انسان که برترین مخلوق خداوند در روی زمین است جایگاه خلیفۀ اللهی دارد و به دنبال یافتن گمشده خویش یعنی «کرامت». آدمی در طول تاریخ همواره تلاش کرده است تا به جایگاه رفیع خود باز گردد و کرامت انسانی و الهی خودرا دریابد. پیامبران راستین و مدعیان دروغی و تمامی مکاتب فکری و اعتقادی همواره از این مفهوم برای رسیدن به مقصود خویش بهره جسته و برای تأمین این نیاز فطری انسان ها، تعالیم و دستوراتی مفصل ذکر کرده اند.

گاهی مفهوم کرامت در بین بشریت چنان تغییر معنا پیدا کرده که برخی، بندگی در دربار سلاطین و مترفین را عزت شمرده و وقتی پیامبران با ندای دلنشین خود خواسته اند آن ها را از رقیّت و بندگی برهانند کم تر به ندای آنان لبیک گفته اند تا کرامت خود را دوباره بازیابند. نمونه هایی از این دست در تاریخ معاصر ایران کم نیست. وقتی میرزا حسین خان سپهسالار خواست لفظ «رعیت» را براندازد و کلمة «مردم» را به جای آن مرسوم کند، خود مردم، به این امر راضی نشدند و گفتند ما رعیت پادشاهیم و او افضل و اعلم از ماست. ظلم و ستم به انسان و منکوب کردن کرامت او با نام دین در قرون وسطی موجب طغیان انسان اروپایی علیه کلیسایی متعصب کاتولیک شد؛ ولی آنان در این امر آن قدر افراط نمودند و کرامت را به مذبح اومانیسم و دنیاگرایی بردند که هیچ گاه لفظ کرامت را از ادبیات حوزه های معرفتی مکاتب خود حذف نکردند.

امام خمینی(ره) در سایه آموزه های دینی و تعالیم نبوی و بنا به احساس تکلیفی که می نمود، حکومت الهی و مردمی  را بنیان گذاری نمود که اساس و پایه این حکومت، دین الهی و مردم بودند. او مردم را ولی نعمت خود می شمرد و خود را خدمت گزار آنان معرفی می کرد و برای کرامت بخشیدن به آنان، تمامی حقوق آن ها را مورد توجه قرار می داد. حضرت امام در حوزه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به مردم آن چنان کرامت بخشید که با توجه به همین اصل در مقابل تمامی توطئه ها به کمک مردم استقامت ورزید.

مفهوم کرامت انسان

اصل کرامت انسانی، بنیادی ترین اصل حقوق بشر و برگرفته از آموزه های وحیانی قرآن کریم می باشد؛ کرامت و بزرگ منشی از صفاتی است که خداوند متعال بدان متصف بود و از میان موجودات عالم، آن را، تنها به انسان موهبت کرده است و وی را از میان موجودات عالم مکرم گردانیده است: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ.[1] و این کرامت اعطایی به همة بشر اختصاص دارد و مختص یک گروه و یا خاص وارستگان نیست.

واژه کرامت که به معنی بزرگواری، بزرگی ورزیدن، نزاهت از پستی و فرومایگی است در مقابل دنائت آمده است و این واژه در مورد خداوند در سوره علق، آیه 3؛ سوره انفطار، آیه 6؛ سوره نمل، آیه 40؛ دربارۀ عرش خداوند در سورۀ مؤمنون، آیه 116؛ دربارۀ قرآن در سورۀ واقعه، آیه 77؛ دربارۀ رسول خدا در سورۀ حاقه، آیة 40؛ سوره تکویر، آیه 19؛ دربارۀ ملائکه در سورۀ انفطار، آیه 11؛ دربارۀ انسان در سورۀ إسراء، آیه70 آمده است.

انسان برترین موجود آفرینش می باشد که درک حقیقت او نیازمند غایت ظرافت است. معرفت نفس در روایات، مساوی با معرفت خداوند دانسته شده است، و علی رغم این که، این انسان بسیاری از مسائل عوالم هستی را شناخته ولی حقیقت خود و تمامی زوایای شخصیتی و اجتماعی خودش ناشناخته و مجهول مانده است؛ حتی ملائکه به شناخت ناقص خود از انسان اعتراف می کنند.

خداوند می فرماید: إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ.[2]

خداوند، انسان را در آیات مختلف این گونه معرفی می کند: از روحم در او دمیدم؛[3] او را در زمین جانشین خود قرار دادم؛[4] او را در بهترین صورت آفریدم؛[5] و او را آفریدم و بیان و حکمت به او آموختم.[6]

خداوند تبارک و تعالی، آدم و فرزندان او را کریم دانست و به آنان کرامت بخشید و به مقام برتر در برابر دیگر موجودات زمینی رسانید تا انسان جایگاه ارزنده خود را بهتر شناسد و کرامت خود را با هر ناپاکی نیالاید، مطیع زراندوزان یا زورمداران نگردد و کرامتی را که خداوند به او داده پایمال خواسته های حقیر و زودگذر نکند و قربانی تملق و تعلق ننماید.

