درجهان معاصر، سنت به عنوان یکی از مهم ترین مولفه های هویت بخش تلقی می شود. هویت، راه و منش زندگی در جهان هزار توی جدید را ممکن و جایگاه استقراری برای انسان معاصر فراهم می کند تا بر افق آن خود را تعریف کند. در سنت مذهبی ما شیعیان، فقه یکی از پررنگ ترین مولفه های نشانه دار تاثیرگذار است که در زندگی ما نقش بسزایی دارد. علما و مجتهدین طراز اول شیعه طی قرن ها تلاش و مجاهدت، سعی داشته اند تا این سنت دینی را روشمند و کارگشا سازند و به وسیله آن به رفع مشکلات دینی روز شیعیان بپردازند.
یکی از بزرگترین این علما، در طول تاریخ شیعه، حضرت امام خمینی(س) بود که با بهره مندی از دریای ذخایر علمای پیشین به پویایی فقه شیعه رونقی دوباره بخشید و آن را احیا نمود.
به گزارش پرتال امام خمینی، پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در راستای آشنایی با فقه پویای امام خمینی(س) سوالاتی را از منظر علما و صاحبنظران مختلف پاسخ گفته است تا جنبه های گوناگون این دست آورد بزرگ بیش از پیش مشخص شود. در این شماره متن گفت و گوی جماران با حجت الاسلام و المسلمین احمد مبلغی، رئیس سابق مرکز تحقیقات مجمع تقریب مذاهب اسلامی و رئیس فعلی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم را خواهید خواند:
فقه پویای امام دقیقا در چه چیز پویاست که فقه سنتی در آن ایستاست؟ به عبارت دیگر از فقه پویا چه چیز بر میآید که از فقه سنتی بر نمیآید؟ معنای این پویایی دقیقا چیست؟ حضرت امام و اصحاب فقه سنتی در یک مسئله اجماع دارند و آن اینکه فقه پویا اگر به معنای تخریب فقه سنتی به معنای عام تعریف شود منتفی و غیر قابل قبول است، اما از طرفی هم فقه امام با فقه سنتی اختلاف دارد که فقه سنتی صرفا به مسائل گذشته می پردازد و همچنین روش فقهی آن خود-متطور نیست و نتیجتا خروجی ها پاسخگوی نیاز زمان نیست. البته امام به فقه پویایی که به دست کشیدن کامل از فقه سنتی ختم شود اعتقادی ندارد، چرا که در آن فقه تطور مطرح نیست بلکه یکسره ابداع و خلق بی پشتوانه مطرح است. در اصل در فقه پویای امام، فقیه با عواملی ولو بیرونی و ذهنیت خود از شرایط جامعه، اما با داشته های فقه سنتی تلاش می کند قابلیت های نهفته در درون فقه سنتی را در مسیر پویش و تحرک قرار دهد. لذا فقه پویای امام یک فقه سنتی خود-متطور است، یعنی بر اساس داشته ها خود به حرکت می افتد. از نظر امام فقه اسلامی دارای ظرفیت های روشی بسیاری است که ناشناخته یا مغفول مانده است و حق هم با امام است.
برای پاسخ دادن باید ببینیم پویا وصف چیست؟ آیا منظور فقهی با خروجیهای پویاست یا این مسئله وصف موضوعات جدید و نو است و یا وصف روش فقهی؟ طبعا اگر روش پویا شد، خروجیها هم پویا میشود، ولی روش پویا میتواند هم درمورد مسائل گذشته به کار گرفته شود و هم درمورد مسائل جدید.
فقه پویا فقهی است که در روش پویا است و با این روش، طبعا خروجیهای این فقه نیز پویا خواهد بود. در اصل سه مرحله پویایی در فقه نیاز است. نخستین مرحله پرداختن به موضوعات جدید است. در این مرحله فقه نباید به موضوعات کهنه که موضوعیتی برای امروز ندارند بپردازد و موضوعات خود را به روز کند. در مرحله دوم روش آن باید پویا شود و مرحله سوم هم خروجیهای آن است که یا در عرصه فتوا، قانون گذاری و یا پژوهشهای علمی ظاهر میشوند. با این توضیحات میتوانید محل پویایی را در فقه پویا تصور کنید.
