بدون تردید، بررسی ابعاد گسترده اخلاق و عرفان حضرت امام خمینی(س) فرصتی به آدمی می دهد تا برای گام نهادن در مسیر سبزی که او تا همیشه تاریخ برای بشریت ترسیم نمود، تأملی دوباره کند؛ چه این که شناختن او که حقیقتی فراموش نشدنی در خاطره اعصار است، شناختن همه خوبی­ ها است. او چکیده قرن ها درس ­آموزی بشر در محضر انبیا و اولیای الهی است و حیات انسانی کمتر چنین وجود با عظمتی به خود دیده است.

باید اقرار نمود که اگرچه قلم­ ها و زبان ­های بسیاری درباره گستره وجودی او سخن گفته ­اند، اما به جرأت می توان گفت که هنوز ابعاد وسیعی از وجود الهی او ناشناخته باقی مانده است. و گلستان خصایص او همچنان مجال گسترده­ ای برای سیر در خود می طلبد و اقیانوس مواج عرفان و اخلاق او بسیار عمیق ­تر از تلاش دُریابان آن است؛ اما در همین عرصه کوتاه و مجال اندک، ماه ضیافت الهی بهانه ­ای دست داد تا گوش جان به آوای سیره  ملکوتی او بسپاریم و در محضر او زانوی ادب زده، میهمانان سفره رمضان را به جرعه­ نوشی و توشه ­گیری از خوان نعیم او فرا خوانیم.

مجموعه حاضر، ره ­آوردی است از آیات و روایات و سیره نورانی امام راحل(س) که در  سی بخش، متناسب با سی روز ماه مبارک رمضان تهیه و تنظیم شده است.

مفهوم­ شناسی قناعت

قناعت، به معنای «دوری از زیاده­ خواهی و پرهیز از تبذیر و اسراف و رضایت به قدر کفاف» می­ باشد. قناعت هرگز به گستردگی مال مربوط نمی­ شود و به این معنا نیست که انسان حتماً باید در هنگام فقر و تنگدستی قناعت ورزد؛ بلکه این ویژگی همواره کارآمد بوده و انسان توانمند نیز باید قانع باشد و در زندگی خود با قناعت، راه میانه روی را پیش گیرد؛ نه اینکه ثروت و توانگری سبب بالا بردن خرج و مخارج زندگی بشود و اسراف و تبذیر نماید. از این رو، باید از ریخت و پاش­ های بیهوده و گزاف در زندگی جلوگیری نمود.

قناعت در قرآن

قرآن کریم می­ فرماید: وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ الله لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ الله عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ؛[1] و شتران فربه را برای شما از [جمله] شعائر خدا قرار دادیم. در آن ها برای شما خیر هست. پس در حالی که برپای ایستاده ­اند، نام خدا را بر آن ها ببرید و چون به پهلو غلطیدند، از آن ها بخورید و به تنگدست و بینوا [ی غیر سائل] بخورانید.

بر آستان جانان

امام صادق(ع) می فرماید: «إنّ الله خصّ رسوله(ص)، بمکارم الأخلاق؛ فامتحنوا أنفسکم: فإن کانت فیکم، فاحمدوا الله وارغبوا إلیه فی الزیادة منها. فذکرها عشرة: الیقین، والقناعة، والصبر، والشکر، والحلم، وحسن الخلق، والسخاء، والغیرة، والشجاعة، والمروّة»؛[2] به درستی که پروردگار رسول خود را ـ که درود خداوند بر او و خاندانش باد ـ به مکارم اخلاق اختصاص داد. پس شما خود را با آن بیازمایید. اگر این صفات در نفوس شما بود، سپاس خدا را به جای آرید و برای بیشتر شدن آن به سوی خدا توجه کنید. سپس امام(ع) ده صفت را بر­شمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، بردباری، خوش ­خلقی، سخاوت، غیرت، شجاعت و مروت.

گلبرگی از آفتاب

1. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «طوبی لمن ذکر المعاد وعمل للحساب وقنع بالکفاف ورضی عن الله»؛[3] خوشا به حال کسی که معاد را به یاد داشته باشد و برای [روز] حساب، عمل [نیکو] انجام دهد و با خودبسندگی، قناعت ورزد و از پروردگار خویش راضی شود.

