حجاب ‏هاى چندى، نسل جوان را از شناخت اندیشه‏ هاى جامع و منظومه فکرى و گستره شخصیت امام خمینى رحمه ‏الله باز مى‏ دارد. یکى از این پرده‏ ها، حجاب معاصرت یا هم روزگارى است. این نکته موجب شده است تا دقیقاً گستره و نفوذ اندیشه و آراء امام آن‏گونه که باید، شناخته نشود. غلبه بر این مانع غالباً تنها از طریق گذر ایام حاصل مى ‏گردد.

دومین حجاب، نقش قدرتمند سیاسى امام است. چهرۀ مسلط امام در عرصه سیاستِ چند دهه اخیر کشورمان، هرچند برکت‏زا و ارجمند بوده، اما مانع از آشکار شدن دیگر ابعاد ایشان گشته است. در نتیجه بُعد سیاسى ایشان بر دیگر ابعاد و به ویژه بعد اخلاقى و عرفانى ایشان غلبه داشته و کسانى که ایشان را مى‏شناسند بیش‏تر از رهگذر سیاست است.

سومین حجاب، پیشینه علمى ایشان و واژگان خاصى است که براى بیان اندیشه ‏هاى خود برمى‏ گزیدند. ایشان به دلیل بهره ‏مندى گسترده از دانش ‏هاى مختلف اسلامى چون فقه، اصول، تفسیر، کلام، عرفان و فلسفه، داراى واژگانى گسترده بودند. نگاهى به آثارى چون شرح چهل حدیث یا شرح حدیث جنود عقل و جهل این نکته را آشکارتر مى‏ سازد. این گستره واژگانى گرچه بیانگر عمق اندیشه‏ هاى امام است، اما فهم آراء ایشان را براى کسانى که از چنین زمینه ‏اى برخوردار نیستند، دشوار مى ‏نماید. 

آنچه در ادامه می خوانید کوششى است براى فرارفتن از پاره‏ اى از این حجاب‏ها و آشنا ساختن نسل جوان با یکى از ابعاد اساسى امام.

سخن از اصول اخلاقى به میان نمى آید، مگر به دو هدف: یکى، شناخت که متضمن عوامل ایجاد کننده و بازدارنده است و تأثیر آن بر عملکرد انسان است؛ دیگرى، عمل به آن اصل، که منجر به تغییر رفتار و حرکت مى شود. در نهایت باید تأثیر آن را ارزیابى کرد و براى این ارزیابى باید از معیارهایى که قابلیت سنجش آن اصل را دارد، بهره برد. در این امر رهنمودهاى امام رحمه الله راهنماى ما است تا بتوانیم با سنجش به موقع خودمان، ظلمت را از خود دور کنیم و وجودمان را به نور الهى مزیّن کنیم.

1. راه تشخیص شرح صدر

شرح صدر نشانه هایى دارد که با ظهور و بروز آن در صاحب شرح صدر، مى توان آن را تشخیص داد.

 الف. اهمیت ندادن به جمال و کمالات مادى

در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل آمده است: انسانى که داراى شرح صدر باشد، هرچه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حشم در خود ببیند، به آن اهمیت ندهد.[1]

انسانى که تمام وجودش را حق گرفته است و جز حق را نمى بیند. مادیات براى او هیچ ارزشى ندارد؛ چون آن را هدف قرار نمى دهد تا تمام تلاش خود را صرف جمع آورى و ذخیره آن کند. در نظر وى مادیات وسیله اى براى رسیدن به سعادت اخروى است. ب. غالب شدن بر تمام واردات قلبى خود شرح صدر سبب مى شود تا انسان بتواند بر تمام واردات قلبى خود اعم از الهى و شیطانى غلبه کند و آن ها را تحت تسلط خود قرار دهد و همگى زمینۀ رشد و کمال او شوند. امام رحمه الله مى فرمایند: سعۀ وجود چنین انسانى، به قدرى است که بر تمام واردات قلبى غلبه کند.[2]

ج. قابلیت کسب همه کمالات

انسان در سیر کمالى خود، در جاده اى بى انتها قرار مى گیرد که هرچه بالاتر رود تشنه تر مى شود و هرچه جلوتر رود باز هم راه وجود دارد. به همین دلیل، انسان هر چند کامل باشد، همچنان مى تواند کامل تر شود؛ زیرا کامل  مطلق خداوند است. آنچه به انسان قدرت دریافت کمالات را مى دهد، قلب او است که مأواى کمالات است. این خصیصه به جهت انشراح صدر است؛ زیرا بیان شد که شرح صدر، سبب انبساط نفس مى شود؛ بنابراین هرچه کمالات در آن حاصل شود، امکان ایجاد کمالات دیگر هم وجود دارد. به همین دلیل، امام راحل که نورانى بخش راه ما است، مى فرمایند: از ظرف وجودش هیچ چیزى لبریزى نکند.[3]

کمال مطلق، از آنِ خداوند قاهر است و بین خداوند و انسان به دلیل تفاوت در صفت وجوب[4] و امکان،[5] بى نهایت کمال وجود دارد و هر کس، هر اندازه از کمالات کسب کند، براى ادامه، راه موجود است.

