بیست و پنج بهمن 1367 خبری بر روی تلکس رسانه های جهان قرار گرفت که دنیا را در حیرت فرو برد. رسانه های کشورهای مختلف فتوای تاریخی امام خمینی(س) را مخابره کردند: متن فتوای رهبر فقید ایران علیه مؤلف کتاب آیات شیطانی به شرح ذیل بود:

إنا لله و انا الیه راجعون

به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می‏رسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می ‏باشند. از مسلمانان غیور می‏خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است ان‏شاءالله.

روح الله الموسوی الخمینی ـ 25 / 11 / 67[1]

به راستی امام خمینی(س) چگونه به این نتیجه رسیدند که چنین فتوایی را صادر نمایند؟ فتوایی که معادلات حاکم بر روابط بین الملل را درهم ریخت و پریشانی ویژه ای بر اذهان و افکار دولتمردان و سیاستمداران آن مقطع زمانی حاکم نمود. آیا امام از اهمیت، ویژگیها، بداعت و بویژه پیامدهای این فتوا آگاه نبودند؟ و بالاخره امام چگونه و بر چه اساس و مبانی به این برآورد دست یافتند و تحت چه شرایطی و چگونه چنین فتوایی را صادر نمودند؟

این پژوهش در راستای ایضاح و تبیین چنین رفتاری گام برمی دارد و رفتارشناسی امام را در این باب پی جویی می کند و بر این باور است که گام اول در این راه، تعیین و تبیین مبانی و بنیادهای صدور این فتوا از دیدگاه امام خواهد بود و لذا در ابتدا مبانی فقهی صدور چنین فتوایی طرح خواهد شد.

 مبانی و بنیادهای فقهی فتوای ارتداد مؤلف کتاب آیات شیطانی

به نظر می رسد که امام خمینی(س)، به عنوان فقیهی برخاسته از مکتب اسلام و به عنوان کسی که صاحب تألیفات متعددی در حوزه فقهی هستند، از همین نظرگاه نیز به کتاب آیات شیطانی و مسأله ارتداد مؤلف آن می نگریستند و این فتوا ریشه در مبانی فقهی ایشان داشته است؛ لذا ایضاح و تبیین مبانی فقهی ایشان در این باب ضروری به نظر می رسد.

به طور اجمال می توان گفت که منابع فقه در مذهب شیعه، کتاب، سنت، اجماع و عقل می باشد و در کتاب (قرآن) نیز آیات متعددی در این باب آمده است. قبل از آنکه به ذکر این آیات بپردازیم باید اذعان نمود که از چشم انداز فقهی، مسأله کتاب آیات شیطانی از دو بعد، یعنی مسأله ارتداد و مسأله سبّ نبی قابل بررسی است؛ لذا در ابتدا به مسأله ارتداد پرداخته می شود.

 ارتداد و معنا و مفهوم آن

ارتداد از مصدر باب افتعال و از ریشه «رد» گرفته شده است و به معنای رجعت و بازگشت می باشد. به عبارت دیگر، همچنان که مؤلف اسلام و ارتداد سلمان رشدی و مسئولیت بین المللی کشور حامی عنوان می کند: ارتداد به معنای رد شدن و برگشتن از دین و جزء آن است و در اصطلاح فقهی، کفر پس از اسلام، یا قطع اسلام، یا هر عملی که دال بر آن می باشد و یا انکار ضروریات دین آمده است و مسلمانانی که از دین حنیف خویش روی تافته و کفر را برگزینند مرتد نامیده می شوند.[2]

ولی در ادامه به تعریفی از امام خمینی(س) اشاره می کند که: المرتد و هو من خرج عن الاسلام و اختار الکفر؛ یعنی مرتد کسی است که از اسلام خارج شود و کفر را انتخاب کند.[3]

در اصطلاح دینی ارتداد در دو معنا به کار می رود:

1. برگشت از دین اسلام و انکار آن؛ 2. انکار برخی آموزه های مسلّم و ضروری دین.