نمادهای عینی کرامت انسانی

کرامت انسانی در دو بعد فردی و اجتماعی تبلور می یابد؛ بُعد فردی بیشتر به امور اخلاقی و شخصیتی انسان مرتبط می شود که عوامل اجتماعی در ظهور یا سقوط آن نقش اساسی دارد و کرامت او تا حدی با وضعیت نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه گره خورده است، ولی ارتباط معنوی او با خالق یگانه و متصف بودنش به صفات الهی، می تواند بنیان کرامت او را پی ریزی نماید.

نماد فردی کرامت انسان

1. بهره مندی از قوه عقل و خرد؛ نخستین ویژگی ای که موجب کرامت انسانی است عقل فرد است که خدا مخلوقی محبوب تر و نعمتی برتر از آن به بندگان عنایت نفرموده است.[7] بهره مندی انسان از این نعمت بزرگ الهی موجب کرامت بخشی او می شود.

2. ایمان و اعتقادات؛ داشتن ایدئولوژی و جهان بینی موجب می شود فرد مسیر خود را از میان هزاران مسیر نامشخص، معین سازد. این امر به او ثبات فکری و کرامت می بخشد. به گونه ای که فرد بی ایمان و فاقد ایدئولوژی فردی بی هویت و گمشده ای است که خود و خدایش را گم کرده است: )نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ(.[8]

3. بهره مندی از علم و دانش و رشد علمی فرد؛

4. رعایت تقوای الهی و پرهیز از گناه و معصیت؛

5. شناخت استعدادها و توانایی های ذاتی؛ اگر انسان توانایی شناخت نیروهای بالقوۀ خود را داشته باشد و استعدادهای خود را سرکوب نکند، سر بر هر آستانی نساید، رب و ارباب های دروغین را بشناسد، تن به هر کاری ندهد و نقدینه عمر خویش را برای هر کار و کالایی هزینه نکند به کرامت واقعی دست یافته است.

6. برخورداری از سلامت نفس و جسم؛ 

7. برخورداری از آرامش روحی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی؛

8. برقراری صفا و صمیمیت بین همگان و برچیده شدن بساط زیاده خواهی ها، تمامت خواهی و افزون طلبی ها.

نمادهای اجتماعی کرامت انسانی

1. برقراری عدل و عدالت اجتماعی

عدالت، زیربنای کرامت انسانی است و زندگی بر اساس تبعیض و تقسیم ناعادلانه ثروت و توزیع ظالمانه امکانات بزرگ ترین زمینۀ نفی حقوق و کرامت انسان هاست. چون با عدالت می توان از آزادی حقیقی که از ارکان کرامت انسانی است بهره برد. با عدالت می توان نیازهای اقتصادی را از راه های منطقی و قانونی تأمین کرد و به شکوفایی اقتصادی رسید.

2. رفاه اقتصادی

بین کرامت انسانی و رفاه اقتصادی، پیوندی گسست ناپذیر وجود دارد؛ انسان گرسنه و فقیر و زبون نمی تواند کرامت داشته باشد؛ چون نیازهای مادی، آدمی  را به خود فراموشی و از خود بیگانگی می کشد. از این روست که اولین برنامۀ حضرت علی(ع) پس از رسیدن به خلافت، برقراری عدالت و رفاه اقتصادی برای همۀ گروه ها و طبقات بود و برای نیل به این مقصود جنگ های خونین را نیز تحمل کرد ولی از اصول و مبانی خود کوتاه نیامد. حضرت علی(ع) دربارۀ آثار شوم فقر سخنان ارزشمندی در خطبه های 21، 23، 82، 107، 129، 142، 224، 249، 234، 170، 175 و حکمت های 3، 53، 154، 311، 361 و...  دارد.

3. برقراری امنیت

رفاه اقتصادی و عدالت، جز با برقراری امنیت ممکن نمی باشد. در سایه امنیت، افراد جامعه می توانند آزادی و استقلال خود را حفظ کنند و اندیشه های خود را در زمینه های مختلف عینیت بخشند. اگر جامعه ای امنیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فردی نداشته باشد. کرامت او نیز خدشه دار خواهد شد.

4. عملکرد حاکمیت سیاسی در رعایت کرامت انسان ها

در اسلام رعایت کرامت انسان ها بر همگان لازم، فرض شده است؛ ولی حاکمیت سیاسی یکی از وظایف خود (کرامت زیردستان) را باید حفظ کند و تا سرحد امکان، امکان تحقق کرامت انسانی را بنماید و با مردم با خوشرویی و مهربانانه برخورد نماید. نمونۀ بارز آن، دستورات حضرت علی(ع) به کارگزاران خراج خود و مالک اشتر در نامه 51 و 53 نهج البلاغه می باشد.

