حضرت امام در نوشته هاى خود به مشایخ، عرفا و حکماى بسیارى نظر داشته و از همگى به نیکى یاد کرده است و به دیگران نیز توصیه مى کند که هرگز در برخورد با آنان احترام را از یاد نبرند. ایشان گاهى در آثار خود تنها به ذکر نام بسنده مى کند ولى گاهى دیده شده آرا و نظریات برخى از بزرگان دیگر را آورده و با دیدگاهى عمیق و نقادانه به آنها پرداخته است. ما در این گفتار افرادى را که امام بیشتر بدانها توجه داشته است، بررسى مى کنیم:

آخوند خراسانى

آخوند ملا محمد کاظم خراسانى، عالمِ محقق و فاضل مدقّق از اکابر امامیه که جامع علوم عقلى و نقلى بود، در سال 1255ق. در توس متولد و در بیست و دو سالگى به تهران و پس از آن به نجف مهاجرت کرد و نزد شیخ مرتضى انصارى و میرزا محمد حسن شیرازى تلمذ نمود، پس از آن به تدریس اشتغال ورزید. در اواخر عمر، آوازه اش عالمگیر شد و مرجعیت تقلید امامیه را عهده دار گردید و در سال 1329ق. در نجف وفات کرد. آثار او فراوان است از جمله: حاشیه بر اسفار ملاصدرا، حاشیه بر مکاسب و رسائل شیخ مرتضى انصارى و کفایة الاصول.[1]

امام خمینى با تمام ارادت به ایشان، در کتاب طلب و اراده به نقد نظریۀ این شیخ بزرگ پرداخته و شاید تندترین عبارات را در برخورد با نظریات آن فقیه بزرگ و اصولى ارزشمند به کار برده است. آنجا که به نظر او مبنى بر اینکه در اوامر امتحانى و دستوراتى که به منظور آزمایش صادر مى شود ارادۀ حقیقى هست و نه خواست حقیقى، اشاره مى کند.[2] در باب اختیار نیز به سخن او اشکال وارد مى سازد[3] و مجدداً دربارۀ سعادت و شقاوت نظر ایشان را 
رد کرده به نقد آن مى پردازد.[4]

ابن سینا

حسین بن عبداللّه بن حسن بن على بن سینا معروف به شیخ الرئیس از حکما، اطبا و علماى کبار جهان است. پدرش از مردمان بلخ بود و در عهد دولت سامانى به بخارا مهاجرت کرد. وى در سال 363ق. متولد شد. قرآن و اصول دین را در کودکى فرا گرفت، بعد از آن به اصول علم ادب پرداخت، سپس علم حساب، صناعت، جبر و مقابله را فراگرفت و پس از آن به تحصیل فقه اشتغال ورزید. در منطق از استاد خود پا فراتر نهاد و در طب مهارت کامل پیدا کرد. پس از سلطنت سامانیان به گرگانج رفت و از آنجا به نیشابور سرانجام به جرجان روى نهاد و پس از مدتى به جانب رى متوجه شد و آنگاه به قزوین و از قزوین به همدان تا اینکه در سال 426 یا 428 بر اثر بیمارى قولنج در همان شهر درگذشت و در آنجا مدفون شد. آثار او فراوان است و در علوم مختلف از خود رسالات و کتبى برجاى گذاشته است. ولى آثارى که امروزه در کتب تراجم به وى منسوب است عبارتند از: کتاب مجموع در ریاضى، حاصل و محصول در فقه، البرّ و الاثم در اخلاق، مبدأ و معاد، شفا در حکمت، حکمت علائیه موسوم به دانشنامه، قانون در طب، حدودالطبّ، عیون الحکمة، رسالة الطیر، رسالاتى در موسیقى، درایه، کیمیا، هیئت و... که در بین این آثار شفا و قانون شهرت جهانى دارد.[5] حضرت امام در آثار خود به ابن سینا بسیار توجه دارد و در توصیف او مى فرماید: «آن نابغۀ بزرگ و آن اعجوبۀ سترگ که در تندذهنى و تیزهوشى مانندى نداشت.»[6] او ابن سینا را رئیس فلسفۀ اسلام لقب داده است.[7]

آنگاه که به افراد هشدار مى دهد تا دچار غرور علمى نشوند و گفته هاى خود را کامل ندانند، ابن سینا را مثال مى زند: «اگر به کتابهاى ابن سینا مراجعه شود، معلوم مى گردد که او در این علم اعلا و دانش والا چه بسیار خطاها که کرده است».[8]

