بدون تردید، بررسی ابعاد گسترده اخلاق و عرفان حضرت امام خمینی(س) فرصتی به آدمی می دهد تا برای گام نهادن در مسیر سبزی که او تا همیشه تاریخ برای بشریت ترسیم نمود، تأملی دوباره کند؛ چه این که شناختن او که حقیقتی فراموش نشدنی در خاطره اعصار است، شناختن همه خوبی­ه ا است. او چکیده قرن ها درس ­آموزی بشر در محضر انبیا و اولیای الهی است و حیات انسانی کمتر چنین وجود با عظمتی به خود دیده است.

باید اقرار نمود که اگرچه قلم ­ها و زبان ­های بسیاری درباره گستره وجودی او سخن گفته اند، اما به جرأت می توان گفت که هنوز ابعاد وسیعی از وجود الهی او ناشناخته باقی مانده است. و گلستان خصایص او همچنان مجال گسترده ­ای برای سیر در خود می طلبد و اقیانوس مواج عرفان و اخلاق او بسیار عمیق­تر از تلاش دُریابان آن است؛ اما در همین عرصه کوتاه و مجال اندک، ماه ضیافت الهی بهانه­ ای دست داد تا گوش جان به آوای سیره ملکوتی او بسپاریم و در محضر او زانوی ادب زده، میهمانان سفره رمضان را به جرعه ­نوشی و توشه­ گیری از خوان نعیم او فرا خوانیم.

مجموعه حاضر، ره­ آوردی است از آیات و روایات و سیره نورانی امام راحل(س) که در  سی بخش، متناسب با سی روز ماه مبارک رمضان تهیه و تنظیم شده است.

مفهوم­ شناسی احترام و رعایت حقوق دیگران

«احترام»، مصدر باب افتعال از ریشه «حرم» به معنای «بزرگ داشتن و گرامی داشتن» است و در اصطلاح عرفی به معنای تعظیم کسی یا چیزی است. این معنا بی­ ارتباط با مفهوم لغوی آن نیست؛ زیرا هر شخص، شیء یا مکان و زمان دارای حرمت و حریمی است که احترام آن ها به معنای نگه داشتن و پاس داشتن آن حریم است. در ادبیات دینی، معادل هایی چون: ادب، اکرام، تعظیم و توقیر دارد و رعایت حقوق دیگران نیز نوعی احترام محسوب می­ شود در واقع، هر مؤمنی نسبت به برادر دینی خود حقوقی دارد که اسلام او را ملزم به رعایت آن نموده است که در نتیجة این رعایت، احترام محقق می شود. احترام و رعایت حقوق برادران دینی، نمودهای خارجی چون سلام کردن، رعایت ادب نسبت به هم و جا دادن به هم در مجالس دارد که در قرآن و روایات نیز بدان اشاره شده است.

احترام در قرآن

ادب و احترام از واژه ­های غیر مصرّح قرآن است و در قرآن آیه­ ای با چنین واژه و مفهوم خاص نیامده است؛ ولی در آیات فراوانی به مفهوم کلی آن، که مجموعة گسترده ای از روابط فردی و اجتماعی را در بر می­ گیرد، اشاره شده است. مهم­ترین این آیات عبارتند از:

1. وَإِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛[1] و چون به شما درود گفته شد، شما به [صورتی] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ] برگردانید. 

2. یَا أیُّهَا الّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرْفَعِ اللهُ الّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالّذِینَ أوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ؛[2] ای کسانی که ایمان آورده­ اید! چون به شما گفته شود در مجالس جای باز کنید، پس جایی باز کنید تا خدا برای شما گشایش حاصل کند و چون گفته شود برخیزید، پس برخیزید تا خدا رتبه کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کسانی را که عالمند [بر حسب] درجات، بلند گرداند و خدا به آنچه می­ کنید آگاه است.

3. یَا أیُّهَا الّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأنِسُوا وَتُسَلّمُوا عَلَى أهْلِهَا؛[3] ای کسانی که ایمان آورده ­اید! به خانه­ هایی که خانه شما نیست، داخل نشوید تا اینکه اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید.

4. فَلا تَدْخُلُوهَا حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِنْ قِیلَ لَکُمْ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أزْکَى لَکُمْ؛[4] پس داخل خانه دیگران نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد بازگردید، پس بازگردید که آن برای شما سزاوارتر است.

5. وَإِذَا جَاءَکَ الّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ؛[5] و چون کسانی که به آیات  ما ایمان دارند نزد تو آیند، بگو سلام بر شما!