آیات متعددی در قرآن مبنای مسأله ارتداد قرار گرفته است. خداوند متعال در آیه 106 سوره نحل می فرماید: هرکس پس از ایمان آوردن خود به خدا کفر ورزد (عذابی سخت خواهد داشت) مگر آن کس که مجبور شده (ولی) قلبش به ایمان اطمینان دارد؛ لیکن هر که سینه اش به کفر گشاده گردد، خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود.

آیه دیگری نیز که به مسأله ارتداد پرداخته است آیه 74 سوره توبه است که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: به خدا سوگند می خورند که (سخن ناروا) نگفته اند در حالی که قطعاً سخن کفر گفته و پس از اسلام آوردنشان کفر ورزیده اند... پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر روی برتابند، خدا آنان را در دنیا و آخرت عذابی دردناک می کند و در روی زمین یار و یاوری نخواهند داشت.

تمسک به آیات ارتداد برای مشروعیت بخشیدن به حکم قتل مرتد، در کتب فقهی بندرت دیده می شود؛ شاید دلیل آن، عدم اعتقاد فقها به استنتاج این حکم از آیات است؛ لذا مبنای قتل مرتد را عمدتاً بر سنت و سیره معصوم قرار داده اند و احادیث متعددی از پیامبر (ص) و ائمه(ع) روایت می کنند و از آن جمله است که پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمودند: من بدّل دینه فاقتلوه.[4]

و نیز از امام محمد باقر(ع) نقل شده است: کل مسلم بین مسلمین ارتد عن الاسلام و جحد محمداً نبوته و کذبه فان دمه مباح لکل من سمع ذکر منه... و علی الامام ان یقتله و لا یسنیبه.[5]

ادله دیگر در باب ارتداد، اجماع است. در این باب «برخی از فقها مدعی اند که اجماع امامیه بر قتل مرتد بوده و احدی با آن مخالفت نکرده است. شیخ طوسی، شهید ثانی و صاحب جواهر از این دسته اند.»[6] و عده دیگر اجماع مزبور را به «اتفاق اکثریت امامیه» تعبیر کرده اند.[7]

البته در باب ارتداد، اکثریت قریب به اتفاق فقهای شیعه متفق القولند؛ لیکن در باب «توبه یا عدم توبه»، «حکم ارتداد»، «انکار آموزه های ضروری» و اینکه کدام آموزه ضروری است، دیگر راهها متفاوت است.

شرایط تحقق ارتداد

اثبات تحقق ارتداد منوط به تحقق شرایطی است. فقهای شیعه از «بلوغ، عقل، اختیار و قصد» به عنوان شرایط تحقق ارتداد نام برده اند؛ لیکن به طور کلی می توان شرایط تحقق ارتداد را از این لحاظ که از زاویه فقهی ـ حقوقی جرم تلقی  شود وجود سه عنصر ضروری برشمرد:

1. عنصر قانونی

«عنصر قانونی این است که برای اینکه فعل یا ترک فعلی جرم به شمار رود، بایستی در قانون به عنوان جرم شناخته شده باشد. چون اصلی ترین منابع حقوق در اسلام، قرآن و سنت است، پس عمل یا ترک عملی برای مسلمانی جرم است که در آیات و روایات به همین عنوان مطرح شده و مجازات آن بیان شده باشد».[8]

 2. عنصر مادی

«برای تحقق هر جرم، افزون بر وجود قانون و نیز مسئولیت جزایی و... اقدامی خلاف قانون نیز صورت گرفته باشد. ممکن است فعل، ترک فعل، سخن یا عملیات دیگری نظیر نگهداری برخی چیزها باشد».[9]

 3. عنصر معنوی

«رفتار مجرمانه باید همراه با قصد مجرمانه یا تقصیر جزایی باشد و ارتکاب یک عمل مجرمانه تا مقرون به قصد یا مسئولیت جزایی و جنایی نباشد، به عنوان رفتار قابل مجازات شناخته نمی شود. لذا از نظر فقه اسلامی پایه های مسئولیت جنایی را شرایط عامل تکلیف (یعنی) زنده، بالغ، عاقل، قاصد، و مختار تشکیل می دهند».[10]

