آنچه در ادامه می خوانید قضایایى درباره خدامحورى حضرت امام خمینی است تا از این رهگذر، آثار عملى خدامحورى را در اجرا، مشاهده کنیم:

 تقدم رضایت خالق بر رضایت خلق

در این خصوص به ذکر یک مورد درباره کودتاى نوژه بسنده مى کنیم:

در جریان کودتاى نوژه وقتى اعضاى باند کودتا از جمله قطب زاده دستگیر و محاکمه شدند و بعضى به اعدام محکوم گردیدند، تصادفاً یکى از اعضاى باند مذکور که به اعدام محکوم شده بود، به مناسبتى با یکى از دوستان بسیار صمیمى امام تماس گرفت و خواستار این شد که وى با تماس با امام و طرح مسأله، محکومیت اعدام را به حبس تبدیل نماید، وقتى دوست صمیمى امام با ایشان مسأله را طرح مى کند و تقاضاى چشم پوشى از اعدام فرد مذکور را مى کند، حضرت امام این خواهش را رد مى کنند و سپس مى گویند: با تمام ارادتى که به شما دارم، نمى توانم رضایت خلق را بر رضایت خالق مقدم بدانم، نمى توانم خشنودى شما را بر خشنودى خدا مقدم بدارم و نمى توانم روابط را بر مقررات الهى مقدم بدارم؛ بنابراین باید حکم خدا اجرا شود.[1]

 اتکال به خدا در پیروزیها

پیروزى انقلاب و شادمانى یاران

یکى از نزدیکان امام خاطره اى نقل مى کند، وى مى گوید: روزى که به اتفاق دوستان رفتیم و ساواک را تسخیر کردیم، بعد به منزل رفتیم، من همینکه صداى انقلاب اسلامى را از رادیو شنیدم، به سرعت به سوى مدرسه علوى رفتم که جایگاه حضرت امام بود، آنجا قیامتى برپا شده بود؛ خلاصه رفتم خدمت امام، دیدم حضرت امام توى اتاق نشسته اند و خانواده ما هم در خدمتشان بودند و تلویزیون نگاه مى کنند، من با شور و شعف و ولعى خاص رفتم و دست امام را بوسیدم و پیروزى انقلاب را تبریک گفتم.  ایشان با وضع عجیبى فرمودند: هنوز که اتفاقى نیفتاده، هنوز که چیزى نشده است، عرض کردم: مسألۀ خیلى مهمّى است. ایشان فرمودند: الحمدللّه رب العالمین؛ ولى هنوز اتفاقى نیفتاده است، من تعجب کردم، رژیم منحوس پهلوى با آن ابهّتى که در دنیا برایش ایجاد کرده بودند، ساقط شده بود و ایشان فرمودند که: چیزى نیست. بعد من متوجه شدم که مى خواستند بگویند خواست خدا بود و در پیروزیها نباید دچار غرور شد و باید اتکال بر خدا نمود.[2]

 امام و عملیات فاو

بعد از تصرف فاو (در عملیات والفجر 8) حضرت امام در حسینیه جماران فرمودند: یک وقت مغرور نشوید، اینها کار خداست، از جانب خداست؛ یعنى و من یتوکل على اللّه  فهو حسبه، اتکال به خدا سبب شد که این پیروزى نصیب ما شود و اتکال به خدا هم سبب شده بود که انقلاب به پیروزى برسد.[3]

 اتکال به خدا در شکستها

باید توجه داشت که استراتژى خدامحورى در شکستها نیز همانند پیروزیها، کارساز خواهد بود؛ بدین معنا که اگر کسى خدا را در جریان کارهاى خود ناظر بداند و اتکال واقعى او به خدا باشد، چنانچه در انجام کار به دلایلى موفق نشود و یا مبتلا به ناکامى و شکست گردد، دچار مشکل نخواهد شد و از نظر روحى آسیب نخواهد دید؛ و چون رضایت خداوند را در انجام کار محور قرار داده بود، دچار اضطراب نمى گردد. بنابراین، خدامحورى مى تواند مدیران را در بحرانها و حوادث ناگوار یارى کند و تکیه گاهى محکم براى آنها باشد.

