بدون تردید، بررسی ابعاد گسترده اخلاق و عرفان حضرت امام خمینی(س) فرصتی به آدمی می دهد تا برای گام نهادن در مسیر سبزی که او تا همیشه تاریخ برای بشریت ترسیم نمود، تأملی دوباره کند؛ چه این که شناختن او که حقیقتی فراموش نشدنی در خاطره اعصار است، شناختن همه خوبیه ا است. او چکیده قرن ها درس آموزی بشر در محضر انبیا و اولیای الهی است و حیات انسانی کمتر چنین وجود با عظمتی به خود دیده است.
باید اقرار نمود که اگرچه قلم ها و زبان های بسیاری درباره گستره وجودی او سخن گفته اند، اما به جرأت می توان گفت که هنوز ابعاد وسیعی از وجود الهی او ناشناخته باقی مانده است. و گلستان خصایص او همچنان مجال گسترده ای برای سیر در خود می طلبد و اقیانوس مواج عرفان و اخلاق او بسیار عمیقتر از تلاش دُریابان آن است؛ اما در همین عرصه کوتاه و مجال اندک، ماه ضیافت الهی بهانه ای دست داد تا گوش جان به آوای سیره ملکوتی او بسپاریم و در محضر او زانوی ادب زده، میهمانان سفره رمضان را به جرعه نوشی و توشه گیری از خوان نعیم او فرا خوانیم.
مجموعه حاضر، ره آوردی است از آیات و روایات و سیره نورانی امام راحل(س) که در سی بخش، متناسب با سی روز ماه مبارک رمضان تهیه و تنظیم شده است.
مفهوم شناسی ریا
ریا به معنای «خودنمایی»، از ریشه «رؤیت» به مفهوم دیدن، گرفته شده است و به معنای نشان دادن به دیگران است. حضرت امام خمینی(س) در تعریف ریا می نویسد: «ریا»، عبارت از نشان دادن و وانمود کردن چیزی از اعمال حسنه یا خصال پسندیده یا عقاید حقه است به مردم، برای منزلت پیدا کردن در قلوب آن ها و اشتهار پیدا کردن پیش آن ها به خوبی و صحت و امانت و دیانت بدون قصد صحیح الهی.[1]
ریا، دارای اقسام و مراتبی است که حضرت امام(س) آن را به سه درجه تقسیم می کند: اول، آنکه اظهار عقاید حقه و معارف الهیه کند برای اینکه اشتهار به دیانت پیدا کند و منزلت در قلوب پیدا نماید و یا اینکه بالکنایه و اشاره خود را معرفی کند به عقاید حقه و یا این که عقاید باطله را از خود دور کند و نفس خود را تزکیه کند به قصد جاه و منزلت در قلوب.
دوم، آنکه اظهار خصال حمیده و ملکات فاضله نماید و سوم، که ریای معروف پیش فقها است که اتیان به عمل و عبادت شرعی کند یا اتیان به راجحات عقلی نماید به قصد ارائه به مردم و جلب قلوب.[2]
ریا در قرآن
1. لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالأذَى کَالّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ؛[3] صدقه های خود را با منت گذاشتن و آزار باطل مکنید، مانند کسی که مالش را برای خودنمایی به مردم انفاق می کند.
2. وَالّذِینَ یُنفِقُونَ أمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا یُؤْمِنُونَ بِالله وَلا بِالْیَوْمِ الآخِرِ؛[4] و کسانی که اموالشان را برای نشان دادن به مردم انفاق می کنند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند.
3. وَلا تَکُونُوا کَالّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بَطَراً وَرِئَاءَ النَّاسِ؛[5] و مانند کسانی مباشید که از خانه هایشان با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم خارج شدند.
4. إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلاةِ قَامُوا کُسَالَى یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلا یَذْکُرُونَ اللهَ إِلا قَلِیلاً؛[6] به درستی که منافقان به خدا نیرنگ می کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند، با کسالت برمی خیزند. نزد مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند.
بر آستان جانان
1. امام صادق(ع) می فرماید: «کلّ ریاء شرک. إنّه من عمل للنّاس کان ثوابه علی النّاس؛ ومن عمل لله کان ثوابه علی الله»؛[7] هر ریایی شرک است. به درستی که هر کس برای مردم عملی انجام دهد، پاداش او نیز با مردم است و هر کسی عملی را برای خدا انجام دهد، ثوابش نیز با خدا است.
2. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «قال رسول الله(ص): من تزیّن للنّاس بما یحبّ الله وبارز لله فی السرّ بما یکره الله، لقی الله وهو علیه غضبان له ماقت»؛[8] رسول خدا(ص) فرمود: هر کس زینت دهد ]عملی را[ برای مردم که خدا آن عمل را دوست داشته است و آنچه را که خدا ناپسند می دارد، در پنهانی برای خدا آشکار کند، خداوند را دیدار می کند، در حالی که خدا نسبت به او خشمگین و غضبناک است.
5. امام علی(ع) می فرماید: «ثلاث علامات للمرائی: ینشط إذا رأی النّاس؛ ویکسل إذا کان وحده؛ ویحبّ أن یحمد فی جمیع اُموره»؛[9] سه نشانه برای ریاکار وجود دارد؛ هنگامی که مردم را می بیند، بانشاط می شود و هنگامی که تنها است، تنبل می شود و دوست دارد که او را در تمام کارهایش بستایند.
4. امام باقر(ع) می فرماید: «من کان ظاهره أرجح من باطنه خفّ میزانه»؛[10] هر کس ظاهرش برتر از باطنش باشد، ]در روز قیامت[ میزانش سبک می شود.
5. رسول خدا(ص) می فرماید: «إنّ المرائی ینادی یوم القیامة: یا فاجر! یا غادر! یا مرائی! ضلّ عملک وبطل أجرک إذهب فخذ أجرک ممّن کنت تعمل له»؛[11] به درستی که به ریاکار در روز قیامت ندا در داده می شود: ای پردهدر! ای فریبکار! ای ریاکار! عمل خود را سیاه کردی و اجر خویش را باطل گردانیدی. برو و پاداش خود را از کسی که برای او عمل کرده ای، بگیر!
پرتو نور
1. دوری از رنگ و ریا
کیفیت اقامه نماز جماعت امام قبل از افطار در جماران که در حد کفایت بر واجبات نماز بود، حاکی از دوری ایشان از ریا بود.[12]
یک بار امام می فرمودند: «از طرف علمای حوزه برای نوشتن ردّ کتاب اسرار هزار ساله به من مراجعه شد و من کتاب کشف اسرار را در ظرف دو ماه با تعطیل کردن درس خود نوشتم و یک قلم هم نوشتم». بعد فرمودند: «اما روی جلد آن اسمم را ننوشتم؛ چون نمی خواستم معروف بشوم؛ ولی عکس آن شد. بعد از انتشار این کتاب، حکمیزاده برای من پیغام فرستاد و گفت جواب هایی که شما نوشته اید، بسیار متین است و من غرضی از انتشار کتاب اسرار هزار ساله نداشتم، جز اینکه این سؤال ها برای مردم مطرح بود و من می خواستم کسی مثل شما به آن ها جواب بدهد».[13]
امام در چاپ های اوّلیه کتاب کشف اسرار راضی نشدند که نام ایشان به عنوان مؤلف روی جلد کتاب نوشته شود و در توجیه عدم رضایت خود می فرمودند: «من این کتاب را برای رضای خدا نوشته ام؛ نه برای نامآوری خودم».[14]
2. بیزاری از تظاهر به تقوا
امام در حالی که فردی متعبد و شب زنده دار بودند، ولی از تظاهر به تقدس و تقوا در انظار مردم فوق العاده بیزار بودند. در طول عمرشان دیده نشد در انظار مردم تسبیح به دست بگیرند و ذکر بگویند. ایشان در حالی که مردی زاهد و وارسته بودند و هرگز دل به دنیا نبسته بودند، سعی می کردند که از نظر لباس و وضع ظاهری در سطح مطلوبی باشند و از پوشیدن لباس های کهنه و پاره و یا لباس های کم قیمت اجتناب میورزیدند.[15]
3. دوری از جلب توجه در نظر عموم
در ماه رمضان سال 1325 که امام به محلات تشریف آوردند، منزلی که برای ایشان تهیه شده بود، در خارج محلات بود و بعضی ها مطلع شدند که آقا زمان افطار نماز مغرب و عشا را در مسجدی که جنب منزلشان است، اقامه می کنند. و هیچ کس از این جریان مطلع نبود. آن مسجد بسیار کوچک بود و بیشتر از بیست متر نبود و هیچ وقت قابلیت اینکه یک جماعتی در آن جا اقامه بشود، نداشت؛ ولی ایشان بعد از آنکه حاضر نشدند اقامه جماعتی در یکی از مساجد شهر را انجام بدهند، می رفتند در آن مسجد دور افتاده نماز می خواندند و بعد از اطلاع افرادی از خواص از راه های دور به همان مسجد میآمدند و تا آن مقداری که وسعت داشت، در نماز ایشان شرکت می کردند.[16]
