بدون تردید، بررسی ابعاد گسترده اخلاق و عرفان حضرت امام خمینی(س) فرصتی به آدمی می دهد تا برای گام نهادن در مسیر سبزی که او تا همیشه تاریخ برای بشریت ترسیم نمود، تأملی دوباره کند؛ چه این که شناختن او که حقیقتی فراموش نشدنی در خاطره اعصار است، شناختن همه خوبی­ه ا است. او چکیده قرن ها درس ­آموزی بشر در محضر انبیا و اولیای الهی است و حیات انسانی کمتر چنین وجود با عظمتی به خود دیده است.

باید اقرار نمود که اگرچه قلم ­ها و زبان ­های بسیاری درباره گستره وجودی او سخن گفته اند، اما به جرأت می توان گفت که هنوز ابعاد وسیعی از وجود الهی او ناشناخته باقی مانده است. و گلستان خصایص او همچنان مجال گسترده ­ای برای سیر در خود می طلبد و اقیانوس مواج عرفان و اخلاق او بسیار عمیق­تر از تلاش دُریابان آن است؛ اما در همین عرصه کوتاه و مجال اندک، ماه ضیافت الهی بهانه­ ای دست داد تا گوش جان به آوای سیره ملکوتی او بسپاریم و در محضر او زانوی ادب زده، میهمانان سفره رمضان را به جرعه ­نوشی و توشه­ گیری از خوان نعیم او فرا خوانیم.

مجموعه حاضر، ره­ آوردی است از آیات و روایات و سیره نورانی امام راحل(س) که در  سی بخش، متناسب با سی روز ماه مبارک رمضان تهیه و تنظیم شده است.

مفهوم­ شناسی دوستی و همنشینی

در عربی، «دوست» معادل صدیق، خلیل و قرین است و دوستی و همنشینی برابر با «صداقت و مصاحبت» می­ باشد. اسلام تأکید فراوانی بر مسأله دوستی و دوست ­یابی دارد؛ چرا که خصایص و ویژگی­ های دوست به گونه مستقیم در اثر همنشینی و دوستی، بر دیگران تأثیر می­ گذارد. و در یک کلام می­ توان گفت که دوست انسان معرف شخصیت، امیال و خواسته­ های آدمی است؛ زیرا افراد به هر ویژگی ­ای تمایل داشته باشند، تلاش می ­کنند آن را در افراد دیگر نیز جستجو کنند؛ خواه این ویژگی در خود او هم وجود داشته باشد یا وجود نداشته باشد. 

دوستی و همنشینی در قرآن

1. یَا وَیْلَتیَ لَیْتَنِی لَمْ أتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً؛[1] ای وای! کاش فلانی را دوست [خود] نگرفته بودم!

2. الأخِلاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلا الْمُتَّقِینَ ؛[2] در آن روز، دوستان بعضی­شان دشمن بعضی دیگرند به جز پرهیزگاران.

3. وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمْ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِن الْجِنِّ وَالإِنسِ؛[3] و برای آنان دوستانی گذاشتیم و آنچه در دسترس  ایشان و آنچه در پی آنان بود، در نظرشان زیبا جلوه دادند و فرمان [عذاب] در میان امت­ هایی از جن و انسان که پیش از آنان روزگار به سر برده بودند، برایشان واجب آمد.

گلبرگی از آفتاب

1. امام صادق(ع) می فرماید: «لقد عظمت منزلة الصدیق حتّی أهل النّار یستغیثون به ویدعون به فی النّار قال الله مخبراً عنهم فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِینَ * وَلا صَدِیقٍ حَمِیمٍ»؛[4] همانا جایگاه دوستی، بزرگ است تا آن جا که دوزخیان بدان درخواست کمک می­ کنند و دوستان خود را در آتش فرا می­ خوانند؛ اما خداوند از حال آنان خبر می ­دهد که «پس ما هیچ شفاعت­ کننده­ای نداریم و نه هیچ دوست نزدیکی».

