در هر مقطعی از تاریخ تا به امروز وقتی که نظامیان در خدمت طاغوتها قرار گرفتند به ملتهای خود و دیگران جفا کردند، یعنی خود نظامیان مایۀ انحراف و تباهی گردیدند. اگر نگاهی گذرا به بعضی از حکومتهای امروز دنیا بیفکنیم، جفای نظامیان بر ملت‏های خود ملموس است. لذا حضرت امام(س) با دادن صبغه مکتبی به ارتش، آن را تثبیت و بیمه کردند. آنچه که در ادامه می خوانید گزیده ای از بیانات حضرت امام خمینی (س) در باب ویژگی های معنوی نظامیان اسلام است:

مردمی بودن نظامیان اسلام

شما ملاحظه کنید، بزرگتر مرد عالَم که بعد از رسول اللّه  حضرت امیر ـ سلام اللّه  علیه ـ در حالی که مملکتش چندین مقابل مملکت ایران بوده است، آن وقتی که ایشان خلافت داشتند، از مصر و تمام عربستان و عراق و ایران، [و] یک مقداری از اروپا زیر سلطۀ ایشان بوده است، وقتی که ما ملاحظه می کنیم رفتار یک همچو سردار بزرگ، یک همچو رئیس دولت با مردم خودش، با اشخاصی که بین خودشان هستند، ملاحظه می کنیم که چه جور ایشان رفتار می کرده است. زندگی اش پایین تر می خواسته باشد از همۀ افرادی که در مملکتش زندگی می کنند.

می فرماید شاید در یمامه ـ در سرحدات ـ یک کسی باشد که گرسنه باشد. آن وقت ایشان به خودشان آنطور سختی می دهند، به طوری که خانوادۀ ایشان نگران بودند از اینطور زندگی که ایشان می کند. و ایشان،همین رئیس دولت، یک چیز و ـ غذای زبری که داشته است ـ توی یک ظرفی می کرده است، سر آن را مُهر می کرده که نبادا سَرِ این را باز بکنند و داخلش یک روغنی بکنند، یک چیزی بکنند. با مردم چه جور بود؟(1)

*  *  *

در صدر اسلام ارتش یک پناهگاهی برای ملتها بوده است، محیط ارتش از محیط مردم جدا نبوده است؛ محیط رُعب نبوده است؛ محیط وحشت نبوده است... در صدر اسلام این معانی نبوده است. ارتش اسلام از مردم جدا نبوده است. محیط هیچ وقت محیط ارعابی نبوده است. حکومتی که در رأس جامعه بوده است با مردم دیگر فرقی نداشته است؛ بلکه زندگی اش پایینتر بوده است. حکومتها نمی خواستند که به مردم حکومت کنند؛ می خواستند خدمت کنند. اسلام حکومتها را موظف به خدمت کرده است. ارتش در خدمت ملت باید باشد. حکومتها در خدمت مردم باید باشند. اگر یک همچو برنامه ای تحقق پیدا بکند، محیط رعب از بین می رود؛ محیط دوستی پیش می آید، مبدل به محیط برادری می شود. یک همچو محیطی که محیط برادری باشد، ملت پشتیبان دولت است. و اگر ملت پشتیبان دولتی شد، دولت سقوط نمی کند.(2)

*  *  *

من برای شما عرض بکنم، ارتشهای صدر اسلام وضعش این بود، رئیس ارتش امام جماعت بود. یعنی انتخاب که می شد این رئیس ارتش کهبرود کجا، امام جمعه هم همان انتخاب می شد. مالک اشتر را وقتی می فرستادندش کجا، همان مالک اشتر رئیس ارتش بوده، و استاندار فلان جا هم بوده و امام جماعت و امام جمعه هم بود. برای اینکه وضع ارتش در اسلام با وضع ارتش در سایر رژیمها فرق داشته است. شما ببینید الآن که ما اینجا با هم نشستیم و یک محیط محبت است، این بهتر است یا یک محیط رعب که وقتی یکی از شما وارد می شود ما بترسیم؟ در روح خود شما این محیطی که محیط دوستی و محبت است در روح شما آرامش بیشتر ایجاد می کند، یا اینکه وقتی وارد بشوید و مردم از شما فرار کنند؟(3)