5. احیای ارزش های الهی

ارزش های الهی تبلور عینی کرامت بشری است؛ اگر در جامعه، این ارزش ها احیا گردد یقیناً کرامت انسان احیا خواهد شد و انسان، جایگاه اصلی خود را حفظ خواهد کرد.

6. توسعه علوم و تکامل عقول

برافتادن خرافات، تعصبات، تحجر و جموداندیشی و حاکمیت قانون، از دیگر نماد اجتماعی کرامت انسانی است.

کرامت انسانی در مکتب قرآن و اهل بیت(ع)

کرامت از صفات بالذات خداوند متعال بوده و از میان موجودات زنده، انسان را به این صفت مکرم گردانیده است. خداوند می فرماید: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً؛ [9] ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی  و دریا بر وسایل سیر و سفر حمل کردیم و به آن ها از چیزهای پاکیزه روزی دادیم و آن ها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری دادیم.

همچنین انسان را خلیفه خود در روی زمین قرار داد[10] و هر آنچه در زمین است به خاطر او خلق کرد.[11] و دریا را با همه منابع غذایی و سیاحتی و زینتی، به تسخیر او درآورد.[12]

کرامت از دیدگاه الهی حقی از حقوق انسانی است که خداوند به او اعطا کرده و باید این حق از ناحیه فرد، جامعه و نظام حاکم بر سیستم مدیریتی اجتماع در تمام عرصه های زندگی فردی و جمعی به اجرا درآید. تمام تلاش انسان این است که این حق را به صورت قانونی درآورده و نظام حاکم را ملزم به رعایت آن نماید. در مکتب اهل بیت(ع) وصف کرامت و تکریم انسان به نیکوترین صورت بیان شده است. معصومین(ع) گوهر و سرشتی کریمانه و بزرگوارانه دارند و در برخورد با مردم در گفتار و کردار به بزرگواری، جوانمردی و بخشندگی معروفند.

حضرت علی(ع) در نامه 51 نهج البلاغه، به کارگزاران خراج خود و در نامه 53 به مالک اشتر، راه های کرامت بخشیدن را متذکر می شود که چگونه باید با مردم رفتار نمود و کرامت آنان را حفظ کرد. ائمه معصومین(ع) توجه به مبانی اخلاقی و پرهیز از گناه و عصیان را از شاخصه های مهم کرامت می دانند؛ چون گناه؛ انسان را به دنائت و پستی می کشاند. معمولاً انسان های فرومایه، به دنبال معصیت و گناه می روند؛ اگر کسی روحی کریم در وجودش داشته باشد هرگز اجازه خیانت، ظلم، تملّق، دروغ و... را به خود نخواهد داد؛ چنانچه حضرت علی(ع) می فرماید: «الکریم مَن تجنّب المحارم وتنزّه عن العیوب».[13]

امام صادق(ع) رعایت تقوا را از کرامت و بزرگواری فرد دانسته و کرامت را جز با تقوا میسور نمی داند و می فرماید: «الحسب الفعال، والشرف المال والکرم التقوی».[14]

غرب و کرامت انسانیجامعه غربی نسبت به جامعه شرقی، تاریخی بسیار پرفراز و نشیب دارد. زمانی غرب ـ به ویژه یونان ـ مهد فیلسوفان و دموکراسی بود و زمانی هم عصر ظلمت و تاریکی را سپری کرده است. هنگامی که غرب در دامان فئودالیسم و کلیسای قرون وسطایی دوران ظلمت خود را می گذراند، در شرق، دارالحکمه، نظامیه و مکاتب بزرگی فعالیت داشته و تمدن عظیمی به نام اسلام را به جهانیان معرفی می کردند. جنگ های دویست ساله صلیبی در دوازده مرحله، گرچه برای اروپائیان جز شکست به ارمغان نیاورد، ولی سبب شد آنان، از دستاوردهای عظیم این نبردها در زمینه علمی، تجاری، اقتصادی، سیاسی و مذهبی بهره های فراوانی بردند. پس از این جنگ ها دانشگاه های اروپا تأسیس شدند و آثار دانشمندان مسلمان را ترجمه کردند و از نظر اقتصادی و مذهبی نیز متحول شده و کلیسا را تنها مجرای تفکر و تعقل به حساب نیاوردند و دست به اصلاحاتی زدند که این اصلاحات دیدگاه غرب را دگرگون ساخت.

