صبح روز 16 اردیبهشت 1364 عده ای از علما و روحانیون شیعه و سنى با حضور در حسینیه جماران با حضرت امام خمینی (س) دیدار کردند. در این دیدار که به مناسبت میلاد حضرت مهدى «عج» صورت گرفت، آقای مهدوى کنى به همراه روحانیون و طلاب حوزه علمیه قم، روحانیون تهران، آذربایجان شرقى و غربى و خراسان، روحانیون اهل تسنن ترکمن صحرا، سیستان و بلوچستان روحانیون و ائمه جمعه مراکز استان و شهرستان از استان فارس، یزد، اصفهان و طلاب غیر ایرانى مقیم قم‏ حضور داشتند.

حضرت امام در این دیدار عمده بیانات خود را بر رسالت و وظایف روحانیون‏ متمرکز کردند. بخش هایی از سخنان ایشان را در ادامه می خوانید:

کسب رضایت الهى در انجام وظیفه‏

ما باید ملاحظه وظیفه فعلى شرعى- الهى خودمان را بکنیم و باکى از هیچ امرى از امور نداشته باشیم. کسى که براى رضاى خدا ان شاء اللَّه مشغول انجام وظیفه است، توقع این را نداشته باشد که مورد قبول همه است، هیچ امرى مورد قبول همه نیست. کار انبیا هم مورد قبول همه نبوده است، لکن انبیا به وظایفشان عمل‏ کردند و قصور در آن کارى که به آنها محول شده بود نکردند، گرچه مردم اکثراً گوش ندادند به حرف انبیا. ما هم آن چیزى که وظیفه‏ مان هست عمل مى‏ کنیم و باید بکنیم، گرچه بسیارى از این عمل ناراضى باشند یا بسیارى هم کارشکنى بکنند.

مسئولیت خطیر روحانیون و معذور نبودن آنان‏

عمده روحانیونند؛ این قشرى که بیشتر از همه تکلیف بر او متوجه هست روحانیون هستند... شاید از همه قشرها، قشر روحانى مسئولیتش بیشتر باشد؛ براى این که، هر کس بیشتر نزدیک به اسلام است بیشتر مورد مسئولیت است. انبیا از همه کس مسئولیت‏شان زیادتر بوده است. آنها در عین حالى که مسئولیت‏شان از همه بیشتر بود، به آن امرى که وظیفه داشتند عمل کردند و هیچ قصورى نکردند. علماى هر ناحیه مسئولیت‏شان از سایر طوایف بیشتر است، اینها عذر ندارند، ممکن است که بسیارى از مردم عذر داشته باشند؛ یا عذر اینکه نمى‏ دانستیم یا عذر این که نمى ‏توانستیم که هیچ کارى بکنیم. روحانیون الآن در ایران هیچ عذرى ندارند، براى اینکه، راه را مى ‏دانند و مى‏ توانند هم کار بکنند. اگر خداى نخواسته، در بین روحانیون کسى از اشخاصى پیدا بشود که بر خلاف عمل مى ‏کند، این یا از باب این است که با اصل مبناى اسلامى مخالف است یا نمى‏ فهمد که این اسلام در اینجا وضعش چطور است...

اکثریت قاطع روحانیت و اهل علم، اینها متعهد به جمهورى اسلامى هستند و مى‏ فهمند جمهورى اسلامى در ایران چه کرده است، مى‏ فهمند که مقایسه این با زمان شاه چه جور است و تعهد دارند به اینکه کار را پیش ببرند و قدم هاى بلندترى بردارند و این نمى‏ شود الّا اینکه یک جهاتى ملاحظه بشود. یکى اینکه بین خود روحانیون هر چه بیشتر اخوت بیشتر بشود، هر چه بیشتر وحدت بیشتر بشود. آن چیزى که شما را پیروز کرد و آن رژیم سابق را کنار زد و یک رژیم اسلامى را به جاى او نشاند، آن این بود که همه با هم بودند... روحانیون باید اخوت روحانیتی شان را حفظ بکنند.