*  *  *

اگر بنا باشد که ارتش جوری باشد که مردم از آن بترسند و پشت به آن بکنند، این برای ارتش، خودش بد است. ارتش باید خدمت به ملت بکند؛ باید خدمت به کشور بکند؛ همان طوری که در صدر اسلام بوده است که ارتشِ اسلام مردم از آنها خوفی نداشتند. مردم با هم رفیق و برادر بودند. رئیس اول اسلام هم اینطور بود که با مردم معاشرت می کرد؛ مثل معاشرت یک نفر آدم با یک نفر دیگر. مثل دو نفر برادر که اینجا نشسته بودند. پیغمبر اکرم که رئیس اسلام بود در مسجد می آمدند می نشستند، و رفقایشان هم، اصحابشان هم دورشان می نشستند با هم. جوری بود جلسه که وقتی یک کسی می آمد از خارج نمی شناخت که اینها کدام یکی پیغمبرند کدام یکی غیر پیغمبر. می پرسید که کدام یکی تان [هستید]؟ وضع اینطوری بود. اینطور با جامعه رفتار، اینطور با مردم رفتار می کردند. اینطور نبود که وقتی که وارد می شود، هزار تا پرده جلو باشد، و بعد هم باید دید کجا بنشیند و سان بدهند و چه. این حرفها نبود در کار. ... از آن طرف قدرت اینطور بود که ایران را، آن امپراتوری بزرگ ایران را، شکست دادند، آن امپراتوری بزرگ روم را هم شکست دادند. در عین حالی که وضع یک وضع ساده ای بود، بین خودشان به دستور قرآن رحمت بود، و بر دیگران شدت.(4)

*  *  *

ارتش اسلام اینطور نبوده است که وقتی بیاید مردم از خوف فرار کنند از دست آنها، پشت بکنند به آنها.(5)

*  *  *

همان طوری که سربازهای صدر اسلام بودند و با عدد کمی، فتحهای بزرگی کردند. سرّ اینکه این عدد کم به امپراتوری ایران غلبه کرد، این بود که آنها ایمان داشتند. از روی ایمان و با این روحیه، که ما اگر هم کشته بشویم شهید هستیم و پیش خدا می رویم و آبرومندیم، اقدام می کردند و آنها به این مبانی اعتقاد نداشتند و با زور آورده بودند آنها را برای جنگ و با فشار آنها آمده بودند برای جنگ و وقتی که وضع اسلام را می دیدند، ایرانی ها وقتی دیدند که لشکر اسلام وقتی آمد اینجا، یک وضع دیگری دارد، غیر امپراتوری ایران است، مردم اقبال کردند به آنها. این سرّ پیروزی مسلمین شد بر آن لشکر مجهّز ایران و همین طور در روم.(6)

*  *  *

ارتش اسلام، ارتش هدایت است. سردارهای صدر اسلام اساتید اخلاق بودند، کسانی بودند که مردم را در همان حالی هم که جنگ می کردند، هدایت می کردند، با اسم خدا شروع می کردند، دستور بود که تا آنها، تا آن مقابلهای ما شروع نکنند، شما بایستید؛ شروع هم اینطور نبود که همان طور که آنها می خواستند اینها را مغلوب کنند و یک غنیمتی به دست بیاورند و یک کشوری را بگیرند اینها هم آنطور باشند. خیر، اینها می خواستند قلوب را به دست بیاورند. ارتش اسلام هر جا رفته است و سردارهای اسلام هر جا پا گذاشتند، همان جایی که پا گذاشتند اول مسجد درست کردند. وقتی به قاهره رسیدند اول خط کشیدند برای مسجد و همه جا اینطور بود؛ مسجد مطرح بود، معبد مطرح بود و ارتش اسلام برای آباد کردن مساجد و محرابها کوشش می کردند.(7)