حال مسئله دیگری مطرح میشود و آن اینکه اصلا مراد از پویایی چیست؟ باید ابتدائا بگویم که پویایی در برابر ایستایی مطرح میشود، یعنی فقهی که به رکود دچار نشده باشد، پیش میرود و به میدانهای جدید پا میگذارد. روش فقه پویا روشی خود-تطور است و خروجیهای آن هم باید فعال، به روز و پاسخگو باشد. فقه سنتی در مقابل تنها به موضوعات گذشته اکتفا میکند و در روش نیز به نوعی رکود و ایستایی و خروجیهای نه چندان پاسخگو شناخته میشود. البته باید توجه داشت که حضرت امام معتقد به پویایی برخاسته از فقه معتقد بودند. حضرت امام و اصحاب فقه سنتی در یک مسئله اجماع دارند و آن اینکه فقه پویا اگر به معنای تخریب فقه سنتی به معنای عام تعریف شود منتفی و غیر قابل قبول است، اما از طرفی هم فقه امام با فقه سنتی اختلاف دارد که فقه سنتی صرفا به مسائل گذشته میپردازد و همچنین روش فقهی آن خود-متطور نیست و نتیجتا خروجیها پاسخگوی نیاز زمان نیست. البته امام به فقه پویایی که به دست کشیدن کامل از فقه سنتی ختم شود اعتقادی ندارد، چرا که در آن فقه تطور مطرح نیست بلکه یکسره ابداع و خلق بی پشتوانه مطرح است. در اصل در فقه پویای امام، فقیه با عواملی ولو بیرونی و ذهنیت خود از شرایط جامعه، اما با داشتههای فقه سنتی تلاش میکند قابلیتهای نهفته در درون فقه سنتی را در مسیر پویش و تحرک قرار دهد. لذا فقه پویای امام یک فقه سنتی خود-متطور است، یعنی بر اساس داشتهها خود به حرکت میافتد. از نظر امام فقه اسلامی دارای ظرفیتهای روشی بسیاری است که ناشناخته یا مغفول مانده است و حق هم با امام است.
برای مثال حضرت امام یکی از عناصر فعال فقه را که در فقه سنتی قفل جمود و بی تحرکی خورده بود را در عرصه فقه معاصر آورده و از دل آن پویش و پویایی جدیدی به فقه بخشیدند، قاعده «تبدل موضوع» است. این اصطلاح را ابتدا مرحوم استرآبادی موسس اخباری گری ایجاد کرد و مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء که یک روش شناس بی بدیل در فقه بود این اندیشه را در استسحاب تعریف کرد. تبدل موضوع در استسحاب مسئله مهمی بود اما نمیتوانست به تنهایی فقه را به عرصههای اجتماعی بکشد و بدنه فقه را پویا کند. بعد از ایشان تبدل موضوع رشد و گسترش زیادی داشت اما فقط در فضای استسحاب. حضرت امام که ایشان هم از نوابغ نادر در روش شناسی فقه است با نگاه پویا به فقه تبدل موضوع را در ساحت اجتماع و به عنوان یک عنصر روشی برای استنباط به کار بست. این عنصر پاسخگویی دقیق به موضوعات زمان را بر پایه روابط پیچیده اقتصادی و اجتماعی حاکم میسر میکرد که به تزریق آن به حوزههای علمیه نام فقه پویا گرفت. چنانچه ملاحظه میشود ریشه در سنت دارد اما شرح روش شناختی آن نیاز به یک فقیه بزرگ مانند حضرت امام داشت. پس امام در حقیقت یک خط مشی مشخصی را برای فقه پویا مطرح کرده و آن این است که به سراغ قابلیتهای نهفته و سرکوب شده بروید و با استخراج و فعال سازی آنها بر مبنای منطق فقهی، وظیفه مهم پاسخگویی به مسائل زمانه را با آن به جا آورید.