یکی از دستاوردهای غرب در اواخر قرون وسطی یا آغاز عصر رنسانس، انسان گرایی یا اومانیسم می باشد که نتیجه پایمال شدن شخصیت، اندیشه و کرامت او در آن قرون است؛ چون کلیسا با ایجاد دادگاه های تفتیش عقاید، هرگونه تعقل و تفکر را تخطئه کرده بود و جهان را بین دو حامی کلیسا، یعنی اسپانیا و ایتالیا تقسیم کرده بود و برای دیگر ملل و افراد اندیشمند، هیچ جایگاهی را در نظر نگرفته بود. انسان قرون وسطایی فقط بعدی معنوی را، آن هم بسیار تحریف شده و ناقص می دید و خود را برای رفتن به آسمان ها آماده می کرد و از زندگی دنیوی گریزان بود. ولی انسان دوران رنسانس به دنیا، زیبایی، زندگی، فعالیت، شادی و... عشق می ورزید. او زندگی خوب را در شهری شلوغ می یافت نه در صومعه ها و به دنبال ثروت و تملکات دنیوی بود.[15]

در آن به حدی افراط نمود که دنیاگرایی و رسیدن به سود دنیا، اساس تلاش او شد و ادبیات و تاریخ و هنر در محدوده وصف انسان به فعالیت پرداخت و شاعرانی چون پترارک، بوکاتچو، ماکیاول، اراسموس، دوناتلو، داوینچی، میکل آنژ و رافائل در زمینه های مختلف ادبی، سیاسی، تاریخی و هنری ظهور کردند و به توصیف انسان پرداختند و به دنبال آن، شهرنشینی، پیدایش دولت های مستقل و قانون، در اروپا شروع به رشد نمود.[16]

کرامت انسان در تاریخ ایران و جامعه اسلامی

ایرانیان در طول تاریخ، یکی از شریف ترین واخلاقی ترین افراد جامعه بشری به شمار می رفتند و از نظر حسن سلوک و کرامت انسانی زبانزد عام و خاص بودند که در گزارشات سیّاحان و مورخان متقدم و متأخر، می توان به این مطلب رسید. انسان ایرانی در ادوار پیش از اسلام به ویژه در عصر مادها، هخامنشیان و پارت ها دارای جایگاهی برتر و والاتر بوده و حاکمیت سیاسی عصر نیز کرامت انسان را مورد توجه قرار می داد. کوروش از پادشاهان خوش نام ایرانی که به مهربانی، ساده زیستی و رأفت قلب مشهور بود در نزد مردم جایگاهی ارزنده داشت؛ ولی به مرور زمان جانشینانش به تجمل و عشرت خواهی روی آوردند؛ به طوری که وقتی کوروش در نبردی حضور می یافت بسیار ساده و کم تجمل بود و وقتی اسبش آسیب می دید، پیاده یا با کمک اسب سربازش به نبرد می پرداخت. ولی داریوش سوم در برخورد با اسکندر صدها آشپز و رامشکر، با خود همراه می برد.

انسان ایرانی وقتی کرامت و بزرگواری را از حاکمان خود می دید به دفاع از او و مملکت خود می پرداخت؛ ولی وقتی که بین خود و حکومت، فاصله احساس می کرد به بقای حکومت، چندان دل نمی بست و به اشکال مختلف، حاکمان را با دشمن تنها می گذاشت. نمونه بارز این امر در عهد ساسانی است. وجود تضاد طبقاتی در این عهد که نموداری از ضایع شدن و به تباهی رفتن حقوق مردم است، موجب می شد عده قلیلی، از تمام امتیازات بهره مند و تعداد کثیری، از حق مسلّم خود محروم شوند. 

این تضادها در تمام ابعاد اجتماعی و اقتصادی بروز کرد و در ابتدا موجب پیدایش جنبش های مزدکی و مانوی شد. ولی با ظهور اسلام و وزیدن نسیم رحمت اسلامی  به ایران، ایرانیان به اسلام متمایل شده و با مشاهده زندگی بی آلایش و دور از تجمل خلفا به ویژه حضرت علی(ع) و یاران وفادارش، به علویان و تشیّع روی آوردند که رمز اصلی آن، کرامت بخشی مکتب اهل بیت به انسان و برخورد کریمانه امام با مردم می باشد.

ایرانیان با پذیرش اسلام، چنان کرامتی به خود بخشیدند که نامشان به عنوان دانشمندان و علما در طول تاریخ بر تارک تمدن اسلامی می درخشد و انسان ایرانی با الهام از آموزه های دینی، تمدن عظیم ایرانی ـ اسلامی  ایجاد کردند که همه مورخین و محققین به این امر اعتراف دارند ولی با ورود قبایل بیابانگرد ترک و مغول به ایران چراغ علم کم کم رو به خاموشی نهاد. نهضت امام خمینی(ره) در عصر ما، مقدمه ای برای فروزان شدن این چراغ است.

