پرتال امام خمینی- رضا نهضت -پروفسور یحیی بونو، استاد دانشگاه و عضو هیات مدیره انحمن علمی عرفان اسلامی است.وی که اصالتا فرانسوی است، به واسطه ماموریت نظامی پدرش در آلمان، در این کشور به دنیا آمد. در 10 سالگی به کشورش باز می گردد و از همان جوانی، به دنبال آئین و دینی می رود که بتواند نیازهای روحی و معنویش را ارضاء کند. در ابتدا کیش مسیحی داشت؛ اما این آئین او را اقناع نکرد و به قول خودش، وجود یک‌سری تناقضات میان روحیه‌ی انجیل و رفتار مردم مسیحی کلیساهای مسیحی، خصوصا کلیسای کاتولیک، او را از این دین دور کرد و او را به جنبش هیپی ها متصل کرد.

گرایش او به هیپی ها او را یکسره از ادیان ابراهیمی دور انداخت. به واسطه هیپی ها، با معنویت های شرق مثل هند و تبت آشنا شد و بعد از آن به تعالیم عرفان های سرخ پوستی آمریکای لاتین گرایش پیدا کرد .هیچ کدام از این معنویت ها اما مقبول وی واقع نشد تا این که با آثار رنه گنون، سنت گرای نامی ، آشنا شد. رنه گنون نیز فرانسوی بود و به دین اسلام در آمده بود و بعد از آن، به نام شیخ عبدالواحد یحیی مشهور گشته بود. کتاب های گنون عاملی شد که بونو درباره اسلام بیشتر تحقیق کند و سرانجام در 22 سالگی، به این دین مشرف گردید.

آثار هانری کوربن، شرق شناس و ایران شناس برجسته فرانسوی و نیز تعالیم یکی از شیوخ فرقه تیجانیه، باعث شد که بونو مذهب شیعه را اختیار کند.(طریقت تیجانی اکنون در آفریقا رواج دارد و بنیان گذار و رهبران آن خود را از ارادتمندان اهل بیت بر می شمارند.) بونو در دانشگاه، رشته ادبیات عرب و مطالعات اسلامی را بر می گزیند .در دوره دکتری این رشته بود که با دو اثر عرفانی امام خمینی(س) آشنا می شود: شرح دعای سحر و مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة. پیش از این، بونو، زمانی که دانشجوی دانشگاه مارسی یود،  نام امام خمینی را  که در نوفل شاتو اقامت داشتند، شنیده بود و به واسطه تبلیغات، وی  را یک شخصیت کاملا سیاسی تلقی می کرد.

مطالعه این دو اثر، بونو را به وجد می آورد و از این که یک شخصیت سیاسی، چنین آثار بلند عرفانی -فلسفی  نگاشته است، به حیرت می افتد .حیرت او زمانی بیش تر می شود که متوجه می شود که امام این دو کتاب را در عنفوان جوانی، یعنی 27 و 28 سالگیشان به رشته تحریر در آورده اند. از این جا است که  ارادت او به امام آغاز می شود و تصمیم می گیرد که رساله دکتریش را درباره مطالب ایشان بنگارد. در فرانسه اما استادی نبود که بتواند به او یاری رساند و او به ناچار، به ایران سفر می کند و به دیدار آیت الله جوادی آملی می رود. به واسطه معرفی آیت الله جوادی آملی، بونو به محضر مرحوم استاد سید جلال آشتیانی می رسد تا راهنمای او در پایان نامه دکتریش باشد. او مدت هفت سال از محضر استاد آشتیانی بهره مند می شود و رساله اش را به پایان می رساند. او اینک نام یحیی علوی را برای خود برگزیده است.

یحیی علوی، گرایشش به اسلام و مذهب شیعه را حاصل یک شوک می داند؛ شوکی که باعث شد او به داشته هایش اکتفا نکند و در جست و جوی گمشده اش بر آید. معنویتی عقل گرا و عقل گرایی معنوی، گمشده ای بود که او به دنبالش می گشت و سرانجام آن را در اسلام و مذهب شیعه متجلی یافت و لاجرم دل به این آئین و مسلک سپرد. یحیی علوی، که قرآن را به زبان فرانسه ترجمه کرده است، قرآن را یک کتاب خارق العاده و عجیب بر می شمارد. یحیی  علوی به واسطه علاقه اش به امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا(ع)، در شهر مشهد ساکن است و به غیر از فعالیت های علمی، به تبلیغ اسلام در کشورهای اروپایی به خصوص فرانسه مشغول است.

آن چه در پی می آید جلسه دوم از درس گفتارهای یحیی علوی، درباره کتاب آداب الصلوة امام خمینی(س) است، که در دفتر انجمن  علمی عرفان اسلامی برگزار شده است و  هم چنان در حال برگزاری است.

آشنایی علوی با قرآن و ماثورات وارده از اهل بیت چون صحیفه سجادیه، زیارت جامعه کبیره، دعای کمیل ، دعای ندبه و احادیث وارده از پیامبر (ص) و امام علی(ع) و نیز آشنایی وی با فلسفه ، عرفان و فقه  اسلامی در این درس گفتارها، کاملا نمودار و مشخص است. در این جلسه علوی، یک نمای کلی از مباحث کتاب اداب الصلاة به همراه ویژگی های خاص و ممتاز آن بیان می دارد و به آراء اختصاصی امام در برخی حوزه ها اشاره می کند. امام، در این کتاب ضمن بحث از نماز، به تفسیر سوره های حمد، توحید و قدر می پردازد. به اعتقاد بونو، این که حضرت امام(س)، نماز ظهر را آغاز نمازها می داند رای اختصاصی ایشان است، که البته مبنایی عرفانی دارد. بونو ضمن شرح اثر امام به بیان معنای معراج پیامبر، برداشت های نادرست غربی ها در ترجمه شریفه بسم الله الرحمن الرجیم به زبان انگلیسی، آراء شیعه، معتزله و اشاعره پیرامون اختیار انسان، رابطه قرآن، فلسفه و عرفان و برخی اختلافات فقهی شیعه و سنی نیز  پرداخته است. وی با استاناد به حدیثی در اصول کافی تقدم عقل را بر دین و حیا اثبات می کند.

در ادامه، متن کامل جلسه دوم  این درس گفتارهای محققانه و عالمانه، به خوانندگان گرامی و علاقمندان به مباحث عرفانی تقدیم می شود.

موضوع اصلی کتاب آداب الصلوة:اسرار باطنی نماز

کتاب آداب الصلاة، کتاب مفصلی است که نزدیک به 400 (381) صفحه بوده و به باور من قلب آن درباره ی قرائت است  و به بهانه  این موضوع، به تفسیر سوره ی حمد و توحید و قدر پرداخته و نکات موجود در آن را بیان می نماید. کتاب، به غیر از مقدمه و خاتمه، دارای سه بخش اصلی است؛ بخش اول، مقاله ای در باب آداب قلبیه و وظایف باطنیه ی نماز، بلکه تمام عبادات و مناسک است. بخش دوم، مقاله ای در باب مقدمات نماز و برخی آداب قلبیه ی آن و بخش سوم، مقاله ای در باب مقارنات نماز است. نام کتاب آداب الصلاة است که البته این نامگذاری به معنای آداب ظاهریه نماز نبوده بلکه به مفهوم آداب قلبیه  و اسرار باطنیه ی نماز است.

