاسى یکى از عوامل کارآمدى و در نتیجه پایدارى حکومتها، رعایت حقوق سیاسى و آزادیهاى مدنى شهروندان مى باشد که به اعتقاد آنها بر مبناى آزادى بیان، آزادى اجتماعات، درجه مداخله نظامیان در عرصه سیاسى، انتخابات منصفانه و درست، آزادى انجام مراسم مذهبى، قوه قضاییه مستقل، رقابت آزاد در بین احزاب، نبودن ترس و وحشت از حکومت، ارزیابى مى شود.[14]

امام (س) نیز حمایت دولت از حقوق و آزادیهاى مردم را از اسباب بقا و پایدارى دولت دانسته و معتقدند: یکى از عوامل سقوط و ناپایدارى رژیم سلطنتى در ایران همین بود که «کوشش مى کرد که با ارعاب و با فشار و با آزار و شکنجه و حبس و امثال اینها با ملت رفتار کند»[15] و حقوق آنها را نادیده بگیرد. در حالى که به اعتقاد امام، در حکومت عدل اسلامى مردم و مسلمانان در دایرۀ مقررات شرعى آزادند، یعنى بعد از آنکه طبق مقررات شرعى عمل کردند کسى حق ندارد آزادى آنها را سلب نماید.[16]
«اختناق در اسلام نیست؛ آزادى است در اسلام براى همه طبقات: براى زن، براى مرد، براى سفید، براى سیاه، براى همه. مردم از این به بعد باید از خودشان بترسند نه از حکومت؛ از خودشان بترسند که نبادا خلاف بکنند.»[17] در دولت اسلامى «تمام اقشار ملت به حقوق حقه خودشان مى رسند، ظلم و جور و ستم ریشه کن مى شود»؛[18]

بنابراین امام پس از ایجاد دولت اسلامى نیز مى فرمایند: «دولت ما بناى بر این ندارد که یک مسأله اى را در یک اتاق سربسته... خودش طرح بکند و تحمیل کند بر ملّت»[19] و از این رو ایشان دولتمردان جمهورى اسلامى را ملزم مى دارند به اینکه «ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعایت کنند و حتى پاسدار آن باشند دقیقاً باید به آراى عمومى در همه جا احترام بگذارند»[20] و بدانند که «عاقبتِ اختناقها انفجار است و آن، نه صلاح ملت است و نه صلاح دولت ».[21] «پس خیال نکنند که ما دولت هستیم و باید هرچه بگوییم ملت بپذیرد چه روى مصالحش باشد، چه نباشد».[22]

ایشان همچنین به مسئولین دولت اسلامى توصیه مى کنند به اینکه اگر مى خواهند به سرنوشت رژیم پهلوى دچار نشوند و از سقوط نجات یابند از او عبرت گرفته و از تحمیل، تهدید، ارعاب، سخت گیرى و اذیت به مردم اجتناب نمایند و با ملت برادر باشند تا ملت احساس کند که دولت از خود آنهاست و در پشتیبانى و حمایت از آن کوشا باشند.

در واقع به اعتقاد امام، «اگر یک کشور بخواهد یک کشور سالمى باشد، باید بین دستگاه حاکمه با ملت تفاهم باشد» و تفاهم زمانى حاصل مى شود که «دولت خودش را جدا نداند و نخواهد تحمیل بکند و مردم را تهدید بکند، ارعاب بکند، اذیت بکند»؛ زیرا اگر دولت با «زور و ارعاب و فشار» با مردم رفتار کند و حقوق آنها را پایمال نماید، مردم تحمل نخواهند کرد و هرقدر بتوانند در تضعیف آن دولت مى کوشند. از این به گفته امام «این باید یک سرمشقى باشد براى دولتها، براى ادارات، براى همه جا که مردم را از خودشان جدا نکنند، مردم را از خودشان بدانند» تا «مردم هم آنها را از خودشان بدانند» که «اگر یک همچو تفاهمى بین دولت و ملت پیدا شد این دولت متکى به ملت است و سقوط ندارد».[23]

 3ـ قانون گرایى و پرهیز از قانون گریزى:

پایبندى قانون گذاران و مجریان قانون به قوانین و ضوابط پذیرفته شده از سوى جامعه، یکى از عوامل اساسى کارآمدى و پایدارى آن قانون گذاران و مجریان تلقى مى شود. از این رو امام (س) نیز در مقام انتقاد به رژیم پهلوى و بیان علت عدم پایبندى مردم به قوانین و ملزومات آن رژیم مى نویسند: 

هر قانونى وقتى در نظر توده مردم مى تواند محترم باشد و مردم به آن ایمان و عقیده داشته باشند که داراى چند جهت زیر باشد:

الف ـ قانون گذار را مردم شخص صالحى تشخیص داده باشند که در قانون گذارى جز مصلحت کشور و توده مردم نظر دیگرى نداشته باشد و خود از شهوت رانى و نفع طلبى بکلى برکنار باشد. 

ب ـ خود قانون خردمندانه باشد و صلاح کشور و توده مردم در آن مراعات شده باشد.

ج ـ خود قانونگذاران از زیر بار قانون خود در نروند و خود آنها در عمل کردن به قانون راهنماى توده مردم باشند.