بوازار دانشمند سویسی در کتاب انسان دوستی در اسلام به مقایسۀ کرامت انسان در اسلام و مسیحیت پرداخته و در بخشی از کتاب می نویسد: اسلام به ذاته، تأیید شخصیت انسان، آزادی و شکوفندگی او را نشان می داد... انسان مسلمان از تعصب خود نسبت به قبیله و عشیره دست کشید و با توسّل به خداوند، هم شخصیّت فردی و هم شخصیّت اجتماعی خود را تثبیت کرد... هر قدر انسان به تعالی خداوند، بیشتر ایمان داشته باشد به همان نسبت خود در برابر دیگران آزاد تر است. آزادی در بندگیِ خدا، ارزش انسان را معلوم می کند... ارزش انسان از لحاظ دینی در مورد همه مخلوقات الهی یکی است.[17]

او دربارۀ برابری در نظام اسلامی می نویسد: بنیان نظام اجتماعی اسلامی، برابری است. اصولاً، اسلام با تکیه بر اصل برابری در طی تعلیمات خود، شخصیت انسان را غالباً در مقابل جامعه و بنیان های موجود، همواره تأیید کرده است... اسلام، هم به مردان و هم به زنان توجه دارد و با آنان به صورتی «تقریباً برابر» رفتار می کند. عموماً هدف مشخص اسلام، حمایت است. اسلام با اعطای بعضی مزایای حقوقی، به اعتلای مقام زن مسلمان می پردازد و بنابر حدیث مقدس نبوی، حقوق زن «مقدس» است و ذاتاً مشتمل است بر برابری در مقابل قانون، مالکیت شخصی خصوصی و حق وراثت.[18]

کرامت انسان در منش حکومتی امام خمینی(ره)

منش حکومتی امام خمینی(ره) از نادرترین شیوه های حکومتی پس از شهادت حضرت علی(ع) می باشد. امام خمینی(ره) که شاگرد مکتب علوی است، با الهام از آموزه های نبوی و مکتب اهل بیت(ع) شیوه جدیدی از حکومت را ارائه کرد که با حکومت های پیشین تفاوت ماهوی دارد و کرامت انسانی در این نوع حکومت از جایگاه ویژه ای برخوردار است. رابطه امت و امام در طول زعامت او، بسیار عمیق بود. او به عنوان حاکم اسلامی، در قلب امت جای داشت و چنان پیوند معنوی ای بین آن ها برقرار بود که هیچ تحلیل گر سیاسی ای، به راز و رمزش پی نبرده و بر خلاف تمام سیاستمداران که در ابتدای قدرت، محبوب و در پایان عمر خود مغضوب ملت واقع می شوند، امام در اوج محبوبیت با امت وداع کرد و به دیار ابدی شتافت.

کرامت انسان در منش حکومتی امام در چند بخش مورد بحث قرار می گیرد:

الف) کرامت مردم در نگاه امام

امام به مردم ارزش و بها می داد و این امر، تاکتیک سیاسی یا مرحله ای نبود. ایشان با نگرشی موحّدانه با مردم برخورد می کرد و با تمام وجود ـ که منبعث از اعتقادات او بود ـ به مردم، ایمان داشت. او بارها به مسئولان نظام، تذکر می داد که خدمتگزاری به مردم و احترام به آن ها را باید سرلوحه کارشان قرار دهند و بدون پشتیبانی مردم نمی شود کاری را از پیش برد و حتی برای عزل و نصب افراد، باید میزان رضایت مندی مردم را ملاک قرار داد. و در این باره می فرمود: وقتی مردم یک خدمتگزاری را نخواستند باید کنار برود.[19] بدون پشتیبانی مردم نمی شود کارکرد.[20]

حضرت امام، حضور مردم را در صحنه های حساس، موجب بقای یک حکومت می داند ومی فرماید: همه اطلاع دارید که آن چیزی که برای همه ما لازم است، این است که ما در فکر این باشیم که مردم را در صحنه نگاه داریم. و این یک سرش بسته به دولت است و رئیس جمهور است و مجلس؛ یک سرش هم مربوط به خود مردم اگر این طرف را شما نگه دارید، از ملتمان مطمئن هستیم که به حسب غالب و اکثریت، آن طرف را حفظ می کنند.[21]

امام معتقد بود، مردم باید در فعالیت های اقتصادی دولت سهیم باشند و دولت باید تصدی گری اقتصادی خود را به مردم واگذار کند تا در اداره کشور موفق گردد. امام با تمرکزگرایی، شدیداً مخالف بود و اعتقاد داشت دولت با تمرکززدایی، حضور مردم را در صحنه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دو چندان می کند. امام، تنها برای حفظ حکومت و انقلاب به مردم تکیه نمی کرد؛ بلکه او مردم را صاحبان انقلاب می دانست و کسی که صاحب چیزی باشد در حفظ و صیانت آن می کوشد.