ابن عربى

ابوبکر محیى الدین محمدبن على طایى اندلسى یکى از اعاظم حکماى صوفیه است که در سال 560ق. در شهر مُرسیه در جنوب شرقى اندلس متولد شد و نزد دانشمندان بزرگ منطقه به تکمیل معلومات خود پرداخت. وى در سال 590 به تونس رفت و در 598 پس از زیارت خانۀ خدا مدتى را در بغداد گذراند. در سال 611 پس از دومین حج به حلب و پس از آن به موصل و آسیاى صغیر گذر کرده، سرانجام در سال 638ق. در دمشق درگذشت. در مشرق به شیخ اکبر معروف است. نزدیک به 200 جلد کتاب و رساله به وى نسبت داده اند از جمله: فتوحات مکیه، فصوص الحکم، تاج الرسائل و منهاج الوسائل، حلیة الابدال، محاضرات الابرار، مفاتیح الغیب، التجلیات، النقباء عقیدة اهل السنة، الهدیة الواحدیة، عنقاء مغرب، الشواهد، قاموسى در اصطلاحات تصوف و....[9]

ابن عربى که به حق پدر عرفان علمى و نظرى است، بدون شک بر افکار تمام عارفان پس از خود تأثیر گذاشته است و تلاش بزرگانى همچون ملاصدرا هرگز بدون حرکت معجزه وار و کرامت آمیز ابن عربى امکان پذیر نبود. لذا اهمیت و عظمت کار ابن عربى دیدۀ بسیارى از بزرگان را خیره کرده و آنان را به تعجب واداشته است. به گونه اى که عدۀ فراوانى به شرح آراى عرفانى او دست یازیده اند و بدون شک امام خمینى را نیز مى توان در سلسلۀ شارحان ابن عربى به حساب آورد. در میان بزرگانى که به شرح آراى او پرداخته اند، باید از افراد زیر نام برد:

صدرالدین قونوى (607ـ673ق.)، مؤیدالدین جَندى(690ق.) که شرح او بر فصوص الحکم همچنان بى همتا باقى مانده و الحق الهام بخش بسیارى از شارحان پس از ایشان است. سعیدالدین فرغانى (699 ق.)، فخرالدین عراقى (610ـ688 ق.)، عفیف الدین تلمسانى (690ق.)، ملاعبدالرزاق کاشانى(730ق.)، داوودبن محمود قیصرى (751ق.)، سید حیدر آملى (719ـ787ق.)، صائن الدین على بن محمد ترکۀ اصفهانى (830ق.)، عبدالرحمن جامى (817ـ898ق.) و... افراد مذکور به صورت مستقیم در این خصوص آثارى دارند اما در دورۀ متأخر کسانى که به شرح و بسط آراى ابن عربى پرداخته اند ولى اثر مستقلى در این باره از آنان در دست نیست بویژه در قرن سیزدهم عبارتند از: همچون آخوند ملاعلى نورى (1246)، ملاعبداللّه  زنوزى (1257ق.)، سید رضى لاریجانى مازندرانى (1270ق.)، حکیم میرزا ابوالحسن جلوه (1238ـ1314ق.)، حکیم یگانه آقا محمدرضا قمشه اى (1241ـ1306ق.)، میرزا هاشم اشکورى (1332ق.)، آقاى میر شهاب الدین نیریزى شیرازى (1320ق.) حکیم میرزا جهانگیرخان قشقایى (1243ـ1328ق.)، میرزا محمدعلى شاه آبادى (1292ـ1346ق.).[10]

دربارۀ مشرب و مکتب ابن عربى و امام خمینى نظریات مختلفى وجود دارد؛ گروهى حضرت امام را وحدت وجودى صرف و پیرو ابن عربى[11] مى دانند اما افرادى نیز معتقدند که اختلاف فراوانى بین عرفان ابن عربى و امام وجود دارد چه بسا به این دلیل باشد که امام گاهى سعى در توجیه و دفاع از افکار شیخ اکبر در برابر اشکالات استاد جلیل القدر خود، آیت اللّه  العظمى شیخ محمد على شاه آبادى، دارند.[12] بدون شک امام در میان عارفان به محیى الدین بن عربى عنایت خاصى داشته، آثار ایشان را دیده، خوانده و بر آنها احاطۀ کامل پیدا کرده بود، چه فصوص الحکم و چه فتوحات. چون ابن عربى مباحث عرفانى را به ساحت نظام تعلیمى، تألیفى و تدریسى نزدیک کرد، توجه بزرگان از جمله امام به مکتب ابن عربى بیشتر شد.[13] به هر صورت، بسیارى از اندیشه هاى ابن عربى در طول زمان تعدیل شده و با هموارى خاصى به دست دیگران رسیده است و هنگامى که این اندیشه ها مورد مطالعه و مداقّۀ امام ـ که پرواى شریعت ایشان قابل مقایسه با ابن عربى نیست ـ قرار مى گیرد، تلائم و سازگارى شریعت و عرفان بسیار پذیرفتنى تر مى شود.[14]