2. امام صادق(ع) می فرماید: «من غضب علیک من إخوانک ثلاث مرّات فلم یقل فیک شرّاً فاتّخذه لنفسک صدیقاً»؛[5] هر کس از دوستانت که سه مرتبه بر تو خشم گرفت؛ ولی هرگز حرف بدی به تو نزد، پس او را دوست خودت بگیر.

3. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «عجبت لمن یرغب فی التکثّر من الأصحاب کیف لا یصحب العلماء الألبّاء الأتقیاء الذین یغنم فضائلهم وتهدیه علومهم وتزیّنه صحبتهم»؛[6] در شگفتم از کسی که میل به زیاد کردن دوستان خود دارد، چگونه همنشین علمای دانای پارسا نمی شود نمی شود که فضایل آنان را به دست ­آورد و علومشان او را هدایت کند و از همنشینی با آنان آراسته ­شود.

4. امام صادق(ع) می فرماید: «احذر من النّاس ثلاثة: الخائن والظلوم و النمّام لأنّ من خان لک خانک ومن ظلم لک سیظلمک ومن نمّ إلیک سینمّ علیک»؛[7] از دوستی با سه تن از مردم بپرهیز: خائن، جفاپیشه و سخن­چین. به درستی که هر کس برای تو خیانت کسی را بکند، به تو نیز خیانت خواهد کرد و هر کس به جهت تو به کسی ظلم کند، به زودی به خود تو هم ستم روا می­دارد و هر کس سخن­ چینی دیگری را پیش­ تو کند، بدان که به زودی سخن­چینی تو را هم خواهد نمود.

5. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «إنّما سمّی الصدّیق صدّیقاً لأنّه یصدقک فی نفسک ومعایبک فمن فعل ذلک فاستنم إلیه فإنّه الصدّیق»؛[8] به درستی که دوست را صدیق خوانده ­اند؛ چرا که در مورد تو و عیب ­هایت به تو راست می ­گوید. پس اگر کسی با تو چنین کرد، به او آرام گیر که او دوست تو است.

6. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «لا تحکموا علی الرجل بشیء حتّی تنظروا الی من یصاحب فإنّما یعرف الرجل بأشکاله وأقرانه وینسب إلی أصحابه»؛[9] در مورد کسی داوری نکنید، مگر این­که ببینید با چه کسی همنشین است. پس به درستی که فرد با دوستان و همنشینانش شناخته می ­شود و به دوستانش منسوب می­ گردد.

7. امام صادق(ع) می فرماید: «إذا أردت أن تعلم صحّة ما عند أخیک فاغضبه فإن ثبت لک علی المودّة فهو أخوک وإلا فلا»؛[10] هنگامی که خواستی درستی دوستی خود و برادرت را دریابی، پس به او خشم بگیر. اگر دوستی خود را با تو ادامه داد، پس او دوست راستین تو است و اگر ادامه نداد، دوست واقعی تو نیست.

پرتو نور

1. محفل انس با دوستان

امام از مجالس انس با دوستان غفلت نمی ­کرد و جلسه انس را مایه نوعی کمک و ورزیدگی ذهن و آمادگی آن می­ دانست. یک روز خود ایشان می ­فرمود: «در دوران جوانی، پنجشنبه و جمعه­ ای بر ما نگذشت، مگر این­که با دوستان جلسه انسی تشکیل می ­دادیم و به خارج از قم و بیشتر به سوی جمکران می ­رفتیم. در فصل برف و بارانی در حجره خود به برنامه انسی اشتغال می ­ورزیدیم و هنگامی که صدای اذان مؤذن به گوش می­ رسید، همگی به نماز می­ ایستادیم».[11]