مسئولیت روحانیون در حفظ هویت صنفى خویش‏

علاوه بر اینکه اخوت اسلامى بین همه قشرها باید باشد، روحانیون یک تکلیف فوق اینها دارند. اگر یک روحانى پایش را کج بگذارد مى ‏گویند «روحانیین این طورند»، نمى ‏گویند فلان آدم، اگر یک بقالى کم فروشى کند مى‏ گویند «آن بقال کم فروشى کرده» نمى‏ گویند «بقال ها کم فروش‏اند»؛ این از تبلیغاتى است که شده است. اگر یک روحانى خداى نخواسته، یک خطایى بکند، این طور الآن وضع شده است که مى ‏گویند روحانیون این جورى ‏اند، مسئولیت، یک مسئولیت بزرگى است که یکى اگر پایش را غلط بگذارد این طور نیست که پاى خودش حساب بشود، پاى روحانیت اسلام حساب‏ مى ‏شود، شکست روحانیت اسلام است. این فرق دارد با آن که اگر خطایى بکند مى‏ گویند که این آدم خطا کرده است، نمى ‏گویند که این صنف خطاکار است. از این جهت هر خطایى که از ما و شما آقایان خداى نخواسته، تحقق پیدا بکند علاوه بر آن مسئولیت شخصى که دارید، یک مسئولیت انسانى، مسئولیت اجتماعى، مسئولیت صنفى این را هم براى اینکه پاى همه حساب مى‏ شود؛ بنا بر این، حساب نکنید خودتان را یک آدم عادى. حتى طلبه در مدرسه، خودش را حساب نکند که «خوب، من مثل سایر مردم یک طلبه عادى هستم، اگر یک خلافى بکنم پاى خودم حساب مى‏ شود». حتى آن طلبه اى که در مدرسه دارد درس مى خواند، آن هم وقتى که یک خطایى بکند پاى خودش حساب نمى‏ شود، پاى دیگران هم حساب مى ‏کنند. مسئولیت بسیار بزرگ است، و این نمى‏ شود الّا اینکه تهذیب در خود انسان و وحدت با همه رفقا، با همه دوستان با همه اشخاص، همه قشرها. در بین روحانیون، ائمه جمعه بیشتر از دیگران مسئول‏ اند.

سر و کارشان الآن ائمه جمعه با مردم بیشتر است تا سر و کار سایر روحانیون. ائمه جمعه باید خیلى مواظب باشند که خداى نخواسته اگر در یک جایى یک چیزى اتفاق افتاد و چه شد، با جهت روحانى، جهت پدرى حل کنند. اگر خداى نخواسته، یک وقت بنا باشد که یک اعمال قدرت بخواهد بکند، براى اینکه امام جمعه است، این پاى خودش حساب نمى‏ شود، پاى روحانیت حساب مى‏ شود، پاى اسلام حساب مى‏ شود. از این جهت، آنها وظیفه‏ شان خیلى خطیر است و باید خیلى ملاحظه بکنند.

خودخواهى و قدرت طلبى منشأ فسادهاى عالم‏

قدرت طلبى در هر که باشد، این اسباب این مى‏ شود که زمین بخورد. قدرت طلبى از هر که باشد از شیطان است؛ مى‏ خواهد رئیس جمهور امریکا قدرت طلبى کند یا یک طلبه‏ اى در مدرسه بخواهد قدرت طلبى بکند یا یک امام جمعه‏ اى در مرکزى که دارد.

اگر وضع این باشد که قدرت طلبى در کار بیاید و کار اینکه من این طور باید باشم، بشود، بداند که این از شیطان است. شیطان این تزریق را از ابتدا کرده است و ما را هم از این راه، بیشتر از جاهاى دیگر مى ‏تواند بازى بدهد، که تو فلانى هستى، تو چه هستى، دیگران چى‏ اند، از این معانى. هیچ فرقى ما بین آن آدمى که به حسب ظاهر قدرتمند دنیاست و دارد باز هم دنبال قدرت مى‏ گردد، با آن آدم زاهدى که توى یک صومعه نشسته است، در این جهت فرق نیست که اگر هر دوشان بگویند: من این طور، این زاهد بگوید: من این زاهد هستم، من چه، یا آن بگوید، من قدرتمند هستم، هر دویش از شیطان است، بلکه این فسادش بیشتر از آن است. خودخواهى همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد. تمام فسادهایى که در عالم پیدا مى‏ شود، از خودخواهى پیدا مى‏ شود، از حب جاه، از حب قدرت، از حب مال، از امثال اینهاست و همه ‏اش برمى‏ گردد به حب نفس و این «بُت» از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکل‏تر است. تعقیب کنید که اگر نمى‏ توانید به تمام معنا بشکنید- که مى‏ توانید ان شاء اللَّه- مشغول باشید به شکستن دست و پاى یک همچو بتى. اگر رهایش کنید شما را به هلاکت مى‏ کشاند. این طور نیست که ما را رها کند، ما یک معصیتى بکنیم ما را رها کند، یک کار دیگرى بکنیم زیادتر ما را رها کند. درجه به درجه پیش مى‏ برد تا آن جایى که دین انسان را از دست انسان مى‏ گیرد. این یک مسئله طبیعى است که شغل شیطان هم همین است، هم شیطان باطنى انسان، هم آن شیطانى که اینها هم به او بستگى دارند.