برخی مطالب آداب الصلوة، قبلا در هیچ کتابی طرح نشده است

باید گفته شود نکاتی که در این کتاب آمده، درهیچ یک از کتب قبل از آن موجود نبوده است؛ برای مثال از موضوعاتی که امام در این کتاب مطرح می نمایند، که تا قبل از آن  در جایی بیان نشده، مطلبی است که در قسمت مقدمات نماز بدان اشاره شده که در مورد وقت نماز است. در این قسمت بیان شده است که ترتیب نمازهای یومیه، از زمان نماز ظهر آغاز می گردد. در دین یهود این زمان از هنگام غروب است. اما چرا امام این نماز، یعنی نماز ظهر را به عنوان نماز اول معرفی می نمایند؟ آیا همچون فرمان تغییر قبله ی مسلمین از بیت المقدس به مکه امری است که علت آن طبق آیات، پیروی از فرمان پیغمبر است و یا سری از اسرار پروردگار بوده که علتی داشته و قابل تحلیل و بررسی  است؟

اوقات نماز، رمز و نماد دایره خلقت از مبدا تا معاد است

باید گفته شود این ترتیب تنها در مذهب اهل بیت است. البته در قرآن نیز آمده است که أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً (اسراء-78)یعنی نماز را از زوال خورشید تا نهایت شب به پا دار. بعدا خواهیم گفت که این دایره ی وقت، رمز، نماد و سنبل دایره ی خلقت از مبدأ تا معاد است. 

حقیقت محمدیه ابتدای خلقت است

چنان که گفته شده است، ابتدای خلقت، خلقت حقیقت محمدیه است که سنبل آن استوای خورشید است؛ یعنی هنگامی که نور در بیشترین مقدار خود و سایه در کمترین اندازه ی خود است؛ بدین مفهوم که اگر شاخصی را در زمان ظهر در مقابل نور قرار دهیم، سایه یا صفر بوده و یا در کمترین مقدار خود است. بنابراین زمان شرعی، از هنگام ظهر که سنبل استوای حقیقت محمدیه  قبل از ظهور عوالم است، شروع گشته و به تدریج به سمت غروب می رود. به هر اندازه که از زمان زوال به زمان غروب نزدیک می گردد، نور کمتر و سایه بلندتر می شود. بنابراین هراندازه به غروب نزدیک می گردیم میزان ظلمت است که بیشتر می گردد و همانطور که در گذشته بیان گردید، ظلمت به طور مطلق وجود نداشته و ظلمت همان کمبود نور است.  این بدان معناست که هراندازه که از مبدأ تجلیات  دور گشته و به عوالم پایین تر تا اسفل السافلین نزول می نماییم ، ظهور نور کمتر گشته و آنچه نمایان می گردد غلبه ی هرچه بیشتر حجاب سایه خواهد بود تا زمانی که خورشید از خط افق پایین تر می آید، که زمان کامل غلبه ی سایه بر نور است و این زمان، زمان خاصی است که غروب نامیده می گردد.

تفاوت دیدگاه اهل سنت و شیعه درباره قضای نماز عشاء

بعد از این زمان، زمان خاص دیگری در مکتب اهل بیت است که به آن منتصف اللیل که همان نیمه شب است، گفته می شود. اهل تسنن، زمان قضای نماز عشا را طلوع فجر می دانند؛ لکن اهل تشیع، این زمان، یعنی نیمه شب را زمان قضای نماز عشا می دانند. البته برخی از مراجع شیعه تا زمانی که نماز بعدی اقامه می گردد را مافی الذمه(آن چه بر گردن اوست) می دانند. منتصف اللیل و یا همان نیمه شب در نقطه ی مقابل زمان زوال قرار دارد؛ یعنی زمانِ کمترین مقدار نور، در مقابل زمان بیشترین مقدار نور. از زمان نیمه شب به بعد خورشید به زمان طلوع فجر نزدیک می شود.  در حقیقت این زمان، نقطه ی پایان نزول نور و قرار گرفتن خورشید در پس پرده ی غیبت بوده و نقطه ی شروع رستاخیز نور از افق ظلمت است. اگر این دایره ی زمانی یومیه که 24 ساعت است،  را به دایره ی زمانی سالانه، که 365 روز است،  تعمیم دهیم، شب یلدا به مثابه منتصف اللیل است؛ همان گونه  که در منتصف اللیل، که بیشترین مقدار ظلمت است و از آن جا به بعد، شب به سمت هرچه بیشتر نور می رود، در شب یلدا نیز چنین است؛ طولانی ترین ظلمت در آن شب واقع گشته و از آن شب به بعد، طول شب ها کمتر گشته و روز طولانی تر می شود.

طلوع فجر و نماز صبح نمادی از  ظهور منجی بشریت است

زمان خاص و مهم چهارم، همان طلوع فجری است که ما می توانیم نور را رؤیت نموده و این اول ظهور نور از پس حجاب ظلمت است که در حقیقت همان زمان ظهور منجی بشریت، حضرت مهدی (عج) است و در حقیقت همان زمان قیامت است تا زمان طلوع آفتاب، که نماز صبح قضا می گردد و این به معنای پایان تکلیف است؛ چراکه بعد از قیامت تکلیفی برعهده ی بشریت نیست.

نمازضحی؛ نمازی که اهل سنت ان را برپا می دارند

اهل تسنن در این زمان، یعنی در زمان ضحی، نمازی می خوانند که به آن همان ضحی می گویند. البته اهل تشیع چنان نمازی ندارند؛ چراکه همان طور که بیان گردید، آن هنگام را، زمان پایان تکلیف می دانند، تا زمانی که دایره ی دوم برای روحی دیگر آغاز گردد. آن چه بیان شد مسیر حقیقت محمدیه در دوره ی خلقت و رستاخیر (مبدأ و معاد) است که همان قوس صعود و نزول، از زمان ظهر، که استوا در اوج حقیقت محمدیه و سایه ی صفر است تا منتصف اللیل که پایان قوس نزول و اول قوس صعود است.

اولین نماز پیامبر(ص) در شب معراج، نماز ظهر بود./معنای معراج پیامبر

البته نکات مهمی نیز درباره ی زمان غروب و طلوع فجر اشاره گردید که برگرفته از همین کتاب بود. باید گفته شود اولین نمازی که پیامبر به جا آوردند، در شب معراج  و در ،قاب قوسین او ادنی، و مستقیما در مقابل پروردگار و بدون آموزش جبرئیل بود. ذکر این نکته ضروری است که با وجود آن که زمان ادای نماز پیامبر، همان طور که بیان گردید در شب بود، ولی ایشان نماز ظهر به جای آوردند. اما علت این امر چیست؟ معراج پیامبر به معنای بازگشت به همان زمان استوای حقیقت محمدیه است و همان طور که بیان گردید، آن زمان، مقام ظهر است؛ ولو سفر پیامبر، سفری در باطن وجود باشد.