2. لطف به دوستان

امام از نظر اخلاقی شبیه به رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) بودند. ایشان مظهر کامل وفا بودند و در دشوارترین لحظ ه­ها دوستان قدیمی خود را، حتی کسانی را که نسبت به او ب ی­وفایی کرده بودند، از نظر دور نمی ­داشتند. ایشان هیچ­­گاه فداکاران انقلاب را تنها نمی­ گذاشتند و هرگز نگذاشتند کسانی که برای انقلاب زجر کشیده­ اند، احساس تنهایی کنند.[12]

امام در عین صلابت، با اطرافیان خود کمال لطف و محبت را داشتند. ایشان در نامه­ ای که به فرزندشان، حاج احمد آقا، مرقوم فرمودند، نوشتند که: «در طول این مدت، چیزی که موجب ناراحتی می­ باشد، از دوستانی که در منزل بوده­ اند، سراغ ندارم». امام نسبت به همه اطرافیان خود لطف داشتند و لذا این­گونه، به طور کلی برای همه نوشتند.[13]

3. مزاح برای دلداری دوستان

پسر مرحوم بجنوردی که از علمای خوب نجف بودند، در آن قضیه­ ای که پنجاه و چند نفر گرفتار شده بودند، دستگیر گردید و اعدام ایشان مطرح بود. لذا آقای بجنوردی خیلی ناراحت بودند. چون منزل ایشان بین مسیر امام به حرم بود، لذا امام بدون اطلاع قبلی به من فرمودند: «منزل آقای بجنوردی را بلدی؟» گفتم: «بله». فرمودند: «برویم». وقتی به منزل آقای بجنوردی رسیدیم، امام می­ خواستند چون زمزمه اعدام آقازاده ­شان مطرح بود، یک دلجویی و احوال پرسی از ایشان بکنند. آقای بجنوردی حرم بودند. به ایشان خبر دادند، تشریف آورد. امام وضع ساده بیرونی آقای بجنوردی را که دیدند، فرمودند: «این وضع عالم هفتاد ساله ماست؛ آن وقت، شاه به ما می­ گفت: مفت­خور!»... امام خیلی عنایت کردند حتی چند مزاح کردند که ایشان را از آن حالت بیرون بیاورند. از جمله فرمودند: «وقتی من در ترکیه بودم، به من گفتند مصطفی رفته زندان. من گفتم که خوب است زندان رفته، ورزیده می­ شود». وقتی امام این تعبیر را کردند، آقای بجنوردی به امام گفتند: «آقا! ما دل و قلب شما را نداریم».[14]

4. اطلاع رسانی به دوستان از رویدادها

این اواخر که خانه امام در نجف در محاصره بود، کم کم ما را هم از رفتن به خانه ایشان منع می­ کردند لذا ما از این موضوع، بسیار ناراحت بودیم. یک شب خواب دیدم که به بیرونی منزل امام رفته ­ام و در آن جا امام زمان(عج) ایستاده­ اند. با آن حضرت دست دادم و سلام کردم. دیدم منتظر کسی هستند. یک دفعه دیدم امام از خانه­ شان بیرون آمدند. این دو آقا به طرف شارع الرسول ـ که خیابانی است از حرم به طرف قبله ـ حرکت کردند و جمعیت زیادی هم دنبالشان در حرکت بودند؛ ولی در بین این جمعیت فرد عربی نبود. صبح شبی که من این خواب را دیدم، حاج احمد آقا از طرف امام پیش من آمد و گفت: «امام فرموده اند: چون در طول مدتی که در نجف اشرف بودیم، در غم و شادی رفیق و دوست یکدیگر بوده ­ایم، لازم دیدم حالا که می­ خواهم کاری انجام بدهم (و وقتی که عازم کویت بودند)، دوستان را در جریان بگذارم». وقتی انسان این چیزها را می دید، واقعاً به یاد خلق و خو و صفا و صمیمیتی که از رسول اکرم(ص) نقل شده است، می ­افتاد امام تصمیم داشتند از نجف بروند لذا نمی خواستند کسی بفهمد؛ ولی گفتند: «چون ما با این رفقا مسائلمان یکی بوده، باید به آن ها بگویم». به همین دلیل، توسط حاج احمد آقا پیغام فرستادند که عازم کویت هستند.[15]