 امام خمینی(س) و مسأله ارتداد

فقهای شیعه، مرتد را به مرتد ملی و فطری تقسیم کرده اند و امام خمینی (س) نیز بر این اساس چنین اذعان نموده اند که: مرتد؛ و او کسی است که از اسلام خارج شده و اختیار کفر نموده است و بر دو قسم است: فطری و ملی. مرتد فطری کسی است که یکی از پدر و مادرش در حال انعقاد نطفه مسلمان باشند، سپس بعد از بلوغش اظهار اسلام نماید و پس از آن از اسلام خارج شود؛ و مرتد ملی کسی است که پدر و مادرش در حال انعقاد نطفه او کافر باشند، سپس بعد از بلوغ اظهار کفر نماید پس کافر اصلی شود، پس از آن اسلام بیاورد، سپس به کفر برگردد؛ مانند نصرانی اصلی که اسلام بیاورد، سپس به نصرانیتش برگردد. پس مرتد فطری اگر مرد باشد زوجه اش از او جدا می شود و نکاحش بدون طلاق فسخ می شود و عده وفات می گیرد... انتظار مرگ او کشیده نمی شود و توبه رجوعش به اسلام، در برگشتن زوجه و مالش به او فایده ندارد... اگر مرتد فطری زن باشد، اموالش بر ملکش باقی می ماند و به ورثه اش برنمی گردد، مگر اینکه بمیرد.[11]

بدین ترتیب از دیدگاه امام این نکته احصا می شود که مرتد فطری به قتل می رسد و توبه وی نیز ثمری نخواهد داشت و احکام دیگر در این باب نیز شامل وی خواهد شد.امام خمینی(س) در بخش دیگری از همان کتاب نیز بر این موضوع تأکید کرده  و اظهار داشته اند که: مرتد فطری اسلامش ظاهراً قبول نمی شود و اگر مرد باشد به قتل می رسد؛ و زن مرتد، ولو اینکه فطری باشد، به قتل نمی رسد، بلکه به زندان ابد می افتد... و توبه اش قبول  می شود. پس اگر توبه نماید از زندان بیرون آورده می شود و مرد مرتد ملی توبه داده می شود.[12]

امام خمینی(س) در باب ارتداد چهار شرط: بلوغ، عقل، اختیار و قصد قائل شده اند و چنین عنوان کرده اند که: در حکم ارتداد، بلوغ، اختیار و قصد معتبر است. پس ارتداد بچه ـ اگر چه نزدیک بلوغش باشد ـ و همچنین دیوانه در حال دیوانگی ـ اگرچه ادواری باشد ـ و همچنین مکسره، و همچنین آنچه بدون قصد واقع می شود مانند هزل گو و ساهی و غافل و بیهوش اعتبار ندارد و اگر در حال غلبه عصبانیت بر او که یا آن بر خود مسلط نیست از او صادر نشود حکم ارتداد نمی شود.[13]

در ادامه، امام خمینی(س) چنین عنوان نموده اند که: اگر ارتداد از مرتد ملی تکرار شود، بعضی گفته اند در مرتبه سوم کشته می شود و بعضی گفته اند که در مرتبه چهارم کشته می شود و این احوط است. و نیز ادامه داده اند که: ارتداد با شهادت دو عادل و با اقرار ثابت می شود و احوط دو مرتبه اقرار او می باشد و با شهادت زنها، جداگانه باشد یا با ضمیمه، ثابت نمی شود.[14]

 متولی حکم ارتداد

مسئول و متولی حکم مرتد کیست؟ آیا شریعت اسلام، مقام و متولی خاصی برای آن معین کرده است یا اینکه انجام آن را به عهده همه مسلمانان گذاشته است. فقها در این مقام نوعاً موضع مشترک و واحد دارند و آن را از شئون پیامبر اسلام(ص) و امامان(ع) و در عصر غیبت از شئون نواب عامه امام(عج)، یعنی مجتهدان جامع الشرایط می دانند و تأکید می کنند که غیر از مجتهد جامع الشرایط، هیچ کس حق اجرای حکم فوق را ندارد و از احادیث منقوله در این باب چنین برمی آید که اجرای حدود بر عهده حاکم قرار داده شده است.[15]