به هنگام ورود امام به نجف، همه علما و طلاب به دیدار ایشان می آمدند. مدتی هم امام مشغول بازدید از آن ها بودند. بعد از یکی دو ماه، تقاضاهای مکرری از ایشان جهت تدریس به عمل آمد و پیشنهاد شد که در مدرسة آیت الله بروجردی نماز بخوانند و درس داشته باشند. امام پس از بررسی کامل، مسجد مرحوم شیخ انصاری را که مسجد متروکه ای بود، انتخاب و در آن به تدریس مشغول شدند.[17]
در زمانی که یکی از نشانه های شخصیت یک مجتهد یا یک مرجع در این بود که در مسجدی بزرگ و معروف یا نزدیک به حرم نماز جماعتش برگزار شود و مأمومین بیشتری داشته باشد، امام در حالی که مجلس درسشان در مسجد سلماسی در نزدیکی کوچه یخچال قاضی، آکنده از درسخوان ترین طلاب و فضلا بود، برای امامت جماعت هرگز در پی محراب و مسجد نبودند و فقط تعدادی انگشت شمار که به هنگام مغرب، خود را به خانه محقرشان می رساندند، توفیق می یافتند که با امام نماز جماعت بخوانند.[18]
4. قصد قربت
در نجف بعضی از آقایان و مردم به امام گله می کردند که چرا با بعضی از دوستانتان زیاد گرم نم یگیرید؟ مثلاً میگفتند دو آیت الله به هم م یرسند، به هم تعظیم می کنند و با همدیگر گرم م یگیرند. امام میفرمودند: «من در طی چهل سال زحمت کشیدم تا موحد شوم. حالا تازه بیایم و مشرک بشوم و سجده کنم برای شما و آقایان!».[19]
امام در فکر جمع کردن مرید نبود و بسیاری از شاگردان خود را هم نمی شناخت و بلکه در صدد شناسایی آن ها هم برنمی آمد.[20]
گاهی که علما از شهرستان ها به قم می آمدند، مرسوم بود که علما و مراجع قم از آن ها دیدن بکنند؛ اما امام جز از کسانی که با آن ها آشنا بود، دیدن نمی کردند و گاهی هم که ما پیشنهاد می دادیم، قبول نمی کردند. یک روز به ایشان گفتم: «مگر دید و بازدید و اظهار محبت نسبت به اشخاص جزء اخلاق اسلامی نیست؟» فرمودند: «چرا». گفتم: «مگر اخلاق اسلامی نباید مورد عمل قرار گیرد». گفتند: «چرا». گفتم: «ما از شما انتظار داریم اخلاق اسلامی را نه برای مردمداری و ریا، بلکه برای خدا عمل کنید». فرمودند: «بله، درست است. باید من چنین بکنم؛ لکن با نفس اماره چه کنم؟» در صورتی که بعضی افراد شاید این رفتار ایشان را حمل بر تکبر می کردند؛ در صورتی که چنین نبود. در همان زمانها من مریض شدم و حدود یک ماه در حجره مدرسه حجتیه بستری بودم. در طول این مدت، امام روزهای چهارشنبه در حجره از من عیادت می کردند؛ در صورتی که یک طلبة گمنام بیشتر نبودم.[21]
5. ترس از ریا
در شب شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی، در مسجد هندی نجف مجلس فاتحه گذاشته بودند. آقای سید جواد شبّر منبر رفتند. ایشان نقل می کرد: در این مجلس که امام هم در آن شرکت کرده بودند، روضه حضرت علی اکبر(ع) را خوانده و هفت بار هم در منبر به این روضه اشاره و گریزهایی زده بود؛ اما امام با نهایت آرامش در مجلس نشسته بودند. ایشان با آن گریزهای متعدد میخواست از امام گریه ای بگیرد که دل ایشان سبک شود؛ ولی موفق نشد. با اینکه مصیبت بزرگی بود. یک عده که حال امام را دیدند، گفتند: از بس مصیبت سنگین است، امام شوکه شده و گریه شان نمی آید! لذا پس از مجلس خدمت امام ـ که به منزل تشریف برده بود ـ عرض کردند: «آقا شما امشب در روضه گریه نکردید؟»