در آثار امام از محیى الدین، با القاب شیخ اکبر، شیخ عربى، شیخ کبیر و... بسیار یاد شده است. گاهى نظر خود را موافق با ابن عربى دانسته: «مقصود شیخ همین است که ما گفتیم.»[15] و یا اینکه: «شیخ عربى در فتوحاتش مى گوید: همۀ عالم بوسیلۀ بسم اللّه  الرحمن الرحیم ظهور یافته».[16] و در موارد مختلفى نیز به او ایراد مى گیرد از جمله آنکه نور از اسماى صفات است یا ذات و اینکه ربّ نیز اسم فعل است؟[17] و ایراد به نظر او در معناى عزیز[18] به هر صورت تتابع و تقابل نظریات امام با ابن عربى احتیاج به پژوهشى عمیق دارد تا حق مطلب ادا شود در حالى که در این مقال ملاک بر ایجاز و اختصار است.

ابن طاووس

سید رضى الدین على بن موسى بن جعفر علوى حسنى در بغداد، حلّه و نجف سکونت کرد و در سال 664ق. در نجف درگذشت. او را کتب بسیار در حدیث و ادعیه و... هست از جمله: اللهوف، الاقبال، الامان، سعدالسعود، البهجة لثمرة المهجة و....[19]

حضرت امام او را عبد صالح، عارف به وظایف عبودیت، صاحب مقامات و کرامات مى داند.[20]

ابن مسکویه

احمدبن محمدبن یعقوب مسکویه متوفى 421ق. صاحب کتب تجارب الامم و تعاقب الهمم در تاریخ و کتابهاى: تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، الفوز الاکبر، الفوز الاصغر، الجامع، مختار الاشعار، مجموعة الخواطر و....[21]

امام امت او را محقق کبیر لقب داده و کتاب طهارت (تطهیر) الاعراق وى را از کتب نفیس کم نظیر در ترتیب نیکو و حسن بیان ستوده است.[22]

خواجه عبداللّه  انصارى

خواجه عبداللّه بن محمد انصارى هروى که نسب او به ابوایوب انصارى مى رسید، از مشایخ بزرگ صوفیه و از اجلۀ محدثین و عرفا در قرن پنجم بود که در سال 396ق. متولد شد و در سال 481ق. در هرات درگذشت. غالباً عرفا و صوفیه به افکار و اندیشۀ او توجه خاصى داشتند و از او بهره ها مى گرفتند. آثار ارزشمندى به عربى و فارسى دارد از جمله: منازل السائرین، زادالعارفین، کنزالسالکین، رسالۀ دل و جان، قلندرنامه، هفت حصار، مناجات نامه، ترجمۀ طبقات الصوفیه سلّمى و....[23]

حضرت امام در آثار خویش از ایشان بسیار نام مى برد و از نظریاتش بهره هاى فراوان برده است. بویژه از کتاب منازل السائرین وى بهره هاى فراوانى برده و وى او را با القابى از قبیل: جناب عارف کامل، خواجه انصارى، عارف سالک انصارى و... یاد مى کند. در موارد مختلفى نظر ایشان را ملاک قرار مى دهد. بخصوص دربارۀ صبر از او نقل قول مى کند.[24] گاهى نیز به سخن ایشان اشاره مى کند و ضمن نقد آن، تعریف وى را ناقص مى داند.[25]

خواجه نصیر طوسى

ابوجعفر نصیرالدین محمدبن حسن طوسى (597ـ672ق.) از علماى بزرگ ریاضى، نجوم، حکمت و یکى از فقهاى مذهب تشیع در قرن هفتم که مدتى در دستگاه اسماعیلیان بوده و زمانى نیز وزارت هولاکوخان مغول را برعهده داشته، وى ایشان را به ایجاد رصدخانه تشویق و ترغیب کرد و در فتح بغداد نیز همراه ایشان حضور داشت. تألیفات او عبارتند از: اخلاق ناصرى، تجرید الکلام فى تحریر عقاید الاسلام، تذکرة نصیریه، اساس الاقتباس، اوصاف الاشراف و....[26]