دـ «توده [مردم] بدانند که اگر آنها به واسطۀ عمل به قانون حاصل دسترنج خود را دادند، زمامداران آن را به درد کشور مى زنند نه به کیسه خود».[24]

به اعتقاد امام (س) هیچ یک از جهات مزبور در رژیم پیشین رعایت نمى شد و زمامداران افرادى سودجو، مقام طلب و قانون گریز بوده و خود به آن عمل نمى کردند و لذا از نظر مردم ساقط شدند.

در حالى که از نظر امام، در اسلام همه این موارد رعایت شده است؛ چرا که اولاً در اسلام قوانین «براى نفع ملت است، براى نفع جامعه است، براى نفع بعضى اشخاص و بعضى گروهها نیست. قانون توجه به تمام جامعه کرده است. قانون براى تهذیب تمام جامعه است  ».[25] به اعتقاد امام «اسلام به قانون نظر آلى دارد، یعنى آن را آلت و وسیلۀ تحقق عدالت در جامعه مى داند، وسیله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذیب انسان مى داند» و قانون از نظر اسلام «براى اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعى عادلانه، به منظور پرورش انسان مهذب است».[26]

ثانیاً در اسلام قانون به طور یکسان شامل همه افراد جامعه مى شود و همه در امان قانونند.[27] و «همه کس حتى پیامبر عظیم الشأن صلى الله علیه و آله وسلم در مقابل قانون، بى امتیاز در یک صف هستند و احکام قرآن و اسلام بر همه جارى است و شرف و ارزش انسانها در تبعیت از قانون است که همان تقواست و متخلف از قانون مجرم و قابل تعقیب است».[28]

ثالثاً، در اسلام قانون گذاران و مجریان قانون خود اولین عاملان به آن هستند و به تعبیر امام «زمان پیغمبر هم قانون حکم مى کرد، پیغمبر مجرى بود، زمان امیرالمؤمنین هم قانون حکم مى کرد، امیرالمؤمنین مجرى بود».[29]

نتیجه اینکه، امام (س) بر این اساس، حکومت جمهورى اسلامى را نیز حکومتى مبتنى بر قانون عدل الهى دانسته و معتقدند که در آن، «همه در سایه قانون باامنیت کامل به سر مى برند و هیچ حاکمى حق ندارد برخلاف مقررات و قانون شرع مطهر قدمى بردارد».[30]

بنابراین امام (س) همه مردم و مسئولان را به رعایت قانون اساسى و ضوابط اسلامى فرا خوانده مى فرمایند: «همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید ولو برخلاف رأى شما باشد، باید بپذیرید براى اینکه میزان اکثریت است و تشخیص شوراى نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست، میزان است که همه ما باید بپذیریم. من هم ممکن است با بسیارى از چیزها، من که یک طلبه هستم، مخالف باشم، لکن وقتى قانون شد، ... خوب ما هم مى پذیریم».[31]

اساساً به اعتقاد امام (س)، «هیچ علاجى بالاتر و والاتر از آن نیست که ملت در سرتاسر کشور در کارهایى که محول به اوست، بر طبق ضوابط اسلامى و قانون اساسى انجام دهد»؛[32] چرا که چنانکه ایشان تأکید نموده اند، قانون همواره موجب آرامش خاطر و به نفع مصالح مردم هست و تنها دزدها و خلافکارها و دیکتاتورها هستند که از آن فرارى هستند، اما زمامداران اسلامى که خود را امین و خدمتگزار مردم مى دانند، باید همواره پایبند به قانون و ضوابط اسلامى بوده و آن را در همه سطوح جامعه به دقت به اجرا بگذارند و پاسدار آن باشند،[33] تا مردم نیز به قوانین و مقررات ایمان و عقیده داشته و در اجراى آن مددکار دولت باشند.

 4ـ استقرار و اجراى عدالت:

استقرار و اجراى عدالت در جامعه نیز یکى از عوامل کارآمدى حکومتها محسوب مى شود. امام على علیه السلام آن را بهترین وسیله جلب اعتماد مردم و گشایش دولتها دانسته و مى فرمایند: «کسانى که عدالت را برنتابند ستم را سخت تر بیابند». چرا که «ستم رعیت را به آوارگى وامى دارد و بیدادگرى شمشیر را در میان مى آورد».[34] از این رو امام (س) نیز برقرار کردن نظام عادلانه اجتماعى را یکى از اهداف مهم حکومت انبیا و ائمه علیهم السلام دانسته و با استناد به آیه مبارکه و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط، مى فرمایند: «هدف بعثتها به طور کلى این است که مردمان بر اساس روابط اجتماعى عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده، قد آدمیت راست گردانند و این با تشکیل حکومت و اجراى احکام امکانپذیر است، خواه نبى خود موفق به تشکیل حکومت شود مانند رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و خواه پیروانش پس از وى توفیق تشکیل حکومت و برقرارى نظام عادلانه اجتماعى را پیدا کنند». بنابراین به اعتقاد امام، گسترش عدالت در بین ملتها و افراد مردم یکى از وظایف پیامبران بوده است و در واقع اهمیت حکومت و زمامدارى براى آنها از همین جهت بوده که «بتوانند حکومت عدل را برپا کنند و عدالت اجتماعى را بین مردم تطبیق و تعمیم دهند».[35]
امام (س)بر اساس این مبانى فکرى، در عصر غیبت نیز حکومتهاى موجود در جوامع اسلامى را به دلیل نداشتن رفتار عادلانه و رفتار ظالمانه و ستم به مردم مورد انتقاد قرار داده و معتقدند بر اساس آیه مبارکه لاینال عهدى الظالمین آنها سزاوار حکومت بر جوامع اسلامى نیستند. تنها کسانى از نظر ایشان، مى توانند عهده دار زمامدارى مسلمین باشند که در «معاشرت با مردم و معاملات با مردم و دادرسى و قضا و تقسیم درآمد عمومى» مانند امام على علیه السلام به عدالت رفتار کنند.[36]