امام خمینی(س) نیز چنین نظری را برگزیده اند و در تحریرالوسیله، کتاب «الامر بالمعروف» اذعان می دارند: و لیس لاحد تکفل امور السباسه کاجراء الحدود و القضائیه و فی عصر الغیبه کان نوابه العامه قائمین مقامه.[16]

 سبّ نبی و احکام آن

موضوع دیگر در باب مبانی فقهی فتوای ارتداد سلمان رشدی، موضوع «سبّ نبی» است. در باب «سبّ نبی» نیز در قرآن آیاتی آمده است که خداوند متعال انسانها را از ناسزا گفتن به پیامبر، پیشی گرفتن بر پیامبر، خطاب قرار دادن پیامبر با صدای بلند و... نهی کرده است. و عذابی بزرگ برای مرتکبین به این اعمال وعده داده است.[17]

روایات متعددی نیز در این باب آمده است و از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

 از پیامبر مکرم  اسلام(ص)، روایت شده است که: کسی که به یکی از پیامبران دشنام دهد باید کشته شود.[18]

 و یا از امام صادق(ع) روایت شده است که: کسی که به پیامبر اسلام(ص) دشنام دهد حکم او اعدام است و نیازی به رجوع به حاکم ندارد.[19]

و روایت دیگری نیز از امام صادق(ع) نقل شده است: پدرم (امام باقر(ع)) مرا خبر داد که رسول خدا (ص) فرمودند: همه مردم در مورد من یکسانند؛ هرکس شنید که فردی مرا به زشتی یاد می کند، بر او واجب است که دشنام دهنده را بکشد و مسأله به دستگاه قضایی کشیده نمی شود و اگر مسأله به محکمه رسید، حکومت باید توهین کننده به من را اعدام کند.[20]

در سیره عملی پیامبر (ص) و ائمه(ع) نیز در این باب موارد متعددی از اجرای حکم سبّ نبی وجود دارد که پیامبر (ص) و ائمه(ع) حکم به قتل توهین کننده داده اند: فقهای شیعه و فقهای اهل تسنن نیز در این باب متفق القولند، لیکن در باب تحقق شرایط و چگونگی اجرا، نظرات متفاوتی ابراز شده است.[21]

امام خمینی(س) نیز در تحریرالوسیله چنین بیان می کنند که: کسی که به پیامبر ـ صلی الله  علیه و آله ـ العیاذبالله ناسزا بگوید، بر شنونده واجب است که او را به قتل برساند مادامی که خونی بر خود یا عرض خود یا بر جان مؤمن یا عرض او نباشد؛ با وجود این، خوف جایز نمی باشد و اگر بر مال مورد توجه او یا بر مال مورد توجه برادر مسلمانش خوف باشد، ترک قتل او جایز است و این بر اذن از امام ـ علیه السلام ـ یا نائب او توقف ندارد؛ و همچنین حال اگر بعضی از ائمه ـ علیه السلام ـ را ناسزا بگوید و در ملحق نمودن حضرت صدیقه طاهره ـ سلام  الله  علیها ـ به آنان وجهی است، بلکه اگر سبّ او به سبّ پیغمبر ـ صلی  الله  علیه و آله ـ برگردد بدون اشکال به قتل می رسد.[22]

و البته سبّ نیز از موجبات ارتداد است و همه مذاهب اسلامی یکی از عوامل ارتداد را ناسزا گفتن به رسول خدا (ص) و دیگر انبیا دانسته اند.