تمامی اعمال و سکنات  نماز دارای علت و حکمت است

  مطالبی که حضرت امام در این کتاب بدان اشاره می کنند، انسان را به این امر واقف می نماید که احکام و دستورات نماز راجع به لباس و مکان و زمان و نحوه ی خواندن نماز و... بی علت و محض اطاعت از دستورات حضرت حق نیست؛ که اگر این گونه نیز بود مطلبی حائز اهمیت و قابل پذیرش می بود. لکن پروردگار، به سبب حکیم بودن، برای هریک از دستورات علت و دلیل و حکمتی  را قرار داده است.

رب هم صفتی جمالی و هم   صفتی جلالی است

خداوند رب العالمین بوده و معنای اصلی این رب، همان مربی است. در زبان عرب اگر در ریشه ی یک کلمه، حرفی دو بار تکرار شود بدین معناست که حرف سومی نیز در این کلمه مستتر گشته است. ربو و ربی ریشه ی رب محسوب می شود. باید گفته شود که در کلام عرب، اگر دو کلمه در ریشه مشترک باشند، در معنا نیز مشترکند. همان طور که بیان گردید، رب به معنای مربی است؛ بنابراین پروردگار، که به معنای پرورش دهنده است، ترجمه ی مناسبی برای این لغت محسوب می شود. بنابرآن چه گفته شد، رب تنها به معنای مالک و صاحب نیست؛ اگرچه میان این دو ترجمه بر طبق حدیث " من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا" تطابق موجود است. این امر بیان گر این مطلب نیز هست که واژه ی رب، هم برخاسته  از صفت جلالی پروردگار است؛ آن جا که به معنای صاحب و مالک بوده، و نیز به معنای صفت جمالی پروردگار است؛ آن جا که در معنای پرورش دهنده است .  در حقیقت این صفت جمالی، علتی است بر آن صفت جلالی.

رب هر کس، او را به کمال متناسب با او می رساند

  البته ذکر این مطلب ضروری است که مربی و پرورش دهنده بودن، به معنای به کمال مطلق رساندن همه ی موجودات و مخلوقات نبوده، بلکه بدین معنا است که هر موجودی، به کمال لایق خود، که در توان و استعداد ذاتی او است، نائل آید؛ برای مثال کمال یک دانه ی کاج، درخت تنومند کاج شدن، می باشد و نه درخت تنومند دیگر و یا حتی موجودی دیگر. آنچه بیان گردید نمونه ای بود از آنچه که در این کتاب موجود است که در هیچ یک از کتب دیگر بیان نشده است. اکنون به بررسی کلی فهرست کتاب پرداخته و با آن آشنا می شویم:

همه اعمال عبادی باطن و سری دارند

همان طور که بیان گردید، بخش اول، مقاله ی اولی است، که درباره ی آداب قلبیه و وظایف باطنیه ی نماز، بلکه همه ی عبادات ومناسک است. ایشان در این مقاله، به این نکته اشاره می نمایند که نماز و کلیه ی عبادات و مناسک، تنها امری مرکب از چند حرکت ترکیبی نبوده که باطنی نداشته باشند؛ بدین مفهوم که قائل باشیم تنها موجودات حقیقی اند که دارای باطن اند و اگر ما مثلا چند شیء را در کنار هم قرار داده و ترکیب نماییم، در حالی که با یکدیگر مرتبط نیستند، این اشیاء درکنارهم قرار گرفته، دیگر دارای حقیقت و باطنی نیستند. همچنین نباید در مورد نماز و کلیه ی عبادات چنین تصور شود که امری مرکب از چند حرکت ورزشی اند که فاقد حقیقت و باطن بوده و تنها اموری اعتباری اند.

قسمت اصلی کتاب آداب الصلاة مقاله سوم است، که به متن نماز و مقارنات آن می پردازد

بعد از مقاله ی اولی که مشتمل بر 50 صفحه است، به مقاله ی ثانیه می رسیم، که شامل تقریبا 70 صفحه بوده و به موضوع مقدمات نماز و آداب قلبیه ی آن همچون طهارت، لباس، مکان، وقت و استقبال می پردازد. قسمت اصلی کتاب، مقاله ی ثالثه است، که به مقارنات نماز و متن نماز، یعنی هرآن چه که پیش از اقامه ی نماز و در حین آن انجام می دهیم، مانند اذان و اقامه، قیام، نیت و تفسیر سور حمد، توحید و قدر، می پردازد. این بخش تا قسمت خاتمه ادامه داشته و شامل 250 صفحه است. البته در قلب این قسمت،  مطالبی راجع به قرائت قرآن و آداب آن،  شامل تعظیم، تفکر، تطبیق و ... بیان گردیده و بعد از آن به قرائت در نماز و چگونگی آن که شامل استعاذه، تسمیه و ...است، می پردازد.

نظر خاص مکتب اهل بیت درباره بسم الله الرحمن الرحیم

این استعاذه، به معنای استعاذه از شیطان است، آن جا که اعوذ بالله من الشیطان الرجیم گفته می شود و تسمیه به معنای بسم الله الرحمن الرحیم گفتن می باشد. در این قسمت به نکته ی جالبی اشاره می نمایند که مربوط به ویژگی خاصی است که تنها در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام موجود است؛ از جمله آن که اهل بیت علیهم السلام معتقدند که بسم الله الرحمن الرحیم هر سوره متعلق به همان سوره بوده و معنا و مفهوم آن در هر سوره متفاوت با سایر سوره ها است؛ ( آداب الصلاة 242) به همین دلیل در تعلیمات اهل بیت، اگر شخصی بسم الله الرحمن الرحیم را به نیت قرائت سوره ای بگوید و بعد از بیان آن قصد خواندن سوره ای دیگر را کند، موظف است که دوباره بسم الله الرحمن الرحیم را قرائت نماید.

عمده ی مفسران معتقدند که این عبارت، یعنی بسم الله الرحمن الرحیم، به فعلی محذوف دلالت دارد که به آن تعلق دارد؛ بدین معنا که به نام خدا قرائت می کنم، لکن آنچه که از تعلیمات ائمه برداشت می شود آن است که این عبارت متعلق به آن چیزی است که پس از آن بیان می گردد. یعنی مثلا در سوره ی حمد بدین معناست که : به نام خدا که ستایش برای خداوند است. البته اگر پرسیده شود به کدامین نام خدا؟ باید گفته شود الرحمن الرحیم. رحمن است؛ یعنی مفید برای وجود می باشد و رحیم است؛ یعنی مفید برای کمالات وجود است. ما بدون وجود و بدون کمالات وجود، قادر به انجام هیچ کاری نخواهیم بود. همین طور، هر موجودی به برکت رحمت رحمانیه که بدو وجود اعطاء نموده و به برکت رحمت رحیمیه که بدو کمالات وجودی بخشیده، می تواند هر عملی را به انجام رساند؛ همان گونه که در قرآن آمده است که حضرت نوح (ع) در زمان حرکت کشتی، عبارت بِسمِ الله مَجرِیها وَ مُرسیها ( هود 41 ) را بیان می کنند و این بدان مفهوم است که حرکت و توقف این کشتی به برکت نام خداوند ممکن گشته است. بنابراین ترجمه ی عبارت بسم الله الرحمن الرحیم به زبان های مختلف اروپایی، ترجمه ای نادرست بوده که علت آن روشن است.