2. امام حسن(ع) می فرماید: «اعلم أنّ مروّة القناعة والرضا أکثر من مروّة الإعطاء»؛[4] بدان که جوانمردی داشتن در مورد قناعت و خشنودی، بیشتر از جوانمردی در مورد بخشش است.

3. امام صادق(ع) می فرماید: «اُنظر إلی من هو دونک ولا تنظر إلی من هو فوقک فی القدرة فإنّ ذلک أقنع لک بما قسّم لک»؛[5] نگاه به کسی کن که در قدرت و توانگری پایین ­تر از تو است و نگاه مکن به کسی که بالاتر از تو است پس به درستی که آن، به آنچه برای تو روزی شده است، به قناعت نزدیک­تر است.

4. از امام رضا(ع) در مورد قناعت پرسیده شد. ایشان فرمودند: «القناعة تجتمع إلی صیانة النفس وعزّ القدر وطرح مؤن الاستکثار والتعبّد لأهل الدنیا ولا یسلک طریق القناعة إلا رجلان إمّا متعبّد یرید أجر الآخرة أو کریم ینتزه عن لئام الناس»؛[6] قناعت محافظت از نفس و بالا رفتن منزلت و دور کردن هزینه ­های سنگین و دوری از اهل دنیا را گرد هم می آورد. و جز دو نفر راه قناعت را نمی پیمایند: یا انسان اهل پرستش و متعبد که پاداش آخرت را می خواهد و یا انسان بزرگوار پاک­ سرشت که دور از مردم پست است.

پرتو نور

1. زندگی قانعانه

سطح زندگی و خوراک امام واقعاً جوری بود که من می­ توانم به جرأت بگویم زندگی داخلی منزل امام در سطح یک طلبه معمولی مقتصد و حتی پایین ­تر بود. من اطلاع داشتم؛ یعنی جوری نبود که مطلع نشوم؛ چون مشهدی حسین، خدمتکار منزل امام، از من پول می­ گرفت. بعضی از دکترها که از ایران به نجف می آمدند و به امام ارادت داشتند و ایشان را می ­شناختند، به ما می گفتند: برای تقویت مزاج ایشان با توجه به کهولت سنشان غذای مقوی تهیه کنید؛ ولی امام قبول نمی کردند.[7]

ما در تمام طول عمر امام شاهد بودیم که ایشان چیزی بر اموال خود نیفزودند. تنها ملک مختصری از پدربزرگشان مانده بود که مزروعی بود. درآمدی که از همان زمین به دست می ­آمد، خرج می­ کردند. زاهد بودن طلبه از نظر امام به این معنی نبود که طلبه لباس ژنده ­ای بپوشد و خوار شود یا علامت گدایی در لباسش باشد؛ امام معتقد بودند که طلبه در عین حال که باید لباس متناسب بپوشد، باید قلب خود را نیز آماده کند و نیز می­فرمودند عمران و آبادی قلب با معنویت و توجه به خداست.[8]

2. مصرف به اندازه نیاز

یک بار که خدمت امام بودیم، از من خواستند پاکت دارویشان را به ایشان بدهم. داخل پاکت دارویی بود که باید به پایشان می­ مالیدند. شاید کسی باور نکند، بعد از مصرف دارو امام یک دستمال کاغذی را به چهار تکه تقسیم کردند و با یک قسمت از آن، چربی پایشان را پاک کردند و سه قسمت دیگر را داخل پاکت گذاشتند تا برای دفعات بعد بتوانند از آن استفاده کنند. به امام گفتم: اگر برنامه زندگی این گونه است، پس ما همه جهنمی هستیم! چون ما واقعاً این رعایت­ ها را به خصوص در مورد دستمال کاغذی نمی ­کنیم. آقا فرمودند: «شما این­طور نباشید؛ ولی باید رعایت کنید».[9]

