دیدار امام خمینی (س) با جمعی از روحانیون کاروان هاى حج سراسر کشور و پرسنل دادستانى، دادسرا، دادگاه هاى انقلاب و دادستانى ارتش در صبح 31 مرداد 1361/ 2 ذى القعدة 1402 در حسینیه جماران صورت گرفت. سخنرانی ایشان در این جمع، شامل مطالب مهمی از جمله اهمیت قضاوت، بیان وظیفه حجاج و وظیفه روحانیون کاروان ها و جنایات امریکا و صدام در منطقه بود.

 بخش هایی از بیانات حضرت امام را در این روز، در ادامه می خوانید:

لزوم پاسخگویى روحانیت به توقع مردم

خود آقایان بهتر مى دانند که روحانیون در هر جا که هستند، آن روحانى که در رأس روحانیت- مثلًا- واقع است مثل مراجع، تا آن روحانى که در یک روستا، در یک ده، مشغول خدمت به اسلام است. امروز توقع ملت، بلکه توقع مستضعفان و ملتهاى جهان از شما آقایان روحانیون، در هر جا هستید، بسیار زیاد است. و امروزِ شما غیر از دیروزى است که در سلطه نظام فاسد پهلوى و در تحت ستم ستمکاران جهان بودید. آن روز اگر چنانچه سکوتى، قصورى بود، مى پذیرفتند که  آقایان نمى توانند الآن مسائلشان را آن طور که هست، مسائل اسلام را آن طور که هست، قدرت ندارند که عمل کنند و به مردم برسانند، ولى امروز این مسأله حل شده است و بحمد اللَّه، همه آقایان در هر جا که هستند، با آزادى مى توانند مسائل را طرح کنند و با آزادى مى توانند مردم را ارشاد کنند.

اگر امروز راجع به هر قضیه اى که براى ملت، قضایاى عمومى که براى ملت پیش مى آید، و- خداى نخواسته- روحانیونى که ارتباط با آن مسائل دارند قصورى بکنند یا اشتباهى بکنند، این اشتباه و قصور، دیگر در محضر خداى تبارک و تعالى و در پیشگاه مردم پذیرفته نیست. دیگر ما نمى توانیم بگوییم که ما چه بکنیم، سازمان امنیت است و ما کارى ازمان نمى آید. ما الآن، شما آقایان الآن در مسائلى که پیش مى آید، آزادید که مطالبى که مربوط به اسلام است، مطالبى که انحراف واقع مى شود در هر جا، آن مسائل را ارشاد کنید، مردم را ارشاد کنید، کارمندان دولت را ارشاد کنید و مسائل را با خود آنها در پیش بگذارید و انحرافات را رفع کنید. گرفتاریهاى سابق، همه شما، اکثر شما یک مقداریش را مشاهده کرده است و بعضى شما که سنتان بالاست، از اول تا حالا، تا زمان انقراض این رژیم فاسد، دیده اید که چه کارهایى بوده است و شما با چه اشخاصى مواجه بودید و چه اشخاصى حکومت بر ملت مى کردند و حکومت بر این مستضعفین مى کردند. ما به شکرانه این معنا که از آن گرفتاریهاى بسیار عجیب و غریب، که در طول تاریخ نظیرش مثل این پنجاه سال اخیر واقع نشد، به شکرانه نجات از او، امروز باید به [محضر] خداى تبارک و تعالى، که ما را از این گرفتارى بزرگ نجات داده است، شکر کنیم و شکر، این است که ما الآن خدمت کنیم. شکر لفظى باید بکنیم، اما شکر حقیقى آن است که ما در ازاى رهایى از این رژیم فاسد، که همه چیز ما را به باد فنا داد و مى خواست بدهد، اینکه ما امروز کارى بکنیم که خداى تبارک و تعالى از ما راضى باشد.