ب) برخورد با مردم در دوران رهبری

اگر شعارها و برخوردهای حاکمان کنونی و پیشین جهان را با مردم کشورشان در قبل و پس از حاکمیتشان، با شعارها و برخورد های امام(ره) مقایسه کنیم، به خوبی در خواهیم یافت که اغلب حاکمان، پیش از پیروزی، افرادی سلیم النفس، مهربان و مردم دوست جلوه می کنند؛ ولی پس از قدرت یابی، چنان ناجوانمردی و نامهربانی از خود نشان می دهند که انسان فکر می کند قدرت، آن ها را استحاله نموده و کاملاً یک فرد دیگری شده اند.

امام خمینی به شهادت تاریخ و شاهدان عینی، چه قبل از رهبری، چه در دوران تبعید و چه پس از پیروزی، با مردم برخوردی صمیمانه، بی ریا و پدرانه داشت و همیشه خود را در مقابل ظالمان، سازش ناپذیر و در مقابل مردم، خادم معرفی می کرد و می فرمود: ما همه مرهون مردم هستیم. و به من خدمتگزار بگویید بهتر است تا این که رهبر بگویید. [22]

امام، هیچ گاه پس از کسب قدرت سیاسی و اجتماعی، مردم را فراموش نکرد و آن ها را حقیر و ناچیز نشمرد؛ بلکه همیشه از ملاقات با مردم، احساس شادمانی می کرد و خدمت به مردم را وظیفه شرعی می دانست؛ بدون این که توده ای فکر کند و اسیر تفکرات آنان شود. امام جلب رضایت خداوند را در گرو جلب رضایت مردم می دانست و می فرمود: آن که همه چیز است، به دست آوردن رضای خداست و آن، به این است که رضای مخلوقِ خدا را به دست بیاورید.[23] و نیز می فرمود: کاری باید بکنید که محبت مردم را جلب کنید، این هم رضای خدا در آن هست.[24]

ج) اتکا به مردم

امام فردی قدر شناس بود. کرامت والای او ایجاب می کرد تا به انسان های کریم احترام بگذارد و زحمات آن ها را فراموش نکند. او به مسئولین، گوشزد می کرد که: دائماً در نظرتان باشد که ما یک بندۀ خدایی هستیم که این مردم ما را به این محل رساندند و ما برای آن ها باید خدمت بکنیم.[25]

امام مردم را ولی نعمت خود و مسئولین می شمرد و جدا شدن از آن ها را خطری بزرگ می شمرد و اظهار می فرمود: پیروزی را برای ما و شما، این ها به دست آوردند و این ها ولی نعمت ما هستند و ما باید این معنا را در قلبمان احساس کنیم که با این ولی نعمت های خودمان رفتاری بکنیم که خدا از آن رفتار، راضی باشد.[26]

د) احترام به نظرات مردم

احترام به نظرات مردم، از جمله اصولی است که در پیام ها و بیانات شفاهی امام کاملاً مشهود است و حتی برخی اوقات، اگر انتخاب مردم بر خلاف نظر او بود، به این انتخاب، نهایت احترام را می گذاشت و در این امور دخالت نمی فرمود و نظر مردم را تأیید می کرد. او به مردم در زمینه انتخاب سرنوشت خود، آزادی کامل می داد و می فرمود: سیاست ما همیشه بر مبنای آزادی، استقلال و حفظ منافع مردم است که این اصل را هرگز فدای چیزی نمی کنیم. [27]

هـ) احترام به قانون

قانون، عصاره اندیشه یک ملت و مکتب می باشد، و احترام به آن برترین اکرام بخشی به ملت و انسان است. از مهم ترین شاخصه یک ملت متمدن، داشتن قانون و احترام به آن، توسط همه گروه ها و افراد است. معمولاً در تاریخ ایران سخن  حاکمان، قانون محسوب می شد و یکی از علل عقب ماندگی ایران از قافله تمدن نیز همین امر می باشد. در اروپا پس از رنسانس و پیدایش بورژوازی، روشنفکران حدود و اختیارات دولت را مشخص کردند و نام قانون را برای آن، برگزیدند و دولت را حافظ آن قرار دادند. بدین ترتیب، امنیت در سایۀ قانون ـ نه در سایه شمشیر ـ برقرار شد.

امام با پذیرش قانون و برابر بودن همه اقشار در برابر او، خود را تابع قانون می شمرد. او می فرماید:  در اسلام قانون حکومت می کند، پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهی، نمی توانست تخلف بکند.[28]

او در کتاب ارزشمند خود می نویسد: حکومت اسلام، حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت، منحصر به خداست و قانون، فرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد. [29] 

امام، قانون را در رأس همۀ امور می دانست و می فرمود: قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر کشوری باید خودشان را با آن تطبیق بدهند. اگر قانون برخلاف خودشان هم حکمی  کرد، باید خودشان را در مقابل قانون تسلیم کنند. آن وقت است که کشور، کشور قانون می شود.[30]

قانون گرایی و احترام به قانون، از بارزترین نماد کرامت انسانی است که امام به آن عنایت ویژه ای داشت و هیچ وقت خودش را فوق قانون نشمرد.