امام همیشه می­ فرمودند که تلفن برای کارهای ضروری است و از تلفن کردن برای کارهای غیر ضروری خود­داری کنید. همیشه به حدّ احتیاج چراغ منزل را روشن نگه دارید. امام خودشان در تاریکی به نماز می ­ایستادند. اگر چراغی اضافی روشن بود، به شدت ناراحت می­ شدند؛ گویی عذاب گناهان را به چشم خویش می­ دیدند..»[10]

در پاریس من بارها ناظر وضو گرفتن امام بوده ­­ام و دیده ام که ایشان در فاصله به جا آوردن اعمال وضو شیر آب را می ­بندند و در موقع لزوم دوباره باز می­ کنند تا مبادا آب اضافی از شیر خارج شود. گاهی می­ دیدم که اگر آقا آب می­ خوردند، باقیمانده آب لیوان را خالی نمی کردند؛ بلکه کاغذی روی آن می­ گذاشتند تا بعداً از آن استفاده کنند. برای امام ماندن و گرم شدن آب مسأله­ ای نبود.[11]

روزی امام فرمودند: «عینک مرا بدهید؛ می­ خواهم مطالعه کنم». وقتی عینک ایشان را از روی میز برداشتم، دیدم مقداری گرد و غبار روی شیشه ­های آن نشسته است. یک دستمال از جعبه دستمال کاغذی روی میز برداشته و عینک را تمیز کردم و به امام دادم. ایشان عینک را به چشمشان زدند. من بی ­توجه قصد داشتم آن دستمال را مچاله کرده و دور بیندازم که امام متوجه شدند و فرمودند: «آقای انصاری اگر شما برای آن دستمال مورد مصرف ندارید، به من بدهید. این دستمال هنوز جای مصرف دارد و نباید دور انداخته شود». به نظر من ایشان دایم ­المراقبه بودند که مبادا مسئولیتی که داشتند سبب بسط و توسعه در زندگی شان شود و اقدامی انجام دهند که تشریفات تلقی شود.[12]

3. پرهیز از مصرف بی­رویه و اسراف

امام نسبت به اسراف خیلی حساس بودند؛ مثلاً اگر شیر آبی چکه می­ کرد، تحمل نمی ­­­­­کردند و با زنگی که نزدیک ایشان بود، خبر می­کردند که بیایید این شیر را درست کنید که آب هدر نرود.[13]

یک روز در آشپزخانه ظرف م ی­شستم و شیر آب را باز کرده بودم. آقا آمدند و گفتند: «چرا این قدر شیر آب باز است؟» در حالی که شیر خیلی کم باز بود. با این­که من خیلی ملاحظه می ­کردم، باز ایشان به ما تذکر می­دادند. گاهی کاهو برای ایشان می­ بردم که برگ­ های دور آن را کنده بودم. آقا سفارش می­ کردند: «مبادا اینها را دور بریزید». عرض می­ کردم: آقا! خاطر جمع باشید! ما با اینها سالاد درست می ­کنیم. آقا وقتی برای کاری از اتاق بیرون می­ آمدند، اول تلویزیون را خاموش می­ کردند و بعد از برگشتن دوباره روشن می کردند. خیلی ملاحظه می­ کردند که اسراف نشود.[14]

آقای شیخ محمد فرقانی که از جمله ملازمین امام در غیاب حاج شیخ عبدالعلی قرهی بود، در نجف برایم نقل کرد: زمانی که آقای شیخ عبدالعلی به ایران رفته بود و من افتخار ملازمت امام را داشتم. امام به من توصیه فرموده بود که چنانچه کسی با من بعد از نماز مغرب و عشا کار ضروری دارد، می­توانی او را قبل از آمدنم، به بیرونی هدایت کنی. اتفاقاً یک شب بعد از مراجعت امام از نماز جماعت در بیرونی نشسته بودم که کسی آمد و کاری فوری با آقا داشت. من طبق دستور قبلی به اندرون رفتم؛ چون اتاق آقا را تاریک دیدم، برگشتم؛ ولی هنوز چند گامی برنداشته بودم که امام مرا مورد خطاب قرار داده فرمودند: «کاری داری؟» عرض کردم: بلی؛ ولی چون چراغ اتاق را خاموش دیدم؛ خیال کردم حضرتعالی در خواب هستید و یا در حال استراحت می ­باشید. امام در پاسخ فرمودند: «خیر، چون کاری نداشتم، چراغ اتاق را خاموش کردم».[15]

