در جامعۀ کنونی، صنعت و تکنولوژی بر انسان‏ها حاکم شده و زندگیِ با‏‏شور و نشاط آن‏ها را به مخاطره انداخته است، گویا هدف آن غلبه بر‏‏روح و روان انسان است و می‏ خواهد او را به موجودی بی احساس تبدیل کند.

در این جامعه، تنها راه‏گشای انسان به خصوص جوانان ـ که سراسر شور و نشاط و هیجان هستند ـ به‏ کارگیری عامل تعدیل کننده است که آن‏را در اصول اخلاقی می‏ توان جست. ادیان الهی و اکثر ادیان بشری، مانند: برهما، بودا، کنفسیوس و... توجه خاصی به این عوامل تعدیل کننده نموده و آن‏را مبنای کمال انسان قرار داده‏ اند.

تذکرهای ادیان از یک طرف و شدت عمل تکنولوژی در نابودی ریشۀ انسانیت از طرف دیگر، علمای بزرگی چون امام رحمه ‏الله را بر آن داشت تا به تشریح این اصول بپردازند. کتاب‏های شرح چهل حدیث و شرح حدیث جنود عقل و جهل نمونۀ آن است. ایشان علاوه بر نگارش آثار، تلاش کردند خود نمونۀ عملی آن اصول باشند. 

زندگی در سایۀ صنعت، نیازمند تحمّل فشارهای روحی، معنوی، اقتصادی و... است. آن تحمل را نمی‏توان کسب کرد جز با سعۀ صدر. امام ‏‏خمینی رحمه‏ الله در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل به اختصار آن‏را تبیین ‏‏می ‏کند.

پدید آمدن شرح صدر یا ضیق آن در اثر ظهور و بروز عواملی است که به تفکیک بیان می شود:

1. عوامل مؤثر در شرح صدر

برای ایجاد شرح صدر ـ که آن را گشودگی سینه معنا کردیم ـ عوامل و اسبابی لازم است تا مسافر راه حق، با به کار بستن آن بتواند آن را کسب و تقویت نماید.

عوامل مؤثّر بی شمارند که می توان به برخی از آن ها از قبیل معرفت، عبادت و ذکر اشاره کرد. به دلیل تأثیر خاص موارد مذکور در ایجاد شرح صدر و از طرفی، دقت نظر امام رحمه الله در تبیین آن ها،[1] به تفصیل به طرح این مباحث می پردازیم.

الف. معرفت

یکی از عوامل مؤثّر در شرح صدر، علم و معرفت است که دارای تقسیمات متفاوتی است.

امام رحمه الله آن را به سه دسته تقسیم می نمایند:

1. علم فقه و سیاست مُدن که دربارۀ اعمال قالبیه است و وظایف آن، برای نشئه ظاهر نفس است و عهده دار بیان احکام زندگی افراد است. متولی این علم، پس از انبیا و اوصیا علیهم السلام فقها هستند.

2. علم به اصول اخلاقی که انسان می تواند با به کارگیری آن اصول، نفس را با ملکات عالی، نورانی کند و به انسان کامل تبدیل شود. و یا با عمل بر خلاف آن، نفس را چنان تاریک کند که در ظلمت کامل قرار گیرد و از مرتبۀ حیوانیت پایین تر رود. متولی این علم، پس از انبیا و اوصیا علیهم السلام عالمان علم اخلاق هستند.

3. علم به کمالات عقلیه و وظایف روحیه، که عالی ترین مرتبۀ علم است و در آن به عالم مجردات؛ از قبیل ملائکه و اصناف آن، از بالاترین مرتبه تا نازل ترین آن، علم حاصل می شود. متولی این علم، پس از انبیا و اولیا علیهم السلام، حکما، عرفا و صاحبان معرفت هستند.[2]

به عقیدۀ حکما، برای درک حقایق ابتدا باید نفس را تزکیه کرد تا نورانیت لازم را کسب کند؛ سپس از طریق عقل، حقایق را به دست آورد. از دیدگاه امام رحمه الله اولین قدم در تهذیب و تزکیه نفس، خروج از انانیّت است؛[3]
زیرا وقتی که انسان منیّت را از خود حذف کند، راه رسیدن به حقیقت را باز  کرده است و به همین دلیل، امام از کسی که پا از مرتبۀ انانیّت فراتر گذاشته باشد، تعبیر به: «بر بال فرشتگان قدم نهادن» نموده اند[4] که ما آن را تقوا می خوانیم.

نفس در مسیر کسب تقوا، به مرتبه تجردی می رسد که همان مقام فرشتگان است. بر اساس دیدگاه حکما که معتقدند فرشتگان نورند، نفس هم در این مرتبه نورانی می شود. چون نور سبب انبساط است؛ پس نفس هم انبساط می یابد و ظرفیت آن گسترده می شود؛ چون خورشیدی می شود که علاوه بر نورانی بودنش، اطراف خود را نیز نورانی می کند. از طرف دیگر، در آیۀ «أفَمَنْ شَرَحَ اللّه  صَدْرَهُ لِلإسْلاَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»[5] شرح صدر عامل ایجاد نور الهی ذکر شده است.