ترجمه قرآن به زبان لاتین توسط کشیشان قرن سیزدهم میلادی و اشکالات آن

باید گفته شود که اولین ترجمه ی قرآن به زبان لاتین، توسط کشیشان  در قرن 13 میلادی انجام شده است. در آن دوره، کلیسا که اعلام داشته بود ما نماینده ی خداوند هستیم و به نمایندگی خداوند شما را غسل تعمید داده و می بخشیم، برای ترجمه ی بسم الله عبارت in the name of god"  " برگزیده بود که در همه ی زبان های اروپایی به معنای به نمایندگی از طرف خداوند است؛ در حالی که در ترجمه ی هیچ یک از مفسرین مسلمان برای بسم الله چنین ترجمه ای موجود نیست؛ چرا که  آنان  این ب را ب استعانت معرفی می کنند. برای مثال وقتی گفته می شود به نام ملت ایران و یا به نام قانون، منظور به نمایندگی از مردم ایران و یا به نمایندگی از قانون است. کشیشان آن دوره نیز تصور می کردند، همان طور که در مذهب خود می گویند به نام پدر، پسر و روح القدس، این به نام خدا نیز به مفهوم به نمایندگی از طرف خدا است. به مرور زمان این تغییر مفهوم ماندگار شده است؛ در حالی که می بایست چیزی همچون thanks to god" " به معنای به کمک و برکت و حول و قوه ی الهی است؛ همان گونه که مثلا در نماز، در تشهد مستحب است که بگوییم: "بسم الله و بالله الحمد لله" و یا در هنگام قیام "بحول الله و قوته اقوم و اقعد" می گوییم که به این معناست که با حول و قوه ی الهی برمی خیزم و می نشینم.   

انسان مجبور است یا مختار؟(نظر اشاعره، مفوضه وشیعه)

 اتفاقا این ذکر نیز یکی از ویژگی های تعلیمات اهل بیت است، که در اثبات مسأله ی مقام منزلة بین منزلتین (قدری و جبری) استفاده می شود. در گذشته در کلام اسلامی، جنگی میان طرفداران جبر و اختیار بود. جبریون بر این باور بودند که ما در افعال خود مجبور بوده و هیچ اختیاری نداشته و خداوند همان گونه که ما را خلق می کند، اعمال ما را نیز با ما خلق می نماید. اشاعره ازمشهورترین فرق بودند که بر این باور اعتقاد داشتند. البته فرق دیگری نیز بودند که این چنین بر این باور پافشاری می نمودند. اگر این گونه بود که اشاعره معتقدند، نظام حساب و کتاب بر چه اساسی استوار است؟

در مقابل، مفوضه(به مفهوم کسانی که باور دارند اختیار بدان ها تفویض گشته) اعتقاد داشتند که خداوند خلق اعمال هرکس را بر خودش واگذار نموده است. مشهورترین مکتب در این قول نیز معتزله بودند. ایرادی که بر این اعتقاد وارد است، این است که اگر هرفردی بتواند هر عملی را خلق کند که مخالف خواست پروردگار باشد، در این صورت اراده ی پروردگاری چه می شود؟

اعتقاد اهل بیت علیهم السلام چیز دیگری بوده که با هیچ از این دو اعتقاد تطابق ندارد. امام صادق (ع) می فرمایند: "لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین ". هنگامی که از ایشان پرسیده شد که مگر آیا بین این دو چیزی هست؟ امام در جواب فرمودند: بله، از زمین تا آسمان. اگر در عبارت بحول الله و قوته اقوم و اقعد به درستی دقت شود، خواهیم دید که ما را به این آموزه ی اهل بیت رهنمون می گرداند. اگر یک جبری مسلک بخواهد این جمله را بیان کند باید بگوید: الله یقومنی و یقعدنی و اگرفردی از مفوضه بخواهد این جمله را اداء نماید، خواهد گفت: بحولی و قوتی اقوم و اقعد؛ چراکه او معتقد است او به تنهایی می تواند هر عملی را به انجام رساند. می بینیم که منزلة بین منزلتین همان بحول الله و قوته اقوم و اقعد خواهد شد؛ یعنی به حول و قوت خداوند برمی خیزم و می نشینم. مشخص است که خود انسان نیز در این نشست و برخاست دخالت دارد و به همین دلیل نیز مسئول اعمال خود است، لکن بدون حول و قوه ی الهی و بدون بسم الله الرحمن الرحیم اساسا نه وجود دارد و نه کمالات وجودی.

تبعات ترجمه نادرست بسم الله الرحمن الرحیم به زبان لاتین

آن چه که در مورد ترجمه ی بسم الله بیان شد و  البته یک بحث کلامی بود، تنها یک نتیجه ی لفظی ندارد؛ بلکه ترجمه ی اشتباه در چنین مواردی، نتیجه را به طور کامل تغییر می دهد. مثلا اگر گفته شود به نمایندگی از طرف کسی، در این صورت او را مسئول اعمال خود کرده و خود مسئولیت هیچ امری را عهده دار نیست. فرض کنید کسی به شما وکالت بدهد هر عملی که شما مرتکب شوید، او به علت امضائی که انجام داده است، مسئول آن خواهد بود. مثلا اگر خرید و یا فروشی انجام دهید، همچون آن است که خود او آن خرید و فروش را انجام داده است. لکن اگر با استفاده از امانتی که کسی در اختیار ما گذاشته است، کاری انجام دهیم، این جریان معکوس خواهد بود؛ چراکه در این صورت مسئولیت انجام آن فعل، به جای او بیشتربر عهده ی ما خواهد بود و ما باید برای اعمالی که انجام داده ایم پاسخگو باشیم.  باید مشخص گردد که من آن امانت را در مسیر خوب و یا بدی به کار برده ام. بنابراین این چنین ترجمه ای که برای بسم الله شده است، بدین مفهوم است که هر کاری که من مرتکب شده ام، مسئولیت آن با خدا بوده و من مسئولیتی ندارم در حالی که ترجمه ی بسم الله باید همان چیزی را به ذهن آورد که مفهوم عبارت بحول الله و قوته اقوم و اقعد می آورد و آن این است که من در مقابل حول و قوه الهی مسئول هستم. البته این مسئولیت چندین برابر است؛ چراکه من همچون کسی هستم که با ملک خود عملی انجام نداده ام بلکه با ملک دیگری، که شخص دیگری اجازه ی تصرف در آن را به من عطا کرده است، فعالیت نموده ام  و این امری است که در تمام آنات زندگی بشر در جریان است. مطالبی که بیان گردید، نکاتی خارج از کتاب لکن در ادامه موضوع تسمیه بود.