5. همدردی با دوستان

امام با همه ما بسیار صمیمی و رفیق بودند. البته تظاهر ایشان به دوستی کم بود؛ ولی وقتی که آن ها نبودند یا تأخیر داشتند، با حساسیت دنبال می­ کردند که مبادا گرفتاری داشته باشند. دوستان امام در نجف که از طلاب ایرانی بودند و بعد هم همراه ایشان از نجف هجرت کردند، همه بر این مطلب اتفاق نظر دارند. امام از این خدمتگزاران، به «رفقای من» تعبیر می­کردند. امام واقعاً به فکر دوستان خود بودند. و لذا چون طلبه­ ها و دوستانشان کولر نداشتند، تقریباً از وسایل خنک کننده در نجف استفاده نکردند و حتی به کوفه برای استراحت نرفتند و با اینکه کوفه نزدیک نجف است و به واسطه شطّ و آب فراوان، هوای بهتری دارد و همه به آن جا می ­رفتند، ولی امام می­ فرمودند: «دوستان من در وضعیت بدی هستند». امام به جز یک سفر که در ابتدای ورود به نجف، به کوفه رفتند و در مسجد کوفه اعمال آن را انجام دادند، هرگز به کوفه نرفتند و از کولر هم استفاده نکردند و فقط از سرداب و پنکه­ های معمولی استفاده می­ کردند و شب ­های تابستان را هم پشت ­بام می­رفتند؛ در حالی که وقتی حتی صبح هم انسان به آجرها دست می ­گذاشت، هنوز داغ بودند. ولی امام آن شرایط را تحمل ­کردند و می­ فرمودند: «دوستان من در وضع بدی هستند» و می­ فرمودند: «من وقتی به حرم مشرف می­ شوم، برای دوستان گرفتار خیلی دعا می ­کنم».[16]

6. دعا برای دوستان

چندین بار در قم امام طلبه­ ها را جمع کرده و گفته بودند: «اگر برای من کار می کنید و زندان می­ روید که من اجری ندارم به شما بدهم و نکنید و اگر برای خدا کاری می­ کنید که باید بکنید، از من توقعی از اینکه در مورد شما کاری بکنم نداشته باشید». امام در عین قاطعیت، دارای آن­چنان عطوفتی بودند که اگر یکی از ما به زندان می­رفت، همیشه از وضع او سؤال می­ کردند و تا موقعی که مسأله حل نمی ­شد، راحت نبودند. یک بار وقتی من از زندان رژیم سعودی ـ که به دلیل پخش اعلامیه­ های ایشان در حج دستگیر شده بودم ـ برگشته بودم، به من فرمودند: «من هر شب در هر حرم به یاد شما بودم و دعا می­ کردم».[17]

مرحوم حاج آقا مصطفی که بعد از امام توسط رژیم شاه دستگیر و به ترکیه تبعید شد، نقل می ­کرد: پس از اینکه هیأت­ های مؤتلفه، حسن­علی منصور (نخست ­وزیر شاه) را ترور کردند و بعد تشکیلاتشان لو رفت و دستگیر شده به زندان رفتند، امام در دوران تبعید در ترکیه هر روز و روزی چند مرتبه این ها را دعا می­ کرد. تعبیر حاج آقا مصطفی این بود که امام پس از هر نماز با تسبیح تعداد زیادی دعا و ذکر برای آزادی و خلاص اینها از زندان می­ خواندند و آن ها را مثل بعضی آقایان که حتی در ایران بودند، فراموش نمی ­کردند و مرتب برای آزادی آن ها دعا می­ کردند.[18]

