پرتال امام خمینی ـ اصغر میرشکاری: از جمله دستاوردهای کم نظیر جمهوری اسلامی تحقق حضور فعال مردم در امور سیاسی و دخالت در امور اجتماعی است که خود برگرفته از اندیشه و نوع نگاه رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی بود.
او مردم را صاحب کشور و مملکت می پنداشت (صحیفه امام،ج4،ص494)، انقلاب را حاصل تلاش آن ها به حساب می آورد، پایه ریزی نظام را ثمره تلاش آنها می دید (همان،ج21، ص401و403) و بر این اساس حقوقی را برای آن ها قائل بود که مسئولان موظف به تأمین و پاسداشت آن بودند و خود همواره مواظب و مراقب بود تا بر آن خدشه ای وارد نشود.
واضح هست که حفظ این حقوق ارتباط مستقیمی به سلامت راه و دفع خطرات رنگارنگ از نظام به یادگار گذاشته شده از وی و مردم ایران دارد که آن هم البته با حضور دائمی مردم در صحنه های مختلف بیمه شدنی است؛ اما با نگاهی همچون نگاه او به مردم و اهمیت نقش مردم و نه با نگاه ابزاری و از زاویه دید صحنه گردانی و مجلس آرائی و زینت المجالسی. چیزی که مردم خود به خوبی آن را درک می کنند و اگر در محدوده ای از زمان "از راه رسیده هائی" که "حتی از دور هم دستی بر آتش انقلاب نداشته اند" (تعبیرها از حضرت امام) با تریبون‌های در اختیار، فضا را غبار آلود و اذهانی را مشوب و امری را بر عده ای مشتبه کنند، باز این خود مردم هستند که با درایت رهبر فرزانه خود به اصلاح امر اقدام می نمایند و صحنه های ماندگاری را می آفرینند که از جمله آن حضور در صحنه های مختلف انتخابات است که کمابیش به تعداد سال‌های پیروزی انقلاب و برپائی نظام صورت گرفته است.
جالب است بدانیم که به منظور شناخت آسیب های این حضور مردمی که ممکن است با ایجاد فضای مسمومی که با تبلیغات رسانه های فرامنطقه ای و یا هر عامل دیگر بذر آن کاشته شود، امام خمینی(س) با توجه به سوابق امر در حکومت طاغوت و ترفندهای مرموز جهانخواران در کنار زدن مردم و به ویژه قشرهای مؤثر، همواره به روشنگری پرداخته و ضمن بیان دردها، درمانها را هم آسیب شناسانه مطرح کرده اند که لب کلام لزوم هوشیاری همراه با احساس مسئولیت و تأکید بر جنبه های اخلاقی و معنوی است که متعاقبا مختصری اشاره خواهد شد.

واضح است که در فعالیتهائی نظیر انتخابات، افرادی با ویژگی ها و شرایطی معین در معرض انتخاب شدن قرار می گیرند و انبوهی از مردم خوب ایران اقدام به رأی دادن و گزینش می نمایند و از آن جا که در دو مورد انتخابات پیش رو یکی مربوط به مجلس خبرگان رهبری می باشد که به طور معمول قشر محترم روحانی را در بر می گیرد، شمه ای از سوابق امر و آنچه قبل از انقلاب چه از طرف جهانخواران و دشمنان اسلام به طور عام و چه از جبهه درونی بر مبارزین از روحانیت به طور خاص رفته است، بر اساس گفته های حضرت امام و سفارشاتی از آن وجود نازنین در اهمیت حضور این قشر در صحنه اجتماع و خدمت به بندگان خدا آورده می شود.