تعقیبات نماز خاتمه کتاب آداب الصلاة است

بعد از قرائت، از صفحه ی 348 تا صفحه ی 370 حدود 20 صفحه بوده و به موضوع رکوع، سجود، تشهد و سلام می پردازد. بعد از آن قسمت خاتمه ی کتاب است که موضوع آن تعقیبات نماز است. البته در این بخش به قسمت هایی از نماز همچون تسبیحات اربعه نیز می پردازد که اگرچه جزئی از خود نماز است؛ لکن جزء شرط و شروط و واجبات نماز نیست؛ چراکه در چهار رکعت نماز می توان به جای آن، سوره ی فاتحة الکتاب را قرائت نمود و ما در انتخاب آن دو مخیر هستیم. قنوت نیز همچون تسبیحات اربعه جزء واجبات نماز نبوده و ما در قرائت آن مخیر می باشیم. بنابراین در بخش خاتمه حدود 10 صفحه به مستحبات نماز پرداخته شده است.

بحث را از آغاز کتاب شروع می کنیم. در ابتدای کتاب در بخش مقدمه، موضوع چهل چراغ مطرح می گردد و به این موضوع که آیا نماز همان آداب ظاهری است و یا باطنی دارد اشاره می نماید که از روی متن آن قرائت می نماییم:

"الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خداوندا، قدم سیر ما از وصول به بارگاه قدس تو کوتاه است و دست طلب ما از دامن انس تو قاصر، حجاب های شهوت و غفلت بصیرت ما را از جمال جمیل تو محجوب کرده، و پرده های غلیظ حب دنیا و شیطنت، قلوب ما را از توجه به عز جلال تو مهجور نموده؛ راه آخرت باریک و طریق انسانیت حدید، و ما بیچاره ها چون عنکبوتان در فکر قدید، متحیرانی هستیم که چون کرم ابریشم از سلسله های شهوات و آمال برخود تنیده و یکسره از عالم غیب و محفل انس چشم بریده؛ جز آن که از بارقۀ الهیه چشم دل ما را روشنی بخشی و از جذوه ی غیبیه ما را از خود بی خود فرمایی."[1]

حجاب های شهوت و غفلت کدامند؟

تنها نکته ی مستتر در این قسمت مربوط به عبارت حجاب های شهوت و غفلت و پرده های غلیظ حب دنیا و شیطنت است. معمولا هنگامی که از حجاب ها صحبت می شود، گفته می شود حجاب های شهوت و غضب که مربوط می شود به قوای شهویه و غضبیه نفس انسان. لکن ایشان به سبب دقتی که دارا هستند سخن از حجاب های شهوت و غفلت می نمایند؛ بدین دلیل که شهوت جذب ملایمات و غضب دفع ناملایمات است و هر دو، دو رو از یک امر واحد که نفس می باشد، است. بنابراین امام خمینی در این جا با ذکر یکی از این دو، اشاره به هر دو موضوع (شهوت و غضب) می نماید. پرده ی دیگری از حجاب ها نیز موجود است که مربوط به قوه ی واهمه ی نفس بوده که با خیال تفاوت دارد.

خیال؛ قوه ای که تحت تاثیر عقل و وهم است

باید گفته شود که خیال یکی از قوه های نفس است که باید دید در تصرف کدامین قوا عمل می کند؟ اگر در تصرف عقل باشد، تبدیل به امری مفید می شود و اگر در تصرف وهم باشد، به موضوعی مشکل آفرین مبدل خواهد شد.  در آینده در قسمت استعاذه از شیطان خواهیم دید که در مقابل آدم اول، که همان عقل کل می باشد، شیطان بزرگ، که همان ابلیس الابالسه است، قرار دارد که به آن وهم کل گفته می شود.

 ابلیس امری عدمی نیست

  قول افرادی  که قائلند  شیطان و ابلیس وجود نداشته و همچون شر و شرور امری عدمی اند، نا درست است؛ چرا که همان گونه که انسان نماد عقل کل می باشد،  ابلیس نیز نماد وهم کل است. وهم کل، عقل ساقط و متنازل و دچار وهم و خیال شده است و امری که دچار عدم وجود و نقص وجود شده باشد، نیست.

وقتی که شهوت و غضب به یاری انسان می آیند

ذکر یک نکته در این جا ضروری است و آن این که مقصود از آدم، حقیقت آدمیه و مقصود از ابلیس، حقیقت ابلیسیه است که در فصل مربوط به این موضوع به طور مشروح به آن می پردازیم. باید گفته شود دو قوه ی شهوت و غضب، همچون دو بال برای آدمی است که اگر تحت کنترل عقل آدمی درآید به امری تبدیل خواهد گشت که موجبات تکامل اخروی و دنیوی انسان را فراهم می آورد؛ چراکه در امور دنیوی بدون وجود این دو، انسان هرگز اقدامی برای تناول غذا و یا تجدید نسل و نیز جلوگیری از امراض نمی نمود. بنابراین بقای بشر در دنیا، چه به عنوان فرد و چه به عنوان جامعه، به برکت وجود همین دو قوه ی جذب ملایم (شهوت) و دفع منافی (غضب) صورت می گیرد. همچنین تکامل بشر در موضوعات اخروی نیز وابسته به عشق به کمال، که در واقع برخاسته از همان ویژگی نفس که شهوت است و نیز انزجار از نقص که برخاسته از غضب نفس می باشد، است. بنابراین این دو قوه بسان دو بال برای پیمودن صراط مستقیم انسانیت اند لکن اگر به شکل لجام گسیخته و تحت فرمان وهم عمل نمایند، در این صورت موجبات سقوط بشر را در دنیا و آخرت فراهم می آورند؛ چراکه در چنین وضعی نفس یا در دام خود این دو قوه گرفتار می گردد ویا گرفتار کمالات متوهم می شود و این بدین معناست که شخص تصور می نماید که کمال، همان چیزی است که بدان تمایل دارد. بنابراین این دو قوه را در جهت رسیدن به این کمالات متوهم به کار خواهد گرفت.