در سایه­ سار عترت

1. ارتباط روحی دوستان

روزی جابر بن یزید جعفی در محضر امام باقر(ع) نشسته بود. پس از اندکی گفت وگو، در حالی که هر دو سکوت کرده بودند، ناگاه غمگین شد و آهی کشید. از امام(ع) پرسید: «گاه بدون این­که اتفاق ناگواری افتاده باشد، دلم می­ گیرد و اندوهگین می­ شوم؛ به گونه­ ای که آثار آن در چهره من پدیدار می­ شود؛ در حالی که نه مصیبتی به من رسیده و نه چیز ناراحت­ کننده­ای برای من پیش آمده است. دلیل آن چیست؟» امام(ع) فرمود: «آری، ای جابر جعفی! پروردگار، انسان­ های بهشتی را از گِلی بهشتی و مبارک آفرید و از نسیم روح خویش در آن دمید. به همین دلیل است که مؤمنان با همدیگر دوست و برادرند. بر این اساس، حتی اگر در شهری دور، به دوستِ مؤمن انسان، آسیب و یا مصیبتی برسد، روح دوستش نیز اندوهگین می­شود؛ زیرا روح­ های آنان به دلیل ایمان، با یکدیگر در ارتباط است، تا بدین وسیله همواره به جهت دوستی ­شان از حال هم با اطلاع باشند».[19]

2. زیبایی دوستی با خوبان

امام حسن(ع) در بستر شهادت آرمیده بود و حاضران در کنارش نشسته و می­ گریستند. ناگاه اشک او توجه حاضران را جلب کرد. یکی از حاضران که در کنارش نشسته بود. از او پرسید: «ای فرزند رسول خدا! چرا شما گریه می­ کنید؛ با این­که فرزند پیامبر خدا(ص) هستید و آن حضرت در شأن و جایگاه بلند شما بسیار سخن گفته و بیست و پنج بار با پای پیاده از مدینه تا مکه به زیارت خانه خدا رفته­ اید و سه مرتبه، تمام مال خود را در راه خدا انفاق نموده­ اید و حتی کفش­هایتان را به مستمندان داده ­اید. با این وصف دلیل گریه شما چیست؟» امام مجتبی(ع) با بغضی در گلو فرمود: «به دو دلیل می ­گریم: نخست به دلیل ترس از روز رستاخیز و دوم به موجب این­که از دوستان خوبم که در این دنیا با آنان دوست شدم، جدا می­ شوم».[20]

3. ویژگی دوست خوب

مردی در محضر رسول خدا نشسته بود که سخن از دوستی و همنشینی با دوست خوب شد. بی­درنگ، از رسول خدا(ص) پرسید: «ای پیامبر خدا! دوستان خوب چه کسانی هستند؟» پیامبر(ص) کوتاه، اما پرمعنا فرمود: «دوست خوب، کسی است که دیدارش تو را به یاد خدا بیندازد و سخنش بر دانش تو بیفزاید و رفتار او آخرت و ترس از روز جزا را به یاد تو بیندازد».[21]

4. دوستی ­های ممنوع

امام باقر(ع) در سنین نوجوانی به سر می­ برد. روزی پدرش امام سجاد(ع) او را فرا خواند و به او فرمود تا چند لحظه­ ای بنشیند تا امام(ع) با او سخنی بگوید. وقتی حضرت باقر(ع) نزد پدر نشست، امام(ع) به او فرمود: «فرزندم! با پنچ نفر رابطه دوستی برقرار مکن!» امام باقر(ع) پرسید: «با چه کسانی پدر؟»  امام(ع) فرمود: «نخست از دوستی با انسان دروغگو بپرهیز که او به سرابی می ماند که دور را به تو نزدیک و نزدیک را از تو دور می­ نمایاند. دوم با انسانی که فاسق است و از گناه باکی ندارد، دوستی مکن؛ زیرا او تو را به لقمه ­ای غذا، یا کمتر از آن می ­فروشد. سوم از دوستی با انسان بخیل بپرهیز؛ زیرا او از کمک مالی به تو در لحظه­ای که تنگدست هستی، دریغ خواهد کرد. دیگری، با انسان احمق و کم عقل، زیرا او می خواهد به تو سود برساند اما در اثر حماقت خود به تو زیان خواهد رساند و آخر دوستی با کسی، که قطع رحم کرده است زیرا پروردگار در سه جای قرآن او را لعن کرده است[22] و از رحمت خود دور داشته است».[23]