در نتیجه ایشان حکومت اسلامى جایگزین نظام طاغوتى پهلوى را حکومت عدل و عدالت[37] معرفى کرده مى فرمایند: «در جمهورى اسلامى عدل اسلامى جریان پیدا مى کند، عدالت الهى بر تمام ملت سایه مى افکند»؛[38] و براى تحقق این ایدۀ ایشان پس از استقرار جمهورى  اسلامى، زمامداران دولت اسلامى را از رفتار ظالمانه زنهار داشته مى فرمایند: «مبادا اینطور بشود که اسلحه را از ظالم گرفتید و خودتان ظلم کنید. رژیم سابق براى کارهایش شد آن رژیم منفور و ملعون... نه براى شخص... عمل اسباب این شد که مردم را از او منحرف کرد و با انحراف مردم نتوانست دوام بیاورد».[39]

بنابراین ایشان دولتمردان جمهورى اسلامى را به رفتار عادلانه با مردم فراخوانده مى فرمایند: «اگر با عدل الهى رفتار کردیم، خداى تبارک و تعالى به ما رحمت بزرگ را وارد مى کند و اگر با عدل الهى رفتار نکردیم آنجا خدا با ما با عدل رفتار مى کند که هیچ کس نمى تواند از زیر آن بار بیرون برود».[40] در حالى که اگر زمامداران آنطورى که اسلام گفته رفتار کنند و به مردم ستم روا نداشته و عدل الهى را درباره آنها به اجرا بگذارند، مردم هم حامى و پشتیبان آنها مى گردند.[41]

 5ـ اهمیت دادن به خواستهاى مردم:

پاسخگو بودن دولت به خواستهاى مردم در زمینه هاى مختلف نیز یکى از عوامل کارآمدى دولتها محسوب مى گردد. از این رو امام (س) نیز کارآمدى دولتها و حکومتها را در پاسخگویى آنها به خواسته هاى مردم دانسته و معتقدند که یکى از علل مخالفت مردم ایران با نظام طاغوتى پهلوى و قیام بر علیه آن همین بود که آنها با ملت راه نرفتند، به خواست ملت توجه نکردند و به وظایف خود در برابر مردم عمل نکردند.[42]

بنابراین امام (س) به زمامداران دولت اسلامى نیز گوشزد مى نمایند که «شما نمى توانید کارهایى که الآن در ایران هست انجام بدهید الاّ با هماهنگى با ملت، هماهنگى با ملت هم این است که شما توجه کنید به خواستهاى اینها».[43]

در این راستا امام به زمامداران اسلامى توصیه مى کنند به اینکه تلاش کنند وزارتخانه ها و ادارات را به نفع مردم اصلاح کرده و پاسخگوى خواست آنها باشند و رضایت خاطر و اطمینان آنها را جلب نمایند.[44] به
اعتقاد امام، اگر مردم ببینند که دولت واقعاً در صدد پاسخگویى به خواست مردم بوده و مشغول خدمت به آنهاست «دیگر دعوا ندارند با او، دعوا آنجا پیدا مى شود که ببینند [یک زمامدار ]آمده است که مردم را داغ کند، آمده که با هر وسیله اى اخاذى کند، آمده است قدرت خودش را تثبیت کند»؛[45] اما وقتى همه مسئولان «بنا را بر این بگذارند که کارهاشان را خوب انجام بدهند و در خدمت مردم باشند» و مردم ببینند که دولت اسلامى «همه اش خدمت است، همه اش این است که مى خواهند روح مردم آرامش داشته باشد، مى خواهند مردم به چیزهایى که احتیاج دارند برسند در همه جهات، هم در جهت فرهنگى، هم در جهت اقتصادى، و همه جهاتى که دارند. وقتى مردم احساس این مطلب را بکنند... قهراً پشتیبانى شان زیاد مى شود».[46] به همین علت، امام همواره مسئولین دولت اسلامى را توصیه مى کنند به اینکه تمام هم خود را صرف خدمتگزارى به مردم کنند و خود را خدمتگزار آنها بدانند؛ چرا که: 