حفظ قداست خطبه‏ هاى نماز جمعه‏

ائمه جمعه، ائمه جماعت، روحانیون محترم، اینها باید توجه به این معنا داشته باشند که اینها پدر هستند از براى ملت. اینها با مردم باید سمت پدرى داشته باشند، اینها با مردم باید رفتارشان رفتار پدرانه باشد. بین خودشان برادر باشند، رفتار، رفتار برادرى باشد.

اجتماع داشته باشند، در هر شهرى با هم در هر هفته یک روز، دو روز با هم مجتمع باشند، مسائل خودشان را بگویند. اگر یک خیالى دارند، اگر یک کارى دارند او را بگویند، حل کنند بین خودشان و هیچ وقت یک مسئله ‏اى را به خطبه ‏هاى نماز جمعه نکشانند، چه اشکال داشته باشند به فلان استاندار، فلان حاکم یا فلان وزارتخانه و چه‏ اشکال داشته باشند به فلان آدم یا فلان شخص. این جاى خطبه نماز جمعه، جاى دعوت به حق است و دعوت به تقوا و مصالح مسلمین را در او گفتن، و تعرض به این خرده ‏ریزى‏ ها، اینها از شأن ائمه جمعه خارج است؛ پرهیز کنند از این معنا.

لزوم ساده زیست بودن روحانیون‏

و یکى از امور مهم هم این است که روحانیون باید ساده زندگى کنند. آن چیزى که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگى کردند. آنهایى که منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى کردند. آنهایى که در بین مردم موجّه بودند که حرف آنها را مى‏ شنیدند، آنهایى ساده زندگى کردند. شاید آقایان کمى ‏شان یادشان باشد، در آن وقتى که ما اوایلى که آمدیم قم، که در آن جا چه اشخاصى بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابو القاسم قمى، مرحوم آشیخ مهدى و عده دیگرى، و شخص نافذ آن جا و متقى، مرحوم آمیرزا سید محمد برقعى و مرحوم آمیرزا محمد ارباب؛ همه اینها را من منزل‏ هایشان رفتم. آن که ریاست صورى مردم را داشت و ریاست معنوى هم داشت، با آن که زاهد بود، در زندگى مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابو القاسم؛ من گمان ندارم هیچ طلبه ‏اى مثل او بود، زندگى ‏اش یک زندگى ‏اى بود که مثل سایر طلبه‏ ها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود. مرحوم آمیرزا محمد ارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلى داشت دوسه تا اتاق داشت خیلى ساده، بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدى همین طور، سایرین هم همین طور، عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتى انسان در آن محیط واقع مى‏ شد که اینها را مى‏ دید، همین دیدن اینها براى انسان یک درسى بود، وضع زندگى آنها براى انسان، یک وضعى بود، درس بود براى انسان، عبرت بود. هر چه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید براى اینکه خانه‏ تان بهتر باشد، از معنویت‏تان به همین مقدار، از ارزش‏تان به همین مقدار کاسته مى‏ شود. ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست.

اگر ارزش انسان به اینها بود، انبیا باید همین کار را بکنند. انبیا سیره ‏شان را دیدید چه جور بوده. ارزش انسان به این نیست که انسان یک هیاهو داشته باشد، یک اتومبیل کذا داشته باشد، یک رفت و آمد زیاد داشته باشد. ارزش روحانیت به این نیست که یک بساطى داشته باشد و یک دفترى و یک دستکى داشته باشد. فکر کنید ارزش انسان را به دست بیاورید، ارزش روحانیت را از دست ندهید. در کیفیتِ تحصیلِ علوم هم هر چه بروید سراغ تجملات- و ان شاء اللَّه نمى‏ روید- از علومتان کاسته مى ‏شود. آنهایى که این کتاب‏ هاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگى‏ شان یک زندگى طلبگى بوده، مثل شیخ انصارى و مثل امثال اینها؛ یک زندگى طلبگى بوده. آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینى را افزایش بدهند- یعنى فروع را- و آن کتاب ‏هاى ارزشمند را عرضه کنند به مردم. براى اینکه، آنها ارزش را به این نمى ‏دانستند که من خانه ‏ام باید چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داریم کم است، چهار تا. شما خیال مى ‏کنید که اگر ده تا اتاق هم باشد کافى براى شما هست؟ خیر، اگر همه این دنیا را به یک کسى بدهند، کافى نیست، مى‏ گوید: باید برویم جاى دیگر. این فطرت انسان است، فطرت خداخواهى است.