درجات متفاوت علم، سبب ایجاد مراتب شرح صدر می شود؛ بنابراین هرچه معرفت بالاتر باشد، شرح صدر آن، از مرتبۀ بالاتری برخوردار است و این نیز در کمال معرفت مؤثّر است. پس هر دو در یکدیگر تأثیر مستقیم دارند؛ به همین دلیل امام در بحث های متعدّدی از علم سخن  گفته اند[6] و طالبان آن را به سوی تصفیۀ نفس دعوت می نماید، و می فرمایند:

علم وقتی که در یک نفس غیر سالم واقع شود، مثل بارانی می ماند که ببارد و در جایی که عفونت بار است، عفونتش را زیاد می کند. همین باران رحمت که در یک جا بوی عطر را بلند می کند، در یک جا بوی کثافت را بلند می کند.
آن عالمی که تزکیه نشده است، خطرش از جاهل بسیار زیادتر است... تزکیه قبل از تعلیم و تعلّم است.[7] بنابراین، لازمۀ معرفت حقیقی، همراهی علم با تزکیۀ نفس است.

اگر برای شخصی معرفت حقیقی حاصل شد؛ یعنی معارف الهی در قلب وی منزل کرد و از وسوسه های شیطانی خالی شد؛ آن شخص نسبت به باری تعالی، به باور حقیقی می رسد که سبب رابطۀ شدید بین او و حق تعالی می شود که در اصطلاح به آن «حبّ الهی» می گویند. دلی که حبّ الهی در آن منزل کند، از نور الهی پر شده و به همان اندازه وسعت می یابد و از تیرگی ها و از وسوسۀ تیره دلان دور می شود.  

آینۀ دل که پر از نور باد                از نفس تیره دلان دور باد[8]

بنابراین، شرح صدر حاصله از معرفت و حبّ الهی سبب می شود تا دل انسان خانۀ دوست شود و به چنان نورانیتی دست یابد که او را آمادۀ رفتن به مراحل بالاتر کند و به عشق حقیقی که دربردارندۀ بالاترین معرفت است، برساند.

بنابراین، مشاهده می شود که حبّ الهی، معرفت و شرح صدر، ارتباط تنگاتنگی جهت تکامل بخشیدن یکدیگر دارند.

ب. عبادت

 از مقامات تبتّل تا فنا                 پله پله تا ملاقات خدا[9]

جهت ملاقات باری تعالی، لازم است قلبی به وسعت اقیانوس ها داشته باشیم. و برای وسعت بخشیدن به دل، ضروری است آن را نورانی کنیم. مرکبی که دل را به سوی نور هدایت می کند، عبادت است و خداوند می فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنْسَ إلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛[10] جن و انس را نیافریدم جز برای آن که مرا بپرستند.

عبادت مراتب متفاوتی را برای خود رقم می زند؛ گاه از ترس جهنم و گاه به طمع بهشت است و در مرتبۀ آخر، جهت دوستی و جلب محبت باری تعالی است که اولی را عبادت بردگان؛ دومی را عبادت بازرگانان و سومی را عبادت آزادگان خوانده اند.[11]

اگرچه هر سه مورد نیکو هستند، اما آخرین آن ها، بهترین هدف می باشد و تأمین کنندۀ هدف الهی است که نتیجۀ آن، دریافت کمال رحمت پروردگار است. انوار الهی بر او می تابد و قلب وی را نورانی می کند و سبب انشراح قلب وی می شود تا توانایی درک حبّ و عشق او را در می یابد، تا آن جا که همۀ امور دنیوی را فدای او می کند.

 تا بدانی هر که را ایزد بخواند             از همه کار جهان بیکار ماند

هر که را باشد زیزدان کار و بار            یافت بار آن جا و بیرون شد زکار[12]

 عبادتی که با حضور قلب باشد، سبب غنا می شود. و آن از اوصاف کمالیۀ نفس است.[13] اعلی مرتبۀ عبادت این است که قلب را برای عبادت وی از هر چیزی خالی کنی و آن را از بی نیازی پر کنی.[14] از نظر بوعلی سینا این عبادت، عبادت عارفان است و سبب قدرت بخشیدن به نفس می شود.[15]

هر کدام از عبادات، ثنای حق تعالی به صفت یا اسمی از اسمای او است، اما نماز، ستایش حق به تمام اسماء و اوصاف او است.[16]

به همین دلیل نماز، برترین عبادات و پایه و اساس دین تلقی می شود، و نور چشمان رسول اللّه صلی الله علیه و آله است.[17] احادیث بی شماری در رابطه با نماز روایت شده است که در همۀ آن ها قبولی آن در گرو حضور قلب و توجه خاص به یکتا خالق جهان است.

حضرت باقر و صادق علیهماالسلام فرمودند به فضیل بن یسار: نیست از برای تو از نمازت، مگر آنچه توجه قلب کردی به آن از نماز؛ پس اگر غلط به جا آورد تمام آن را یا غافل شود از آداب آن، پیچیده شود و به آن زده بشود به روی صاحبش.[18]

کسانی که آن را، سبک شمارند از شفاعت معصومان علیهم السلام محروم می شوند.[19]

حضور قلب حاصل نمی شود، مگر با فراغت از همۀ امور مادی. وقتی که در تمام اوقات روز در حال و هوای مادیات و امور فناپذیر دنیوی هستیم، چگونه ممکن است هنگام اذان، یک دفعه دل از همه چیز خالی کنیم و رو به سوی او آوریم. مسلّماً در چنین شرایطی تیرگی عالم ماده بر نماز ما سایه می افکند، ولی اگر در همۀ اوقات به یاد او باشیم، دل همواره با او انس می گیرد و با حضور قلب به دیدار دوست می رود.