ابلیس کل همان وهم کل است

بنابرآن چه گفته شد، بیان امام در باب حجاب شهوت، اشاره به دو بال شهوت و غضب داشته و مقصود ایشان از حجاب غفلت اشاره به حجابی است که در اثر قوه ی واهمه ایجاد می گردد. اساسا غفلت از آنجا که به معنی توجه نکردن است، یکی از باب های توهم می شود؛ چراکه اگر فردی توجه کافی را در امور مبذول نماید، متوجه خواهد شد که امور بی ارزش هرگز نمی توانند کمال باشند بنابراین از آن ها روی گردان خواهد شد. چنین شخصی هنگامی که در وجود خود به چند امر تمایل پیدا می نماید، با در نظر گرفتن این واقعیت که کمال دو تا نمی تواند باشد،که اگر دوتا باشد، هریک به طور نسبی کمال می باشند چراکه هریک بخشی از آن کمال هستند، از آن ها روی می گرداند. عبارت پرده های غلیظ حب دنیا، اشاره به همان شهوت و غضب دارد و شیطنت ،چنان که بیان گردید، از آن جایی که ابلیس کل، همان وهم کل است، اشاره به حجابی دارد که در اثر قوه ی واهمه ایجاد می گردد.

معنای عقل از نظر امام صادق(ع)

در کتاب عقل و جهل شیخ کلینی آمده است که از حضرت امام صادق(ع) پرسیده شد که عقل چیست؟ حضرت در جواب ایشان فرمودند که همان چیزی است که  به واسطه ی آن خدا را می پرستیم و بهشت را کسب می نماییم. از ایشان پرسیده می شود پس آن چیزی که معاویه داشته چه بوده است؟ (مشهور است که معاویه از هوش بسیاری برخوردار بوده است). امام در جواب می فرمایند که آن چیزی نیست جز شیطنت، که شبیه عقل بوده لکن عقل نمی باشد.

خوارج و مقدس بازی های آن ها

شیطنت در واقع همان زرنگ بازی و رندی برای رسیدن به مقاصد دنیوی  و برخاسته از قدرت وهم است و نه برخاسته از قدرت عقل. خوارج در زمان امیر المؤمنین نیز گرفتار کمالات متوهم بودند؛ چراکه اگر سیبی را بر زمین افتاده می دیدند، تا هنگامی که از صاحب سیب اجازه نمی گرفتند، آن سیب را نمی خوردند. لکن همین گروه به ظاهر با ایمان؛ در مقابل امیر المؤمنین قد علم کرده و با ایشان به جنگ پرداختند؛ چراکه در دام کمالات متوهم گرفتار گشتند. این گروه برخلاف بنی امیه به دنبال قدرت نبودند  بلکه در کمالات متوهم دیگری اسیر گشته بودند. آن ها خود را مقید به "لا حکم الا لله" می دانستند و به امیر المؤمنین، درباره ی پذیرش داوری برای تعیین خلیفه معترض گشته بودند؛ چراکه داوری را تنها خاص خداوند می دانستند و این همان "کلمه حق یراد بها الباطل" است. به همین دلیل حضرت امیر فرمودند که بعد از من با ایشان به نزاع نپردازید؛ چراکه میان فردی که به دنبال باطل می رود و آن را به دست می آورد(بنی امیه) تفاوت است با کسی که به دنبال حق می رود و اشتباه می کند(خوارج). البته دفاع در مقابل هر متعرضی وظیفه ای عقلانی است؛ چنان که امیر المؤمنین خود نیز مجاب به جنگ با ایشان، برای دفاع از خود گشتند.

حجاب شهوت و پرده های غلیظ حب دنیا

بنابر آنچه گفته شد، حجاب های شهوت و غفلت یک مرتبه و پرده های غلیظ حب دنیا و شیطنت، مرتبه ای دشوارتر و غلیظ ترند؛ به همین دلیل برای شهوت و غفلت واژه ی حجاب را ذکر نموده و برای حب دنیا و شیطنت، واژه ی پرده های غلیظ را به کار برده اند. حجاب های شهوت و غفلت مربوط به محجوبیت بصیرت ما از جمال جمیل و پرده های غلیظ حب دنیا و شیطنت مربوط به مهجوریت قلوب از عز و جلال پروردگار است. به همین دلیل طریق انسانیت آن قدر دشوار و باریک است که ما  در طول شبانه روز باید چندین مرتبه دعا نماییم که اهدنا الصراط المستقیم.

تعلیم با تربیت و تکرار مدام تحقق می یابد/اندیشه باطل رهایی از شریعت

متأسفانه برخی افراد معتقدند که کسب مهارت درهر امری نیازمند تمرین بسیار است لکن در موضوعات دینی و اخلاقی این روند را نفی کرده و به خواست خود عمل می نمایند و مدعی می شوند که ما خود بدون فرایض دینی قادر خواهیم بود مسیر درست حیات خویش را طی نماییم؛ تا جایی که قرائت نماز را نیز نفی می کنند. در حالی که پروردگار مربی بشر بوده و هیچ تربیتی بدون تکرار امکان پذیر نیست. اتفاقا تفاوت تعلیم و تربیت در همین است که تعلیم یک بار انجام می پذیرد ولی تربیت با تکرار امکان پذیر می گردد و کل سیر و سلوک نیز در این امر مستتر گشته است که هر حقیقتی که عقل درک می کند، با قلم عقل، باید بر لوح قلب حکاکی گردد. این حکاکی البته با تکرار میسر می گردد. در این باره مثالی را بیان کرده اند: اگر فردی شب در گورستان وارد گردد و قصد کند که شب را در آن جا سپری نماید، با وجود آن که می داند اموات مرده اند و در زیر خاک بدون هیچ حرکتی خفته اند، لکن از ماندن در قبرستان هراس دارد؛ اما مأمور قبرستان هر شب به راحتی در آن جا می خوابد، بدون آن که اضطرابی به خود راه دهد. تفاوت ما با آن مأمور در چیست؟ تفاوت ما با او در این است که ما نیز همچون او از امنیت قبرستان آگاهی و علم داشته لکن هنوز همچون او به این امر ایمان و یقین نیاورده ایم. اما او با تکرار تجربه ی هر شب به این موضوع باور دارد و ایمان آورده است. فرد عادی در این مورد هنوز در مرتبه ی درک عقلی بوده و هنوز به مرتبه ی باور حقیقی نرسیده است.

به متن کتاب باز می گردیم. این قسمت، بخشی از مناجات شعبانیه می باشد که ترجمه ی آن در پاورقی آمده که از روی آن به مطالعه می پردازیم:

"الهی هب لی کمال الانقطاع الیک، و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الی معدن العظمه، و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک."[2]

"بارالها، کمال بریدگی (از متعلقات دنیوی) برای توجه به خودت ارزانیم فرما، و چشم دلهایمان را به نور نظر کردن به خودت روشن گردان تا دیدگان دل پرده های نور را دریده به کان عظمت و جلال برسد و جانهایمان به عزت قدس تو آویخته گردد (تعلق یابد)." "مناجات شعبانیه"[3]