6. فَلا تَقُلْ لَهُمَا أفٍّ وَلا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً؛[6] و به آن ها [حتی] اُف نگو و به آنان پرخاش مکن و با آنان به نرمی سخن بگوی.

گلبرگی از آفتاب

1. رسول خدا(ص) نشسته بود و سلمان خدمت ایشان رسید؛ در حالی که رسول خدا(ص) به بالشی تکیه داده بود. پس رسول خدا(ص) بالش را برداشت و برای او گذاشت و فرمود: «یا سلمان: ما من مسلم دخل علی أخیه المسلم فیلقی له الوسادة إکراماً له إلا غفر الله له»؛[7] ای سلمان! هیچ مسلمانی نیست که برادر مسلمانش بر او داخل شود و او به جهت احترام برایش بالش بگذارد، مگر این­که خداوند او را بیامرزد.

2. امام حسن عسکری(ع) می فرماید: «أعرف النّاس بحقوق إخوانه وأشدّهم قضاء لها أعظمهم عند الله شأناً»؛[8] داناترین مردم به حقوق برادران دینی و پایبندترین آن ها به عمل بدان، بزرگوارترین مردم در نزد خدا است.

3. امام صادق(ع) می فرماید: «ما عبد الله بشیء أفضل من أداء حقّ المؤمن»؛[9] خداوند به چیزی برتر از رعایت حق مؤمن، پرستیده نشده است.

پرتو نور

1. احترام به برادر بزرگ­تر

بارها و بارها شاهد احترام بیش از حد امام نسبت به آیت الله پسندیده بودیم. ایشان به عنوان برادر بزرگ­تر و استاد امام در دوران کودکی و نوجوانی در حد یک استاد و شبیه یک پدر، مورد احترام امام قرار می­ گرفت. مجلس­ انس امام با برادر بزرگ­ترشان به دور از مسائل سیاسی و رهبری جهان اسلام، احوال پرسی و تفحص از مشکلات احتمالی برادر بود. در این حال، شنیدن مسائل عادی زندگی و چکّه کردن شیر آب و خرابی دستشویی منزل ایشان برای امام کاملاً قابل تحمل بود.[10]

2. احترام به همسر

حضرت امام(س) به من خیلی احترام می­ گذاشتند و خیلی اهمیت می­ دادند؛ یعنی یک حرف بد یا زشت به من نمی ­زدند. حتی یک روز به دخترانشان، صدیقه و فریده، که از پشت­ بام رفته بودند منزل همسایه، اعتراض داشتند و می­ گفتند در آن خانه نوکر بوده است و از این بابت، نگران بودند؛ ولی من می گفتم که کسی آن جا نبوده است. ایشان حتی در اوج عصبانیت هرگز بی­­ احترامی و اسائه ادب نمی­ کردند. همیشه در اتاق، جای خوب را به من تعارف می­ کردند. همیشه تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی­ کردند. به بچه ­ها هم می­ گفتند: «صبر کنید تا خانم بیاید». اصلاً حرف بد نمی ­زدند. ولی این­که من بگویم زندگی مرا به رفاه اداره می­ کردند، نه. طلبه بودند و نمی­ خواستند دست، پیش این و آن دراز کنند؛ همچنان که پدرم نمی ­خواست. دلشان می­ خواست با همان بودجه کمی که داشتند، زندگی کنند؛ ولی احترام مرا نگه می­ داشتند. حتی حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم. همیشه به من می­ گفتند: «جارو نکن». اگر می ­خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، می­ آمدند می­ گفتند: «بلند شو! تو نباید بشویی!» من پشت سر او اتاق را جارو می­ کردم، وقتی او نبود، لباس بچه را می شستم. حتی یک سال که کسی که همیشه در منزلمان کار می­ کرد نبود، آن موقع ما در امامزاده قاسم بودیم؛ زمانی بود که بچه­ ها بزرگ شده و شوهر کرده بودند، وقتی ناهار تمام ­شد، من نشستم لب حوض تا ظرف ­ها را بشویم، ایشان همین­که دیدند من دارم ظرف ها را می­ شویم... گفتند: «فریده! برو خانم دارد ظرف می شوید!» فریده دوید و آمد ظرف­ ها را از من گرفت و شست و کنار گذاشت.[11]

3. احترام به گذشتگان

آن گاه که استاد می­ خواست مطلبی را از دانشمندی نقل کند، با احترام از وی یاد می­ کرد. آن گاه که مطلب دانشمندی را قبول نداشت،... با احترام خاصی نظر آن دانشمند را بیان می داشت و بعد با استدلال علمی آن را رد می­ کرد و در عین حال، با کلمه مرحوم از او یاد می­ کرد و گاهی کلمه «رضوان الله تعالی علیه» را به دنبال نام آن دانشمند می ­آورد؛ کتاب­ هایی که از نظر ایشان قابل استفاده اجتهادی نبود، با احترام خاصی که به نویسنده آن ها می­ گذاشت، مطلب را رد می­ کرد.[12]