 مبانی فقهی امام خمینی(س) و ارتداد سلمان رشدیمبانی فقهی امام خمینی(س) در صدور فتوای ارتداد سلمان رشدی بسیار مؤثر بوده است و در واقع می توان گفت که این فتوا بر اساس این مبانی صادر شده است. امام خمینی(س) از منظر یک فقیه و عالم علوم اسلامی و صاحب جایگاه مرجعیت و همچنین در مقام نائب امام عصر(عج) و حاکم حکومت اسلامی، این فتوا را صادر نمودند. نگاهی کوتاه به کتاب آیات شیطانی نشان دهنده این امر است که سلمان رشدی خود را مصداق کامل این حکم در باب ارتداد و سبّ نبی قرار داده است. به طور کلی می توان گفت:

نام آیات شیطانی برگرفته از یک جعل تاریخی است که پیامبر (ص) در وقت تلاوت آیات سوره نجم، پس از تلاوت آیات أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّی * وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری، پیامبر (ص) به ناگاه افزودند: «تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهم لترجی» که پس از ادامه تلاوت دیگر آیات سوره سجده، مسلمین و کفار همگی به سجده می افتند و علت سجده مشرکین آن بوده است که پیامبر از خدای ایشان به نیکی یاد نموده است؛ لیکن پس از این اقدام، جبرئیل بر پیامبر نازل شده و به ایشان تذکر می دهد که جمله «تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهم لترجی» وحی نبوده است که پیامبر (ص) هم از این کار خود بسیار ناراحت بودند؛ بنابراین آیات 73 ـ 75 سوره اسراء بر ایشان نازل گردیده است.

لازم به ذکر است که متأسفانه این داستان در کتابهای تاریخ طبری، تفسیر طبری، طبقات ابن سعد و اسباب تنزیل نقل شده و همین امر، منشأ سوء استفادة افرادی همچون سلمان رشدی و دیگر معاندین می باشد. جالب اینجاست که طبری این داستان را به نقل از محمد بن کعب قرظی که از طایفه بنی قریظه است بیان داشته است. این در حالی است که ضدیت یهود و کینه توزی ایشان و جعل آنان امری مبرهن است و (علاوه بر آن) قرظی نیز از صحابه رسول خدا (ص) نبوده است؛ ولیکن ابن عباس که وی نیز در آن زمان حتی تولد نیافته است، با قید «گمان می کنم» آن را ذکر نموده است، ولی حضرت علی (ع) و سایر اصحاب، به هیچ وجه آن را ذکر نکرده اند. قرآن نیز نافی اینگونه وقایع است که: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی [23]؛ و آنکه إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ[24].[25]

بدین وسیله سلمان رشدی یک جعل تاریخی را دستمایه اثر خویش قرار داده و خلاف نص صریح قرآن، تحریف در آن روا داشته است.

ابوحسین در کتاب آزادی ابراز عقیده یا اهانت به توده ها، در این باره چنین اظهار می دارد:  او (سلمان رشدی) خاتم پیامبران را سگ می خواند. واژه زشت «ماهونه» که رشدی آن را در کتاب خود به کار گرفته است، تقلیدی از دانته، شاعر ایتالیایی قرون وسطا، است. این واژه مثل واژه  «ماهوند» از دو بخش «ما» و «هوند» به معنای «سگ پست» (برگردان از زبان انگلیسی) تشکیل شده است. رشدی از پیامبر اسلام(ص) به عنوان بازرگان مکاره، مسخره، و بی حیا یاد می کند و قرآن مجید را «آمیزه ای از داستان، افسانه و پندارهای شیطانی» می داند. توهین به پیامبر (ص) و ـ العیاذبالله ـ نسبت دادن ماهونه با این تعبیر، به لحاظ فقهی مجازات سنگینی در پی دارد و سلمان رشدی که خود در حوزه مطالعات اسلامی کار می کرد، بی گمان از این مجازات مطلع بوده و می دانست که مسلمانان با کسی که به پیامبر مقدسشان توهین می کند چه برخوردی خواهند کرد. البته این توهین، به لحاظ ابعاد دیگر در بخشهای بعد مورد بررسی قرار خواهد گرفت.علاوه بر این، سلمان رشدی در به اصطلاح کتاب خود، مکرر به توهین و اهانت به شخصیتهای دینی و اسلامی می پردازد.[26]