این یکى از فطرت‏ هایى است که هر کس هر چه بیابد، آن گم‏شده خودش را نیافته، آن گم شده یک چیز دیگرى است و لهذا آن که دنبال قدرت مى‏ رود، قدرت مطلق مى‏ خواهد، «قدرت مطلق خداست». آن که دنبال علم مى ‏رود، علم مطلق مى‏ خواهد، «علم مطلق علم خداست». هر که دنبال هر کمالى برود یا هر چیزى برود، آن کمال مطلقش را مى‏ خواهد و همه خدا را مى‏ خواهند، خودشان نمى‏ دانند. عذاب‏ هایى که به ما مى‏ شود براى حجاب‏ هایى که در ما هست. آن که حجاب ‏ها را پاره کرده است، ارزش ‏ها را مى‏ فهمد و رسیده به آن جایى که باید بفهمد.

دعوت به حق همراه با عمل به آن‏

مناجات شعبانیه از مناجات‏هایى است که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایى مى ‏رساند. آن کسى که این مناجات را گفته و همه ائمه هم به حسب روایت مى‏ خواندند، اینها، آنهایى بودند که وارسته از همه چیز بودند، مع ذلک آن طور مناجات مى‏ کردند، براى اینکه خودبین نبودند. هر چه بودند این طور نبوده که خودش را ببیند که، حالا من امام صادق ‏ام دیگر، نه، امام صادق مثل آن آدمى که در معصیت غرق است مناجات مى ‏کند، براى اینکه مى ‏بیند خودش هیچ نیست و هر چه هست نقص است و هر چه هست از اوست. هر چه کمال است از اوست، خودش چیزى ندارد. هیچ یک چیزى ندارند، انبیا هم هیچى نداشتند. همه هیچ‏ اند و اوست فقط، همه هم دنبال او هستند، همه فطرت‏ ها دنبال او هستند، منتها چون ما محجوبیم، نمى‏ فهمیم که ما دنبال او هستیم؛ آنهایى که مى‏ فهمند، آنها وارسته مى‏ شوند و مى‏ روند سراغ همان معنا. این کمال انقطاعى که خواستند، این کمال انقطاع همین است که از همه این چیزهایى که هستش، اصلش به کنار باشند. إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا را که در آیه شریفه وارد شده است که عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّموات وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ بعد مى‏ گوید: إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا، بعضى مى‏ گویند که «ظلوماً جهولًا» بالاترین وصفى است که خدا براى انسان کرده؛ «ظلوماً» که همه بت‏ها را شکسته و همه چیز را شکسته؛ «جهولًا» براى اینکه به هیچ چیز توجه ندارد و هیچ چیز را متوجه به آن نیست، غافل از همه است. ما نمى ‏توانیم این طور باشیم، ما امانتدار هم نمى ‏توانیم باشیم، لکن مى ‏توانیم در آن راه باشیم. شما آقایانى که مى ‏خواهید مردم را دعوت کنید به آخرت، دعوت کنید به صفات کذا، باید قدم اول را خودتان بردارید تا دعوت‏تان دعوت حق باشد، و الّا دعوت حق است، دعوت کن شیطان است، از زبان شیطان دعوت مى‏ کند انسان. آن هم‏ که درس توحید مى‏ گوید، آن هم همین طور است که اگر چنانچه در او آن منیّت باشد، زبان، زبان شیطان است و درس توحید را به زبان شیطان مى ‏گوید. شما آقایانى که مى ‏خواهید بروید در جاهاى دیگر و تربیت کنید مردم را، ملتفت باشید که یک وقت خداى نخواسته، خودتان آلوده نباشید و آنها را دعوت کنید.

(صحیفه امام، ج‏19، ص: 246- 257) 

. انتهای پیام /*