*  *  *

نیروهای ما نیروهایی باشند که مردم را بخواهند هدایت کنند به انسانیت. فرق مابین نیروی توحیدی و نیروی طاغوتی همین است؛ نیروی طاغوتی می خواست تو سر مردم بزند، از مردم فاصله می گرفت... کوشش کنید که ارتش اسلامی باشید، نیروی اسلامی باشید، نیرویی باشید که بخواهید با این نیروی خودتان اشخاصی هم که خلاف می کنند اینها را تربیت کنید، ضربه، ضربه تربیتی باشد؛ ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبٰادَةِ الثَّقَلَیْن،[1] این روایتی است از رسول اکرم. ضربه، یک ضربه بود، یک دست بالا بردن و فرود آوردن و یک نفر آدم را در «یوم الخندق» کشتن. البته از جهت سیاسی این ضربه، ضربه ای بود که اسلام را از شرّ کفار نجات داد. ولی [مهمتر] از آن جهت، جهت معنوی اش است. این دست بالا می رود و پایین می آید. یک وقت آدم خیال می کند منم که این کار را می کنم، من بودم که این کردم، من بودم که این جور کردم، این شیطان است. یکوقت این را قدرت خدا می داند، خودش را هیچ می داند، برای خودش چیزی قائل نیست، این دست را از خدا می داند، شمشیر را هم از خدا می داند.(8)

*  *  *

توجه به معنویات

در ارتش بروید ببینید که اسلامی هست؛ همه شان توجه به اسلام دارند؛ نماز می خوانند؛ روزه می گیرند ماه رمضان. و هکذا در مسجد بروید می بینید که همه چیز درست است. در ارتش بروید می بینید که مثل این است که توی مسجد رفته اید.(9)

*  *  *

من امیدوارم که شما برنامه تان برنامه اسلامی باشد؛ در زندگانی شخصی، در زندگانی نظامی، در برخورد با ملت.(10)

*  *  *

اگر ارتش ما، که امید یک ملت است، به ادب اسلامی درآیند، امکان ندارد که یک هجومی بر آنها بشود، متزلزل بشوند؛ برای اینکه تزلزل مال آن است که ایمان ندارد. اینکه ایمان داردمتزلزل نیست.(11)

*  *  *

فرق ارتش ما و ارتش آنها این است که ارتش ما دستش بسته است. ارتش ما اسلام برایش تکلیف معیّن کرده. ارتش آنها دستشان باز است. توپ، موشک زمین به زمین به اصطلاح خودشان می اندازند، نُه متری، ده متری، یک شهر هم همه اش را خراب کنند، آن وقت تبریک می شنوند. ارتش ما نمی کند این کار را، نمی تواند این کار را بکند و نخواهد کرد. ارتش ما فقط موارد جنگی آنها و اشخاصی که مخالف اسلام و قیام بر ضد اسلام کردند، می کوبد و خواهد کوبید.(12)

*  *  *

شما در حالی که هستید با ارتشی که در سابق بود خیلی فرق دارید. شما بدانید که اگر در زمان سابق ارتش می خواست با یک گروهی یا با یک دولتی مقابله کند، نه خود ارتش با اختیار و اشتیاق می رفت به میدان جنگ و نه قشرهای ملت از او پشتیبانی می کرد. این برکت اسلام است. این برکت قرآن کریم است که در بین ما هست. اسلام است که همه قشرها را به هم پیوند می دهد و یک همچو بسیج عمومی درست می کند.(13)

*  *  *

بحمداللّه  امروز در بین ارتش، در بین همۀ نیروهای ارتشی و در بین همۀ ارگانهای دولتی، همۀ افراد بحمداللّه  متکی به اسلام و متکی به خدای تبارک و تعالی هستند و اگر ـ خدای نخواسته ـ در بین آنها یک نادری پیدا بشود، یک فرد منحرفی پیدا بشود، قهراً، با استقامت ملت، با استقامت شما عزیزان آن هم استقامت پیدا می کند و شما دلگرم باشید به اینکه اتکای به خدا دارید و آن کس که اتکا به خدا دارد منصور[2]است. خداوند وعدۀ نصرت به شما داده است مادامی که شما هم نصرت خدا را بکنید و نصرت خدا به نصرت دین خدا و نصرت بندگان مؤمن خداست. شما به این عهد باقی باشید و خدای تبارک و تعالی عهد خود را عمل خواهد کرد.(14)