از بلال، نخستین مؤذن اسلام... به عنوان «هیولای سیاه خارق العاده» یاد می شود؛ و از سلمان فارسی به عنوان «کپل» (نشیمنگاه) یاد می‏کند. علاوه بر اینها، بسیاری از فرشتگان بزرگ، مانند «جبرئیل» و «عزرائیل» و شمار زیادی از انصار پیامبر، مثلاً  حمزه، عموی پیامبر، و اصولاً جامعه اسلامی مورد فحاشی و اهانت قرار گرفته اند. [در کتاب وی] از روابط جنسی میان پیامبر اسلام با جبرئیل به هنگام نزول نخستین وحی در غار حرا ـ که در واقع (محل وقوع) حادثه بسیار عظیم «بعثت» و نزد مسلمانان بسیار محترم و مقدس است ـ سخن می رود.[27]

هیچ عقل سلیمی نمی تواند بپذیرد که به راحتی در یک کتاب، موهن ترین عبارات در مورد مقدسترین افراد نزد حدود یک میلیارد و نیم مسلمان به کار رود؛ و شاید انگیزه تعیین این مجازات در اسلام بدین لحاظ باشد که اولاً، کسی نتواند به راحتی به مقدسات توهین کند و ثانیاً، توهین به این مقدسات توهین به کسانی است که برای این مقدسات احترام ویژه ای قائلند و ثالثاً در حالی که به لحاظ انسانی و اخلاقی و عرفی انسانها در مخاطب قرار دادن طرف مقابل رعایت ادب و احترام را به جا می آورند، سلمان رشدی تمام این مسائل را زیر پا می گذارد و اعتقادات مسلمانان را به بازی می گیرد. به راستی مجازات این فرد چه می تواند باشد؟ در آیین  اسلام توهین به سایر پیامبران نیز همین حکم را در پی دارد. ابوحسین در کتاب خود می نویسد:

بسیاری از پیامبران دیگر نیز به گونه ای شرم آور مورد اهانت قرار می گیرند؛ به طور مثال حضرت ابراهیم(ع)، پدر گرامی ادیان جهانی را به هنگام تأسیس مکه معظمه حرامزاده می خواند؛ و رشدی از توهین به قدیسین دیگر، مانند حضرت آدم(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت سلیمان(ع)، حضرت عیسی(ع) و مادر وی حضرت مریم (س) فروگذاری نمی کند.[28]

نویسندة کتاب نقد توطئه آیات شیطانی بیان روشن تری از ارتداد رشدی دارد و در این باره می نویسد: سلمان رشدی با توجه به اقرار آشکارش در کتاب لبخند یوزپلنگ که خود را کافر خوانده است و با توجه به اهانت و استهزای باورهای مسلمانان از جمله اعتقاد به خداوند متعال، قرآن مجید، پیامبر اسلام، ابراهیم خلیل، اسماعیل، عیسی مسیح، جبرئیل، احکام اسلام و نیز یاران پیامبر مانند: سلمان، بلال و زنان پیامبر، مرتد و سابّ رسول الله یعنی سبّ کننده و دشنام گوی نسبت به پیامبر اسلام و قرآن است؛ [چرا که] او در خانواده ای مسلمان متولد شده است.

اهانت و استهزا و هتاکی وی، از روی قصد و اختیار صورت گرفته است. سلمان رشدی بالغ و عاقل است یعنی دیوانه نیست. [لذا] با توجه به آنچه گفته شد او مرتد فطری است و سزا و جزای مرتد فطری، بالاخص سابّ رسول الله، اعدام است.[29]

البته این موضوع و حکم، اختصاص به اسلام ندارد؛ و در سایر کتب آسمانی نیز از جمله در سفر خروج باب 31، آیات 12ـ16 و باب 35 آیه 2، «سبت» به عنوان یک حرمت و یک عهد مقدس تلقی شده است، و اگر این عهد و حرمت توسط فرد یهودی شکسته شود، مستحق مجازات مرگ خواهد بود؛ و در اوت نیز آیاتی بر مذموم بودن شکستن حرمتها تأکید می کنند و شکننده هر ارزش یا تقدس یا حرمت به مجازات مرگ محکوم می شود.[30]