امام همیشه مقید بودند که نمازها را به جماعت بخوانند و لذا، ظهرها و شب ها در جماعت فیضیه شرکت می ­کردند. یکی از روزها که برای نماز تشریف آورده بودند چون وقت نماز نرسیده بود، در یکی از حجره ­ها جلوس فرمودند. یکی از طلاب در حالی که چراغ اتاق را روشن گذاشته بود، از اتاق بیرون آمد که در خدمت امام باشد. امام به او فرمودند: «چرا چراغ برق را روشن گذاشتید؟» یکی از آقایان گفت: می­ گویند در روشنی اسراف نیست. امام پاسخ دادند: «بی خود می گویند».[16]

4: خوراک قانعانه

مشهدی حسین که یکی از خدمت­گزاران امام در نجف بود، نقل می­ کرد که در ماه رمضان عده ­ای در بیرونی امام بودند و غذا همان غذای گذشته بود و فرقی نکرده بود. روزی آقای حاج شیخ عبدالعلی قرهی به من گفت: این همه آدم که در بیرونی هستند، افطار و سحری می­ خواهند و این مقدار گوشت که شما تهیه می ­کنید، خیلی کم است. بیشتر بگیرید. من هم بنا به گفته او، آن روز بیشتر گوشت گرفتم. هر شب می بایست خدمت امام می­ رسیدم و صورت حساب را ارائه می­ دادم. آن شب آقا با تعجب پرسیدند: «چطور شد که گوشت بیشتر از گذشته گرفتی؟»گفتم: آقای شیخ دستور دادند. امام با احترامی که نسبت به ایشان داشتند، فرمودند: «همان تعداد که همیشه می­ گرفتی بگیر! آقای حاج شیخ هم اگر می­ خواهند، غذایشان را جدا کنند».[17]

بعد از مراجعت امام از کویت به عراق که مسئولان عراقی امام را در صفوان برای کسب اجازه از بغداد برای ورود مجدد ایشان نگه داشته بودند، دو نفر از همراهان امام به بهانه گرفتن شام به بصره رفتند و به نجف تلفن زده و قضایا را به اطلاع دوستان رساندند. سپس قدری غذا خریده و بازگشتند. شام عبارت بود از غذای گرم رستوران و مقداری هم پنیر و خربزه. امام شروع به خوردن نان و پنیر کردند. البته ایشان بعد از صبحانه دیگر چیزی نخورده بودند. لذا، خیلی برای ما ناگوار بود که غذای گرم بخوریم و امام فقط به نان و پنیر اکتفا کنند. احمد آقا به من گفت: «امام نان و پنیر و خربزه می­ خورند».[18]      

دوستان مورد اعتماد من برایم نقل کردند که روزی امام برای گرفتن وضو به حیاط می ­روند. خانمی که برای کمک به امور منزل امام در آن جا کار می­ کرد، مشغول شستن ظرف برنج بود. امام متوجه چربی بیش از اندازه ته دیگ می شوند و به آن خانم می­ گویند: «چرا روغن زیاد مصرف کرده ­اید؟» وی می گوید: من عادت دارم و با روغن کم نمی­ توانم برنج طبخ کنم. به خاطر این موضوع امام به او می گویند: «این ها بیت المال است و باید به اندازه مصرف شود».[19]