اهمیت قضا و ضرورت ورود افراد واجد شرایط

امر مهم، مسئله قضاوت است. از امورى که شاید در کم امرى اسلام آن قدر به آن  توجه داشته است، مسئله قضاوت است و مسأله دادسراها و دادگاهها که سر و کارشان با همه چیز مردم است. باید این معنا را من عرض کنم که قضاوت از امورى است که واجب است به طور کفایى و واجب کفایى؛ قبل از اینکه پیدا بشود به مقدار کفایت، بر آحاد واجب است؛ یعنى، اگر یک قضاوتى زمین بماند یا یک جایى منحرفین وارد قضاوت بشوند، بر تمام کسانى که مى توانند یا اجتهاداً یا تقلیداً قضاوت کنند، بر همه اینها واجب است که در قضاوت وارد بشوند و رفع احتیاج را بکنند. ما امروز وقتى که احتمال این معنا را بدهیم یا اینکه با آقایانى که متصدى امور قضایى و دادگاه هستند صحبت مى کنیم، از این معنا [حرف مى زنند] که ما کم داریم قاضى، آن مقدارى که لازم داریم کم است و اگر چنانچه در حبسها از این منحرفین یا محتمل الانحراف ها باشند و نتوانسته اند آنها را رسیدگى کنند، براى کمبود قاضى است. این یک امرى است که براى نجات- فرض کنید- یک عده اى که محتمل است که اینها بى گناه باشند یا گناهشان اندک باشد، واجب است بر همه اشخاصى که از آنها قضاوت مى آید، در این امر داوطلب بشوند تا به امر قضا وادار بشوند و این نقیصه را از بین ببرند. مدرسین محترم حوزه علمیه قم، که بحمد اللَّه، بسیار فعال هستند، باید این مسأله را در حوزه علمیه قم مطرح کنند که امروز اشخاصى که صلاحیت دارند، و لو تقلیداً براى قضاوت، این اشخاص اسم نویسى کنند و بیایند در این مواردى که، زندانهایى که اشخاص هستند تا اینکه حل این قصه بشود که مثلًا، اشخاصى باید زود کارشان تمام بشود و ما نداریم افراد. این یک امر واجبى است؛ یعنى، بر همه واجب است تا آن وقتى که آن مقدارى که احتیاج است بر آورده بشود.

گاهى وقتها انسان به واسطه احتیاط، خلاف احتیاط مى کند. احتیاط مى کند فلان آقا که امر قضا مشکل است و نمى شود رفت و نمى شود کرد و این طور چیزها، با اینکه واجب کفایى، واجب عینى است اول به همه. وقتى یک عده اى عمل کردند و کفایت حاصل شد، آن وقت از دیگران ساقط مى شود، و الّا همه معاقب هستیم اگر چنانچه قضا به زمین بماند، و احتیاط بر این است که وارد بشوند؛ یعنى، امرى است واجب، معلوم الوجوب؛ این احتیاط مى کنند، این عذر نمى تواند باشد. یا اشخاصى مثلًا مى خواهند ادامه بدهند تحصیلاتشان را و باید هم ادامه بدهند، اما در یک وقتى که یک واجبى به عهده آنها هست، نمى توانند به این امر مستحب بسیار ارزنده مشغول باشند؛ باید بروند این کار را به اندازه کفایت انجام بدهند که مبادا- خداى نخواسته- یک نفر آدم بى گناه [باشد که ] به کارش رسیدگى نتوانستند بکنند. باید بیایند آقایان و وارد بشوند و رسیدگى بکنند. و این امر را من امروز به عهده مدرسین قم و علماى مشهد و اصفهان و جاهاى دیگرى که حوزه هاى علمیه هست، این عهده آنها مى گذارم که آنها خودشان به فکر این باشند که افراد را بخواهند و افراد را تشویق کنند، به هر ترتیبى که مى توانند، و تحذیر کنند از اینکه یک امر واجب شرعى است، نمى شود یک امر واجب شرعى زمین مانده [باشد] و من مشغول نماز شب بشوم. وقتى آن واجب شرعى است، اگر مزاحم با هر مستحبى بشود، آن واجب شرعى را باید من عمل کنم. این یک مسأله است که لازم است که تذکر داده بشود، و آقایان مدرسین هم و علماى اعلام بلادهم تذکر بدهند و این نقیصه را کم کنند تا اینکه این مشکل حل بشود.

