امام خمینى(س) همانند جد بزرگوارش، امام عارفان و مقتداى موحدان امام على(ع)؛ سالها در بارگاه قرب الهى دفتر وجودى خویش را در گرو صهباى عشق محبوب قرار داد، خودى را در میان نمى دید و زیباترین فضیلت ها و مکارم اخلاقى را به دست آورد و با اندیشه ناب توحیدى و رفتار و کردارى خالصانه و بدون ظاهرسازى و پیرایه پردازى، محبوبیتى الهى و مقبولیتى مردمى به دست آورد که این خود سنگ بناى انقلاب عظیم اسلامى ایران شد.

در ادامه گوشه ای از خاطرات اطرافیان حضرت امام را درباره فضایل و بزرگواری های روحی و معنوی ایشان می خوانید:

*  *  *  خودتان را به عبادات عادت دهید

یکى از روزها امام به طلاب فرمودند: «سعى کنید تا جوان هستید خصلتهاى بد در وجودتان ریشه ندواند، زیرا با گذشت عمر این خصلتها راسخ مى شود و انسان به حالى مى رسد که رهایى از دست این خصلتها امکانپذیر نیست. تا جوان هستید به عبادات و خصلتهاى خوب، خودتان را عادت بدهید». (برداشتهایى از سیره امام خمینى؛ ج 5، ص 189)

*  *  * کمالات معنوى را در جوانى کسب کنید

امام در بحث مکاسبشان شاید دهها بار تذکر مى دادند که همه کارها را اعم از نوشتن، مطالعه، تحقیق، عبادت، کسب کمالات معنوى و... را در جوانى کسب کنید و انجام بدهید و از موقعیت استفاده کنید. (همان، ص 189)

*  *  * خودتان را نگیرید

امام تذکر مى دادند که مواظب اخلاق و سیرت خود باشید. خودتان را نگیرید و تکبر نکنید. (همان؛ ج 1، ص 298)

*  *  * سعى کنید در اخلاص عمل

یک وقت براى تکامل معنوى و تهذیب روح از امام راهنمایى خواستم که با یک جمله کوتاه آنچه را باید، فرمودند و انگشت روى نقطه اصلى نهادند و فرمودند: «سعى کنید در اخلاص عمل». (همان؛ ج 5، ص 183)

*  *  * کارهاى بد را ترک کنید

در ملاقاتى که به محضر امام رسیدم... عرض کردم حاج آقا مرا نصیحتى بفرمایید. امام با تبسمى شیرین گفتند: «نصیحت» و بعد از آن فرمودند سعى کنید کارهاى خوب را انجام بدهید و کارهاى بد را ترک کنید. (همان؛ ج 1، ص 295)

*  *  * تا مى توانید به یاد خدا باشید

به یاد دارم یک بار امام در درس اخلاقى که در قم داشتند، فرمودند: «کسانى که قدم در راه سازندگى خود برمى دارند برایشان گاهى روزنه هاى نورانیتى پیدا مى شود و این روزنه هرچه بیشتر محافظت گردد، بیشتر مى شود.» پس از جلسه از امام سؤال کردم براى حفظ این حالت و نورانیت چه باید کرد؟ فرمودند: «آن حالت را باید با ارتباط با خدا و ذکر خدا حفظ نمود. انسان تا مى تواند باید به یاد خدا باشد». (همان؛ ج 5، ص 183)

*  *  * حال تذکر را با ذکر حفظ کنید

یک روز خدمت امام عرض کردم گاهى انسان حال تذکر پیدا مى کند اما زود محو مى شود چه باید کرد؟ فرمودند: «آن را هم باید با ذکر و دورى از هواپرستان حفظ کرد». (همان، ص 183)

*  *  * موقع قدم زدن ذکر مى گفتند

ما به طور مکرر شاهد بودیم که امام به هنگام قدم زدن عصرانه که به عنوان ورزش کارى مهم و لازم براى تأمین سلامت ایشان بود، با تسبیحى که در دست داشتند به ذکر خدا مشغول بودند. (همان؛ ج 3، ص 107)

*  *  * آموزش مبارزه با نفس به شاگردان

پانزده روز از وفات مرحوم آیت اللّه  بروجردى گذشته بود و کمترین نتیجه اى براى معرفى امام به مردم گرفته نشد. و ردیف فاتحه شخصیتها تمام شده بود، و این خود مایه نگرانى عده اى شده بود که امام فاتحه هم نگرفت، روز 25 شوال که شهادت امام صادق(ع) و مخصوص فاتحه طلاب مشهد بود، شهید آیت اللّه  سعیدى با عده اى دیگر از فضلاى مشهد پیش امام آمدند و به ایشان یادآورى کردند که اگر براى فوت آیت اللّه بروجردى فاتحه نگیرید، انعکاس مناسبى ندارد، با عنوان این مطلب و تفویض وقت طلاب مشهد به امام، روز 25 شوال به نام امام فاتحه برقرار شد. وقتى امام که صاحب عزا بودند وارد مجلس شدند، مسئول اعلان فواتح ورود حضرت امام را اعلام کرد و گفت: این فاتحه از طرف حضرت آیت اللّه العظمى خمینى برقرار است، موقعى که فریاد آن شخص به گوش حضرت امام رسید او را احضار کرد و با اعتراض شدید به وى فرمودند: تا عصر که این مجلس برقرار است حق ندارى نام مرا بر زبان جارى سازى. استادى که بارها مبارزه با هواى نفس را سفارش کرده بود، حالا عملاً مبارزه با نفس را به شاگردان مى آموزد. (پا به پاى آفتاب؛ ج 4، ص 174)