*  *  *

شما یک ترکیب حاضری [هستید] که همه اش توجه به معنویات داشته باشد، سربازش در جبهه ها دعا بخواند و دعای کمیل بخواند و با دعای کمیل و نماز شب و ذکر و فکر الهی خودش را مهیا کند برای جنگیدن با آن ارتشی که در محل خودش، با اموری که شما می دانید و کسانی که در قرارگاههای آنها بودند و دیدند چه چیزها بوده.(15)

*  *  *

فرق ما بین یک دولت اسلامی و یک ارتش اسلامی، با یک دولت غیر اسلامی و ارتش غیر اسلامی این است که اینها اگر چنانچه ـ خدای نخواسته ـ شکست هم بخورند، دستشان را پیش دیگری دراز نمی کنند. اینها عار این را که به دیگران بگویند بیایید و به ما کمک کنید، تحمل نمی کنند. اینها مسلم اند. اینها پیش خدا و به درگاه خدا دست دراز می کنند و کسی که به پیشگاه خدا دست خودش را دراز کرد، همه را پشت سر می گذارد.(16)

*  *  *

اگر از اوّلی که ارتش درست شده بود، یک ارتش اسلامی بود و تحت نظر اسلام بود و تعهدات اسلامی را داشتند، حالا وضع ما غیر از این وضعها بود، لکن نگذاشتند. مع ذلک، خدای تبارک و تعالی سایۀ عنایتش را بر سر این ملت انداخت که در بین راه رسیدیم به این که جلوی آن مسائل را بگیریم.(17)

*  *  *

ارتشی ما که یک زندگی عادی دارد، از جنگ  نمی ترسد. جنگ به او ضرری نمی زند. آنهایی که دارای کاخها و بساط هستند آنها باید بترسند، ضرر به آنها می رسد.(18)

*  *  *

آدمی که مسلمان است، آدمی که علاقه دارد به کشور اسلامی، می داند کـه ارتش از ارگان هـایی هستنـد که اسلام را حفظ می کنند.(19)

*  *  *

همراهی با ملت

اگر انسانْ اسلامی بشود، تربیت کند خودش را به تربیتهای اسلامی، ارتش تربیت کند خودش را به اینکه برای مردم خدمتگزار باشد نه ایجاد رعب بکند، ایجاد رحمت بکند به طوری که همین طور که حالا ما همه با هم هیچ کدام از هم نمی ترسیم، نه من از ایشان، نه ایشان از من، هیچ کدام از هم ترسی نداریم، این محیط محبت است. این محیط محبت را حفظ کنید. ایران را یک محیط محبت کنید ـ به دست شما ـ شما پاسدارها، شما ارتش، آن ژاندارمری، این پاسبان، همه و همه. اگر همه با هم یک وضع اسلامی ـ انسانی پیدا بکنیم، محیطْ یک محیطِ محبت می شود؛ همه به هم خدمتگزار می شوند. در این نهضت و آن وقتی که مردم مشغول بودند به مخالفت، خوب دیدید که یک وضع انسانی پیدا شده بود، یک تحول پیدا شده بود. که سرباز وقتی که می آمد توی کوچه ها، مردم گُل به او می ریختند؛ او گریه می کرد و به آنها اظهار محبت می کرد.(20)

