نطق تاریخی حضرت امام در عصر عاشورای 1383 (13 خرداد 1342) رژیم شاه را بر آن داشت که برای خاموش کردن صدای انقلاب، حضرت امام را در سحرگاه 15 خرداد دستگیر کرده و با انتقال به تهران زندانی کند. این اقدام موجب خیزش‌های مردمی و به دنبال آن، کشتار و سرکوب مردم و ایجاد محیط اختناق و رعب و وحشت گردید؛ ولی این موضوع مانع از تلاش برای آزادی رهبر انقلاب نشد و در نتیجه پس از مدتی زندان ایشان تبدیل به حصر و به خانه‌ای در داوودیه تهران شد و سپس به منزلی در قیطریه منتقل شدند. سرانجام در شامگاه 16 فروردین 1343 بعد از 10 ماه حبس و حصر، بی‌سر و صدا ایشان را آزاد کردند و شبانه و بدون اطلاع قبلی به قم آوردند. به محض اطلاع مردم شادمانی سراسر شهر را فرا گرفت و برای چند روز جشن‌های باشکوهی بدین مناسبت برگزار گردید. ایشان در سخنرانی سومین روز آزادی، خط بطلانی بر تمامی تصورات و تبلیغات دروغین رژیم شاه کشید و بر استواری در مبارزه حقجویانه‌اش تأکید ورزید. (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی، ص 23 و 24)

«امروز جشن معنی ندارد. تا ملت عمر دارد، غمگین در مصیبت 15 خرداد است.» (صحیفه امام، ج1، ص 272)

 روز شنبه 15 فروردین ماه 1343 وزیر کشور (براى بار دوم) و سرهنگ مولوى به حضور امام رسیدند و اعلام داشتند که شما آزادید و مى توانید به قم تشریف فرما شوید. امام پاسخ داد که: «اگر بناست شماها به کارهاى سابق ادامه دهید و با مردم رفتار سابق را داشته باشید، بودن من در اینجا اصلح است مولوى جواب داد که به درجه ام قسم که دیگر این حرف ها نیست!».[1] آنگاه که آمادگى امام را براى حرکت به قم به دست آوردند به منظور جلوگیرى از ازدحام و شور مردم، اظهار داشتند: این وظیفۀ ماست که براى حفظ و حراست شما از هرگونه پیشامد غیرمنتظره اى، ترتیب حرکت شما به قم را بدهیم و شما را به سلامت به منزل برسانیم!!

از آنجا که مى خواستند امام را به اصطلاح به سلامت به منزل برسانند و از هرگونه پیشامد غیرمنتظره اى دور نگه دارند، ساعت حرکت ایشان را شب قرار دادند تا در وقت خلوت به قم برسند!

در پى حرکت امام به طرف قم، این تلگرام از جانب نخست وزیر براى استاندار خراسان و دیگر استانداران فرستاده شد:

 جناب آقاى استاندار خراسان، چون آیت اللّه  خمینى امشب به قم مراجعت نمودند، خواهشمند است با نهایت سیاست و تدبیر، مراقبت کامل شود، موضوع کاملاً عادى تلقى شود و هرگونه ابراز احساسات احتمالى تحت مراقبت خاص قرار گیرد و هیچ گونه تصادم رخ  ندهد.

شماره 4/77ـ15/1/43 نخست وزیر، حسنعلى منصور

آزادى امام و بازگشت به قم

عقربۀ ساعت، تقریباً ده شب یکشنبه 16 فروردین ماه 43 را اعلام مى کرد که ماشین شورلت سیاهرنگى که به وسیلۀ چند ماشین دیگر اسکورت مى شد، سرکوچۀ امام مقابل بیمارستان فاطمیه توقف کرد و امام از آن پیاده شد. همراهان او که عبارت بودند از سرهنگ مولوى و چند تن از مقامات نظامى و امنیتى[2] پس از پیاده کردن امام بسرعت از آنجا دور شدند تا خودشان از هرگونه پیشامد غیرمنتظره اى دور بمانند! چند تن از دانش آموزان و محصلین که در حاشیۀ خیابان مشغول حاضر کردن دروس خود بودند و متوجه پیاده شدن امام از ماشین شدند، بى اختیار فریادى از عمق قلب کشیدند و به سوى او شتافتند. برخى از عابران که امام خمینى را در ماشین دیده بودند نیز، شتابان خود را به او رسانیدند. در آن ساعت شب با آنکه کوچه ها و خیابان ها تقریباً خلوت بود، هنوز امام چند گامى به طرف منزل برنداشته بود، که ده ها نفر در اطراف او گرد آمدند. شعارِ «براى سلامتى حضرت آیت اللّه  العظمى خمینى صلوات بلند ختم کنید» در فضاى آرام کوچه طنین افکند و سکوت شب را در هم شکست. با طنین افکن شدن شعار صلوات، مردم یکباره از خانه ها بیرون ریختند. شور و هیجانى که از مرد و زن، خرد و کلان در آن دقایق تاریخ به وقوع پیوست، قابل توصیف نیست. آنگاه که امام به درب منزل خویش رسید، صدها نفر در اطراف او گرد آمده بودند و هیجان زده شعار مى دادند.