د. حبّ خداوند را در دل داشتن

در فصول گذشته معلوم شد که معرفت و شرح صدر و حبّ الهى رابطۀ تنگاتنگى با یکدیگر دارند به گونه اى که سبب ایجاد و تقویت یکدیگر مى شوند. قلبى که با معرفت و شرح صدر نورانى شده باشد، حرم کبریا مى شود و از سخنان امام صادق علیه السلام است که: دل حرم خدا است؛ پس جز خدا را در حرم خدا منشان.[6]

از نشانه هاى دوست داشتن خداوند یاد بى شمار او است. مولى الموحدین على علیه السلام مى فرمایند: هر کس شیفتۀ چیزى باشد، آن چیز ورد زبانش مى شود.[7]

امام صادق علیه السلام ترجیح محبوب بر هر چیز دیگر را نشانۀ محبت ذکر مى نمایند.[8] عدم خستگى در خلوت کردن با او را مى توان نشانۀ دوستى ذکر کرد؛ زیرا پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى فرمایند: محفل دوستان هرگز تنگ (و خسته کننده) نیست.[9]

امام رحمه الله مى فرمایند: معرفت خدا، حبّ خدا آوَرَد و این حبّ چون کامل شد، انسان را از خود منقطع کند.[10]

پس شرط کمال حبّ الهى، دل کندن از خود و رهسپار وادى حق شدن  است و آن تأثیرات ویژه اى دارد که در این مقام به ذکر آن ها مى پردازیم.

 تأثیرات انقطاع از خود

الف. انقطاع از عالم

با توجه به این فرمایش امام رحمه الله: «چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود.»[11] بریدن از خود، قدم اول در دریافت حبّ الهى است؛ چون تا از خود دل برنکنى، نمى توانى محبت دیگران را از دل بیرون کنى و قلب خود را براى عشق به خدا آماده کنى.

امام مهدى ـ عجل اللّه  تعالى فرجه الشریف ـ دربارۀ ملاقات حضرت موسى علیه السلام با خداوند مى فرمایند: 

موسى در وادى مقدس با خداى خود به راز و نیاز پرداخت و عرض کرد: پروردگارا! من محبت و دوستى خود را براى تو خالص کردم و دلم را از جز تو شستم.  موسى خانواده اش را زیاد دوست مى داشت؛ پس خداى تعالى فرمود: کفش هاى خود را برکن؛ یعنى اگر محبت تو تنها براى من است و دلت را از هواى جز من شسته اى، پس محبت خانواده ات را از دل خود برکن.[12]

خروج محبت خانواده از دل، آغازگر خروج محبت همه چیز غیر از حق تعالى از آن است و آماده شدن براى این است که با تمام دل خدا را دوست بدارد و تنها به یاد او باشد و مصلحت خود را در مصلحت او ببیند.

نباید فراموش کرد که انقطاع از همه چیز، به معناى بى توجهى و فراموش کردن دوستان و آشنایان نیست، بلکه در روایات، دوستى را دوست داشتن برادران ذکر کرده اند.[13] رسول اللّه  صلى الله علیه و آله آن دوستى را چنین شرح مى دهد: دوستى مؤمن با مؤمن، به خاطر خدا از بزرگ ترین فروع ایمان است. بدانید که هر کس براى خدا دوست بدارد، براى خدا دشمنى ورزد، براى خدا عطا کند و به خاطر خدا دریغ نماید، از برگزیدگان خدا است.[14]

بنابراین، دوست داشتن غیر خدا با دوستى خداوند منافاتى ندارد؛ اگر آن دوستى تحت دوستى حق تعالى درآید.

دوست خوبم! آن که از محبت الهى برخوردار است، خداوند به او توفیق طاعت خویش را مى دهد.[15]  با عبرت ها به او اندرز مى دهد.[16] آرزوهاى او را کوتاه مى کند و دارایى ها را منفور او مى کند.[17] او را از قلبى سلیم و خویى خوش و معتدل برخوردار مى کند.[18]  جانش را با یقین، نیرو مى بخشد.[19]
دل او به محبت حق مشغول مى شود[20] و امانت دارى نزد او محبوب مى شود.[21] حال باید با این آثار، محبت الهى را در خودمان ارزیابى کنیم.