دربارۀ این حکیم و فقیه بزرگ اسلامى نقل قولهاى فراوان و اشارات متعددى در آثار حضرت امام به چشم مى خورد و ضمن احترام فوق العاده براى وى گاهى نیز به نظریاتش ایراداتى وارد مى سازد. به قدرى از او با احترام یاد مى کند که حاکى از عظمت ایشان است: محقق طایفۀ حقّه و مدقّق فرقۀ محقّه، کامل در علم و عمل، نصیرالدین طوسى ـ قدس اللّه  نفسه القدوسى ـ[27]، جناب افضل المتأخرین و اکمل المتقدمین، خواجه نصیر طوسى[28]، به فرمودۀ امام شیخ جلیل اشراقى و فیلسوف عظیم الشأن طوسى علم تفصیلى حق به موجودات را تجلى فعلى مى داند، که حضرت امام بر او ایراد وارد مى سازد و مى فرماید: گرچه انحصار علم تفصیلى به این مقام خلاف تحقیق است لکن اصل مطلب که علم فعلى حق به موجودات تفصیلاً، عبارت از فیض مقدس است، صحیح و مطابق با برهان و عیان است.[29] و دربارۀ ابتلاء نیز به نظر او ایراد وارد ساخته است.[30]

شاه آبادى

میرزا محمد على شاه آبادى فرزند مرحوم آیت اللّه  میرزا محمد جواد بیدآبادى در سال 1292ق. در اصفهان متولد شد. مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و در کلاس درس برادر بزرگش شیخ احمد مجتهد و در دروس استادان بزرگى همچون آیت اللّه  میرزا هاشم خوانسارى، آقا میرزا عبدالرزاق سرتیپ و آیت اللّه  میرزا هاشم اشکورى شرکت مى کرد و در 18 سالگى به اجتهاد رسید. حدود 16 سال در تهران اقامت کرد و به تحصیل و تدریس پرداخت. سرانجام در سال 1322ق. به نجف مهاجرت کرد و در درس آخوند خراسانى شرکت نمود و با اینکه خود مجتهد بود، به مدت هفت سال دو دورۀ کامل درس خارج اصول وى را درک کرد. پس از رحلت آخوند به سامرّا رفت و در درس پر فیض آیت اللّه  میرزاى شیرازى دوم شرکت جست که حضورش تنها به دلیل احترام به مرجع تقلید زمان بود و از او نیز اجازۀ اجتهاد گرفت. بعد از 8 سال مجدداً به اصفهان بازگشت و به درخواست مردم تهران راهى تهران شد که محفل گرم درس وعظ او در این شهر بى نظیر بود. مدت 17 سال (1330ـ1347ق.) را نیز در تهران سپرى کرد و طى این مدت به تبلیغ، تدریس، امامت جماعت و نظارت بر امور سیاسى پرداخت، به گونه اى که رویارویى وى با رضاخان قابل توجه و تأمل است. وى در سال 1347 وارد قم شد تا با تربیت طلاب علوم دینى در سنگرى دیگر به خدمت بپردازد. آشنایى حضرت امام با او در این ایام بود که حدود 7 سال نزد وى فصوص الحکم، مفتاح الغیب و منازل السائرین را در عرفان فراگرفت و همچون عاشقى شیدا همواره در کنار مراد خود بود و سعى مى کرد از هر فرصت بیشترین استفاده را ببرد.[31] شاه آبادى بزرگ مجدداً در سال 1354ق. راهى تهران شد و پس از 77 سال عمر پر برکت روز پنجشنبه سوم آذر 1328ش. مطابق با سوم صفر 1369ق. روح بلندش به ملکوت اعلا پرواز کرد و در صحن حضرت عبدالعظیم الحسنى مدفون گشت.

حضرت امام به هیچ یک از اساتیدش به اندازۀ آیت اللّه  شاه آبادى احترام نمى گذاشت و چنان شیفته و مجذوب او بود که هرگاه نامى از ایشان به میان مى آورد با عبارتى همچون «روحى فداه» ارادتش را به او نشان مى داد. دربارۀ وى مى فرماید: اگر هفتاد سال آیت اللّه  شاه آبادى تدریس مى کرد من در محضرش حاضر مى شدم چون هر روز حرف تازه اى داشت.[32]

امام در تمام آثار عرفانى خود به هر مناسبت از پیر و مرادش یادى کرده است و این دلیلى بر شیفتگى خاص وى به حضرت استاد مى باشد. نکتۀ قابل ذکر اینکه حضرت امام به وسیلۀ ایشان در سلسلۀ شارحین ابن عربى قرار گرفته است و اگر بخواهیم سلسلۀ مشایخ عرفانى آن عزیز سفر کرده را نشان دهیم، اینگونه خواهد بود:

حضرت امام خمینى، آیت اللّه  میرزا محمدعلى شاه آبادى، میرزا هاشم اشکورى، آقاى محمدرضا قمشه اى، سیدرضى لاریجانى، حکیم آخوند ملاعلى نورى، ملامحمد بیدآبادى، قطب الدین نیریزى شیرازى، میرسید حسن طالقانى، ملاحسن لبنانى و... تا برسد به شارحین اصلى و بى واسطۀ ابن عربى همچون قونوى.