هنوز بیش از دقایقى از ورود امام به قم نگذشته بود که خبر آن همانند بمب در شهر صدا کرد و شهر را بلرزانید. دیرى نپایید که سیل جمعیت پیاده، پابرهنه، سواره، با چرخ، موتور و تاکسى و سوارى به سوى خانۀ امام سرازیر شد. شهر یکپارچه در شور و شوق و هیجان فرو رفت. هیاهو، جار و جنجال، سر و صدا و شعارهاى پى درپى گوش فلک را کر کرد و گرد و خاک و غبارى که از حرکت و دویدن مردم برخاسته بود، فضا را فراگرفت. مردم مى خندیدند، مى گریستند، پا بر زمین مى کوبیدند، شعار مى دادند و همدیگر را در آغوش کشیده، تبریک و تهنیت مى گفتند. شهر مذهبى قم چنین شور و شوق و خروشى را کمتر به خود دیده بود.

دیرى نپایید که خانه و کوچه امام از جمعیت آکنده شد و براى تازه واردین دیگر جایى و راهى نبود. علماى قم همان شب خود را به منزل امام رسانیدند و با او ملاقات کردند. اساتید، فضلا و پاسداران و رهروان راه خمینى بسیارى شان بى عمامه و عبا و خیلى ها پابرهنه، در آن هواى اوایل بهار که تقریباً سرد است، در کوچه و حیاط منزل امام بهت زده به هر سو در حرکت بودند. زنگ تلفن منزل براى لحظه اى قطع نمى شد و مردم از نقاط دوردست شهر که خبر آزادى امام را براى صدمین بار مى شنیدند، روى ناباورى از طریق تلفن پرسش مى کردند.

امام تا نیمه شب در بیرونى منزل، میان توده هاى مردم که در آنجا اجتماع کرده بودند به سر برد و به احساسات آنان پاسخ داد و آنگاه براى استراحت به اندرون رفت. به محض حرکت امام از جاى خود، یکباره مردم به کف زدن پرداختند، کف ممتدى که تا داخل شدن او به اندرون ادامه داشت و صداى آن تا دوردست ها به گوش مى رسید. 

فرداى آن روز خبر آزادى امام در مرکز و بسیارى از شهرستان ها انتشار یافت، چه کسى باور مى کرد؟ مردمى که از مدت ها پیش بارها خبر آزادى امام را شنیده بودند و بعد دریافته بودند که دروغى بیش نبوده است، این بار به این زودى ها باور نمى کردند و بدون کوچکترین تردیدى مى گفتند دروغ است و مى گذشتند. مأموران ساواک که تا دیروز ده ها بار خبر آزادى امام را به دروغ شایع کرده بودند، این بار مى کوشیدند که خبر آزادى او منعکس نشود و تا آنجا که مى توانستند، آن را تکذیب مى کردند. و اگر این دسیسه ها و تاکتیک هاى اهریمنانه به کار گرفته نمى شد، بى تردید با خبر آزادى امام، ایران زمین همانند گهواره به حرکت در مى آمد و توفانى به پا مى خاست.