5. قناعت به غذاهای ساده

ناهار امام یک غذای ایرانی به اسم آبگوشت بود و این همان غذایی بود که در آن روز ظهر، دیگران هم از آن استفاده می­ کردند. آیت الله خمینی بر سر سفره­ای که به غیر از ایشان همسر، پسر، عروس و نوه هایشان بودند، نشسته و بعد از به زبان آوردن نام خدا مقدار کمی غذا خوردند. مدت ناهار خوردن ایشان دقیقاً هفت دقیقه و چهل ثانیه بود و بعد بلافاصله به اتاق کارشان رفتند. من دو سال پیش یک بار موفق شدم ناهار خوردن «پاپ» را هم به چشم ببینم. مجموعه غذاهایی که برای ایشان تدارک دیده بودند، بر روی میزی به طول دوازده متر و به عرض دو و نیم متر چیده شده بود. هیچ نوع غذای ایتالیایی نبود که بر روی این میز نباشد و آن وقت حضرت پاپ بر سر این میز به تنهایی ناهار خود را میل ­کردند. مدت ناهار خوردن ایشان یک ساعت و پنجاه دقیقه بود و بعد باقی غذای ایشان، آن طور که من فهمیدم، به کلی معدوم می­ شد.[20]

من خاطره ­ای از همسر امام در نوفل لوشاتو هنگام تهیه یکی از مصاحبه­ هایم با امام دارم. ایشان برای امام ماست و پنیر آوردند. و من از او پرسیدم: آیا ایشان فقط همین غذا را میل می­ کنند؟ و او پاسخ داد: بله. امام هر روز از همین غذای ساده دوبار می­ خورند.[21]

عده ­ای از ایران برای زیارت امام در دهه عاشورا به فرانسه آمده بودند. از آن جا که امام خود ساده می ­زیستند، اطرافیان ایشان نیز در زندگی خود رعایت سادگی را می­ کردند؛ برای مثال، غذای آن ها در نوفل­ لوشاتو نان و پنیر و گوجه­ فرنگی و تخم­ مرغ و گاهی اوقات هم اشکنه بود.[22]

در سایه ­سار عترت

1. گنجینه ناتمام

گله شترهای مردی عرب، آرام از میان صحرا عبور می کرد. گله از جلوی پیامبر(ص) گذشت. پیامبر(ص) به یکی از اصحاب خود رو کرد و فرمود: «نزد ساربان آن گله شتر برو و مقداری شیر از او بگیر!»

او نزد ساربان آمد و مقداری شیر درخواست کرد. شتربان گفت: «شیر این شترها که در پستانشان است، صبحانه قبیله و آنچه در ظرف ­ها دارم، شام آن ها است». او برگشت و به رسول خدا(ص) آنچه شنیده بود، بیان داشت. پیامبر(ص) فرمود: «خدا بر مال و فرزندان او بیفزاید».

پیامبر(ص) به راه خود در صحرا ادامه داد تا به یک گله گوسفند رسیدند. حضرت، شخصی را نزد چوپان گله فرستاد تا مقداری شیر از او بگیرد. او نزد چوپان آمد. وقتی چوپان از درخواست پیامبر اکرم(ص) مطلع شد، بی­درنگ شیر گوسفندان را در ظرفی دوشید و همة آن را برای پیامبر(ص) فرستاد. چوپان به اندازه ­ای خوشحال شده بود که یکی از گوسفندان خود را نیز به فرستاده پیامبر(ص) داد تا برای ایشان ببرد و غذایی برای پیامبر(ص) تهیه نماید. در پایان نیز عذر­خواهی کرد که بیش از این گوسفند و شیر چیز دیگری در بساط ندارد تا برای ایشان بفرستد. فرستاده پیامبر(ص) به سوی کاروان خود بازگشت و ظرف شیر و گوسفند را به پیامبر(ص) داد.

پیامبر(ص) از این رفتار چوپان خوشش آمد و دست به دعا برداشت و فرمود: «پروردگارا! به او بسندگی و قناعت ارزانی دار!»

یکی از اصحاب جلو آمد و پرسید: «ای رسول خدا! شما در مورد آن شتربانی که از دادن شیر به ما دریغ ورزید، دعایی فرمودید که همه ما دوست داریم آن دعا را در مورد ما نیز بکنید و از خدا خواستید که مال و فرزندانش را بیشتر کند؛ ولی در مورد این چوپان که هم شیر به ما داد و هم گوسفندی برای شما هدیه فرستاد، دعایی می کنید که حتی ما نیز آن را ناخوش می­ داریم. شما فرمودید: خدایا! به او بسندگی و قناعت بده، دلیل آن چیست؟»

پیامبر(ص) به او فرمود: «بدانید اگر انسان مال کمی داشته باشد، ولی بدان قانع باشد، بهتر است از اینکه مال زیادی داشته باشد و آن مال سبب غفلت او گردد.»