ایشان فرمودند: «وقتی او روضه می خواند، به من نگاه می کرد و من ترسیدم که اگر گریه کنم، برای غیر خدا گریه کنم؛ یعنی گریه ام بابت مصیبت فرزندم باشد؛ نه برای رضای خدا».[22]
6. دوری از انجام مستحبات در انظار عمومی
به اعتراف بسیاری از شاگردان امام، معظم له از نفاق و ریاکاری متنفر بودند و با اینکه ذاکر بودند، اما پیش شاگردان ذکر نمی گفتند و تسبیح نمی گرداندند و نیز از حالت فقرنمایی بدشان می آمد و با اینکه مدت های زیادی مبالغی مقروض بودند، ولی به وضع ظاهری خود می رسیدند.[23]
امام در نجف یا کاظمین به حرم که مشرف م یشدند، مثل بعض یها همه دعاها را در حرم نمی خواندند که مردم ببینند. شب های جمعه که به حرم می رفتیم، امام به خانه برمی گشتند و دعای کمیل را در خانه می خواندند یا از مسجد که می آمدند، تنهایی به اتاق خودشان می رفتند و در را هم از داخل می بستند و چراغ هم ربع ساعت خاموش بود و عبادات مخصوصی داشتند.
یک دفعه که با آقا از مسجد برگشته بودم، دیدم آقا نیست. در اتاق بالا هم جوری قفل آویزان شده بود که خیال کردم، در قفل است. فکر کردم امام از منزل خارج شده اند. به خدمتکار منزل گفتم: «تازه با آقا از مسجد آمده ایم. پس آقا کجاست؟» گفت: «از پله رفتند بالا». گفتم: «نیست، چراغ خاموش است و در هم قفل است». آیت الله تبریزی هم آمده بود که با امام ملاقات کند، باز دیدم که خدمتکار گفت: «آقا بالاست». تا گفتم: «به خدا نیست! در اتاقشان هم قفل است»، دیدم صدای امام از داخل اتاق بالا آمد که: «آقای فرقانی من اینجا هستم داد نزن!» و بعد بلند شدند و چفت در را که از داخل می بستند، باز کردند. گفتم: «آقا چرا در تاریکی نشسته اید؟» کلید دم در بود. تا چراغ را روشن کردم، دیدم امام در سجده است. گفتند: «چی می خواهی؟» امام در این حالت اذکاری داشت که ما نمی دانستیم چیست. وقتی سر از سجده برداشتند، دیدم صورتشان پر از اشک است و مهرشان هم از اشک خیس شده است.[24]
در سایه سار عترت
1. ماهیت ریا
روزی «زرارة بن اعین» خدمت امام باقر(ع) آمد و سؤالی مطرح نمود. او می خواست بداند کسی که کاری ثواب انجام می دهد و مردم نیز او را می بینند و این مرد نیز از اینکه او را دیده اند خوشحال می شود، این شخص چه حالتی دارد؟ آیا ریاکار است یا نه؟ امام باقر(ع) فرمود: «اشکالی ندارد. هیچ کسی نیست جز این که دوست دارد در بین مردم برای او آوازه خوشی بماند. البته شرط آن این است که این کار را فقط برای نشان دادن به مردم انجام نداده باشد».[25]
2. جرعه ای از زلال وحی
روزی «عمر بن یزید» از شاگردان امام صادق(ع) نزد حضرت سر سفره نشسته بود و همراه امام(ع) شام می خورد. امام(ع) لحظه ای دست از غذا کشید و این آیه را خواند: بَلْ الإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ * وَلَوْ ألْقَى مَعَاذِیرَهُ؛[26] بلکه انسان بر نفس خود بینا است، هر چند عذری برای خود بتراشد. سپس امام(ع) رو به عمر بن یزید کرد و به او فرمود: «ای ابا حفص! انسان خیال می کند که به خدای خود تقرب می جوید و حال آنکه خلاف آن را در دل می پروراند و خداوند از دل او آگاه است که این عمل را با چه نیتی انجام داده است. رسول خدا(ص) می فرمود: هر کس هر نیتی را در دل خود نهان داشته باشد، خداوند جامه ای به رنگ همان نیت به تن او می پوشاند و او را همرنگ آن می کند و نیت را در ظاهر حال او منعکس می گرداند؛ حال اگر خوب است، خوب و اگر بد است، بد».[27]