اولاً: در اسلام حکومت براى خدمت به مردم است و به تعبیر امام این در اسلام یک سیره بوده که حکومت در خدمت مردم باشد[47] و لذا پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلمخدمتگزار مردم بوده، با اینکه مقامش اول بود، ولى خدمتگزار بود، خدمت مى کرد. پیش از ایشان نیز پیامبران و انبیا «خودشان را خدمتگزار مى دانستند نه اینکه یک نبى اى خیال کند حکومت دارد به مردم، حکومت در کار نبوده، اولیاى بزرگ خدا، انبیاى بزرگ خدا، همین احساس را داشتند که اینها آمدند براى اینکه مردم را هدایت کنند، ارشاد کنند، خدمت کنند به آنها». پس زمامداران دیگر نیز باید به انبیا و اولیا تأسى نمایند و احساس قلبى شان این مطلب باشد که واقعاً آمده اند به این مردم خدمت کنند.[48]

ثانیاً: اگر حاکمان اسلامى، ایمان به خدا و آخرت دارند که دارند، در این صورت نیز باید بدانند که باید سعى کنند پیش از آنکه خودشان را حاکم مردم بدانند، خود را خدمتگزار مردم بدانند و به تعبیر امام اگر حاکمان اسلامى بخواهند براى خداى متعال خدمت بکنند باید به همین بندگان خدا خدمت کنند؛ چرا که خدا به خدمت آنها احتیاج ندارد. مردم که عیال خدایند، نیازمند خدمت و پرستارى اند و لذا باید به آنان خدمت کنند.

بنابراین امام (س) به مسئولان حکومت اسلامى توصیه مى کنند به اینکه خود را در محضر خدا دیده و در محضر او به بندگانش که خداوند آنها را عزیز مى دارد خدمت کنند.[49]

ثالثاً، آنچنان که امام بیان داشته اند، خدمت به مردم و توجه به خواستهاى آنان خود یکى از اسباب کارآمدى حکومت و بقا و دوام آن است و به تعبیر امام، در واقع خدمت به مردم خدمت به خود حاکمان است و با این کار مردم همواره در کنار دولت بوده و در هر قصه اى که براى دولت پیش بیاید، مردم پیشقدم و پشتیبان آن خواهند بود؛[50] زیرا اگر یک حکومتى ارزشهایش اینطور باشد که باشد خدمت به نوع خودش بکند، خودش را خدمتگزار بداند... قهراً ملت با اوست.[51]

نتیجه اینکه امام (س) یکى از علل سقوط رژیم پهلوى را در همین بى توجهى آن به خواستهاى مردم و عدم ارائه خدمت به آنها دانسته مى گویند: «اگر شاه به نصایح روحانیون توجه کرده بود و خدمت به این ملت کرده بود سقوط نمى کرد، لکن خدمت نکرد و خیانت کرد و پشتوانه مردمى را از دست داد و وقتى که مردم شنیدند رفت، شادى کردند» و لذا ایشان به حکومتهاى دیگر توصیه مى کنند که از این وضع رژیم شاه در ایران عبرت بگیرند و در صدد خدمت به ملت باشند[52] و مدام لفظاً نگویند ما خدمتگزار مردم هستیم و عملاً تو سر مردم بزنند و این اربابهاى بیچاره خود را پایمال کنند.[53] بر همین اساس ایشان به مسئولین جمهورى اسلامى نیز گوشزد مى کنند که دین خود را به ملت ادا کنند و در خدمت به ملت خصوصاً مستضعفین که سنگینى جمهورى به دوش آنان بوده، با جان و دل کوشا باشند و بدانند مادامى که در خدمت مردم باشند، آسیبى به جمهورى اسلامى وارد نمى شود؛[54] زیرا وقتى مردم ببینند که دولت در صدد خدمت به آنهاست طبیعى است که آنها هم به دولت کمک مى کنند.[55]

 6ـ ایجاد تفاهم با مردم و اجتناب از ارعاب و خشونت:

یکى دیگر از عوامل کارآمدى حکومت از نظر امام (س) آن است که دولت و مردم با هم تفاهم داشته و حاکمان با رفتارهاى انسانى و اسلامى و به طریق محبت آمیز با مردم برخورد نموده و پیش از آنکه بر ابدان آنها حکومت کنند بر قلبهاى آنها حکومت نمایند. از این رو ایشان مى فرمایند: اگر یک کشورى بخواهد یک کشور سالمى باشد، مى باید بین دستگاه حاکمه با ملّت تفاهم باشد؛[56] زیرا همچنان که امام بیان داشته اند، اگر چنانچه دولتها با مردم تفاهم نداشته باشند، مردم پشتیبان آنها نخواهند بود.[57]

و اگر بین دستگاه حاکمه (مانند رژیم پهلوى در ایران) با مردم تفاهم نباشد و دولت کوشش بکند با ارعاب و با فشار رفتار کند، روز به روز شکاف بین مردم و دولت حاصل مى شود و ارتباط دولت از ملت قطع گردیده و ملت هیچ اعتمادى به آن نداشته و او را دشمن خود مى داند و اینها اسباب این مى شود که حکومت نتواند باقى بماند کما اینکه رژیم پهلوى در ایران به چنین سرنوشتى دچار شد و نتوانست باقى بماند و این به تعبیر امام باید عبرتى باشد براى دولتها. از این جهت امام (س)مى فرماید: «در رژیم اسلامى شاید در رأس برنامه همین تفاهم مابین دولت و ملت باشد» که اگر چنین باشد و حکومت با مردم تفاهم داشته و زمامداران، «خودشان را جدا ندانند از مردم. رؤسا اینطور نباشند که برود هر کس در هر جایى که یک ریاستى داشت بخواهد اعمال قدرت بکند، اعمال ریاست بکند، مردم را پایین تر بداند»،[58] این اسباب آن خواهد شد که ملت نیز خود را از دولت دانسته و پشتیبان آن باشد.