ابو حمزۀ ثمالی گفت: دیدم حضرت سجاد علیه السلام را که نماز می خواند؛ پس عبای آن حضرت افتاد حضرت راست نفرمود عبا را تا از نماز فارغ شد. سپس از آن بزرگوار سؤال کردم، فرمود: "وای بر تو ! آیا می دانی در حضور چه کسی بودم!؟ همانا از بنده قبول نمی شود نمازی، مگر آنچه را توجه قلب کرده از آن". عرض کردم: فدایت شوم! هلاکت شدیم ما!؟ فرمود: "هرگز، همانا خداوند تمام می فرماید آن را برای مؤمنین به واسطۀ نافله ها".[20]

شیخ محمود شبستری عارف بزرگ می گوید: 

تو تا خود را بکلّی در نبازی                   نمازت کی شود هرگز نمازی[21]

 آری، کاستی های نماز و عبادات واجب را می توان با نوافل جبران کرد که همان نمازهای نافلۀ یومیه است و میان آن ها نماز شب از امتیاز ویژه ای برخوردار است؛ در این باره در حدیث قدسی آمده است:

بندۀ من، وسیلۀ تقربی نزد من ندارد که محبوب تر باشد نزد من، از آنچه بر او واجب کرده ام. و به تحقیق که بندۀ من به وسیلۀ نوافل و مستحبات به من آن قدر نزدیک می شود تا آن که او را دوست می دارم و چون او را دوست داشتم من گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند و زبان او می شوم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن حمله می کند. اگر مرا بخواند، اجابتش کنم و اگر از من چیزی سؤال کند، به او عطا می کنم.[22] 

در حقیقت می توان گفت عبادت و شرح صدر رابطۀ دوسویه دارند؛ از  طرفی عبادت خالصانه نیاز به شرح صدر دارد و شرح صدر نیز زادۀ عبادت است. پس هرچه مرتبۀ عبادت والاتر باشد، شرح صدر حاصله بیش تر می شود.

ج. ذکر

حق تعالی در قرآن کریم می فرمایند: «اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّه  قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِم»؛[23] همانان که خدا را [در همۀ احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، یاد می کنند.

امام علی علیه السلام صریحاً به ارتباط شرح صدر و ذکر، اشاره می کند و می فرماید: «الذکرُ یشرحُ الصدرَ»؛[24] یاد خدا شرح صدر می بخشد.

حضرت امام رحمه الله در شرح چهل حدیث آورده اند: ذکر حق و تذکر از آن ذات مقدس از صفات قلب است و اگر قلب متذکّر شد، تمام فوایدی که برای ذکر است، بر آن مترتب می شود، ولی بهتر آن است که ذکر قلبی متعقّب به ذکر لسانی نیز گردد.[25]

یاد خداوند، روشنایی بخش دل ها و آرامش دهندۀ خرد و صیقل دهندۀ روح و نازل کنندۀ رحمت الهی است. و آن بر دو قسم زبانی و قلبی است. ذکر قلبی باید از زبان گذر کند و به قلب برسد؛ چنانچه حضرت امام رحمه الله[26] از استاد گران قدرشان، مرحوم شاه آبادی، به این مضمون نقل می فرمایند که: شخص ذاکر باید مانند کودکی باشد که تازه زبان باز کرده است و بارها و بارها یک کلمه را می گوید تا با آن انس می گیرد و آن را به راحتی بر زبان می آورد و سپس معنای آن را درک می کند. ذاکر با تکرار مداوم ذکر، قلب را تعلیم می دهد تا قلب نیز به زبان آید؛ در آن زمان، ذکر در روح و قلبش تأثیر می گذارد و زحمت تکرار از بین می رود.

ذاکر باید رحمت های حق را به قلب خود برساند و به کمال رحمت الهی دست یابد. و علامت آن این است که با چشم عنایت بر بندگان خدا نظر کند و خیر و صلاح و سعادت فردی و اجتماعی همه را بخواهد.[27]

ذکر در قلبی وارد می شود که از کثافات خالی شود و طهارت یابد و به  نورانیّت متلبّس شود.[28] و آن بدین معنا است که ذاکر دارای شرح صدر  است.

ذکر، گاه خفی است و گاه جلی. آن گاه که با زبان بیان کنید، ذکر جلی است و چون آن را به قلب بگویید، خفی است. امام سجاد علیه السلام در نیایش خود می فرماید: الهی! در تنهایی و در میان جمع، در شب و روز، در آشکار و نهان و در آسایش و سختی، یاد خود را به دل ما افکن و ما را با ذکر خفی همدم ساز.[29]

از ذکر «لا إله إلاّ اللّه » و «نماز» به کامل ترین و بالاترین ذکرها یاد شده است. باید در جایی خلوت، به دور از دیگران و با حضور قلب، ذکر را بیان کرد تا قلب آن را یاد بگیرد و به زبان آورد و این مرحله سبب حصول کمال سعۀ صدر می شود و در نتیجه برای او جمع و فرد و تنهایی و سکوت تفاوتی ندارد؛ چون در تمام اوقات، تنها به یاد او است و جز به او به چیز دیگری توجه ندارد. چنین شخصی همنشین خداوند است؛ بنابراین ذکر و شرح صدر رابطۀ دوسویه دارند.

تأثیرات ذکر

الف. ذکر و انصراف دل از طبیعت: کسی که به یاد خداوند مشغول است، هیچ چیز را غیر از خداوند مستقل نمی داند و همۀ موجودات را وابسته به او و آیه و نشانۀ او می داند. هرگز طبیعت از جهت طبیعت بودنش، او را مشغول نمی کند؛ بلکه او را هر لحظه به یاد حق تعالی می اندازد. پس طبیعت، خود یادآور حضور او می شود.