*  *  *

شما ببینید الآن که ما اینجا با هم نشستیم و یک محیط محبت است، این بهتر است یا یک محیط رعب که وقتی یکی از شما وارد می شود ما بترسیم؟ در روح خود شما این محیطی که محیط دوستی و محبت است در روح شما آرامش بیشتر ایجاد می کند، یا اینکه وقتی وارد بشوید و مردم از شما فرار کنند؟... افراد ارتش طوری باشند که مردم وقتی که وارد شدند در یک جلسه ای، مردم از آنها استقبال بکنند؛ گل سرشان بریزند. چنانکه در این اواخر. این بهتر بود که گل بریزند سر ارتش، یا از آنها فرار کنند؟ برای خودتان، برای خودمان، برای همه... لشکر ما هم باید اینطور باشد. باید اینطور باشد بین خودشان، یعنی خودشان و ملت، ملت را عائلۀ خودشان حساب بکنند؛ همان طوری که با فرزند خودشان رفتار، با برادر خودشان رفتار می کنند، با مردم هم این جور باشند؛ در مقابل وقتی که اجنبی، غیرمسلمین، که حمله ای به شما کردند، اجنبی خواست حمله بکند، آنجا شدید، محکم. اینطور نباشد که بین خودتان وقتی ضعفا را گیر بیاورید اذیت کنید، و وقتی که یک صدا از یک جا بلند شود فرار کنید... شما باید همان دستور قرآن را عمل کنید که بین خودتان، بین خودتان با سایر ملت روابط دوستی داشته باشید که وقتی شما می آیید توی مردم، مردم شما را بپذیرند، شما را دوست داشته باشند؛ برای اینکه شما حامی آنها هستید؛ آدم حامی خودش را دوست دارد. اما در مقابل غیر، محکم بایستید و شهادت را برای خودتان فوز بدانید. این سرباز اسلام است؛ و شما حالا سرباز اسلام هستید. و من امیدوارم که اسمای شما ثبت بشود در دفتر امام زمان ـ سلام اللّه  علیه. خداوند همۀ شما را حفظ کند.(21)

*  *  *

همین پیروزی که شما مشاهده کردید در ایران، دیدید که ملت پشت کرده بود به دستگاه و فریاد می کرد «نمی خواهیم». ارتش هم از همین ملت بودند، ژاندارمری هم از همین ملت بودند، اینها برادر بودند، می دیدند که نمی شود مخالفت کرد؛ نمی شود تا آخر سرکوبی کرد ملت را، این است که پیوستند به ملت.(22)

*  *  *

کوشش کنید که عادت بدهید خودتان را بر اینکه با اهالی کشور خودتان حکمفرمایی برخلاف حق نکنید. رحیم باشید. اگر یک کسی هم خلاف کـرد، شمـا به طور خشـونت با او عمل نکنیـد. به قـانون بـاید عمل بشود... اگر امروز بخواهد امریکا یا شوروی یا هر کس برای شما یک مستشاری بفرستد، خود شما جلویش را می گیرید و خود شما مانع می شوید. اگر یک صاحب منصبی هم ـ فرض کنید ـ یک سرلشکر یا ارتشبدی هم بخواهد یک همچو کاری را بکند، خود سربازها و خود درجه دارها و خود افسرهای زیردست زیر این بار نمی روند و جلوگیری می کنند؛ برای اینکه متحوّل شده اند این جوانهای ما، ارتشیهای ما متحوّل شده اند به یک چیز دیگری. غیر زمان سابق است. اینها حالا یک موجود دیگری شده اند. برادرهای من، اگر بخواهید آبرومند بشوید در دنیا و آخرت و شرافتمند زندگی کنید، باید با قدرت و شدت، در مقابل دیگران بایستید و در بین خودتان رحیم و رئوف و دوست باشید.(23)

*  *  *

امروز قضیه، قضیۀ ملت است، شما به عنوان ملت هستید، شما الآن جدا از ملت نیستید، شما آنید که وقتی وارد می شوید در پیش ملت برای شما  گل می بارند. و ملت هم آن است که شما به او نمی خواهید زور بگویید، شما با آنها برادر هستید و همه با هم هستید. باید همۀ این قوا دستشان را به هم بدهند، این یک واجب شرعی است برای همه.(24)

*  *  *

ارتش وقتی اتّکالش به این دیوار بزرگ شد، به این سد عظیم ملت شد، قدرتی پیدا می کند که هیچ چیز نمی تواند مقابل او بایستد.(25)

*  *  *

امروز ملت با ارتش است و در هیچ کشوری اینگونه نیست. ارتش در جنوب و غرب می جنگد و پیرمرد و پیرزن ما در آن طرف مملکت با آنها همکاری می کنند. جز خدا کس دیگری نمی تواند این اتحاد را به وجود آورد. باید ارتش با محبت، مردم را جلب نماید. پشتیبانی ارتش و ملت از یکدیگر ایران را حفظ می نمایند و در این صورت است که قدرتهای بزرگ هم مأیوس می گردند. و آن روزی دولتها از این یأس بیرون می روند که بین ملت، دولت و ارتش اختلاف بیندازند، و دولتها و سران هستند که با عملشان ملت را از خودشان جدا می کنند. باید اتحادتان را حفظ کنید تا کشورتان استقلال داشته باشد، تا شریف باشید.(26)