اگر فقیه به موضوعات جدید بپردازد اما خروجیهای او پاسخگوی نیاز زمانه نباشد، بدان معناست که فقه به پویایی نرسیده است؟
اینجا دو بحث ثبوتی و اثباتی را باید از هم جدا کنیم. در بحث ثبوتی باید بگویم اگر فقه واقعا عناصر پویش بخش خود را به دست آورد حتما خروجیهای پویایی خواهد داشت. اما در بحث اثباتی باید بگویم اگر کسی بر کرسی فقه پویا نشست اما عملا خروجیهای فعال و پاسخگویی نداشت باید به موانع دیگری هم توجه کنیم. مثلا ممکن است فقیه عناصر پویشبخش را به درستی کشف نکرده و یا آن را به درستی بر روی فقه اعمال نکرده باشد. همچنین ممکن است موضوع را به درستی درک نکرده باشد. در کل یا عنصر پویشبخش را به درستی درک نکردهایم، یا در تطبیق آن دچار اشتباه شدهایم و یا اطلاعات کافی از موضوع و شرایط آن نداریم. البته گاهی هم ممکن است فقه ما فقهی بدون انسجام باشد. یعنی در بخشهایی سنتی محض و در بخشهایی پویاست. این فقه نمیتواند به دلیل گسیختگیهای آن در بدنه خود جوابگوی نیازهای مطلوب باشد.
البته مسئله دیگری هم هست که باید جداگانه به آن توجه داشت. فقه نمیتواند به تنهایی در جامعه ایفای نقش کند. فقه بدون بسترهای لازم نمیتواند کاری از پیش ببرد. یکی از این بسترها دین مداری در سطح جامعه است. اگر جامعه دین مدار نباشد، فقه، هر اندازه که دقیق و پویا هم باشد مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. مقدمه و مقوله دوم اخلاق است. اگر جامعهای از حیث اخلاقی مضطرب و راکد شد، نمیتواند امکان حضور و نقش آفرینی را به فقه ارائه دهد. فقه بدون اخلاق در جامعه غیرصادقانه و تبعیضآمیز اعمال خواهد شد و این کارآمدی فقه را هم از بین میبرد. در قرآن داریم که «ان الله یامر بالعدل و الاحسان». عدل و احسان نقطه آغاز و شکوفایی فقه است. احسان نتیجه اخلاق است نه فقه. یعنی جامعه بریده از احسان نمی تواند عدل را برپا کند و عدل هم بدون احسان ممکن نیست. بنا بر این باید جامعه توامان اخلاقی و فقهی باشد. یعنی ضعف هرکدام به ضعف دیگری ختم می شود.
حضرت امام در توضیح فقه پویا میفرمایند: «مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اوّل که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی میطلبد». (صحیفه امام، ج21، ص289).
در ادبیات فقه پویا جدایی مسئله و موضوع و حکم نقش به سزایی دارد. در مورد این تفکیک توضیح بفرمایید.
هر گزاره فقهی واجد یک موضوع و یک حکم است. برای مثال اگر روزه واجب است روزه موضوع و واجب بودن آن حکم است. البته گاهی هم در اصول معتقدند موضوع مکلف و شرایط اوست، روزه حکم و وجوب هم متعلق حکم. یعنی روزه بر انسان بالغ سالم مکلف و مختار واجب است. ما وقتی از تحول موضوع حرف میزنیم بیشتر بر معنای اول موضوع اشاره داریم.
نکته اول تحول در موضوع این است که تحول در عبادیات رخ نمیدهد بلکه فقط در معاملات و سیاسیات رخ میدهد. گاهی ما به موضوعی بر میخوریم که در گذشته بر اساس ادلهای حکمی داشته است. امروز همان موضوع با همان مسئله و نام، در وضعیتهای پیچیده و نو شونده و متحول شونده اقتصادی و اجتماعی امروز و در تاثیر و تاثر آنها، در حالیکه نام خود را از دست نمیدهد درون آن تحولی رخ میدهد. این تحول ریشه در تحولات پیچیده و بنیادین زمانه است. موضوع همیشه با محتوای خود معنا مییابد نه اسم خود. امام هم تاکید داشتند نباید بر اسم موضوع تمرکز داشت، بلکه اصل موضوع درون و محتوای آن است. لذا فقیه دانا و زیرک میتواند به این نتیجه برسد که یک موضوع تنها نام گذشته خود را یدک میکشد و محتوای آن امروزه کاملا متحول و حتی عکس شده است. فقه، فقه کارکرد و فقه حکمتهاست. وقتی کارکرد یک موضوع عوض میشود، موضوع عوض میشود و لذا حکم آن طبعاً عوض میشود. ما در مکتب اهل بیت آموختهایم که قیاس باطل است و این قیاس است که حکم موضوعی که محتوای آن جابه جا و دگرگون شده است را تنها به دلیل مشابهت اسمی به موضوع دیگری که محتوایی کاملا دگرگون دارد تسری بدهیم.
.
انتهای پیام /*