از این رو امام دولتمردان جمهورى اسلامى را توصیه مى کنند به اینکه:

1ـ همواره با رفتار اسلامى با مردم رفتار کنند و از رفتار غیراسلامى ـ انسانى احتراز نمایند[59] و بدانند که هم پیش خداى تبارک و تعالى مسئول هستند و هم عقل اقتضا مى کند که به همان طورى که اسلام دستور داده با مردم رفتار کنند.[60]

2ـ کوشش کنند که دل مردم را به دست بیاورند و بر قلوب مردم خود حکومت کنند که «حکومت بر قلوب ملّت، یک حکومت شیرین است به خلاف حکومت بر ابدان که قلوب با آنها نباشد». اگر آنها بر قلوب مردم خود حکومت کنند و قلوب ملت با حکومت موافق باشد «در همه گرفتاریهایى که حکومت دارد... ملت کوشش مى کند همقدم باشد با آنها و مقاصد دولت را به پیش ببرد».[61]

3ـ کارى بکنند که محبت مردم را جلب کنند که این هم رضاى خدا در آن هست و هم راحتى خود حاکمان در آن هست؛[62] زیرا این معنا یک امر طبیعى است که وقتى مردم دیدند حاکمان محبت به آنها دارند، آنها هم به حاکمان محبت پیدا مى کنند[63] و از آنها راضى مى شوند و در نتیجه قدرت در دست آنها باقى مى ماند؛[64] اما «وقتى حکومتى پایه قدرتش به دوش ملت نباشد و ملّت با قلبش با آن موافق نباشند، هرچه قدرتمند باشد هم نمى تواند پایدارى کند».[65]

4ـ نهایت اینکه از بدرفتارى و خشونت و زورگویى به مردم اجتناب کرده و بدانند که اولاً در اسلام اختناق نیست و دولت نمى تواند به ملت زور بگوید و اذیت و آزار مردم از نظر اسلام یک جرم نابخشودنى است.[66]

ثانیاً «عاقبت اختناقها انفجار است و آن نه صلاح ملت است و نه صلاح دولت»[67] کما اینکه رژیم پهلوى چنین وضعى را به وجود آورد و محیط اختناق به طورى پیش آمد که اختناق، انفجار آورد.[68]

7ـ انتقاد پذیرى:

یکى دیگر از عوامل کارآمدى حکومتها در انتقادپذیرى آنها دانسته شده است چرا که انتقاد سالم یکى از اسباب رشد و هدایت فرد و جامعه مى باشد. امام على علیه السلام در این باره مى فرماید: فلا تکفُّوا عن مقالةٍ بحق اَوْ مشورة بعدل فانى لستُ فى نفسى بفوق اَنْ اُخطئَ؛ یعنى شما از گفتن سخن حق و دادن نظر مشورتى عادلانه دریغ نکنید و از این راه به من کمک کنید؛ زیرا من خود را از اشتباه مصون نمى دانم.[69] امام صادق علیه السلامنیز مى فرماید: احب اخوانى الىَّ مَنْ اهدى الىَّ عیوبى؛ محبوبترین برادرانم کسى است که عیوب و اشکالاتم را به من هدیه کند.[70]

از این رو امام (س) نیز انتقاد بجا و سازنده را باعث رشد و اصلاح جامعه دانسته مى فرماید: «انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مى شود. انتقاد اگر بحق باشد موجب هدایت... مى شود».[71] و «انتقاد سالم و سازنده بدون اغراض شخصیه و خداى نخواسته انتقامجویى لازم است و مفید و موجب رشد و تعالى است»[72] و براى اصلاح امور لازم است... «انتقاد باید بشود، تا انتقاد نشود اصلاح نمى شود... سر تا پاى انسان عیب است و باید این عیبها را گفت، انتقاد را کرد براى اینکه اصلاح بشود جامعه».[73] از این رو امام (س)مى فرماید: «انتقاد سالم و راهنمایى دولت در همه کارهایى که مى خواهد انجام بدهد اینها از امورى است که لازم است»[74] و لذا «هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّاى از انتقاد ببیند»[75] و دولتمردان نباید خیال کنند که «ما دولت هستیم و باید مسأله اى را که ما طرح مى کنیم، ملت بپذیرد، چه روى مصالحش باشد، چه نباشد»؛[76] و «خیال نکنند که ما [رئیس] حکومت هستیم و ما رأس هستیم و ما وزیر هستیم و ما نخست وزیر هستیم و ما رئیس جمهور هستیم و ما باید هر کارى دلمان بخواهد بکنیم. نه، مملکت اسلامى است، نه طاغوتى».[77] چنین پندارها و خیالات از نظر امام، از وسوسه هاى شیطان است و این شیطان است که «وسوسه مى کند که تو حالا صاحب قدرت هستى، تو حالا صاحب کذا هستى، دیگران چکاره اند؟ شما حالا وزیر هستید، دیگران باید اطاعت بکنند، چشم بسته باید اطاعت بکنند، شما وکیل هستید، دیگران باید از
شما اطاعت بکنند و چشم بسته هم باشند، اینهمه براى این است که انسان خودش را نساخته، اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمى آمد که یک رعیتى هم به او انتقاد کند».[78] کسانى که چنین تصورى داشته و خود را از انتقاد سالم مردم بى نیاز بدانند، در ردیف سربازان شیطان بوده و مرتبه اى از طاغوتند؛ چرا که به تعبیر امام، اگر اعمال حاکمان اسلامى هم یک اعمال طاغوتى باشد به اینکه فقط خود را ببینند و مردم و مصالح مردم را فراموش کنند و خود را بى نیاز از انتقاد سالم آنها بدانند این همان طاغوت است، منتها به یک صورت دیگرى درآمده است، ولى به هر حال طاغوت است.[79] و چنانچه ما هم به طاغوت تبدیل شویم عاقبتمان سقوط است و مردم همان طور که با طاغوت عمل کردند با ما عمل خواهند کرد.[80]