*  *  *

آن ارتشی که در دنیا هست، غیر از این ارتش است، اصلاً سنخش مخالف است. فرماندهان ارتش که به هر جا ملاحظه بکنید، ارتشیها را عبید خودشان می دانند و ارتشیها ملزم اند به اینکه آنها را هم بالا دست و بالا دست بدانند. ارتش امروز ایران این طور نیست؛ نه پرسنلشان آن پرسنل است و نه فرماندهانشان آن فرماندهان، نه نظر فرماندهان به پایینترها ـ به اصطلاح ـ نظر بالا و پایین است و نه نظر پرسنل به آنها این است که اینها یک مقامی دارند که ما نباید با آنها اصلاً صحبت کنیم.(27)

*  *  *

برخورداری از حمایت مردم

ارتشی که متکی بر ملت باشد، می تواند استقلال خودش را حفظ کند؛ می تواند در مقابل اجانب قیام کند. چنانچه دیدید و دیدیم که ملت بزرگ ما با همراهی ارتش که به دامن ملت برگشت بر قوای شیطانی غلبه کرد؛ و نتوانستند قوای شیطانی، حفظ آن رژیم سابق را بکنند؛ و نخواهند توانست که امثال آن رژیمها را برگردانند. امروز ملت ما و دولت و ارتش یکی هستند. همه با هم برای مصالح اسلام و برای مصالح کشور اسلامی و باید این رژیم این ملت، این ارتش، این ژاندارمری، این شهربانی، این دولت و دستگاههای دولتی، نمونه باشد از برای تمام کشورها. بدانند کشورها که با وحدت کلمه بین دولت و ملت، ارتش و ملت، ژاندارمری و ملت، چه فوایدی عاید خودشان و عاید ملتشان می شود.(28)

*  *  *

ارتش باید بفهمد این را که با قدرت نمایی نمی شود تا آخر یک مملکتی را اداره کرد، با تفاهم می شود. وقتی مردم فهمیدند که ارتش مال خودشان است و در منافع خودشان دارد قدم برمی دارد، آن وقت گل می ریزند سرشان. چنانچه دیدید ریختند.(29)

*  *  *

ارتشی که می بیند ملت پشت به او کرده، اگر یک دشمنی از آن طرف بیاید، پناهگاه دیگر ندارد این. این نمی تواند دیگر مقاومت کند، به خلاف ارتشی که می بیند آن طرف دشمن است و این طرف بیست و چند میلیون، سی و چند میلیون دوست است و پشتیبان اوست. همان طوری که او در میدان جنگ، دارد جنگ می کند، اینها هم بزرگ و کوچکشان، زن و مردشان دنبال او جنگ می کنند. یک همچو ارتشی پیروز است. سعی کنید این طوری باشید.(30)

*  *  *

کجا شما دیدید که سربازهایش و ارتشی هایش و رؤسای ارتشش اینطور فداکاری بکنند؟ از آنها کشته می شود، باز جلو بروند. در کجا هست این مسائل؟ یک مسائلی است که جز در راه صراط مستقیم انسانی حل نمی شود. برای این است که ملت ما با دولتش، با ارتشش، با این چیزهایش دو تا نیستند. همه از هم هستند. از هم نمی ترسند.(31)

*  *  *

ما بحمداللّه  تعالی امروز ارتشی داریم که با سرافرازی و قامتی استوار در جهان می درخشد.(32)

*  *  *

شهادت طلبی

قدرت نظامی در مقابل غیر می ایستد تا آن وقتی که کشته بشود؛شهادت. نظامیِ اسلامی شهادت را برای خودش زندگی می داند. کسی که شهادت را زندگی دانست برای خودش، زندگی ابدی دانست برای خودش، این در مقابل غیر می ایستد و آخر نفس را می کشد و شهادت طلب می کند. اما آن کسی که نظرش به همین زرق و برق و مادیات است و اصلاً ایمانی در قلبش نیست، آن البته از آنجا صدا بلند می شود، در تهران فرار می کند. در سرحد بود؛ باز نیامده بودند؛ همان سرحد که صدا بلند شد، ما شاهد قضیه بودیم در تهران؛ فرار کردند و از اینجا رفتند.(33)