اینکه انسان با اتکال به خدا در شکستها دچار اضطراب نمى شود، نشانگر خدامحورى اوست؛ و این نکته اى اساسى است که مبناى قرآنى دارد. خداوند تبارک و تعالى در سوره حدید بعد از اینکه مصیبت وارده را بر آدمى از نفس او مى داند مى فرماید: لکیلا تأسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم واللّه  لایحب کلُّ مختالٍ فَخور؛[4] (این تقدیر حق را بدانید) تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد (مغرور) و دلشاد نگردید و خدا دوستدار هیچ متکبر خودستایى نیست.

امام با اعتقاد به اینکه همه چیز در دست خداست، هیچ گاه در شکستها دچار اضطراب نشدند، در این مورد در ذیل نمونه اى آورده مى شود:

یکى از یاران امام مى گوید: وقتى که خرمشهر به دست نیروهاى بعثى در محاصره بود شب بسیار بسیار تلخى بر ما گذشت، من و چند نفر از دوستان در دفتر امام بودیم، در ضمن هر پنج ـ شش دقیقه یک بار خبرى از آنجا مى رسید تا در آخرین لحظه ها که خرمشهر سقوط کرد، دوستان به من گفتند: برو خدمت حضرت امام و قضیه را عرض کن. آخر من با چه توانى مى رفتم، کار خیلى مشکلى بود، به حقیقت الآن که یاد آن موقع مى افتم، بغض گلویم را مى گیرد، سرانجام رفتم و وارد اتاق شدم، از قیافه من تشخیص دادند که بایستى اتفاقى افتاده باشد، بعد از شش ـ هفت دقیقه رو به من کردند و پرسیدند تازه چى؟ من با نهایت ناراحتى خدمتشان عرض کردم: خرمشهر را گرفتند. ایشان یک مرتبه با حالت عجیبى فرمودند: اینکه ناراحتى ندارد، جنگ است، یک وقت ما مى بریم یک وقت آنها، ناراحتى ندارد. خدا مى داند آرامشى در دل من پیدا شد که گویا هیچ اتفاقى نیفتاده است.[5]

مدیران جامعه اسلامى باید توجه داشته باشند که با تمسّک به اصل خدامحورى در شکستها، ناامید و دلسرد نمى شوند؛ به عبارت دیگر، چنانچه کار را براى خدا انجام دهند، و خدمت را در جهت رضاى حق تعالى بدانند، اگر در انجام کار و اخذ تصمیمها به حسب ظاهر، موفقیتى کسب نکنند و یا دچار ناکامى گردند، چون معیار در عمل، رضایت خداوند متعال است، اضطراب و دلهره به سراغشان نخواهد آمد؛ بلکه پیروان خود را نیز در شکستها دلدارى مى دهند و دعوت به آرامش درونى مى کنند. اضطراب در بحرانها موجب سردرگمى مى شود، و تصمیمها را نابخردانه مى سازد. امام با مطرح کردن اصل خدامحورى در بحرانها و شکستها، دچار مشکل نشدند و تصمیمهاى ایشان تحت تأثیر عوامل جانبى قرار نمى گرفت.

طبیعى است که پیروان ایشان، چه آنهایى که در سطح مدیریت کشور قرار دارند و چه افراد دیگر، با تمسک به سیره آن رهبر فقید، و با تمسک به اصل خدامحورى در ناکامیهاى مدیریت کشور، دچار اضطراب نمى شوند و در نتیجه، تصمیمها به صورت پخته و مطلوب اتخاذ مى شود.