از این رو امام (س) ملت را به انتقاد کردن و دولت را به انتقادپذیرى توصیه کرده و مى فرمایند: «ملت با تمام توان از آن [دولت] پشتیبانى کند و نقیصه ها را به خود دولت گوشزد کند و با آن در رفع آنها همدست شود»[81] و دولت نیز لازم است انتقادها را تحمل نموده[82] در رفع نقیصه ها اهتمام داشته باشد.

امام همچنین در این راستا با استناد به حدیث کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته، انتقاد سالم و سازنده را بر همه واجب دانسته مى فرمایند: «ما همه در مقابل خدا و در مقابل وجدان مسئولیم و همه مان باید مراعات بکنیم. اگر یک فرد خیلى به نظر مردم مثلاً پایین، یک فردى که به نظر مردم خیلى اعلا رتبه هم هست، اگر از او یک انحرافى دید، بیاید بایستد در مقابلش بگوید: این کارت انحراف بود نکن».[83]

ایشان حتى مردم را به نظارت و انتقاد از خود امام (س) فرا خوانده مى فرمایند: «همه ملّت موظفند که نظارت کنند بر این امور، نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتى، خودت را حفظ کن».[84] «اگر من پایم را کج گذاشتم شما مسئولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى. باید هجوم کنید، نهى کنید که چرا؟».[85]

 8ـ مشارکت دادن مردم در امور سیاسى، اجتماعى و اقتصادى:

یکى از عوامل کارآمدى دولت از نظر حضرت امام در این است که حکومت از اساس، جنبه مردمى داشته و بتواند مشارکت مردم را در امور مختلف جلب نماید؛ زیرا که به اعتقاد ایشان، دولتها نمى توانند بدون همراهى و تشریک مساعى مردم در مسائل سیاسى، اجتماعى و اقتصادى کارى بکنند.[86] از این رو ایشان کارآمدى و پایدارى دولتها را در این امر دانسته اند که به دست خود آنها مملکت را اداره کند.[87] بر این اساس امام به دولتمردان جمهورى اسلامى توصیه
مى کنند که مردم را شریک بزرگ خود بدانند و توجه داشته باشند که بدون همراهى ملت نمى توانند کارى بکنند. هرچه دارند از ملت است و هر چى هست مال اینهاست، دولت عامل اینهاست، قوه قضاییه عامل اینهاست، قوه اجراییه عامل اینهاست، قوه مقننه عامل اینهاست و اینها باید اداى تکلیف بکنند و مردم را در همه امور شرکت بدهند.[88] و بدانند که یک دولت تا شرکت مردم نباشد، نمى شود اداره صحیح بشود... وقتى آنها دیدند که شما مى خواهید همکارى کنید با آنها، آنها هم همکارى مى کنند با شما... بى همکارى این قشرهاى مختلفى که هستند، کار از پیش نمى رود. باید آنها هم وارد باشند در کار و کمک کنند.[89]

از این جهت ایشان مکرراً به دولتمردان جمهورى اسلامى توصیه مى کنند که «من نصیحت مى کنم به دولت که شما مردم را شریک کنید در این کار، براى اینکه تنهایى نمى توانید بکنید».[90] امام حتى تحقق و تداوم جمهورى اسلامى را نیز به همین مشارکت مردم و احساس مسئولیت متقابل مردم و مسئولین دانسته و معتقد است «اگر بخواهد ملّت ایران بنشیند تا دولت کارى را انجام دهد، این امرى است که نخواهد شد و اگر دولت بنشیند که ملّت کارى را انجام بدهد، آن هم نخواهد شد»، بلکه طریق درست آن است که ملّت و دولت خود را جداى از هم ندانند و عمده براى همه آنها احساس وظیفه باشد و همه خود را موظف بدانند که در کارها به قدرى که مى توانند تشریک مساعى کنند.[91] به اعتقاد امام «ما براى ادامه این انقلابى که هست و ادامه این تکلیف زیاد داریم، دولت تکلیف دارد، رئیس جمهور تکلیف دارد، رئیس مجلس تکلیف دارد، کشاورز تکلیف دارد، کارگر تکلیف دارد، هرکس در هرگوشه از این کشور واقع شده است تکلیف دارد، تکلیف مال یک نفر دو نفر نیست، آحاد مردم یکى یکى شان تکلیف دارند براى حفظ جمهورى اسلامى».[92]
9ـ دورى و اجتناب از مال دوستى و قدرت طلبى:

حضرت امام براى کارآمدى و پایدارى دولت اسلامى، دولتمردان را به اجتناب از مال دوستى و قدرت طلبى فرا خوانده و تأکید مى نماید بر اینکه تا وقتى که مجلس یک مجلسى باشد که از طبقه متوسط شکل گرفته و در آن مجلس از فلان الدوله ها و سلطنه ها خبرى نباشد و در دولت هم افراد مرفّه سرمایه دار کذا نباشد، در ارتش هم آن افراد سپهبد و کذایى که املاک بى اندازه داشتند و آپارتمانهاى چندین طبقه داشتند، نباشند، این مملکت محفوظ مى ماند؛[93] اما آن روزى که انحراف در مجلس و دولت پیدا شد، انحراف از حیث قدرت طلبى و از حیث مال طلبى، آن روز باید بدانیم که علامت اینکه شکست بخوریم خودنمایى کرده است.[94] امام (س) براى پیشگیرى از به وجود آمدن چنین وضعیتى براى دولت اسلامى مى فرمایند: «اگر ملت مى خواهد که این پیروزى تا آخر برسد و به منتهاى پیروزى که آمال همه است برسد، باید مواظب آنهایى که دولت را تشکیل مى دهند، آنکه رئیس جمهور است، آنکه مجلس هست» باشند و چنانچه دیدند آنها از مرتبه متوسط مى غلطند به طرف مرفه و دنبال این هستند که یا قدرت پیدا کنند یا تمکّن پیدا کنند، مردم باید توجه داشته باشند و اینطور افرادى که بتدریج ممکن است یک وقتى خداى نخواسته پیدا بشوند، آنها را سر جاى خودشان بنشانند.[95] امام عمیقاً معتقد بودند که «تمام فشارهایى که در عالم پیدا مى شود از خودخواهى، از حب جاه، از حب قدرت، از حب مال و امثال اینهاست». از این رو، همواره به زمامداران جمهورى اسلامى توصیه مى کردند به اینکه «ساده زندگى کنند» و بدانند که «ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست، اگر ارزش انسان به اینها بود، انبیا باید همین کار را بکنند».[96]

 10ـ تلاش در جهت جلب رضایت خداوند متعال:

پایان سخن اینکه در اندیشه و عمل امام، ابتدا و انتهاى همه امور به خداى متعال منتهى مى شود و از این رو به اعتقاد ایشان، دولت اسلامى براى کارآمدى خود در کنار انجام وظایف مردم پسند، همواره باید رضایت الهى را در نظر داشته باشد که اگر چنین باشد مسلماً رضایت مردم را نیز به دست خواهد آورد. از این رو حضرت امام در اشاره به این مطلب مى فرمایند: «کسى که براى رضاى خدا ان شاءاللّه  مشغول انجام وظیفه است، توقع این را نداشته باشد که مورد قبول همه است. هیچ امرى مورد قبول همه نیست. کار انبیا هم مورد قبول همه نبوده است، لکن انبیا به وظایفشان عمل کردند و قصور در آن کارى که به آنها محول شده بود نکردند، گر چه مردم اکثراً گوش ندادند به حرف انبیا، ما هم آن چیزى که وظیفه مان هست عمل مى کنیم و باید بکنیم، گر چه بسیارى از این عمل ناراضى باشند یا بسیارى هم کارشکنى بکنند».[97]

این فرمایش امام بیانگر این نکته است که یک دولت اسلامى باید تمام تلاش خود را بکار ببندد تا رضایت مردم را که رضایت خداوند نیز در آن هست به دست بیاورد و کارآمدى داشته باشد؛ ولى در عین حال باید توجه داشت که معیار اساسى، رضایت الهى و انجام وظایف است نه جلب نظر همه مردم که معمولاً امرى غیرممکن مى باشد.

منبع: مشروعیت قدرت از دیدگاه امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 129-154


