می خواهم میان مردم راه بروم.

در شهادت آیت ‏الله‏ مطهری امام با ماشین آمدند در میان هزاران جمعیتی که بدن خون ‏آلود این شهید را تشییع می‏کردند. مردم از شدت علاقه به حدی دور امام ریختند که سقف ماشین می‏ خواست خراب شود. بوی دود و سوختن کلاج از داخل بلند بود. ما دست و پای خود را گم کردیم که خدایا چه باید کرد؟ اگر امام در ماشین بمانند با این فشار جمعیت، مسلماً ماشین از کار افتاده و ممکن است آتش بگیرد. اگر بیرون بروند احساسات مردم امام را از پا در می ‏آورد. کمی گاز دادم و دست را گذاشتم روی آژیر که فریاد امام بلند شد. فرمودند: «چه خبره؟ می‏ خواهید مردم را زیر ماشین کنید؟» عرض کردم آقا، ماشین دارد می‏ سوزد. فرمودند: «صبر کنید می ‏خواهم پیاده شوم و در میان مردم راه بروم، مگر مردم چه می‏ کنند» ما می‏ دانستیم که اگر ایشان پیاده می‏شدند اول از همه همان پاسداران محافظ می ‏ریختند برای دست‏بوسی و ابراز علاقه به دور امام، تا چه رسد به یک جمعیت بیش از صد هزار نفری.[1] (برداشت هایی از سیره امام خمینی؛ ج 1، ص 144 - 145)

شما باید به من تسلیت بگویید.

ما بارها خدمت امام رسیده ‏ایم که بار اول روز بعد از شهادت آقا بود. امام سخنان خوبی فرمودند از جمله گفتند: «آقای مطهری را من بهتر از شما می ‏شناسم و من خیلی به ایشان علاقه داشتم. مصیبت، مصیبت بزرگی است، لکن آن چیزی که آن را بر انسان آسان می‏ کند این است که ایشان در راه اسلام شهید شده ‏اند و ما هرچه در راه اسلام بدهیم، باز هم کم است». و نیز فرمودند: «شما باید به من تسلیت بگویید نه من به شما».[2] (همان، ص 209)

زیاد گریه کردند.

خانم امام که تشریف آورده بودند منزل ما، گفتند من دیدم که امام برای دو شهید زیاد گریه کردند، یکی شهید مطهری بود که امام خیلی از شهادت ایشان متأثر شدند. دومین شهید، شهید محلاتی بود. [3] (همان، ص 263)

 دستمالشان را درآوردند.

شاید بعضیها که مجلس ختم استاد شهید مطهری را که از طرف امام در مدرسۀ فیضیه برگزار شد از تلویزیون دیده و شاهد برخورد امام بوده ‏اند. در آن زمان چون امام در قم بودند و از این رو خودشان در این مجلس ختم شرکت نمودند. در تمام زمانی که سخنران در کنارشان ایستاده بود و دربارۀ شخصیت استاد مطهری شاگرد برجسته و پارۀ تن امام و نیز شهادت او سخن می‏ گفت، امام در کمال آرامش و وقار گوش می ‏دادند. همین که گوینده به ذکر مصیبت اهل بیت رسید، امام منقلب شدند دستمال خود را از جیب درآوردند و مقابل صورت گرفته و گریستند.[4] (همان؛ ج 3، ص 29)


[1]. انصاری کرمانی، محمدعلی؛ مصاحبه مؤلف.                                                   

[2]. صدیقی، عاتقه (همسر شهید رجایی)؛ جمهوری اسلامی؛ 10/2/59.

[3] ـ حجت‌الاسلام و المسلمین علی دوانی - پا به پای آفتاب - چاپ جدید - ج 4 - ص 120.

[4]. فرزند شهید فضل ‏الله‏ محلاتی؛ پیام انقلاب؛ ش 159، ص 17.

. انتهای پیام /*