3. پاداش دوری از ریا
سالی در مدینه خشکسالی آمد و مردم دچار قحطی شدند، در بین مردم مدینه، مرد درستکار و گمنامی بود که کسی به او اهمیتی نمیداد. او نیز همواره از خودنمایی دوری می کرد. همواره در مسجد حاضر میشد. او همواره دو جامه کهنه و فرسوده به تن داشت. مردم برای دعا کردن جهت استسقا و نزول باران به مسجد آمده بودند و دعا می کردند. آن روز آن مرد هم وارد مسجد شد و در گوشه ای دو رکعت نماز خواند. سپس دستان خود را بلند کرد و عرضه داشت: «پروردگارا! از تو می خواهم که همین لحظه باران رحمتت را بر ما فرو فرستی!» هنوز دستانش را از دعا پایین نیاورده بود که آسمان مدینه پر از ابر شد و باران بارید؛ به گونه ای که همه چاله ها آکنده از آب شدند و مردم ترسیدند که غرق گردند. مرد دوباره دعا کرد: «خداوندا! اگر مصلحت است، باران را از ما قطع نما!» و بلافاصله باران قطع شد.
«محمد بن سوید» این صحنه را دید و متوجه شد که باریدن و قطع شدن باران از دعای آن مرد بوده است. محمد بن سوید او را تعقیب کرد که ببیند کجا میرود. عاقبت مرد به منزل رفت و محمد بن سوید صبح روز بعد به درب منزل او آمد و در زد. مرد بیرون آمد. محمد بن سوید گفت: «برای حاجتی نزد تو آمده ام». مرد گفت: «حاجتت چیست؟» گفت: «آمده ام که به من دعایی بیاموزی». مرد که محمد بن سوید را می شناخت، پاسخ داد: «سبحان الله! آیا من به تو دعایی بیاموزم و حال آنکه تو چنین مقامی داری؟» محمد گفت: «چه چیزی تو را به این مقام رسانیده است؟ من دیدم که چه کردی». مرد پاسخ داد: «من فقط آنچه را انجام داده ام، برای خدا بوده است؛ نه برای نشان دادن به مردم».[28]
دلبرگهای عاشقی
در روزگاری که تظاهر و ریا بر جامعه سیطره افکنده بود و حتی بزرگان جامعه نیز به سوی ظاهرسازی روی آورده بودند، امام حسین(ع) شعار قیام برای خدا و به دور از رنگ و ریا سر داد. حتی بعضی از آنان که جزء چهره های برجسته بودند و سابقه خوب و درخشانی هم داشتند، مهر سکوت بر لب زدند و برخی حتی امام خویش را نصیحت کردند. برخی هم که دست نشانده شده بودند، داغ تظاهر به جبین زدند و عدم ایجاد شکاف در جامعه را شعاری بر ضدّ امام(ع) قرار دادند؛ همانگونه که امیر مؤمنان(ع) نیز این رفتار ریاکارانه آنان را به هنگام دفاع از دین، موجب خواری حق و اهل آن برشمرده بود و فرموده بود: «خذلوا الحقّ ولم ینصروا الباطل»؛[29] حق را خوار کردند و باطل را نیز یاری ننمودند. این دورویی که نه به یاری حق می شتافتند و نه در جبهه باطل قرار می گرفتند، وخامت اوضاع را بیشتر می کرد، به طوری که سبب می شد هیچ کسی از مردم تکلیف خود را به وضوح نشناسد؛ چه اینکه مردم از سویی اوتاد و بزرگان خود را در سکوت می دیدند و از سوی دیگر، امام خویش را در تلاطم دفاع از حق. و اینگونه، بزرگان جامعه به خیال خود برای آنکه دستشان به خون آلوده نشود، معجر ریا به سر کردند تا نه جایگاه خود را در بین مردم از دست بدهند و نه وارد جنگ زمانه شوند.