حضرت امام می فرمایند: یاد حق تعالی دل را از منازل و مناظر طبیعت منصرف کند.[30]

تصور اینکه اهل ذکر حقیقی، زندگی مادی نداشته باشند، کاملاً خطا است؛ چون آنان مانند دیگران می خورند، می خوابند و امرار معاش می کنند، اما هرگز از یاد خداوند غفلت نمی کنند. در مقابل، برخی چنان مشغول امور غریزی و طبیعی خود شده اند که فراموش کرده اند، خدایی وجود دارد که باید او را بخوانند. جز در مواقع سختی و مشکلات او را یاد نمی کنند. اگر از آن حالت رها شوند، دوباره به حال اول خود برمی گردند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: یا اباذر! باید خداوند در سینۀ تو با شکوه و جلال باشد؛ پس او را چنان یاد مکن که نادان یاد می کند و (تنها) در هنگام دیدن سگ یا خوک می گوید: خدایا! خوارش کن.[31]

ب. عدم دلتنگی برای غیر خداوند

 لب شیرین تو ای می زده، فرهادم کرد                             جانم از هر دو جهان رسته شد و مجنون شد[32]

 ذاکر خداوند هرگز احساس تنهایی نمی کند تا دل به غیر خدا خوش کند و با نبود او دلتنگ شود؛ اگرچه هرگز از اجتماع جدا نمی شود و با دیگران بسیار مهربان است؛ به گونه ای که آنان با او احساس راحتی می کنند؛ گویا تنها دوست مردم است، اما هرگز دل به آن ها نمی سپارد؛ زیرا آن که محتاج دیگران است، وابستۀ به آنان می شود و توان زندگی مستقل را از دست می دهد. با کوچک ترین مشکل که بین آن ها پیش آید، بحران های روانی ـ که نتیجۀ آن افسردگی است ـ به سراغشان می آید، اما او که با خالق هستی است، هرگز تنها نیست و عشق او، همراه با او است.

اسوۀ انسان کامل، رسول اللّه  صلی الله علیه و آله، با مردم گفت وگو می کرد،  می جنگید و مشورت می کرد، اما هرگز برای رفع تنهایی شان محتاج آن ها نبودند. امام علی علیه السلام اگرچه مصیبت های بی شماری را متحمل شد، اما هرگز، دلتنگ نشد؛ زیرا او نمود کامل کسی است که «دلبستگی به احدی غیر از حق پیدا نمی کند.»[33] و به کمال مطلق رسیده است.

ج. کوچک آمدن غیر حق در نظر ذاکر:[34]

هرگز از آسمان به زمین نگریسته ای؟ موجودات زمینی را چگونه دیده ای؟ آن ها را آن قدر کوچک می بینی که گاه در چیستی آن ها خطا می کنی؛ حال اگر بالاتر روی چه می شود؟ موجودات را چنان کوچک می بینی که به هیچ وجه قابل تشخیص نیستند. تا آن جا می توان بالا رفت که همه را به یک شکل ببینی و بالاتر از آن غرق در ابرها می شوی؛ چنان که جز ابرها چیزی نبینی. در این حال جز به آنچه در اطرافت هست فکر نمی کنی و آنچه پیش از آن دیده ای، ناچیز به چشم می آیند.

حال تو مانند شخصی است که از پلکان معرفت بالا می رود؛ هرچه از مادّیات فاصله بگیرد، دست خداوند را در همۀ امور قوی تر می یابد؛ آن چنان که هر چیزی غیر از خداوند را کوچک و وابسته به آن می داند. در این موقعیت، کوه را با عظمت، اقیانوس را بیکران، شب های آسمان را درخشان می بیند و انسان را اشرف مخلوقات می خواند، اما هرگز آن ها را مستقل نمی پندارد. در نظر او همگی آینه ای هستند که نشان دهندۀ حق تعالی هستند. در برابر انسان ذاکر، بیکرانی اقیانوس و عظمت کوه و درخشانی ستارگان هیچ می شوند و تنها نشانی از او می دهند و تمجید زیبایی آن ها، تمجید حق است. از این مرتبه که بالاتر رود، وعده دیدار پروردگار را به او می دهند. دیداری که تمام وجود او را پر می کند و جز او کسی را نمی بیند و این بالاترین مرحله است که گرفتار عشق حق می شود؛ چنانچه سروده شده است:

 من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم                      چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم[35]

 د. غلبه بر واردات قلبی: از دیدگاه امام رحمه الله آن که دلش با خدا است هیچ گونه وارد قلبی او را از راه منصرف نمی کند و دامن گیر او نمی شود.[36]

پس باید برای بیان چیستی وارد قلبی به توضیح آن پرداخت.

معنای واردات قلبی: به حالتی که برای انسان ایجاد می شود و تأثیر خاصی بر عملکرد او می گذارد و سبب نزول یا صعود شخص می شود، واردات قلبی می گویند.[37]

واردات قلبی را می توان همان حالاتی فرض کرد که در طی مسیر برای مسافر راه حقیقت ایجاد می شود که گذرا است و بدون تلاش و کوشش ایجاد می شود؛ مثلاً زمانی که در حال عبادت هستید، ممکن است لحظه ای حال و هوای خاصی پیدا کنید که چون برق ایجاد می شود و از بین می رود. یا بدون این که در جست وجوی مسأله خاصی باشید، پاسخ خاصی به ذهن شما خطور می کند.