لزوم قاطعیت قضات در اجراى احکام اسلامى

مسئله دیگر، قضیه باز راجع به قضاوت است که باید خیلى توجه بکنند آقایان قضات، آقایان دادستانها، کسانى که متکفل این امر مهم اسلامى هستند که مسئولیت این زیاد است و لازم هم هست که شما مسئولیت را به عهده بگیرید. باید وارد شد، لکن در یک امر بزرگى است، توجه بکنند که جان و مال و ناموس یک ملت در دست این قضات است و در دست این دادگاههاست و مسئول این مسائل هستند و باید تا آن مقدارى که مى توانند، تا آن مقدارى که قدرت دارند، توجه بکنند به مصالح عمومى اسلام؛ نه آن که گناهکار است از او بگذرند، و نه آن که- خداى نخواسته- گناهکار نیست یک وقتى مبتلا بشود. قاضى باید یک آدم قاطعى باشد که در دو طرف قضیه قاطعیت داشته باشد. اگر یک کسى به حسب حکم شرع، باید این را کشت، ترحم نکنند؛ جایز نیست. اگر باید- فرض بفرمایید که- حبس و تعزیر بشود، تعزیر بکنند. و اگر یک کسى- خداى نخواسته- یک آدمى است که گناهکار نبوده است، بدون وقفه او را تبرئه کنند و بدون وقفه او را آزاد کنند. قاضى باید این طور باشد، فکرش این طور [باشد] نه رئوف و مهربان باشد که جنایتکارها را هم به او رأفت کند...

آن وقت اگر چنانچه یک آقاى قاضى رأفتش بگیرد که امثال اینها را با آنها ملایمت بکند؛ یعنى، نمى گویم که زاید بر آن مقدارى که قضاى الهى اجازه مى دهد، أبداً- حتى یک سیلى نباید بزنند- اما آنى که به حسب حکم شرع، حکمش قتل است، مسامحه نکنند. از آن طرف هم طورى باشد که اگر چنانچه یک نفر آدم بى گناه است، حتى مانع بشود از اینکه یک حرف تند به او بزنند. آنها هم که گناهکارند حق نیست به اینکه با آنها معامله غیر انسانى بکنند. آنها [که ] مستحق قتل اند، باید قتل بشوند، مستحق اعدام اند، اعدام باید بکنند؛ اما زاید بر آن بخواهند کارهایى بکنند، این را بدانند که مسئول هستند.

و همین طور متصدیان حبسها و زندانها باید این معنا را توجه داشته باشند، چه اشخاصى که در رأس هستند و چه اشخاصى که مشغول اجراى عمل هستند، باید این معنا را توجه بکنند که حدود الهى معنایش این نیست که یک کسى که مستحق قتل است ما فحشش بدهیم؛ جایز نیست این، یا به او سیلى بزنیم؛ حق نیست؛ یعنى، قصاص دارد این. یک نفر آدم جانى که دارند مى برند بکشندش، اگر شما یک سیلى بزنید، او حق دارد به شما سیلى را عوض بزند و خلاف شرع کردید. گمان نکنید که حالا که این آدم توى حبس آمده است، ما باید با او رفتار بد کنیم. ان شاء اللَّه، نمى کنید و نباید بکنید.

و همین طور قضات محترم شرع، باید موازین را با دقت، با کمال دقت، موازین را عمل بکنند و- خداى نخواسته- یک وقت بر خلاف موازین اسلامى واقع نشود. مایى که مدعى هستیم که جمهوریمان جمهورى اسلامى است، احکام اسلام باید در این جمهورى اجرا بشود. یکى از امور مهم، قضیه زندانهاست. یکى از امور مهم، قضیه دادگاههاست، دادسراهاست، دادگستریهاست. اگر بنا باشد که حالا هم- خداى نخواسته- مثل زمان رژیم سابق، در دادگستریها کارهاى خلاف شرع بشود، خوب، ما باید فاتحه این جمهورى را بخوانیم. و این مکرر سفارش شده است که اگر قوانین ندارید، باید بخشنامه کنید که تمام قضات بر وفق شرع عمل کنند، به قوانین سابق اعتنا نکنند...