5. رعایت صداقت در دوستی

مردی بسیار به امام مجتبی(ع) علاقه­ مند بود. خدمت امام(ع) آمد و از او خواست که دوست و همنشین او باشد. امام مجتبی(ع) با چهره ­ای گشاده به او تبسم نمود و پاسخ مثبت داد و فرمود: «من تو را به دوستیِ خود برمی­گزینم؛ اما چند شرط دارد که باید در دوستی با من رعایت نمایی». مرد گفت: «هر چه باشد، می­ پذیرم». امام(ع) فرمود: «اگر می­ خواهی با من دوست باشی، نباید مرا مدح نمایی؛ زیرا من خود را بهتر از تو می شناسم؛ مبادا به من دروغ بگویی؛ زیرا دروغ را ارزش و اعتباری نیست و مبادا نزد من از کسی غیبت نمایی». مرد اندکی سکوت کرد و چون آن شرایط را در خود نمی دید، به امام گفت: «ای فرزند رسول خدا! به من اجازه بده تا بازگردم». امام(ع) با لبخندی فرمود: «اگر این­گونه می­ خواهی، اشکالی ندارد».[24]

6. احترام به دوست

امام علی(ع) روزی در بازگشت از سفر، آرام آرام به کوفه نزدیک می­ شد و از سفر دور خود به سوی خانه برمی ­گشت. اما هنوز راه زیادی تا کوفه مانده بود. در بین راه، مردی یهودی را دید که او نیز به سوی کوفه حرکت می­ کرد؛ اما مقصد او اطراف و حومه کوفه بود. مرد یهودی او را نمی­ شناخت و نمی ­دانست که او امیر مؤمنان(ع) است؛ ولی چون راهشان یکی بود، با او همراه شد و با هم به راه خود ادامه دادند و در بین راه به گفت وگو پرداختند تا این­که به یک دو راهی رسیدند که یکی به کوفه و دیگری به حومة آن می­ رفت. امام(ع) به جای این که راه کوفه را انتخاب نماید، راه دیگر را برگزید و همچنان مرد یهودی را همراهی کرد. مرد یهودی که می­ دانست او می­ خواهد به کوفه برود، از او پرسید: «مگر نگفتی که می­ خواهی به کوفه بروی؟» امام(ع) پاسخ داد: «آری، گفتم». مرد یهودی با تعجب پرسید: «تو که راه کوفه را می­ دانی، پس چرا با من می ­آیی؟» امام(ع) فرمود: «ما در این مسیر با هم دوست شدیم و این کار، برای نیکو پایان دادن به این همسفری است؛ چرا که انسان برای احترام، رفیق راهش را هنگام جدایی، چند قدمی دنبال می­ کند و او را بدرقه می ­نماید. این، دستور پیامبر ما است». مرد یهودی پرسید: «آیا پیامبر شما به راستی این چنین دستور داده است؟»  امام(ع) فرمود: «آری». مرد یهودی به موجب همین اخلاق نیکو و رفتار پسندیده حضرت، مسلمان شد.[25]

دلبرگ­های عاشقی

آخرین لحظات ماه ضیافت الهی در گذر است و عاشقان ساحت ربوبی­ اش مهیا می شوند تا سبکبال از قید و بندهای دنیا و وارسته از علایق و آمال آن، به سوی میعادگاه­ های نماز عید فطر، عید رهایی، عید بندگی و عید وارستگی گام بردارند. چه شیرین است لحظه­ ای که انسان پاک از هر پستی و پلشتی، به سوی معبود خویش می رود. در چنین روزی، روزه ­داران شاد از انجام وظیفه­ ای سترگند و شادمان و خرسند به سوی او روی می ­آورند.