اقسام واردات قلبی: واردات قلبی را به دو قسم کلی ملکه و شیطانی تقسیم کرده اند. واردات قلبی شیطانی از سمت چپ قلب وارد می شود[38] که آن را وسوسه گفته اند. واردات قلبی ملکه از سمت راست وارد می شود که القا کنندۀ آن، ملائکه و فرشتگان هستند.[39]

عزّالدین کاشانی[40] واردات قلبی را ابتدا به دو قسم فاسد و صحیح تقسیم می کند هر یک از صحیح و فاسد را نیز به دو بخش تقسیم می نماید: صحیح آن یا الهی است که علوم و معارف الهی را در برمی گیرد و یا ملکی است که سبب حرکت انسان به سوی طاعات می شود؛ مانند تمایل انسان جهت انجام طاعات و عبادات در شب های قدر و یا ایام مهم سال که انسان به سوی مسجد یا مراسم خاص و ویژه کشیده می شود.

فاسد آن نیز یا نفسانی است که مبدأ آن، نفس انسان و لذت های نفسانی ـ مانند لذت غذا خوردن یا خوابیدن ـ می باشد. و یا شیطانی است که وسوسه هایی است که انسان را از خداوند دور می کند و به سوی گناه می کشاند، نه تنها زشتی گناه را درک نمی کند، بلکه از آن لذت نیز می برد؛ مثلاً کسی که دزدی برای رفع نیاز او نیست، بلکه برای لذت بردن است یا زمانی که غیبت می کنیم، از آن لذت می بریم. وقتی تصمیم بر ترک آن بگیریم، شیطان شروع به وسوسه می کند و توان وفای به عهد را از ما می گیرد. و عقل را وامی دارد تا عمل ما را توجیه کند.

بنابراین، واردات قلبی، همه انسان ها را در برمی گیرد، اعم از بدکاران یا نیکوکاران؛ اما تفاوت در نوع و نتیجۀ واردات قلبی است. واردات قلبی گاه انسان را به سوی کمال سوق می دهد و هر روز بهتر از دیروز می شود و سعادت دنیوی و اخروی را برای او به ارمغان می آورد. وگاه سبب نزول او می شود تا آن جا که از حیطۀ انسانیت خارج می گردد و دیواری آهنین بین او و مؤمنان کشیده می شود. یکی انسان را آمادۀ پذیرش رحمت و عشق الهی می کند و دیگری از لطف و عنایت خداوند محروم می کند و انسان را آمادۀ پذیرش عذاب و خشم الهی می کند و همنشین با ابلیس ـ کسی که در قیامت وقتی انسان او را نکوهش می کند، خود او را مقصّر معرفی می کند ـ می شود. به راستی صحیح است؛ چون ابلیس در ابتدا تلاش می کند تا انسان را از حق دور کند؛ وقتی ندای او را لبیک گفت، کارگزار شیطان می شود و برای حرکت در مسیر مولای خود (شیطان)، به ترغیب خود و دیگران می پردازد؛ به همین دلیل، آنان را جنود شیطان خوانده اند. 

بر خلاف آنان، مؤمنان دل خود را آمادۀ پذیرش نور می نمایند و معارف الهیه روز به روز در قلب آن ها پرتو افشانی می کند و شوق به طاعت، آنان را به خود مجذوب می کند و آنان را به جنود رحمانی تبدیل می کند. آن ها دل در گرو عشق الهی می گذارند تا این واردات به صورت دایم، در آن منزل می کند که درخشش مختصر آن، به خورشید نورانی تبدیل می شود که خود و دیگران را از نور آن بهره مند می کند. برخلاف آنان که ضیق صدر دارند و تحت جنود شیطان در آمده اند و همیشه با وساوس او زندگی را گذرانده اند تا آن جا که قلب آن ها منزل شیطان شده است و سبب دور شدن خود و دیگران از رحمت الهی می شوند.

ملاک تشخیص واردات الهی از شیطانی:

چون واردات قلبی، گاه از جانب خداوند و گاه از جانب شیطان است، باید توسط نشانه ها از هم تفکیک شوند. برای تشخیص آن می توان از خود پرسید: این وارد قلبی مرا  به سوی حق می کشاند یا از آن دور می کند؟ آیا سبب می شود به دیگران  توجه خاص و محبت آمیز کنم یا متملّقانه؟ آیا مرا از اطاعت و عبادات دور می کند یا به سوی آن سوق می دهد؟ آیا در من نسبت به حق شک ایجاد می کند یا یقین؟ آیا نتیجۀ آن منحصراً به دنیا محدود می شود یا  به آخرت نیز ملحق می شود؟ آیا عشق به پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام را بیش تر می کند یا از آنان دور می کند؟ در صورتی که پاسخ ها مثبت باشند، واردات قلبی، الهی است و باید زمینه را برای ایجاد آن به وجود آورد تا تداوم یابد و سبب طمأنینه و مراتب بالای کمال شود. اگر پاسخ منفی بود، در آن صورت باید دانست که از وسوسه های شیطان است و باید از آن دوری کرد و سعی کنیم آن را از بین ببریم و بر آن غلبه کنیم تا بتوان از شرّ آن  نجات یافت؛ چون اگر مدتی به شیطان بی توجهی کنیم، او نیز ما را طرد  می کند.

اگرچه شرح صدر سبب ایجاد و کنترل واردات قلبی الهی می شود، اما اگر در بالا بردن شرح صدر نکوشیم، ممکن است سبب غرور شود و به واردات شیطانی تبدیل شود. برای رفع این مشکل باید تلاش شود تا این حالات کوتاه و گذرا، دوام یابد و هیچ خطری آن را تهدید نکند. 