حجاب هایی از جنس نور

در این دعا اشاره به حجب النور شده است که به معنی پرده های نورانی است. در مسیر کمال پس از عبور از پرده های ظلمانی که همان پرده های نفسانی است، باید از پرده های نورانی، که همان پرده های وهمی است، نیز گذر کرد. البته نمی توان به طور کامل عبارات پرده های ظلمانی را با پرده های نفسانی و پرده های نورانی را با پرده های وهمی تطبیق داد. پرده های وهم مربوط به مرتبه ی قلب بوده و نه در مرتبه ی نفس. عبور از پرده های نورانی بسیار دشوارتر است؛ چراکه سالک تصور می نماید که آن ها دیگر حجاب نبوده و نورند. آخرین این حجب که درباره ی آن گفته می شود و هو حجاب الاکبر، نه خود علم، بلکه تعلق به آن است؛ چراکه علم باید به مقصد نهایی خود که اطمینان قلبی است نائل آید که در غیر این صورت تبدیل به همان حجاب اکبر خواهد گشت. دوباره به متن باز می گردیم:

"و بعد ایامی چند پیش از این، رساله ای فراهم آوردم که به قدر میسور از اسرار صلوة در آن گنجانیدم، و چون آن را با حال عامه تناسبی نیست در نظر گرفتم که شطری از آداب قلبیه ی این معراج روحانی را در سلک تحریر درآورم، شاید برادران ایمانی را از آن تذکری و قلب قاسی خود را تأثری حاصل آید. و به خدای تبارک و تعالی پناه می برم از تصرف شیطان و حصول خذلان، انه ولی قدیر. و مرتب نمودم آن را بر یک مقدمه و چند مقاله و یک خاتمه.

اما مقدمه

بدان که از برای نماز غیر از این صورت معنایی است و غیر از این ظاهر باطنی است؛ وچنانچه ظاهر را آدابی است که مراعات ننمودن آن ها یا موجب بطلان نماز صوری یا نقصان آن گردد، همینطور از برای باطن آدابی است قلبیۀ باطنیه که با مراعات ننمودن آن ها نماز معنوی را بطلان یا نقصان دست دهد؛ چنانچه با مراعات آن ها نماز دارای روح ملکوتی شود. و ممکن است پس از مراقبت و اهتمام به آداب باطنیه ی قلبیه، شخص مصلی را نصیبی از سر الهی نماز اهل معرفت و اصحاب قلوب حاصل شود که آن قرة العین اهل سلوک و حقیقت معراج قرب محبوب است. و آنچه گفته شد که برای نماز باطن و صورت غیبیه ی ملکوتیه است، علاوه بر آن که موافق ضربی از برهان و مطابق مشاهدات اصحاب سلوک و ریاضت است، آیات و اخبار کثیره عموما و خصوصا نیز دلالت بر آن دارد؛ و ما به ذکر بعضی از آن این اوراق را متبرک می کنیم."[4]

رابطه قرآن، عرفان و فلسفه

امام خمینی در بیان مطلب که برای نماز باطن و صورت غیبیه ی ملکوتیه ای نیز وجود دارد، سه سند را ارائه می دهند و می فرمایند که این ادعا موافق ضربی از برهان و مطابق مشاهدات اصحاب سلوک و ریاضت است و نیز آیات و اخبار کثیره عموما و خصوصا بر آن دلالت دارد.  همان طور که می دانید آثار و گفتار برخی حضرات که البته مستدل است، جمع بین برهان و قرآن و عرفان می باشد که همان عقل و نقل و کشف است. برهان مربوط به عقل بوده و استدلال عقلی و قرآن استدلال نقلی است. تا قبل از ملاصدرا بین سه نوع نگرش پیوسته اختلاف و نزاع بود. این نزاع نه تنها میان مسلمانان بلکه میان اکثر اهل کتاب (برای مثال مسیحیان و یهودیان) موجود بوده است که درک حقیقت و شناخت از چه راهی امکان پذیر و قابل دسترسی است.

رسیدن به حقیقت از طریق نقل و سنت

در جواب این سؤال، سه نوع گرایش به وجود آمده است. البته این گونه نیست که فردی به طور صد در صد به یکی از این گرایشات معتقد بوده باشد لکن معمولا غلبه ی یک گرایش در آن ها دیده می شود. اولین گرایش که ساده تر و عمومی تر است، درک حقیقت، از طریق نقل و سنت می باشد؛ بدین معنا که شناخت حقیقت از طریق هر آن چه که در وحی و روایات آمده ، میسر است. بسیاری از این افراد از تفاوت میان آن چه که در وحی آمده است و آن چه که افراد از وحی برداشت می کنند، غافل بودند؛ چرا که فهم افراد از یک پیام وحیانی بسیار متفاوت است.

سلوک عرفانی روش کسب حقیقت

دومین گرایش مربوط به افرادی می شد که بر این اعتقاد بودند که اگر شخصی زنگار از قلب خود پاک نگرداند، قادر به درک هیچ موضوعی نخواهد بود و این قلب پاک در نتیجه ی ریاضت به دست خواهد آمد که در آن صورت حقیقت خود متجلی خواهد گشت. به این شیوه، درک حقیقت از راه عرفان و تصوف و معناگرایی  و ذوق و مکاشفه گفته می شود که معنای مکاشفه، که از کشف می آید، نیز ناظر براین شیوه ی درک حقیقت یعنی برداشتن پرده و حجاب در اثر طهارت قلب و هویدا گشتن حقیقت است.

برهان عقلی روش کسب حقیقت

اما گرایش سوم، گرایش دوم را به دلیل خطای دید بشری نقض می نمود و این گونه استدلال می کرد که همان گونه که چشم ما هنگامی که چوبی را در آب وارد می کنیم، قادر به تشخیص طول آن نیست، امکان دارد در هر مکاشفه ای دچار اشتباه گردد و ضمانتی بر صحیح بودن آن نمی باشد. این گروه براین اعتقاد بودند که تنها برهان متقن عقلی می تواند انسان را به درک حقیقت و تشخیص حق از باطل نائل آورد. گرایشات دیگر نیز گرایش سوم را نفی می نمودند و معتقد بودند که: پای استدلالیان چوبین بود/پای چوبین سخت بی تمکین بود و این گونه بیان می کردند که همان گونه که امکان خطا در مکاشفه موجود است، در استدلال نیز موجود است و برای این نوع نگرش نیز ضمانتی وجود نخواهد داشت.

 آن چه که هر سه گروه بیان می دارند، درست است لکن اشتباه آن ها در آن چیزی است که نفی می کنند. آن چه که از طرف خداوند و معصومین به ما رسیده است کاملا صحیح می باشد اما ما چگونه آن را درک می نماییم؟ البته با عقل خویش آن را درک می نماییم اما این گونه نیست که هر آنچه ایشان گفتند، ما قادر خواهیم بود به طور کامل آن را درک کنیم.