 اخلاص امام

حضرت امام تمام تلاش و همت والاى خود را به کار گرفتند تا در مزرعه اعمال و رفتار خود، هیچ بذرى جز رضایت اللّه  نپاشند. براى آگاهى بیشتر از اخلاص امام به نمونه هایى از آن اشاره مى شود:

 امام خود را مطرح نمى سازند

شبها و روزهاى عمر گرانمایه امام، گواه گریه هاى عارفانه، خضوع و شب زنده داریهاى ایشان در برابر خداى بزرگ و انس او با قرآن و دعا و نوافل است؛ ولى هیچ گاه و حتى براى یک مورد هم نه دیده و نه شنیده ایم که امام، خویشتن را بستایند و به صراحت یا به کنایه، گوشه اى از آنچه بر ایشان از سختیها و مرارتها در سیر و سلوک معنوى شان گذشته، سخنى به میان آورند و علاوه بر آن، موفقیتها و موقعیتهاى ظاهرى را هم براى خود نمى دیدند. مثلاً جایى بدین مضمون مى فرمایند: رهبر من آن کودک دوازده ساله است؛ و یا زمانى که مردم شعار مى دادند که: توطئه چپ و راست، کوبنده اش روح اللّه  است. امام فرمودند: کوبنده اش شما هستید، نه روح اللّه .

آرى امام، خویشتن را چنان محو و فانى در خدا مى سازند که گویى اصلاً نقشى در انقلاب به عهده نداشته اند.

 عدم اطلاع خویشان از نوشته هاى فقهى امام

امام خمینى (س) هیچ گاه در صدد مطرح ساختن خویش نبودند و این را در اعلام مرجعیتشان به دست عده اى به اثبات رساندند؛ چه اینکه، ایشان بر کتابهاى وسیلة النجاة سید ابوالحسن اصفهانى و عروة الوثقى، نوشته مرحوم آیت اللّه  سید محمدکاظم یزدى که هر کدام یک دوره فقه است، حاشیه زده بودند؛ ولى حتى نزدیکان ایشان مطلع نگشتند. امام به این نکته توجه داشتند که مبادا یک لحظه از خداى خویش دور شوند؛[6] و این نشانگر اخلاص و «قیامللّه »، و در یک سخن، خدامحورى ایشان هست.

 آرامش نفس، نتیجه خدامحورى

رهبران بزرگ جهان براى اینکه بتوانند در تصمیمهاى خود موفقیت کسب نمایند و در بحرانها به اتخاذ تصمیمهاى عاقلانه و به دور از احساسات دست یازند، باید از چنان آرامش خاطرى برخوردار گردند که بدون ملاحظۀ عوامل جانبى، به تجزیه و تحلیل مسائل بپردازند و تصمیمهاى درستى را بگیرند؛ امام خمینى (س)، رهبرى فرزانه هستند که آرامش خودشان را در عمل خالصانه مى بینند و خدمت براى رضاى خدا، ملاک و معیار محورى ایشان محسوب مى گردد؛ و به خاطر همین امر است که آرامشى خاص در درونشان حس مى کردند و دیگران را نیز به آرامش فرا مى خواندند.

تأثیرپذیرى نویسندۀ مسیحى از امام

آنگونه که نقل کرده اند، یک نویسنده مسیحى که در ابتداى انقلاب به ایران آمده بود، بعد از آنکه به کشورش مراجعت مى کند مى گوید: خیلى چیزهاى انقلاب ایران، مرا جذب کرد؛ ولى مهمتر از هر چیز، خاطره من از امام و رهبر انقلاب بود، من با آنکه خیلى از شخصیتها و سیاستمداران جهانى را دیده ام، ولى تا به حال کسى را به اندازه رهبر انقلاب ایران، اینگونه صمیمى و مطمئن و آرام ندیده ام؛ و من در حسینیه جماران او را دیدم که در عین حال که مردى انقلابى و خستگى ناپذیر است؛ ولى گویا دنیایى از آرامش و اطمینان، او را همراهى مى کند.[7]