امام آن چنان ارادتى به مرادش داشت که فرموده است: «من در تمام عمرم مردى به این لطیفى ندیده ام، لطافت روحى عجیبى داشت».[33]

لذا ایشان را «شیخنا العارف الکامل»، «شیخنا و استاذنا فى المعارف الالهیه»، «شیخ عارف کامل شاه آبادى» و... لقب مى داد و حق حیات روحانى خود را مدیون ایشان دانسته، فرموده است: «با دست و زبان از عهدۀ شکرش بر نمى آیم».[34]

اگر در این باره کلام را ادامه دهیم خود مثنوى هفتاد من کاغذ شود پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.[35]

شیخ صدوق

ابوجعفر محمدبن على بن حسین بن بابویه قمى ملقب به صدوق از علماى بزرگ شیعه متوفى 381ق. مى باشد که در رى مدفون شده است. آثار او عبارتند از: من لایحضره الفقیه، عیون الاخبار، اکمال الدین، امالى، معانى الاخبار، التوحید، ثواب الاعمال، علل الشرایع، الخصال، الاعتقاد.[36] امام چنان به نیکى از این عالم روحانى و فقیه کامل صمدانى یاد مى کند که بیان کنندۀ عظمت روح آن شیخ بزرگ است:

شیخ جلیل القدر، صدوق طایفه... اولاً باید بدانى که شیخ صدوق... کسى است که تمام علماء اعلام از او کوچکى مى کنند و او را به جلالت قدر مى شناسند. آن بزرگوار کسى است که به دعاى امام [حضرت حجت] علیه السلام متولد شده، آن [بزرگوار] کسى است که مورد لطف امام زمان ـ علیه السلام و عجل اللّه  تعالى فرجه ـ بوده.[37]

علامه مجلسى

ملامحمدباقر مجلسى از اجلۀ علماى شیعۀ عهد صفوى (1110ق ـ1307) در جامع عتیق اصفهان مدفون است. آثار او عبارتند از: بحار الانوار، عین الحیاة، مشکوة الانوار، حلیة المتقین، حیوة القلوب، زاد المعاد، حق الیقین.[38]

حضرت امام از او با عناوینى همچون جناب محقق خبیر و محدث بى نظیر مولانا مجلسى علیه الرحمه[39] یاد مى کند و ضمن آنکه از آثارش بسیار بهره مى گیرد گاهى نیز به نظریات او ایراد وارد مى سازد.[40]

قاضى سعید قمى

محمد سعیدبن محمد مفید قمى معروف به قاضى سعید ملقب به حکیم کوچک از شاگردان ملامحسن فیض و ملاعبدالرزاق لاهیجى بود که شاه عباس از او بسیار تجلیل مى کرد. وى مدتى متصدى قضاوت قم بوده و در سال 1103ق. در همان شهر درگذشت، ایشان تمایل فراوان به عرفان و تصوف داشت. آثار قاضى سعید عبارتند از: الاربعون حدیثاً، اسرارالصلاة، اسرارالصنایع، حاشیه بر اثولوجیاى ارسطو، حاشیه بر شرح اشارات خواجه نصیر، الحدیقة الوردیة و السوانح المعراجیه، حقیقة الصلوة، روح الصلوة، شرح توحید صدوق، فوائد الرضویه، کلید بهشت، البوارق الملکوتیه و....[41]

امام امت در آثار عرفانى اش به این مرد بزرگ توجه بسیار دارد و با احترام خاصى از او یاد مى کند. ضمن توجه خاص به دیدگاههاى او، درک سخن ایشان را با توفیق الهى و حسن تأیید او ممکن مى داند؛ زیرا او مطالب را به طور رمز بیان مى کرد. از ایشان با توصیفاتى زیبا یاد مى کند از جمله: این صاحب مقام کشف،[42] عارف کامل، محقق بارع، فخر شیعه و شیخ طریقت و شریعت قاضى سعید شریف قمى ـ قُدسّ نَفْسُهُ ـ[43]، شیخ عارف کامل قاضى سعید قمى[44]، تلمیذ عظیم الشأن فیض، عارف جلیل ایمانى، قاضى سعید قمى ـ قدس سرّه ـ[45]، ضمناً سخن او را دربارۀ نفس و عقل به نقد مى کشد.[46]

همچنین سخنى در خصوص وى و کتابش البوارق الملکوتیه دارد و به نظر ایشان ایراد وارد مى کند....[47]

در پایان باید گفت که تمام این موارد بیان کنندۀ عظمت روح آن عارف بزرگ، قاضى سعید قمى و نشان دهندۀ عمق آگاهى و مطالعات ژرف و گستردۀ حضرت امام است.