استدلات عقلی قرآن

بنابراین در گرایش نخست، اثبات از طریق نقل را باید پذیرفت؛ لکن نفی عقل و ذوق مکاشفه را باید رد نمود. در مورد گرایش دوم باید گفته شود قطعا قلب پاک در درک حقایق به مراتب موفق تر بوده و کمتر گرفتار خیالات و توهمات خواهد گردید. از گروه هایی همچون داعش گرفته تا صوفی ترین صوفی ها، عقاید خود را با استفاده از آیات و روایات توجیه می کنند؛ لکن فردی که تربیت معنوی نداشته باشد، درک درستی از آیات و روایات نیز نخواهد داشت. اما اعتقاد این افراد در نفی عقل، مردود است؛ چرا که  که عقل تنها قوای انسان برای تمیز حق از باطل است و این امر با سایر اعضای بدن، همانگونه که مبرهن است، امکان پذیر نیست. ائمه ی ما و حتی خود قرآن هم استدلال عقلی می نمودند. برای مثال آنجایی که پروردگار می فرمایند: اگر دو خدا در جهان می بود، هریک با مخلوقات خود می رفت و میان همه چیز نزاع بود. این یک استدلال و نتیجه گیری از جانب قرآن می باشد.

معرفت صحیح:جمع بین قرآن و عرفان و فلسفه

بنابراین باید گفته شود که یک معرفت صحیح بر سه پایه استوار است که اگر یکی از آن ها حذف گردد تعادل به هم خواهد خورد. در ریاضیات نیز از دو نقطه تنها یک "خط" عبور می کند اما از سه نقطه است که "سطح" رد می شود. سه پایه ای که معرفت صحیح بر آن استوار گشته است عبارتند از: استدلالی که هم دارای برهان عقلی  باشد و هم مکاشفه قلبی که آن را تأیید می کند و نیز مورد تأیید وحی و کلام معصومین باشد. باید گفته شود ملاصدرا این گرایشات را جمع نموده و پایه گذار این شیوه ی معرفتی می باشد که مبتنی برنقل و عقل و مکاشفه به طور همزمان است. بوعلی سینا  معتقد به استدلال عقلی بود و سخن عارفان را شعر و زاییده ی ذوق و قریحه ی شاعری می دانست. اما بعد از ملاصدرا این تفکرات به اتمام رسیده و این تفکر جریان پیدا نمود که خداوند همانگونه که خورشید را در آسمان قرار داده است، به بشر دو چشم نیز اعطا نموده است. اگر فردی در زیر نور خورشید چشمان خویش را ببندد در نهایت به زمین خواهد خورد و نیز اگر کسی در تاریکی شب چشمان خود را باز نماید باز به زمین خواهد خورد. و این اشاره به دو گرایشات غلط قبلی می باشد. انسان با استعانت از نور خورشید و چشمان خود قادر به طی طریق خواهد بود. که در اینجا منظور از خورشید نور وحی و چشم، اشاره به استدلال عقلی و مکاشفه ی باطنی دارد.

اسلام، عقل و حیا

در روایت دوم اصول کافی آمده است: حضرت جبرئیل به نزد حضرت آدم آمد و گفت خداوند سلام می رساند و تو را مخیر کرده است که یکی از این سه را انتخاب کرده و بقیه را رها نمایی. اما آن سه چیز عبارتند از عقل، دین و حیا. در اینجا روایت را به طور مختصر بیان می دارم. معنای عقل مشخص بوده و دین نیز طبق آیه ی ان الدین عندالله اسلام، به معنای تسلیم و پذیرفتن فرمان خداوند می باشد که البته باطن و مرکز آن طبق حدیث "و هل الدین الا الحب"، همان محبت که در واقع  ولایت است، می باشد. و این بدان معناست که چون خدا را دوست داریم، تسلیم می شویم. آیه ای نیز داریم که "بگو ای پیغمبر اگر شما خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید، خدا نیز شما را دوست خواهد داشت." بنابراین مبنای تسلیم، تسلیمی از سر محبت بوده و نه از سر ترس و یا سود و منفعت. حیا نیز به معنای وجدان اخلاقی و شرم داشتن می باشد. در روایات داریم که اگر حیا را نمی شناسید، پس هرکاری که می خواهید انجام دهید. و این بدان معناست که تو باید با وجدان خود درک کنی که این کار خطا است. و البته باید گفته شود به معنای خجالتی بودن نبوده بلکه بدین معناست که انسان با مراجعه به وجدان خود درمی یابد که نباید برخی امور را مرتکب گردد. آدم در جواب جبرئیل می گوید: قد اخترت العقل. یعنی قبلا عقل را انتخاب نموده ام. جبرئیل پس از انتخاب آدم به دین و حیا فرمان می دهد که بروید اما آن دو سر باز می زنند. هنگامی که جبرئیل علت سرباز زدن آن ها را جویا می شود، آن دو در جواب می گویند خداوند به ما فرمان داده است که دائما در کنار و همراه عقل باشیم. ولی اگر دوتای دیگر را انتخاب می نمود این چنین نبود. و این روایت کوچک حائز بسیاری از مطالب است. اول آنکه دین و حیا و عقل بدون یکدیگر به درد نخواهد خورد. دین بدون عقل یا به تعصب منتهی می شود و یا به خرافات. حیا و یا اخلاق بدون عقل نیز به آداب و رسوم فرمالیته همچون بورژوازی و یا احساسات بی جا منتهی می شود. بنابراین عقل واقعی همیشه حائز دین و حیا خواهد بود. نکته ای دیگری نیز که از این حدیث برداشت می شود، این است که عقل، ناظر بر همان استدلال عقلی است و دین، ناظر بر استدلال نقلی و حیا که همان وجدان است، ناظر بر تجربه ی باطنی یا همان ذوق مکاشفه است. از این حدیث در می یابیم که عقل مقدم است بدین دلیل که ما حتی چیزهایی که از دین وارد شده است را باید با عقل بخوانیم و بفهمیم. اگر عقل واقعی در میان باشد، فرد با تدبر به این نتیجه خواهد رسید که باید از دین که همان داده های وحیانی و نور خورشید  است، استفاده کرد. گاهی با هزاران دلیل می خواهند برخی را مجاب به انجام کاری کنند لکن هنگامی که فرد به وجدان خود رجوع می کند، درستی آن را نمی پذیرد و این امداد وجدان در تشخیص حقیقت است. بنابراین جمع این سه استدلال با این روایت تطابق داشته و قابل تحلیل است.

برهان ان و برهان لم

بنابراین حضرت امام خمینی با بیان تطابقات صورت غیبیه ی ملکوتیه نماز با استدلالات عقلی و نقلی و تجربه ی باطنی، صحت موضوع را به اثبات رسانده و اعلام می دارند که مطلب بیان شده کاملا متقن می است. استفاده از واژه ی ضربی، موضوعی فنی است. چراکه دو نوع برهان وجود دارد: برهان انی و لمی، که به معنای آن است که از علت به معلول و یا از معلول به علت استدلال نماییم. که در اینجا هیچ یک امکان پذیر نمی باشد. امام در اینجا می گویند ضربی از برهان، که توضیح آن مفصل بوده و به جلسه ی بعد موکول می گردد.                                           

                                                                                                                                                             ادامه دارد....

[1] آداب الصلاه ص1

[2] آداب الصلاه، ص1 و ص2

[3] آداب الصلاه، ص2، پاورقی

[4] آداب الصلاه، ص2 و ص

. انتهای پیام /*