با این وجود، در همان روز اول آزادى امام، گروه زیادى از مرکز و بعضى از شهرستان هاى نزدیک که به صحت خبر آزادى او پى برده بودند، به سوى قم شتافتند و در همان روزهاى اول ازدحامى در قم به وجود آمد که نمونۀ آن را تنها در ایام محرم و روز عاشورا در این شهر مى تواندید. سرهنگ مولوى شمار مردمى را که در ساعت 7 صبح روز یکشنبه 16/1/42 در منزل امام اجتماع کرده بودند «حدود چهار هزار نفر» تخمین زده است. محصلین و طلاب حوزه قم از صبح روز مزبور، بالاى در مدارس علوم اسلامى را چراغانى و آذین بندى کردند و با عکس هاى امام زینت بخشیدند. بسیارى از مغازه داران و کسبۀ قم در نخستین روز ورود امام به چراغانى دست زدند و شیرینى پخش کردند.

ستاد بحران در قم

طبق تصویب کمیسیون به اصطلاح امنیت ملى، سرهنگ مولوى (رئیس ساواک تهران) که امام را همراهى کرده بود، چند روزى در قم مستقر شد و ستادى تشکیل داد و حوادث و جریان هاى پس از ورود امام به قم را لحظه به لحظه دنبال کرد و اوضاع را زیر نظر داشت. هنوز بیش از ساعتى از ورود امام به قم نگذشته بود که کمیسیونى در شهربانى قم، زیر نظر سرهنگ مولوى تشکیل شد. در این کمیسیون افزون بر نامبرده، فرماندار قم به نام اسلامى، فرمانده هنگ ژاندارمرى قم به نام سرهنگ وقار، رئیس ساواک قم به نام سرهنگ بدیعى و رئیس شهربانى قم به نام سرهنگ پرتو، شرکت داشتند. از تصمیم هاى این کمیسیون اعلام آماده باش به نیروهاى انتظامى و نظامى شهر قم بود.[3]

سرهنگ مولوى در یکى از گزارش هاى خود به تهران، اوضاع قم را از لحظه ورود امام چنین گزارش داده است:

در ساعت 2200 روز 15/1/43 آقاى خمینى به قم وارد، پس از نیم ساعت اهالى از ورود ایشان مطلع، بعضى از روحانیون طراز اول و جمعى از طلاب و اهالى به دیدن ایشان رفتند. این ملاقات ها تا ساعت 2400 ادامه داشته و از صبح روز جارى نیز بازدید از ایشان در منزل شروع مى گردد و جمعیت تقریبى تا ساعت 715، در حدود چهار هزار نفر است که فقط ایشان را ملاقات و مراجعت مى کنند. در خیابان ها و دکاکین و بازار، پرچم نصب، و آرامش برقرار است. آقایان فرماندار، فرمانده هنگ ژاندارمرى قم، رئیس شهربانى و رئیس ساواک قم و رئیس ساواک تهران، در شهربانى مستقر و از نزدیک همکارى مى نمایند. عده هاى تقویتى ژاندارمرى و شهربانى آماده، ولى عده تقویتى ارتش تا کنون تماس نگرفته اند و اطلاعى از وضع آنان در دست نیست.

رژیم شاه از آزادى امام تا آن پایه نگران و اندیشناک بود که افزون بر تشکیل ستاد بحران در قم و اعلام آماده باش نیروهاى انتظامى و نظامى، گردانى از ارتش و گروه هایى از ژاندارمرى و یک واحد کماندویى را به عنوان نیروهاى تقویتى به قم روانه کرد، تا بتوانند با حوادث پیش بینى نشده مقابله کنند. این نیروهاى تقویتى تا روز 22 فروردین ماه 43 به حال آماده باش در قم به سر مى بردند، چنانکه سرهنگ مولوى نیز تا روز مزبور در قم مستقر بود و رهبرى و هدایت ستاد بحران را بر عهده داشت و از روز 22 فروردین مسئولیت به اصطلاح امنیت قم بر عهده سرهنگ بدیعى، رئیس ساواک قم قرار گرفت. (نهضت امام خمینی، دفتر اول، ص 831- 840)


[1] آنچه در گیومه قرار گرفته است، یادداشت امام است که در حاشیه این دفتر پیش از چاپ آن، در سال 1355 در نجف اشرف مرقوم داشت. [2] هنگام حرکت امام از قیطریه، سرهنگ مولوى خواست در کنار امام در ماشین بنشیند. امام به او اجازه نداد. از این ‏رو، او به اتومبیلى که همراه امام حرکت مى ‏کرد، سوار شد. [3] پرونده امام در شهربانى قم، برگ شماره 41.

. انتهای پیام /*