بهتر از هر جاى دیگرى یافته ‏ها، آموخته‏ ها و عظمت روحى و فکرى یک فرد را در عرصۀ تدریس و گفت و شنود او مى ‏توان به دست آورد. هر چند تألیف و نوشته‏ ها نشانگر معلومات یک نویسنده است اما به دلیل یکسویه بودن، نمى‏ تواند آئینه ‏اى از خلقیات او باشد. شخصیت یک فرهیخته را بایستى در پاى کرسى تدریس او جستجو کرد. در برخوردها، گفتگو و انتقادهاست که حدود پایبندى شخصى به اخلاق علمى و ارج نهادن به آن و بسیارى از دیگر مسائل روشن مى‏ شود.

بزرگانى که هم اکنون خود در مقام استادى‏ اند و به راستى برخى از آنان در عرصۀ فعالیت خویش از نوادر عصر ما به شمار مى ‏آیند، زمانى به تلمّذ زانوى ادب در برابر امام خمینى(س) زده‏ اند و اینک از آن دوران و از آن عزیز سخن مى ‏گویند. خاطراتى که على ‏رغم گذشت سالها در ذهن و خاطر آنان زنده مانده است. از تأثیر عمیقى که کلام و سخن امام در رفتار و زندگى‏شان داشته از نظم و انضباط، آراستگى، ارج نهادن به تحقیق و سؤال، استقامت فکر، اخلاق علمى، شوخ طبعى، پرهیز از تشریفات، خوب گوش کردن به سخن دیگران، نقد نظریه در عین حرمت به صاحبان نظریه، جامع ‏نگرى و بلند پروازى ذهن در عین تواضع و فروتنى، از منقولات گفتن و معقول نگریستن، تدریس شریعت و سالکانه و عارفانه اندیشیدن و ابعاد مختلف دیگرى که هر یک از حضور در دروس فقه و اصول، فلسفه و عرفان و اخلاق امام مطرح کرده ‏اند. 

از جمله این افراد آیت الله حسین مظاهری است که فرصت تلمذ نزد حضرت امام را در حوزه علمیه قم داشته است. آنچه در ادامه می خوانید بخشی از خاطرات اوست:

 *  *  * از سال 1332 وارد درس رهبر عظیم‏ الشأن انقلاب شدم

این جانب در سال 1332 براى تحصیل علوم ‏دینى به قم مشرف شدم و چون ادبیات و سطح را در اصفهان به پایان رسانیده بودم، از همان اوان ورود به قم، در‏درس استاد بزرگوارم، رهبر عظیم ‏الشأن انقلاب، شرکت کردم. چند ماهى ‏نگذشته بود که اینجانب از نزدیکان ایشان محسوب شدم. جداً باید گفت که این از الطاف آشکار حق ‏تعالى بود، زیرا آنچه مى ‏خواستم، یافتم. استاد بزرگوار ما علامۀ طباطبایى ـ رضوان ‏اللّه‏ تعالى ‏علیه ـ از مرحوم آقاى قاضى نقل مى ‏فرمودند که: «اگر نصف عمر در طلب استاد بگذرد، جا دارد».

اینجانب از همان سال اول ورود به قم، استادان خود را پیدا کردم. استادانى مثل رهبر عظیم‏ الشأن و علامۀ طباطبایى ـ رضوان ‏اللّه‏ تعالى ‏علیهما ـ که الحمدللّه‏ رب ‏العالمین، اینجانب را پذیرفتند. من به امام عرض کردم که آقا چندین ساله از نظر درسى و هم معنوى جاذبۀ شما مرا گرفته است. دیروز آمدم درس شما و اصلاً براى درس شما به قم آمدم. من تقاضایى از شما دارم که دست مرا بگیرید. ایشان تبسم فرمودند، آن تبسم هاى شیرینى که هر وقت من یادم مى‏ آید جاذبۀ تبسم ایشان یک تلاطمى در من ایجاد مى ‏کند. اما چیزى نگفتند و در میان اساتید اخلاق ما، اساتید عرفان ما ایشان کتوم ‏تر از همه بودند. از سکوت ایشان من رضایت فهمیدم، لذا رفت و آمد با ایشان شروع شد.[1]