 *  *  *

کدام عاقل است که برای صدام حسین جان خودش را بدهد؟ که چه بشود؟ ارتش ما حجت دارد. می گویند که ما اگر بمیریم پیش خدا می رویم. این روحیه است که مقدّم می دارد. این روحیه ای که عقیدۀ ایمانی اش این است که من اگر کشته بشوم، یک توفیقی است برای من، و من می روم در جوار رحمت الهی. این روحیه است که ما را پیروز کرده، و ارتش ما هم این روحیه را بحمداللّه  دارند.(34)

*  *  *

الآن که لشکر ما و ارتش ما در جبهه ها مشغول به جنگ و دفاع هستند، تمام کشور ما یکپارچه به جنگ مشغول اند؛ به همراهی با ارتش و همراهی با قوای مسلّحه مشغول هستند. و شاید هر روز یا اکثر روزها، جوانهایی انجا بیایند و با گریه بخواهند که عازم به جبهه ها بشوند برای شهادت. حتی پیرمردهای ضعیف هم این آرزو را دارند و بچه هاینارَس هم این آرزو را دارند. این برای این است که در این کشور اسلام حکومت می کند؛ و حکومت این کشور حکومت بر ابدان نیست؛ حکومت بر قلوب است قلوب مردم با کسانی که در این کشور حکومت می کنند همراه است. و ملت است که حکومت می کند.(35)

*  *  *

ارتش و همین طور سپاه پاسدار[ان] و سایرین با قدرت اسلامی و اینکه شهادت را برای خودشان یک فوزی می دانستند واینکه هر وقت می آیند پیش من، هرکدام از آنها می آیند، بسیاری از اینها که می آیند پیش من، گریه می کنند که شما دعا بکنید که ما شهید بشویم و من دعا می کنم که پیروز بشوند[...] یک همچو روحیه ای وقتی در یک فرد یا افراد پیدا شد، این پیروز است. واین روحیه بود که پیدا شد. و این روحیه در پناه اسلام پیدا شد. هیچ مکتب دیگری نمی تواند این طوری درست کند که گریه کند که بگذار من کشته بشوم. دیروز یک کسی که پایش قطع شده بود، عصا زیر بغلش گذاشته بود، آمده اینجا. من باهاش مصافحه کردم. گفت: دعا کنید من شهید بشوم. این روحیه در اثر اسلام است. کوشش کنید که در این پادگانها هر جا هستید، اسلام را تقویت کنید.(36)

*  *  *

علم و تعهد

ارتش ما متعهد به اسلام است؛ ارتشی است که از بالای شهرهای بزرگ عراق می گذرد و در آخرین نقطۀ عراق، در مرز اردن، می کوبد مراکز نظامی عراق را و یک بمب در شهرهای عراق نمی اندازد.(37)

*  *  *

شمایی که امروز در اینجا هستید و خداوند تبارک و تعالی به شما توفیق داده است که در دانشکدۀ افسری یک همچو رژیمی زندگی می کنید و تحصیل، بدانید که شما وضعتان با سابق فرق دارد؛ شما لشکر خدا هستید شما ارتش امام زمان ـ سلام اللّه  علیه ـ هستید و شما باید وضعتان را بدانید که با سابق فرق دارد. شما در عین حالی که در دانشکدۀ افسری مشغول تحصیل هستید، در جبهه ها می روید و همراه تحصیلتان عملاً هم تحصیل می کنید.(38)

*  *  *

امروز شما در مقابل تمام قدرتهای دنیا ایستاده اید و در دانشکده تان وقتی که تحصیل می کنید و به جبهه ها می روید، با شوق به جبهه ها می روید و آنجا تعلیم عملی می بینید، این طور نیست که فقط خواندن و نوشتن باشد؛ عمل کردن است. و یکی از برکات این جنگ تحمیلی برای ملت ما همین معناست که ما سربازانمان و جوانان و دانشجویان افسری ما در دانشکدۀ افسری، علاوه بر تحصیل دوره های دانشکده، عملاً در جبهه ها حاضر می شوند و تعلیمات عملی می بینند و در علوم عملی، این میزان است، نه خواندن. خواندن مقدمۀ عمل است و شما امروز در میدانها عمل را هم یاد می گیرید.(39)