نگاشته­ اند: امام سجاد(ع) در طول ماه رمضان قلمی برمی­ داشت و خطاهای غلامان خویش را با ذکر روز آن می ­نوشت. آن­گاه در روز آخر از ماه رمضان همگی آنان را حاضر می­ کرد و اشتباهات آنان را به طور دقیق برای آنان می­ خواند و می­ پرسید: «آیا  اشتباهات خود را می ­پذیرید؟» غلامان ایشان نیز همگی آن را می ­پذیرفتند. سپس امام(ع) به آنان می­ فرمود: «حال، هر چه می ­گویم بگویید. ای علی بن حسین همان طوری که ما بنده تو هستیم و تو اعمال بد ما را ثبت کردی، خداوند نیز اعمال تو را ثبت کرده است. اینک از ما درگذر تا خدا از تو درگذرد. و به یادآر روزی را که در پیشگاه عدل الهی می ­ایستی و خدا به حساب تو رسیدگی می­ کند. او خود فرموده است: وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا ألا تُحِبُّونَ أنْ یَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ؛[26] باید عفو کنند و گذشت نمایند. آیا دوست ندارید که خدا [نیز] بر شما ببخشاید که خداوند بخشنده و مهربان است».

امام سجاد(ع) تمام این سخنان را به آنان تلقین می­ کرد و آنان تکرار می­ کردند. سپس به شدت می­ گریست و از خدای خود در واپسین روز ضیافتش طلب آمرزش می­ کرد و سپس رو به غلامان خود کرده، می­فرمود: «من از شما و خطاهایتان درگذشتم، آیا شما هم مرا می ­بخشید؟» آنان نیز با دیدن حال امام(ع) می­ گریستند و عرض می کردند: بله، ای فرزند رسول خدا(ص).[27]

پس در این روز بازپسین از ماه بخشش و مغفرت از همدیگر درگذریم و بسان پیشوای ساجدان و امام عابدان، دیگران را از خویش دلخوش بداریم تا خداوند را در روز رستاخیز خشنود از خویش ملاقات نماییم.

«آمین یا ربّ العالمین»

منبع: بر ساحل آفتاب، ص 531-542


[1]. فرقان (25): 28.  [2]. زخرف (43): 67.  [3]. فصلت (41): 25.  [4]. نور الثقلین، ج 4، ص 60.  [5]. الامالی، صدوق، ص 532.  [6]. غرر الحکم و درر الکلم، ح 6277.  [7]. بحار الانوار، ج 78، ص 229.  [8]. غرر الحکم و درر الکلم، ح 3877.  [9]. بحار الانوار، ج 74، ص 188.  [10]. همان، ج 78، ص 239.  [11]. برداشت­ هایی از سیره امام خمینی، ج 1، ص 231؛ به نقل از: آیت الله جعفر سبحانی.  [12]. همان، ص 231 - 232؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین اسدالله بیات.  [13]. همان، ص 232؛ به نقل از: آیت الله صانعی.  [14]. همان، ص 236 – 237؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی.  [15]. همان، ص 238 ـ 239؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید محمد سجادی اصفهانی.  [16]. همان، ص240 ـ 241؛ به نقل از: آیت الله حسن صانعی.  [17]. همان، ص 240.  [18]. همان، ص 241 -  242؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین مهدی کروبی.  [19]. الکافی، ج 2، ص 166، ح 2.  [20]. بحار الانوار، ج 44، ص 160.  [21]. همان، ج 74، ص 186.  [22]. محمد (47): 22؛ رعد (13): 25؛ بقره (2): 27.  [23]. الکافی، ج 2، ص 276، ح 7.  [24]. کلمات الامام الحسن، ص 168.  [25]. الکافی، ج 2، ص 670، ح 5؛ بحار الانوار، ج 41، ص 53؛ ج 74، ص 157.  [26]. نور (24): 22.  [27]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 158.

. انتهای پیام /*