قمشه اى آقا محمدرضا

حکیم آقا محمدرضا قمشه اى متخلص به صهبا فرزند شیخ ابوالقاسم (1241ـ1306ق.) از بزرگان عرفان است که بیشتر عمر خویش را در اصفهان گذراند و بیش از یک دهه نیز در تهران به تربیت شاگردانى بزرگ همت گماشت. بحق مى توان او را استاد یگانۀ متون عرفانى به حساب آورد. بهترین شارح آثار ابن عربى بوده و در بین متأخرین از احترام خاصى برخوردار است و همگان او را به بزرگى مى ستایند. ضمناً در باب شعر سرایى طبعى داشته است.[48]

امام عظیم الشان از این عارف بزرگوار و وارسته با عناوین: شیخ المشایخ، عارف بزرگوار، حکیم قمشه اى و... یاد مى کند و در آثارش او را هماره به نیکى مى ستاید. بیشترین نگاهى که به آراى وى دارد، در پایان مصباح الهدایة دربارۀ اسفار اربعه مى باشد[49] و همچنین در خصوص اسما و صفات، ایرادى بر او وارد ساخته است.[50]

قونوى

محمدبن اسحاق بن محمدبن یوسف بن على قونوى (قونیوى) عارف و دانشمند قرن هفتم (671ق.) که تحت تربیت ابن عربى رشد کرد و از بزرگترین شاگردان و در اصل وصى و جانشین وى بود که در شرح آراى استادش بیشترین همت را به خرج داده است. داراى مذهب شافعى است و با خواجه نصیر طوسى در بعضى مسائل مکاتباتى داشت. آثار او عبارتند از: النصوص، اعجاز البیان، مفتاح الغیب، شرح حدیث اربعینه، شرح الاسماء الحسنى، اللمعة النورانیه.[51] امام عزیز وى را خلیفۀ شیخ کبیر دانسته و گه گاهى به نظریات او نیز اشاراتى دارد.[52]

قیصرى

داوودبن محمود قیصرى (م. 751ق.) از شاگردان ملاعبدالرزاق کاشانى و از شارحان فصوص ابن عربى است که کتابش به دلیل اهمیت آن قرنهاست به صورت متن درسى توفیق یافته است.[53]

چون کتاب ایشان غالباً منبع اصلى تدریس بوده بیشترین توجهات به نظریات وى معطوف شده است و حضرت امام ضمن تعلیقه زدن بر این کتاب در موارد مختلف کلامش را به نقد مى کشاند و بر نظریات آن شیخ عارف ایراد وارد مى کند.[54]

ملاعبدالرزاق کاشانى

وى از سلسلۀ شاگردان و شارحان ابن عربى (م. 735ق.) مى باشد که به شرح منازل السائرین خواجه عبداللّه  انصارى نیز همت گماشته است کتاب اصطلاحات الصوفیه و تأویلات آیات قرآن کریم از تألیفات ایشان است. ضمناً داشتن شاگردى محقق، همچون شیخ داوود قیصرى نشانۀ جامعیت او در علوم ظاهرى و باطنى است.[55]

در اغلب موارد حضرت امام در آثار خود به ایشان نظر خاص دارد و با القابى از جمله:  «عارف کامل» و «سالک راه حق» از او یاد مى کند و در تعریف قطب تنها نظر ایشان را پذیرفته و عیناً بیان مى کند.[56] گاهى نیز نظریات وى را ذکر کرده به نقد آن مى پردازد.[57]

ملاصدرا

محمدبن ابراهیم معروف به ملاصدرا و صدرالمتألهین شیرازى از اعجوبه هاى تاریخ فلسفه، عرفان و حکمت ایران است. وى در شیراز متولد شد و در جوانى به اصفهان رفت و نزد میرداماد حکمت آموخت و علوم شرعى را نیز از شیخ بهایى فرا گرفت. مدتى را در قم گذراند و سپس به شیراز رفت. از شاگردان او ملامحسن فیض و ملاعبدالرزاق لاهیجى ـ که هر دو دامادش بودند ـ مى توان به عظمت او پى برد. او حکمت اشراق و فلسفۀ مشاء و عرفان ابن عربى را در هم آمیخته و حقایق ذوقى را با براهین فلسفى ممزوج کرده است. سرانجام در سال 1050 در بصره در گذشت. آثار ایشان: اسفار اربعه، شواهد الربوبیه، مبدأ و معاد، مشاعر، حاشیه بر الهیات شفا، تعلیقه بر حکمة الاشراق، شرح اصول کافى، کسر اصنام الجاهلیة و....[58]