امام هر وقت در درس ­ها و کتاب­ هایشان می­ خواهند اسم یکی از علما را ببرند، خیلی با تجلیل و احترام نام می­ برند، ولو این که آن عالم سنی و از علمای اهل سنت باشد.[13]

4. احترام به استاد

در جریان اعدام مرحوم شهید نواب صفوی، امام به منزل آیت الله بروجردی ـ رحمة الله علیه  ـ تشریف برده بودند؛ برای اینکه آقای بروجردی در مقابل اعدام نواب صفوی عکس ­العمل نشان بدهد. امام آن قدر ناراحت شده بودند که عمامه ­شان را بر زمین زده و گفته بودند که: «آقا! از این سید حمایت کنید؛ چون می­ خواهند اعدامش کنند». گرچه آیت الله بروجردی به خاطر موانعی که تشخیص دادند، موفق نشدند جلوی اعدام مرحوم نواب را بگیرند و شاه خائن آن سید مظلوم را شهید نمود؛ امام اگر در همان موقع می­ آمدند بیرون و داد می زدند، خلاف شرع کرده بودند. درست است که می­ خواستند نواب را اعدام کنند، اما نگهداری احترام آیت الله بروجردی که فقیه عادل و مرجع تقلید روز بود، از نگهداری نواب هم مهم­ تر بود. خواسته­ شان این بود که او را تقویت کنند؛ ولی حکم خدا را رعایت ­کردند.[14]

امام سال ­ها در درس فقه و اصول آیت الله بروجردی شرکت م ی­کردند و خیلی بیش تر از آن­که طلب ه­ای به استادش احترام می گذارد، به ایشان احترام می گذاشتند. گاهی که آیت الله بروجردی پیاده به منزل می­رفتند، امام تا در منزل آیت الله بروجردی ایشان را همراهی می­ کردند.[15]

5. احترام به علما

در تمام این هفت سال، آنچه از دوران شاگردی امام به یاد دارم این است که در تمام طول درس، امام دو زانو می­ نشستند و ادب خاصی داشتند. در کوچه و خیابان هم در عین اینکه وقار و متانت خاصی داشتند، متواضع جلوه می­ کردند. امام در احترام نسبت به بزرگان از علما و فقها، تکریم خاصی داشتند و آنان را با عظمت یاد م ی­کردند و اگر می­خواستند سخنان بزرگان فقه و اصول و فلسفه را رد کنند، با احترام رد می­کردند. این­جور نبود که همین­طور یک جمله ­ای بگویند که مثلاً ایشان نفهمیده یا ایشان توجه نکرده است.[16]

شیوه تدریس امام خیلی مورد توجه طلاب بود، روش درسی امام در اصول این بود که ابتدا اقوال و نظرات علما را نقل می­ کردند، مخصوصاً از مرحوم آقا ضیاء عراقی، مرحوم نائینی، مرحوم شیخ انصاری و مرحوم شیخ محمدکاظم خراسانی مطالبی می ­گفتند و سپس نظرات آنان را مورد نقد و انتقاد قرار می­ دادند. امام مؤسس یک اصول جدیدی بودند و مطالب بسیار بکری را که تا آن زمان شنیده نشده بود، عنوان می­ کردند.[17]

امام در دید و بازدید از علما و احترام به آن ها دقت نظر داشته و مقید بودند که به دیدن علما، مخصوصاً به دیدار علمایی که از شهرستان­ ها به قم می­ آمدند و با امام آشنایی داشتند، بروند.[18]

6.­ احترام به طلاب

اوّلین برخورد خصوصی روزی بود که سنّم در حدود نوزده سال یا بیست سال بود و به اتاقی که در ضلع غربی منزل امام بود و دو سه نفری بیش نبودند، وارد شدم. مطلبی که مرا سخت تحت تأثیر قرار داد و برای همیشه در زندگی مد نظر دارم و از آن استفاده می­ کنم، آن­که ایشان به تمام قامت برخاستند و به اصطلاح ما را تحویل گرفتند. شاید رسم ایشان این بود که برای تشویق طلبه­ های نوجوانی که تازه در حوزه وارد شده­ اند، ولی چون می بایست روحانیت و تواضع در روح آنان ریشه پیدا کند، این­گونه برخورد می­ کردند.[19]

در سایه­ سار عترت

1. ترس از رعایت حقوق برادران دینی

عده ­ای از شیعیان، «عبد العلا» را پیش امام صادق(ع) فرستادند تا از حق مسلمان بر برادر مسلمانش آگاه شود و پاسخ را برای آنان ببرد. نزد امام صادق(ع) آمد و پرسید: «من از سوی عده ­ای از شیعیان و دوستداران شما آمده ­ام تا بپرسم حق مسلمان نسبت به برادر مسلمانش چیست؟» امام پاسخی نداد و سکوت کرد. اندکی گذشت و او دوباره خدمت امام (ع) رسید و گفت: «من از شما پرسشی کردم؛ ولی شما پاسخ را ندادید».