*  *  * تجلیل از آیت ‏اللّه‏ حائرى و آیت ‏اللّه‏ بروجردى

از وحید بهبهانى، آن مرد جلیل‏ القدر، که باید گفت علم اصول مرهون اوست، پرسیدند، چگونه به این مقام رسیدید؟ مرحوم بهبهانى جواب دادند: «اگر به این رسیده ‏ام، مرهون احترامى است که به فقها و علماى اسلام مى‏ گذارم». و این خصلت بزرگ، همیشه در امام جلوه ‏اى خاص داشت. نه فقط به امثال شیخ ‏طوسى ‏ها، صاحب جواهرها، شیخ انصارى ‏ها احترام خاص مى‏ گذاشتند و با ‏تجلیل از آنان یاد مى ‏کردند، بلکه دربارۀ امثال آیت ‏اللّه‏ العظمى بروجردى بارها مى ‏فرمودند: «در سرحد کرامت است که یک پیرمرد، به این خوبى حوزۀ علمیه را،‏ بلکه عالم تشیع را اداره مى ‏کند». و دربارۀ امثال مرحوم مؤسس حوزۀ علمیۀ قم،‏شیخنا العلامه، مى‏ فرمودند: «دربارۀ بزرگى او همین مقدار بس، که توانست در‏آن زمان سخت که رضاشاه تصمیم داشت حوزه و روحانیت را نابود کند، حوزه ‏ها، بلکه روحانیت را حفظ کند؛ و این امانت را به ما داد تا ما به دیگران رد کنیم».[2]

*  *  * همه را مرهون درس امام هستم

من الآن بنایم بر این است که از مباحث نگذرم مگر اینکه از خود ابتکارى داشته باشم. در اصول هم چنین هستم و این مرهون درس حضرت امام(س) است. من در قم درس زیاد رفتم، هشت سال درس آیت ‏اللّه‏ العظمى آقاى بروجردى رفتم، چهارده سال درس فقه مرحوم آیت ‏اللّه‏ العظمى محقق داماد که بسیار عالى بود و آقایان مراجع دیگر آن روز رفتم. مدرسین آن روز را مقید بودم کم و بیش ببینم. اما آن استفاده ‏اى که از حضرت امام کردم یعنى شجاعت در علم، ابتکار در علم و اگر باشد که آن کم است اما بالاخره استاد روى شاگرد اثر گذاشته است، همه مرهون درس حضرت امام(ره) بوده است.[3]

*  *  * به همۀ طلاب شخصیت مى‏ دادند

پیامبر اسلام(ص) با اصحاب خود چنان رفتار مى ‏کرد که هر یک از آنها فکر مى ‏کرد که او عزیزترین افراد نزد پیامبر است. امام هم در درس اینچنین بودند و به همۀ طلاب شخصیت مى‏ دادند و همّ ایشان این بود که استعدادها را شکوفا کنند. حرف خوب را مى ‏پذیرفتند و تشکر مى ‏کردند، گویا درنظر مبارکشان بود امانتى را که پیش ایشان بود به دیگران تحویل دهند.[4]

*  *  * ناراحتى در اثر غیبت کردن یکى از شاگردان

درس ایشان فقط تعلیم و تعلم نبود، بلکه مقید بودند که در ضمن تعلیم، تهذیب هم باشد. به عبارت دیگر، درس ایشان کار رسول گرامى اسلام(ص) «ویزکیهم و یعلمهم ‏الکتاب و الحکمه»[5] بود. در مدت بیش از دوازده سال که در دروس عالى ایشان شرکت داشتم، یک عمل مکروه از ایشان ندیدم. بلکه اگر شبهۀ غیبت و دروغى پیش مى ‏آمد، حالت نگرانى به خوبى در چهرۀ ایشان نمایان مى ‏شد. یادم نمى ‏رود روزى امام به جلسۀ درس تشریف آوردند و به‏ قدرى ناراحت بودند که نفس‏هاى تندى مى ‏زدند. آن روز درس ندادند و به جاى درس، نصیحت تندى کردند و رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز نیامدند؛ چون شنیده بودند که یکى از شاگردان ایشان، دربارۀ یکى از مراجع، غیبتى کرده بود.[6]

منبع: سلسله موی دوست، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 208-211


[1] آرشیو واحد خاطرات.  [2] پابه ‏پاى آفتاب؛ ج 4، ص 160.  [3] آرشیو واحد خاطرات.  [4] سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام ‏خمینى؛ ج 5، ص 165.  [5] جمعه / 2.  [6] پابه ‏پاى آفتاب؛ ج 4، ص 159. 

. انتهای پیام /*