 کودتاى نوژه و آرامش امام

در قضیه اى که یکى از فرماندهان سپاه نقل مى کند، مربوط به کودتاى نوژه است؛ امام در شدیدترین حوادث، آرام و مطمئن عمل مى کردند، این مقام نظامى مى گوید: در شب حادثه کودتاى نوژه، وقتى به ایشان خبر دادیم که امکان کودتا هست، ایشان با کمال حوصله اطلاعات لازم را از ما گرفتند و دستورهاى مؤثر و مفید را به ما دادند که مثلاً همه کارهاى لازم را انجام دهید، حواستان را جمع کنید، دستورهاى مفید و لازم را به یگانهاى مربوطه بدهید؛ اما کاملاً خونسرد بودند و از یک موضع حساب شده برخورد مى کردند و هیچ گاه دستپاچه نمى شدند و شتابزده عمل نمى کردند و برخورد آرام و صبورانه و آگاهانۀ ایشان به ما هم آرامش مى داد تا خود را نبازیم و دقیق و حساب شده عمل کنیم.[8] بنابراین، اطمینان قلبى و آرامش خاطر که از عوامل مهم در تصمیم گیرى است، براى تصمیم گیران و رهبران و مدیران امرى لازم و ضرورى است.

 آرامش درونى در شبهاى بمباران

امام خمینى (س) در حوادث مختلف، این امر را به اثبات رساندند که از آرامشى عجیب برخوردار بودند، چنانکه در یکى از شبهایى که تهران بمباران مى شد، چون ناراحتى قلبى داشتند همه به ایشان توصیه مى کردند که به محل امنى بروند، اما ایشان چون به عنایت الهى، هیچ گونه اضطرابى نداشتند؛ لذا نمى پذیرفتند؛ عده اى از یاران امام به ایشان گفتند حداقل امشب را در محلى امن بگذرانید و پاسخ این بود که: من از اتاقم بیرون نمى آیم و بعد از ساعتى که به سراغشان رفتند، دیدند که حضرت امام مشغول سرودن غزلى هستند که حاکى از آرامش کامل ایشان بود:

از غم دوست در این میکده فریاد کشم                               دادرسى نیست که در هجر رخش داد کشم

سالها مى گذرد حادثه ها مى آید                                     انتظار فرج از نیمه خرداد کشم[9]

 دلدارى به مدیران ارشد نظام

در انجام کارها و فعالیتها، گاهى مدیران و اعضاى دیگر سازمان، دچار یأس و ناامیدى مى شوند؛ چرا که با موانعى روبه رو مى شوند که برایشان چالشهاى رفتارى ایجاد مى کند. زمانى هم با رفتار نابهنجار دیگران، مواجه مى شوند و دچار تردید و دودلى مى گردند؛ و این موضوع، آنها را در شرایط روحى نامطلوبى قرار مى دهد که در ادامه راه و در خلال فرایند فعالیتها، عقب نشینى مى کنند. اکنون بر این باوریم که اگر کسى خدامحور باشد، در مقابل این سختیها و رفتارهاى نابهنجار مقاومت مى کند و تردیدى به خود راه نمى دهد. مورد زیر قابل تأمل است:

 گفتگوى یکى از مدیران با امام

امام همواره مدیران ارشد را با تمسک به خدامحورى دلدارى مى دادند، یکى از مدیران ارشد یکى از سازمانها، چنین مى گوید:

از آنجا که نظارت بر انتخابات بر عهده شوراى نگهبان است و مسئولیت این شورا هم به عهده من گذاشته شده بود و از طرفى سخنگوى شوراى نگهبان هم بودم، لذا بعضى از افراد که اعتراضهایى بر مسأله انتخابات داشتند، مطالبى را از طریق روزنامه ها براى ما مى نوشتند، و به علت مسئولیت بنده، لبه تیز شمشیر این اعتراضها متوجه من مى شد. به امام عرض کردم که: آقا، ببینید به ما چه مى گویند و براى ما چه مى نویسند! و به قولى درد دل کردم. امام فرمودند: خوب، شوراى نگهبان بزرگترین کار را در دست دارد، کار حساسى است، لذا دشمن و مخالف دارد؛ شما از مخالفت نترسید، اگر قرار باشد که از حرف و ناسزا و فحش ناراحت شویم، من باید زودتر از همه و بیش از همه ناراحت شوم.