    امام خمینی(س) در یک سخنرانى در 14 اسفند 1359در جمع تعدادی از روحانیون در باب رسالت روحانیون صورت گرفته در فرازی در خصوص توطئه‏ هاى استعمارى در انزواى روحانیت چنین روشنگری دارند:

« دستهاى مرموز جهانخواران به وسیله اشخاص و گروههایى که در قشرهاى ملتهاى اسلامى نفوذ کرده ‏اند در طول سالیان دراز یک برنامه‏ اى را انجام دادند. و مع الأسف انجام گرفت، و ثمرات خبیث خودش را تحویل ملتها داد. و آن این معنا که روحانیون باید در مساجد و در حجره‏ ها و در زاویه‏ هاى منزوى باشند؛ و تمام کار آن ها این است که پیر مردانشان از منزل به مسجد و از مسجد به منزل بروند، و بر کنار از جامعه و بى‏ توجه به چیزهایى که بر جامعه مى‏ گذرد باشند. حتى دخالت در امور اجتماعى و سیاسى کشور یک ننگى بود، و خلاف عدالت و مقام روحانیت! وظیفه جوانهاى روحانى هم خزیدن در گوشه مدارس و حجره‏ هاى مرطوب، و فقط تحصیل علوم [بود] آن هم نه آنچه مربوط به جامعه است و نه آنکه مربوط به سیاست جامعه. ...دخالت در امور سیاسى یک وضعى تعبیر شده بود که این بر خلاف روحانیت است؛ و فلان آقا که سیاسى است دیگر نباید در جرگه روحانیت باشد. این امرى بود براى منزوى‏ کردن روحانیت و کشاندن آنها به گوشه‏ هاى انزوا و حجره‏ هاى مدارس و گوشه‏ هاى مسجد طرح‏ ریزى شده بود. » (صحیفه امام، ج‏14، ص:184و185)

به زعم حضرت امام خمینی(س) که به واقع  احیاگر واقعی به ویژه نقش احتماعی اسلام بعد از بزرگان صدر اسلام است، منزوی ساختن این قشر فعال اجتماعی که با اجرای نقش خود به طور دقیق و واقعی می تواند اعتماد عمومی مردم مسلمان را به خود جلب کند و بر صدر مقبولیت اجتماعی تکیه بزند، تزی استعماری و از تراوشات ذهنیت مبتنی بر اسلام امریکائی بود:

« اسلام امریکایى در زمان شاه هم بود، اسلام امریکایى بود، کسى حق نداشت دخالت در هیچ امرى بکند. اسلام امریکایى این بود که مُلّاها باید بروند درسشان را بخوانند، چکار دارند به سیاست. با صراحت لهجه مى‏ گفتند. از بس تزریق شده بود در این مغزها باورشان آمده بود که ما باید برویم توى مدرسه درس بخوانیم، چکار داریم به اینکه به ملت چه مى‏ گذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت با قیصر  است‏» (همان، ج‏17، ص:533و 534)

ونیز:

« مع الأسف به قدرى تبلیغات دامنه‏ دار دشمنان اسلام در همه مسائل اسلامى زیاد و دامنه ‏دار بوده است که به خود مسلمین هم باورانده‏ اند که نباید دخالت در سیاست بکنند، به خود روحانیون هم. بسیارى از روحانیون هم باورشان آمده است که روحانى نباید دخالت در سیاست بکند. روحانى باید مسأله بگوید، آن هم مسائل غیر سیاسى‏» (همان، ج8، ص:52)

و متأسفانه این القائات را  حتی عده ای از روحانیون هم باور کرده بودند و به جد هم پای قضیه می ایستادند. دقت شود که :

« شأن بزرگ اهل علم این بود که این آقا نمى ‏فهمد سیاست را! اگر یک آقایى اصلًا عقلش نرسید به اینکه سیاست چیست، این بزرگوار بود خیلى؛ آقایى است که دخالت در امور نمى‏ کند، قربانش بروم، چه آقاى خوبى، ظهر مى‏ آید نمازش را مى‏ خواند و مى‏ رود توى خانه‏ اش مى‏ نشیند! و به ما این مطلب را تحمیل کرده بودند. این شیاطینى که مى‏ خواستند این جمعیت را کنار بگذارند، به ما همه تحمیل کرده بودند این مطلب را که اگر یک آقایى- فرض کنید که- عقیده‏ اش این بود که باید وارد بشود در سیاست و در گرفتارى ملت، مى‏ گفتند:این آقا سیاسى است! همین که مى‏گ فتند«سیاسى»، این دیگر بایدبرود، از جامعه بایدجدا بشود. این را تحمیل کرده بودند شیاطین به ما....»(همان،ج‏15، ص:11)