*  *  * سلامت نفس به درد انسان مى خورد

بعد از فوت مرحوم آیت اللّه  بروجردى امام براى درس به مسجد اعظم تشریف آوردند؛ چون در مسجد سلماسى که نزدیک منزل ایشان بود جا نبود. روز اولى که ایشان آمدند به جاى درس شروع به نصیحت کردن طلبه ها کردند. یادم مى آید عکسى بالاى قبر آیت اللّه  بروجردى بود که منظره تشییع جنازه ایشان را نشان مى داد. در حالى که جنازه روى دست مردم بود و روپوش جنازه را مردم به عنوان تبرک برده بودند و جنازه خالى روى دست مردم بود عکس خود آقاى بروجردى هم که در حال مطالعه بودند و حالت عجیبى داشت، بالاى این عکس بود. امام ضمن نصایحشان فرمودند: «نگاه بکنید آنجا را، این عکس بالا، عکس آقاى بروجردى است که در حال مطالعه است در عکس پایین هم جنازه اش روى دست مردم است. یک خورده پایین تر (اشاره به قبر مى کردند) آقاى بروجردى زیر خاک است. آن چیزى که به درد آقاى بروجردى مى خورد سلامت نفسى بود که آقاى بروجردى داشت و الاّ این ریاستها و این سر و صداها وقتى که انسان زیر خاک رفت دیگر به درد انسان نمى خورد». (برداشتهایى از سیره امام خمینى؛ ج 5، ص 181)

*  *  * از ترکیه کتاب مفاتیح خواستند

وقتى امام از ایران به ترکیه تبعید شدند در نخستین نامه اى که از ترکیه به ایران نوشتند کتاب مفاتیح و صحیفه سجادیه خواستند که نشان دهنده روح عالى و عبادى ایشان در کنار توجه به مسائل سیاسى و اجتماعى بود امام از هر گونه یکسونگرى دورى مى گزیدند. (همان؛ ج 3، ص 106)

*  *  * آرامش نتیجه ایمان به خداوند

هنگامى که خبر شهادت حاج آقا مصطفى رسید، همه جمع شده بودند که چگونه این واقعه را براى امام نقل کنند و خبر را به ایشان برسانند چون از شدت تأثر هیچ کس به خودش جرأت نمى داد براى امام گزارش ببرد. احمد آقا که بى تابى مى کرد... آقا گفتند: «بیا ببینم چى شده؟» احمد آقا زد به گریه، طبیعتاً خوددارى مشکل بود. اما امام با آن صلابتى که داشتند فقط سه مرتبه فرمودند: «انا للّه  و انا الیه راجعون، این هدیه اى بود که خداوند داد، امروز باز گرفت. حالا بلند شوید و مقدمات کار را فراهم کنید ببینید کجا باید برد و کجا باید دفن کرد؟»

     ... امام وقتى دیدند من ناراحت و نگران هستم، ... داستانهایى هم در این زمینه خودشان تعریف مى کردند، ... مى گفتند: «ما خیلى ضعیف هستیم؛ مثلاً فلان مرد بزرگ وقتى پسرش از دنیا رفت روز عیدى بود که همه دوستان دور سفره در منزلش نشسته بودند، بعد یک صداى فریادى شنید، از آنجا بلند شد رفت بیرون و برگشت. به رفقا گفت: چیزى نیست یک هدیه اى بود و یک عیدى که خدا به ما داد، غذا بخورید، و بعد از اینکه دوستانش رفتند معلوم شد که آن لحظه صداى فریاد فرزندش بود، که داخل حوض افتاده و خفه شده بود ولى این صاحبخانه به خاطر اینکه به مهمانانش بد نگذرد به آنها نگفته چه جریانى اتفاق افتاده و خودش را آنقدر حفظ کرده تا مهمانان رفتند، بعد به انجام کارها پرداخت.» امام این را مى گفتند، و مى گفتند: «ما خیلى ضعیف هستیم»، در حالى که ما چیزى جز قدرت روحى از ایشان ندیدیم، به طورى که در همان روز ... صبح که باید قدم بزنند مشغول قدم زدن شدند و بعد که نزدیک ظهر شد همان طبق معمول خودشان ... ایستادند سر نماز. وقتى دوستان و شاگردان حاج آقا مصطفى خیلى ناراحت بودند، احمد آقا گفتند: «آقا شمایک جمله اى یا یک سخنرانى براى آنها بکنید که اینها، خیلى خیلى بى تاب هستند.»
وقتى امام رفتند که درس بگویند این جمله را گفتند که «مرگ مصطفى از الطاف خفیه خداوندى بود» این جمله اى بود که آن وقت خیلى صدا کرد. (همان؛ ج 2، ص 251)

*  *  * طمأنینه در هر زمانى

حاج احمد آقا در نجف تعریف مى کردند. ایشان گفتند که از آقا سؤال کردم، آن زمانى که سوار هواپیما شده و به سوى ترکیه پرواز مى کردید، چه حالى داشتید؟ امام فرمودند: «واللّه  همین حالى که الآن در کنار شما نشسته ام، داشتم.» (همان، ص 243)

*  *  * پاسخ امام مرا شگفت زده کرد

در موقع عزیمت امام به تهران چیزى که باعث تعجب من شد پاسخى بود که ایشان به این سؤال دادند که شما چه احساسى دارید؟ و ایشان فقط اظهار داشتند: «هیچ». این پاسخ کوتاه مرا شگفت زده کرد. (همان، ص 258)

*  *  * قصد قربت کن

بارها امام به من گفته اند کارهاى عادیت را هم قصد قربت کن تا پاداش داشته باشى. (همان؛ ج 1، ص 295) 

. انتهای پیام /*