من گفتم: آقا، مسلمانان و اهل قبله و نماز به شما جسارت نمى کنند، بلکه دشمنان اسلام به شما توهین مى کنند... در اینجا حضرت امام سکوت کردند و سر خود را پایین انداختند، منظره اى بود که خیلى مرا متأثر کرد، گویا ایشان مى خواستند بگویند که: نه، این جور نیست که تو مى گویى، بعضى از اهل قبله و نماز و حتى شیعه اثنى عشرى در همین کشور چیزهایى به من نسبت مى دهند... که حق نیست، ولى باید صبر کرد. چه بسا افراد مقدس مآبى که در طول انقلاب، چه در نجف و چه جاهاى دیگر، حتى به امام توهین کردند؛ ولى امام با سکوتشان در مقابل آن مدیر ارشد، شاید مى خواستند بگویند که: در فرهنگ خدامحورى، صبر در برابر ناملایمات و چالشهاى رفتارى بهترین حربه است. و این صبر در صورتى شیرین خواهد شد که صابر، محوریت خدا و عمل براى او را باور داشته باشد. علاوه بر این، انجام فعالیت و موفقیت در آن، رنگى دیگر خواهد گرفت و پیروزى و شکست در کار، تفسیرى دیگر پیدا خواهد کرد.

 مفهوم پیروزى و شکست در اندیشه خدامحورى

گفتیم که در تفکر خدامحورى، اخلاص، پایه اساسى در کار است و با این نگرش، نتیجه عمل، با خلوص در کار سنجیده مى شود و شکست و پیروزى واقعى بر مدار ناخالصى عمل و خالصانه بودن آن است؛ به عبارت دیگر، اگر کارى توأم با صداقت و پاکى باشد، فرد عمل کننده پیروز، و در غیر این صورت شکست خورده است، اگرچه به ظاهر پیروز شده باشد؛ معمار بزرگ انقلاب، با تذکر این نکته مى خواهند در بین فرهنگها، فرهنگ و اندیشه اى را برگزینند که منحصر به فرد است، چه اینکه در دنیا رسم است که اگر کسى بر دیگرى غالب شود، او را پیروز میدان مى خوانند؛ اما امام مى خواهند بگویند اگر پیروزى فردى یا سازمانى یا کشورى توأم با خلوص در کار نباشد، شکست خوانده مى شود. ایشان در این باره مى فرمایند:

تمام این پیروزى ها و عدم پیروزى ها و سلطنت ها و ابرقدرتى ها و همه گذراست. ما این جا نشستیم، بلااشکال در صد سال دیگر از ما خبرى نیست، گذشته است، رفته است، پیروز بشویم رفته است، شکست بخوریم رفته است، قدرت داشته باشیم رفته است، نداشته باشیم گذشته است. آن که باقى است، آن است که در پیش خودمان است. آنچه باقى مى ماند، ما و چیزهایى که حمل مى کنیم به عالم دیگر است. ما باید فکر این معنا باشیم که خدمت بکنیم؛ خدمتى که براى ما سرمایه باشد براى آن جهان. زدن و پیروز شدن و فتح کردن و همۀ اینها اگر آن بُعد معنوى اش نباشد، همه اش شکست است، بلکه آنهایى که بیشتر در نظر مردم پیروزند، شکسته ترند. این قدرت هاى بزرگى که در عالم بوده است و هست و خواهد بود، اینها اگر آن بُعدى که آنها را به سعادت مى رساند نداشته باشند، تمامش شکست است.[10]