*  *  *

استقلال

سؤال: [آیا تغییری در سیاست ارتش اتفاق خواهد افتاد؟ آیا ایران دیگر تسلیحات پیچیده نخواهد خرید؟ آنچه که تاکنون با پول نفت می خریده است؟]

جواب: هرگز! ارتش ایران هیچ گاه احتیاج به اسلحه های کنونی ندارد. مستشاران نظامی امریکایی بر ارتش ایران سیطره دارند.(40)

*  *  *

یکی از تحفه های بسیار با ارزشی که این انقلاب به ما داده است، هدیه ای که از جانب خدای تبارک و تعالی به ما عنایت [شده] است، همین است که دست قدرتهای بزرگ از ارتش بریده شده و مستشارهای اینها بیرون رانده شده اند؛ و شما الآن خودتان هستید و فرماندهان خودتان. فرماندهان وقتی از خودتان است، خودتان هستید، دیگر این طور نیست که شما این ناراحتی را در قلبتان احساس کنید که ما تحت فرمان دشمنهای خودمان هستیم.(41)

*  *  *

من اعتقـادم ایـن است که انسـان اگـر بـا هر زحمـت و مـرارتی زنـدگی کنـد و زنـدگیش مال خـودش بـاشد، مستقـل بـاشد در زنـدگی و نـانِ جـو خـودش را بخـورد، آن ارزشش صـدها مقـابل ایـن است که انسـان در آپـارتمانهـای عظیـم بنشینـد و دستش پیش دیگـران دراز بـاشد و به دیگـران سلام بدهـد. این یک مطلبـی است که هـر انسـان شـرافتمنـدی [تـأیید می کنـد، ]خصـوصاً در ارتش بـاید این مطلب قـویتر بـاشد. در آن جا مطـرح نبـاشد که مـن باید اتومبیلم چه
باشد.(42)

منبع: ارتش از دیدگاه امام خمینی(س)، تبیان آثار موضوعی،  دفتر سی و نهم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 90-109 

1) صحیفه امام، ج6 ، ص 441 2) همان، ج8، ص 86 ـ87 3) همان، ج8، ص 125 4) همان، ج8، ص 127 5) همان، ج8، ص 429 6) همان، ج12، ص 403 7) همان، ج12، ص 506 ـ507 8) همان، ج12، ص 510 ـ511 9) همان، ج9، ص 90 10) همان، ج 10، ص 328 11) همان، ج12، ص 402 12) همان، ج13، ص 298ـ 299 13) همان، ج 14، ص 27ـ 28 14) همان، ج 16، ص 18 15) همان، ج 17، ص 25ـ 26 16) همان، ج 17، ص 28 17) همان، ج 17، ص 167 18) همان، ج 18، ص 501 19) همان، ج 19، ص 460 20) همان، ج 6، ص 444ـ445 21) همان، ج 8، ص 125ـ127 22) همان، ج 9، ص 144 23) همان، ج 12، ص 403ـ404 24) همان، ج 13، ص 61 25) همان، ج 13، ص 309 26) همان، ج 15، ص 269 27) همان، ج 17، ص 23ـ24 28) همان، ج 9، ص 34 29) همان، ج 10، ص 153 30) همان، ج 12، ص 404 31) همان، ج 13، ص 294 32) همان، ج 16، ص 202 33) همان، ج 8، ص 128 34) همان، ج 13، ص 234 35) همان، ج 14، ص 180 36) همان، ج 14، ص 443ـ444 37) همان، ج 14، ص 279 38) همان، ج 17، ص 24 39) همان، ج 17، ص 25 40) همان، ج 5، ص 474 41) همان، ج 14، ص 435 42) همان، ج 14، ص 437


[1] «یک ضربت شمشیر علی (ع) در روز خندق (جنگ خندق) از عبادت جن و انس برتر است»؛ حدیث نبوی؛ بحارالانوار؛ ج 39، ص 1.  [2] پیروز. 

. انتهای پیام /*