به همین سبب و به دلیل شکستن حرمت پیامبران دیگر ادیان، واکنشهای منفی نسبت به سلمان رشدی و کتاب او صورت گرفت و در مواردی دستور عدم انتشار و جمع آوری کتاب وی از سوی مجامع مذهبی داده شد.[31]

در پایان، در جهت تبیین رفتار امام خمینی(س) نسبت به این پدیده، باید اذعان نمود که امام از جایگاه یک فقیه و عالم اسلامی و نیز از جایگاه حاکم اسلامی این فتوا را صادر کردند؛ و حال ممکن است این سؤال مطرح شود که توبه سلمان رشدی اثری را بر این فتوا مترتب خواهد کرد؟ 

همچنان که در سطور پیشین گفتیم، حکم مرتد فطری، مجازات مرگ است و توبه مرتد فطری نیز از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست، و از سوی دیگر توبه بدون رفع آثار وضعی گناه نیز توبه ای واقعی نخواهد بود.

و از همین روست که امام در 29 / 11 / 67 در واکنش به مطرح شدن توبه سلمان رشدی از سوی رسانه های بیگانه چنین عنوان نمودند: سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد بر هر مسلمانی واجب است با جان و مال تمامی همّ خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند.[32]

سؤال دیگری نیز در راستای رفتارشناسی امام در این باب مطرح می شود مبنی بر اینکه چرا امام خمینی(س) درباره این کتاب چنین فتوایی را صادر نمودند و بر اساس «یحوت الباطل به ترک ذکر» عمل نکرده و فتوای امام باعث مطرح شدن بیشتر این کتاب شد؟

باید عنوان کرد که اگر رسانه های غربی این کتاب را به عنوان کتاب سال معرفی نمی کرده و برای آن جایزه تعیین نمی نمودند و مطالب آن را در روزنامه ها طرح نمی کردند، برخورد امام به گونه ای دیگر بود؛ اما در آن زمان به مؤلف کتاب یک و نیم میلیون مارک به عنوان پیش پرداخت داده شد که تا آن زمان چنین حق تألیفی به هیچ نویسنده ای پرداخت نشده بود.

رشدی برای نوشتن این کتاب با توجه به حقوق نویسندگان در انگلستان، حدود سه میلیون مارک به عنوان حق تألیف دریافت نموده و بزرگترین جایزه نقدی انگلستان را به مبلغ شصت و پنج هزار مارک از آن خود کرده است. رسانه های گروهی غرب، از این نویسنده تجلیل، و از تازه ترین اثر بی ارزش وی، یک شاهکار ادبی جلوه گر ساختند. برای مثال، مایکل موت، رئیس سابق حزب کارگر انگلستان، به محض انتشار کتاب آیات شیطانی، آن را به عنوان کاری بزرگ و سنگین ارج نهاد... راینتهونفن دومونت، آیات شیطانی را اثری متعلق به ادبیات جهانی توصیف کرد. مجله اشپیگل نیز کتاب رشدی را به عنوان شاهکاری زنده و رویداد سیاسی و ادبی جهان معرفی نمود.[33]

علاوه بر تجهیز و تبلیغ چنین کتابی، فعالیتهای دیگری به موازات چنین «آتش تهیه ای» صورت گرفت. به عنوان مثال، بر طبق قانونی دانش آموزان مسلمان موظف شدند در برنامه مذهبی صبحگاهی و در کلاسهای تعلیمات ویژه دینی مسیحیت شرکت کنند. تلویزیون آلمان غربی، رقص عریان را با زمینه هایی که با سوره های قرآن مزین شده بود به نمایش درآورد. فیلم ویدئویی «سورة البقره» که موهن ترین عبارات علیه  اسلام در آن به کار گرفته شده بود، ساخته و توزیع  شد. سریالی با نام «شالوم مدام» توسط شبکه  بی بی سی ساخته  شد و طی آن به دین اسلام توهین هایی گردید و هنرپیشه زن آن، برنده جایزه بهترین هنرپیشه زن از سوی فستیوال «کالی» فرانسه  شد.