[1]. حجاریان، سعید؛ «نگاهى به مسأله مشروعیت»، راهبرد؛ ش 3، (بهار 1373)، ص 85. [2]. صحیفه امام؛ ج 8، ص 372. [3] همان؛ ج 11، ص 459 [4] همان؛ ج 21، ص 426 [5]. صحیفه امام، ج‏15، ص: 320 [6]. صحیفه امام؛ ج 7، ص 512. [7]. «و اعلم انه لیس شى‏ء بادعى الى حسن ظن راع برعیته من احسانه الیهم»، نامه 53 ، ص 329.  «و لا یثقُلنّ علیک شى‏ء خفّفت به المؤونه عنهم فانه ذخر یعودون به علیک فى عمارة بلادک و تزیین ولایتک، مع استجلابک حُسنَ ثنائهم...»، همان. [8]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 182. [9]. همان؛ ج 6، ص 525. [10]. همان؛ ج 12، ص 364. [11]. همان؛ ج 21، ص 445. [12]. همان؛ ج 19، ص 44. [13]. همان؛ ج 21، ص 445. [14]. دوگان، متى؛ «دیدگاههاى مختلف نسبت به مسأله مشروعیت»، پیشین؛ ص 277. [15]. صحیفه امام، ج‏8، ص: 230 [16]. امام خمینى؛ ولایت فقیه(حکومت اسلامى)؛ پیشین، ص 61 ـ 62. [17]. صحیفه امام، ج‏6، ص: 463[18]. صحیفه امام؛ ج 6، ص 525. [19]. صحیفه امام؛ ج 15، ص 353. [20]. همان؛ ج 4، ص 266. [21]. صحیفه امام، ج‏7، ص: 32 [22]. صحیفه امام؛ ج 15، ص 354. [23]. صحیفه امام؛ ج 8، ص 233. [24]. امام خمینى؛ کشف الاسرار؛ ص 381. [25]. صحیفه امام، ج‏14، ص: 414 [26]. امام خمینى؛ ولایت فقیه(حکومت اسلامى)؛ ص 62. [27]. امام خمینى؛ ولایت فقیه(حکومت اسلامى)؛ ص 62. [28]. صحیفه امام؛ ج 14، ص 221. [29]. همان؛ ج 11، ص 522. [30]. امام خمینى؛ ولایت فقیه (حکومت اسلامى)؛ ص 62. [31]. صحیفه امام؛ ج 14، ص 377. [32]. صحیفه امام؛ ج 21، ص 422. [33]. ر.ک. صحیفه امام، ج‏14، ص: 414 و 415 [34]. نهج البلاغه، کلمات قصار؛ ص 476 و 445. [35]. امام خمینى؛ ولایت فقیه(حکومت اسلامى)؛ ص 59 - 60 و 65. [36]. همان؛ ص 47. [37]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 181 ، 354. [38]. همان؛ ج 6، ص 525. [39]. همان؛ ج 13، ص 402. [40]. همان؛ ص 509. [41]. صحیفه امام؛ ج 9، ص 120. [42]. همان؛ ج 3، ص 336.[43]. همان؛ ج 15، ص 355. [44]. همان؛ ج 19، ص 409 ـ 410. [45]. همان؛ ج 13، ص 383. [46]. همان؛ ج 13، ص 497. [47]. همان؛ ج 7، ص 118. [48]. همان؛ ج 15، ص 358. [49]. صحیفه امام؛ ج 13، ص 385. [50]. همان؛ ج 15، ص 358 و ج 9، ص 42. [51]. همان؛ ج 16، ص 444 و [52]. همان؛ ج 8، ص 87. [53]. همان؛ ج 1، ص 297. [54]. ر.ک. صحیفه امام، ج‏15، ص: 280 [55]. صحیفه امام؛ ج 19، ص 408. [56]. همان؛ ج 8، ص 230. [57]. همان؛ ج 9، ص 42. [58]. همان؛ ج 8، ص 232. [59]. همان؛ ج 21، ص 427. [60]. همان؛ ج 8، ص 235. [61]. همان؛ ج 14، ص 179. [62]. همان؛ ج 8، ص 126. [63]. همان؛ ج 19، ص 408 ـ 410. [64]. همان؛ ج 7، ص 511. [65]. همان؛ ج 7، ص 510. [66]. ر.ک. صحیفه امام، ج‏6، ص: 463 [67]. همان؛ ص 271. [68]. صحیفه امام؛ ج 8، ص 87. [69]. نهج ‏البلاغه؛ خطبه 216. [70]. بحارالانوار؛ ج 78، ص 249، روایت 108، باب 23. [71]. صحیفه امام؛ ج 21، ص 169. [72]. همان؛ ج 19، ص 153. [73]. همان؛ ج 14، ص 401. [74]. همان؛ ج 19، ص 398. [75]. همان؛ ج 21، ص 179. [76]. همان؛ ج 15، ص 354. [77]. همان؛ ج 13، ص 200. [78]. همان؛ ص 198. [79]. همان؛ ص 200. [80]. همان. [81]. همان؛ ج 18، ص 341. [82]. همان؛ ج 21، ص 20. [83]. همان؛ ج 10، ص 110. [84]. همان؛ ج 8، ص 5. [85]. همان؛ ص 487. [86]. همان؛ ج 20، ص 55 و ج 13، ص 193 [87]. صحیفه امام؛ ج 10، ص 439. [88]. همان؛ ج 20، ص 55. [89]. همان؛ ج 19، ص 409. [90]. همان؛ ص 67. [91]. ر.ک. صحیفه امام، ج‏15، ص: 449 [92]. صحیفه امام؛ ج 19، ص 486. [93]. همان؛ ج 16، ص 21. [94]. همان؛ ص 23. [95]. همان؛ ص 21. [96]. صحیفه امام؛ ج 19، ص 252. [97]. همان؛ ج 19، ص 246 ـ 247.

. انتهای پیام /*