امام (ع) فرمود: «ترسیدم با رعایت نکردن آن حقوق، نسبت به برادران دینی خود کوتاهی کنید. حال بدان که از سخت­ ترین و مهم­ ترین واجبات خدا بر خلقش سه چیز است: اوّل، رعایت انصاف و برابری تا حدی که آنچه را برای خود نمی­ پسندد، برای برادر مؤمنش نیز نپسندد. دوم، همکاری صمیمانه با برادر مؤمنش داشته باشد و سوم اینکه یاد خدا را در هیچ حالی فراموش ننماید و فقط ذکر او را بگوید؛ یعنی سبحان الله و الحمدلله بگوید. همچنین یاد خدا را در آنچه که او را باز داشته و حرام نموده است، در خاطر داشته باشد و حرام خدا را ترک کند».[20]

2. شیعه واقعی و رعایت حقوق برادران دینی

مردی نزد امام باقر(ع) نشسته بود و با امام(ع) سخن می­ گفت و از همشهری­ های خود برای امام (ع) حرف می­ زد. او گفت: «پیروان شما در آن شهری که ما زندگی می­ کنیم، بسیارند». امام (ع) پس از تمام شدن صحبت او فرمود: «آیا آنان نسبت به هم مهربان هستند؟ آیا به درد هم رسیدگی می ­کنند؟ آیا نیکوکاران نسبت به اشتباه دیگر برادران دینی خود گذشت نشان می ­دهند؟ آیا نسبت به همدیگر همکاری و برادری دارند و در مشکلات آنان را یاری می­ دهند؟» مرد که با این پرسش ها اندکی در گفته ­ها و اعتقاد خود نسبت به همشهری­ های خود شک کرده بود، پاسخ داد: «البته این ویژگی­ ها که شما فرمودید، در میان آن ها نیست». امام (ع) فرمود: «پس اینها پیروان ما نیستند. پیرو واقعی کسی است که این ویژگی ها را نسبت به برادران خود داشته باشد».[21]

3. ضرورت حل مشکلات مؤمنان

محمد بن ابی عمیر از پارسایان روزگار و از شاگردان برجسته امام کاظم(ع) بود. پیشه اش بزازی و پارچه ­فروشی بود. روزی به یکی از برادران مؤمن خویش ده هزار درهم قرض داد؛ ولی آن مؤمن رفته رفته فقیر و ورشکسته شد. وقتی که هنگام پس دادن قرضش به محمد فرا رسید، خانه خود را فروخت و ده هزار درهم تهیه کرد و آن را به در خانه محمد برد و در زد. ابن ابی عمیر بیرون آمد و وی سکه­­ ها را به او داد. ابن ابی عمیر از او پرسید: «این سکه­ ها را از کجا آورده ­ای؟ آیا ارثی به تو رسیده است؟» پاسخ داد: «خیر». گفت: «آیا کسی آن را به تو بخشیده است؟» پاسخ داد: «نه، خانه ­ام را فروخته ­ام تا قرض خویش را ادا کنم». محمد گفت: «از مولای خویش امام صادق(ع) شنیده ­ام که بر فرد لازم نیست که به جهت بدهکاری­ اش خانه خود را بفروشد. این پول را بگیر که من نیازی به آن ندارم. به خدا سوگند! اگر چه اکنون نیازمند یک درهم هستم، ولی این پول را هرگز از تو نمی ­گیرم». فرمایش امام صادق(ع) سبب شد تا او که از وضعیت مالی برادر مؤمن خویش آگاه بود، اجازه ندهد وی برای پرداخت بدهی خود، خانواده­ اش را بی­ سرپناه سازد و با بازگرداندن سکه ­ها مشکل او را حل کرد.[22]