ب. طمّاع نبودن

یکى دیگر از تأثیرات انقطاع از خود، چشم طمع نبستن به خود و دیگران است.[22] به طور کلى مى توان طمع مادى انسان را در قدرت و ثروت وعواملى که مربوط به آن ها است خلاصه کرد. و کسى که به «إنَّ اللّه  عَلَى کُلِّ شَىْ ءٍ قَدیِرٌ»[23] یقین دارد، جز به او توکل نمى کند و هرچه بخواهد از او طلب مى کند و بر یارى کسى جز حق تعالى طمع نمى کند و چشم به دست خلق نمى دوزد که رسول اللّه  صلى الله علیه و آله مى فرماید: هر کس خدادوستى را بر خوددوستى برگزیند، خداوند او را از مردم بى نیاز مى گرداند.[24]

ج. دورى از هواى نفس

با یقین به اینکه همه چیز تحت ارادۀ خدا است و نفى طمع از خود و دیگران و توکل بر بارى تعالى گناهى انجام نمى گیرد و با مداومت بر آن، انسان مطرود شیطان مى شود و مشمول وساوس او قرار نمى گیرد. و نفس او به نفس زکیّه تبدیل مى شود و لباس تقوا را بر تن مى کند و در جدال بین نفس و عقل، عقل پیروز مى شود و مصالح را بر منافع ترجیح مى دهد که همین سبب نورانیت دل مى شود.

د. نورانى شدن فعل و قول

بین ظاهر و باطن انسان نمى تواند تعارض وجود داشته باشد؛ زیرا آنچه در درون است به ظاهر؛ یعنى قول و فعل او سرایت مى کند و معمولاً ظاهر مبیّن باطن است. پس آن که در درونش تلأ لؤ نور است، به فرمایش امام: «فعل و قول او نورانى مى شود»[25] و از او جز عمل نیکو صادر نمى شود و جز  حق برزبانش جارى نمى شود؛ زیرا رضایت او منوط به رضایت بارى تعالى است.

او نسبت به خداوند خاشع و در برابر بندگان فروتن و در مقابل ظالمان سرکش است. و این عاملى است که سبب «یَفْقَهُوا قَوْلِى»[26] و تأثیرگذارى سخن و فعل او بر دیگران مى شود و مقبول عام و خاص قرار مى گیرد؛ چنان چه در عصر ما کمال چنین خصایصى را در امام راحل رحمه اللهمى توان مشاهده کرد.

2. راه تشخیص ضیق صدر

دانستیم که ضیق صدر سبب تاریکى و ظلمت وجود انسان مى شود؛ بنابراین، باید تأثیرات منفى را از آن انتظار داشت. معیارهاى سنجش آن به این قرار است:

خودخواهى، تکبر، حسادت، دورى و غفلت از خداوند، اسیر و بندۀ نفس بودن، لذت بردن از گناه، آلوده به پلیدى ها (گناهان)، خاضع بودن نزد صاحبان دنیا و چشم طمع داشتن به دست ثروتمندان، دشمنى با دوستان خدا و دوستى با دشمنان خدا و... که با تفحص در خود، با موارد مذکور در این فصل مى توان گفت داراى شرح صدر هستیم یا ضیق صدر و هر دو داراى مراحلى است که بستگى به مقدار فعلیت آن ها دارد. باشد تا بتوانیم وجودمان را با شرح صدر نورانى کنیم.

سخن را با گوهرى گرانقدر از سخنان امام باقر علیه السلام به پایان مى رسانیم:

هرگاه خواستى بدانى که در تو خیرى هست، به دلت نگاه کن. اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن داشتى در تو خیر هست و خدا هم تو را دوست دارد. ولى اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصیت خدا را دوست داشتى خیرى در تو نیست. و خدا هم دشمنت دارد، انسان با کسى است که دوستش دارد.[27]

منبع: امام خمینى رحمه ‏الله و مفاهیم اخلاقى، ج 6، شرح صدر، تالیف معصومه طلوع، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 81-90


[1] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337. [2] همان. [3] همان. [4] وجوب: وجوب به معناى ضرورت است و خداوند را به دلیل بى ‏نیازى به علت، واجب الوجوب خوانند. و او بى‏نیاز مطلق است؛ چنان که در قرآن کریم آمده است: «قُلْ هُوَ اللّه‏ُ أحَدٌ» [5] امکان: امکان به معناى ضرورت نداشتن، لذا نیازمند به ضرورت دهنده است و انسان و همۀ موجودات، غیر از خداوند را، ممکن گویند؛ چون نیازمند علت هستند و بدون وجود علت، محال است موجود شوند. [6] میزان الحکمه، ج 2، ص 945 [7] همان، ص 937 [8] همان [9] همان، ص 938 [10] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 338 [11] همان [12] میزان الحکمه، ج 2، ص943 [13] همان، ص 969 [14] همان [15] همان، ص 957 [16] همان [17] همان [18] همان. [19] همان. [20] همان. [21] همان. [22] ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 338. [23] بقره (2): 109. [24] میزان الحکمه، ج 2، ص 945. [25] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 338. [26] (تا) سخنم را بفهمند. طه (20): 28. [27] میزان الحکمه، ج 2، ص 969.

. انتهای پیام /*