امام با ذکر این نکته که اگر عمل ما نصرت خداوند تلقى شود، آنگاه پیروزیم، چنین مى فرمایند: ما اگر چنانچه در همۀ جبهه ها پیروز بشویم، لکن به عنوان نصرت خدا نباشد، براى نصرت خودمان باشد، بخواهیم که خودمان یک جایى را بگیریم، ما نصرت خدا را نکردیم و خدا هم آن وعده اى را که داده اند، عمل نمى کنند، اگر عمل کنند یک عنایت خاصى است، ربطى به ما ندارد.[11]

بنابراین، ملاک در عمل، خلوص در کار است که نصرت و یارى خدا را در پى دارد.
قرآن، یارى مؤمنین را منوط به یارى و نصرت خداوند مى داند و مى فرماید: اِن تنصُرواللّه  ینصرکم و یُثبّت اَقدامکم؛[12] اگر شما خدا را یارى کنید، خدا هم شما را یارى خواهد کرد و ثابت قدم مى گرداند.

آنچه مهم است اینکه در تئورى امام، نصرت خدا، به نصرت بندگان خدا تفسیر مى شود و بندگان خدا، عیال اللّه  در نظر گرفته مى شوند.

امام بر این باور هستند که اگر براى خدا و براى رضاى خدا دست به عملى بزنیم پیروزیم؛ اگر چه در ظاهر شکست خورده باشیم...:

نصرت خدا، نصرت بندگان خداست نصرت دین خداست. وقتى ما نصرت کردیم بندگان خدا را براى خدا، براى این که اینها «عیال اللّه » هستند. ما اگر چنانچه در جبهه ها هم پیروز نشویم، این جا پیروزیم. و اگر اینطور نشد، شکست خوردیم از همین حالا، در اوج پیروزى در شکست هستیم و در حضیض شکست، پیروز هستیم. میزان، این است و ما باید این را در نظر بگیریم. در هیچ پیروزى به مقدار خارج از متعارف که مربوط به خدا نباشد، غرور و خوشحالى پیدا نکنیم و در هیچ شکستى سرشکستگى نداریم، براى این که، ما نمى خواستیم خودمان یک چیزى بشویم که سرشکستگى پیدا کنیم، ما مى خواستیم اطاعت امر خدا را بکنیم.[13]

منبع: استراتژی رهبری امام خمینی، عباس شفیعی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 46-56


[1] آشتیانى (حجت الاسلام)؛ آرشیو واحد خاطرات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى (س). [2] ستوده، امیررضا (گردآورنده)؛ پا به پاى آفتاب؛ تهران: پنجره، 1373، به نقل از دکتر محمود بروجردى، ج 1، ص 237. [3] همان. [4] حدید / 23. [5] ستوده، امیررضا (گردآورنده)؛ پا به پاى آفتاب؛ به نقل از دکتر محمود بروجردى، ج 1، ص 238. [6] وجدانى، مصطفى (گردآورنده)؛ سرگذشت هاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى؛ (مصاحبه آیت‏ اللّه‏ صانعى)، ج‏3، تهران: نشر سبحان، 1362، ص 37. [7] وجدانى، مصطفى (گردآورنده)؛ سرگذشت هاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى؛ (مقاله محمدعلى انصارى)، ج 2، ص 139. [8] رضایى، محسن (دکتر)؛ آرشیو واحد خاطرات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى (س). [9] توسلى، محمدرضا (آیت ‏اللّه‏)؛ آرشیو واحد خاطرات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى(س). [10] صحیفه امام؛ ج 19، ص 201‏‏202. [11] همان؛ ص 202. [12] محمد / 7. [13] صحیفه امام؛ ج 19، ص 203.

. انتهای پیام /*