شرح صدری که از یاد خدا به دست می آید، با نوری که از خود ساطع می کند، سبب تشخیص واردات قلبی الهی از شیطانی می شود. از بیان امام رحمه الله که می فرمایند: «از دامن گیر نشدن واردات قلبی» چنین برمی آید که مقصود ایشان هر دو نوع است؛ زیرا واردات شیطانی، انسان را از یاد خدا غافل می کند و او را از حرکت به سوی کمال باز می دارد و واردات الهی نیز می تواند انسان را به خود مشغول کند و او از پیمودن راه بازماند که این خود از وساوس شیطان است.

شیطان برای هر شخصی از راه خود وارد می شود؛ ولی او در قبال مخلَصان ـ که بالاترین کمال آن ها ذاکر حق بودن است ـ اظهار عجز می کند. زمانی که ابلیس از درگاه خداوند رانده شد، قسم یاد کرد که جز آنان (مخلَصان) همه را اغوا کند.[41] امام علی علیه السلام یاد خدا را سرمایۀ مؤمن و سود آن را سالم ماندن از گزند شیطان می دانند.[42]

امام ساجدین علیه السلامدر نیایش خود می فرماید: بار خدایا! پس با قدرت خود، قدرت او را از ما دور گردان تا با دعاهای بسیار به درگاه تو، او را از ما باز داری و از نیرنگ او در زمرۀ کسانی قرار گیریم که به کمک تو (از شرّ او) مصون مانده اند.[43]

هـ . ذکر، منشأ بزرگواری

«إنْ هُوَ إلاَّ ذِکْرٌ وَقُرآنٌ مُبِینٌ»؛[44] این [سخن] جز اندرز و قرآنی روشن نیست.

خداوند، قرآن را ذکر می خواند و از طرف دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله در تفسیر آیه «فاسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ»[45] می فرماید: ذکر من هستم و اهل الذکر نیز اهل بیت می باشند.[46]

از طرف دیگر مردم را به سوی ذکر دعوت می کند و می فرماید: «إذَا نُودِیَ لِلصَّلَوٰةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إلَی ذِکْرِ اللّه »؛[47] چون برای نماز جمعه ندا در داده شد، به سوی ذکر خدا بشتابید. 

و باز می فرماید: «إنَّا أخْلَصْنَا بِخَالِصةٍ ذِکرَی الدَّارِ»؛[48] ما آنان را با موهبت ویژه ای ـ که یادآور آن سرای بود ـ خالص گردانیدیم.

با تعمق در موارد مذکور و بسیاری از موارد دیگر در قرآن کریم، درمی یابیم که ذکر خداوند امری والا و خالص گردانندۀ انسان مؤمن است و آن که خالص شود به دور از کرامت نفس نیست و خلق وخوی بزرگان را در خود می پروراند و خود را از هرگونه آلودگی جسمانی و روحانی منزّه می کند که این سبب بزرگواری و برتری بر دیگران است؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبل و بعد از بعثت مظهر بزرگواری بودند؛ به گونه ای که مورد توجه عام و خاص بودند. و یا همانند ائمه اطهار علیهم السلام که از هر جهت بر دیگران برتری داشتند.

در طی تاریخ نیز بزرگانی که پیرو آن ها بودند، منشأ خیر و برکت شده اند  و مردم در مشکلات خود از آنان یاری جسته اند. آنان نیز هرگز جواب رد به مراجعین نداده اند. این تأثیر، جز از تعمیق بخشیدن ذکر در وجودشان حاصل نمی شود. آنان رنگ خدا را به خود گرفته اند و این است  نفع مؤمنان از ذکر که قرآن می فرماید: «وَ ذَکِّرْ فَإنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ المُؤْمِنِینَ»[49] از این رو است که امام رحمه اللهذکری را که موجب کوچک شمردن همه چیز غیر از حق می شود و منشأ تواضع برای حق و به تبع آن برای خلق است، سبب عزّت نفس و بزرگواری دانسته اند.[50] در صحیفه آمده است:

دعا و ذکر و قرآن و نماز و همۀ این ها ابزار آن جاست این احکام عبادی اینها ابزاری است برای زندگی آن طرف؛ معارف الهیه یک شیئی است برای زندگی آن طرف، برای نورانیت آن طرف.[51]

در برابر آنان کسانی هستند که از ذکر خداوند دور شده اند و شیطان در وجود آنان لانه کرده است و رنگ راحتی را در زندگی نمی بینند که قرآن می فرماید: «وَمَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً»؛[52] هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگی تنگ (سختی) خواهد داشت.

و عذاب دردناک الهی را در قیامت برای خود به ارمغان می آورد.[53]

2. عوامل مؤثر در ضیق صدر

ضیق صدر را در برابر شرح صدر معنا کردیم؛ بنابراین عواملی که در ایجاد آن مؤثّر است، مقابل شرح صدر است؛ در نتیجه، جهل و خودبینی و خودپرستی و غفلت از یاد خدا و...، از عوامل ضیق صدر محسوب می شوند.

حضرت امام خداخواهی را عامل سعۀ صدر و خودخواهی و خودبینی را مسبّب ضیق صدر می خواند[54] و خودپرستی را زادۀ خودخواهی می داند.[55]

خودخواهی و خودبینی منشأ تکبر هستند و آن زادۀ ضیق صدر است؛ به همین دلیل، شرح آن ها با عنوان «حبّ نفس» در تأثیرات ضیق صدر خواهد آمد. در این جا باید دید جهل و غفلت از یاد خدا چگونه موجب جهل می شوند.