تهى شدن عناوین ارزشى از محتوا

اینها مصیبتهایى است که ما در یک عصرى واقع شده ایم که همه چیز به هم ریخته است. آن که مى گوید من مسلمانم یک معناى دیگرى است از اسلام برداشت مى کند.

آنى که مى گوید «اسلام راستین»، یک مسئله دیگرى مى خواهد بگوید غیر اسلام. آن که اسلام شناس است یک چیز دیگر را مى شناسد غیر اسلام. آن که طرفدار حقوق بشر است یک مسأله دیگر را مى گوید غیر حقوق بشر. اصلًا الفاظ بکلى از محتواى خودش خالى شده. شما- این را من عرض کردم- شما خودتان بروید دنبالش، ببینید کجا یک لفظى از قبیل این الفاظى که متعارف بوده، عدالت، عدالت اجتماعى- نمى دانم- طرفدارى از حقوق بشر، سازمان امنیت کذا- نمى دانم- سازمان کذا، شما دنبال بروید، تعقیب کنید، ببینید کدام یک از اینها محتواى خودش را دارد. کدام یک از اینها، آن معنایى که هست، آن معنا اراده از او مى شود. «اسلام» وقتى گفته مى شود، این اسلامى که ما مى گوییم، اصل  نیست؛ آن که اسلام راستین مى گوید، بر خلاف همه مقررات اسلام، این جنایت را دارد مى کند. آن که تروریست است، مى گوید که ما قواى مسلّحه هستیم، ما قیام مسلحانه کردیم. قیام مسلّحانه این است که ما در تلویزیون دیدیم؟! قیام مسلّحانه این است که بچه هایى را بکشند و آتش بزنند؟! این قیام مسلّحانه است؟! این الفاظ عوض شده. معلوم مى شود قیام مسلّحانه عبارت از این است و تروریسم عبارت از یک چیز دیگر است! همه چیز این طور است. حالا من اصل مطلبش را القا کردم، شما دنبالش بکنید. اگر پیدا کردید در دنیا یک لفظى را که مطابق معنایش الآن معنا مى شود و عمل مى شود، به من هم اطلاع بدهید تا من هم استفاده کنم! ولى مطمئن باشید که در قوطى هیچ عطارى این چیزهایى که اینها مى گویند نیست و هر چه اینها مى گویند و هر چه اینها مى کنند، بر خلاف آن مسائلى است که مى گویند. حرفش را مى زنند، عملشان، کارشان بر خلاف اوست. آن که مى گوید اسلام، مى گوید اسلام، اسلام راستین باید باشد، این اسلامى که اینها مى گویند، اسلام راستین نیست، آن وقت یک همچون جنایتى را مى کنند به اسم اسلام راستین! آن که دم از حقوق بشر مى زند، پایمال مى کند ممالکى را که بیچاره هستند؛ ممالکى که زیر پاى اینها دارد پامال مى شود و اسمش را مى گذارند کذا.

آن که مى گوید ما براى صلح قیام کردیم و مى خواهیم صلح در دنیا باشد، همه جنگها را اینها راه مى اندازند. خوب، همین جنگى که ما الآن مبتلا به آن هستیم و کشور عراق هم مبتلا به آن هست، همین را آنها راه انداختند، لکن آقایان این جنگها را راه انداخته اند که صلح در دنیا پیدا بشود! همه جا جنگ راه مى اندازند که صلح پیدا بشود! شما اگر ملاحظه کنید، اینکه عرض کردم که الفاظ معناى خودش را از دست داده...

 (صحیفه امام، ج 16، ص: 421- 437) 

. انتهای پیام /*