و) توجه به آرای عمومی و دموکراسی

از مهم ترین اصول دموکراسی، توجه به اصالت و اراده انسان و آزاد گذاشتن مردم در تعیین سرنوشت خویش است. امام، دموکراسی اسلام را موجب کرامت بخشی انسان می دانست و می فرمود: [در دموکراسی اسلام]، آرای ملت حکومت می کند. اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد این ارگان ها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد.[31]

امام، نقش مردم را در حکومت، نقشی بنیادی می شمرد و می فرماید: شکل حکومت با مراجعه به آرای ملت تعیین خواهد گردید.[32] آرا و اندیشه ملت در نزد امام ارزش والا داشت و همیشه می فرمود: میزان رأی ملت است.

ز) توجه به آزادی و برابری انسان ها

توجه به آزادی مردم، از مهم ترین نماد کرامت به انسان است. آزادی از دیدگاه امام، عبارت از حق انتخاب و یا اختیاری است که انسان ها دربارۀ هر نوع زندگی کردن، مشی، عقیده، نظر و رأی خود دارند. محدوده آزادی تا مرز قوانین اسلامی می باشد که در کشور ما در قالب قانون اساسی تبلور یافته است.[33]

امام، آزادی را حق مسلّم و طبیعی بشر می دانست و معتقد بود که حیات و ارزش زندگی، به آزادی انسان ها مربوط است و می فرمود: اول چیزی که برای انسان هست، آزادی در بیان است آزادی در تعیین سرنوشت خودش است.[34]

او به آزادی، انسان ها در جامعه اسلامی تأکید داشت و اسلام را ضد اختناقی معرفی کرد که آزادی تمام طبقات را در نظر گرفته است؛ ولی مانند تمامی نظریه پردازان برای آزادی، محدودیت قائل بود و آن را در حد قانون می دانست؛ و به طور کلی دو محدودیت برای آن قائل بود:

1. محدودیت هایی که برای حفظ مصالح جامعه و مردم و حفظ نظم سیاسی و اجتماعی است؛ 2. محدودیت هایی که در حکومت اسلامی اعمال می شود و مردم به خاطر التزام عملی به اسلام، از محدودیت هایی برخوردارند.

از ابعاد آزادی می توان به آزادی بیان، عقیده، مطبوعات و احزاب اشاره کرد.

امام، انسان را از نظر داشتن عقیده، آزاد دانسته و فرموده است: مردم عقیده شان آزاد است، کسی الزامشان نمی کند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید.[35]

 از نظر امام، همۀ افراد در ابراز عقاید خود آزادند و آزادی بیان و قلم و عقیده نیز برای همگان است. ایشان آزادی اظهار نظر را حق مخالفان نیز می دانستند که بتوانند اظهار مخالفت کنند. امام در این مورد می فرماید: کسانی که مخالف هستند، آزاد و مختارند که اظهار مخالفت نمایند و علمای اعلام شهرستان ها و قرا و قصبات و خود ملت مکلفند که نگذارند کسی سلب آزادی از کسی بکند.[36]

امام آزادی مطبوعات را در صورت عدم توطئه، پذیرفته بود و می فرمود: روزنامه هایی که مضر به حال ملت نباشد و روزنامه هایی که نوشته شان گمراه کننده نباشد، آزادند.[37]

در مورد آزادی احزاب نیز فرموده است: هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم، در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازند آزادند و اسلام در تمامی  این شئون حد و مرز آن را تعیین کرده است.[38]

مقولۀ برابری، یکی از بزرگ ترین منازعات علما در آغاز مشروطه می باشد که علمای مشروعه خواه برابری همه مردم را در برابر قانون نمی پذیرفتند و سخت، بر اصول برابری، آزادی و مساوات می تاختند. اما امام خمینی برابری انسان ها را قبول دارد و تنها ملاک برتری افراد نسبت به یکدیگر را تقوا می داند که محاسبه آن نیز با خداوند می باشد. او می فرماید: همۀ انسان ها در پیشگاه خداوند یکسانند، او خالق همه است و همه مخلوق و بندۀ او هستند.[39]

و نیز می فرماید: در اسلام هیچ امتیازی بین اشخاص غنی و غیر غنی، اشخاص سفید و سیاه، اشخاص [و] گروه های مختلف سنّی و شیعه، عرب و عجم، و ترک و غیر ترک ـ به هیچ وجه ـ امتیازی ندارند.[40]

در مورد اقلیت نیز معتقد است همه انسان ها بدون در نظر گرفتن مذهب و اعتقاد، در یک جامعۀ دموکراتیک از حقوق مساوی برخوردارند و قوانین جامعه برای آن ها یکسان است.