الف. جهل

جهل در مقابل علم و معرفت است. گفته شد که علم و معرفت نور است و سبب نورانیت و هدایت می شود و مسبّب شرح صدر است؛ پس جهل، خلاف آن عمل می کند و در نتیجۀ تأثیر آن، سینه تنگ و در تاریکی محصور می شود. امام خمینی رحمه الله یکی از صفات جهل را، ظلمانیت ذکر کرده اند.[56]

خصیصۀ ظلمت بر خلاف نور، گمراهی و سر درگمی است که انسان نمی تواند راه حق را از باطل تشخیص دهد؛ در نتیجه، عقل و عمل خود را، مبنا قرار می دهد و گرفتار خودبینی و خودپرستی می شود. چون قبایح با ظلمت، و محاسن با نور رابطۀ مستقیم دارند و جهل خود، ظلمت است؛ بنابراین می توان جهل را مبنای قبایح قرار داد که شیطان از وجود آن بسیار خرسند می شود؛ زیرا برای دعوت جاهلان به وسوسۀ زیادی نیاز ندارد.

ب. غفلت از یاد خدا

در مبحث گذشته بیان شد که ذکر خداوند از عواملی است که برای انسان، نورانیت و شرح صدر به همراه دارد. دوری و رها کردن آن، نتیجۀ عکس دارد و سبب ظلمت و تاریکی می شود؛ زیرا دوری از یاد خداوند، نزدیک شدن به شیطان است و شیطان نیز مظهر ظلمت و تاریکی و تکبر است.

تمام تلاش او برای وسوسۀ انسان ها جهت دور کردن آن ها از نور است؛ چون می داند هرگز در دلی که با خدا است راه ندارد. حتی بر پیامبران نیز ظاهر می شد تا آنان را وسوسه کند. همین که بتواند یک لحظه انسان را از یاد خداوند غافل کند، به پیروزی رسیده است. زمانی که مخالفت یا بی توجهی نسبت به یاد پروردگار به بالاترین حدّ خود برسد، شیطان کاخ زیبای خود را در قلب او می سازد و دیگر به حرکت و وسوسه نیازی نیست، بلکه آن شخص خود، یک شیطان می شود که کارگزار ابلیس است.

آن فرمانروای تاریکی ها، عشق به خدا را از او می رباید و عشق به خود را جایگزین آن می کند. از طرفی، عاشق همیشه در پی معشوق است؛ پس چه توقع است از آن که با نور نا آشنا است، در پی نور رود و نورانی شود. آن گاه که ذکر حق نباشد، خودخواهی ها و عیش و نوش ها به میان می آید. تعجب آور است که گاه در مجالس عیش و نوش و خوش گذرانی که ابلیس فرمانروای آن است و وسواس شیطانی در آن جا ظهور و بروز دارد، می پنداریم با خداییم و او را دوست داریم و حتی عاشق او هستیم.

این دوگانگی ها چگونه قابل تبیین است؟ هیچ عقل سالمی توان رفع این تعارض را نداشته و ندارد؛ لذا اگر در مجالس شیطان هستیم، باید قبول  کنیم که از یاران وی هستیم و اگر بخواهیم با خداوند باشیم، باید از آن جا فاصله بگیریم. خداوند و شیطان دو قطب مخالف هم هستند؛ اگر به طرف یکی رفتید دیگری نفی می شود. و هر کدام از راه ها نتیجۀ خاص خود را در بردارد.

پس بیایید حداقل به خودمان دروغ نگوییم؛ باور کنیم که یا با شیطانیم یا با خداوند. هر کدام را عالمانه انتخاب کردیم، ادعای دیگر را از سر بیرون کنیم. اگر می خواهیم ادعایی داشته باشیم، آن را به اثبات برسانیم. راستی ادعای با خدا بودن، چیزی جز آشتی کردن با اذکار الهی نیست. پس باید زبان، روح، نفس، دل و عقل خود را با ذکر آن یگانه وجود هستی آشنا و مأنوس کنیم، تا شیطان راهی برای ورود خود نیابد و آن که بر اریکۀ دل ما تکیه می زند حق تعالی باشد که فطرت ما با او آشنا است.

امام باقر و امام صادق علیهماالسلام می فرمایند: ذکر زبان، حمد و ثنا؛ ذکر نفس، سخت کوشی و تحمل رنج و ذکر روح، بیم و امید و ذکر دل، صدق و صفا و ذکر عقل، تعظیم و شرم و ذکر معرفت، تسلیم و رضا و ذکر باطن و درون، مشاهده و لقا است.[57]

این جا است که عاشق با معشوق مجانست می یابد و به انسان آرامش و تسکین می بخشد. پس ای دوست اگر در پی نور هستی باید اسب قلب خود را زین کنی و در راهی که به خورشید می رسد، قدم بگذاری و مواظب اطراف خود باشی تا مبادا به بیراهه روی. اگر زندگی با عشق به مبدأ هستی باشد توانایی دخل و تصرف در طبیعت نیز ایجاد می شود. آنچه انبیا را بر انجام معجزات و اولیا را بر انجام کرامات قادر می سازد، وسعت نفس آنان است که جز با تزکیۀ نفس امکان پذیر نیست و تزکیۀ نفس نیز بر پایه های محکم اذکار الهی استوار است.