سپس دست به دعا برداشت و فرمود: «بار خدایا! به محمد(ص) و دودمان او بسندگی در زندگی عنایت بفرما».[23]

دلبرگ های عاشقی

قناعت کردن به آنچه در اختیار انسان است، رمزی از رموز زندگانی حقیقی و باعزت است. بایسته است که آدمی در چند صباح زندگانی دنیا در خوراک و پوشاک و برآوردن دیگر نیازهای زندگی، راهی میانه و برخاسته از قناعت را در پیش گیرد. امیر مؤمنان(ع) الگوی کامل قناعت در زندگی است. او دوستی داشت به نام «ابونیزر» که علاقه فراوانی به امام علی(ع) داشت. ابونیزر فرزند «نجاشی» حکمران عادل حبشه بود که در سنین کودکی­ و نوجوانی­اش به همراه هیأت مسلمانان به سرپرستی جعفر طیار به عربستان آمد. گویند وقتی هیأت مسلمانان به حبشه آمد، نجاشی آنان را پذیرفت و برخورد عادلانه­ ای با آنان کرد. وی بعدها فرزند خود را به خدمت پیامبر(ص) فرستاد تا از او درس زندگی دنیا و آخرت فراگیرد. ابونیزر در دامان پیامبر(ص) بزرگ شد و پس از او به خدمت امیر مؤمنان(ع) درآمد. او در «بغیبغة» که در اطراف مدینه بود، چشمه و مزرعه ­ای داشت. روزی هنگام ظهر امیر مؤمنان(ع) را دید که به سوی مزرعه او می آید. 

امام(ع) نزدیک آمد و به او سلام کرد. ابونیزر با خوشحالی به استقبال حضرت شتافت. امام(ع) از او پرسید: «آیا غذایی برای خوردن داری؟» ابونیزر به شدت شرمنده شد؛ چرا که غذایی در شأن امام (ع) نداشت. فقط مقداری از کدوی مزرعه خود را که پیش­تر در پیه شتر سرخ کرده و مقداری از آن را خورده بود، باقیمانده آن را در ظرف گذاشت او با شرمساری گفت: «مولای من! چیزی که در خور شما باشد، ندارم!» امام(ع) لبخندی زد و فرمود: «هر چه هست بیاور!» ابونیزر برخاست و ته مانده غذای خود را که سرد هم شده بود، آورد و جلوی امام(ع) گذاشت. امام(ع) ابتدا دست­ های خود را در آب روان نهر شست و بر سر سفره نشست. امام و پیشوای قانعان(ع) سه لقمه بیشتر نخورد و حمد خدا را گفت و کنار رفت. سپس برخاست و با گِل کنار جوی و آب، چربی دستانش را شست و نزد او نشست و دست بر شکم خود کشید و فرمود: «شکمی که به این آسانی و قناعت پر می­ شود، چه دشوار است که صاحب خود را [به خاطر عدم قناعت] وارد عذاب جهنم کند. هر کس شکمش را از آتش (مال حرام) پر کند، پس خداوند او را از خود دور گردانیده است». سپس از جایش برخاست و کلنگ و بیل را برداشت و تصمیم گرفت به جهت غذایی که ابونیزر به ایشان داده، برای او کار کند. 