هرگز نمى توان باور کرد که کسى از فلسفه و عرفان اندک آگاهى داشته باشد ولى با نام این حکیم بزرگ آشنا نباشد و مگر قابل تصور است که حضرت روح اللّه  با آن عظمت فکر و اندیشه و روح حقیقت جوى، به آثار ایشان نگاهى عمیق نداشته باشد. او که سالها اسفار را تدریس کرده، با نظریات این مرد بزرگ بسیار آشناست لذا در موارد مختلف با احترام خاص به بیان دیدگاههاى او و شرح و تفصیل آنها مى پردازد. امام به او عشق مى ورزد و از بیان و کلامش هویداست که او را بسیار والا و ارجمند مى پندارد. او را شیخ عرفاى کامل و بزرگترین فیلسوف در میان فلاسفۀ بزرگ و صدرالحکماء و المتألهین لقب داده است.[59]
همچنین شیخ عرفاى کاملین، صدرحکماى متألهین، شیخ العرفا و السالکین،[60] فیلسوف عظیم الشأن اسلامى و حکیم بزرگوار ایمانى و... از دیگر القابى است که حضرت امام به وى مى دهد.[61] با آن همه ارادتى که به وى دارد گاهى نیز نظریات آن بزرگوار را ذکر کرده، به نقد مى کشد.[62]

ملکى تبریزى حاج میرزا جواد آقا

حاج میرزا جواد ملکى تبریزى از اکابر علماى اخلاق و عرفان است. در تبریز متولد شد و در نجف به تحصیل پرداخته، با ملاحسینقلى همدانى مصاحبت داشته است. پس از تحصیلات به تبریز مراجعه و آنگاه به قم مهاجرت کرد و در سال 1344ق. در همان جا در گذشت. داراى تألیفاتى از جمله: اسرارالصلوة و رسالۀ لقاءاللّه  است.[63]

آقا میرزا جواد ملکى تبریزى یکى از مشایخ بزرگ در عرفان، اخلاق و سیر و سلوک است که تأثیر فراوانى در کمال روحانى حضرت امام داشته است لذا حضرت روح اللّه  از ایشان نیز در موارد متعدد به نیکى یاد مى کند و اگر زمانى هم با نظرى از او مخالف است با احترام خاصى اعلام مى دارد[64] و هرگز عشق و ارادتش مانع سرپوش گذاشتن بر حقیقت نمى شود.

میرداماد

میرمحمد باقربن محمد استرآبادى مشهور به میرداماد (م. 1040ق.) از فلاسفه و حکماى معروف عصر صفوى است که آثار وى از جمله: الصراط المستقیم، قبسات، انموذج العلوم، التقدیسات و مثنوى مشرق الانوار نشان دهندۀ اوج معرفت و حکمت اوست.[65]

او از جمله دانشمندان بزرگ و فیلسوفان حکیم و عالیقدرى است که در تاریخ فرهنگ ایران اسلامى سرآمد است و حضرت امام با احترام خاصى از او یاد مى کند: سید محقق داماد و سند ممجّد استاد، مسندنشین علوم عقلى و نقلى و سعادتمند در جهت علمى و عملى، استاد همگانى همگان.[66]

و در جایى دیگر مى فرماید: آن بزرگوار که... در مقام تحقیق به کمال نصاب و نهایت صواب و توفیق نائل آمده و چگونه چنین نباشد و حال آنکه او پیشواى دانش و فلسفه و فرزند حقیقت فلسفه است و شیخ اصحاب معرفت و سرور و سالار بزرگانش مى باشد.[67]

و در تعریف و تمجید از بیان او آورده است: حکیم متأله و فیلسوف بزرگ اسلام، جناب محقق داماد ـ رضوان اللّه  علیه ـ مى فرماید: حکیم آن است که بدن از براى او چون لباس باشد هر وقت اراده کند او را رها کند. او چه مى گوید و ما چه مى گوییم؟ او از حکمت چه فهمیده و ما چه فهمیدیم؟[68]

کتاب قبسات او را از کتب کم نظیر به حساب آورده است.[69] جالب توجه آن است که حتى ایشان را نیز با آن همه عظمت از نقدهاى علمى خود در امان نمى گذارد و شجاعانه به بعضى نظریاتش مى تازد مثلاً در باب اراده مى فرماید: «نه جواب محقق مزبور درست است و نه مثالهایش».[70]

منبع: امام خمینی و عرفان اسلامی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص  31-47