امام خمینی اما به عنوان منادی راستین اسلام ناب محمدی، این تصور باطل را نه تنها باور نداشتند که هم در عمل و هم در بیان خود به محو و نابودی آن همت گماشتند و چنانکه دیدیم گستره حضور در مسائل و موضوعات اجتماعی را همه گیر کردند، چنانکه می فرمایند:

« حرف ما این است که نه روحانى تنها، همه قشرها باید در سیاست دخالت بکنند. سیاست یک ارثى نیست که مال دولت باشد، یا مال مجلس باشد، یا مال افراد خاصى باشد. سیاست معنایش همین وضع آن چیزهایى [است‏] که در یک کشورى مى‏ گذرد از حیث اداره آن کشور. همه اهالى این کشور در این معنا حق دارند. ... روحانیون هم حق دارند در سیاست دخالت بکنند، تکلیف آنهاست. دین اسلام یک دین سیاسى است. یک دینى است که همه چیزش سیاست است، حتى عبادتش.» (همان، ج‏10، ص: 15 )

اما این تنها همه ماجرا نبود که آنچه بر روحانیتی که با رژیم شاه به عنوان نمونه "سر سپردگی به غیر و دشمنی با دین و ظلم و ستم کننده به مردم"، قائل به مبارزه بودند و در این زمینه در خط و راه امام خمینی سیر می کردند، از جانب بعضی به ظاهر خودی ها گذشته است، بسیار تلخ و دردناک و در عین حال آموزنده در آثار حضرت امام از آن یاد شده است، که واقعا عبرت آموز و هشدار دهنده برای همه دورانها و به ویژه برای این روزهای حساس است، تا از راه رسیده ها و کسانی که حتی از دور هم دستی بر آتش انقلاب نداشته و حتی به لحظه ای از آسایش آنها لطمه ای وارد نشده و فضای عافیت آنها در آن معرکه جور و اختناق و داغ  و درفش بی دغدغه  و دست نخورده باقی مانده است نکند که از راه برسند و به لطف تریبون و موقعیتی احتمالی تندتر از انقلابی ترین انقلابیون ظاهر شوند و راه خدمت به مردم و تداوم انقلاب را بر یاران واقعی امام و نظام و سابقون انقلاب ببندد. بگذریم و عنان قلم را به خمینی بزرگ بسپاریم که:

« در شروع مبارزات اسلامى اگر مى‏ خواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مى‏ شنیدى که شاه شیعه است! عده‏ اى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مى‏ دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى‏ وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسه‏ اى زیر نیم کاسه داشت‏»(همان، ج‏21، ص: 278 و279)

اما:

« علماى دین باور در همین حوزه‏ ها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامى‏ مان نشأت گرفته از همین بارقه است. ... و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و ساده‏ لوحان بیسواد، عده‏ اى کمر همت بسته ‏اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته ‏اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهاى مقدس‏ نماها از میدان به در مى‏ رفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمى ‏توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مى ‏دهد و از همه شکننده ‏تر، شعار گمراه‏ کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمى‏ شد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله ‏اش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مى‏ شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.» (همان،ص:279)

والبته:

«اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشوراى 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان‏ مى‏ نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدس مآبى و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مى‏ سوخت و مى‏ درید. در آن زمان روزى نبود که حادثه‏ اى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمت ها متوسل شدند حتى نسبت تارک الصلاة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مى‏ دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مى‏ گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مى‏ خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده‏ اى روحانى مقدس نماى ناآگاه یا بازى خورده و عده ‏اى وابسته که چهره ‏شان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مى‏ نمودند. آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است‏»   (همان، ص: 279و280)

و خلاصه هشدار به همه و از جمله:

« طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبى و دین فروشى عوض شده است. شکست خوردگان دیروز سیاست بازان امروز شده ‏اند.‏‏» (همان،ص280)

کلام را با فرازهائی از سفارشات عرفانی و اخلاقی حضرت امام خمینی(س) به فرزندش مرحوم سید احمد آقا(ره) با رویکرد حضور در صحنه های اجتماعی و خدمت به مردم ادامه داده و توجه به جنبه های اخلاقی و معنوی بار دیگر یاد آوری می شود تا ان شاءالله حلاوتی همیشگی حاصل آید:

«فرزندم! پس از من ممکن است پیشنهاد خدمتى بر تو شود، در صورتى که قصدت خدمت به جمهورى اسلامى و اسلام عزیز است رد مکن؛ و اگر خداى نخواسته براى هواهاى نفسانى و ارضاى شهوات است، از آن اجتناب کن که مقامات دنیوى ارزش آن ندارد که خود را در راه آنها تباه کنى.» (همان،ج19،ص120)  

و نیز:

«پسرم! نه گوشه‏ گیرى صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزه‏ هاى آنها است. چه بسا عابد و زاهدى که گرفتار دام ابلیس است و آن دام‏گستر، با آنچه مناسب او است چون خودبینى و خودخواهى و غرور و عُجْب و بزرگ‏ بینى و تحقیر خلق اللَّه و شرک خفىّ و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک مى‏ کشاند. و چه بسا متصدى امور حکومت که با انگیزه الهى به معدن قرب حق نائل مى‏ شود، چون داود نبى و سلیمان پیامبر- علیهما السلام- و بالاتر و والاتر چون نبى اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و خلیفه بر حقّش على بن ابی طالب- علیه السلام- و چون حضرت مهدى- ارواحنا لِمَقْدَمِه الفداء- در عصر حکومت جهانى‏ اش. پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر قدر انگیزه‏ ها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حُجب حتّى حُجب نور وارسته‏ تر، به مبدأ نور وابسته ‏ترند تا آنجا که سخن از وابستگى نیز کفر است.

پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانى که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مکن که تاخت و تاز شیطان در این میدان، کمتر از میدان تاخت و تاز در بین مسئولین و دست‏ اندرکاران نیست و دست و پا براى به دست آوردن مقام هر چه باشد- چه مقام معنوى و چه مادى- مزن به عذر آنکه مى‏ خواهم به معارف الهى نزدیک شوم یا خدمت به عباد اللَّه نمایم؛ که توجه به آن از شیطان است چه رسد که کوشش براى به دست آوردن آن...اگر با انگیزه الهى مُلک جنّ و انس کسى را باشد، بلکه اگر به دست آورد، عارف باللَّه و زاهد در دنیا است. و اگر انگیزه نفسانى و شیطانى باشد هر چه به دست آورد اگر چه یک تسبیح باشد، به همان اندازه از خداوند تعالى دور است و فاصله گرفته.‏»  (همان، ج‏18، ص: 512و513)

سخن پیرامون این کلمات نورانی با توصیه به همگان در توجه عملی دقیق به آن را به همین بسنده کرده و آن را با یک هشدار به روحانیون و افرادی که می توانند نقش مؤثری داشته باشند و یک توصیه به ضرورت احساس مسئولیت همگانی برای تمام شایستگان دارای لیاقت خدمت و کار به پایان می بریم که:

« مبادا گروهها یا آنهایى که نمى‏ خواهند روحانیون در این کشورها نفس بکشند، شما را اغفال کنند و برگردانند به کنج هاى مدارس و منزوى کنند در حجره‏ ها! شما همان طورى که علم باید بیاموزید و تقوا در رأس برنامه شما باشد، [در] مهیا بودن از براى دخالت در امور سیاسى و امور اجتماعى و دخالت در مشکلات مسلمین و حاضر بودن از براى دفاع از کشور اسلامى هم باید کوشش کنید.» ( همان، ج‏14، ص:186)

و حرف آخر به کسانی که توانائی و آمادگی خدمت دارند، اینکه :

« اگر شایستگى دارد ... براى او صحیح نیست که شانه خالى کند. امروز ما احتیاج به همه گروههایى که در کشور هستند داریم، و همه ملت ایران احتیاج به گروههاى مختلف دارند، و اسلام عزیز هم احتیاج به فعالیت همه شماها دارد. از طرف خداى تبارک و تعالى عذرها منقطع است؛ راه را باز کرد، موانع را برطرف کرد، دشمنان را کنار گذاشت و میدان را براى فعالیت باز کرد. و ما در این کشور، اسلام، در این کشور احتیاج به بسیارى از چیزها دارد که آنها که مى‏ توانند این احتیاج را رفع کنند و شایسته هستند، براى آنها عذرى نیست که وارد نشوند.» (همان، ج‏17، ص:235و 236) . والسلام.

. انتهای پیام /*