امام حسین(ع) نیز در نکوهش این چهره های مزوّر و ریاکار فریاد برآورد: «شما با دیدن عهد الهی که شکسته می شود، فریاد برنمی آورید و با ستمگران نیز به سازشکاری می پردازید و جایگاه خود را منظور میدارید. اگر از حق جدا نمی شدید، در سنت اختلاف نمی کردید و در راه خدا رنجها را تحمل می نمودید جریان کارها به دست شما بود و ستمگران بر شما مسلّط نمی شدند؛ ولی شما آن ها را بر خود چیره ساختید و کارها را به دست آنان دادید که به شبهات عمل کنند و خواسته های خویش را پیش برند».[30]
مقام معظم رهبری ـ حفظه الله تعالی ـ آن سلاله آل رسول و پیرو مکتب حسینی نیز در این زمینه فرموده اند: «اگر کسانی که برای [حفظ] جانشان راه خدا را ترک می کنند، آن جا که باید حق را بگویند نمی گویند؛ چون جانشان به خطر می افتد یا برای مقامشان یا برای پولشان یا برای محبت به اولادشان، برای محبت به خانواده شان، به نزدیکانشان راه خدا را رها می کنند. اگر عده اینها زیاد بشود، آن وقت واویلا است. آن وقت دیگر حسین بن علی ها(ع) به مسلخ کربلا خواهند رفت، به قتلگاه کشیده خواهند شد».[31]
آری، همین گونه هم شد. بسیاری از این چهره های برجسته کوفه بر سجاده ریا و تظاهر خود نشسته بودند که سر عزیز خدا، امام حسین(ع) را در چند قدمی شهرشان، کوفه، از بدن جدا نمودند.
منبع: بر ساحل آفتاب، ص 501-515
[1]. شرح چهل حدیث، ص 35. [2]. ر.ک: همان، ص 35 ـ 36. [3]. بقره (2): 264. [4]. نساء (4): 38. [5]. انفال (8): 47. [6]. نساء (4): 142. [7]. شرح چهل حدیث، ص 35. [8]. همان، ص 54. [9]. همان، ص 55. [10]. الامالی، صدوق، ص 398. [11]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 106. [12]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 209؛ به نقل از: آیت الله مرتضی بنیفضل. [13]. همان، ص 211؛ به نقل از: آیت الله جعفر سبحانی. [14]. همان؛ به نقل از آیت الله سید عزالدین زنجانی. [15]. همان، ص 216 ـ 217؛ به نقل از: آیت الله جعفر سبحانی. [16]. همان، ص 220؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سروش محلاتی. [17]. همان، ص 221؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین توسلی. [18]. همان؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان. [19]. همان، ص 227؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین فرقانی. [20]. همان، ص 226؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید جلال الدین آشتیانی. [21]. همان، ص 225؛ به نقل از: آیت الله ابراهیم امینی. [22]. همان، ص 223 ـ 224؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید مرتضی موسوی اردبیلی ابرکوهی. [23]. همان، ص 217 ـ 218؛ به نقل از: حجة الاسلام و المسلمین دعایی. [24]. همان، ص 217؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین فرقانی. [25]. الکافی، ج 2، ص 297. [26]. قیامت (75): 14 ـ 15. [27]. الکافی، ج 2، ص 296. [28]. المحجة البیضاء، ج 6، ص 159. [29]. نهج البلاغه، حکمت 18. [30]. تحف العقول، ص 238. [31]. سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشکر 27 حضرت محمد رسول الله(ص)، در تاریخ 20/3/75؛ به نقل از: آیین ستایشگری، ص 73.
.
انتهای پیام /*