چگونگی اهل ذکر شدن

شاید بپرسید، حال که تنها راه سعادت ما اهل ذکر شدن است، چگونه ممکن است اهل ذکر شویم تا عاشقانه ذکر بگوییم. باید گفت، تنها راه اهل ذکر شدن آشتی کردن با خداوند و قهر کردن با شیطان است. تا زمانی که با شیطان دوستی می کنی خدا و یاد او معنا ندارد. اگر هم بخواهی به سوی او رو نمایی، دوست و همدمت، تو را از این کار باز می دارد و از راه های مختلف تو را از این کار منصرف می کند یا حداقل ناتوان نشان می دهد. قهر کردن با شیطان، در گرو گناه نکردن است. تنها از این راه است که شیطان از تو دور و دورتر می شود و خداوند به تو نزدیک می شود. تا آن جا که اگر به زبان، دل، نفس و عقل خود مراجعه کنی، جز یاد خدا نمی بینی و نه تنها ذکر خدا برای تو مشکل نیست، بلکه لذت بخش نیز می باشد و در اعمال و رفتارت نیز مؤثّر خواهد شد. پس تنها راه اهل ذکر شدن گناه نکردن است.

منبع: امام خمینی رحمه ‏الله و مفاهیم اخلاقی، ج 6، شرح صدر، معصومه طلوع، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص  17- 43


[1] ر.ک: شرح چهل حدیث و شرح حدیث جنود عقل و جهل. [2] ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 386 ـ 387. [3] همان، ص333 و 590. [4] همان، ص 416. [5] «پس آیا کسی که خدا سینه‏اش را برای [پذیرش] اسلام گشاده، و [در نتیجه] برخوردار‏‏از نوری از جانب پروردگارش می‏باشد [همانند فرد تاریک دل است]»؟ زمر 39: 22. [6] شرح چهل حدیث، احادیث 23، 24، 26. [7] سخنان برگزیده امام خمینی (دانشگاه و دانشگاهیان)، تقدم تزکیه بر تعلیم. [8] مثنوی، وحشی بافقی، خلد برین. [9] مثنوی معنوی، دفتر سوم. [10] ذاریات (51): 56. [11] کافی، ج 3، ص 132. [12]  مرآت مثنوی، ص 590. [13] شرح چهل حدیث، ص444. [14] «تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک غنی». همان، ص 446. [15] شرح الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 385. [16] شرح چهل حدیث، ص 433. [17] میزان الحکمه (ترجمۀ فارسی)، ج7، ص 3092. [18] شرح چهل حدیث، ص 430، به نقل از: کافی، ج3، ص363. [19] ر.ک: همان، ص 427، به نقل از: کافی، ج3، ص269. [20] همان، ص 430، به نقل از: وسائل الشیعه، ج 4 ص 688. [21] گلشن راز. [22] «ما یتقرّب إلیّ عبدی بشیء أحبّ إلیّ ممّا افرضتُه علیه. وإنّه لَیتقرّب إلیّ بالنوافل حتّی (ما إذا) احبّه، فإذا (ما) احبتُه کنت سمعه الذی سمِع به وبصره الذی یبصُر به ولسانه الذی ینطِق به ویده الذی یبطش بها إن دعانی أجبتُه وإن سألنی أعطیتُه». (رسالۀ لقاء اللّه‏، ص 30) [23] آل عمران (3): 191. [24] میزان الحکمه، ج 4، ص 1854. [25] شرح چهل حدیث، ص 292. [26] ر.ک: همان، ص 292 ـ 293. [27] ر.ک: آداب الصلاة، ص236. [28] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 105. [29] میزان الحکمه، ج 4، ص 1867. [30] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337. [31] میزان الحکمه، ج4، ص 1868. [32] دیوان امام، ص 302. [33] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337. [34] ر.ک: همان. [35] دیوان امام خمینی، تعلیقات علی ‏اکبر رشاد، ص 135. [36] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337. [37] فرهنگ و اصطلاحات عرفانی، ص 778. [38] قلب به معنای نفس یا روح است و سمت راست و چپ را اگر مطابق با آن معنا کنیم ‏‏به ترتیب به معنای عالی و دانی، حق و باطل، شرافت و خست است. و در قرآن‏‏کریم از باطل گرایان به اصحاب شمال و از حق گرایان به اصحاب یمین یاد شده ‏‏است. [39] شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص 632. [40] فرهنگ و اصطلاحات عرفانی، ص 778. [41] گفت: پروردگارا به سبب آن که مرا گمراه ساختی، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان می ‏آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت * مگر بندگان خالص تو از میان آنان را» حجر 15: 39 ـ 40. [42] میزان الحکمه، ج 4، ص 1851. [43] همان، به نقل از: صحیفۀ سجادیه، ص 106، دعای 25. [44] یس (36): 69. [45] «اگر نمی‏ دانید از پژوهندگان کتاب‏ های آسمانی بپرسید». انبیاء (21): 7. [46] میزان الحکمه، ج 4، ص 1851. [47] جمعه (62): 9. [48] ص (38): 46. [49] «و پند ده که مؤمنان را پند سود بخشد». ذاریات (51): 55. [50] ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337. [51] صحیفۀ امام، ج 3، ص 228. [52] طه (20): 124. [53] «وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّه یَسْلُکْهُ عَذَاباً صَعَداً»؛ «و هر کس از یاد پروردگار خود دل بگرداند، وی را در قید عذابی [روز] افزون درآورد». جن 72: 17. [54] ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337. [55] همان. [56] همان، ص 35. [57] میزان الحکمه، ج4، ص 1867.

. انتهای پیام /*