[1] محمدعلى مدرس، ریحانة الادب، ص 16. [2] طلب و اراده، ترجمه و شرح سیداحمد فهرى، ص 49. [3] همان، صص 100، 101. [4] همان، صص 139، 140. [5] على اکبر دهخدا، لغت‏نامه دهخدا؛ محمد معین، فرهنگ فارسى معین؛ محمدعلى مدرس، ریحانة‏الادب. [6] ترجمۀ مصباح الهدایة، ص 155. [7] چهل حدیث، ص 633. [8] ترجمۀ مصباح الهدایة، ص 155. [9] احمد خالدى، زندگى سید حیدر آملى، ص 148؛ لغت‏نامه دهخدا؛ ضیاءالدین سجادى، مبانى عرفان و تصوف. [10) ر.ک: سیدعباس قائم مقامى، سفر عشق، صص 32ـ17؛ سیدحیدر آملى، صص 151ـ148. [11] ر.ک: اشراق، ش 2، ص 65. [12] ر.ک: على داستانى بیرکى، عرفان در اندیشه امام خمینى، ص 83. [13] اشراق، ش 1، ص 17. [14] پژوهشنامۀ متین، ش 2، ص 269. [15] ترجمۀ مصباح الهدایة، ص 69. [16] همان، ص 117. [17] ترجمۀ شرح دعاى سحر، صص 81ـ80. [18] همان، ص 147. [19] على اکبر دهخدا، لغت‏نامه. [20] چهل حدیث، ص 260. [21] على ‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه. [22] چهل حدیث، ص 113. [23] ذبیح‏ اللّه‏ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ص 911؛ على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه. [24] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 409. [25] همان، ص 162. [26] فرهنگ معین. [27] چهل حدیث، ص 260. [28] همان، ص 593. [29] سرالصلوة، ص 21. [30] چهل حدیث، ص 243. [31] چگونگى آشنایى با او را امام به زیبایى توضیح مى‏ دهد. ر.ک: پاورقى کتاب: محمدعلى محمدى، شاه ‏آبادى بزرگ، از مجموعه دیدار با ابرار، تهران: امیرکبیر، 1382، چاپ اول، ص 69. [32] محمدعلى محمدى، شاه ‏آبادى بزرگ، ص 93. [33] اشراق، ش 4، ص 52. [34] صحیفۀ امام، ج 18، ص 407 در خصوص شهادت فرزند استاد شیخ مهدى شاه ‏آبادى. [35] براى آگاهى بیشتر به کتب: سفر عشق؛ شاه ‏آبادى بزرگ (به طور اخص)؛ نشریۀ اشراق شمارگان 4ـ1 در صفحات مختلف؛ مصباح الهدایة با مقدمۀ استاد جلال‏ الدین آشتیانى؛ عرفان در اندیشۀ امام و... مراجعه شود. [36] لغت‏نامه. [37] چهل حدیث، ص 21. [38] فرهنگ معین. [39] چهل حدیث، ص 120. [40] همان، ص 230. [41] محمدعلى مدرس، ریحانة الادب، ج 4. [42] ترجمه مصباح الهدایة، ص 202. [43] شرح دعاى سحر، ص 70. [44] ترجمه مصباح الهدایة، ص 153. [45] آداب نماز، ص 304. [46] همان، ص 153. [47] مصباح الهدایة، صص 44ـ43. [48] سیدعباس قائم مقامى، سفر عشق، ص 24؛ اشراق، ش 3، ص 48. [49] مصباح الهدایة، ص 87. [50] ترجمه شرح دعاى سحر، ص 114. [51] لغت‏نامه. [52] ترجمه مصباح الهدایة، ص 144. [53] سیدعباس قائم مقامى، سفر عشق، ص 21. [54] ر.ک: تعلیقه بر شرح فصوص؛ ترجمه شرح دعاى سحر، ص 80. [55] سیدعباس قائم مقامى، سفر عشق، ص 21؛ نورالدین عبدالرحمن جامى، نفحات الانس، ص 483. [56] تعلیقة على شرح فصوص، امام خمینى، ص 126. [57] ترجمه مصباح الهدایة، ص 86؛ ترجمه شرح دعاى سحر، ص 118. [58] فرهنگ معین؛ لغت‏نامه؛ ریحانة الادب. [59] ترجمه مصباح الهدایة، ص 132. [60] ترجمه شرح دعاى سحر، ص 104. [61] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 144. [62] ر.ک: طلب و اراده، ص 98؛ چهل حدیث، صص 623 و 654؛ ترجمه شرح دعاى سحر، ص 104؛ مصباح ‏الهدایة، ص 132. [63] محمد على مدرس، ریحانة الادب، ج 5، ص 397؛ پاورقى سرالصلوة، ص 40؛ آیت‏ اللّه‏ میرزا جواد تبریزى، رسالۀ لقاءاللّه‏ (مقدمه). [64] ترجمه شرح دعاى سحر، صص 89 و 141. [65] فرهنگ معین؛ لغت‏نامه. [66] ترجمۀ شرح دعاى سحر، ص 171. [67] همان، صص 171ـ172. [68] چهل حدیث، ص 91. [69] همان، ص 124. [70] طلب و اراده، ص 97.

. انتهای پیام /*