از سوی دیگر، تظاهرات مختلفی در برخی کشورهای جهان از جمله: هند، پاکستان، انگلستان و افریقای جنوبی برپا گردید و عده ای نیز در این تظاهرات (پاکستان و هند) کشته  شدند و همزمان نیز اعتراضاتی توسط کشورهای اسلامی به دولت انگلیس  شد؛ لیکن این فعالیتها نه تنها سبب توقف انتشار این کتاب نگردید، بلکه بر گسترش تبلیغ و انتشار آن افزود.[34]

مضاف بر این عوامل، به نوعی افکار عمومی جهان نیز آماده طرح این فتوا بود؛ لذا امام در مقطعی تصمیم به صدور فتوا گرفتند که حدود چهار ماه از انتشار کتاب سلمان رشدی گذشته بود. بدین ترتیب بنیادهای فقهی صدور چنین فتوایی روشن می گردد و مشخص می شود که امام بر چه اساسی این فتوا را صادر نمودند.

منبع: سیره عملی امام خمینی در اداره امور کشور (1368 ـ 1357)، دکتر فرهاد درویشی سه ‏تلانی، چاپ و نشر عروج، 1385،  صص633 -647


[1]. صحیفه امام؛ ج 21، ص 263. [2]. مهراسبی پور، محمدرضا؛ اسلام و ارتداد سلمان رشدی و مسئولیت بین المللی کشور حامی؛ ص 39. [3]. قراملکی، محمدحسن؛ «پاسخهای متفاوت به حکم مرتد»، فصلنامه علوم سیاسی؛ ش 18 (تابستان 1381)، ص61 ـ 62 ؛ خمینی، روح‏الله؛ تحریرالوسیله؛ ص 638. [4]. همان؛ ص 67. [5]. همان؛ ص 68. [6]. همان‌جا. [7]. همان‌جا. [8]. مهراسبی پور، محمدرضا؛ اسلام و ارتداد سلمان رشدی و مسئولیت بین المللی کشور حامی؛ ص40 ـ 41. [9]. همانجا. [10]. همان‌جا. [11]. خمینی، روح الله؛ تحریرالوسیله؛ ج 4، ص11 ـ 12. [12]. همان؛ ص 243. [13]. همان‌جا. [14]. همان؛ ج 4، ص 244 ـ 245. [15]. همان‌جا. [16]. همان؛ ج 1، ص 463. [17]. حجرات  /  1و2 ؛ احزاب  /  57 ؛ مجادله  /  5. [18]. مؤسسه فرهنگی قدر ولایت؛ آیات شیطانی، بارزترین جلوة دشمنی استکبار جهانی با اسلام ناب محمدی؛  ص 32. [19]. همان‌جا. [20]. همان؛ ص 33. [21]. همان؛ ص 38 ـ 40. [22]. خمینی، روح الله؛ تحریرالوسیله؛ ج 4، ص 211. [23]. نجم  /  3 ـ 4. [24]. حجر  /  9. [25]. مؤسسه فرهنگی قدر ولایت؛ آیات شیطانی، بارزترین جلوة دشمنی استکبار جهانی با اسلام ناب محمدی؛  ص 19 ـ 20. [26]. آزادی، ابوحسین؛ ابراز عقیده یا اهانت به توده ها؛ ص 16 ـ 17. [27]. همان؛ ص 17 ـ 18. [28]. همان؛ ص 16 ـ 17. [29]. مهاجرانی، عطاءالله؛ نقد توطئه آیات شیطانی؛ ص 126. [30]. همان؛ ص 133 ـ 135. [31]. آزادی، ابوحسین؛ ابراز عقیده یا اهانت به توده ها؛ ص 90. [32]. صحیفه امام؛ ج 21، ص 268. [33]. آزادی، ابوحسین؛ ابراز عقیده یا اهانت به توده ها؛ ص 91 ـ 90. [34]. مؤسسه فرهنگی قدر ولایت؛ آیات شیطانی، بارزترین جلوة دشمنی استکبار جهانی با اسلام ناب محمدی؛ ص 41 ـ 42.

 

. انتهای پیام /*