ابونیزر چاهی در کنار مزرعه خود کنده بود و چون از جوشیدن آن ناامید شده بود، آن را نیمه کاره رها نموده بود. امام (ع) داخل چاه رفت و شروع به کندن آن کرد. پس از ساعتی با سر و روی خاک ­آلود بالا آمد و آبی نوشید و باز هم شروع به کندن چاه کرد. تا آن که پس از ساعتی دیگر، آب از چاه به پهنای گردن شتر فوران کرد. حضرت از چاه بیرون آمد و نماز شکری خواند و فرمود: «شهادت می­ دهم که این چشمه آب، لطف پروردگار است. قلم و کاغذی بده تا آن را به نام تو ثبت کنم...». امام(ع) در مقابل سه لقمه غذا خدمتی شگرف به او نمود و این سیره علی(ع) است. آری، امام (ع) در شب واپسین روزهای حیات خویش نیز سه لقمه بیشتر تناول نمی کرد. او شب­ های آخر، یک شب در منزل امام حسن(ع)، یک شب در منزل امام حسین(ع) و یک شب در منزل عبدالله بن جعفر(ع) برای شام بود و هر شب فقط سه لقمه غذا می­ خورد. شبی از شب­ها از دلیل کم­ خوراکی او پرسیدند، امام(ع) در پاسخ فرمود: «یأتینی أمر الله وأنا خمیص إنّما هی لیلة أو لیلتان»؛[24] امر خدا به سراغ من خواهد آمد [می ­خواهم در آن حال] شکمم تهی و گرسنه باشد. به درستی که یکی دو شب هم [به آن] بیشتر نمانده است.

ابو نیزر با دیدن این لطف امام(ع) بسیار از روی ایشان شرمگین شد و آرزو کرد که روزی این لطف امام(ع) را جبران نماید. سال­ها پس از شهادت امیر مؤمنان(ع) مهربانی  امام (ع) که چشمه ­­ای از آب را برای او جاری کرده بود، جبران شد. ابونیزر فرزندی داشت به نام «نصر» او توانست در روز عاشورا این نیکی را پاسخ گوید. او نزد امام حسین(ع) آمد و داستان پدرش با امیر مؤمنان(ع) را بازگو کرد و از امام(ع) خواست تا اجازه دهد به پاس چشمه آبی که امام علی(ع) برای پدر او جاری کرده بود، او نیز چشمه ­های خون از بدن خود برای امام حسین(ع) جاری نماید. امام به او اجازه داد. وی که جنگجویی شجاع بود، به میدان شتافت و آن قدر جنگید که اسبش از پای درآمد؛ اما همچنان پیاده می­ جنگید تا آن که توانست با شهادت، دِیْن خود را به امام خویش ادا نماید.[25]

منبع: بر ساحل آفتاب، ص 331-349


[1]. حج (22): 36.  [2]. شرح چهل حدیث، ص 512.  [3]. همان، حکمت 44.  [4]. بحار الانوار، ج 78، ص 11.  [5]. همان، ج 78، ص 197.  [6]. همان، ص 349.  [7]. برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 96؛ به نقل:  از حجة الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی.  [8]. همان، ص 79؛ به نقل: از آیت الله جعفر سبحانی.  [9]. همان، ص 81؛ به نقل از: فریده مصطفوی.  [10]. همان، ص 83؛ به نقل از: عاطفه اشراقی.  [11]. همان، ص 108؛ به نقل از: مرضیه حدیده چی.  [12]. همان، ص 114؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی.  [13]. همان، ص 107؛ به نقل از: سید رحیم میریان.  [14]. همان، ص 106؛ به نقل از: ربابه بافقی.  [15]. همان، ص 110؛  به نقل از: سید مجتبی رودباری.  [16]. همان، ص 112؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری.  [17]. همان، ص 103 ـ 104؛ به نقل از: آیت الله خاتم یزدی.  [18]. همان، ص 117 ـ 118؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید محمدرضا مهری.  [19]. همان، ص 116 ـ 117؛ به نقل از: آیت الله حسین نوری همدانی.  [20]. همان، ص 98 ـ 99؛ به نقل از: خبرنگار یک روزنامه فرانسوی.  [21]. همان، ص 99؛ به نقل از: مالارد خبرنگار فرانسوی. (احتمالاً این زن، خانم دباغ بوده اند که با ایشان مصاحبه شده است)  [22]. همان؛ به نقل از: مرضیه حدیده­چی.  [23]. الکافی، ج 2، ص 140، ح 4.  [24]. الارشاد، ج 1، ص 14.  [25]. مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 351؛ معجم البلدان، ج 4، ص 175؛ الاصابة فی تمییز الصحابه، ج 7، ص 195. 

. انتهای پیام /*