دل­برگ­های عاشقی

رعایت حقوق مؤمن و احترام به او، بسته به جایگاه او است و هر چه از جایگاه والاتری برخوردار باشد، مراتب احترام به او نیز بالاتر خواهد بود. به ویژه این­که او معصوم بوده، در بین انسان­ها از برترین منزلت و والاترین مقام بهره ­مند باشد. این موضوع روزی در سرزمینی که به «کربلا» معروف شده، به وقوع پیوست؛ آن­گاه که «حرّ بن یزید بن ناجیه یربوعی» مشهور به «حرّ ریاحی» راه را بر امام حسین(ع) سد کرد و  مانع پیش­روی ایشان شد. وی هنگام ظهر در منزلگاه «ذوحسم» راه را بر امام(ع) گرفت.[24] او به امام(ع) عرض کرد که دستور دارد تا اجازه ندهد امام (ع) از آن نقطه جلوتر رود. امام(ع) از آنان پرسید: «کیستید!» گفتند: «ما سربازان عبیدالله بن زیاد هستیم». امام(ع) پرسید: «آیا برای دوستی با ما آمده ­ای یا برای مقابله با ما». حرّ پاسخ داد: «برای مقابله با شما آمده ­ایم». امام(ع) سرش را پایین انداخت و فرمود: «لاحول ولا قوّة إلا بالله العلیّ العظیم».[25] هنگامی که وقت نماز سررسید، امام(ع) به حرّ فرمود: «تو آن سوتر با افراد خود نماز بگزار». حر اگرچه دشمنی نظامی با امام(ع) داشت، اما احترام ایشان را هرگز از خاطر نبرده بود و عرض کرد: «ما به شما اقتدا خواهیم کرد».[26] امام(ع) پس از نماز رو به یاران خود و افراد حر نمود و خطبه­ ای خواند و در پایان فرمود: «اگر شما به عهد خود پایبند هستید که به کوفه خواهیم رفت؛ ولی اگر پایبند نیستید، بازگردم». حرّ گفت: «من از مضمون این نامه ­ها و عهدی که با شما بسته­ اند، اطلاعی ندارم و خود نیز نامه­ ای ننوشته­ ام».[27] پس امام(ع) به یاران خود فرمود: «برخیزید و سوار شوید تا به راه ادامه دهیم». حرّ مقابل امام(ع) ایستاد و گفت: «من دستور دارم که اجازه ندهم شما جلوتر بروید». امام(ع) با خشم به او فرمود: «ثکلتک اُمّک»؛ مادرت به عزایت بنشیند! از ما چه می­ خواهی؟ حرّ بدون این­که پاسخی بدهد، با احترام تمام به ایشان عرض کرد: «اگر کسی جز شما در این حال چنین سخنی می­ گفت، از او [به این سادگی] در نمی­ گذشتم؛ ولی به خدا سوگند که نمی ­توانم از مادر شما جز به نیکی یاد کنم».[28]

منبع: بر ساحل آفتاب، ص 467-484


[1]. نساء (4): 86.  [2]. مجادله (58): 11.  [3]. نور (24): 27.  [4]. نور (24): 28.  [5]. انعام (6): 54.  [6]. اسراء (17): 23.  [7]. بحار الانوار، ج 16، ص 235.  [8]. الاحتجاج، ج 2، ص 517.  [9]. الکافی، ج 2، ص 170.  [10]. برداشت­هایی از سیره امام خمینی، ج 1، ص 13؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان.  [11]. همان، ص 84 ـ 85؛ به نقل از: همسر امام(س).  [12]. سرگذشت­های ویژه از زندگی حضرت امام خمینی(س)، ج 5، ص 84؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین  مصطفی زمانی.  [13]. برداشت­هایی از سیره امام خمینی، ج 5، ص 50؛ به نقل از: آیت الله صانعی.  [14]. همان، ص 29 ـ 30؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین فاکر یزدی.  [15]. همان، ص 20؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین علی پناه اشتهاردی.  [16]. همان، ص 104؛ به نقل از: آیت الله امامی کاشانی.  [17]. همان، ص 106؛ به نقل از: آیت الله خلخالی.  [18]. صحیفه دل، ج 1، ص 65؛ به نقل از: آیت الله خلخالی.  [19]. همان، ص 67؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین دین­پرور.  [20]. الکافی، ج 2، ص 170، ح 3.  [21]. همان، ص 173، ح 11.  [22]. قاموس الرجال، ج 9، ص 42.  [23]. بحار الانوار، ج 16، ص 240.  [24]. الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 64.  [25]. الفتوح، ج 5، ص 134.  [26]. همان؛  الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 47.  [27]. الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 47.  [28]. الفتوح، ج 5، ص 138؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 47؛ مقتل الحسین، للخوارزمی، ج 1، ص 332.  

. انتهای پیام /*