او در این زمینه می فرماید: هر ایرانی حق دارد که مانند همه افراد از حقوق اجتماعی برخوردار باشد. مسلمان یا مسیحی و یا یهودی یا مذهب دیگر فرقی ندارد. [41]

نتیجه گیری

کرامت انسان در زمره مفاهیمی است که فطرت بشر با آن پیوند دیرینه ای دارد و انسان ها در طول تاریخ برای حفظ آن تلاش های بی وقفه ای کرده و حکومت هایی را بنیان نهاده اند تا جایگاه رفیع خود را باز یابند و مقام خلیفۀ اللهی را به خوبی ایفا نمایند. ولی زیاده خواهی های انسان و دوری از منبع فیض ازلی موجب شده است این اصل، همیشه مورد سوء استفاده قرار گیرد و دستاویزی برای کسب امیال دنیوی شود.

اروپا که در تاریخ خود با بردگی و رقیّت انسان ها در دامن امپراطوران یا کلیسا مواجه بود سعی کرد با بهره گیری از تعالیم اسلامی که در خلال جنگ های صلیبی کسب نموده بود، حریت و آزادی را به انسان برگرداند. بدین منظور جنبش اومانیسم یا انسان گرایی را به راه انداخت؛ گرچه از قید و بندهای کلیسا رها شد و لی در این امر، به حدی افراط نمود که اسیر دنیاگرایی و دنیاپرستی شد. ولی تدوین قانون و ملتزم بودن همه، رعایت آن، بزرگ ترین دستاوردی بود که کرامت انسان تا حدودی در آن مورد توجه قرار گرفت. در تمدن و جامعه اسلامی بین مبانی نظری و عملی فاصله بسیار زیادی وجود دارد.

در جامعه اولیه اسلامی، این قرابت کاملاً احساس می شد؛ ولی به مرور زمان حاکمان غیردینی از اصل دین فاصله گرفتند و کرامت انسانی که مورد تأکید اسلام بود، قربانی زیاده خواهی های آنان شد. با ظهور امام خمینی(ره) به عنوان رهبر جامعه اسلامی  و بنیان گذار نظام اسلامی، این فاصله ها به قرابت تبدیل شد. امام خمینی(ره) که برترین شاگرد مکتب نبوی و علوی است، به کرامت انسان توجه ویژه ای فرمود و مردم را کرامت بخشید و کرامت انسانی را در زمینه های فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عینیت بخشید.

منبع: کرامت انسان در اندیشه و سیره امام خمینی، همایش بین المللی امام خمینی و قلمرو دین، سید حسین قریشی کرین، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 207-230


[1] . اسراء (17)، آیه 70. [2] . بقره (2)، آیه 30. [3] . همان. [4] . همان، آیه 34. [5] . مؤمنون (23)، آیه 14. [6] . الرحمن (55)، آیه 3 ‏ـ 4. [7] . میزان الحکمه، ج8، ص 364. [8] . حشر (59)، آیه 19. [9] . اسراء (17)، آیه 70. [10] . بقره (2)، آیه 30. [11] . همان، آیه 29. [12] . نحل (16)، آیه 14. [13] . میزان الحکمه، ج 11، ص 51146. [14] . معانی الاخبار، ص 434. [15] . تاریخ جهان، ص 428. [16] . ر.ک: تاریخ تمدن لوکاس، ص 768 ـ 800. [17] . انسان دوستی در اسلام، ص 73ـ 75. [18] . همان، ص 82. [19] . ر.ک: صحیفه امام، ج5، ص 244. [20] . همان، ج 19، ص 36. [21] . صحیفه امام، ص 407. [22] . ر.ک: همان، ص 239؛ ج12، ص192. [23] . صحیفه امام، ج 18، ص 280. [24] . همان، ج 7، ص 96. [25] . همان، ج 13، ص 387. [26] . همان، ج 18، ص 201. [27] . همان، ج3، ص 49. [28] . همان، ج10، ص 29. [29] . ولایت فقیه، ص 34. [30] . صحیفه امام، 14، ص 415. [31] . همان، ص 165. [32] . همان، ج4، ص 334. [33] . آزادی و دموکراسی در اندیشه امام خمینی، ص 13. [34] . صحیفه امام، ج 5، ص 243. [35] . صحیفه امام، ج10، ص 94. [36] . همان، ج6، ص 265 ـ 266. [37] . همان، ج5، ص 521. [38] . همان، ج4، ص 266. [39] . همان، ج 5، ص 388. [40] . همان، ج6، ص 461 ـ 462. [41] . همان، ج4، ص 508.

. انتهای پیام /*